بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد دوم, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

و از اقسام ديگر تمتع در حج ، حج قران است كه شخص حاجى از اينكه از شهر و ديارشدوباره براى انجام مناسكى ديگر دست به مسافرت بزند آزاد است ، و تمتع ديگر، فسخحج به عمره است . اين سخن قاضى عياض ‍ مى باشد.
اما من مازرى مى گويم بهتر اين است كه بگوييم عمر و عثمان و ديگران از متعه ، كه همانعمره در ماههاى ويژه حج و به دنبالش انجام حج در همانسال است ، نهى كرده اند. و منظورشان از چنين دستورى ، تشويق و واداشتن مردم بهبرگزارى حج افراد به خاطر فضيلت آن بوده است و نه چيز ديگر (776)! پايانآنچه از شرح نووى با تلخيص آورديم .
مولف گويد: تمامى اين دانشمندان و دانشمندان ديگر كه هزاران برگ در اين باب نوشتهاند، در كتاب خدا خوانده اند كه : فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...و به تمام رواياتفراوان متواتر صحيحى كه از پيامبر خدا (ص ) رسيده است و به فرمانهاى مؤ كدى كهحضرتش در به جا آوردن عمره داده است آگاه شده اند. و نيز نهى عمر را از آن ، وگوشمالى و تنبيه سخت او را نسبت به مخالفان اين فرمانش را هم خوانده اند، و عذرى راكه وى در اين مورد آورده كه افراد براى حج و عمره بهتر وكامل كننده آنهاست ، و اينكه در اين فرمان ازدياد درآمد مردم مكه نيز منظور نظر بوده است ،دريافته اند. با همه اين احوال ، در آن سخنان متناقضى كه آورده اند مى خوانيم كه پيامبرخدا (ص ) به گروهى از اصحاب حج تمتع و به جمعى حج افراد و براى عده اى نيز حجقران را مباح فرموده است ! و به سبب وجود اختلاف در سخنان و اوامر پيامبر خدا (ص ) درحجة الوداع است كه بين دانشمندان در اين مورد اختلاف افتاده ، و اينكه شخص عمر، فسخحج را نهى كرده ، نه حج تمتع را! و نهى عمر و عثمان و ديگران از به جا آوردن حج تمتعبه خاطر تشويق و ترغيب مردم به انجام حج افراد و فضيلت آن بر ديگر اقسام حج بودهنه چيز ديگر!
ملاحظه مى كنيد كه چگونه اين اربابان علم و دانش ، حكم مخالف صريح قرآن و سنتپيغمبر را، افضل و برتر به حساب آورده اند؟!
و يا راستى را چگونه كتك زدن و آزار و شكنجه دادن مردم و سر تراشيدن و رسوا كردنآنها، معنايش تشويق و ترغيب گرديده است ؟!
اما با اين همه ، ما وظيفه نداريم كه مانند ابن حزم بر دانشمندان زبان به سرزنش وگستاخى بگشاييم ، بلكه برعكس بايد ايشان را در آنچه كرده و نوشته اند معذور داريم؛ زيرا آنچه را آنان انجام داده اند، به سبب خيرخواهى و نيك انديشى بوده كه اصرارداشته اند دامان خلفا را از چنان آلودگى پاك گردانند و به خاطر تبرئه آنها بوده استكه احاديث دروغ از زبان پيغمبر (ص ) و اهل بيت آن حضرت و بزرگان و سران صحابهساخته و بر سر زبانها انداخته اند.
و باز بر اساس همان حسن نيت و خيرخواهى بوده كه كارهاى خلفا را اجتهاد ناميده و اظهارداشته اند كه : خلفا تاءويل و اجتهاد به خير كرده اند! و از حق نبايد گذشت كه ايندانشمندان نيز در آنچه كرده و گفته و نوشته اند،تاءويل به خير فرموده اند.
در مباحثى كه گذشت ، روشن شد كه چگونه در احاديث منسوب به پيامبر خدا (ص ) اختلافپديد آمده ، و چگونه در طى قرون و اعصار اختلاف در ميان مسلمانان انتشار يافته است .به مطالب زير توجه كنيد:
ريشه اختلاف و چاره آن
همان گونه كه مسلمانان صدر اسلام سخنان پيامبر خدا (ص ) را بى واسطه و مستقيم ازدو لب آن حضرت مى شنيدند، آن حضرت آنها را به انجام عمره تمتع ، يعنى جمع بينعمره و حج ، فرمان داده و آنها نيز آن احاديث را، همان گونه كه شنيده بودند، براىديگران روايت كردند. و همان طور كه پيامبر خدا (ص ) آنان را از چگونگى به جا آوردنسنتش در عمره تمتع آگاه كرده و تعليم داده بود، ايشان نيز همان سنتها را به ديگرانانتقال دادند. اين بود كه مسلمانان در صدر اسلام و آنهايى كه بعد از ايشان آمدند، احاديثرسول خدا (ص ) و سنتهاى حضرتش را در عمره تمتع به يكديگرمنتقل كردند و اين روش تا زمان خلافت عمر جارى و سارى بود؛ تا اينكه او مسلمانان را ازبه جا آوردن سنت پيغمبر در عمره تمتع بازداشت و عثمان و حاكم مكه ، عبدالله بن زبير،و معاوية بن ابى سفيان هر كدام به نوبه خود بهدنبال عمر افتاده ، دستوراتش را در اين مورد به اجر گذارده و از او پيروى كردند. بعداز اين تاريخ بود كه پيروان مكتب خلفا دست به كار ساختن احاديثى از زبان پيامبراسلام (ص ) زدند؛ مبنى بر اينكه آن حضرت انجام عمره تمتع يعنى جمع بين حج و عمره رانهى كرده است ! و اين احاديث را تنها به خاطر تاءييد سياست برخى از خلفاى راشدين وبه حساب خيرخواهى ساختند و بر سر زبانها انداختند و آنها را به پيغمبر خدا (ص )نسبت دادند! مسلمانان نيز اين احاديث ساختگى را دست به دست كرده ، آنها را همراه و در رديفاحاديث نخستين پيغمبر در جامعه اسلامى منتشر ساختند.
آنگاه كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت نشست و فرمان به تدوين احاديثرسول خدا (ص ) داد، هر دو دسته از آن احاديث ، يعنى هم احاديثى كه ازرسول خدا (ص ) بود و هم آنهايى را كه ساخته و به حضرتش نسبت داده بودند، در كنارهم در كتابهاى صحيح حديث مكتب خلفا و سنن و مسانيد ايشان به ثبت رسيد. و از همين جااختلاف بين احاديث پيدا شد و اختلاف و دو دستگى در بين مسلمانان آشكار گرديد. و ايناختلاف بين احاديث روايت شده از پيغمبر (ص ) و آنها را كه به حضرتش نسبت داده اندبرداشته نخواهد شد، مگر هنگامى كه احاديث مخالف سنت آن حضرت بدور افكنده شود، هرچند كه در كتابهاى صحيح آمده باشد.
و نيز ممكن نيست كه اختلاف و دو دستگى بين مسلمان ريشه كن شود و توحيد كلمه ويكپارچگى حقيقى و كامل بين ايشان به وجود آيد، مگر هنگامى كه مسلمانان به سنت راستينپيامبر (ص ) روى آورند و از روشهاى مخالف رخ برتابند؛ هر چند كه آن سنتها روشخلفاى راشدين باشد.
حديث پيروى از خلفاى راشدين !
با توجه به آنچه گذشت ، براى ما علم و يقينحاصل است كه حديث معروف و منسوب به پيغمبر (ص ) كه در آن آمده است : فعليكمبسنتى و سنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ ، يعنى تاءكيد مىكنم كه سنت مرا و سنت خلفاى راشدين را محكم گرفته ، با چنگ و دندان نگهداريد(777)، امكان ندارد كه درست باشد، هر چند كه اين حديث در كتابهاى صحيح و مسانيدمكتب خلفا آمده باشد. زيرا كه ما در سنتهاى خلفاى راشدين مواردى را سراغ داريم كهآشكارا با سنت پيغمبر خدا (ص ) مخالف است . ورسول خدا (ص ) هرگز فرمان نمى دهد كه به سنتىعمل شود كه با سنت حضرتش مخالف باشد. از اين گذشته ، ايرادهاى ديگرى نيز براين حديث وارد است كه در زير به آنها مى پردازيم .
ايرادهاى وارد بر حديث پيروى از خلفاى راشدين
1. پيش از اين ، و در جلد نخستين همين كتاب در بحث مصطلحات امامت و خلافت دريافتيم كهلفظ خليفه در قرآن و حديث شريف پيامبر خدا (ص ) و گفتگوهاى ميان مسلمانانصدر نخستين تا زمان روى كار آمدن خليفه دوم ، به معناى حاكم و فرمانرواىكل اسلامى - انگونه كه در قرون بعد از آن فهميده مى شد - نبوده بلكه اين لفظ درقرآن و حديث نبوى و گفتگوى ميان مسلمانان تا زمان خلافت عمر، در معناى لغوى آن ، يعنىجانشين شخص و به صورت اضافه بر اسمى ديگر كه بعد از لفظ خليفه دركلام ذكر مى شد مى آمده تا معناى خليفه آن شخص را برساند.
بنابراين اگر لفظ خليفه در حديث منسوب به پيغمبر يا يكى از افراد آن زمان به معنىحاكم و فرمانرواى بزرگ اسلامى آمده باشد، يقين خواهيم داشت كه آن حديث ساختگى است.
همچنين ، از آنجايى كه توصيف خلفاى چهارگانه صدر اسلام به راشدين پساز روى كار آمدن برخى از خلفاى زور گو و خودكامه بنى اميه و بنى عباس و نشستن آنهابر مسند قدرت بود، كه به وسيله پيروان مكتب خلفا به چهار خليفه نخستين داده شده وايشان را راشدين توصيف كرده اند، در اينجا نيز در مى يابيم كه هر حديثى كهچهار خليفه نخستين را به راشدين توصيف كرده باشد، پس از سپرى شدن دورانخلافت همان چهار خليفه نخستين ساخته و بر سر زبانها انداخته شده است .
2. اين حديث تصريح مى كند كه پيامبر خدا (ص ) سنت خلفاى راشدين را در رديف كتابخدا و سنت حضرتش و همسنگ با آنها قرار داده و آن را مصدرى معتبر براى تشريع اسلامىمعرفى كرده است . و بديهى است كه چنين كارى از پيامبر اسلام سخت به دور است .
3. به فرض اينكه پيغمبر خدا (ص ) دستور به پيروى از سنت خلفاى راشدين دادهباشد، لازمه چنين دستورى پيروى از قوانين ضد و نقيض ‍ خواهد بود؛ زيرا اميرالمؤ منينعلى (ع ) در ميان آن چهار نفر راشدين است و ديديم كه او با سنت دو خليفه ، يعنى عمر وعثمان ، در موضوع عمره تمتع آشكارا مخالفت كرده و ديگران را هم به مخالفت با آنواداشته است . پس با اين حساب رسول خدا (ص ) در عين حالى كه به انجام كارى فرمانداده ، همزمان به نهى همان كار امر فرموده است . و صدور چنين دستورى ضد و نقيض ازرسول خدا (ص ) به دور است .
با توجه به همه اينهاست كه مى گوييم اين حديث سرآغاز احاديثى است كه در تاءييدسياست خلفاى راشدين ساخته و بر سر زبانها انداخته اند.
و از آنجا كه خلفاى نخستين تا زمان حكومت معاويه و عبدالله زبير از اصحاب پيغمبر خدا(ص ) بوده و همانها بودند كه در اجتهادات و روشهاشان شديدا با يكديگر اختلاف داشتهاند، از اين رو سخن پيروان مكتب خلفا در حق صحابه درست در نمى آيد كه مى گويند: درعدالت و سلامت صحابه و صحت اخذ احكام اسلام از همه آنان ، هيچگونه ترديدى وجودندارد. و ما اين مطلب را در بخش عدالت صحابهرسول خدا (ص ) و در جلد اول همين كتاب مورد بحث قرار داده ايم .
از بررسى داستان عمره تمتع در بين عثمان و اميرالمؤ منين على (ع ) كاملا روشن مى شودكه ائمه اهل بيت پيروان خود را به پيروى از سنت پيامبر خدا (ص ) فرمان مى دادند و خوددر اين راه سخت مى كوشيدند و پيروان خود را هم به كوشش در اين زمينه دستور مى دادند.
و از ماجراهايى كه در بين عبدالله بن زبير و ابن عباس در همين زمينه گذشته است نمونههايى از درگيرى و نزاع بين دو مكتب اهل بيت و خلفا را مشاهده كرديم و دريافتيم كه ايننزاع و درگيرى ، تنها به خاطر التزام مكتباهل بيت به پيروى از سنت پيغمبر (ص ) و درمقابل روش خاصى بود كه مكتب خلفا از راه اجتهادشان در برابر سنت پيامبر داشته اند.
از مطالبى كه گذشت دريافتيم كه چگونه در اسلام دو مكتب پا به عرصه وجود نهاده وپا گرفته اند: مكتبى كه پاسدار سنت پيغمبر خدا (ص ) بود و آن را با چنگ و دندان نگهمى داشت و به هيچ كس هم اجازه نمى داد كه در برابر سنترسول خدا (ص ) اجتهاد كند و راءى و نظر خود را ارائه دهد و در اين راه نهايت كوشش خودرا به كار مى برد كه آن مكتب اهل بيت است . و مكتب ديگر، مكتبى است اجتهادى و عقيده دارد كهخلفا و حاكمان از صحابه حق دارند كه در مقابل سنت پيغمبر دست به اجتهاد بزنند واظهار نظر كنند. و اين مكتب خلفاست كه پيروانش سنتهاى ايشان را با چنگ و دندان حفظ مىكنند.
و از آنجا كه تمام جبهه گيريهاى اين دو مكتب پيرامون سنت پيامبر خدا (ص ) دور مى زند،چاره اى نديديم جز آنكه براى پاكسازى سنت پيامبر اسلام و شناخت راههاى دستيابى بهسنت راستين و صحيح آن حضرت ، از حديث و سيره ، كه با اجتهادهاى مجتهدين درهم آميختهنشده باشند، مباحث مختلف اين كتاب و كتابهاى ديگر خود را، كه ظرف مدتچهل سال به انتشار آنها دست زده ايم ، عرضه كنيم و خداى بر گفتار ماوكيل و گواه است . پس بايد ملامتگران و اشكالتراشان معذورمان دارند.
فشرده آنچه گذشت
در آنجا كه از موارد اجتهاد عمر بحث مى كرديم ، بويژه در موضوع عمره تمتع ، دريافتيمكه قريش به جا آوردن عمره تمتع را در ماههاى ويژه حج در دوره جاهليت حرام دانسته ، آن رااز بزرگترين گناهان مى شمرد. و عقيده خود را در اين مورد چنين ابراز مى كرد كه : پساز پايان ماه صفر به جا آوردن عمره شايسته است . و ديديم كه پيامبر خدا (ص ) در اينباور با آنها سخت به مخالفت برخاست و خود چهار عمره به جا آورد، و همگى آنها را درماههاى ويژه حج انجام داد.
اما درباره عمره تمتع ، كه جمع بين حج و عمره است ، مى بينيم كه خداوند در كتاب مقدسشبصراحت فرموده : فمن تمتع بالعمرة الى الحج ...و پيامبر خدا (ص ) آن را در حجةالوداع عملا سنت نهاده است . زيرا كه حضرتش ‍ پس از مهاجرت به مدينه به مدت نهسال درنگ كرد و حج به جا نياورد. تا اينكه در ذى قعدهسال دهم بود كه تصميم به حج گرفت ، و اين تصميم در زمانى اتخاذ شد كه تمامىجزيرة العرب و سرزمين يمن به تصرف حضرتش ‍ درآمده بود و به دين اسلام گرويدهبودند. پس پيامبر خدا (ص ) اعلام حج فرموده و با اين اعلاميه خلقى كثير كهمايل به برگزارى حج و پيروى از آداب و سنن آن طبق عملكردرسول خدا (ص ) بودند، روى به مدينه نهادند.
پيامبر خدا (ص ) از مدينه به همراه زنان و اهل بيتش و همه مهاجران و انصار و گروهىبسيار از مردم قبايل مختلف عرب و ديگر مردمان (778)، كه شمار ايشان را بجز خداىروزى دهنده شان كسى ديگر نمى دانست (779)، بيرون آمد و در ميان راه نيز مردمانبسيارى به حضرتش پيوستند.
بيابان از كثرت جمعيت موج مى زد. پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ پيغمبر خدا (ص)، تا چشم كار مى كرد، آدم بود و با رو بنه ايشان (780). جابر بن - عبدالله انصارىاز آن حركت چنين ياد كرده است :
رسول خدا (ص ) در ميان ما بود. پيامبرى كه قرآن بر اونازل مى شد و تنها شخص او بود كه تاويل آن را مى دانست و هر چه را حضرتش انجام مىداد، ما از او پيروى مى كرديم . اين درياى مواج از جمعيت چون به وادى عقيق رسيد،رسول خدا (ص ) رو به عمر كرد و فرمود: جبرئيل بر من وارد شد و گفت : عمره در حجبرگزار شود. عمره تا روز قيامت داخل در حج شده است . و در عسفان ، سراقه بهحضرتش گفت : اى پيامبر خدا! مقررات حج را براى ما چنان بيان كن كه گويى امروز بهدنيا آمده ايم . پيغمبر فرمود: خداى تعالى عمره راداخل در حجتان قرار داده است . چون به مكه رسيديد، هر كس كه قربانى به همراه نداشتهباشد، پس از طواف خانه و سعى بين صفا و مروه از احرام بيرون بيايد، مگر اينكهقربانى با خود داشته باشد.
آن حضرت در سرف ، اين تبليغ را عموميت داد و رو به اصحاب كرد و فرمود: هر كس كهقربانى به همراه ندارد و مايل است ، مى تواند آن را عمره قرار دهد. عايشه گفت دستورپپغمبر را برخى از اصحاب انجام دادند و بعضى هم انجام ندادند.رسول خدا (ص ) بارها در سرزمين بطحاى مكه اين مورد را متذكر شد كه هر كس بخواهدمى تواند حجش را عمره قرار دهد.
از آنچه كه گذشت معلوم مى شود كه حكم عمره تمتع را پيامبر خدا (ص ) بتدريج تبليغفرموده است .
آن حضرت در عقيق ، مخصوصا شخص عمر را ازنزول وحى بر او آگاه ساخت و اينكه شخص حضرتش ماءمور است كه بين حج و عمره راجمع كند. در عسفان به سراقه فرمود كه خداوند در اين حج كه به جا مى آوريد، عمره راقرار داده و اينكه هر كس كه خانه خدا را طواف كند و سعى بين صفا و مروه انجام دهد، ازاحرام بيرون بيايد تا محرمات احرام بر او حلال شود، مگر كسى كه قربانى به همراهداشته باشد.
در سرف به همه اصحاب حكم عمره را ابلاغ مى كند كه برخى مى پذيرند و بعضى همبه آن عمل نمى كنند. و چنان مى نمايد كه ترك كنندگان چنين دستورى از اصحاب آنحضرت ، همان مهاجران قرشى بوده اند كه انجام عمره را در ماههاى ويژه حج ، از همان دورهجاهليت از پليدترين گناهان به شمار مى آوردند!
از اين جهت ، پيامبر خدا (ص ) حكم عمره تمتع را بتدريج و آرام آرام در حجة الوداع بههمراهان خود تبليغ فرمود.
اوضاع همچنان به پيش مى رفت تا آنگاه كه در ميان صفا و مروه زمان آن رسيد كه حكمقطعى عمره عملى شود. پس وحى بر حضرتشنازل و دستور اكيد صادر گرديد. پس در همان جا، در حالى كه پيغمبر (ص ) آخرينطواف مروه خود را به پايان مى برد، به اصحابى كه به همراه او آمده و تلبيه حجگفته و قربانى به همراه نداشتند، فرمان داد كه آنچه را تا اينجا انجام داده اند عمرهقرار دهند و از احرام بيرون آيند و فرمود اگر پيش از اين خبر داشتم ، قربانى به همراهنمى آوردم . اما من موى سرم را بسته و قربانى به همراه آورده ام و هيچ حرامى بر منحلال نخواهد شد، مگر وقتى كه قربانى را انجام دهم . در اينجا سراقهرسول خدا (ص ) را مخاطب ساخته ، پرسيد: اىرسول خدا! حكم حج را چنان بيان كن كه گويى امروز زاده شده ايم . آيا اين عمره براىامسال ماست يا براى هميشه ؟ رسول خدا (ص ) فرمود: نه ، براى هميشه است . و انگشتهاىدو دست را در هم كرد و ادامه داد: عمره تا روز قيامت وارد در حج شده است . و اين سخن را دوبار بر زبان آورد.
در اينجا بود كه توسط اصحاب آن حضرت ، همانها كه انجام عمره را در ماههاى ويژه حجحرام مى دانستند، سر و صدا برخاست . زيرا اجراى چنين دستورى براى آنها سخت وناگوار بود. و اين بود كه مكنونات ضميرشان را آشكار كرده ، به اعترض گفتند: اىرسول خدا! چه چيزهايى بر ما حلال خواهد شد؟ آن حضرت فرمود: همه حلالها آنچه انجامشده عمره است و ما از آن بهره مند مى شويم . هر كس كه قربانى به همراه ندارد از احرامبيرون آمده تمام حلالها برايش حلال مى شود كه عمره تا روز قيامتداخل در حج شده است . از همه حلالها بهره ببريد و در روز هشتم ذى حجه تلبيه به حجبگوييد و اعمال پيش از آن را عمره قرار دهيد. پرسيدند: با وجودى كه ما به نيت حج آمدهبوديم ، چگونه آن را عمره قرار دهيم ؟ فرمود: آنچه را به شما دستور مى دهم انجام دهيدكه اگر من هم قربانى با خود نياورده بودم ، آنچه را به شما گفته ام خودم نيز انجاممى دادم . از احرام بيرون بياييد و با زنانتان مباشرت كنيد. آنگاه از هر گوشه سروصدا برخاست و اعتراضات شروع شد تا آنجا كه به حضرتش گزارش دادند كه مىگويند: حالا كه بيش از پنج روز به عرفه باقى نمانده ، به ما دستور مى دهد كه ازاحرام بيرون بياييم و با زنانمان مباشرت كنيم و در حالى به عرفه برويم كه از...مامنى مى چكد!
فرمان حضرتش را با چنين سخنانى پاسخ گفتند كه آن حضرت به خشم آمد و روى ازايشان بر تافت و خشمگين بر عايشه وارد شد. و چون عايشه آثار خشم را در چهرهحضرتش مشاهده كرد، پرسيد: چه كسى تو را به خشم آورده كه خدا بر او خشم بگيرد. وبنا به روايتى ديگر: خدايش به آتش ‍ بيندازد. فرمود: چطور خشمگين نشوم در صورتىكه دستور مى دهم و اطاعت نمى كنند!
آنگاه به خطبه برخاست و فرمود: به من گزارش داده اند كه برخى از شما مردم چنين وچنان گفته ايد. به خدا سوگند كه من از همه شما پرهيزگارتر و نيكوكارترم . و بنابه روايتى ديگر: شما مى دانيد كه من از همه شما...و اگر موضوع قربانيم در كار نبود،من هم از احرام بيرون مى آمدم . گفتند: اى پيامبر خدا! يعنى مى فرماييد به منى برويم درحالى كه از...يكى از ما منى مى چكد؟ آن حضرت فرمود: آرى ، از احرام بيرون بياييد وبوى خوش به كار ببريد و با زنانتان مباشرت كنيد و از حلالها استفاده كنيد و در روزهشتم تلبيه به حج بگوييد و احرام ببنديد.
و سرانجام اين چنين با سختى و زحمت فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت كردند و بجز شخصام المؤ منين عايشه ، كه به عادت ماهانه مبتلا شده بود، عمره تمتع را در ماه ويژه حج بهجا آوردند. و رسول خدا (ص ) به عايشه دستور داد تا حجش را به پايان ببرد. آنگاه پساز پايان حج به برادرش ‍ عبدالرحمان بن ابى بكر فرمان داد تا او را به تنعيم برده ، از آنجا عمره به جا آورد تا حجش به حج افراد برنگردد.
پيامبر خدا (ص ) از دنيا رفت و ابوبكر به جايش نشست و به حج رفت ؛ اما حج افراد بهجا آورد! پس از او عمر به خلافت نشست و مانند ابوبكر حج تنها بگزارد. و در همانحال در عرفه چشمش به مردى افتاد كه موهاى خود را شانه زده است ، و چون سبب را از اوپرسيد، آن مرد پاسخ داد كه من عمره به جا آورده ام و از احرام بيرون شده ، امروز بارديگر احرام حج بسته ام . و عمر گفت : در ماه حج عمره به جا نياوريد و از آزادى آن بهرهنگيريد كه اگر من با عمره تمتع موافقت كنم در زير درختهاى اراك بساط عروسى برپامى كنند، و از آنجا يكراست با هم به حج مى روند. و نيز گفت : بين حج و عمره تانفاصله بيندازيد؛ به اين ترتيب كه حج را در ماههاى حج و عمره را در ماههاى غير ماه حجبه جا آوريد تا حج و عمره تان كامل و تمام باشد.
و چون ابوموسى اشعرى از او پرسيد كه : اين چه مقررات جديدى است كه در مناسك حجنهاده اى ؟ در صحت فتوايش به كتاب خدا استشهاد كرد و گفت : اگر به كتاب خدا مراجعهكنيم ، كه مى گويد: فاتموا الحج والعمرة لله ...و اگر به سنت پيامبرمان توجه كنيم ،مى بينيم كه حضرتش از احرام بيرون نيامد تا قربانى خود را به انجام رسانيد.
در اين احاديث و غير آن ، شخص خليفه عمر كامل و تمام بودن حج را بسته به انداختنفاصله در بين حج و عمره دانسته است و به برگزارى عمره در غير ماههاى حج دستور دادهو مدعى شده كه پيامبر خدا (ص ) تا شتر قربانى خود را نحر نكرد، از احرام بيروننيامد. و ابوموسى اشعرى و ديگران هم از ترس جراءت نكردند كه به او بگويندرسول خدا (ص ) نه يك بار، بلكه بارها و آشكارا فرموده است كه او به اين علت ازاحرام بيرون نمى آمد كه قربانى به همراه آورده و نمى توانست كه از احرام بيرونبيايد، مگر وقتى كه شتر قربانيش را نحر كند. و اينكه بهره بردن از عمره در كتاب خداآمده است . اما امير مؤ منان على (ع ) در پاسخ عمر گفت : هر كس كه عمره تمتع به جا آورد،طبق دستور كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل كرده است .
و بعيد هم نيست كه عمر در مقابل چنين اعتراض مستدلى ناگزير شده باشد تا حقيقت و نيتدرونى خود را در خطبه اش آشكار كرده ، بگويد:
متعتان كانتا على عهد رسول الله و اءنا اءنهى عنهما و اءعاقب عليهما .
همچنين عمر گفت : به خدا سوگند با اينكه عمره تمتع در كتاب خدا آمده و من خود آن را بههمراه پيغمبر خدا (ص ) انجام داده ام ، برگزارى آن را بر شما ممنوع اعلام مى كنم !
گويا خليفه اين سخنان را، با چنان صراحتى ، از آن جهت گفته كه ديگر صحابه را ازپيروى امام و نقل حديث از پيغمبر خدا (ص )، كه موقعيت او را تضعيف مى كرد، باز دارد. ومى بينيم كه خود در سخنانش علت نهيش را از انجام عمره بيان داشته كه مى گويد: خوشندارم كه در زير درختهاى اراك بساط عروسى بگسترند و از آنجا يكراست و در حالى كهآب غسل از مويشان مى چكد به حج بروند!
و در سخن ديگرش گفته است كه اهالى مكه را كشت و كار و دام و درآمدى نيست . و تنهادرآمدشان به اين بستگى دارد كه مسافرانى به آنجا وارد شوند و از قِبَلْ ايشان بهنوايى برسند.
بنابراين خليفه قرشى ، عمر، در اينجا همان سخنانى را تكرار مى كند كه نخستين باردر حجة الوداع و در مخالفت با انجام عمره تمتع به پيامبر خدا (ص ) زده بودند! و سخندرست در اين واقعه اين است كه خليفه با نهى كردنش از برگزارى عمره تمتع ، دست بهتاءويل و اجتهاد و خيرخواهى براى بستگان قرشى خود، ساكنان مكه زده است . و از همينراه تمام و كمال حج و عمره را با صدور فرمان جدايى حج از عمره اراده كرده ، تا عمره رادر غير ماههاى حج به جا آورند؛ اگر چه اين فرمان بر خلاف حكم كتاب خدا و سنتپيامبرش باشد!
با صدور فرمان عمر، مسلمانان در زمان خلافتش به موجب دستور اوعمل كرده ، سنت و روش او را به كار بستند و حج افراد به جا آورند. خليفه قرشى ،عثمان بن عفان ، نيز از او پيروى نمود و فرمان داد تا حج و عمره را جداگانه و تمام وكمال به جا آورده ، از جمع آنها در ماههاى ويژه حج خوددارى كنند. او گفت اگر عمره را بهتاءخير بيندازيد تا دو نوبت خانه خدا را زيارت كنيد، بهتر است . اما امام على (ع ) با وىبه مخالفت برخاست و گفت : عليه سنتى كه پيامبر خدا (ص ) نهاده است برخاسته اى ، ونيازمندان و كسانى را كه محل زندگانيشان از حرم بسيار دور است ، از نظر دور داشته اىكه آنها حج و عمره را با هم قصد كرده اند؟! در اينجا عثمان منكر نهى خود از انجام عمرهشد و گفت : من راى و نظر خودم را ابراز داشته ام . اما در نوبت ديگر امام (ع ) به اوفرمود: تو عمره را نهى كرده اى ؟ عثمان گفت : آرى ! امام (ع ) فرمود: تو نشنيده اى كهپيامبر خدا (ص ) خود عمره را به جا آورده است ؟ عثمان پاسخ داد: آرى شنيده ام ! بادريافت چنين پاسخى ، امام (ع ) و يارانش آشكارا لبيك به عمره گفتند. و بنا به روايتى، امام (ع ) به او فرمود: تو خوب مى دانى كه ما به همراه پيغمبر خدا (ص ) عمره به جاآورده ايم . عثمان پاسخ داد: آرى ، ولى ما سخت هراسان بوديم ! و در روايتى ديگر آمدهاست كه امام (ع ) به او فرمود: منظورت چيست از كارى كه پيامبر خدا (ص ) خود انجام دادهاست جلوگيرى مى كنى ؟ عثمان گفت : دست از سر ما بردار! و امام (ع ) گفت : نمى توانمدست از تو بردارم . و چون آن حضرت چنان ديد، بانگ به تلبيه عمره برداشت . و درروايتى ديگر چون امام مشاهده كرد كه عثمان از جمع بين حج و عمره نهى كرده است ، نيتعمره كرد و بانگ تهليل به حج و عمره با هم برداشت . و عثمان چون چنان ديد بهاعتراض به او گفت : با آنكه من اين كار را ممنوع كرده ام ، تو خلاف فرمان منعمل مى كنى ؟ امام پاسخ داد: من سنتى را كه پيامبر خدا (ص ) نهاده با سخن هيچكس تركنمى كنم .
خليفه صحابى قرشى ، عثمان بن عفان ، با كسانى كه موقعيت و مقام امير - المؤ منين على(ع ) را نداشتند بشدت برخورد مى كرد و دستور مى داد تا مخالفان و آنهايى را كهلبيك به انجام عمره گفته بودند، تازيانه زنند و سر بتراشند.
در دوره معاويه ، سعدوقاص در بحث در مورد عمره به معاويه گفت : عمره تمتع عملىپسنديده و زيباست . معاويه پاسخ داد: اما عمر انجام آن را نهى كرده است ! و رئيس پليسمعاويه گفت : كسى كه عمره تمتع را به جا بياورد،جاهل به امر خداست ! آنگاه در برابر چنين ادعايى ، نهى عمر رادليل آورد!
و معاويه حديثى به نقل از پيغمبر خدا (ص ) ساخت كه حضرتش از جمع بين حج و عمرهنهى كرده و صحابه را به صحت اين حديث گواه گرفت . اما صحابه آن را نپذيرفتند ورد كردند؛ ولى معاويه خودش در درستى آن اصرار ورزيد!
و باز چنان مى نمايد كه اعمال خشونت در زمان حكومت معاويه بسيار سخت بوده ، كه عمرانبن حصين صحابى ، راز خود را در سينه حبس كرد تا آنگاه كه در بستر بيمارى ، چونمرگ را در چند قدمى خود مشاهده كرد، راز درونش را نزد شخص امينى و پس از گرفتن عهدو پيمان از او كه اگر زنده ماند آن را پوشيده دارد، فاش كرد و گفت : پيامبر خدا (ص )بين حج و عمره را جمع مى كرد و تا زنده بود از آن نهى نكرده و در كتاب خدا هم آيه اى درنسخ آن نازل نشده ، بلكه مردى خود سرانه ، هر چه را كه در نظر داشت ، درباره آن برزبان آورد.
تمام آنچه را كه از آن دوره در اينجا آورده ايم ، آشكارا اين مطلب را مى رساند كه آن دورهاز گذشته هاى خود از دو جهت ممتاز و برجسته بوده است : نخست اينكه ايشان در اين دورهسنت عمر را به عنوان اصل و دين و آيينى قابل اجرا پذيرفتند و آشكارا بدانعمل كرده و به همگان نيز اعلام كردند؛ تا آنجا كه ضحاك رئيس پليس معاويه گفت : هركس كه به عمره عمل كند جاهل به امر خداست ! و آن وقت او و معاويه نهى عمر رادليل ادعاى خود آوردند! در حالى كه سعد وقاصعمل پيامبر خدا (ص ) را در انجام آن دليل آورد. دوم اينكه اين دوره به ساختن حديث از زبانپيغمبر خدا (ص )، آن هم براى تاءييد فرمان عمر، ممتاز مى باشد.
پس از سپرى شدن دوره حكومت معاويه ، پيروان مكتب خلفا همچنان بر اين دو مورد ياد شدهادامه دادند و در زنده نگه داشتن آن كوشيدند؛ مانند عبدالله و عروه فرزندان زبير در مكهكه همچنان بر سنت عمر ادامه دادند و با استشهاد به نهى ابوبكر و عمر، از انجام عمرهتمتع جلوگيرى كردند. در حالى كه ابن عباس ، از پيروان مكتباهل بيت ، به انجام آن فرمان مى داد كه به سبب اين جسارت سرانجام به او گفتند:
تا به كى مردم را با واداشتن به انجام عمره در ماههاى ويژه حج به گمراهى مى كشانى؟ در صورتى كه ابوبكر و عمر آن را نهى كرده اند؟! و ابن عباس ‍ پاسخ داده : مى بينمكه به همين زوديها به هلاكت مى افتند. من مى گويم پيغمبر خدا (ص ) چنين فرموده ، اماآنها مى گويند ابوبكر و عمر آن را نهى كرده اند!
و بدين سان بين دو جبهه خصومت و درگيرى و دشنام بشدت ادامه داشت ؛ تا آنجا كه عروهحديثى دروغين به پيامبر و يارانش بست و گفت : آنها در حجة الوداع و ديگر حجها، حجافراد به جا آورده اند! و مادر و خاله اش ، اسماء و عياشه ، دختران ابوبكر، را به عنوانگواه معرفى كرد. ولى آن دو مدعى شدند كه ما در حجة الوداع ، عمره به جا آورديم !
پيروان مكتب خلفا پس از گذشت اين دوره به ساختن حديث بهنقل از پيامبر خدا (ص ) و على بن ابى طالب نيز ادامه دادند كه آنها حج تنها را به جاآورده و به انجام آن هم فرمان داده اند. و بر زبان ابوذر نهادند كه او گفته است : عمرهتمتع ويژه ما اصحاب پيامبر خدا (ص ) بوده است . و احاديث ساختگى ديگر كه مهارت واستادى در ساختن و پرداختن آنها به كار رفته است . براى نمونه از ابوذر در ربذه ، واميرالمؤ منين على (ع ) در نصيحت به فرزندش محمد بن حنفيه و ازقول يكى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) آورده اند كه او به عمر خبر دادهرسول خدا (ص ) در بستر بيمارى اى كه منجر به رحلت آن حضرت گرديد، او را ازانجام عمره با حج نهى كرده است !
اما با تمام اين احوال و كوششهاى به كار رفته ، مردم به انجام عمره تمتع علاقه قلبىداشته ، اين مطلب را هم به ابن عباس ابراز كرده اند. و اين ، نه از جهت مخالفت با سنتعمر بوده ، بلكه به اين علت بوده كه قادر به انجام چنين امرى نبوده اند. چه ، براىمسلمانان ممكن نبود كه بارو بنه در بندند و از اقصى نقاط كشور پهناور اسلامى دو بارعنان عزيمت به جانب مكه بكشند؛ يك بار به خاطر عمره ، و يك نوبت هم براى حج درماههاى ويژه حج . همچون آن خراسانى كه از حسن بصرى در مكه تكليف خود را پرسيد وگفت كه من مردى خراسانيم و از جايى بسيار دور به اينجا آمده ام ...و يا آن ديگرى كه ازمجاهد پرسيد كه اين نخستين بار است كه به حج آمده ام ، اينك دلم آرام نمى گيرد، توفكر مى كنى كداميك بهتر است ، اينكه همين جا بمانم ، يا اينكه آن را عمره قرار دهم(781)؟
محل زندگانى چنين كسانى در حجازى نبود تا بتوانند چنان كه عمر و عثمان و پيروانشانمقرر مى داشتند از خانه و موطن خود دو نوبت قصد مكه كنند. آن كس كه در همه عمرش فقطيك بار امكان عزيمت به مكه به قصد حج برايش فراهم مى شد، چه بايد بكند؟ وچگونه چنين آدمى مى توانست به موجب سنت عمر رفتار نمايد؟ و از قديم گفته اند كه اذا اردت ان لا تطاع ، فاطلب ما لا يستطاع . يعنى اگر مى خواهى كه فرمانت نبرند،چيزى بخواه كه در توانشان نباشد. از اين رو بود كه مسلمانان ناگزير شدند تا ازسنت عمر در انجام حج تنهاى بدون عمره به خاطر اينكه توان آن را نداشتند چشم پوشىكنند. برخى كه توانايى و قدرت داشتند، آن را به كار برده از تمتع بين حج و عمرهصرف نظر كردند، و گروهى نيز، چون پيروان مكتب احمد بن -حنبل ، به يكباره سنت عمر را ترك گفتند.
قابل توجه اينكه مسلمانان با همه اين احوال در طى ادوار و قرون ، از هيچ كوششى درتوجيه كار خلفا و تبرئه آنان از آوردن حديث از زبان پيامبر خدا (ص ) و خانواده واصحاب آن حضرت ، در تاييد راى و نظريه خلفا و تصويب كار ايشان فرو گذارنكردند و تا آنجا كه توانستند بگويند، گفتند؛ همانند اين سخن ايشان كه : خلفا مردم رابه خاطر تشويق و ترغيبشان به انجام حج افراد، كه آن را بهتر از اقسام ديگر حجتشخيص داده بودند، به زير ضربات تازيانه گرفتند و سر تراشيدند! و تا آنجادر اين جانبدارى پيش ‍ رفتند كه كارهاى خلفا را اجتهاد ناميدند و اعلام داشتند كه اينموضوع ، مساءله اى است اجتهادى و خليفه در اين مورد اجتهاد كرده است ! و سرانجام اينخوش خدمتى اين شد كه : خدا چنين گفته ، و پيامبرش چنين فرموده ، و خليفه عمر چناناجتهاد كرده است ! و از اجتهاد او حكمى از احكام شرعى اسلامى را نتيجه گرفتند!
نمونه اى و عبرتى
با تمام ممانعتها و بهانه گيريها، سرانجام در حدود هفتاد و يا صد هزار نفر و بيشتر ازمسلمانانى كه در ركاب پيامبر خدا (ص ) در حجة الوداع حضور داشتند، عمره تمتع به جاىآوردند. به ديگر سخن ، از آن سال به بعد اين سنت نبوى را اين تعداد اشخاص ، كه آنرا خود شاهد و ناظر و عامل به اركان آن بودند، از پيامبر خدا (ص ) روايت كرده اند. اما باهمه اين احوال خليفه صحابى قرشى ، عمر بن خطاب ، توانست كه مسلمانان را از انجامآن مانع شده ، متخلفين از دستورش را شديدا تنبيه نمايد!
و همان طور كه ديديم ، مسلمانان ، از صحابه گرفته تا تابعين ، در مقام تاييد فرمانخليفه روايتها از پيامبر خدا (ص ) آوردند كه حضرتش عمره تمتع را نهى كرده است . وديگر رواياتى كه شاهد آن بوديم !
و اين داستان ، خود نمونه است از ديگر موارد اجتهاد ايشان در برابر نص ‍ صريح كتابخدا و سنت پيامبر (ص )، و اطاعت و فرمانبردارى بى چون و چراى مسلمانان از ايشان ، ازصحابى گرفته تا تابعى و ديگران .
و اين ، عبرتى است براى ما كه از خلال آن در مى يابيم كه در مخالفتشان با شخصپيامبر خدا (ص ) در صدور فرمان صريحش در حق على (ع ) در امر فرمانروايى در روزغدير و در همان سفر حجة الوداع و ديگر احاديث نظير آن ، جاى تعجب و شگفتى وجود ندارد.چه ، مسلم است كه انگيزه ايشان در عمل به اجتهادشان در مساله حكومت و فرمانروايى ،بسى قويتر از انگيزه آنها در تغيير سنت عمره تمتع بوده است . فاعتبروا بها يا اولىالاءلباب .
ب . ازدواج موقت (متعة النساء) 
اين سخن از عمر به تواتر رسيده است كه :
متعتان كانتا على عهد رسول الله و اءنا اءنهى عنهما و اءعاقب عليمها، متعة الحج ، و متعةالنساء (782). يعنى دو متعه در زمان پيامبر خداعمل مى شد كه من آن دو را ممنوع اعلام مى كنم و مرتكبين آن را مجازات مى نمايم : يكى عمرهتمتع و ديگرى ازدواج موقت .
ما درباره متعه الحج يا عمره تمتع در بحثى كه گذشتبتفصيل سخن گفته و اجتهاد عمر را درباره آن آورديم . اينك به بحث درباره ازدواج موقت واينكه چرا عمر آن را تحريم كرده و چه اجتهادى درباره آن نموده است مى پردازيم . نخست ،به يارى خدا، اصل موضوع ، يعنى ازدواج موقت ، را از مصادر مكتب خلفا، و پس از آن ازديدگاه فقه مكتب اهل بيت ، و در پى آنها از كتاب خدا و سنت پيامبر مورد بحث و بررسىقرار مى دهيم .
ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا  
در تفسير قرطبى آمده است كه دانشمندان گذشته وحال در اين مساله اتفاق نظر دارند كه متعه ازدواجى است موقت كه ارث در آن منتفى مىباشد و جدايى بين زن و مرد بدون انجام هر گونه تشريفاتى ، چون طلاق و غيره ،صورت مى گيرد و تنها با پايان يافتن مدت تعيين شده انجام مى پذيرد. ابن عطيهگفته است :
در متعه ، مرد، زنى را با حضور دو شاهد و اجازه ولى سرپرست او، براى مدتى معين بههمسرى خود در مى آورد و ارثى بينشان نخواهد بود و آنچه را تراضى كرده اند به او مىپردازد. و چون مدت به انتها رسيد، ديگر زن تعهدى نخواهد داشت ، اما ملزم است كه رحمخود را پاك كند و فرزند - حاصل از اين ازدواج - بى شك متعلق به پدر است ، و اگر زنحامله نشده باشد، مى تواند به ديگرى شوهر كند (783).
در صحيح بخارى از رسول خدا (ص ) آمده است :
هر زن و مردى در ازدواج موقت مى توانند كه توافق كرده سه شب را در كنار يكديگربگذرانند، و در صورتى كه بخواهند مى توانند آن را همچنان ادامه دهند، و يا از يكديگرجدا شوند (784).
و در مصنف عبدالرزاق از قول جابر بن عبدالله آمده است كه گفت :
چون مدت توافق شده بين زن و مرد در ازدواج موقت پايان يافت ومايل به ادامه آن بودند، بايد كه مرد براى زن مهرى ديگر تعيين كند. از او پرسيدند:زن چه مدتى را بايد عده نگهدارد؟ گفت :
يك طهر يك عده ماهانه البته اگر مباشرتى با او بهعمل آمده باشد (785).
و در تفسير قرطبى نيز از ابن عباس آمده است كه گفت : عده در ازدواج موقت يك طهر است وزن و مرد از يكديگر ارث نمى برند (786).
و در تفسير طبرى از قول سدى آمده است كه آيه : فما استمتعتم به منهن (الىاءجل مسمى ) فاتوهن اءجورهن فريضة و لا جناح عليكم فى ما تراضيتم به من بعدالفريضة ان الله كان عليما حكيما . يعنى پس چون از ايشان بهره گرفتيد، مهر تعيينشده را، كه مزد آنهاست ، به ايشان بپردازيد و بر شما بحثى نيست اگر بعد از معينكردن مهر به چيزى ديگر با هم تراضى نماييد كه بى گمان خداوند دانا و حكيم است(787). درباره ازدواج موقت است كه مرد، زنى را به شرط مدتى معين به ازدواج خوددرمى آورد و دو گواه بر اين ازدواج شاهد مى شوند و ازدواج ، با موافقت و اجازهسرپرست آن زن صورت مى گيرد. و چون مدت پايان يافت ، مرد را بر آن زن حقى نيستو آن زن آزاد است . اما ملزم است كه رحم خود را از نطفه اى كه - احتمالا - در آن نهاده شدهاست پاك كند. يعنى اگر باردار شده ، تا وضعحمل درنگ كند. و ميراثى هم بين ايشان وجود ندارد و هيچكدام از ديگرى ارث نمى برد(788).
در تفسير كشاف زمشخرى آمده است كه گويند آيه مزبور درباره ازدواج موقت سه روزهآمده و اعتبار آن تا هنگامى بوده كه خداوند مكه را بر پيامبرش - عليه الصلاة والسلام -گشوده و سپس نسخ شده است ! و آن به اين صورت بوده كه مرد زنى را با تعيين مدتىمعين ، يك شب يا دو شب و يا يك هفته ، و در برابر مبلغى چون پيراهن و غير آن به ازدواجخود در مى آورده و پس از رفع نيازش او را رها مى ساخته است . و از اين رو متعه ناميدهشده كه مرد از زن كام مى گيرد و از او در برابر آنچه به وى تقديم داشته ، بهره مندمى شود (789)
ازدواج موقت در فقه مكتب اهلبيت (ع )
متعة النساء يا ازدواج موقت عبارت است از اينكه زن خود را شخصا يا به وسيله وكيلش ، وچنانچه صغير باشد، توسط سرپرستش با مهرى معلوم و مدتى معين به ازدواج مردى درمى آورد، به شرطى كه از لحاظ نسب و سبب و يا همشيرگى و يا در عده ديگرى بودن ويا شوهر داشتن ، مانعى شرعى وجود نداشته باشد. و در پايان مدت از يكديگر جدا مىشوند، و يا اينكه مرد بقيه مدتش را مى بخشد و از او جدا مى شود. و زن پس از جدا شدن ،در صورتى كه به سن ياسئگى نرسيده باشد و دوره ماهانه مى بيند، بايد دو نوبتعادت ماهانه نگهدارد و در غير اين صورت ، عده اوچهل و پنج روز خواهد بود كه بايد درنگ كند. و اين در صورتى است كه مباشرتى بهعمل آمده باشد، والا نگه داشتن عده لازم نيست . و چنانچه از اين ازدواج فرزندى به همبرسد، چنين فرزندى از همه امتيازهاى فرزندحاصل از ازدواج دائم برخوردار خواهد بود (790).
ازدواج موقت در كتاب خدا  
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: فما استمتعتم به منهن - الىاءجل - فاتوهن اجورهن ... درباره اين آيه :
1. عبدالرزاق در مصنف خود از قول عطاء آورده است كه ابن عباس آن را چنين قرائت مى كرد: فما استمتعتم به منهن - الى اءجل - فاتوهن اءجورهن (791).
2. در تفسير طبرى از حبيب بن ابى ثابت آمده كه ابن عباس مصحفى به من داد و گفت كهاين بر اساس قرائت ابى است و در آن آمده بود: فما استمتعتم به منهن - الىاءجل مسمى (792).
3. و باز در تفسير طبرى از ابو نضره از دو طريق آمده كه گفت : از ابن عباس ‍ دربارهازدواج موقت پرسيدم . در پاسخ گفت : آيا سوره نساء را خوانده اى ؟ گفتم : آرى ، آن راخوانده ام . گفت : نخوانده اى : فما استمتعتم به منهن - الىاجل مسمى -...گفتم : اگر آن را چنين خوانده بودم ، از تو نمى پرسيدم . گفت : آرى اينچنين است .
4. از ابونضره آمده است كه گفت من آيه فما استمتعتم به منهن ...را بر ابن عباس قرائتكردم . او به من گفت : الى اجل مسمى . گفتم ما آن را اين چنين نخوانده ايم ! ابن عباس سهبار به من گفت : به خدا سوگند كه خداوند آن را چنيننازل فرموده است .
5. از عمير و ابواسحاق آمده است كه ابن عباس آيه فوق را اين چنين قرائت مى كرد: فمااستمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...
6. از مجاهد آمده است كه آيه فما استمتعتم به منهن ، يعنى نكاح موقت .
7. از عمرو بن مرة آمده كه او به گوش خود شنيده ، سعيد بن جبير اين آيه را چنين مىخوانده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...
8. از قتاده روايت شده كه گفت : ابى بن كعب اين آيه را چنين خوانده است : - فما استمتعتمبه منهن - الى اجل مسمى -...
9. از شعبه روايت شده كه از حكم پرسيدم آيا آيه فما استمتعتم به منهن ...نسخ شده است؟ گفت : نه (793)!
10. در احكام القرآن جصاص نيز روايت ابونضره و ابوثابت و ابن عباس و قرائت ابىبن كعب آمده است (794).
11. بيهقى در سنن كبرايش از محمد بن كعب ، بهنقل از ابن عباس آورده است كه گفت : متعه يا ازدواج موقت مربوط بهاوايل صدر اسلام بوده ، و آن آيه را چنين قرائت مى كرد: فما استمتعتم به منهن - الىاجل مسمى -...(795)
12. در شرح نووى بر صحيح مسلم آمده كه ابن مسعود آيه فوق را چنين قرائت مى كرد:فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...(796).
13. در تفسير زمخشرى آمده كه گفته اند اين آيه درباره ازدواج موقت آمده و مدت آن سهروز بوده است ...آنگاه مى گويد: آن را به خاطر كام گرفتن ، متعه ناميده اند. و از ابنعباس روايت شده كه اين آيه از محكمات است و نسخ نشده و آن را چنين مى خوانده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن ... (797).
14. قرطبى گفته است : عقيده جمهور بر آن است كه مراد، ازدواج موقتى است كه در صدراسلام بوده و ابن عباس و ابى و ابن جبير آن را چنين قرائت مى كردند: فما استمتعتم بهمنهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن (798).
15. در تفسير ابن كثير آمده است : ابن عباس ، ابى بن كعب ، سعيد بن جبير و سدى اين آيهرا اين چنين قرائت مى كردند: فما استمتعتم به منهن - الىاجل مسمى - فاتوهن اجورهن فريضة ... و مجاهد گفته است كه اين آيه درباره ازدواجموقت نازل شده است (799).
16. در تفسير سيوطى ، حديث ابو ثابت و ابونضره و قتاده و سعيد بن جبير از قرائتابى بن كعب ، و حديث مجاهد و سدى و عطاء از ابن عباس ، و نيز حديث حكم آمده كه آن آيهنسخ نشده است . و از عطاء به نقل از ابن عباس ‍ آمده است كه گفت : آنچه در سوره نساء آمدهكه فما استمتعتم به منهن الى كذا و كذا منالاجل ، على كذا و كذا ، اين است كه بينشان مساءله ارث منتفى است ، و اگر در پايانمدت تغيير عقيده دادند و مايل به ادامه زندگى با يكديگر باشند كه خوب است ، و اگرهم از يكديگر جدا شدند كه مانعى ندارد (800).
آنچه را كه ما در تفسير اين آيه آورده ايم ، همه مفسران و ديگران (801)، در كتابهاىخود آورده اند. و مى بينيم كه ابن عباس ، ابى بن كعب ، سعيد بن جبير، مجاهد، قتاده وديگران كه از ايشان نقل كرده اند، آيه مورد بحث را اين چنين قرائت مى كرده اند: فمااستمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن ... و عبارت الىاجل مسمى را به عنوان تفسير و روشن ساختن منظور دقيق آيه مى خوانده اند.دليل اين مطلب روايت اخير ابن عباس است كه گفته است : فما استمتعتم به منهن الى كذاو كذا من الاجل ، على كذا و كذا . يعنى چون از ايشان بهره برگرفتيد در چنين و چنانمدتى ، و بر چنين و چنان قرارى و...
و منظور ابى اين بوده كه او اين تفسير را ازرسول خدا (ص ) شنيده ، و يا اينكه پيامبر خدا (ص ) با گفتن جمله الىاجل مسمى آيه مزبور را تفسير فرموده است .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation