بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد دوم, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

از طرفى ، مگر ازدواج موقت از مصاديق ازدواج نمى باشد؟ و چنانچه اين حديث صحيحباشد و ابن عباس بعد از نزول آن آيه در روزگار پيامبر خدا (ص ) فتواى خود را تغييرداده باشد، پس به موجب روايتى كه در باب احاديث صحاح خواهيم آورد. در چه هنگامىبوده كه چون على (ع ) مى بيند در امر متعه نرمش وسهل انگارى مى كند، به او مى فرمايد: تو مردى متحير و سرگردانى !
4. از جابر بن عبدالله آورده اند كه گفت : ما با زنانى كه به ازدواج موقت خود درآوردهبوديم بيرون آمديم كه رسول خدا (ص ) فرمود: آنها تا به روز قيامت حرام مى باشند!اين بود كه در اجراى فرمان پيغمبر همانجا با يكديگر و براى هميشه وداع كرديم ! و ازآن تاريخ به بعد، آن محل ثنية الوداع پيچ جدايى نام گرفت ، در صورتى كهپيش از اين تاريخ ، آن را پيچ سوارى مى ناميدند (857)!
ايرادهايى كه بر اين حديث وارد است
هيثمى مى گويد كه اين حديث را طبرانى در كتاب اوسط خود آورده و در سند آن نام صدقةبن عبدالله آمده و صدقه كسى است كه احمد بنحنبل درباره او گفته است : او را با هيچ چيزى نمى شود مقايسه كرد! احاديث او همه مردود وبى ارزش است . مسلم نيز در معرفى او گفته است : منكر الحديث (858) است و احاديث اوپذيرفتنى نمى باشند.
اما در متن حديث از جابر آمده است كه پيامبر اسلام فرمود: اين زنان تا روز قيامت حرامند! درصورتى كه رواياتى متواتر از جابر در صحاح آمده كه ما در روزگار پيامبر خدا (ص )و ابوبكر و عمر به طور موقت ازدواج مى كرديم ، تا اينكه عمر به بهانه كار عمرو بنحريث ما را از آن بازداشت . و روايات ديگرى مانند آن .
5. بيهقى در كتاب سنن و هيثمى در مجمع الزوئد ازقول ابوهريره آورده اند كه ما در جنگ تبوك بارسول خدا (ص ) از مدينه بيرون شده ، در ثنية الوداع فرود آمديم . در آنجا زنانى راديديم كه مى گريستند. پيامبر (ص ) فرمود: چه پيش آمده و اينها چرا گريه مى كنند؟گفتند: زنانى هستند كه به ازدواج موقت مردانى از اين سپاه درآمده و اكنون از هم جدا شدهاند! فرمود: ازدواج موقت با نزول حكم طلاق و عده و ميراث حرام و اساس آن از بين رفتهاست .
در مجمع الزوائد آمده است كه رسول خدا (ص ) چراغهايى را ديد و زنانى را مشاهده فرمودكه مى گريستند (859)!
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
در سند اين حديث نام مؤ مل بن اسماعيل آمده كه همان ابوعبدالرحمان عدوى ، مولى و طرفدارعدويان است كه در مكه فرود آمد و در سال 205 يا 206 هجرى درگذشت . در شرححال او در تهذيب التهذيب آمده است كه بخارى او را منكر الحديث خوانده است . وديگرى در حقش گفته است : نوشته هاى مؤ مل را در زير خاك پنهان كن . او از پيش خودحديث مى گفت و خطاهايش فراوان بود. بر دانشمندان لازم است كه در حديث او به ديدهتاءمل و ترديد بنگرند. دردناك اينكه او روايات ناشناخته و مجهولى را از مردانسرشناس و مورد اعتماد روايت مى كرد كه اگر آنها از ضعفا و كسانى مى آورد كهقابل اعتنا نبودند، او را معذور مى داشتيم (860).
اما در متن حديث آمده است كه آنان در ثنية الوداع فرود آمده اند و ثنية الوداع ، بنا بهقول معجم البلدان حموى ، تپه اى است مشرف بر مدينه و بر سر راه مكه است و در آنتاءكيد شده كه درست اين است كه گفته شود اين ، نام جاهلى اين تپه ومحل خداحافظى مسافران بوده است (861).
و مؤ يد اين سخن اين است كه آنگاه كه پيامبر خدا (ص ) در مهاجرتش از مكه به مدينه واردشد، زنان انصار به استقبالش شتافتند و صدا در صدا دادند كه : طلع البدر علينا فىثنيات الوداع . يعنى ماه در پيچ جدايى بر ما پرتو افشان گشت (862).
بنابراين از همان زمان جاهليت ثنية الوداع محل خداحافظى مسافران بوده و چنين نامى پيشاز اسلام بر آنجا نهاده شده است و نه بعد از آن .
گذشته از اين ، چرا تنها زنان متعه براى وداع با همسرانشان بيرون آمده بودند، و زناندائم نيامده بودند؟ و چرا گريه و زارى مى كردند، مگر همسرانشان سفر بى بازگشتىرا در پيش داشتند!
6. بيهقى از على بن ابى طالب (ع ) آورده است كه فرمود: پيامبر خدا (ص ) نهى از متعهكرده و فرموده است كه اين ويژه كسانى است كه چاره ندارند و چون حكم نكاح و طلاق وعده و ميراث بين دو همسر نازل شد، نكاح موقت نيز نسخ گرديد (863).
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
در سند حديث نام موسى بن ايوب برده شده كه عقيلى او را از جمله ضعفا به حساب آورده ،و يحيى بن معين ، والساجى وى را با عنوان منكر الحديث معرفى كرده اند(864).
اما در متن حديث ، به على (ع ) نسبت داده اند كه گفته است : پيامبر خدا(ص ) متعه را نهىكرده ، در صورتى كه امام خود فرموده است : اگر عمر بن خطاب در اين مورد اظهار نظركرده بود، فرمان به نكاح موقت مى دادم و آن وقت بجز فرد بخت برگشته ، كسى مرتكبزنا نمى شد.
7. بيقهى از عبدالله بن مسعود آورده كه گفت متعه يا نكاح مدت دار منسوخ است و ناسخ آن ،طلاق و مهر و عده و ميراث بوده است .
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
در سند حديث آمده كه حجاج بن ارطاة به نقل از حكم از اصحاب عبدالله روايت كرده است كه...
حجاج را در سند حديث شماره دوم شناختيم كه مردى ظاهر فريب و نيرنگ باز و مدلس بودهو حديثش مردود است و او از پيش خود چيزهايى بر حديث مى افزوده است . اما ندانستيم كهحكم از كداميك از اصحاب عبدالله مطلب را گرفته است .
و در سند ديگرى مى گويد: يكى از يارانمان از حكم بن عتيبه از عبدالله بن - مسعود آوردهاست ...كه ما را معلوم نشد اين يار و همدم ايشان چه كسى بوده است .
از همه اينها گذشته ، حكم بن عتيبه كه در سال 113 هجرى و در شصت و چند سالگىدرگذشته ، چگونه توانسته است از عبدالله بن مسعود كه وفاتش درسال 32 هجرى بوده كسب مطلب كند و آن را روايت نمايد (865)؟!
اما متن حديث نيز با آنچه روايتش از ابن مسعود ثابت شد متناقض است . زيرا از عبداللهمسعود ثابت شده كه او پس از پيامبر خدا (ص ) بهحلال بودن ازدواج موقت فتوا مى داده و آيه نكاح موقت را به قصد تفسير آن ، اين چنينقرائت مى كرده است : فما استمتعتم به منهن - الىاجل ...(866).
و نيز در متن احاديث شماره هاى 5 و 6 و 7 آمده است كه نكاح موقت با آيات نكاح و طلاق وعده و ميراث حرام ، و يا پايه و اساس آن از بين رفته و منسوخ شده است . و معناى چنينادعايى اين است كه ازدواج مدت دار پيش از تشريع احكام نكاح دائم و متعلقات آن مشروعيتداشته ، و اينكه ازدواج در ابتدا مدت دار بوده و سپس بانزول حكم ازدواج دائم ، ازدواج موقت نسخ شده است . بنابراين لازم مى آيد تمامى زنانىكه پيغمبر خدا (ص ) و اصحاب آن حضرت به ازدواج خود درآورده بودند تانزول حكم ازدواج دائم ، به صورت ازدواج موقت بوده باشند!
8. در مجمع الزوائد از زيد بن خالد جهنى آمده است كه گفت :
من و دوستم بقصد ازدواج مدت دار با زنى ، روى دست هم برخاستيم و در اينحال بوديم تا اينكه كسى از سوى پيامبر خدا (ص ) به ما خبر داد كهرسول خدا (ص ) نكاح مدت دار و گوشت هر حيوان درنده نيش دار، و دراز گوشها را حرامفرموده است (867).
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
هيثمى درباره سند حديث گفته است كه اين حديث را طبرانى آورده و در آن نام موسى بن عبيدربذى آمده و او ضعيف است (868). ما نيز درگذشته ، در بحث درباره حديث سوم بهضعف او اشاره كرده ايم .
اما در متن حديث ، احتمال مى رود كه مخترع آن ، بين روايت سبره جهنى در فتح مكه را، باآنچه در جنگ خيبر روايت شده است جمع كرده ، حكم تحريم گوشت هر نيش دارى را هم بر آنافزوده ، آنگاه سندى برايش ساخته و همه را يكجا آورده باشد!
9. در مجمع الزوائد هيثمى از حارث بن غزيه آمده است كه گفت : من خود در روز فتح مكهشنيدم كه پيامبر خدا (ص ) سه مرتبه فرمود: ازدواج موقت حرام است !
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
هيثمى مى گويد كه اين روايت را طبرانى آورده و در سند آن نام اسحاق بن - عبدالله بنابى فروه (869) آمده است . اما دانشمندان ديگرى در شرححال اسحاق گفته اند كه او احاديث مجهول و ناشناخته و شگفت انگيز روايت مى كند. حديثشرا مدرك نمى دانند و شخصيتش قابل اعتناء نبوده ، او را نمى پذيرند و از او روايت نمىكنند و آن را نمى نويسند (870).
10. در مجمع الزوائد هيثمى از كعب بن مالك آمده كه گفت :رسول خدا (ص ) از ازدواج موقت با زنان نهى فرموده است (871)!
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
هيثمى گفته است كه اين حديث را طبرانى آورده و در سند آن نام يحيى بن - انيسه آمده است .اما دانشمندان در شرح حال يحيى نوشته اند كه او ضعيف است و گرد آورندگان حديث ،حديث او را نمى نويسند. او مردى است دروغگو و حديثش متروك است ...(872).
11. بيهقى در كتاب سنن كبرى از عبدالله بن عمر آورده است كه گفت : عمر بر منبر نشستو خداى را سپاس گفت و ستايش نمود و آنگاه گفت : مردان را چه شده كه اين زنان را بهعقد موقت خود در مى آورند، در حالى كه پيامبر خدا (ص ) آن را نهى كرده است . هر گاهكسى را به نزد من بياورند كه ازدواج موقت كرده باشد، او را سنگسار مى كنم (873)!
ايرادى كه بر اين حديث وارد است
در سند حديث ، نام منصور بن دينار آمده كه يحيى بن معين در معرفى او مى نويسد: حديثشضعيف است و قابل اعتناء نمى باشد. نسائى درباره او نوشته است كه : حديث او محكم وقوى نيست . و بخارى در حقش ‍ مى گويد: در حديث او جاى حرف است ! همچنين عقيلى نام او رادر كتاب الضعفاء ثبت كرده است (874).
تا اينجا بر احاديثى انگشت نهاديم كه بر حسب تعريف دانشمندان علمرجال ، در سند آنها ضعف و ايرادهايى وجود داشته است . اينك احاديثى را مى آوريم كه بهدرستى آنها، به دليل اينكه در كتابهاى معروف به صحيح آمده اند، معتقدند، يا دست كمبر صحت اسناد آنها ايرادى ندارند.
حديث اول
در صحيح مسلم و سنن نسائى و بيهقى و مصنف عبدالرزاق آمده است (875): از ابن شهابزهرى ، از عبدالله و حسن ، فرزندان محمد بن حنيفه ، بهنقل از پدرشان محمد روايت شده كه او از پدرش على بن ابى طالب شنيده است كه بهابن عباس مى گفت : تو مردى حيران و سرگردانى ، پيامبر خدا(ص ) آن را ازدواج موقت درجنگ خيبر و به همراه خوردن گوشت درازگوش اهلى نهى كرده است (876).
اين حديث با همين سند و اندكى اختلاف ، در صحيح بخارى و سنن ابوداود و ابن ماجه وترمذى و دارمى و موطا مالك و مصنف ابن ابى شيبه و مسند احمد بن -حنبل و طيالسى و ديگر منابع نيز آمده است (877).
حديث دوم
از ابوذر غفارى آورده اند كه گفته است : متعه زنان ويژه ما اصحاب پيغمبر، آن هم براىمدت سه روز بود كه بعد هم رسول خدا (ص ) آن را نهى فرمود(878). و هم او گفتهاست كه : ازدواج موقت فقط به خاطر ترس و درگيرى ما در جنگ مجاز بوده است (879)!
حديث سوم
در صحيح مسلم و سنن دارمى و ابن ماجه و ابوداود و ديگر منابع از سبره جهنى ، كه درركاب پيامبر خدا (ص ) در فتح مكه شركت داشته ، آمده است : ما مدت پانزده شبانه روز درآنجا اقامت داشتيم و پيامبر خدا (ص ) به ما اجازه داد تا زنان را به ازدواج موقت خوددرآوريم . اين بود كه من به همراه يكى از بستگانم ، كه درجمال بر او برترى داشتم و او اندكى زشت و بد منظر بود، به همين منظور به راهافتاديم .
هر يك از ما عباى پشمينى در برداشتيم كه عباى من كهنه و فرسوده تر ازمال رفيقم بود. سرانجام پس از گردش در بالا و پائين مكه ، به دوشيزه اى با گردنبلند و خوش تركيب برخورد كرده ، از او پرسيدم : آيا حاضرى كه به ازدواج موقت يكىاز ما درآيى ؟ او پرسيد: چه مى دهيد؟ ما هر كدام ، عباى خود را باز كرديم و گفتيم اين را.ولى او ما دو تن را نگريست و چون رفيقم متوجه شد كه او زير چشمى مرا مى نگرد،شتابان گفت : مى بينى كه عباى او كهنه و فرسوده است ، ولى عباى من نو و تازه . امادخترك دو سه مرتبه در پاسخ او گفت : عباى اين مرد اشكالى ندارد، اين راقبول مى كنم ؟ پس من او را به ازدواج موقت خود درآوردم و از او جدا نشدم تا اينكه پيامبرخدا (ص ) اين نوع ازدواجها را حرام فرمود (880).
و بنا به روايتى ديگر، تا آنگاه كه رسول خدا (ص ) فرمود: اى مردم ! من به شما اجازهداده بودم كه با زنان به طور موقت ازدواج كنيد، اما خداوند آن را تا روز قيامت حرام كردهاست ...(881) و بنا به روايتى گفته است : پيامبر خدا (ص ) را ديدم كه بين ركن وباب كعبه ايستاده ، مى فرمود:...(882). و بموجب روايت ديگرى گفته است : پيامبر خدا(ص ) در سال فتح مكه و در آن هنگام كه وارد مكه شديم به ما فرمان داد تا با زنان بهطور موقت ازدواج كنيم و هنوز از مكه بيرون نيامده بوديم كه ما را از آن نهى فرمود(883). و بر حسب روايتى ديگر گفته است : من در زمان پيغمبر خدا (ص ) با بانويىاز قبيله بنى عامر با دادن دو تخته برد سرخ رنگ به طور موقت ازدواج كردم ، تا اينكهپيامبر اسلام ما را از ازدواج موقت نهى فرمود (884). و بنا به روايتى ديگر: در فتحمكه رسول خدا (ص ) ازدواج موقت را نهى كرد (885). و در روايت ديگرى آمده است كهگفت : پيامبر خدا (ص ) متعه را حرام كرد و فرمود از امروز تا روز قيامت ازدواج موقت حراماست (886). و در سنن ابوداود و بيهقى و ديگر منابع از ربيع بن سبره آمده كه گفتگواهى مى دهم كه پدرم گفته است : رسول خدا (ص ) ازدواج موقت را در حجة الوداع حرامكرده است (887)!
حديث چهارم
در صحيح مسلم و مصنف ابن ابى شيبه و مسند احمد بنحنبل و ديگر منابع از قول سلمة بن اكوع آمده كهرسول خدا (ص ) در جنگ اوطاس (888) ازدواج موقت را براى مدت سه روز اجازه داد وسپس آن را نهى فرمود (889).
ايرادهايى كه بر اين احاديث وارد است
در حديث اميرالمؤ منين على (ع )، كه بزرگترين كتابهاى حديث و صحاح و مسانيد و سنن ومصنفات ، آن را آورده اند و ما آن را از چهارده ماءخذنقل كرده ايم ، در آن آشكارا و صريح آمده است كهرسول خدا (ص ) در جنگ خيبر دو چيز را حرام كرده است : نكاح متعه يا ازدواج موقت . وخوردن گوشت درازگوش اهلى . و تحريم ازدواج موقت در خيبر منحصر به همين يك حديثاست ، در صورتى كه خبر تحريم گوشت درازگوش اهلى در خيبر در روايات متعددديگرى آمده كه در هيچ كدام از آنها يادى و اشاره اى هم به تحريم ازدواج موقت نشده است .اينك و در همين جا به بحث و بررسى درباره اين دو تحريم مى پردازيم .
الف . تحريم ازدواج موقت در خيبر
تحريم نكاح موقت به وسيله پيامبر خدا (ص ) در جنگ خيبر با حقايق تاريخى آن روزگاردرست در نمى آيد؛ كمااينكه گروهى از دانشمندان به اين حقيقت تصريح كرده اند. مثلا ابنقيم در فصلى كه درباره زمان تحريم متعه در كتاب زاد المعاد گشوده ، مى نويسد:
در داستان خيبر، نه يكى از صحابه با بانويى يهودى عقد ازدواج موقت بسته بود، ونه در اين مورد از پيامبر خدا (ص ) كسب اجازه نموده بود، و نه كسى چنين موضوعى را دراين جنگ گزارش كرده ، و نه عملا از دست زدن به نكاح موقت سخنى به ميان آمده است ، ونه از تحريم آن (890). و نيز مى نويسد:
در خيبر زنان مسلمانى وجود نداشتند، بلكه همه يهودى بودند و اجازه ازدواج با زناناهل كتاب در آن تاريخ صادر نشده بود، و خيلى بعد از آن بانزول آيه اليوم اءحل لكم ...والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم ...(891) مجاز اعلام شد و اين اجازه آخرين فرمان و بعد از حجة الوداع ، يا در همان زمانبوده است . و ازدواج با زنان اهل كتاب در جنگ خيبر ثابت نشده است ...(892).
ابن حجر در شرح اين حديث در باب غزوه خيبر مى نويسد: در جنگ خيبر موقعيتى براىازدواج موقت نبود و در اين جنگ نكاح موقت با زنان صورت نگرفته است (893).
و در شرح حديث ، در باب تحريم مجدد نكاح موقت به وسيلهرسول خدا (ص ) به نقل از سهيلى مى نويسد:اشكال ديگرى كه متوجه اين حديث است ، موضوع نهى از ازدواج موقت در جنگ خيبر است . واين چيزى است كه هيچيك از ارباب سير و اخبار آن را نياورده و از آن اطلاعىندارند(894). آنگاه سخن ابن قيم را، كه گذشت ، نيزنقل كرده است (895).
ب . تحريم گوشت درازگوش اهلى در خيبر
ابن حجر به نقل از ابن عباس آورده است كه وى دربارهحلال بودن گوشت (896) دراز گوش اهلى به اين آيهاستدلال كرده است : قل لا اءحد فى ما اءوحى الى محرما...(897).
احتمال مى رود نهى رسول خدا (ص ) از خوردن گوشت درازگوش اهلى ، ويژهدرازگوشهاى اهلى خيبر به سبب يكى از مواردى باشد كه در روايات زير آمده است :
در صحيح بخارى از ابن ابى اوفى آمده است كه در جنگ خيبر در ميان ما قحطى بروز كردو مواد خوراكى كم ياب شد و گرسنگى به ما فشار آورد...ديگهاى ما درحال جوشيدن بود كه منادى پيامبر خدا (ص ) بانگ برداشت كه : گوشت درازگوش رانخوريد و آن را بدور افكنيد. ابن ابى اوفى گفته است : ما در اين مورد و علت آن بهبحث و گفتگو نشستيم ، جمعى گفتند علت نهى آن بوده كه خمس آن داده نشده و گروهىگفتند كه سبب ، كثافتخوار بودن حيوان است (898).
و نيز شايد كه ابوداود علت آن را يافته است كه در سننش در كتاب الخراج ، باب تعشيراهل ذمه ، از قول عرباض بن ساريه سلمى (899) آورده كه گفته است : ما در خيبر فرودآمديم و پيامبر خدا (ص ) را در اين نبرد برخى از اصحاب همراهى مى كردند. فرمانرواىخيبر، كه مردى خشك طبع و خشن بود، نزد پيغمبر آمد و گفت : اين درست است كه شمادرازگوشهاى ما را سر ببريد و ميوه هاى ما را بخوريد، و زنهاى ما را آزار رسانيد؟! ازاين سخن پيامبر خدا (ص ) به خشم آمد و رو به فرزند عوف كرد و فرمود: اى فرزندعوف ! بر اسب بنشين و بانگ برآور كه بهشت تنها جاى مؤ منان است و مردم را به نمازجماعت فراخوان . راوى مى گويد: مردم به جماع حاضر شدند، پيامبر خدا (ص ) با ايشاننماز بگزارد و سپس برخاست و فرمود: آيا از شما كسى خوش بر بالش خويش تكيه زدهو چنين پنداشته است كه هر چه را كه خداوند حرام كرده در قرآن است ؟ با توجه به اينكهمن شما را پند و اندرز داده ، به مواردى امر كرده ، از چيزهايى نهى نموده ام كه همانندقرآن يا بيشتر از آن است . خداوند روا نمى دارد كه بدون اجازه به خانه هاىاهل كتاب وارد شويد و زنانشان را آزار رسانيد و يا ميوه هاى ايشان را بخوريد، هنگامى كهآنچه را بر عهده گرفته اند به شما پرداخته باشند (900).
بنا به روايت ابن ابى اوفى ، در همان روز اصحاب پيامبر خدا (ص ) در پى نهى آنحضرت از خوردن گوشت درازگوش اهلى به بحث و گفتگو نشسته ، برخى از ايشان كهناظر آن رويداد بودند گفتند كه سبب نهى اين بوده كه آنان خمس آن را نپرداخته بودند،كه همين مورد، احاديثى را كه درباره كش ‍ رفتن ، و دزدى پنهانى آمده است تاءييد مى كند.يا اينكه درازگوش مزبور غارتى بوده و از اين رو حرام شده و حديث زير ناظر بر آناست .
در سنن ابوداود به نقل از مردى از انصار آمده است كه گفت :
ما در سفرى به همراه رسول خدا (ص ) بيرون شده بوديم ، كمى غذا و آذوقه ما را بهزحمت انداخته بود. همراهان ، گوسفندى را ديدند و آن را به غارت بردند...ديگهاى ما برسر آتش مى جوشيد كه پيامبر خدا (ص )، در حالى كه بر كمانش تكيه زده بود، از راهرسيد و با همان كمان ديگهايمان را واژگون كرد و گوشتهاى درون آن را به زمين افكند وفرمود: غارتى ، حلالتر از مردار نيست (901).
ديگران نيز گفته بودند كه علت نهى از خوردن گوشت درازگوش اهلى اين بوده كه آنحيوان نجاستخوار است !
علت هر چه باشد، فرق نمى كند؛ اصل اين است كه نهى از خوردن گوشت درازگوش اهلى، ويژه درازگوشهايى بوده كه در آن جنگ به همراه داشته اند. همين امر نسبت به تحريمنكاح موقت در خيبر نيز جارى است . زيرا عرباض بن ساريه گفته است كه آن يهودى خشكطبع خشن ، شكايت به پيغمبر خدا (ص ) برد و گفت : اين درست است كه شما درازگوشهاىما را سر ببريد و ميوه هاى ما را بخوريد و زنانمان را آزار رسانيد؟ و همين امر باعث شدهكه پيامبر خدا (ص ) ايشان را جمع كرد و خطاب به آنها فرمود: بر شما روا وحلال نيست كه بدون اجازه اهل كتاب به خانه هاى ايشان وارد شويد و زنانشان را آزار دهيدو ميوه هايشان را بخوريد؛ مادام كه آنچه را بر عهده گرفته اند پرداخت كرده باشند.
بنابراين ، نهى پيامبر خدا (ص )، ويژه آزار رسانيدن به زناناهل كتابى است كه جزيه خود را پرداخت كرده باشند، و به هيچ رو ارتباطى به نهى ازنكاح موقت ندارد.
از مجموع اين گفته ها چنين بر مى آيد كه موضوع حرمت ياد شده در جنگ خيبر همين بوده كهآورديم . اما يكى از پيروان مكتب خلفا ابتكارى به خرج داده و روايتى از نوادگان اميرالمؤمنين على (ع ) از سوى محمد حنفيه آورده كه آن حضرت ابن عباس را، كه به نكاح موقت فتوامى داده ، مورد خطاب قرار داده و فرموده است : تو مردى متحير و سرگردانى . و وى راآگاه مى كند كه پيامبر خدا (ص ) در جنگ خيبر متعه زنان و خوردن گوشت درازگوشهاىاهلى را حرام كرده است .
اما مبتكر حديث ، فراموش كرده بود كه امام (ع ) همان كسى است كه مى فرمود: اگر عمرنكاح موقت را حرام نكرده بود، بجز شخص پليد بخت برگشته ، كسى مرتكب زنا نمىشد.
جالب اينكه ايشان اين روايت را در اينجا از سوى فرزندان محمد حنفيه بهنقل از پدرشان از اميرالمؤ منين على (ع ) در تحريم متعه زنان آورده اند، و باز با همينسند روايت امام (ع ) را درباره انجام حج تنها و بدون عمره ارائه كرده اند! و چه مى دانيم ،شايد مبتكر هر دو روايت يك نفر باشد!
اما در حديث دوم روايتى را كه از ابوذر غفارى آورده اند به همين گونه است . چه ، آنها ازابوذر آورده اند كه گفته است : عمره تمتع ويژه اصحاب محمد (ص ) بوده آن مسالهاختصاص به ما اصحاب داشته است . در نكاح موقت زنان نيز از ابوذر آورده اند كه گفتهاست : نكاح موقت زنان ويژه ما اصحاب پيامبر، و آن هم براى مدت سه روز،حلال بوده كه بعد هم رسول خدا (ص ) آن را نهى كرده است . يا اينكه گفته : متعه بهخاطر ترس ما و جنگ بوده است !
و از شگفتيهاى اين دو روايت از ابوذر اينكه در اسناد آنها، نام ابراهيم تيمى و عبدالرحمانبن الاسود آمده ، و اين دو روايت از ابوذر با دو روايتى كه از امام (ع ) آورده اند، از لحاظسند مانند يكديگرند.
در حديث سوم و چهارم روايت سبره جهنى است كه صحيح آن ، همان بوده كه ما در ابتداىبحث ، از مسلم و احمد بن حنبل و بيهقى آورده ايم كهرسول خدا (ص ) به ايشان اجازه ازدواج موقت داده و او با بانويى از قبيله بنى عامر، بادادن عباى خود به او، به طور موقت ازدواج نموده و سه شب را با وى گذرانيده است وسپس رسول خدا (ص ) فرمان داده كه هر كس زنى را به عقد موقت خود درآورده ، او را رهاكند.
فرمان پيامبر خدا (ص ) داير به جدايى ايشان از بانوانى كه تمتع خود را از آنهابرگرفته بودند به خاطر آمادگى سپاه براى بازگشت به مدينه بود، ولى بعدهاعذر تراشان بر كارهاى خليفه عمر، لفظ ليخل سبيلها يعنى آزاد و رهايش كند رابه انها حرام من يومكم هذا الى يوم القيامة يعنى اين كار از امروز تا روز قيامتحرام است و يا الفاظى مشابه آن تحريف كرده اند، تا تاءييدى بر حرمت ازدواج موقت ازروز فتح مكه به بعد باشد!
ولى از آنجا كه اين روايت با روايات ديگرى كه آشكارا زمان تحريم ازدواج موقت را -مثلا - از فتح مكه و يا جنگ و گشودن خيبر معين مى كنند، و يا رواياتى كه صريحاتجويز و تحريم آن را در بعد از فتح مكه مشخص ‍ مى سازند، متناقض است ، و چون خودرا هم ملزم به پذيرش صحت همه آن روايتهاى متناقض مى دانند، ناگزير شدند تاپاسخى براى اين همه تناقض ‍ بسازند و آن را به تشريع اسلامى ، كه بى گمان ازآن مبرا و پاك است ، نسبت دهند. اين بود كه در اين واقعه ، اين همه تناقض را به نسخ آننسبت دادند!!
نسخ دو و يا چند باره حكم ازدواج موقت !!
مسلم در صحيح خود بابى را باز كرده است به نام باب نكاح المتعة انه ابيح ثمنسخ ثم ابيح ثم نسخ ، و استقر حكمه الى يوم القيامة (902) كه در آن ازحلال و حرام شدن ازدواج موقت به دفعات سخن گفته است .
ابن كثير نيز در تفسيرش مى نويسد: شافعى و گروهى از دانشمندان برآنند كه ازدواجموقت دو نوبت حلال و نسخ گرديده است (903). ابن عربى ، كه بعدها سخنش رابتفصيل خواهيم آورد، نيز گفته است كه ازدواج موقت دو بار نسخ شده و در آخر حرامگرديده است . زمخشرى نيز در كشاف خود به همين مورد اشاره كرده است (904). ديگراننيز گفته اند كه : حكم ازدواج موقت بيش از دو نوبت نسخ شده است (905).
و بايد گفت كه حق با اين دسته اخير است ؛ زيرا اگر ما به خاطر وجود احاديث متناقضقائل به تكرار نسخ در يك حكم شرعى باشيم ، ناگزير بايد كه تكرار نسخ چنينحكمى را به تعداد همان احاديث متناقض بپذيريم . بنابراين ، آنچه را قرطبى پس ازنقل سخن ابن عربى آورده است درست مى باشد كه مى گويد: به غير از ايشان ، آنهايىكه احاديث را از طرق مختلف گرد آورده اند گفته اند كه بجاستحلال و حرام شدن ازدواج موقت در هفت نوبت صورت گرفته باشد! زيرا از ابن عمرهروايت شده كه چنين حكمى در صدر اسلام صادر شده و سلمة بن اكوع آن را درسال اوطاس مشخص ‍ كرده ، و از روايات على چنين بر مى آيد كه تحريم آن در جنگ خيبربوده ، و از روايت ربيع بن سبره معلوم مى شود كه در فتح مكه مجاز اعلام شده ، و همهاينها، هم در صحيح مسلم آمده است . در جاى ديگر، از على روايت شده كه انجام آن در غزوهتبوك نهى گرديده ، و در سنن ابوداود از ربيع بن سبره آمده است كه نهى آن در حجةالوداع صورت گرفته ، و خود ابوداود اظهار داشته كه اين روايت صحيحترين آنها در اينمورد است . و عمرو از حسن نيز نقل كرده كه چنين حكمى نه پيش از آنحلال بوده ، و نه بعد از آن ! و در همانجا از سبره نيز چنين مطلبى آمده است . پس اين هفتمورد است كه ازدواج موقت در آن حلال و سپس حرام گرديده است (906)!
و بدين سان تعهد و التزامى كه دانشمندان مكتب خلفا به درستى آنچه در كتابهاىمعروف به صحاح خود دارند، ايشان را بر آن داشته كه بگويند حكم ازدواج موقت درشرع اسلام بارها و بارها نسخ شده است ! و در اين مورد چه خوب گفته است ابن قيم : وچنين نسخى در شريعت اسلامى نه سابقه داشته و نه همانندش به وقوع پيوسته است(907)!
و در بيمايگى سخن ابن عربى و دست پاچگى او همين بس كه گفته است : اما اين موضوع ،آشكارا و با كمال وضوح و اطمينان در ناسخ و منسوخ احكام به اثبات رسيده و ازشگفتيهاى شريعت اسلامى اينكه اين حكم دو بار نسخ شده است ...(908)!
علاوه بر آنچه گفتيم ، سرانجام ندانستيم چگونه حتى يكى از آن همه روايات ، با خبرىكه نقلش از عمر به تواتر رسيده است (909) درست در مى آيد؛ آنجا كه گفته است : متعتان كانتا على عهد رسول الله (ص ) انا انهى عنهما، متعة النساء و متعة الحج . و دربرخى از روايات به جاى انهى عنهما احرمهما آمده است ؟
و چگونه حتى يكى از آن همه روايات ، با اين سخن جابر كه درستيش به اثبات رسيدهاست درست مى آيد؛ آنجا كه گفته است :
ما در زمان پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمر دست به ازدواج موقت مى زديم . و در برخىاز روايت آمده است :...تا اينكه در اواخر حكومت عمر...، و در روايتى : در روزگار پيامبر خدا(ص ) و حكومت ابوبكر با مشتى خرما ازدواج موقت مى كرديم ، تا اينكه عمر به خاطرموضوع عمرو بن حريث آن را ممنوع اعلام كرد (910)!
و چگونه يكى از آن احاديث درست مى تواند باشد، در صورتى كه نه شخص عمر آنها راشنيده و نه كسى از صحابه و حتى تابعين تا دوران حكومت عبدالله زبير، آنها را شنيدهبود. و حتى يك نفر از مسلمانان هم در تمام مدت آن دوره ، علم و اطلاعى از آن همه رواياتنداشته اند؟ حتى اگر يكى از آن همه احاديث حقيقت مى داشت ، بى شك عمر آن را دستاويزخود قرار مى داد و به آن استدلال مى فرمود، و گردانندگان دستگاه خلافت نيز تا بهروى كار آمدن حكمروايى فرزند زبير از آن يارى مى جستند و مخالفين خود را با آن محكوممى ساختند؛ در حالى كه معارضين ايشان ، امثال ابن عباس و جابر و ابن مسعود و ديگرانبا استشهاد به سنت پيغمبر (ص ) و گواه گيرى از يكديگر، به جبهه گيرى درمقابل ايشان پرداخته ، حقيقت مطلب را از اسماء دختر ابوبكر و مادر عبدالله زبير مىپرسيدند. و على (ع ) و ابن عباس نيز آشكارا مى گفتند كه اگر عمر آن را نهى نكردهبود، بجز فرد پليد بخت برگشته مرتكب زنا نمى شد. و هيچكس هم نمى گفت كهپيامبر خدا (ص ) ازدواج موقت را نهى كرده است .
آرى تمام آن احاديث از روى حسن نيت و به منظور تاءييد موضع دومين خليفه مسلمانان ، عمربن خطاب ، و بستن دهان مردمان و جلوگيرى از خرده گيريها و ايرادهاى ايشان ساخته وپرداخته شده اند! همان طور كه احاديثى ساخته شد - البته با قصد و نيت خير - كهفرمان مى داد كه حج به افراد برگزار شده ، عمره تمتع بجا آورده نشود تا زبان طعنو خرده گيرى را بر روى عمر ببندد. يا همانند احاديثى كه باز هم با حسن نيت و قصد خيرو قربت در فضايل سوره هاى قرآن ساخته اند. كمااينكه در كتاب تقريب التقريب نواوىچنين آمده است :
حديث سازان به دسته هايى چند تقسيم مى شوند و بزرگترين زيان را به پيكبر اسلامزاهد نمايانى مى زنند كه كار خود را به گمان خويش به پاى اجر و ثواب اخروى مىنهند و ديگران هم ساخته هاى ايشان را، به حساب اطمينانى كه به زهد و پارسايى آنهادارند، به جان مى پذيرند (911).
و در شرح آن چنين آمده است : از احاديثى كه به پاى اجر و حساب اخروى ساخته شده ،روايتى است از حاكم به سندش از ابو عمار مروزى كه گفته است :
به ابو عصمت ، نوح بن ابى مريم ، گفتند: تو از كجا از طريق عكرمه ، از ابن عباسفضايل سوره به سوره قرآن را به دست آورده اى ؟ در صورتى كه هيچيك از اصحابعكرمه چنين چيزهايى را نگفته اند! او در پاسخ گفت : من ديدم كه مردم از قرآن رويگردانشده ، به فقه ابو حنيفه و مغازى ابن اسحاق سرگرم شده اند. از اين رو به قصدتقرب به خدا و بردن اجر و ثواب و جلب توجه آنان به قرآن ، اين احاديث را ساختم !
زركشى پس از آوردن اين خبر مى نويسد:
پس از نوح بن ابى مريم ، اين كار عادت مفسرانى شد كه در ابتداى هر سوره فضيلت آنرا به خاطر تشويق و ترغيب مردم به حفظ و خواندن آن بياورند؛ مگر زمخشرى كه اينفضايل را در آخر هر سوره آورده است (912)!
نوح بن مريم مروزى ، كنيه اش ابو عصمت ، و از هواداران قريش بوده است . نوح بن مريم، قاضى مرو و به نوح الجامع معروف بوده است . زيرا وى فقه را از ابو حنيفهو ابن ابى ليلى ، و حديث را از حجاج بن ارطاه و هم طبقه او، و مغازى يا جنگهاى پيامبر خدا(ص ) را از ابن اسحاق ، و تفسير را از كلبى ومقاتل فراگرفته ، و عالم و وارد به امور دنيا نيز بوده و از اين جهت وى را الجامع ناميده بودند. او بر جهميه و رد بر مذهب ايشان سرسخت و بى گذشت بود. حاكمدرباره او مى نويسد:
ابو عصمت در دانش بلند آوازه ، و از هر حيث جامع وكامل بود. وى را از هر چيز بهره اى كامل بود، مگر راستى و درستى كه سخت از آن بىبهره بود! ترمذى حديث او را در سننش ، و ابن ماجه در تفسيرش آورده اند (913).
در كتاب تدريب الراوى ، ميزان الاعتدال و لسان الميزان از ابن مهدى آمده است كه گفت :
به ميسرة بن عبدربه گفتم : تو از كجا اين احاديث را آورده اى كه هر كس فلان سوره رابخواند، فلان خير و خوبى به او مى رسد؟ گفت : من اينها را از پيش ‍ خودم ساخته ام تامردم به خواندن قرآن تشويق شوند!
و در تدريب الراوى آمده كه ميسره جوانى بزرگوار و سخت زاهد نما، و از خواهشهاىنفسانى و دنيايى به دور و گريزان بود. با مرگش بغداد به سوگ نشست و بازارهابسته شد، اما با همه اين احوال ، او از پيش خود حديث مى ساخت ! و نيزقابل ملاحظه اينكه : از كارهاى نادرست و باطل ميسره در ساختن فضيلت براى هر يك ازسوره هاى قرآن ، حديثى است كه از زبان ابن عباس ساخته و درگذشته از آن ياد كرديم، و ديگرى حديث ابو امامه باهلى است كه آن را ديلمى از طريق سلام بن - سليم مدنىآورده است !
همچنين در لسان الميزان آمده است : ميسره در برترى وفضايل شهر قزوين چهل حديث ساخت ، و مى گفت كه من اين احاديث را به خاطر اجر و ثوابساخته ام (914)!
در تقريب نواوى آمده است كه از احاديث ساخته شده ، حديثى است دربارهفضايل سوره به سوره قرآن كه از ابى بن كعب روايت شده است ...
و در شرح بر تقريب ، شرحى مبسوط آمده كه راوى ، در پى جويىاصل روايت بر مى آيد، و شخص محدث او را به محدثى ديگر در مدائن ، و او، وى را بهمحدث واسط، و او هم به بصره ، و از آنجا به محدثى در آبادان حواله مى دهند. در آنجا ازمحدث آبادانى مى پرسد كه اين حديث را از چه كسى گرفته اى ؟ و او در پاسخ مىگويد: من اين حديث را از كسى نگرفته ام ، ولى چون ديديم كه مردمان علاقه اى بهقرآن از خود نشان نمى دهند، اين بود كه ما هم اين حديث را ساختيم ، تادل مردمان به سوى قرآن متمايل شود!
آنگاه سيوطى ، شارح تقريب ، مى گويد: من ندانستم كه اين محدث را چه نام است ، اما ابنجوزى اين داستان را در كتاب الموضوعات از طريق بزيع بن حسان ، به سند خودش ازابى بن كعب آورده و اضافه كرده است كه همه اين بلاها از ناحيه بزيع است . سپس همانحديث را از طريق مخلد بن عبدالواحد آورده و گفته كه تمامى بلاها از سوى همين مخلد است !كه گويى يكى از اين دو نفر اين حديث را ساخته و ديگرى از او دزديده ، و يا اينكه هر دوآنها آن را از همان شيخ مورد اشاره و سازنده اين حديث ، به سرقت برده اند! و مفسرينىچون ثعلبى و واحدى و زمخشرى و بيضاوى كه او را در رديف مفسران آورده اند (915)،دچار لغزش و اشتباه شده اند.
و در تدريب الراوى آمده است كه ابوداود نخعى ، كه بيش از همه مردمان شب را به عبادت وروز را به روزه بسر مى برد، يكى از جاعلان و سازندگان حديث بوده است !
ابن حبان نيز گفته است : ابو بشر، احمد بن محمد فقيه مروزى از سرسخت ترين مردمانروزگارش در سنت ، و پايدارترين آنها در دفاع از حدود آن ، و بى گذشت ترين مردم دربرابر مخالفان سنت بود، ولى با اين همه از پيش خود حديث مى ساخت !
ابن عدى نيز گفته است كه وهب بن حفص از صالحان به شما مى آمد. او از كثرت زهد وپارسايى مدت بيست سال لب فرو بست و با هيچكس سخن نگفت ، ولى همين مرد، دروغهاىشگفت انگيز و شاخدار ساخته است (916)!
اينان كه به صلاح و پارسايى و ترك دنيا و عبادت در ميان مردمان از شهرت و آوازهبرخوردار بودند، از پيش خود احاديثى در بابفضايل سوره هاى قرآن و شهرها و مرزها مى ساختند كه بر حسب مورد به پاره اى ازساخته هاى خويش اعتراف هم كرده اند. اما با همه ايناحوال ، همان ساخته ها و دروغها در كتابهاى تفسير و غيره راه يافته و پراكنده شده است .
و مى بينيم احاديثى كه در تاءييد كارها و فرامين عمر در نهى از ازدواج موقت و عمره تمتعساخته شده ، مخصوصا، رواياتى كه بيانگر نهى پيامبر اسلام از نكاح موقت است ، همهو همه از همين قبيل احاديث ساختگى هستند كه پس از گذشت دوران حكمروايى عبدالله زبير وپيش از عصر تدوين احاديث ، و يا به عبارت ديگر در اواخر قرناول هجرى و اوايل قرن دوم ساخته شده . و صلحاى قوم در توجيه كار خليفه دوم و پاككردن دامن ايشان به اشاعه آنها پرداخته اند.
اينجا بود كه يكى از ايشان حديثى مى ساخت كه پيغمبر (ص ) متعه زنان را در جنگ خيبرنهى كرده ، و ديگرى حديثى جعل مى كرد كه حضرتش آن را در عمرة - القضيهحلال و سپس حرام فرموده ، و سومى روايتى مى آورد كه چنان حكمى در فتح مكه ، وچهارمى به موجب حديث ساختگيش آن را در اوطاس ، و پنجمى در تبوك و ششمى در حجةالوداع (917) حرام شدن آن را از سوى پيغمبر خدا (ص ) اعلام مى كردند!
و به اين ترتيب هر يك از آنان به منظور تبرئه خليفه دوم ، عمر، مى خواست بگويد كهجواز و تحريم ازدواج موقت با هم و در يك مكان و زمان معين ، و در حيات شخص پيامبر خدا(ص ) انجام گرفته ، و اين است كه عمر آن را نهى كرده است ! و همين امر نيز باعثگرديد كه احاديث مزبور متناقض با يكديگر از كار درآيند كه ناگزير دانشمندان بهچاره جويى آن برخاستند تا مگر راهى براى بيرون شدن از اين همه تناقض و رهايى ازاين بن بست بيابند. و سرانجام چاره اى نديدند مگر اينكهاصل شرع و مقررات اسلامى را ناقص اعلام كنند و با چنين افتراى بزرگى ، دين را هدفتيرهاى دروغ و دستاويز آن قرار داده ، گفتند: اين حكم دوبار آزاد و دو نوبت نسخ شدهاست ! و باز گفتند: اين حكم بيش از دوبار، بلكه تا هفت مرتبهحلال و حرام شده است !
آرى ، مادام كه دانشمندان پيرو مكتب خلفا اين چنينند و خود را ملزم به پذيرش و اعلامدرستى آن احاديث متناقض مى دانند، از اين قبيل توهينها به شرع مقدس اسلام باك نخواهندداشت .
دانشمندان مكتب خلفا از همين احاديث ساختگى در تاييد تحريم ازدواج موقت خود بهره كافىبرگرفته اند. داستان زير را كه ابن خلكان ازقول محمد بن - منصور در ماجراى بين يحيى بن اكثم (918) و ماءمون عباسى ، كه دراوايل قرن سوم هجرى اتفاق افتاده و در كتاب خود آورده است ، يكى از آن موارد بوده است .
محمد بن منصور گفته است : ما در راه شام در خدمت ماءمون خليفه بوديم كه فرمان داد تامناديش در ميان مردم بانگ برآورد كه ازدواج موقتحلال و مجاز است . يحيى بن اكثم بن من و ابوالعيناء گفت : بامدادان به خدمت خليفه درآييدو هر گاه موقعيت را مناسب ديديد سخن بگوييد، و گرنه سكوت اختيار كنيد تا من برسم .ما طبق دستور يحيى صبحگاهان به خدمت ماءمون رسيديم . ولى او را ديديم كه سختخشمگين نشسته و در حالى كه مسواك بين دندانهايش مى كشيد، پشت سر هم مى گفت : متعتان كانتا على عهد رسول الله (ص ) و على عهد ابى ابكر و انا انهى عنهما، و من انت ياجعل حتى تنهى عما فعله رسول الله (ص ) و ابوبكر . يعنى دو متعه در زمان پيامبرخدا (ص ) و زمان ابوبكر انجام مى شد عمره تمتع و ازدواج موقت و من آن دو را ممنوع مىكنم . تو چه كسى باشى اى سوسك سياه كه عملكرد پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر راممنوع اعلام كنى ؟
آنگاه ابوالعينا به من اشاره كرد و آرام گفت كه خليفه دارد اين حرفها را به عمر بنخطاب مى زند! ما هم چيزى بر زبان نياورده سكوت اختيار كرديم . تا اينكه يحيى واردشد و بنشست و ما نيز نشستيم . خليفه رو به يحيى كرد و گفت : چرا امروز تو را ناراحت ودژم مى بينم ؟! يحيى گفت : اى اميرالمؤ منين ! اثر اندوهى است كه به خاطر بدعت دراسلام بر دلم نشسته ! ماءمون پرسيد: كدام بدعت ؟! يحيى گفت : فرمان به آزاد شدنزنا!!
ماءمون شتابزده و با تعجب پرسيد: زنا؟ يحيى پاسخ داد: آرى ، ازدواج موقت همان زناست! ماءمون گفت : به چه دليل ؟ يحيى گفت : بهدليل كتاب خدا و حديث پيامبر (ص ). زيرا خداوند در قرآن مى فرمايد: قد افلح المؤمنون ...والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومينفمن ابتغى و راء ذلك فاولئك هم العادون (919). يعنى همانااهل ايمان رستگار شدند...و آنها كه دامن از حرام نگه مى دارند، مگر بر همسرانشان زنانعقديشان يا كنيزكان ملكى متصرفى آنها، هيچ گونه ملامتى در مباشرت با اين زنان برآنان نيست . و كسى كه غير اين زنان حلال را به مباشرت طلبد، البته كه ستمكار خواهدبود. حالا اى اميرالمؤ منين ! زن متعه ، كنيزك ملكى است ؟ ماءمون گفت : نه ، يحيى پرسيد:چنان زنى ، آيا به حكم خدا مانند زن عقدى است كه ارث مى برد و ارث مى دهد و فرزندبه او ميرسد و از شرايط آن برخوردار مى شود؟ مامون پاسخ داد: نه ! يحيى گفت : پسبه حكم قرآن ، هر كس كه از اين دو مورد تجاوز كند معاند است و تجاوز كار. و اى اميرالمؤمنين ! اين زهرى است كه از عبدالله و حسن ، فرزندان محمد - بن حنفيه ، از پدرشان ، علىبن ابى طالب ، روايت مى كند كه گفت : رسول خدا (ص ) مرا فرمان داد تا در ميان مردمبانگ برآورده ، اعلام كنم ازدواج موقتى را كه حضرتش اجازه داده بود ممنوع و حرام است .در اينجا ماءمون رو به ما كرد و پرسيد: چنين حديثى از زهرى ثابت شده است ؟ گفتيم :آرى اى اميرالمؤ منين . آن را گروهى از جمله مالك رض ، آورده اند. ماءمون گفت : از خدابخشايش مى خواهم . ندا كنيد كه ازدواج موقت حرام است ! و چنين كردند!
ابو اسحاق ، اسماعيل بن حماد بن زيد بن درهم ازدى ، قاضى فقيه مالكى مذهب بصرى ،ضمن سخن از يحيى بن اكثم او را به بزرگى ياد كرده و گفته كه او را در تاريخاسلام روزى ويژه و تابناك است . آنگاه داستانى را كه گذشت ، شرح داده است .
دانشمندان مكتب خلفا به هنگام انجام مناظرات خود، به همين احاديث كه گذشتاستدلال مى كردند، و در پى اثبات اين گفته عمر كه متعتان كانتا على عهدرسول الله و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما ، پاسخ مى دادند كه خليفه چنين اجتهاد كردهاست ! پس با چنين گفتارى نتيجه اين مى شود كه : خداوند چنين فرموده ، و پيامبرش همچنين دستور داده ، ولى خليفه چنين اجتهاد كرده است !
فشرده آنچه گذشت
اين سخن عمر كه متعتان كانتا على ...به تواتر رسيده و ما درباره متعه حج ، كه عمرهتمتع باشد، پيش از اين سخن گفته ايم . اما متعه زنان ، كه ازدواج موقت باشد، در مكتبخلفا چنين تعريف شده است : مرد با حضور دو نفر گواه ، زنى را با موافقت سرپرستشبراى مدتى معين به ازدواج خودش در مى آورد و درمقابل ، آنچه را كه در پرداختش موافقت كرده اند مى پردازد و در پايان مدت ، آن مرد ديگرحقى بر آن زن ندارد و زن بايد كه رحم خود را پاك دارد تا اگر فرزندى به هم رسيدهباشد به مرد بازگردد. در غير اين صورت ، زن آزاد است كه به ازدواج مردى ديگردرآيد و مدتى را كه زن بايد درنگ كند تا به ازدواج ديگرى درآيد؛، ديدن يك نوبتعادت ماهانه است . در چنين ازدواجى زن و مرد از هم ارث نمى برند، و اگر در پايان مدتقصد ادامه داشته باشند، بايد كه مرد مهر ديگرى براى آن زن تعيين و به او پيشنهادكند.
اما ازدواج موقت در مكتب اهل بيت چنين تعريف شده است : زن ، خود يا وكيلش ، و در صورتىكه صغير باشد، سرپرست او، وى را براى مردى كه ازدواج با او از لحاظ نسب و يا سببو يا رضاع و همشيرگى و يا در عده و يا همسر ديگرى بودن مانع شرعى وجود نداشتهباشد، با مهرى معلوم و مدتى معين به ازدواج در مى آورد. چنين ازدواجى با پايان يافتنزمان مشخص شده ، و يا به وسيله بخشيدن بقيه مدت به وسيله مرد بسر مى آيد. و زن درصورتى كه شوهرش با او همبستر شده ، با وى مباشرت كرده و به سن ياسئگى همنرسيده باشد، بايد دو نوبت عادت ماهانه ببيند، و در غير اين صورتچهل و پنج روز عده نگهدارد. و اگر مباشرت بهعمل نيامده باشد، عده اى نخواهد داشت . و فرزندى كه از اين ازدواج به وجود آيد، در حكمفرزندى است كه ازدواج دائم به وجود آمده باشد. در اين ازدواج زن و مرد از يكديگر ارثنمى برند.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation