بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

[62]

اگر ناسپاسى كنيد مجازاتم شديد (و دردناك) است» (وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبَّكُمُ لَئِن شَكَرتُم لاَزْيَدَنَّكُمْ وَ لَئِن كَفَرتُم اِنَّ عَذابى لَشديد) اين سخن را موسى(عليه السلام) هنگامى به بنى اسرائيل مى گويد كه از چنگال فرعون و فرعونيان رهائى يافته و استقلال و عظمت و آزادى و نعمت را دريافته اند و گروه كثيرى از آنها بناى ناسپاسى را گزارده اند!

جمله «لاََزِيْدَنَّكُمْ» كه با انواع تاكيدات همراه است يك وعده قطعى الهى در برابر سپاس گزاران است كه نعمت آنها را افزون مى كند و جالب اينكه درباره كفران كنندگان نمى فرمايد شما را عذاب مى كنم بلكه مى فرمايد: «عذاب من شديد است» اين تفاوت تعبير دليل بر نهايت لطف پروردگار است و در عين حال هشدار شديدى است به افرادى كه در برابر نعمت، ناسپاسى مى كنند همانگونه كه بنى اسرائيل بر اثر ناسپاسى در برابر نعمت هائى كه در بالا اشاره شد، چهل سال در بيابان «تيه» سرگردان شدند.

* * *

 

در دومين آيه سخن از حضرت سليمان است كه وقتى به ياران و اطرافيان خود پيشنهاد كرد تخت ملكه «سبا» را از شام به يمن بياورند و يكى از نزديكان او كه از علم كتاب آگاهى داشت گفت: من آن را در يك چشم بر هم زدن نزد تو مى آورم و اين كار را انجام داد، سليمان بسيار شادمان شد كه در ميان يارانش اينگونه شخصيتهائى با چنين قدرت روحانى و معنوى كه مى تواند چنين تصرفات شگرفى را در محيط خود بنمايد پيدا مى شوند، در مقام شكرگزارى برآمد و سپس گفت: هر كس در برابر نعمتهاى الهى شكرگزارى كند به سود خويش شكرگزارى كرده و هر كس كفران كند (به زيان خود كرده) چرا كه پروردگار من بى نياز و كريم است» (وَ مَنْ يَشْكُرُ فَاِنَما يَشْكُرُ لِنَفسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ رَبّىِ غَنِىٌ كَريمٌ).

قابل توجه اين كه جزاى شكرگزاران به روشنى ذكر شده ولى در مورد كيفر ناسپاسها به صورت غير مستقيم بيان گرديده است مى گويد: «كسى كه كفران كند

[63]

پروردگار من بى نياز و كريم است،» اين تعبير مخصوصاً با تكيه بر كريم بودن خداوند نهايت لطف و كرم او رانشان مى دهد.

در ضمن اين نكته نيز از جمله بالا استفاده مى شود كه اگر خداوند، بندگان را از ناسپاسى بر حذر مى دارد و به سپاس گزارى دعوت مى نمايد بخاطر اين نيست كه براى او تفاوتى مى كند، حتى در فرض ناسپاسى نيز در بسيارى از اوقات به لطف و كرم خويش ادامه مى دهد شايد بيدار شوند و خود را از نعمت و انعام پروردگار، بر اثر ناسپاسى محروم نكنند.

اصولا تمام تكاليف الهى نتيجه اش به بندگان باز مى گردد و كلاسهاى تربيت آنها است وگرنه خدائى كه غنى بالذات است و كمترين نياز به ذات پاكش راه ندارد نه از طاعات بندگان سودى مى برد و نه از عصيان و ناسپاسى آنها بر دامن كبريائيش گردى مى نشيند!

* * *

 

در سومين آيه نيز مضمون همان آيه قبل در داستان «لقمان حكيم» آمده است مى فرمايد: «ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم) شكر خدا را به جا آور، هر كس شكرگزارى كند به سود خويش شكرگزارى كرده و آن كس كه كفر ورزد (و زيانى به خدا نمى رساند) چرا كه خداوند بى نياز و ستوده است». (وَ لَقَد اتَيْنا لُقْمانَ الحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ للّهِ وَ مَنْ يَشكُرَ فَاِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِىٌّ حَميْدٌ).

حكمتى را كه خداوند به لقمان آموخت شامل شناخت اسرار جهان هستى و آگاهى از طرق هدايت و بهترين روش زندگى فردى و اجتماعى بود كه گوشه اى از آن در همان سوره لقمان در لابلاى اندرزهاى لقمان به فرزندش آمده است و اين يك موهبت و نعمت معنوى است كه خداوند با اهميت زياد از آن ياد فرموده همان گونه كه در آيه قبل نيز بر يك نعمت معنوى تكيه شده بود تا مردم در مواهب مادى غرق نشوند و نعمت را منحصر در نعمت مادى ندانند.

در اينجا دو نكته شايان توجه است: نخست اين كه شكرگزارى به صورت فعل

[64]

مضارع ذكر شده و كفران و ناسپاسى به صورت فعل ماضى اشاره به اينكه در مسير تكامل و پيشرفت روحانى و قرب الى الله تداوم شكر لازم است در حالى كه يك لحظه و يك بار ناسپاسى، عواقب سوء و دردناكى به دنبال دارد. ديگر اين كه در ذيل اين آيه روى دو صفت «غنى و حميد» (بى نياز و ستوده) تكيه شده در حالى كه در آيه مربوط به سليمان روى دو صفت «غنى و كريم» تكيه شده بود و اين تفاوت شايد اشاره به آن است كه خداوند در هر حال غنى و بى نياز از شكر بندگان است و فرشتگانش پيوسته او را حمد و ثنا مى گويند هر چند به حمد و ثناى او نياز ندارد، اين بندگانند كه از طريق شكرگزارى راهى به كرم فزونتر او پيدا مى كنند.

* * *

 

در چهارمين آيه سخن از انسانهاى كم ظرفيت و فاقد ايمان و تقوا به ميان آمده كه ناسپاسى جزء خميره وجود آنها شده است، مى فرمايد: «اگر به انسان نعمتى بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار مأيوس و ناسپاس خواهد بود ـ و اگر نعمتهائى بعد از شدت و ناراحتى به او برسانيم (از روى غرور) مى گويد: مشكلات از من برطرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود،» (وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الاِْنسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعناهُ مِنْهُ اِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ ـ وَ لَئِنْ اَذَقْناهُ نَعْمآءَ بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَيِّئاتُ عَنّى اِنَّه لَفَرِحٌ فَخُورٌ ).

همانگونه كه مى دانيم اوصاف نكوهيده اى كه براى انسان بطور مطلق در قرآن مجيد آمده است اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و بى ايمان و يا ضعيف الايمان است به همين دليل در آيه اى كه بعد از آيات مورد بحث آمده مى خوانيم: «اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصالحاتِ اُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ كَريمٌ; مگر كسانى كه (در سايه ايمان قوى) صبر و استقامت به خرج دادند و عمل صالح بجا آوردند كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است».

اين استثناء به خوبى نشان مى دهد كه انسانهاى نااميد و ناسپاس و غافل و مغرور كسانى هستند كه به مرحله بالاى ايمان و صبر و عمل صالح راه نيافته اند.

[65]

و در مجموع از اين چند آيه مى توان نتيجه گرفت كه كفران نعمتها و ناسپاسى در برابر مشكلات انسان را به صفات سوء ديگرى مى كشاند و از مغفرت و اجر كبير محروم مى سازد.

تعبير به «لئن اَذَقْنا» (اگر بچشانيم) در هر دو مورد تعبير لطيفى است كه مى گويد: انسانهاى بى ايمان يا ضعيف الايمان چنان هستند كه اگر مختصر نعمتى از نعم الهى از آنها سلب شود زبان آنها به ناشكرى و اظهار يأس و نااميدى گشوده مى شود و اگر مختصر نعمتى به آنها برسد مغرور مى شوند و در غفلت فرو مى روند و طغيان مى كنند اين در حالى است كه تمام دنيا چيز كوچكى و آنچه به يك انسان مى رسد بخش كوچكترى است و اگر آن بخش فى حد ذاته كوچك و ناچيز باشد بى اندازه كم ارزش خواهد بود ولى با اين حال، افراد بى ايمان را تكان مى دهد و اين به خاطر كمبود ظرفيت آنها است در حالى كه ايمان و آشنائى با ذات پاك خدا كه بى نهايت قدرت، علم و توانائى دارد چنان ظرفيتى به انسان مى بخشد كه حوادث بزرگ اعم از نيك و بد او را دگرگون نمى سازد.

* * *

 

در پنجمين آيه اشاره به حال كسانى مى كند كه به هنگام روى آوردن مصيبتها دست به دامن لطف پروردگار مى زنند و با تمام وجود خويش خدا را مى خوانند اما همين كه طوفان بلا فرو نشست همه چيز را فراموش كرده و به ناسپاسى روى مى آورند مى فرمايد: «هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد (و گرفتار طوفان و گرداب و امواج خطرناك شويد) همه كس را جز خدا فراموش مى كنيد اما هنگامى كه شما را به خشكى مى رساندو نجات مى دهد روى برمى گردانيد و انسان (بى ايمان) كفران كننده است». (وَ اِذَا مَسَّكَمُ الضُّرُ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلاّ اِيّاهُ فَلَمّا نَجّاكُمْ اِلَى البَّرِّ اَعْرَضْتُم وَ كانَ الاِْنْسانُ كُفُوراً).

بارها در زندگى خود نيز شبيه اين موضوع را ديده ايم كه افراد ضعيف الايمان هنگامى كه گرفتار امواج بلا مى شوند و طوفان، بيمارى، فَقْرْ، گرفتارى و مصائب ديگر

[66]

به آنها مى رسد با نهايت اخلاص رو به درگاه خدا مى آورند، اما همين كه امواج فرو نشست، اوضاع آرام شد به كلى تغيير چهره داده و راه ناسپاسى را پيش مى گيرند در حالى كه در چنين شرايطى بايد توجه بيشترى به درگاه بخشنده اين نعمتها و بر حلاّل مشكلات داشته باشد.

در ادامه اين آيه قرآن مجيد تعبير بسيار جالبى دارد مى فرمايد: «آيا خداوند نمى تواند در خشكى شما را گرفتار مصائب بزرگى سازد (و با يك زلزله شديد) شما را در زمين فرو برد يا طوفانى از سنگ ريزه بر سر شما فرو ريزد (و در ميان آن مدفون كند) بگونه اى كه هيچ يار و ياورى براى نجات خود نداشته باشيد، يا اينكه بار ديگر شما را (به حكم الزامهاى زندگى) به دريا باز گرداند و طوفان كوبنده اى بر شما بفرستد و شما را به خاطر كفرتان غرق كند بگونه اى كه كسى پيدا نشود كه مطالبه خون شما كند» (اَفَاَمِنْتُم اَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَو يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكيْلاً ـ اَمْ اَمِنْتُم اَنْ يَعِيدَكُم فِيْهِ تَارةً اُخْرى فَيُرسِلُ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِما كَفَرْتُم ثُمَّ لاتَجدُوا لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً).

اشاره به اينكه چگونه شما ناسپاسى مى كنيد و مغرور مى شويد با اينكه هر جا باشيد در چنگال قدرت پروردگاريد، طوفانى كه در دريا به فرمان او امواج را مى انگيزد، در صحرا و خشكى توده هاى ريگ را از جا بلند مى كند و در نقطه ديگر فرو مى ريزد و آن كس كه مى تواند شما را در دريا غرق كند، در خشكى نيز مى تواند در اعماق زمين فرو برد (توجه داشته باشيد كه «خسف» و «غرق» كه در آيات فوق آمده مفهومى شبيه هم دارد; يكى فرو رفتن در زمين و ديگرى فرو رفتن در امواج آب است).

* * *

 

در ششمين بخش از آيات، روى سخن به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است و نتيجه كفران نعمتهاى الهى را براى آن حضرت شرح مى دهد مى فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه نعمتهاى خدا را تبديل به كفران كردند و قوم خود را به دارالبوار (سرزمين هلاكت) فرستادند»

[67]

(اَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِيْنَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه كُفْراً وَ اَحَلّوُا قَوْمَهُمْ دارَالْبَوارِ).

سپس مى افزايد «دارالبوار همان جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترين قرارگاهها است» (جَهَنَّمَ يَصْلوُنَها وَ بِئْسَ القَرارِ).

تعبيرات اين آيه نشان مى دهد كه كفران نعمت هاى الهى ممكن است قوم و ملّتى را به جهنم بفرستد و در بدترين جايگاه، جاى دهد و حتى ممكن است دنيا را نيز براى آنها مبدّل به جهنم سوزان كند.

در اينكه منظور از نعمت خدا در اين آيه چيست؟ بعضى آن را به وجود پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) تفسير كرده اند كه مشركان عرب آن را كفران كردند و به دارالبوار سقوط كردند، و بعضى به ائمه اهل بيت كه گروهى از جمله بنى اميه آن را كفران نمودند، ولى ظاهراً آيه مفهوم گسترده اى دارد كه همه نعمتهاى الهى را شامل مى شود و آنچه در بالا آمد از مصاديق روشن آن است هر چند آيه اى كه بعد از اين دو آيه آمده نشان مى دهد كه آيه ناظر به كسانى است كه در راه اسلام و توحيد را رها ساخته و به شرك و بت پرستى روى آوردند ولى آنهم مى تواند ناظر به يكى از مصاديق بارز آن باشد.

بعضى از مفسران مانند فخر رازى و مرحوم طبرسى در مجمع البيان شأن نزولى براى آيات فوق ذكر كرده و آن را ناظر به اهل مكه دانسته اند كه خداوند انواع نعمتها را به آنها داد كه مهم تر از همه بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ميان آنان بود، اما آنها قدر نعمت را نداسته راه كفران را پيش گرفتند و به سرنوشت دردناكى گرفتار شدند و در واقع كفران آنها نسبت به نعمت بعثت پيامبر همان كفر آنها بود!

ولى مى دانيم شأن نزولها مفهوم آيات را تخصيص به مورد خاص نمى زند.

* * *

 

در هفتمين آيه باز سخن از گروهى است كه مشمول انواع نعمت هاى الهى شده بودند; نعمت امنيت و آرامش و روزى فراوان و نعمت هاى معنوى كه بوسيله پيامبرشان به آنها رسيده بود ولى آنها كفران نعمت كردند و همه آن نعمت ها از آنها

[68]

گرفته شد و به مجازات الهى گرفتار گشتند، مى فرمايد: «خداوند (براى آنها كه كفران نعمت مى كنند) مثلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام بوده و همواره روزيش بطور فراوان از هر مكانى برايش فرا مى رسيده اما آنها نعمت خدا را كفران كردند و خداوند به سبب اعمالشان لباس گرسنگى و ترس و ناامنى را بر اندامشان پوشانيد ـ پيامبرى از خود آنها براى هدايت آنها آمد اما او را تكذيب كردند و عذاب الهى آنها را فرو گرفت در حالى كه ظالم بودند».

(وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيِها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكان فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوْعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ ـ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).

در اين كه آيا اين آيه اشاره به سرزمين خاصى است يا بيان يك مثال كلى مى باشد در ميان مفسران گفتگو است. جمعى معتقدند كه آيه ناظر به سرزمين مكه است و تعبير «يَأْتِيها رِزقُها رَغَداً مِن كُلِّ مَكان; روزى آنها بطور فراوان از هر مكان فرا مى رسيد» اين احتمال را تقويت مى كند چرا كه كاملا منطبق بر شرائط مكه است زيرا سرزمين خشك و سوزان و بى آب و علفى است كه به بركت خانه خدا هميشه انواع نعمت ها از همه جاى دنيا به سوى آن سرازير است.

تعبير به «كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً; آن محل امن و امان و مطمئن بود» نيز قرينه ديگرى بر اين تفسير است چرا كه محيط حجاز غالباً در آتش ناامنى مى سوخت ولى شهر مكه به بركت خانه خدا امن و امان بود.

هنگامى اين نعمتهاى مادى به اوج خود رسيد كه نعمت معنوى بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر آن افزوده شد ولى مكّيان اين نعمتهاى مادى و معنوى را كفران كردند و به قحطى و خشك سالى و ناامنى گرفتار شدند و اين گونه است سرانجام كسانى كه در برابر نعمتهاى الهى ناسپاسى كنند!

ولى با اينهمه مى تواند آيه مفهوم جامع و گسترده اى داشته باشد كه تمام گروههاى كفران كننده نعمت هاى مادى و معنوى را شامل شود هر چند اهل مكه يكى از مصاديق بارز آن بودند كه طبق بعضى از روايات به خشك سالى گرفتار شده تا

[69]

آنجا كه براى سدّ جوع از مردار استفاده كردند و در غزوات اسلامى شديدترين ضربات بر آنها وارد شد.

* * *

 

در هشتمين بخش از آيات، سخن از يكى از ناسپاس ترين اقوام، يعنى «قوم سبا» است كه مشمول بزرگترين عنايات الهى و برترين نعمت هاى او شدند ولى بر اثر غرور و غفلت و هوس بازى، راه كفران پيش گرفتند، و خدا آن همه نعمت را از آن ناسپاسان گرفت و آنها را بر خاك سياه نشانيد، مى فرمايد: «براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى (از قدرت و نعمت الهى) بود، دو باغ عظيم گسترده از راست و چپ (با ميوه ها و محصولات فراوان، به آنها داديم، و گفتيم) از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را بجا آوريد (چرا كه) شهرى است پاك و پاكيزه، و پروردگارى است آمرزنده (و مهربان)» (لَقَدْ كانَ لِسَبأ فى مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِيْن وَ شِمال كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).

مفسّران نوشته اند با اين كه خاك يمن گسترده و حاصل خيز بود ولى على رغم اين آمادگى چون رودخانه مهمى نداشت از آن خاك بهره بردارى نمى شد مردم اين سرزمين به اين فكر افتادند كه باران هاى سيلابى كوهستان ها را مهار كنند، سدهاى زيادى در نقاط مختلف ساختند كه از همه مهمتر «سد مأرِب» (بر وزن مغرب) بود، كه سيلهاى عظيم دو كوه «بلق» را مهار كرد، و در پشت اين سدّ خاكى آب عظيمى ذخيره شد كه بااستفاده از آن توانستند دو رشته باغ عظيم و طولانى در دو طرف مسير آب به وجود آورند، تدريجاً قريه هاى آباد در پرتو اين كشاورزى عظيم مركز تجمّع مردم شد، قريه هايى كه به هم متصل بود، و سايه درختان آن به يكديگر پيوسته، وفور نعمت آميخته با امنيت محيطى بسيار مرفّه براى يك زندگى پاك آماده ساخته بود، محيطى كه براى اطاعت پروردگار و تكامل در جنبه هاى معنوى بسيار مناسب بود.

قرآن در ادامه آيه فوق مى گويد: آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، خدا را به

[70]

فراموشى سپردند و به كفران نعمت پرداختند، به يكديگر تفاخر مى كردند و به اختلاف طبقاتى دامن مى زدند و سرانجام به نتيجه شوم اعمال خود رسيدند، و به تعبير قرآن «آنها (از خدا) روى گردان شدند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو باغ (پر بركت) آنها را به دو باغ (بى ارزش) با ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم ـ اين را به خاطر كفرانشان به آنها جزا داديم و آيا جز كفران كننده را به چنين مجازاتى كيفر مى دهيم؟» (فَاَعْرَضُوا فَاَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَىْ اُكُل خَمْط وَ اَثْل وَ شَئىء مِنْ سِدْر قَلِيْل ـ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِى اِلاّ الْكَفُورَ).

از شگفتى هاى اين داستان اين است كه در بعضى از تواريخ آمده: تعدادى از موش هاى صحرايى دور از چشم مردم مغرور و مست كه به عيش و نوش و كفران مشغول بودند، به ديواره اين سدّ خاكى حمله حملهور شدند و آن را از درون سست كردند، ناگهان باران شديدى باريد و سيلاب عظيمى حركت كرد، ديوارهاى سد كه قادر به تحمل فشار سيلاب نبود يك مرتبه در هم شكست و سيلاب عظيمى به راه افتاد، و تمام آبادى ها، باغ ها، كشتزارها، چارپايان، قصرها و خانه هاى مجلل را ويران كرد، و آن سرزمين آباد به صحرايى خشك و بى آب و علف با كمى گياهان بيابانى مبدّل شد، مرغان غزل خوان از آنجا كوچ كردند و جاى خود را به زاغ ها و بوم ها سپردند، و جمعيت آن آبادى هاى عظيم در اطراف پراكنده شد. جمعيتى فقير و دربدر كه دائماً بر گذشته خود تأسف مى خوردند، تأسفى بيهوده و بى اثر و به گفته شاعر:

اى روزگار عافيت، شكرت نگفتم لاجرم دستى كه در آغوش بود، اكنون به دندان مى گزم

آرى چنين بود نتيجه ناسپاسى اين قوم غافل و بى خبر.

جالب اين كه: ثروتمندان قوم سبا از اين شكايت داشتند كه چرا آبادى هاى ما اين چنين به يكديگر متصل شده و رفت و آمد در ميان آنها براى همه آسان است، در گذشته سفر كردن از آن ما بود كه امكانات فراوان داشتيم ولى هم اكنون فقرا نيز

[71]

با ما همسفر مى شوند، چرا كه سفر در سايه درختان پرميوه و در طول آبادى هاى متصل به يكديگر براى كسى مشكلى ندارد، به همين دليل از خدا تقاضا كردند كه در ميان سفرهاى آنها دورى بيفكند تا بينوايان نتوانند دوش به دوش آنها سفر كنند، آرى آنها كفران نعمت خدا را به حدّ اعلى رساندند، و مجازاتشان نيز در حدّ اعلا بود. و چنان سرزمين و جمعيت آنها متلاشى شد كه سرگذشت آنها به عنوان يك ضرب المثل در پراكندگى در ميان مردم باقى ماند (تَفَرَّقُوا اَيادِى سَبا).

* * *

 

از مجموع آيات فوق كه هم سخن از كفران نعمت به طور مطلق مى گويد، و هم سرگذشت ناسپاسان پيشين را به عالى ترين وجه شرح مى دهد، به خوبى استفاده مى شود كه ناسپاسى و كفران نعمت تا چه اندازه زشت، و آثار آن تا چه حد شوم و خطرناك است.

 

كفران نعمت در روايات اسلامى

در روايات اسلامى به طور وسيع و گسترده از كفران نعمت و زشتى و آثار شوم آن و از زيبايى شكر و بركات جالب آن بحث شده است، از جمله:

1ـ در حديثى از حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَسْرَعُ الذُّنُوبِ عُقُوبَةً كُفْرانُ النِّعْمَةِ; گناهى كه زودتر از همه گناهان عقوبتش دامان انسان را مى گيرد كفران نعمت است».(1)

2ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «سَبَبُ زَوالِ النِّعَمِ الْكُفْرانُ; آنچه باعث زوال نعمت ها مى شود كفران است».(2)

3ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است: «كُفْرُ النِّعْمَةَ مُزيْلُها وَ شُكْرُها مُسْتَديمُها; ناسپاسى نعمت آن را از بين مى برد، و شكر نعمت سبب دوام آن است».(3)

4ـ در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «كُفْرانُ النِّعَمِ يُزِلُّ الْقَدَمَ وَ يَسْلُبُ


1. بحارالانوار، جلد 66، صفحه 70.

2. غررالحكم، جلد 4، صفحه 121.

3. همان، صفحه 627.

[72]

النِّعَمِ; كفران نعمت سبب لغزش قدم ها (و به زمين خوردن در زندگى) و موجب سلب نعمت ها مى گردد».(1)

5ـ باز از همان بزرگوار مى خوانيم: «آفَةُ النِّعَمَ الْكُفرانُ; آفت نعمت ها، ناسپاسى است».(2)

6ـ و نيز از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «كافِرُ النِّعمَةِ كافِرُ فَضْلِ اللّهِ; كفران كننده نعمت، منكر فضل الهى است».(3)

7ـ يكى از مجازات هاى الهى مجازات استدراج است، و مفهوم آن اين است كه خداوند بعضى از افراد طغيانگر و ظالم را كه مى خواهد مجازات كند مشمول نعمت هاى خود قرار مى دهد هنگامى كه نعمت بر او فوق العاده زياد شد، ناگهان نعمت را سلب مى كند تا شديداً احساس درد و عذاب كند.

به همين جهت درحديثى از امام حسين(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سبحانه لِعَبدِهِ اَنْ يُسْبِغَ عَلَيْه النِّعَمَ وَ يَسْلُبَهُ الشُّكْرَ; استدراج در نعمت و غافلگير كردن خداوندى اين است كه به بنده اش نعمت فراوان مى دهد و توفيق شكرگزارى را او سلب مى كند (ناگهان به زمين مى خورد و همه چيز را از دست مى دهد».(4)

8ـ امام سجّاد على بن الحسين(عليه السلام) مى فرمايد: «اَلذُّنُوبُ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ البَغْىُ عَلَى النّاسِ وَالزَّوالُ عَنِ الْعادَةَ فِى الْخَيْرِ وَاصْطِناعُ الْمَعْرُوفِ، وَكُفْرانُ النِّعَمِ وَ تَرْكُ الشُّكْرِ; گناهانى كه نعمت هاى الهى را تغيير مى دهد، ظلم بر مردم ،و تغييردادن عادت در امور خير وكفران نعمت و ترك شكر است».(5)

9ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «كُفْرُ النِّعْمَةِ لُؤْمٌ وَ صُحْبَةُ الاَحمق شُؤْمٌ; نا سپاسى نعمت نشانه پستى است، و دوستى با احمق سبب سر افكندگى است».(6)

10ـ اين بحث را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) در بيان جنود عقل وجهل (لشكر عقل ونادانى) پايان مى دهيم، در آنجا مى خوانيم كه امام(عليه السلام) به يارانش دستور


1. همان، صفحه 630.

2. همان، جلد 3، صفحه 98.

3. همان، جلد 4، صفحه 634.

4. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 117.

5. همان، جلد 70، صفحه 375.

6. غررالحكم، جلد 4، صفحه 630.

[73]

مى دهد، عقل و لشكريانش را بشناسند، و از جهل و لشگريانش نيز باخبر باشند، و هنگامى كه بعضى از ياران توضيحات بيشترى مى خواهند امام(عليه السلام) مى فرمايد: «خداوند براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داده كه ضد آنها جنود جهل است، و در ضمن اين هفتادوپنج لشكر كه در صدر كلام امام(عليه السلام) واقع شده مى فرمايد: «وَالشُّكْرُ وَ ضِدُّهُ الْكُفْرانُ; يكى از لشكريان عقل شكر است و ضد آن كفران است».(1)

* * *

 

تعبيراتى كه در روايات دهگانه بالا آمده به خوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه اين رذيله اخلاقى خطرناك است و تا چه حد آثار سوء آن در زندگى فردى و اجتماعى نمايان است، و چگونه انسان را از اوج نعمت بر خاك مذلّت مى كشاند، توفيقات را سلب مى كند و مايه دورى از خدا و نزديكى به شيطان است.

در اينجا چند نكته شايان ذكر است:

 

1ـ معنى كفران نعمت

كفر در اصل به معنى پوشانيدن چيزى است، و از آنجا كه شخص ناسپاس در واقع سعى در پوشانيدن ارزش نعمت مى كند به عمل او كفران مى گويند.

بديهى است كفران نعمت، گاه در قلب است و گاه با زبان، و گاه در عمل.

در قلبِ خود نعمت را بى مقدار يا كم اهميت مى شمرد، و با زبان نيز سخن مى گويد كه نشانه بى اعتنائى نسبت به نعمت و بى ارزش بودن آن است، و در عمل به آن اهميت نمى دهد، و به جاى حسن استفاده از آن سوء استفاده مى كند، به همين دليل بزرگان علم اخلاق فرموده اند: «اَلشُّكْرُ صَرْفُ الْعَبْدِ جَمِيْعَ ما اَنْعَمَهُ اللّهُ تَعالَى فى ما خُلِقَ لاَِجْلِهِ; شكر نعمت آن است كه بندگان خدا، نعمت هايى راكه به آنها بخشيده است، در همان راهى مصرف كنند كه براى آن آفريده شده» و بنابراين كفران و ناسپاسى آن است


1. بحارالانوار، جلد اول، صفحه 110 (با تلخيص).

[74]

كه نعمت ها را نابجا مصرف كنند، چشمى را كه خدا براى ديدن آثار عظمت او در عالم هستى و تشخيص راه از چاه و مشاهده آيات الهى آفريده در طريق حرام به كار گيرد، و همچنين گوش و زبان و دست و پا يا مال و ثروت را.

گويى اين سخن بر گرفته از حديثى است كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «شُكْرُالنِّعْمَةِ اِجْتِنابُ الَْمحارِمِ; شكر نعمت آن است كه از گناهان پرهيز شود».(1)

و به اين ترتيب معنى سپاس و ناسپاسى هر دو روشن مى شود.

 

2ـ پيامدهاى كفران

ناسپاسى نعمت آثار سوء گسترده اى از نظر معنوى و مادى در زندگى انسان ها دارد، از يك سو سبب زوال نعمت ها مى شود، زيرا مى دانيم خداوند حكيم است، نه بى حساب و كتاب چيزى به كسى مى بخشد و نه بى جهت چيزى را از كسى مى گيرد، آنها كه ناسپاسى مى كنند با زبان حال مى گويند ما لايق اين نعمت نيستيم و حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين نعمت را از آنها بگيرد و آنها كه شكر نعمت را بجا مى آورند در واقع مى گويند ما لايق و شايسته ايم، نعمت را بر ما افزون كن، فى المثل اگر باغبان مشاهده كند كه در بخشى از باغ درختان به سرعت رشد و نمو مى كنند و برگ و بر مى آورند، به يقين از آنها پذيرايى بيشتر مى كنند، و اگر ببيند در بخش ديگر هر قدر هم از آنها پذيرايى مى كند نه طراوتى دارند و نه برگى، نه ميوه اى، نه گلى و نه سايه اى، اين كفران نعمت سبب مى شود كه باغبان آنها را مورد بى مهرى قرار دهد، چرا كه گفته اند:

بسوزند چوب درختان بى بر سزا خود همين است مر بى برى را

در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) چنين آمده است: «مَنْ شَكَرَ النِّعَمَ بِجَنانِهِ اِسْتَحَقَّ الْمَزيدَ قَبْلَ اَنْ يَظْهَرَ عَلى لِسانِهِ; كسى كه قلباً شكر نعمت كند پيش از آن كه به زبان شكر گويد، لياقت خود را براى افزون شدن نعمت ثابت كرده است».(2)


1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 95، حديث 10; نورالثقلين، جلد 2، صفحه 529.

2. مستدرك الوسائل، جلد 2، صفحه 399.

[75]

حتى از بعضى از روايات كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده استفاده مى شود، به مجرد اين كه انسان نعمتى را بشناسد و حمد خدا را بگويد بلافاصله فرمان افزايش از سوى خداوند درباره او صادر مى شود. مى فرمايد «ما اَنْعَمَ اللّهُ عَلى عَبْد مِنْ نِعْمَة فَعَرَفَها بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللّهَ ظاهِراً بِلِسانِهِ فَتَمَّ كَلامُهُ حَتّى يُؤْمَرَ لَهُ بِالْمَزيد».(1)

به يقين تأثير ناسپاسى در سلب نعمت ها نيز چنين است. ممكن است لطف خدا ايجاب كند كه مجازات سلب نعمت تأخير بيفتد، ولى به هر حال اگر انسان بيدار نشود و جبران نكند اين مجازات حتمى است، چرا كه لازمه حكمت خداوندى است.

از سوى ديگر ناسپاسى سبب مى شود كه انسان از معرفة الله دور بماند و اين بزرگترين خسران و زيان است، بزرگان علم كلام در نخستين بحث در مورد انگيزه معرفة الله به سراغ اين مسأله رفته اند كه شكر نعمت نخستين انگيزه شناخت پروردگار است زيرا تشكّر و سپاسگزارى از بخشنده نعمت يك امر وجدانى است، انسان هنگامى كه خود را غرق نعمت مى بيند و مى داند اين همه نعمت در درون وبرون وجود او است، از خود او نيست به فكر تشكر از بخشنده نعمت مى شود، و همين امر راه خداشناسى را براى او هموار مى سازد، ولى ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت، و لذا از معرفة الله نيز محروم مى شوند. از سوى ديگر ناسپاسى در برابر نعمت هاى خالق سبب مى شود كه انسان در برابر مخلوق نيز ناسپاس مى شود، نه تنها ارزشى براى محبت ها وخدمات بى شائبه ديگران قائل نشود، بلكه خود را طلبكار آنان بداند، و اين صفت سبب تنفّر و بيزارى مردم از چنين افراد مى شود، و به اين ترتيب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن يار و ياور، در برابر مشكلات زندگى خواهند شد.

 

اسباب و انگيزه هاى ناسپاسى و راه درمان آن

تقصير در شكر گزارى و گرايش به ناسپاسى گاه از اينجا سرچشمه مى گيرد كه


1. اصول كافى، جلد 2، صفحه 95، حديث 9.

[76]

انسان معرفت كامل نسبت به نعمت ها ندارد، و اصولا به نعمت هاى الهى نمى انديشد، اگر ما كمى در آفرينش بدن خويش و دستگاه عجيب و بسيار دقيقى كه خداوند در آن آفريده بينديشيم به اهميت نعمتهاى او در اين بخش از وجودمان آگاه مى شويم، و حس شكرگزارى كه جزء وجود انسان است، تحريك مى شود.

دستگاه هايى در وجود انسان است (مانند قلب و كبد و كليه ها و شش ها) كه اگر بشر بتواند معادل مصنوعى آنها را بسازد كه قطعاً كارايى بسيار پايينى خواهد داشت گاه دهها ميليون يا صدها ميليون هزينه دارد و به اين ترتيب اگر بخواهيم قيمتى بر يك يك اعضاء خود بگذاريم خواهيم ديد صاحب سرمايه بسيار عظيمى هستيم.

در نعمت هاى بيرونى گاه يك جرعه آب به اندازه يك دنيا ارزش دارد، چنان كه از بعضى از علماء نقل كرده اند كه روزى بر يكى از شاهان وارد شد در حالى كه ظرف آبى در دست او بود و مى خواست بنوشد، شاه به آن عالم بزرگ گفت: مرا پندى ده، آن مرد عالم گفت اگر فوق العاده تشنه باشى و اين آب را از تو باز گيرند، مگر اين كه تمام ملك و حكومت خود را بدهى چه خواهى كرد؟ گفت چاره اى ندارم، تمام ملك خود را مى دهم، مرد عالم گفت: چگونه دل بستگى به حكومتى دارى كه بهاى آن جرعه آبى بيش نيست.

گاه انسان بيمارانى را مى بيند كه از شدّت درد و رنج به خود مى پيچند و مرگ را يك عطيّه آسمانى براى خود مى شمرند، در آن حال انسان فكر مى كند اگر تمام عالم را به او بدهند همراه با اين بيمارى ارزشى ندارد و اگر همه جهان را از او بگيرند و عافيت و تندرستى به او بدهند ارزش دارد.

نعمت هاى به ظاهر كوچك و بسيار كم اهميت در وجود انسان است كه وقتى سلب شود، حيات انسان به خطر مى افتد، چشمه هاى آبى در دهان انسان به طور دائم كار مى كند كه غدّه هاى بزاق نام دارد و دائماً زبان و دهان و لب ها و گلو را نرم نگه مى دارد، و به هنگام خوردن غذا جوشش فوق العاده مى كند، و غذا را نرم و آماده براى فرو بردن مى نمايد، و در عين حال به هضم آن نيز كمك مى كند.

اگر روزى اين چشمه ها به كلّى بخشكد، لب ها و زبان و گلوى انسان مثل چوب

[77]

مى شود، حالت خفگى به او دست مى دهد، و قدرت بر سخن گفتن ندارد، و يك لقمه طعام ممكن است گلوگير شود و به حيات او خاتمه دهد، به يقين همين چشمه هاى كوچك ناپيدا و به ظاهر بى اهميّت براى انسان از تمام ثروت هاى جهان برتر و بالاتر است.

بگذريم از نعمت آفتاب عالمتاب، و هواى روح پرور و انواع مواهب زمين و گياهان و مركب ها و مواهب عظيم ديگر كه به تعبير قرآن «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها; اگر نعمت هاى خدا را شمارش كنيد هرگز به شمارش آن قادر نمى يابيد».(1)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation