بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد دوم, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
 

 

 
 

next page fehrest page

درآمد 
فهرست مطالب 
سخن مترجم
ديدگاه دو مكتب درباره مصادر تشريعى اسلام
1. قرآن
نامهاى ديگر قرآن
2 و 3. سنت و بدعت
سنت ، از مصادر تشريعى اسلام
4. فقه
5. اجتهاد
1. اجتهاد در لغت
2. اجتهاد در اصطلاح مسلمانان
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن كريم
اهتمام پيامبر (ص ) و اصحابه به گردآورى قرآن و تدوين آن
غوغاى ساختگى درباره مصحف فاطمه (ع )
بخش دوم : دو مكتب ، و سنت پيامبر (ص )
1. نظر دو مكتب درباره راويان حديث
2. پايگاه دو مكتب در انتشار احاديث پيغمبر درقرناول هجرى
3. جلوگيرى از نوشتن سنت پيغمبر تا آخرقرناول
در روزگار خلافت ابوبكر و عمر
سرگذشت حديث در روزگار عثمان
سرگذشت حديث در روزگار معاويه
گشوده شدن در به روى اسرائيليات !
سرگذشت حديث در عصر عمر بن عبدالعزيز
چگونگى پيدايش احاديث متناقض
بخش سوم : فقه و اجتهاد از ديدگاه دو مكتب
1. دگرگونى مفهوم اجتهاد در مكتب خلفا
2. نامگذارى اجتهاد
تاءويل در لغت و شرع
3. مجتهدين مكتب خلفا در قرن اولو مواد اجتهاد آن
الف - خاتم پيامبران ، و سيد رسولان (ص )
ب - خليفه اول ، ابوبكر
ج - صحابى مجتهد، خالد بن وليد
د - خليفه دوم ، عمر بن خطاب
ه - خليفه سوم ، عثمان
و - ام المؤ منين عايشه ، بانوى مجتهده
ز - معاويه مجتهد، فرزند ابوسفيان
ح - وزير و ياور معاويه ، عمرو بن عاص
ط - ابوالغاديه ، قاتلعمار ياسر
ى - گروه مجتهدين
ك - مجتهد متاءول ، ابن ملجم ، قاتلعلى (ع )
ل - خليفه و امام ، يزيد بن معاويه
4. موارد اجتهاد اين مجتهدين
الف - رسول خدا (ص )
ب - موارد اجتهاد ابوبكر
ج - اجتهادهاى خليفه عمر
5. اجتهاد ابوبكر و عمر در مساءله خمس
1.زكات
2. صدقه
3.الفى ء
4.الصفى
5.انفال
6. غنيمت و مغنم
الف ) در حديث
ب ) در سيره
فشرده آنچه گذشت
7.خمس
اول : در عصر جاهليت
دوم : در عصر اسلامى
خمس ، در نامه ها و پيمان نامه ها پيامبر خدا(ص )
موارد مصرف خمس در قرآن و سنت
جايگاه خمس در سنت و از ديدگاه مسلمانان
جايگاه خمس در مكتب اهلبيت (ع )
حرمت صدقه بر پيامبر و نزديكانش
ميراث پيغمبر (ص ) و شكايت فاطمه
املاك پيامبر خدا(ص ) و چگونگى تملك آنها
تصرف خلفا در خمس و ميراث پيغمبر و فدك
6. اجتهاد عمر در متعتين
الف . متعه حج
سنت پيامبر خدا (ص ) در عمره
متعة الحج (عمره تمتع ) در قرآن
تمتع در حج در سنت پيغمبر (ص )
چگونگى برخورد صحابه با حكم عمره تمتع
عايشه و قضاى عمره تمتع
عمره تمتع در روزگار ابوبكر
عمره تمتع در روزگار عمر بن خطاب
عمره تمتع در روزگار خلافت عثمان
عمره تمتع در خلافت اميرالمؤ منين (ع )
عمره تمتع در خلاف معاويه
عمره تمتع در زمان حكومت عبدالله بن زبير
احاديثى كه به خاطر توجيه ديدگاه خلفا ساخته شده اند. للّه
ب . ازدواج موقت (متعة النساء)
ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا
ازدواج موقت در فقه مكتب اهلبيت (ع )
ازدواج موقت در كتاب خدا
ازدواج موقت در سنت پيامبر
چرا عمر ازدواج موقت را تحريم كرد؟!
ازدواج موقت بعد از دوران عمر
ازدواج موقت در قرآن
ازدواج موقت در سنت
7. اجتهاد در قرن دوم به بعد، استنباط احكامازعمل صحابه
حقيقت اجتهاد
مهمترين دلايل مكتب خلفا بر صحت اجتهاد
1. حديث معاذ
2. حديث عمرو عاص
بخش چهارم : قرآن و سنت ، مصادر تشريع درمكتب اهل بيت (ع )
ائمه اهل بيت (ع ) در بيان احكام ، به راءى شخصى اعتمادى ندارند
سند احاديث ائمه اهل بيت (ع )
ائمه اهل بيت (ع ) علوم خود را به ارث برده اند
ائمه (ع ) احاديث خود را به پيامبر (ص ) نسبت مى دهند
نام كتاب على (ع ) در احكام
كتاب جفر و مصحف فاطمه (س )
گنجينه هاى مواريث ائمه (عليهم السلام )
جفر و جامعه در مكتب خلفا
مراجعه امامان (ع ) به كتاب جامعه
اصحاب ائمه كه كتاب على (ع ) را ديده اند
درد دل على (ع ) از تغيير سنت پيغمبر (ص )
بخش پنجم : فشرده بحثهاى دو مكتب درباره مدارك شريعت اسلامى
نمونه هاى از اجتهاد خلفا در مقابلنص كتاب و سنت
روايت احاديث به خاطر توجيه كار خلفا
راه توحيد كلمه مسلمانان
نظر برخى از دانشمندان درباره كتاب حاضر
پيام براى تجديد حيات اسلامى و اتحاد مسلمانان
سخن مترجم 
سرانجام جلد اول كتاب دو مكتب در اسلام ، ترجمه كتاب معالم المدرستين حضرت آيت اللهعلامه مجاهد سيد مرتضى عسكرى ، پس از سالها كه از ترجمه آن به وسيله نگارنده مىگذشت ، به همت والاى مسؤ ولين محترم بنياد بعثت به چاپ رسيد؛ باشد كه چراغى فراراه جويندگان حقيقت گردد.
اينك كه جلد دوم آن در اختيار علاقمندان به شوكت و عظمت اسلام قرار مى گيرد، نگارندهبدون هيچ ادعايى ، تنها از اين لحاظ خوشحال است كه اين اثر گرانقدر، كه نتيجهسالها رنج و زحمت و تحقيق و تتبع حضرت آيت الله علامه عسكرى است ، به قلم شكستهاين ضعيف بى ادعا به زبان پارسى برگردانده شد؛ به اين اميد كه دانشمندان جهاناسلام به خود آمده براى اتحاد كلمه واقعى و يك پارچگى حقيقى و ماندنى ، نه سياسى ونيم بند ناپايدار و موقتى ، در زير لواى آيين راستين محمدى (ص )، با كنار گذاردنتعصب خشك و بى جا، منشاء اختلاف بين خود را با روش علمى و موضوعى به بحث وبررسى بگذراند، و پيروى از حق و حقيقت را وجهه همت خود قرار دهند. اين آرزوى ماست وخداوند بر اين نيت و آرزو آگاه است . قل هذه سبيلى اءدعو الى الله على بصيره اءنا و مناءتبعنى .
تهران شهريور / 1373. ع .م . سردارنيا
ديدگاه دو مكتب درباره مصادر تشريعى اسلام 
زمينه سخن : پنج اصطلاح اسلامى
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن
بخش دوم : نظر دو مكتب درباره سنت پيامبر اسلام
بخش سوم : نظر دو مكتب درباره فقه و اجتهاد
بخش چهارم : قرآن و سنت ، تنها مصدر تشريعى در مكتباهل بيت (ع )
بخش پنجم : فشرده نظريات دو مكتب در موارد چهار گانه فوق
در بررسى مصادر تشريعى اسلام از ديدگاه دو مكتب نخست به بررسى پنج اصطلاحقرآن ، سنت ، بدعت ، فقه ، اجتهاد پرداخته ، سپس نظر هر يك از دو مكتب را درباره آنهابررسى نموده و در خلال آن ، مصطلحات ديگرى را، مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
زمينه سخن
اصطلاحات پنجگانه
قرآن كريم
سنت
بدعت
فقه
اجتهاد
1. قرآن  
قرآن ، كلام خداى بارى تعالى است كه آن را به تدريج بر خاتم پيامبرانش ، حضرتمحمد (ص )، نازل فرموده است ؛ در مقابل شعر و نثرى كه در كلام عرب وجود دارد.بنابراين كلام عرب تشكيل مى شود از قرآن ، شعر و نثر. (1)
همان گونه كه به ديوان كامل شاعر و به يك قصيده از آن ، و به يك بيت و حتى به يكمصراع آن هم شعر گفته مى شود، به تمام قرآن و به يك سوره آن ، و حتى به يك آيهآن هم قرآن مى گويند. و قرآن به اين معنى ، مصطلحى است اسلامى و حقيقتى است شرعى ؛زيرا كه منشاء همه اين كاربردها هم در قرآن آمده ، و هم در حديث شريف نبوى .
نامهاى ديگر قرآن  
دانشمندان اسلامى از خود قرآن اسامى ديگرى براى آن به دست آورده اند كه در حقيقتمثل اين است كه شيئى را از راه بيان صفات آن معرفى كرده باشند كه مشهورترين آنهاالكتاب است . خداوند در قرآن فرموده است : ذلك الكتاب لا ريب فيه (بقره / 2)كه مقصود از كتاب در اينجا همين قرآنى است كه در دست مسلمانان موجود است . درمقابل تورات يهوديان ، و انجيل مسيحيان . و اين مقصود با قيد الف و لام عهد كه در ابتداىآن آمده مشخص شده است .
در قرآن باز هم لفظ كتاب آمده ، ولى تورات يهوديان را در نظر داشته كه مىفرمايد: و من قبله كتاب موسى . و مقصود از كتاب در اينجا با اضافه كردن آن به آورندهاش ، حضرت موسى (ع )، مشخص و معلوم شده است .
كتاب سيبويه نيز كه در علم نحو است ، نزد دانشمندان اين علم به الكتاب مشهورمى باشد. اين مطلب در كشف الظنون چنين آمده است :
كتاب سيبويه در علم نحو به سبب شهرت و برتريش بر ديگر كتابهاى مشابه ، درنزد نحويون به الكتاب مشهور شده است ؛ به طورى كه اگر در بصره كسىبگويد: قراء فلان الكتاب ، مى دانند كه كتاب سيبويه را مى گويد و با شنيدن قراءنصف الكتاب ، شك نمى كنند كه منظور كتاب سيبويه است .
ابوالحسن على بن محمد، معروف به ابن خروف ، نحوى آندلسى اشبيلى (م 609 ق ) كتابسيبويه را شرح كرده و آن را تنهيح الالباب فى شرح غوامض الكتاب ناميدهاست . همچنين ابو البقاء عبدالله بن الحسين العكبرى بغدادى حنبلى (م 616 ق ) شرحى برابيات آمده در كتاب سيبويه نگاشته و آن را لباب الكتاب نام گذاشته است . ونيز ابوبكر محمد بن حسنى زبيدى آندلسى (م 380 ق ) شرح خود را بر كتاب سيبويه(2)، ابنية الكتاب نام نهاده است (3)
بنابراين الكتاب نامى ويژه براى قرآن در قرآن كريم ، و يا در عرف مسلماناننمى باشد.
يكى ديگر از نامهايى كه بر قرآن نهاده شده نور است كه خداى تعالى مىفرمايد: و اءنزلنا اليكم نورا مبينا. (نساء / 174). و ديگرى ، موعظه مى باشدكه در قرآن آمده است : قد جاءتكم موعظة من ربكم . يعنى از سوى خداينان موعظه و پندىبراى شما آمده است . (يونس / 57). همچنين كريم (4) كه خداىمتعال مى فرمايد: انه لقرء ان كريم . (واقعه / 44).
اين اسامى كه در قرآن آمده است ، همان طور كه دانشمندان مى گويند اسامى قرآن نيستند،بلكه همه آنها از باب تعبير و تعريف صفات قرآن مى باشند.
يكى از اسامى قرآن در مكتب خلفاء المصحف است كه چنين لفظى نه در قرآن آمده ونه در حديث شريف نبوى .
زر كشى و ديگران آورده اند كه :
چون ابوبكر قرآن را گرد آورد، از اطرافيان خود خواست تا نامى براى آن تعيين كنند.يكى گفت : آن را انجيل بناميد، كه اين نام را نپسنديدند. ديگرى گفت : آن را السفربخوانيد كه اين نام يهودى را هم رد كردند. در آخر ابن مسعود گفت : من نزد حبشيان كتابىديده ام كه به آن المصحف مى گفتند. اين نام را پسنديدند و قرآن را بدان نام نهادند(5).
پس نامگذارى قرآن به مصحف هم از قبيل نامگذارى مسلمانان و جزء مصطلحاتمسلمين است ، نه اصطلاح اسلامى و حقيقت شرعى .
در اين نامگذارى ، موقعيت و شاءن مصحف مانند مقام و شاءن لفظ الشارى در نزدخوارج است . زيرا اين كلمه را آنها روى كسى مى گذارند كه خود را آماده جنگ و ستيز بهمسلمانان كرده باشد. اما همين لفظ در نزد غير خوارج به معناى مشترى به كارمى رود، در مقابل فروشنده به هنگام معامله . پس اگر ما به كلمه الشارى در نزدغير خوارج برخورد كرديم . مى فهميم كه منظور مشترى است و نه كسى كه آماده پيكار بامسلمانان باشد، چنانكه نزد خوارج مشهور است .
همچنين است كلمه المبسوط كه مردم سوريه و عراق آن را به دو معنى متفاوت بهكار مى برند: يعنى عراقيها به شخص كتك خورده و مردم سوريه به آدم شاد و مسرور مىگويند! به اين حساب اگر اين لفظ، در سخن سوريها آمده باشد، در مى يابيم كهمقصود شخص شاد و مسرور است ، و اگر بر عكس در كلام عراقيها آمده باشد، مى فهميمكه منظور آدم كتك خورده و مضروب مى باشد.
بنابراين لفظ مصحف در نامگذارى مكتب خلفا هر گاه در ميان پيروان آن مكتب به كاررفته باشد به معناى قرآن كريم است ، و اگر در سخن پيروان مكتباهل بيت آمده باشد (مثل اينكه بگويند مصلحت فاطمه ، همان طور كه به كتابدعاهاى امام سجاد (ع ) مى گويند صحيفه سجاديه )، منظور مطلق كتاب است ؛ يعنى كتابفاطمه و كتاب حضرت سجاد.
2 و 3. سنت و بدعت  
سنت و بدعت دو اصطلاح اسلامى هستند كه درك معناى يكى ، متوقف بر فهم معناى ديگرىاست . و از مقارنه آن دو با يكديگر معنى آنها فهميده مى شود.
الف سنت
سنت در لغت به معناى سيره و روش آمده است ؛ چه زشت و چه زيبا(6). ولى در شرعاسلامى سنت عبارت است از امر و نهى رسول خدا (ص )، و يا اقدام وعمل شخص آن حضرت از راه گفتار و رفتار، در مواردى كه قرآن كريم به آن صراحتىنداشته باشد. (7) به موافقت حضرتش نيز در پاره اى از امور سنت گويند، به اينمعنا كه مثلا رسول خدا (ص ) عملى را از فرد مسلمانى مشاهده كرده و او را نهى نفرموده و يابا سكوت خود صحت و درستى عمل او را تاءييد كرده است (8) اين است كه كتاب و سنت(9)، و يا قرآن و حديث را ادله شرعيه مى گويند.
ب بدعت
كلمه البدع در لغت به معناى تازه و نو ظهور و بى سابقه است (10). بدعت در دينبه معناى انجام كار و سخنى است كه گوينده و كننده آن از صاحب شريعت پيروى نكند(11) يعنى برخلاف سنت باشد.
سنت ، از مصادر تشريعى اسلام  
سنت رسول خدا (ص ) از مصادر تشريعى اسلام است . زيرا كه خداوند مى فرمايد: ماءاتاكم الرسول فخذوه و مانها كم عنه فانتهوا . يعنى آنچه را كه پيامبر به شما مىدهد بپذيريد و از آنچه كه بازتان مى دارد دورى كنيد. (حشر / 7). و نيز فرموده است : و ما ينطق عن الهوى# ان هو الا وحى يوحى . يعنى پيامبر سخن از هواىدل نگويد، و سخنش غير وحى خدا نيست . (النجم / 3-4). و يا آنجا كه مى فرمايد: لقدكان لكم فى رسول الله اءسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر اللهكثيرا . يعنى شما را در اقتدار به رسول خدا خير و سعادت بسيار است آن كس كه بهثواب روز قيامت اميدوار بوده ، خدا را بسيار ياد كند. (احزاب /21). و يا آنجا كه مىفرمايد: قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم .يعنى بگو اگر خداى را دوست داريد مرا پيروى كنيد، تا خدا دوستتان بدارد، و گناهانتانرا بيامرزد. (آل عمران 31/). و يا: فامنوا بالله و رسوله النبى الاءمى الذى يؤ منبالله و كلماته و اءتبعوه . يعنى پس به خدا و پيامبر درس ناخوانده اى ايمانبياوريد كه به خدا و كلماتش ايمان آورده است . (اعراف / 158) و آيات متعدد ديگر.
احاديث بسيارى هم از پيامبر خدا (ص ) آمده كه مسلمانان را به پيروى از سنتش ترغيب ، واز مخالفت با آن بر حذر داشته است . مانند اين حديث كه مى فرمايد:
من رعب عن سنتى فليس منى (12). يعنى هر كس كه سنت مرا پيروى نكند، از من نيست .
پس با توجه به آنچه گفته شد، سنت يك مصطلح اسلامى و حقيقتى شرعى است ، و تنهاراه دستيابى ما به سنت پيغمبر (ص )، يعنى رفتار و روش و حديث و تقرير آن حضرت ،رواياتى است كه از وى آورده ، و در زمان ما در كتابهاى حديث و سيره و تفسير و ديگرمنابع و مصادر اسلامى نقل و ثبت شده اند. مانند روايات زير: از عايشه آمده است كه گفت :رسول خدا (ص ) فرمود:
النكاح سنتى ، فمن لم يعمل بسنتى فليس منى (13) يعنى ازدواج سنت من است ، وهر كس كه به سنت من عمل نكند از من نيست .
يا اينكه عمرو بن مزنى گفته است كه رسول خدا (ص ) فرمود:
من اءحيا سنة من سنتى فعمل بها الناس ، كان لهمثل اءجر من عمل بها، لا ينقص الله من اءجورهم شيئا. و من ابتدع بدعةفعمل بها، كان عليه اءوزار من عمل بها لا ينقص الله من اءوزار منعمل بها شيئا . يعنى هر كس كه سنتى از سنتهاى مرا احيا كند كه مردم به آنعمل نمايند، خداوند بدون اينكه چيزى از اجر و ثوابعمل كنندگان بكاهد، همانند آن را به وى نيز ارزانى دارد. و آن كس كه از خود چيزى رابدعت گذارد كه به آن عمل كنند، خداوند بدون اينكه از گناهانعمل كنندگان به آن بدعت بكاهد، همانند گناهان ايشان را به دوش وى گذارد. و در روايتديگر آمده است : من اءحيا سنة من سنتى اءميتت بعدى ...(14) كه منظور احيا كردن سنتفراموش شده است . و از جابر آمده است كه گفترسول خدا (ص ) فرمود: فاءن خير الاءمور كتاب الله ، و خير الهدى هدى محمد، و شرالامور محدثاتها و كل بدعة ضلالة . يعنى از همه بهتر كتاب خداست ، و بهترين راهرستگارى راه محمد است ، و بدترين چيزها بدعت است ، و هر بدعتى هم گمراهى است . و درروايت ديگر ان اءفضل الهدى ، هدى محمد...(15) آمده است .
از ابن مسعود روايت شده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
سيلى اءموركم بعدى رجال يطفئون السنة ، و يعملون بالبدعة ، و يؤ خرون الصلاة عنمواقيتها. فقلت : يا رسول الله ! ان اءدركتهم ، كيفاءفعل ؟ قال : تساءلنى يا ابن ام عبد كيف تفعل ؟ لا طاعة لمن عصى الله (16).يعنى پس از من مردانى زمام امورتان را به دست مى گيرند كه سنت مرا از ميان بر مىدارند، و به بدعتهاى خود عمل مى كنند وادى نماز را از زمانش به تاخير مى اندازند!پرسيدم : اى رسول خدا! اگر من همزمانشان باشم چه كنم ؟ فرمود: اى فرزند ام عبد! ازمن مى پرسى چه كنى ؟ فرمانبردارى از كسى كه خداى را عاصى باشد هرگز روا نيست .
و از ابن عباس آمده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
اءبى الله اءن يقبلعمل صاحب بدعة حتى يدع بدعته ... (17). يعنى خداوندعمل هيچ بدعتگذارى را قبول نمى كند، مگر آنگاه كه دست از بدعتش بدارد.
و از حذيفه آمده است كه گفت : رسول خدا (ص ) فرمود:
لا يقبل الله لصاحب بدعة صوما، و لا صلاة ، و لا صدقة و لا حجا، و لا عمرة ، و لا جهادا،و لا صرفا، و لا عدلا، يخرج عن السلام كما تخرج الشعرة من العجين . (18)
يعنى خداوند از بدعتگذار هيچ نماز و روزه و صدقه و حج و عمره و جهاد و هيچ واجب ومستحبى را قبول نمى كند. بدعتگذار با اين عملش بسادگى و آسانى از اسلام و مسلمانىبيرون مى رود.
خداوند در قرآن كريمش از بدعت چنين ياد كرده است : و رهبانية ابتدعوها ما كتبناها عليهم .يعنى رهبانيت و ترك دنياى را كه ما بر آنها واجب نكرده بوديم ، از پيش خود بدعت نهادند.(حديد / 27).
كوتاه سخن اينكه :
شرع اسلامى آن چيزى است كه در كتاب قرآن و سنت آمده و يا از آنها استنباط مى شود.بدعت هم عبارت از اين است كه شخص مطابق سليقه و دلخواهش چيزى را در دين وارد كند كهدر قرآن و سنت نيامده يا از آنها فهميده نشده باشد. اگر چه آن را اجتهاد و يا صلاحديد ويا به اصطلاح مردم اين روزگار، اسلام انعطاف پذير، و اسلام هماهنگ با نياز جامعه بناميم ، و آنچه در احاديث رسول خدا (ص ) در امر بدعت آمده است درباره بدعت و بدعتگذار آن صدق مى كند.
4. فقه  
الف فقه در لغت ، همان گونه كه در كتابها آمده است ، به معناى درك و فهم است .
ب فقه در قرآن و سنت پيامبر (ص ) به شرحى است كه درذيل گفته مى شود. خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
فلو لا نفر من كل فرقه منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهملعلهم يحذرون . يعنى چرا از هر گروه ، برخى از ايشان حركت نمى كنند تا در دينفقيه و دانا شده چون به ميان قوم خود باز گردند، آنان را بيم دهند، تا شايد به خودآيند. (توبه / 122).
رسول خدا (ص ) نيز فرموده است :
نضر الله عبدا سمع مقالتى هذه فبلغها، فربحامل فقه غير فقيه ، و رب حامل فقه الى من هو اءفقه منه (19). يعنى خداوند شادابگرداند آن بنده اى را كه سخنانم را شنيد و آن را به ديگران رسانيد. چه بساحامل فقهى كه خود فقيه نباشد، و بسيارند حاملان فقهى كه آن را به فقيه تر از خودبرسانند.
و نيز آورده اند كه آن حضرت فرموده است :
فقيه اءشد على الشيطان من اءلف عابد (20). يعنى يك نفر فقيه از هزار عابد برشيطان گرانبارتر است . و نيز فرموده است :
من فقه فى دين الله و نفعه ما بعثنى الله به ، فعلم و علم (21). يعنى هر كسكه در دين خدا فقيه گرديد و از آنچه خداوند مرا بدان برانگيخته وى را سودمند افتاد،بايد كه آموخته هاى خود را به ديگران ياد دهد.
و نيز فرموده است : خياركم اءحسناكم اءخلاقا اذا فقهوا (22) يعنى بهترين هاى شماخوش اخلاق ترينتان است اگر بفهمند و يا آنجا كه فرموده است : خيارهم فى الجاهلية، خيارهم فى الاسلام اذا فقهوا (23)يعنى بهترين هاشان در جاهليت ، بهترين ها دراسلام هم هستند اگر بفهمند.
همچنين فرموده است : خصلتان لا تجتمعان فى منافق : حسن سمت ، و لا فقه فى الدين (24) يعنى دو خصلت است كه در شخص منافق جمع نمى شوند: حسن برخورد و فقاهتدر دين . و نيز فرموده است : من يرد الله به خيرا يفقهه فى الدين (25). يعنىآن كس را كه خداوند مورد لطف خويش قرار دهد، عالم دينش گرداند.
و در جايى فرموده است : ان رجالا ياءتونكم من اءقطار الاءرضين يتفقهون فى الدين ،فاذا اءتوكم ، فاستو صوابهم خيرا (26). يعنى مردانى از گوشه كنار دنيابراى كسب دانش دين به شما مراجعه خواهند كرد، در آن صورت ، با آنها بخوبىبرخورد كنيد.
و نيز رسول خدا در حق ابن عباس دعا كرد و فرمود: اللهم فقهه فى الدين (27). يعنىخداوندا! او را در دين دانا و بصير گردان .
ج فقه ، در محاورات و سخنان اهل بيت (ع ) و صحابه .
از اميرالمؤ منين (ع ) آورده اند كه فرموده است :
اءلا اءخبركم بالفقيه ، حق الفقيه ؟ قالوا بلى يا اءميرالمؤ منين .قال : ان الفقيه ، حق الفقيه ، من لم يقنط الناس من رحمة الله ، و لم يؤ منهم من عذاب الله، و لم يرخص لهم فى معاصى الله (28). يعنى آيا مى خواهيد فقيه واقعى رابشناسيد؟ گفتند آرى اى اميرالمؤ منين . فرمود: فقيه واقعى كسى است كه مردم را از رحمتخدا نااميد نكند و ايشان را از عذاب خدا در امان ندارد و به ايشان اجازه نافرمانى خدا راندهد.
يحيى بن سعيد انصارى گفته است : ما اءدركت فقهاء ارضنا الا يسلمون فىكل اثنتين من النهار . (29)
و عمر بن الخطاب گفته است : تفقهوا قبل اءن تسودوا (30). يعنى پيش از آنانكه بهرياست رسيد، دانا و فقيه شويد. و نيز گفته است : من سوده قومه على فقه كان حياةله و لهم ، و من سوده ، قومه على غير فقه كان هلاكا له ولهم . (31)
ابن عبدالرحمان در تعريف ابن عباس گفته است : انه قارى لكتاب الله ، فقيه فى دينالله (32). و در باب اختلاف فقها در سنن دارمى چنين آمده است : عمر بن عبدالعزيزبه سراسر كشور اسلامى بخشنامه كرد كه بايد ميان هر قوم و ملتى بر اساس اتفاقنظر فقهاى ايشان داورى به عمل آيد (33).
و نيز آورده است : و اذا جلسوا العشاء الآخرة جلسوا فى الفقه (34). و يا: ولاباءس بالسمر فى الفقه (35) يعنى شب زنده دارى به خاطر فقه مانعى ندارد. ويا: و كانوا يتجالسون بالليل و يذكرون الفقه (36). يعنى ياران پيامبر خدا(ص ) شبها تشكيل جلسه مى دادند و به مذاكرات فقهى مى پرداختند.
در صحيح بخارى در باب السمر فى الفقه (37)، آمده است كه شعبى گفت : آنگاهعدى بن حاتم به كوفه وارد شد، ما به همراه تنى چند از فقهاى كوفه به ديدارشرفتيم (38).
و از عمران منقرى آورده اند كه گفت : روزى به حسن ، كه درباره چيزى اظهار نظر مىكرد، گفتم : اى ابو سعيد! نظر فقها در اين مورد چنين نيست . او پاسخ داد: واى بر تو!آيا تا به حال فقيهى را ديده اى ؟ فقيه كسى است كه به دنيا پشت پا زده ، خواهان آخرتبوده ، و در دينش بصير و بينا، و همواره در عبادت پروردگارش كوشا و ساعىباشد(39).
اينها مطالبى هستند كه در كتابهاى مكتب خلفا آمده ، اما آنچه در كتابهاى مكتباهل بيت آمده ، از اين قرار است :
الف از رسول خدا (ص ) روايت كرده اند كه فرمود:
الفقهاء اءمنا الرسل ما لم يدخلوا فى الدنيا (40). يعنى فقيهان ، تا آنگاه كهروى به دنيا نياورده باشند، امناى پيامبرانند.
و يا آنجا كه مى فرمايد:
من حفظ على امتى اربعين حديثا من امر دينها ينتفعون بها فى امر دينهم ، بعثه الله يومالقيامه فقيها عالما (41). يعنى هر كس كهچهل حديث از امور دينى امتم را به خاطر بسپارد و آنان را بدان وسيله بهره مند سازد،خداوند او را به روز بازپسين فقيه و دانشمند برانگيزاند.
ب در نهج البلاغه ، ضمن سخنان اميرالمؤ منين (ع )، چنين آمده است :
من اتجر بغير فقه ، فقد ارتطم فى الربا (42). يعنى آن كس كه بدون آگاهىاز مسائل فقهى دست به كار بازرگانى بزند، در لجنزار ربا گرفتار آيد. و نيز: آنحضرت در وصف قرآن فرموده است : ربيعا لقلوب الفقهاء يعنى قرآن بهاردل دانشمندان است (43).
همچنين در وصيتش به امام حسن (ع ) فرموده است : و تفقه فى الدين (44). يعنى در فهمدين كوشا باشن .
ج از امام جعفر صادق (ع ) آورده اند كه فرمود:
ليت السياط على رؤ وس اءصحابى حتى يتفقهوا فىالحلال و الحرام (45). يعنى اى كاش تازيانه بر سر اصحابم مى بود، تا درحلال و حرام تفقه مى كردند.
و همچنين : لا يكون الرجل منكم فقيها حتى يعرف معاريض كلامنا (46). يعنى هيچيكاز شما فقيه و عالم دينى نخواهد شد، مگر هنگامى كه كنايه ها و اشارات سخنان ما رادريابد.
و يا آنجا كه مى فرمايد: من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفاعلى هواه ، مطيعا لاءمر مولاه ، فللعوام ان يقلدوه (47). يعنى از فقيهان ، آن كس كهديندار و خويشتندار بوده ، به هواى دل سر فرود نياورده ، فرمانبردار امام و مولايشباشد، براى مردمان روا است كه از او تقليد و پيروى نمايند.
اينها موارد كاربرد و مفهوم فقه و فقيه در كتاب و سنت بود اين كلمه بعدها در نزددانشمندان مكتب اهل بيت اصطلاح ويژه اى يافت ، و آن اينكه : فقه عبارت است از علم بهاحكام شرعى از راه ادله تفصيلى آن .
جمال الدين حسن بن زين الدين (م 1011 ق ) در كتاب معالم الدين ، كه به معالمالاءصول شهرت يافته ، مى نويسد:
الفقه فى اللغة الفهم ، و فى الاصطلاح هو العلم بالاءحكام الشرعية الفرعية عنادلتها الت فصيلية (48). يعنى فقه در لغت به معناى درك و فهم است ، و دراصطلاح ، علم به احكام شرعى فرعى است از راه ادله تفصيلى آن . كه منظور اين فقيهبزرگوار از كلمه اصطلاح ، اصطلاح دانشمندان مكتباهل بيت است .
5. اجتهاد  
1. اجتهاد در لغت  
ابن اثير مى نويسد: الاجتهاد بذل الجهد فى طلب الاءمر، و هوافتعال من الجهد: الطاقة (49). يعنى اجتهاد عبارت است از به كار بردن تواندريافتن موضوع ، و ريشه آن جهد يعنى طاقت و توان است .
لفظ اجتهاد در همين معنا و مفهوم در زمان شخص پيغمبر خدا (ص ) و اصحاب آن حضرت ، تاپايان قرن اول هجرى ، به كار مى رفته است . ازرسول خدا (ص ) آورده اند كه فرموده است :
اما السجود، فاجتهدوا فى الدعاء، فقمن ان يستجاب لكم (50). يعنى و سجده را،تا مى توانيد در آن دعا كنيد كه به اجابت نزديك است .
همچنين : صلوا على واجتهدوا فى الدعاء (51). يعنى بر من صلوات بفرستيد و تا مىتوانيد دعا كنيد.
و نيز: فضل العالم على المجتهد اى المجتهد فى العباده مائه درجة (52). يعنىمرد دانشمند را بر شخص كوشنده در عبادت صد درجه برترى است .
و از محمد قرظى آورده اند كه گفت : كان فى بنىاسرائيل رجل فقيه عالم عابد مجتهد (53). يعنى در قوم بنىاسرائيل مردى بود فقيه و دانا و در عبادت سخت كوشا و پركار...
و از عايشه آورده اند كه گفت : كان رسول الله يجتهد فى العشر الاءواخر ما لا يجتهدفى غيره (54). يعنى رسول خدا (ص ) در دهه آخر ماه بيش از مواقع ديگر به عبادتمى پرداخت .
و در كلام طلحه ، كه درباره دو تن از همعصران پيغمبر (ص ) سخن مى گفت ، اين عبارتآمده است : كان اءحمدهما اءشد اجتهادا من الاخر، فغزا المجتهد منهما فاستشهد (55).يعنى يكى از ديگرى پر كارتر و كوشاتر بود، و آنكه كوشاتر بود، به جنگ رفت وبه شهادت رسيد...
و از ابو سعيد خدرى آورده اند كه گفت : كانرسول الله اذا حلف و اجتهد فى اليمين قال ... (56). يعنى پيامبر خدا (ص ) هر گاهپيمان مى بست و در آن مى كوشيد مى فرمود: ...
و يا در خبر عبدالله ابى در غزوه بنى المصطلق آمده است كه فاجتهد بيمينه مافعل (57) يعنى سوگندهاى سخت و شديد خورد كه چنان كارى نكرده است .
و يا آنجا كه مادر حارثه درباره سرنوشت فرزند شهيد شده اش در جنگ از پيامبر خدا(ص ) مى پرسد و مى گويد: ان كان فى الجنة صبرت ، و ان كان غير ذلك اجتهدتفى البكاء (58). يعنى اگر پسرم به بهشت رفته است شكيبايى پيشه مى كنم ،و گرنه بشدت خواهم گريست .
از آنچه آورديم و بسيارى همانند آن ها، چنين بر مى آيد كه اجتهاد در قرناول هجرى به معنى به كار بردن توان معنى داشته ، و سپس معنى و مفهوم آنتغيير كرد تا اينكه در اصطلاح مسلمين به مفهوم استنباط احكام شرعى از ادله تفصيلى آن در آمده است .
2. اجتهاد در اصطلاح مسلمانان  
غزالى در تعريف اجتهاد مى گويد: اجتهاد عبارت است از به كار بردن نهايت سعى وكوشش در هر كارى و اين لفظ تنها در موردى به كار مى رود كه كوشش و تلاشبخواهد... اما همين لفظ در عرف علماى دين به تلاش و كوشش پيگيرى گفته مى شود كهشخص مجتهد در كسب دانش احكام شرعيه به كار مى برد...(59).
دهلوى نيز در تعريف اجتهاد مى گويد: اجتهاد به معناى واقعى آن به كار بردن نهايتسعى و كوشش است براى دست يابى به احكام شرعى از طريق ادله تفصيلى كه اساس آنبر چهار ركن اصلى قرار مى گيرد كه عبارتند از: كتاب و سنت و اجماع و قياس (60).
محمد امين نيز در كتاب تيسير التحرير (61) خود، ادله احكام را به همين ترتيب آوردهاست .
معانى اصطلاحى اجتهاد در مكتب خلفا، اينها بود كه گفته شد. همين اصطلاح بعد از قرنپنجم هجرى نزد علماى مكتب اهل بيت رايج و شايع گرديد. به طورى كه علامه حلىدرگذشته به سال 726 هجرى در كتاب مبادىالاصول فصل دوازدهم از بحث اول در اجتهاد، شرحى آورده كه خلاصه آن از اين قرار است :
الاجتهاد هو استفراغ الوسع فى النظر فيما هو منالمسائل الظنية الشرعية على وجه لازيادة فيه .
به كار بردن لفظ اجتهاد در حق رسول خدا (ص ) درست نيست ؛ زيرا خداوند مى فرمايد: وما ينطق عن الهوى . يعنى پيغمبر سخن از بابميل و هواى دل نگويد سوره نجم ، آيه 4. زيراحاصل اجتهاد ظن و گمان است ، و رسول خدا (ص ) قادر است تا از طريق وحى به حكمقطعى دست يابد. حضرتش در بيشتر احكام پاس مى داشت تا وحى و دستور آسمانى بهاو برسد، و اگر اجازه داشت تا خود اجتهاد كند، اين كار را مى كرد. زيرا اگر به او اجازهداده مى شد، جبرئيل (ع ) نيز اجازه مى يافت تا اجتهاد كند، و به اين ترتيب باب جزم ويقين بر روى قوانينى كه بر رسول خدا (ص ) از جانب خدا آورده بود بسته مى شد! زيراكه گاه مى شود اجتهاد درست و بجا از كار در مى آيد، و گاه خطا و اشتباه . و در چنينحالتى پيغمبر خدا (ص ) مجاز نيست تا به چنان دستورى چشم و گوش بسته گردن نهدو فرمان برد. زيرا اين كار اطمينان و اعتماد به گفتارش را سلب مى كند.
همچنين هيچ يك از ائمه عليهم السلام در نظر ما پيروان مكتباهل بيت ، مجاز نيستند تا اجتهاد كنند.
زيرا كه آنها معصوم ، و از هر گونه خطا و گناهى پاك و بر كنارند و احكام را ازرسول خدا (ص ) آموخته اند. اما علما، به ايشان اجازه داده شده تا اجتهاد كنند و احكام را ازعمومات در قرآن و سنت ، و برگزيدن از مياندلائل متعارض استنباط نمايند، و البته مجاز نيستند تا احكام را از طريق قياس و استحسانبه دست آورند (62).
مى بينيم كه دانشمندان مكتب اهل بيت هنگامى كه مصطلحاتى چون اجتهاد و مجتهد را به كارمى برند، اصطلاح فقه و فقيه را به دست فراموشى نمى سپارند؛ بلكه اين دواصطلاح را در كنار يكديگر و با هم به كار مى برند. همچنانكهجمال الدين ، نويسنده كتاب معالم ، را مى بينيم كه در ابتداى كتابش مى نويسد: الفقهفى اللغة الفهم ، و فى الاصلاح هو العلم بالاءحكام الشرعية الفرعية عن اءدلتهاالتفصيلية . يعنى : فقه در لغت به معناى فهم است و در اصطلاح : دانستن احكامفرعى شرعى است كه مجتهد از دلايل گسترده شريعت در كتاب و سنت به دست مى آورد. وبه دنبال آن فصلى را به تعريف اجتهاد اختصاص داده و در آخر آن مى نويسد: الاجتهادفى اللغة تحمل الجهد...، و اءما فى الاصطلاح : فهو استفراغ الفقيه و سعه فىتحصيل الظن بحكم شرعى ... (63). يعنى اجتهاد در لغت به معناى سختى كشيدن است...ولى در اصطلاح : تلاش همه جانبه فقيه در دست يابى ظنى به حكم شرعى است .
گذشته از آن ، همچنان كه بعدها خواهيم ديد، دو مكتب در پاره اى از ادله احكام شرعى نيزبا هم اختلاف نظر دارند.
اينك پس از بحثى كه درباره مصطلحات پنجگانه داشتيم ، نظر هر يك از دو مكتب رادرباره هر يك از آنها مى آوريم .
بخش اول : نظر دو مكتب درباره قرآن كريم 
اهتمام پيامبر (ص ) و اصحابه به گردآورى قرآن و تدوين آن  
هر گاه آياتى از قرآن بر رسول خدا (ص )نازل مى شد، آن حضرت آنها را بر همه مسلمانانى كه در محضرش حضور داشتند تلاوتمى فرمود، و آنچه را نياز به تفسير داشت ، تفسير مى كرد؛ و همان گونه كه در مباحثاين كتاب خواهد آمد، مخصوصا اميرالمؤ منين على (ع ) را از آنها آگاه مى ساخت و مى فرمودتا آنها را بنويسد.
آنگاه كه حضرتش به مدينه مهاجرت فرمود، مسلمانان را تشويق كرد تا نوشتن رابياموزند و آنان نيز به فرا گرفتن آن همت گماشتند. سپس ‍ وادارشان ساخت تا قرآن رانوشته به خاطر بسپارند. ايشان نيز فرمان برده در نوشتن و حفظ قرآن بر يكديگرپيشى گرفتند و آنچه از آيات قرآن دريافت مى كردند، بر روى هر چه كه در اختيارداشتند، مانند پوست و ديگر اشياء، مى نوشتند.
پيامبر خدا (ص ) نام سوره ها و محل قرار دادن آيه ها را، به همان ترتيب كه خداوند وى راآموخته بود، به ايشان ياد مى داد. اين بود كه به هنگام رحلت آن حضرت در مدينه دههانفر از صحابه آن حضرت وجود داشتند كه همه قرآن را در حفظ داشتند، و بيش از اينتعداد نيز كسانى بودند كه همه قرآن را نوشته بودند؛ با اين تفاوت كه آنچه را ايناندر نزد خود داشتند، همانند كتابهاى عصر ما، جمع آورى شده و در جلد كشيده شده نبود،بلكه قرآن ايشان روى صفحاتى جداى از هم نوشته شده بود.
چون رسول خدا (ص ) درگذشت ، اميرالمؤ منين (ع ) به جمع آورى و تدوين قرآن بهصورت كتابى واحد همت گماشت . به غير از آن حضرت ، برخى از اصحاب نيز، مانندابن مسعود، نسخه اى از قرآن را جمع آورى و مدون شده نزد خود داشتند، ولى ابوبكر بههيچيك از آن نسخه ها توجهى نكرد و عده اى از اصحاب را مامور جمع آورى و تدوين آن بهصورت كتابى نمود و سپس آن را نزد ام المؤ منين حفصه به امانت نهاد.
زمانى كه دور خلافت به عثمان رسيد و پيروزيها پشت سر هم به دست آمد و مسلمانان دراطراف كشور پهناور اسلامى و جاهاى فتح شده پراكنده شدند، خليفه فرمان داد تا ازنسخه قرآنى كه نزد حفصه بود نسخه ها بردارند و در شهرهاى مختلف اسلامى توزيعكنند. مسلمانان نيز از آن نسخه ، نسخه ها برداشتند و اين نسخه بردارى از نسلى بهنسلى ديگر، و از دستى به دستى ديگر همچنان ادامه داشت تا امروز به دست ما رسيده است؛ به طورى كه در دست هيچيك از مسلمانان جهان بجز اين قرآن ، نسخه اى ديگر وجودندارد. و نيز از آن زمان تا به حال نزد هيچيك از مسلمانان نسخه اى از قرآن وجود ندارد كهاز قرآنى كه امروز متداول است يك كلمه زياد يا كم داشته باشد. و در اين مورد همه فرقاسلامى شيعه و سنى ، اشعرى و معتزلى ، حنفى و مالكى ، شافعى و حنبلى ، زيدى وامامى ، وهابى و خوارج متفقند، و نزد هيچيك از اين فرقه ها، و يا ديگر فرق اسلامىدرگذشته و حال ، نسخه اى از قرآن وجود نداشته و ندارد كه از اين قرآن كه امروز بينمسلمانان متداول است كلمه اى زياد يا كم ، و يا در ترتيب سوره ها و آياتش اختلاف باشد.
اما آنچه در پاره اى از كتابهاى حديث از راه گمان وخيال از وجود نقص در قرآن كريم سخن رفته است ، همچنان در همان كتابهاى حديث باقىمانده و در هيچ زمانى حتى به يك نسخه از نسخه هاى قرآن وارد نشده است . مانند اين حديثكه در صحاح ششگانه بخارى ، مسلم ، ابوداود، ترمذى ، ابن ماجه و دارمى ازقول عمر آمده كه روى منبر گفته است :
خداوند محمد را براستى برانگيخته و قرآن را بروىنازل فرموده ، و از آن جمله آيه رجم است كه ما آن را فراگرفته و خوانده و به خاطرسپرده ايم . پيامبر خدا (ص ) رجم كرد و ما بعد از او سنگسار كرديم . اكنون از آن مىترسم كه روزگارى بس دراز بگذرد و در آن زمان كسى بگويد كه ما آيه رجم را دركتاب خدا نديده ايم ، و با ترك چنين واجبى كه خداوند مقرر فرموده ، به گمراهى بيفتند.در صورتى كه در كتاب خدا، سنگسار كردن ، عقوبتى است كه خداوند بر زنا كارهمسردار روا داشته است .
ابن ماجه ، اين آيه خيالى را كه از عمر روايت شده ، به اين ترتيب در كتاب خود آورده كهعمر گفت : آيه رجم زناكار چنين است : الشيخ و الشيخة اذا زنيا، فارجموها البتة .يعنى مرد و زنى را كه مرتكب زنا شده باشند، بايد سنگسار كنيد. همين مطلب در موطاءمالك چنين است : الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة !
و در همين حديث در صحيح بخارى آمده است كه : ما در كتاب خدا اين آيه را مى خوانديم : ان لا ترغبوا عن آبائكم ، فانه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم . يعنى از پدرانتان روىبر متابيد كه اگر چنين كنيد، كفر ورزيده ايد.
و يا اين حديث ام المؤ منين عايشه كه گفته است :
از جمله آياتى كه رد قرآن آمده ، عشر رضعات معلومات در مورد شير دادن است كه تا زمانوفات پيامبر خدا (ص ) جزء آيات قرآن خوانده مى شد. همين مطلب در سنن ابن ماجه ازقول عايشه چنين آمده است : آيه رجم و آيه ده بار شير دادن مرد بزرگ را كهنازل شده بود، روى برگى نوشته ، زير تختخوابم پنهان كرده بودم . اما چونرسول خدا (ص ) رحلت كرد و ما درگير عزادارى او شده از ديگر امورغافل مانديم ، ناگهان يكى از حيوانات اهلى به درون اتاق آمد و آن را خورد (64)!
و در صحيح مسلم آمده است كه ابوموسى اشعرى از جمله مطالبى كه براى قاريان قرآنبصره كه تعدادشان به سيصد مرد مى رسيد مطرح كرد، چنين است :
ما در قرآن سوره اى را مى خوانديم كه از نظرطول و شدت لحن آيات آن را به سوره برائت تشبيه مى كرديم . آن سوره را فراموشكرده ام بجز اين قسمت از آن را: لو كان لابن آدم واديان منمال ، لا بتغى واديا ثالثا و لا يملاء جوف ابن آدم الا التراب .
يعنى هر گاه فرزند آدم را دو بيابان پر ازمال باشد، آروزوى بيابان سوم مى كند، شكم فرند آدم را بجز خاك چيز ديگرى پرنخواهد كرد!
و نيز سوره اى مى خوانديم همانند يكى از سوره هاى مسبحات يسبح الله كه آن را نيز ازخاطر برده ام ؛ بجز اين قسمت آن را: يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتبشهاده فى اعناقكم فتسالون عنها يوم القيامة . يعنى اى ايمان آورندگان ! چرا آنچه راكه به كار نمى بنديد بر زبان مى آوريد تا بر گردنتان گواهى نوشته شود و بهروز قيامت درباره آن مورد بازخواست قرار گيريد (65)؟
با وجود چنين احاديثى كه در صحاح مكتب خلفا آمده است ، هيچيك از پيروان مكتباهل بيت حربه تهمت را عليه پيروان مكتب خلفا بلند نكرده و نگفته اند كه آنانقائل به وجود نقصان در قرآن هستند، يا اينكه آنها از پيش ‍ خود سوره يا جملاتى را بهقرآن مى بندند! اما بر عكس در همين مورد، هر گاه همانند آن سخنان در كتابهاى حديثپيروان مكتب اهل بيت آمده باشد، برخى از نويسندگان مكتب خلفا بر مى خروشند و بر سرپيروان مكتب اهل بيت فرياد كشيده معركه راه مى اندازند كه آنهاقائل به نقصان در قرآن هستند و از پيش خودشان عبارات و جملاتى را به قرآن مىبندند، و در اعتراضهاى خود به آنچه در برخى از كتابهاى حديث شيعه آمده استاستدلال مى كنند! در صورتى كه پيروان مكتباهل بيت خود را ملزم به صحت و درستى هيچ كتابى ، بجز كتاب خدا، نمى دانند. اما پيروانمكتب خلفا آنجه را كه در صحيح بخارى و مسلم آمده است درست مى دانند، و آنقبيل احاديثى را كه گذشت ، با آين توجيه كه تلاوت و خواندن آنها نسخ شده است درمانمى كنند! (66)
غوغاى ساختگى درباره مصحف فاطمه (ع )  
برخى از نويسندگان پيرو مكتب خلفا بر پيروان مكتباهل بيت خرده گرفته و به دروغ داد و فرياد راه انداخته اند كه شيعيان قرآنى ديگر بهنام مصحف فاطمه دارند! اين دروغ عمدى را بدين خاطر ساخته اند كه كتابفاطمه (ع ) مصحف ناميده شده ، و قرآن هم از سوى برخى از مسلمانان مصحف خوانده شدهاست . در حالى كه احاديث وارده صراحت دارند كه در مصحف فاطمه (ع ) چيزى از قرآننيامده ، بلكه تمامى آن خبر از كسانى است كه بر امت اسلامى حكومت خواهند كرد. و حتى امامجعفر صادق (ع ) به هنگامى كه محمد و ابراهيم ، نوادگان امام حسن (ع )، عليه منصوردوانيقى علم مخالفت برافراشته بودند، در مورد ايشان فرمود:
ليس فى كتاب امهم فاطمة اسم هولاء فى من يملك هذه الامة .
يعنى در كتاب مادرشان فاطمه نام اينان جزو كسانى كه بر اين امت به فرمانروايى مىرسند نيامده است (67).
اين تهمت را در حالى به پيروان مكتب اهل بيت مى زنند كه در مكتب خلفا خودشان به كتابنحو سيبويه الكتاب مى گويند، با آنكه نام مصحف براى قرآن ، نه در خودقرآن آمده است و نه در حديث شريف نبوى . و از نام گذاريهاى مسلمانان است . ولى نامكتاب براى قرآن كريم در جاهاى مختلف قرآن آمده است مانند:
ذالك الكتاب لا ريب فيه .(بقره / 2).
اءفتؤ منون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض ...(بقره / 85).
و لما جاء هم كتاب من عند الله مصدق لما معهم ...(بقره / 89).
يعلمهم الكتاب والحكمة . (بقره / 129).
و يعلمكم الكتاب والحكمة و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون . (بقره / 151).
و دهها آيه ديگر.
با اين حال اگر كسى بگويد كتاب سيبويه دو برابر كتاب خدا حجم دارد، منظورش ايننيست كه كتاب سيبويه قرآنى است بزرگتر از كتاب خدا! و هيچيك از پيروان مكتباهل بيت هم به چنين نامگذارى روى كتاب سيبويه خرده نگرفته است .
بارى ، اين سخنان را دشمنان اسلام در سالهاى اخير دستاويز زخم زبان خود بر قرآنقرار داده اند كه مى خواهيم تا پرده از پرده از پيش چشمان برخى از نويسندگان بردارد و بينايشان فرمايد تا زبان خويش را از اينقبيل ياوه گوييها باز دارند.
بيقين قرآنى كه امروز در دست ما مسلمانان است ، همان كلامى است كه خداوندانزال آن را بر خاتم پيامبرانش تا آخرين روزهاى زندگيشكامل فرموده ، و پس از وفات آن حضرت اصحاب او به جمع آورى و يكپارچه كردن آنپرداخته ، از روى آن نسخه ها برداشتند و در دسترس مسلمانان قرار دادند. قرآنى كهسرآغاز آن بسم الله الرحمن الرحيم# الحمدلله رب العالمين و پايان آن من الجنة و الناساست .
با توجه به آنچه گفتيم ، در هيچ روزى از روزگاران ، از صدر اسلام تا به امروز، دردست هيچ مسلمانى قرآنى وجود نداشته كه با اين قرآن ، كه امروز بين مامتداول است ، كلمه اى كم يا زياد داشته باشد. و همه مسلمانان هم در اين مورد كمتريناختلافى با هم ندارند. بلكه اختلافشان تنها در تفسير قرآن وتاءويل متشابهات آن مى باشد كه اين اختلاف هم از حديث ناشى شده ، كه با خواست خدا،ما آن را در بخش حديث رسول خدا (ص ) از ديدگاه دو مكتب مورد بحث و بررسى قرارخواهيم داد.
مقدمه :
هر دو مكتب در ايمان به وجوب عمل به سنت رسول خدا (ص ) از مصادر تشريعى اسلامىاتفاق نظر دارند. اما از آنجا كه سنت پيغمبر (ص )، خواه حديث باشد و يا سيره آن حضرتو يا سكوت و موافقت وى درباره امرى ، از طريق روايت آنها از پيامبر خدا (ص ) به مارسيده است ، دو مكتب در موارد زير با يكديگر اختلاف نظر دارند:
الف . در برخى از واسطه هاى نقل روايت از پيامبر خدا (ص ).
ب . در مورد دادن اجازه نوشتن حديث پيغمبر (ص ) درخلال قرن اول هجرى . اينك هر يك از اين دو مورد را به طور جداگانه به بحث و بررسىمى گذاريم .
بخش دوم : دو مكتب ، و سنت پيامبر (ص ) 
1. نظر دو مكتب درباره راويان حديث  
همان طور كه در بحث صحابه و امامت گفتيم ، پيروان مكتباهل بيت پس ‍ از رسول خدا (ص ) معالم دين خود را از ائمه دوازده گانهاهل بيت (ع ) گرفته اند و پيروان مكتب خلفا آن را از هر يك از اصحاب پيغمبر (ص )دريافت كرده اند؛ بدون اينكه بين آنها تفاوتىقائل باشند.
پيروان مكتب خلفا همه اصحاب رسول خدا (ص ) راعادل مى دانند، و پيروان مكتب اهل بيت به اصحابى مانند طلحه (68) و عبدالله بن زبير(69) كه با على (ع ) در جمل جنگيدند، و يا معاويه (70) و عمرو عاص (71) كه درصفين به جنگ او برخاستند، و يا ذوالخويصره (72) و عبدالله بن وهب (73) كه درنهروان به رويش شمشير كشيدند اعتماد نكرده و به آنان و همانند آنان كه از دشمنان على(ع ) به حساب مى آيند، خواه از اصحاب باشند و يا از تابعين و يا شاگردهاى تابعين وديگر طبقات (74) روايان ، مراجعه نمى كنند.
و اين در حالى است كه مى بينيم امام المحدثين بخارى ، از امام جعفر صادق (ع ) (75)،ششمين امام مكتب اهل بيت ، حتى براى نمونه يك حديث هم روايت نكرده ! كسى كه هزاران محدثاز پيروان ائمه اهل بيت ، هزاران حديث از روى روايت كرده اند. اما همين بخارى و ابو داود ونسائى در صحاح خودشان از عمران بن حطان (76) خارجى روايت كرده اند كسى كه درمقام تعريف و تمجيد از اقدام عبدالرحمان بن ملجم مرادى در كشتن اميرالمومنين (ع ) چنينسروده است :

يا ضربة من تقى ما اراد بها
الا ليبلغ من ذى العرش رضوانا
انى لاءذكره يوما واحسبه
اءوفى البرية عند الله ميزانا
يعنى اى آفرين بر ضربت آن پارسا مرد كه در ازاى آن چيزى بجز رضاى خدا را نمىخواست !!
من چنين مى پندارم كه آن ضربت نزد خداوند از بزرگترين پاداشها برخوردار خواهدشد!!
و يا اينكه نسائى در صحيح خود از عمر بن سعد،قاتل امام حسين (ع ) روايت مى كند، همان كسى كه علماىرجال در شرح حالش نوشته اند: راستگو است ، اما مردم از او متنفر و بيزارند؛ زيرافرماندهى سپاهى را بر عهده داشته كه حسين بن على را كشته اند، و پيروان مكتباهل بيت او را لعن و نفرين مى نمايند (77).
به طورى كه ملاحظه شد، اختلاف فكرى بين دو مكتب از همينجا و اينكه حديث پيامبر را ازچه كسانى بايد گرفت ، بروز كرده است .

next page fehrest page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation