بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد دوم, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

حقوق بازماندگان پيغمبر در خلافت عمر
اميرالمؤ منين (ع ) در پاسخ كسى كه از او پرسيد: پدر و مادرم به فدايت ! ابوبكر وعمر در مورد حق شما اهل بيت از خمس چه كردند؟ فرمود:
عمر گفت كه شما نسبت به خمس حق داريد، اما اين را نمى دانم كه اگر مقدار آن زياد شد،باز هم همه آن به شما تعلق مى گيرد يا نه ؟ در هرحال ، اگر موافق باشيد، آن اندازه كه خودم صلاح بدانم از آن به شما خواهم داد. ما همبا اين پيشنهاد و دريافت قسمتى از حق خود موافقت نكرديم . او هم خواسته ما را نپذيرفت .
عمر در نظر داشت كه به امام (ع ) و عمويش عباس ، بخشى از ما تركرسول خدا (ص ) را در مدينه باز پس دهد، و البته اين تصميم هم زمانى صورت گرفتهكه به سبب فتوح ، از هر گوشه ثروت و مكنت به مدينه سرازير شده بود.
بارى عمر اجتهاد كرد و همچنان از پرداخت سهم ذوالقربى شانه خالى كرد. و بار ديگراجتهاد كرد و ما ترك رسول خدا (ص ) را همچنان در مصادره خود نگاه داشت . و دست آخرهنگامى كه درهاى ثروت از همه طرف به سوى مدينه گشوده شده بود، دست به اجتهادىتازه زد و تصميم گرفت تا قسمتى از آن حقوق را بهاهل بيت بازگرداند. و اوضاع بر همين قرار بود تا اينكه زمان او هم به سرآمد.
ميراث پيامبر در زمان خلافت عثمان
عثمان ، خمس نخستين جنگ افريقا را يكجا به عبدالله بن ابى سرح ، پسر خاله و برادررضاعيش ، بخشيد! خمس غزوه دوم آنجا را هم به پسر عمو و دامادش ، مروان حكم ، واگذاركرد و فدك را نيز به تيول او داد! مهزور، محل بازار مدينه را، كه از موقوفاترسول خدا (ص ) بود، به تيول حارث بن حكم ، پسر عمو و داماد خود، داد؛ در حالى كهپيامبر خدا (ص ) آن را بر عموم مسلمانان وقف فرموده بود! صدقات قضاعه را به عمويشحكم تقديم كرد، و چون شامگاهان ماءمور جمع آورى صدقات بازار مسلمانان را ديدار كرد،به وى دستور داد كه اين ماءموريت را هم به حكم واگذار كند!
بيهقى در آنجا كه از بذل و بخششهاى عثمان به خويشاوندانش ، آن هم از ميراث پيامبرخدا (ص ) سخن مى گويد، مى نويسد: عثمان اين حديث را كه از پيغمبر روايت شده كههر گاه خداوند چيزى را روزى پيامبرش كرده باشد، آن چيز بعد از او به جانشينش مىرسد، به اين ترتيب تاءويل نمود كه چون من ثروتمند هستم و نيازى به آنها ندرم ،آن را به خويشاوندانم مى بخشم تا صله رحم كرده باشم !
بنابراين عثمان اجتهاد كرد و ميراث و موقوفات پيامبر خدا (ص ) را به خويشاوندانخودش بخشيد! و باز اجتهاد كرد و خمس را هم به آنها داد! و باز اجتهاد كرد و صدقات رابه ايشان واگذار فرمود! و اجتهاد كرد، و اجتهاد كرد، و اجتهاد كرد، راستى كه چقدردرگاه اين اجتهاد فراخ بود!
ميراث پيامبر در روزگار على (ع )
اميرالمؤ منين على (ع ) نتوانست چيزى از سنتهاى ابوبكر و عمر را، مخصوصا دربازگردانيدن حقوق اهل بيت به ايشان ، تغيير دهد.
ميراث پيامبر در خلافت معاويه
اجتهاد معاويه در منع ذوالقرباى پيامبر از خمس و مصادره ميراث آن حضرت ، همانند اجتهادخلفاى پيش از او بود. علاوه بر آن او اجتهادى بر اجتهاد آنان افزود؛ به اين معنى كهاجتهاد كرد و به كليه فرمانداران خود بخشنامه كرد كه از غنايم فتوح ، هر چه طلا ونقره و جواهرات و اشياى زيبا و قيمتى وجود دارد، به شخص ايشان اختصاص دهند، و آنهارا ميان مسلمانان قسمت نكنند!
ميراث پيامبر در روزگار خلافت عمر بن عبدالعزيز،
عمر بن عبدالعزيز بر آن سر بود كه نص شرعى را پيروى كند. از اين رو بهفرزندان پيامبر خدا (ص ) مقدارى از سهمشان را در خمس پرداخت كرد و فدك را به آنانبازگردانيد. و بر اين قرار بود تا اينكه پس از مدتى كوتاه ، و به نظر ما با مرگىمشكوك ، از دنيا رفت .
ميراث پيامبر بعد از عمر بن عبدالعزيز
يزيد بن عبدالملك مروان ، دست به اجتهاد زد و فدك را از دست فرزندان زهرا (ع ) خارجكرد. اما چون سفاح از عباسيان به حكومت نشست ، آن را به فرزندان فاطمه (ع )برگردانيد.
پس از سفاح ، نوبت اجتهاد به منصور داونقى رسيد. او هم اجتهاد كرد و آن را از ايشان بازپس گرفت . ولى فرزندش مهدى عباسى آن را به اولاد زهرا بازگردانيد. موسىفرزند مهدى نيز دست به اجتهاد زد و آن را پس گرفت . ولى ماءمون آن را باز پس داد!
فدك از آن تاريخ همچنان در دست فرزندان فاطمه (ع ) بود تا اينكهمتوكل عباسى به خلافت نشست و آنگاه اجتهاد فرمود و آن را از اولاد زهرا بازپس ‍ گرفت وبه تيول عبدالله بازيار داد! او هم يازده نخلى را كهرسول خدا (ص ) به دست خود در آنجا نشانده بود، قطع كرد. و اين آخرين خبرى است كهاز اجتهاد خلفا درباره خمس و ميراث پيامبر خدا (ص ) به دست ما رسيده است . اما علما ودانشمندان را درباره اجتهاد خلفا مطلبى است كه در زير به نظر مى رسد.
نظر دانشمندان در مصرف خمس
به سبب اختلاف عملكرد خلفا، نظر دانشمندان در مصرف خمس بعد ازرسول خدا (ص ) مخالف يكديگر است . برخى از ايشان گفته اند كه سهم پيغمبر به اماميا خليفه او تعلق مى گيرد، و سهم ذوالقربى هم به خويشاوندان و نزديكان او مىرسد. گروهى نيز گفته اند: سهم ذوالقربى در راه تهيه جنگ افزار و آمادگى رزمىهزينه مى شود. و ديگران اظهار نظر كرده اند كه مصرف خمس به اجتهاد خليفه بستگىدارد! و بعضى درباره منع خمس اهل بيت به وسيله عمر گفته اند: اين مساءله امرى استاجتهاد. و يا: عمر در احكامى كه صادر مى نمود، از اجتهاد پا فراتر نمى نهاد! و هر كس ‍كه در اين مورد عيبجويى كرده ، ايراد بگيرد، در واقع اجتهاد را، كه روش ‍ اصحاب بوده ،به باد انتقاد گرفته است و يا اينكه : مساءله خمس مساءله اى است اجتهادى ! و در پاسخبه كسانى كه زبان به انتقاد عمر گشوده و گفته اند كه : او به زنان پيغمبر مىبخشيد و بر ايشان مقررى تعيين مى كرد، اما دختر همان پيغمبر واهل بيت را از خمسشان محروم ساخت ، در حالى كه در زمان پيغمبر چنين كارى سابقه نداشتهاست ، گفته اند: اين مساءله از قبيل مخالفت مجتهدى است با مجتهدى ديگر در يك مساءلهاجتهادى (612)!
و فراموش نكنيم كه اين سخنان همه در مورد خمس غنايم جنگى است ، و گويندگان اينمطالب ، خود متفقند كه آيه كريمه و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان الله خمسه وللرسول ولذى القربى ... تنها به خمس غنايم جنگى تعلق مى گيرد. با اين وصف ،اينان مى گويند: با وجودى كه خداوند مصرف خمس غنايم جنگى را در اين آيه تعيينفرموده است ، تعيين مصرف خمس به اجتهاد خلفا بستگى دارد!!
خلفا هم مصرف خمس را چنين تعيين فرموده اند:
ابوبكر و عمر اجتهاد كردند و فاطمه دختر پيغمبر خدا (ص ) و ديگر بستگان آن حضرت ونزديكان او را از بنى هاشم و بنى المطلب از سهامشان در خمس محروم ساختند! عثمان قدمفراتر نهاد و اجتهادى بر آن افزود و خمس و ميراثرسول خدا (ص ) را به عنوان صله رحم به خويشاوندان خود بخشيد! معاويه نيز به سهمخود در اين موضوع اجتهادى تازه كرد و تمامى طلا و نقره غنايم جنگى و هر چه را در آنجالب و نفيس يافت ، ويژه خود گردانيد و به خزانه شخصى خود سپرد! خلفاى اموى وعباسى نيز به دنبال اين خلفا اجتهاد كردند و خمس را ويژه خود گردانيدند و آن را بهخزانه شخصى خود سپردند و از آن به شعرا و مطربان و نوازندگان و كنيزان آوازهخوان و رامشگران بخشيدند!!
و سرانجام نوبت اجتهاد به دانشمندان قوم رسيد كه اجتهاد فرموده ، هر كارى را كه خلفاانجام داده بودند، به منزله حكمى از احكام شرع اسلامى به حساب آوردند و مقرر داشتندتا مسلمانان آن را از جان و دل بپذيرند، و اعلام فرمودند كه هر كس با آن مخالفت كند،با سنت و جماعت مخالفت و ستيزه كرده است !
پس اينكه مى گويند اجتهد الخليفه فى المساءلة ، يعنى نظر خليفه در اينمساءله چنين است . و المساءلة اجتهادية به اين معناست كه راءى خليفه در اين موردحكمى است اسلامى . پس بنابراين ، اينكه مى گويند: قال الله ، و قال رسوله ، و اجتهدت الخلفاء . يعنى خدا چنين گفته ، و پيامبرش چنانفرموده ، و خلفا چنين راءى داده اند! به اين معناست كه اجتهاد خلفا مصدر تشريعىاسلامى است ، و در رديف كتاب خدا و سنت پيامبرش قرار دارد پس : انالله و انا اليهراجعون .
قدرى با شرح و تفصيل آراء مكتب خلفا را در مورد خمس و نحوه برخورد شان را با آن ودلايل ايشان را در چنين برداشتى آورديم . و به گفتار ائمهاهل بيت نيز در همين مورد اشاره كرديم و گفتيم كه خمس در مكتب ايشان به شش قسمت مساوىتقسيم مى شود كه سه قسمت آن ويژه خدا و پيامبرش ‍ و نزديكان آن حضرت و زير عنوانىخاص تعلق مى گيرد. و اينكه پيامبر خدا (ص ) در زمان حياتش اين سه سهم را تصرفمى كرد، و پس از وفات آن حضرت ، امر اين سهام سه گانه در اختيار ائمه دوازده گانهاز اهل بيت در مى آيد، و سه سهم ديگر متعلق است به فقراى بنى هاشم و يتيمان و در راهماندگان ايشان كه تهيدست و بينوا باشند (613).
و نيز گفته اند كه واجب است هر فرد مسلمان خمس دستاوردهاى خود را، خواه از دشمن بهدست آمده باشد و خواه از غير آن (614)، بپردازيد. و در هر دو مورد به عموميت آيه خمسو آنچه را كه از سنت پيامبر در اختيار دارند، استدلال مى كنند. فقهاى مكتباهل بيت در مقام استدلال به آيه شريفه مى گويند: آيه شريفه خمس ، اگر چه دربارهغنايم جنگ بدر نازل شده ، ولى نزول آيه در موردى ، حكم كلى آن را ويژه و مخصوص آنمورد نمى كند، و تخصيص بدون دليل ، باطل و مردود است (615). بيان ايراد بر ايناستدلال و پاسخ آن به شرح زير است :
مدعى در استدلال به اين آيه گفته است : آيه درباره غنايم غزوه بدرنازل شده و غير از غنايم جنگى را شامل نمى شود. پاسخ به اين موضوع از اين قرار است(616):
نزول آيه در غزوه بدر، حكم عام وارد در آن را كه وجوب پرداخت خمس از غنايم و دستاوردهامى باشد ويژه و خاص آن مورد نمى كند تا مخصوص ‍ غنائم جنگى باشد. نمونه روشندر غير اين مورد، حكم تازيانه زدن بر گواهان بر زناست ، اگر تعدادشان به چهار نفرنرسد. با اين وصف مورد معلوم كه داستان افك است حكم عام وارد در آيات را كه تازيانهزدن به گواهان است اگر تعدادشان در آن رويداد به چهار نفر نرسد، تخصيص ‍ نكرده ،و آن را ويژه آن رويداد ننموده است .
نمونه ديگر، حكم ظهار وارد در سوره مجادله است . چه ، اين حكم تنها ويژه آن بانويىنيست كه در آن روزگار در چنان موردى با شوهرش درگيرى پيدا كرده بود، اگر چه آيهمزبور، درباره او نازل شده است . و همين طور موارد ديگر.
و نيز گفته اند تخصيص آيه و مقيد كردن آن به غنايم سرزمين دشمندليل مى خواهد، و هر كس كه چنين ادعايى داشته باشد و آن آيه را مخصوص ‍ غنائم جنگىبداند، بايد كه دليل خود را ارائه دهد.
مؤ يد اين پاسخها، سخنان قرطبى ، يكى از دانشمندان مكتب خلفا، در تفسير همين آيه استكه مى گويد: اتفاق نظر دانشمندان مكتب خلفا در اين مورد بر آن است كه مراد و مقصودسخن خداى تعالى از ما غنمتم من شى ءمال كفار است ، هر گاه مسلمانان با قهر و غلبه بر آن دست يابند. اما همان طور كه گفتيم، اين لغت اقتضاى چنين تخصيصى را ندارد (617).
بنابراين ، تخصيص غنايم ، به غنايم به دست آمده از سرزمين دشمن ، خلاف چيزى استكه اهل لغت از آن لفظ در مى يابند. و سخن دانشمندان مكتب خلفا درباره تخصيص آيه ،بر خلاف معنايى است كه از لفظ غير مقيد در كلام به دست مى آيد.
و باز در رد بر چنين ادعايى مى گويند: اگر چه آيه در موردى ويژه - كه غزوه بدر است- نازل شده ، عدم اختصاصش در آن مورد كاملا معلوم است . حتى كسانى ازاهل سنت كه نظر به عدم وجوب خمس در مطلق غنايم و دستاوردها داده اند، آن را به موردويژه آيه مخصوص ندانسته ، بلكه آن را به مطلق غنايم به دست آمده در جنگها تعميم دادهاند. حال اگر ما در استفاده حكم از آيه مزبور، قرار را بر جمود فكرى بگذاريم ، بهطورى كه از مورد ويژه آن به هيچ روى تجاوز نكنيم ، بايد بگوئيم خمس واجب نيست مگرخمس غنايم به دست آمده از مشركان غزوه بدر و بر عهده كسانى كه در غزوه نامبرد شركتداشته اند. و چنين چيزى را كسى تا به حال نگفته است . پس ناگزير حكم از آيه مزبورتسرى مى كند و ما آن را بر مطلق غنايم و آنچه مفهوم دستاورد بر آن صدق مى كند، خواهاز راه جنگ باشد يا تجارت و يا هنر و صنعت و غيره ، تسرى مى دهيم .
دانشمندان مكتب اهل بيت علاوه بر استدلالشان به آيه خمس ، به آنچه از ائمهاهل بيت (ع ) درباره اين حكم آمده است استدلال مى كنند؛ همان گونه كه در ساير احكامعمل مى نمايند. زيرا رسول خدا (ص ) در حديث ثقلين و احاديث ديگر امر به تمسك به آنهاكرده است . چه مواردى كه ائمه (ع ) حديث از سوى اجداد بزرگوار خود و از پيامبربگويند، مانند حديثى كه شيخ صدوق (ره ) در كتابخصال خود از جعفر بن محمد، از پدرش ، از جدش ، از على بن ابى طالب ، از پيامبر خداآورده كه آن حضرت در وصيت خود به على فرمود: اى على ! عبدالمطلب در دوره جاهليت پنجچيز را سنت نهاد و خداوند آنها را در اسلام مقرر فرمود. او زن پدر را بر فرزندان حرامكرد، و خداوند نيز فرمود: ولا تنكحوا ما نكح آباؤ كم من النساء. (نساء/22). گنجينه اىيافت و خمس آن را جدا كرد و آن را تصدق داد، و خداىعزوجل نيز اين آيه را فرستاد: واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه ... و چون زمزمرا حفر كرد...(618) و همين حديث دلالت بر اين دارد كه اين آيهشامل غير غنايم جنگى هم مى شود. و سنت پيامبر خدا (ص ) را نيز در همين زمينه پيش از اينآورده ايم .
اين فشرده ادله پيروان مكتب اهل بيت در اين مورد بود.
6. اجتهاد عمر در متعتين  
عمر، متعه حج و متعه زنان را حرام كرد، و اينعمل او از موارد اجتهاد به حساب آمده چنانكه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه(619)، و احمد بن حنبل در مسندش از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده اند كه گفت :
ما در زمان پيغمبر خدا (ص ) هم عمره تمتع حج را بجاى مى آورديم ، و هم زناشويى موقترا. اما چون عمر به خلافت نشست ، و انجام هر دو را مانع شد از آن دست كشيديم (620)!
در تفسير سيوطى و كنز العمالاز قول سعيد بن مسيب (621) آمده است كه گفت : عمر ما را از هر دو متعه ، تمتع در حج ومتعه زنان منع كرده است (622)!
و در بداية المجتهد، زاد المعاد، شرح نهج البلاغه ، مغنى ابن قدامه و محلى ابن حزم آمدهكه از عمر روايت شده در زادالمعاد آمده : ثبت عن عمر كه گفته است :
متعتان كانتا على عهد رسول الله ، اءنا اءنهى عنهما، و اءعاقب عليهما: متعة الحج و متعةالنساء . يعنى برخوردارى از دو متعه در زمان پيغمبرمعمول بوده كه من هر دو را ممنوع اعلام مى كنم و مرتكب آن را تنبيه خواهم كرد: يكى متعهحج ، و ديگرى متعه زنان (623).
و در روايت جصاص و ابن حزم سخن عمر چنين آمده است : متعتان كانتا على عهدرسول الله ، اءنا اءنهى عنهما، و اضرب عليهما: متعة النساء و متعة الحج . (624)
رواياتى كه گذشت ، نظر به اجتهاد عمر در دو حكم از احكام اسلامى دارد. يكى متعه حج ،و ديگرى متعه زنان يا ازدواج موقت ، كه بتفصيل درباره آن دو سخن خواهيم گفت .
الف . متعه حج  
متعه حج ضمن حج تمتع به جاى آورده مى شود. و بيان آن از اين قرار است كه حج بر سهنوع است : حج تمتع ، حج افراد، و حج قران .
1. حج تمتع
حج تمتع بر كسانى واجب مى شود كه اهالى مكه نباشند، و انجام آن چنين است كه در ماههاىحج (شوال ، ذى قعذه ، ذى حجه ) حاجى در ميقات احرام عمره حج مى بندد و تلبيه مىگويد و به مكه آمده ، هفت بار خانه خدا را طواف مى كند. آنگاه دو ركعت نماز طواف بهجاى آورده ، هفت مرتبه سعى بين صفا و مروه را به انجام مى رساند و آنگاه تقصير مىكند و با انجام آن ، تمام آنچه با احرام بروى حرام شده بود،حلال مى شود. و همچنان در مكه مى ماند تا روز ترويه هشتم ذى حجه همانسال ، كه احرام ديگرى به قصد اداى حج مى بندد و به عرفات بيرون مى شود، و عصرروز نهم از عرفات به سوى مشعر الحرام ، و از آنجا به جانب منى حركت مى كند و مناسكحج را يكى بعد از ديگرى به پايان مى برد. و سرانجام با تراشيدن سر و يا تقصيراز احرام بيرون مى آيد. چنين حجى را حج تمتع و عمره آن را عمره تمتع مى گويند. و خداىمتعال فرموده است : فمن تمتع بالعمرة الى الحج . زيرا كه حاجى بين دو احرامعمره و حج ، از هر گونه حلالى برخوردار مى شود. و اين مدت فراغت بين دو احرام رامتعة الحج مى گويند، كه عمر و پيروانش آن را حرام كرده اند اما امروز بسيارىاز مسلمانان آن را انجام مى دهند.
2 و 3. حج افراد و حج قران
الف . در فقه اهل بيت
در حج افراد حاجى در ميقات يا در خانه اش به شرطى كه به ميقات نرسيده باشد، احراممى بندد و به عرفات مى رود و روز نهم را در آنجا درنگ مى كند و سپس بقيه مناسك حجرا كاملا به پايان مى برد و آنگاه از احرام بيرون مى آيد. اما انجام عمره مفرده بر او واجباست . پس از يكى از مواقيت بار ديگر احرام مى بندد و عمره را به پايان مى برد. اينعمره را در طول سال نيز مى تواند انجام دهد. اين حج و عمره را از آن رو افراد و مفردگويند كه حاجى هر كدام از آن دو را به طور جداگانه به انجام مى رساند.
در حج قران ، كه مانند حج افراد در تمامى مناسك است ، تنها وجه تمايزش ‍ از حج افراداين است كه در اين حج حاجى قربانى را به هنگام حركت و تلبيه اش با خود همراه مىآورد؛ در صورتى كه در حج افراد، اصلا قربانى نيست . انجام يكى از دو حج مفرد وقران بر ساكنان مكه واجب تخييرى است (625).
ب . در فقه مكتب خلفا
در حج قران ، حاجى بايد بين عمره و حج را جمع كند؛ يعنى اين دو را با يك نيت و يكتلبيه انجام دهد و بگويد لبيك بحجة و عمرة . و يا لبيك عمره را در ماههاى حجبگويد، و آنگاه آن را پيش از بيرون آمدن از احرام به حجوصل نمايد. و بر كسى كه اهل مكه نيست و مى خواهد حج قران به جاى آورد، لازم استقربانى متمتع را انجام دهد (626).
در حج افراد، حاجى نه قارن است و نه متمتع ، بلكه تنها به نيت حج تلبيه مىگويد(627) به چنين حاجى افراد الحج يا جردالحج گفته مى شود(628)، يعنى او حج تنها را به جاى آورد بدون عمره .
اينها انواع حجى است كه مسلمانان به جاى مى آورند؛ اما مشركان در زمان جاهليت حجى ويژهبود كه بخارى و مسلم در صحيحشان ، و احمد در مسندش ، و بيهقى در سنن كبرايش ، وديگران در كتابهايشان ، از ابن عباس ‍ آورده اند كه گفته است :
اعراب جاهليت انجام عمره را در ماههاى حج از زشت ترين گناهان روى زمين مى دانستند، و ماهمحرم را ماه صفر قرار داده و مى گفتند: آنگاه كه زخم پشت حيوان بهبودى يافت و آثارراهها از ميان رفت و ماه صفر به پايان رسيد، انجام عمره براى طالب آن روا و شايستهاست (629)! اذا برء الدبر، و عفا الاءثر، و انسلخ صفر، حلت العمرة لمن اعتمر !
توضيحى درباره اين روايت
نووى در شرح بر صحيح مسلم نوشته است كه دانشمندان در توضيح اين روايت گفتهاند: و يجعلون المحرم صفر، منظور داستان نسى ء جا به جائى و پس و پيشكردن ماهها مى باشد كه بين آنان مرسوم بود، محرم را صفر مى ناميدند، و آن را از ماههاىحرام خارج و حلالش مى كردند و با به تاءخير انداختن آن ، تحريمش را به بعد از ماهصفر موكول مى كردند، تا بدان وسيله سه ماه پياپى ماه حرام نداشته ، از آن راه دچارسختى و تنگدستى نگردند و دستشان براى قتل و غارت باز باشد! و اذا براءالدبر، زخم پشت شتران است كه به سببحمل بار و مسافر در طول سفر پيش ‍ مى آمده ، تا پس از بازگشت از حج و استراحت رو بهبهبودى بگذارد. و عفا الاثر جاى پاى راهيان و شتران و كاروانيان است كه بهمرور زمان از ميان برود.
ابن حجر در علت يابى اين موضوع مى نويسد: علت اينكه انجام عمره را به بعد از ماهصفر، كه از ماهاى حج نمى باشد و نيز محرم ،موكول كرده بودند، اين بود كه هنگامى كه محرم را به تاءخير انداخته آن را صفر بهحساب مى آوردند، آن را به ماههاى حج متصل مى كردند و تا بهبودى پشت شترانشان تاپايان همان ماه درنگ مى كردند، و ماه عمره را محرم ، كه در واقع همان ماه صفر است ، قرارمى دادند تا بدين سان عمره در ماههاى حج صورت نگرفته باشد (630).
اين عادت و روش قريش در انجام عمره بود كه مورد مخالفترسول خدا (ص ) قرار گرفت .
سنت پيامبر خدا (ص ) در عمره  
ابن قيم مى نويسد كه رسول خدا (ص ) بعد از هجرت چهار بار عمره به جا آورد و همه رادر ماه ذى قعده انجام داد. مؤ يد اين سخن ، روايت انس و ابن عباس و عايشه است كه گفتهاند: پيامبر خدا (ص ) بجز در ماه ذى قعده ، عمره به جا نياورده است (631). سپس ابنقيم مى گويد: مقصود اين است كه تمام عمره هاى آن حضرت در ماههاى حج ، و مخالف روشمشركين بود. زيرا آنها مايل به انجام عمره در ماههاى حج نبودند و آن را از زشت ترينگناهان به حساب مى آوردند! و اين خود دليل بر آن است كه انجام عمره در ماههاى حج بىشك فضيلتش از ماه رجب بيشتر است .
و نيز گفته است : مسلم است كه خداوند براى پيامبرش بهترين و شايسته ترين اوقاتعمره را برگزيده و فضيلت عمره در ماههاى حج ، همانند انجام مناسك حج است در ماههاىويژه آن . و اين ماهها را خداوند ويژه انجام چنين اعمالى و زمان آن قرار داده است . عمره حجاصغر است ، و بهترين موقع انجام آن ، ماههاى حج مى باشد كه ذى قعده ميان آن قرارگرفته و اين همان چيزى است كه خداوند براى ما برگزيده است و هر كه را بهره اى ازعلم و خرد باشد، آن را در مى بايد (632).
پس از بيان روش مشركان در عمره و سنت پيامبر خدا (ص ) در آن مورد، بار ديگر بهمساءله متعه در كتاب خدا و سنت پيامبر باز مى گرديم ، و بهدنبال آن ، از اجتهاد عمر در آن مورد سخن خواهيم گفت .
متعة الحج (عمره تمتع ) در قرآن  
خداوند جمع بين عمره و حج را در ماههاى حج ، با برخوردارى از هر گونه حلالى بين آندو، بر خلاف روش مشركان مقرر داشته و در قرآن كريم فرموده است : فاذا اءمنتم فمنتمتع بالعمره الى الحج فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحجو سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام و اتقوا الله واعلموا ان الله شديد العقاب . يعنى و چون ايمنى يافتيد، پس هر كس به واسطه عمرهتا هنگام حج بهره برده ، پس در حد امكان قربانى كند، و هر كس كه نيابد، سه روز درايام حج ، و هفت روز به هنگام بازگشتتان روزه بدارد، اين ده روزكامل است . و اين براى كسى است كه خانواده اش مقيم مسجد الحرام مكه نباشد. از خدابترسيد كه خداوند سخت كيفر است (633).
در اين آيه خداوند بهره بردن عمره حج را براى كسى مقرر داشته كه خانواده اش ساكنمسجد الحرام نبوده و آرامش يافته باشد. و در آيه بعد مى فرمايد: الحج اشهر معلوماتماههاى حج معلوم است . پس جمع بين عمره و حج بايد در ماههاى حج باشد. و هر دو آيه باكمال وضوح بر اين حكم شرعى دلالت دارند. و بر حسب روايت بخارى در صحيحش ،عمران بن حصين صحابى نظر به همين مورد دارد كه مى گويد:
آيه تمتع در كتاب خدا نازل شده و ما با رسول خدا (ص ) آن را به جا آورده ايم و حرمت آندر قرآن نيامده ، و پيامبر خدا هم تا زنده بود آن را نهى نكرده است ...(634).
همين حديث در بيان مسلم چنين آمده است : آيه متعه در كتاب خدا آمده يعنى عمره تمتع ورسول خدا (ص ) ما را به انجام آن امر فرموده و پس از آن هم آيه اى كه آيه متعه حج رانسخ كرده باشد فرود نيامده ، و پيامبر خدا هم تا زنده بود آن را نهى نكرده است...(635).
مفسران قرآن و ديگر دانشمندان نيز بر اين امر متفقند و در اين مورد اختلافى وجود ندارد. وشگفت اينكه خداوند آيه شريفه تمتع در حج را با اعلام به اينكه خداوند شديدالعقاب است به پايان برده است !!
خداوند متعه حج را در اين آيه آشكارا و با صراحتى هر چند تمامتر مقرر داشته ، و بهموجب اخبار متواتر كه در صحاح از پيامبر خدا (ص ) آمده ، حضرتش آن را در حجة الوداعسنت نهاده است . به روايات زير توجه كنيد:
تمتع در حج در سنت پيغمبر (ص )  
از آنجايى كه انجام عمره در ماههاى حج نزد قريش در جاهليت از زشت ترين گناهان بهحساب مى آمد، رسول خدا (ص ) چنانچه از روايات زير به دست مى آيد، حكم عمره تمتع رابتدريج تبليغ فرموده است .
در صحيح بخارى و سنن ابوداود و ابن ماجه و بيهقى آمده و اين سخن از بخارى در صحيحاو در كتاب حج ، باب قول النبى العقيق واد مبارك است كه گفت :
در دشت عقيق شنيدم رسول خدا (ص ) مى فرمود: فرشته از جانب خدايم آمد و گفت : در اينبيابان مبارك نماز بگزار و بگو كه عمره در حجداخل شده است . و بنا به روايتى ديگر: عمره به همراه حج است . لفظ بيهقى در همينحديث چنين است : جبرئيل (ع ) بر من وارد شد...و در آخر روايت آمده : عمره تا روز قيامت در حجداخل شده است .
و عقيق در معجم البلدان چنين تعريف شده است : عقيق همان جايى است كه درباره اش آمده : تودر سرزمين مباركى هستى . و آن محلى است درون وادى ذوالحليفه ، جايى كه مردم عراق درذات عرق آن احرام مى بندند.
ابن حجر در شرح اين حديث در فتح البارى گفته است : بين عقيق و مدينه چهارميل راه است (636).
پيامبر خدا (ص ) عمر را از نزول وحى داير به جمع شدن عمره با حج خبر داده و در اينتبليغ به شخص او، حكمتى نهفته است كه آن را در بحث از رويدادهاى زمان او درباره عمرهدر مى يابيم .
آن حضرت در وادى عقيق ، عمر را از نزول وحى آگاه ساخت و درمنزل عسفان به سؤ ال سراقه پاسخ گفت ، كه شرح آن در روايت ابوداود چنين آمده است :
چون پيامبر خدا (ص ) به عسفان رسيد، سراقة بن مالك مدلجى (637) به حضرتشگفت : اى رسول خدا! حكم حج را براى ما چنان بيان كن كه گويى امروز به دنيا آمده ايم .پيامبر فرمود: خداى تعالى عمره را در حجتان قرار داده است . وقتى كه به مكه رسيديد،هر كدام از شما كه طواف خانه خدا و سعى بين صفا و مروه را انجام داد،محل مى شود از احرام بيرون مى آيد؛ مگر كسى كه قربانى به همراه آورده باشد(638).
عسفان بين جحفه و مكه قرار دارد و جحفه در چهار مرحله اى مكه است .
رسول خدا (ص ) در سرف ، كه در شش ميلى مكه يا كمى بيشتر از آن واقع است ، به همهاصحابش فرمود: هر كس كه بخواهد مى تواند آن را عمره قرار دهد. عايشه در اين موردگفته است :
ما در ماههاى حج به قصد انجام حج آمده بوديم . چون به سرف رسيدم ، پيامبر خدا (ص )در ميان اصحابش برخاست و فرمود: هر كس كه قربانى به همراه نداشته باشد وبخواهد مى تواند آن را عمره قرار دهد. اما آن كس كه قربانى همراه خود آورده ، نمىتواند چنين كند. او مى گويد: برخى اين دستور را انجام دادند و عده اى هم انجام ندادند(639).
از آنچه گذشت ، چنين برمى آيد اصحابى كه دستور پيامبر را انجام نداده اند، از مهاجرانقرشى بوده اند كه با برداشت از دوره جاهليت ، انجام عمره را در ماههاى حج از زشت ترينگناهان به حساب مى آوردند!.
به موجب روايت ابن عباس ، پيامبر خدا (ص ) بارها پس از فرود آمدنش در بطحاء مكه اينحكم را ابلاغ فرموده است . ابن عباس گفته است :
روز چهارم از ماه ذى حجه بود كه صبحگاهان پيامبر خدا (ص ) نماز صبح را در بطحاء مكهبا ما به جاى آورد. آنگاه فرمود: هر كس بخواهد مى تواند آن را عمره قرار دهد (640).
و بدين سان رسولخدا (ص ) اين حكم را بتدريج و آرام آرام ابلاغ فرمود، تا آنگاه كه طواف و سعى را بهپايان برد و وحى بر حضرتش نازل گرديد و مقرر داشت تا همگان آن حكم را انجام دهند.بيهقى مى گويد:
بين صفا و مروه بود كه حكم قطعى بر حضرتش فرود آمد و اصحاب را فرمان داد كه :هر كس لبيك به حج گفته و قربانى به همراه نياورده است ، آن را عمره قرار دهد. وفرمود: اگر پيش از اين مى دانستم ، قربانى با خود نمى آوردم . اما من سر خود را بستهو قربانى به همراه آورده ام و نمى توانم كه پيش از قربانى از احرام بيرون بيايم .در اينجا سراقة بن مالك (رض ) برخاست و گفت : اىرسول خدا!حكم حج را چنان بيان كن كه گويى ما امروز زاده شده ايم . آيا اين عمره براىامسال ماست ، يا براى هميشه مى باشد؟ پيامبر فرمود: براى هميشه . عمره تا روز قيامتداخل در حج شده است ...(641).
در احاديثى كه گذشت رسول خدا (ص ) به عمره فرمود: خدايم فرمان داده است كهبگويم در هر حجى يك عمره هست ، يا عمره و حج با هم هستند؛ يعنى در اين سفرم بايد جمعبين حج و عمره را نيت نمايم .
و در پاسخ سراقه در عسفان فرمود: خداوند در اين حجتان عمره قرار داده است . وبخصوص حضرتش در اين ابلاغ كلمه حجتان را به كار برده است .
سپس به كليه حاجيانى كه با وى همراه بودند درمحل سرف اين حكم را چنين ابلاغ فرمود كه : هر كس كه مى خواهد، آن را عمره قرار دهد. ودر بطحاء مكه نيز لفظ هر كس كه بخواهد... را به كار برد؛ تا آنگاه كه هنگامبيرون شدن از احرام عمره فرا رسيد، همه را مخاطب ساخت وداخل شدن عمره را در حج براى هميشه به آنان ابلاغ فرمود.
بديهى است سخن سراقه در هر دو موقف كه حكم حج را چنان بيان كن كه گويى امروزبه دنيا آمده ايم ، اشاره به چشم پوشيدن از مقررات قريش در ايام جاهليت دارد. و نيزدر اينجا روايات متواترى از نحوه رفتار پيامبر و چگونگى تبليغ حكم برخوردارى ازعمره تمتع در حج رسيده كه به شرح زير به آنها اشاره مى كنيم . در مسند احمد والمنتقىآمده است كه انس ‍ گفت :
ما به آهنگ حج بيرون شده بوديم ، اما چون به مكه رسيديم ، پيامبر خدا(ص ) به مادستور داد كه آن را عمره قرار دهيم و فرمود كه اگر پيش از اين مى دانستم ، من همقربانى با خود نمى آوردم و آن را عمره قرار مى دادم ؛ اما من قربانى به همراه آورده ام وحج و عمره من مقارن خواهد بود (642).
در صحيح مسلم و مسند احمد آمده است كه ابو سعيد خدرى گفت : ما بارسول خدا (ص ) به قصد حج بانگ برداشته بوديم ، اما چون به مكه رسيديم ، پيامبرخدا به ما فرمان داد كه بجز كسانى كه قربانى با خود آورده اند، آن را عمره قرار دهند.و چون روز هشتم ذى حجه درآمد، بار ديگر احرام حج بسته ، به منى حركت كرديم(643).
ابن قيم در كتاب زادالمعاد خود نوشته كه در صحيح بخارى و مسلم از عايشه آمده است كهگفت : ما با رسول خدا بيرون شديم ، در حالى كه قصدى بجز حج نداشتيم ...چون بهمكه رسيديم ، پيامبر خدا (ص ) به اصحابش فرمان داد كه آن را عمره قرار دهند. به سبباين فرمان بجز كسانى كه قربانى با خود آورده بودند، همگى از احرام بيرونآمدند...(644). سپس ابن قيم مى گويد: همين حديث در كلام بخارى چنين آمده است : ما بارسول خدا (ص ) تنها به قصد حج ، و نه چيز ديگر، بيرون آمده بوديم ؛ اما چون بهمكه رسيديم ، خانه خدا را طواف كرديم . آنگاه پيغمبر دستور داد هر كس ‍ قربانى با خودنياورده از احرام بدر آيد. به سبب اين فرمان آنها كه قربانى به همراه نداشتند از احرامبيرون شدند. زنان پيغمبر نيز كه قربانى نياورده بودند، از احرام بيرون آمدند(645).
و در صحيح مسلم از ابن عمر، از قول حفصه ، يكى از زنان پيغمبر، آمده است كه گفت :پيامبر خدا (ص ) در سال حجة الوداع به زنانش دستور داد كه پس از عمره از احرام بيرونآيند. من از حضرتش پرسيدم : تو بيرون نمى آيى ؟ فرمود: من سرم را بسته و قربانىبه همراه آورده ام و تا مراسم قربانى نمى توانم از احرام بيرون آيم (646).
و در صحيح بخارى نيز از ابن عباس آمده است كه گفت : مهاجران و انصار و زنان پيغمبر وما، در حجة الوداع همگى حج را لبيك گفته بوديم ، اما چون به مكه وارد شديم ،رسول خدا (ص ) ما را فرمان داد تا آن را عمره قرار دهيم . و فرمود: لبيك حجتان را عمرهقرار دهيد، مگر كسانى كه قربانى به همراه آورده اند...(647).
روايت جابر بن عبدالله را در چگونگى حج پيامبر خدا (ص ) همه اصحاب صحاح آورده اند.اينك ما فشرده آن را از صحيح مسلم در اينجا نقل كرده ، آن را پايان بخش اين بحث قرار مىدهيم .
مسلم در صحيحش در باب حجة النبى از جابر بن عبدالله انصارى آورده است كهرسول خدا (ص ) نه سال بود حجى نكرده بود. درسال دهم هجرت اعلام شد كه پيامبر به حج مى رود. به سبب اين آگهى مردم بسيارى ازگوشه و كنار در مدينه گرد آمدند و همگى قصد داشتند كه در اين مراسمرسول خدا را پيروى كرده ، چون او مراسم را به جاى آورند.
ما با حضرتش از مدينه بيرون شديم تا اينكه به ذى الحليفه رسيديم . پيامبر خدا (ص) در آن مسجد نمازگزارد. آنگاه بر ناقه قصوا سوار شد و به همراهش دريايى از جمعيتبه حركت درآمد. چون چشم انداختم ، ديدم تا آنجا كه چشم كار مى كند سواره و پياده استكه از هر سو، از چپ و راست و پيش و پس حضرتش ، در حركت مى باشند. پيامبر خدا درميان ما بود؛ پيامبرى كه قرآن بر او نازل مى شد وتاءويل آن را مى دانست و كاربرد آن را تشخيص مى داد...آنچه را كه خودعمل مى كرد، ما را تعليم مى داد و ما نيز عمل مى كرديم ... تا آنجا كه مى گويد: ما جز حجچيزى را نيت نكرده بوديم و از عمره خبرى نداشتيم ، تا آنگاه كه به مكه وارد شديم وركن را استلام كرديم ...و همچنان جابر كارهاىرسول خدا (ص ) را مى شمرد تا آنجا كه مى گويد:
چون آخرين طواف را در مروه به پايان برد، فرمود: اگر من پيش از اين خبر داشتم ،قربانى به همراه نمى آوردم و آن را عمره قرار مى دادم ؛ اما هر كدام از شما كه قربانىبا خود نياورده باشد، از احرام به درآيد و آن را عمره قرار دهد. در اينجا سراقة بن مالكبن جعشم برخاست و پرسيد: اى رسول خدا! اين براىامسال ماست يا براى هميشه ؟ رسول خدا (ص ) انگشتها را در هم فرو كرد و دو بار فرمود:عمره براى هميشه داخل در حج شده است (648). در صحيح بخارى آمده كه سراقهپرسيد: اين حكم مخصوص ماست ؟ پيغمبر پاسخ داد: نه ، براى هميشه است (649).
چگونگى برخورد صحابه با حكم عمره تمتع  
گفتيم كه چگونه پيامبر خدا (ص ) آرام آرام و بتدريج حكم عمره تمتع را در ماههاى حجابلاغ كرد. اينك ببينيم صحابه آن حضرت در آن روز با اين حكم چگونه برخورد كردند:
در صحيح مسلم به نقل از ابن عباس آمده است :رسول خدا (ص ) و اصحابش در روز چهارم از ماه ذى حجه ، در حالى كه تلبيه حج گفتهبودند، به مكه وارد شدند. در آنجا بود كه پيامبر فرمود تا آن را عمره قرار دهند. و درروايتى ديگر در پايان اين حديث آمده است : و احرامشان را به عمره بگردانند، مگر كسانىكه قربانى به همراه آورده اند (650). و در روايت سوم آمده است : پيامبر خدا (ص ) واصحابش در صبح روز چهارم ، در حالى كه تلبيه حج گفته بودند، به مكه وارد شدند.در آنجا رسول خدا (ص ) آنان را فرمان داد تا آن را عمره قرار دهند كه اين دستور، آنان راسخت دشوار و ناگوار آمد و گفتند: اى رسول خدا، چه چيزهايىحلال است كه انجام دهيم ؟ فرمود: همه حلالها(651).
و در روايت چهارم آمده است كه رسول خدا (ص ) فرمود: اين عمره است ، و ما، در آن از هرحلالى بهره خواهيم برد. پس هر كس كه قربانى به همراه نياورده ، از همه حلالها بهرهمند شود كه عمره تا روز قيامت داخل در مراسم حج شده است (652).
و در روايتى ديگر در صحيح بخارى و مسلم ازقول جابر بن عبدالله آمده كه او با پيامبر خدا، در حالى كه قربانى با خود آورده بود،حج گزارد. همگان به حج تنها تلبيه گفته بودند كهرسول خدا (ص ) فرمود:
پس از طواف كعبه و سعى بين صفا و مروه و تقصير، از احرامتان به درآييد و به هر چيزكه در غير احرام بر شما حلال بود روى آوريد، تا روز هشتم ذى حجه ترويه . آنگاهتلبيه حج بگوييد و آنچه را كه پيش از آن انجام داده بوديد، عمره قرار دهيد. گفتند:چطور آن را عمره تمتع قرار بدهيم ، در حالى كه آن را حج ناميده بوديم . به قصد حجآمده بوديم . فرمود: هر طور كه به شما دستور مى دهمعمل كنيد. اگر من قربانى با خود نياورده بودم ، همان گونه كه به شما گفتمعمل مى كردم ؛ اما هيچ حرامى بر من حلال نمى شود، مگر هنگامى كه قربانى را انجام دهم(653).
و در روايت دوم جابر در صحيح بخارى ، سنن ابوداود، مسند احمد و ديگر منابع آمده استكه آنها به پيامبر گفتند: در آن هنگام ، ما به منى برويم در حالى كه از...ما منى مى چكد(654)؟!
و در روايت سوم در صحيح بخارى و مسلم و سنن ابن ماجه و ابوداود و مسند احمد ازقول عطاء آمده است كه گفت : شنيدم كه جابر در ميان جمعى مى گفت : ما اصحاب پيامبر خداتنها تلبيه حج گفته بوديم ، بدون اينكه عمره اى در آن باشد. تا اينكهرسول خدا (ص ) در صبح روز چهارم ماه ذى حجه وارد مكه شد، و چون همه ما گرد آمديم ،آن حضرت به ما دستور داد تا از احرام بيرون آييم و فرمود: از احرام بيرون بياييد و بابانوانتان مباشرت كنيد.
جابر مى گويد: پيامبر مباشرت با زنان را الزام نفرمود، ولى با اين فرمان ، زنانشانرا برايشان حلال كرده بود. گفتگو در ميان ما برخاست تا اينكه اين سخن ما به گوشپيامبر خدا (ص ) رسيد كه : در حالى كه بيش از پنج روز به عرفه باقى نمانده است ،به ما دستور مى دهد از احرام بيرون آمده ، با همسرانمان مباشرت كنيم . آن وقت در حالىكه از...ما منى مى چكد به عرفه برويم ! پسرسول خدا (ص ) در ميان ما برخاست و فرمود: اين را مى دانيد كه من خداى را از شماپرهيزگارتر و راستگوتر و خالصترم . اگر من حيوان قربانى به همراه خود نداشتم ،چون شما از احرام بيرون مى آمدم و از آنچه حلال است استفاده مى بردم . اينك شما از احرامبيرون بياييد، كه اگر من پيش از اين مى دانستم ، حيوان قربانى به همراه نمى آوردم...(655).
و در روايت چهارم در صحيح بخارى آمده است كه جابر گفت :رسول خدا(ص ) در صبح روز چهارم ذى حجه با نيت حج ، بدون اينكه چيز ديگرى را باآن همراه كند، قدم به مكه گذاشت . چون ما به مكه رسيديم به ما فرمان داد تا آن را عمرهقرار دهيم و از احرام بيرون آمده ، حتى با زنانمان مباشرت كنيم . اين سخن شايع شد واعتراضاتى را برانگيخت ...تا آنجا كه مى گويد: اين سخنان اعتراض آميز ما به گوشپيامبر خدا (ص ) رسيد. پس ‍ به سخنرانى برخاست و در ضمن آن فرمود: به من خبر دادهاند كه عده اى چنين و چنان گفته اند. به خدا سوگند كه من صالحترين ، وپرهيزگارترين و...(656). (تا آخر بيانات آن حضرت در حديثى كه گذشت .)
در سنن ابن ماجه ، مسند احمد بن حنبل و مجمع الزوائد ازقول براء بن عازب آمده است : رسول خدا (ص ) و اصحابش از مدينه بيرون شده ، همگىبه نيت حج محرم شده بوديم ؛ اما چون به مكه وارد شديم ، پيامبر (ص ) به ما فرمود:حجتان را عمره قرار دهيد. عده اى گفتند: اى پيامبر خدا! ما احرام حج بسته ايم ، چگونه آنرا عمره قرار دهيم ؟! فرمود: به دستورهايم توجه كنيد، آن را انجام دهيد؛ كه بار ديگرسرو صدا برخاست و بانگ اعتراض از هر گوشه بلند شد. پس حضرتش از رفتار آنهابه خشم آمد و از ايشان روى بگردانيد و با حالتى دژم و گرفته بر عايشه وارد شد.عايشه ، كه آثار خشم را در چهره مبارك آن حضرت مشاهده كرد، پرسيد: چه كسى تو راخشمگين ساخته است كه خدايش خشم بگيرد؟ فرمود: چگونه خشمگين نشوم كه انجام كارى رافرمان مى دهم و عمل نمى شود (657)!
عايشه خود از اين ماجرا به گونه اى سخن گفته است كه آن را بخارى و مسلم در صحيحخود و ديگران نيز در منابع ديگر چنين آورده اند:
چهار يا پنج روز از ماه ذى حجه گذشته بود كهرسول خدا (ص ) وارد مكه شد. در آن روز پيامبر خدا (ص ) در حالى كه سخت عصبانى بودبر من وارد شد. من پرسيدم :
اى رسول خدا! چه كسى تو را به خشم آورده كه خدايش به آتش اندازد؟ فرمود: با خبرنشدى كه من مردم را به امرى فرمان داده ام و آنها در انجامش ‍ دودل هستند (658)؟!
عبدالله بن عمر، سخنان برخى از اصحاب را در برابر اوامر پيامبر خدا (ص ) چنين آوردهاست كه آنها گفته اند: اى رسول خدا! يعنى كسى كه از...منى مى چكد به عرفات برود؟!پيامبر فرمود: آرى ، و بوى خوش از مجمرهاتان برخيزد؛ اين جمله كنايه از مباشرت بازنان پس از آمادگى است (659).
در صحيح مسلم از قول جابر بن عبدالله آمده است كه گفت : ما با پيامبر خدا تلبيه حجگفته بوديم ، اما چون به مكه وارد شديم ، ما را فرمان داد تا از احرام به درآييم و آن راعمره قرار دهيم . راستى را كه اين دستور بر ما سخت گران آمد و صبر و شكيبايى را از مابربود. ناراحتى و اعتراض ما به گوش ‍ پيغمبر رسيد. آن حضرت چنان به هم برآمد كهندانستيم خبرى از آسمان به او رسيده يا موردى از مردم ، كه فرمود: اى مردم ! از احرامبه درآييد كه اگر من اين حيوان قربانى را به هرماه نياورده بودم ، هر كار كه شما مىكرديد، من هم انجام مى دادم . جابر مى گويد: بالاخره از احرام بيرون آمديم تا آنجا كهبا زنانمان مباشرت كرديم و هر حلالى را انجام داديم و چون روز هشتم روز ترويه شد،پشت به مكه كرده ، تلبيه به حج گفتيم (660).
و بنا به روايتى ديگر از رسول خدا (ص ) پرسيديم : كدام كارهاىحلال را مى گوييد؟ فرمود: همه كارهاى حلال را. اين بود كه هم بوهاى خوش به كاربرديم و هم با همسرانمان مباشرت كرديم و چون روز ترويه درآمد، تلبيه به حجگفتيم (661).
بدين سان بود كه با همه سختيها، جمع بين حج و عمره را در ماههاى حج پذيرفتند، واينكه در فاصله بين عمره و حج از حلالها بهره برگيرند! زيرا چنين سنتى بر خلافروش و آداب دوره جاهليت ايشان بوده است ! و نظر به اينكه ام المؤ منين عايشه به علتابتلا به عادت ماهانه از انجام عمره پيش ‍ از مراسم حج بازمانده بود،رسول خدا (ص ) فرمان داد تا آن را پس از مناسك حج قضا كند. روايت زير با همه صراحتگوياى همين مطلب است .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation