بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

سرانجام آتش كينه و حسد در دل او چنان شعلهور شد كه پيوندهاى برادرى و اخوّت را نابود كرد، خون چشمان قابيل را گرفت و آن گونه كه قرآن مى گويد: «نفس


1- مائده، 27.

2- مائده، 28.

[123]

سركش او، وى را مصمّم به كشتن برادر كرد و او را كشت و از زيانكاران شد»! (فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ).(1)

آرى او گرفتار زيان و خسران شد، هم برادر خود را از دست داد، هم آرامش دنيا را، چرا كه قاتل اگر ذرّه اى وجدان داشته باشد پيوسته در عذاب وجدان است و آرامشى در دنيا نخواهد داشت و آخرت خود را نيز به تباهى مى كشاند.

در بعضى از روايات آمده است: او برادرش را در حال خواب كشت(2) و اين جنايتى است مضاعف و نشان مى دهد كه وقتى آتش حسد در درون انسان زبانه بكشد همه چيز را خاكستر مى كند!

ولى به زودى از كار خود پشيمان شد، اندوه عميقى بر سراسر وجود او حاكم گشت، هر زمان چشمش به بدن خونين و بى جان برادر مى افتاد وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامى گرفت، جسد برادر را بر دوش گرفت و نمى دانست چه كند و كجا ببرد كه هم آثار جنايت خود را بپوشاند و هم اين منظره هولناك آزار دهنده را از برابر چشمان خود دور كند، در اين هنگام على رغم جنايت هولناك و گناه بزرگى كه او مرتكب شده بود باز گوشه اى از لطف خدا براى او نمايان گشت: «خداوند زاغى را فرستاد كه در زمين كند و كاو كند تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر را دفن كند، هنگامى كه اين درس را از آن پرنده آموخت گفت: اى واى بر من! آيا من نمى توانم(حدّ اقل) مثل اين زاغ باشم و جسد برادر خود را در زمين پنهان كنم؟! سرانجام(اين كار را انجام داد) و از كرده خود سخت پشيمان شد». (فَبَعَثَ اللهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِى الاَْرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِى سَوْأَةَ اَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى اَعَجَزْتُ اَنْ اَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَاُوَارِىَ سَوْأَةَ اَخِى فَاَصْبَحَ مِنَ النّادِمِينَ).(3)

در بعضى از روايات آمده است كه قابيل در برابر چشمان خود دو زاغ را ديد كه با هم مى جنگند و يكى ديگرى را كشت سپس زمين را با چنگال خود حفر كرد و جسد مقتول را در آن دفن نمود.(4)


1- مائده، 30.

2- تفسير قرطبى، جلد 3، صفحه 2133.

3- مائده، 31.

4- نورالثقلين، جلد 1، صفحه 616.

[124]

و بعضى گفته اند آن زاغ جسد مرده زاغى را آورد دفن كرد و گاه گفته شده او ملاحظه كرد كه زاغ بعضى از موادّ غذايى خود را براى محفوظ ماندن در زير خاك دفن مى كند و از آن كار، دفن اموات را ياد گرفت.

به هر حال او پشيمان شد امّا نه آن پشيمانى پايدار كه مقدّمه توبه و انابه به درگاه پروردگار باشد و زنگ اين گناه بر او ماند!

در اينجا دو سؤال مطرح است، نخست اينكه: منظور از «قربان» (وسيله قرب به خدا) در جمله «اذ قرّبا قرباناً» كه فرزندان آدم به پيشگاه خدا تقديم داشتند چيست؟ و ديگر اينكه از كجا معلوم شد كه تقديمى «هابيل» در پيشگاه خدا پذيرفته شد و تقديمى «قابيل»مردود گشت.

در قرآن مجيد در پاسخ اين دو سؤال چيزى نيامده و به صورت سربسته ذكر شده است و روايات در اين زمينه هم از نظر متن و هم از نظر سند متفاوت است، آنچه با منطق و عقل و قراين موجود سازگارتر است روايتى است كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «آدم از سوى خدا مأمور شد كه هابيل را به عنوان وصىّ خود برگزيند و اسم اعظم را به او تعليم دهد، در حالى كه قابيل از او بزرگتر بود، هنگامى كه قابيل اين سخن را شنيد خشمناك شد و گفت: من به اين امر سزاوارترم. آدم به آنها دستور داد كه هر كدام قربانى(وسيله تقرّب) به پيشگاه خدا تقديم دارد(طبق روايت ديگرى هابيل كه دامدارى داشت بهترين دام خود را براى قربانى برگزيد و قابيل كه كشاوزى داشت از بدترين محصول زراعت خود براى اين كار انتخاب كرد، هر دو قربانى خود را بالاى كوهى گذاشتند، صاعقه اى آمد و قربانى هابيل را ـ به علامت قبولى ـ سوزاند و قربانى قابيل همچنان به جا ماند و اين تأييدى بود بر شايستگى هابيل براى امر جانشينى آدم!) اين امر آتش حسد را در دل قابيل برافروخت و خون برادر را ريخت»!(1)

در هر حال قابيل براى برطرف كردن وضع ناهنجار خود دو راه در پيش داشت: يكى آنكه توبه به درگاه خدا آورد و سعى كند با عمل هاى خالص تر و پاك تر عقب ماندگى


1- تفسير نورالثقلين، جلد 1، صفحه 610، حديث 125.

[125]

معنوى خويش را در پيشگاه خدا جبران نمايد(اين همان كارى است كه علماى اخلاق آن را «غبطه» مى نامند و امرى شايسته و سازنده و مستحسن است)، ولى قابيل راه ديگرى را برگزيد، يعنى تلاش كرد نعمت را از برادر خود بگيرد و براى اين كار نيز بدترين راه را انتخاب كرد، دست خود را به خون او آغشته كرد تا سوز دل خود را كه از آتش حسد به وجود آمده بود فرونشاند!

اگر «تكبّر» ابليس سبب شد براى هميشه از درگاه خدا رانده شود و «حرص» آدم سبب شد براى هميشه از بهشت محروم گردد، حسد قابيل سبب شد كه با ريختن خون برادر، براى هميشه ملعون و مطرود درگاه خدا شود و هر قتلى در دنيا واقع مى شود او به عنوان بنيانگذار اصلى! در آن سهيم باشد.

تاريخ پر است از جنايات فجيعى كه انگيزه اصلى آن فقط حسد بوده است.

* * *

در بخش دوّم از آيات به چهره ديگرى از صفت زشت حسد و آثار مرگبار آن در زندگى انسانها برخورد مى كنيم و آن مربوط به داستان حضرت يوسف(عليه السلام) و برادران اوست.

يوسف(عليه السلام) نه تنها چهره بسيار زيبايى داشت بلكه خلق و خوى او نيز در نهايت زيبايى بود و همين امر كه از آينده درخشانى خبر مى داد نظر تيزبين پدرش يعقوب پيامبر را به خود جلب كرد و نخستين بذر حسد در دل برادرانش كه از او بزرگتر بودند پاشيده شد.

اين موضوع هنگامى به اوج شدّت خود رسيد كه يوسف(عليه السلام) به پدرش گفت: «پدر! من در خواب ديدم يازده ستاره به اضافه خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند»! (اِذْ قَالَ يُوسُفُ لاَِبِيهِ يَا اَبَتِ اِنِّى رَأَيْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ).(1)

يعقوب كه مى دانست اين خواب يك خواب كودكانه نيست بلكه نشانه بارزى از آينده بسيار درخشان يوسف(عليه السلام) است به او گفت: «فرزندم خواب خود را براى برادرانت نقل نكن، مبادا براى تو نقشه خطرناكى بكشند چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است».


1- يوسف، 4.

[126]

(قَالَ يَا بُنَىَّ لاَتَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى اِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً اِنَّ الشَّيْطَانَ لِلاِْنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ).(1)

آيا برادران يوسف(عليه السلام) از جريان اين خواب عجيب كه از آينده بسيار درخشان يوسف(عليه السلام) خبر مى داد آگاه شدند يا نه؟ دقيقاً روشن نيست، اگر با خبر شده باشند اين دوّمين پايه حسادت و كينه آنها را تشكيل داد، ولى به هر حال پدر مى دانست كه اگر برادران از اين خواب شگفت انگيز با خبر شوند نقشه خطرناكى بر ضدّ يوسف(عليه السلام)خواهند كشيد و به همين دليل اصرار بر كتمان آن داشت.

در بعضى از روايات آمده است كه يعقوب از شدّت خوشحالى اين خواب را با همسرش در ميان گذاشت به گمان اينكه فاش نخواهد شد، ولى از آنجا كه هر سرّى از دو نفر تجاوز كند، فاش مى شود، اين داستان فاش شد و برادران يوسف از آن آگاه شدند و در روايت ديگر آمده كه يوسف نتوانست خواب را كتمان كند(و نهى پدر را نهى ارشادى مى دانست نه تحريمى) هنگامى كه برادران آگاه شدند گفتند يوسف سر پادشاهى دارد!(2)

امّا اگر برادران از آن آگاه نشده باشند لا اقل رفتار پدر را با يوسف مى ديدند كه همچون جان گرامى او را دوست مى دارد، در آغوش مى كشد و نوازش مى كند، به خصوص اينكه يادگار مادر از دست رفته اش راحيل بود.

قرآن مى گويد: «برادران يوسف(عليه السلام) گفتند: يوسف و برادرش(بنيامين) نزد پدر از ما محبوب ترند، در حالى كه ما نيرومندتريم(و پدر را در حلّ مشكلات يارى مى كنيم) به يقين پدر ما در گمراهى آشكار است»! (اِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلَى اَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبَانَا لَفِى ضَلاَل مُبِين).(3)

به اين ترتيب حكم «ضلالت پدر» را صادر كردند! و به دنبال آن تصميم نهايى را براى برداشتن اين مانع بزرگ ـ يعنى يوسف ـ از سر راه خود گرفتند و در يك «مشاوره


1- يوسف، 4.

2- تفسير برهان، جلد 2، صفحه 2433; تفسير ابوالفتوح رازى، جلد 6، صفحه 341.

3- يوسف، 8.

[127]

شيطانى» چنين نظر دادند: «يوسف را بكشيد، يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تا توجّه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن(از گناه خود توبه مى كنيد و) افراد صالحى خواهيد بود»! (اُقْتُلُوا يُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ اَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ).(1)

همان گونه كه مى دانيم با وساطت بعضى از برادران قتل يوسف انجام نشد، ولى مقدّمات تبعيد او به سرزمينهاى دور دست فراهم گرديد، درست است كه اين تبعيد، يعقوب را چنان اندوهگين كرد كه چشمانش از كثرت گريه و اندوه نابينا شد امّا برخلاف آنچه برادران مى خواستند اين تبعيد مقدّمه عظمت يوسف و فرمانروايى او بر كشور مصر را كه از مهمترين كشورهاى بزرگ آن زمان بود فراهم ساخت و پدر هم توجّهى به آنها ننمود.

آرى امواج خروشان و خطرناك حسد آن قدر قوى و هولناك است كه برادران را دعوت به كشتن برادر مى كند و سبب گناهان زياد ديگرى از جمله گفتن دروغهاى مختلف براى كتمان جنايت خود و نسبت دادن پدر به ضلالت و گمراهى و اهانت آشكار به مقام والاى اين پيامبر بزرگ.

* * *

در سوّمين آيه اشاره به داستان يهود شده است. مى دانيم گروه عظيمى از آنان كه نشانه هاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را در كتابهاى خود خوانده بودند از «شامات» به سرزمين «مدينه» كوچ كردند تا به افتخار ديدار آن حضرت برسند و پيوسته ظهورش را انتظار مى كشيدند و به خود نويد مى دادند.

امّا پس از ظهور آن حضرت بسيارى از آنان نه تنها بر تعهّدات باطنى خود نسبت به حمايت از آن حضرت باقى نماندند، بلكه در صف مخالفين سرسخت در آمدند و دليل عمده آن يكى «حسد» بود و ديگرى «به خطر افتادن منافع مادّى آنان»!

قرآن مجيد در اين زمينه مى گويد: «آيا آنها نسبت به مردم(پيامبر و خاندان او) به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنها داده حسد مىورزند؟ با اينكه به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و


1- يوسف، 9.

[128]

حكومتى عظيم در اختيار آنان قرار داديم». (اَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ اِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً).(1)

آرى يك روز به آل ابراهيم كه يهود از خاندان او هستند نبوّت و دانش و حاكميّت بخشيديم، روز ديگر اراده ما بر اين قرار گرفت كه به محمّد(صلى الله عليه وآله) و خاندان او اين نعمتها را ببخشيم و همه اينها بر طبق مصالحى بود، آيا يهود در آن زمان خوش داشتند كه ديگران نسبت به آنان حسد ورزند؟ پس چرا اكنون كه نوبت ديگران شده است آتش حسد در درون آنان شعلهور گرديده و از هيچ جنايتى فروگذار نيستند؟!

* * *

چهارمين آيه باز اشاره به گروهى از اهل كتاب دارد و ظاهراً بيشتر ناظر به يهود مى باشد، مى فرمايد: «بسيارى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را بعد از اسلام و ايمان آوردن، به حال كفر برگردانند و اين به خاطر حسدى است كه در وجود آنان ريشه دوانده، بعد از آنكه حق براى آنها روشن شده است(ولى) شما آنها را عفو كنيد و گذشت نماييد تا خداوند فرمان خود را(در مورد جهاد) بفرستد، خداوند بر هر چيزى تواناست»، (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ اِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِىَ اللهُ بِاَمْرِهِ اِنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ).(2)

كار حسد در وجود انسان به جايى مى رسد كه نه تنها در امور مادّى كه مورد تزاحم و كشمكش بين انسانهاست اثر مى گذارد، بلكه در امور معنوى كه هيچ مزاحمتى در آن نيست و هر كس مى تواند به آن دست يابد نيز اثر مى گذارد، گاه مى شود كه انسان به خاطر لجاجت آگاهانه پا بر سر حق مى گذارد و راه سعادت را به روى خود مى بندد و در همين حال حسد سبب مى شود كه ديگران را نيز از راه سعادت باز دارد و اين راستى عجيب است.

بسيارى از مفسّران گفته اند جمله حَسَداً مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِهِمْ اشاره به اين است كه عامل اين كار حسدى است كه در وجود آنان ريشه دوانده و مربوط به جهل و نادانى و


1- نساء، 54.

2- بقره، 109.

[129]

بى خبرى نيست، بلكه همان گونه كه در جمله بعد آمده (مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ) بعد از آگاهى از حق، راه غلط مى پيمايند!

ولى قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه اين حسودان را به حال خود واگذارند(چرا كه آتشى كه از حسد به جان آنها افتاده، بهترين مجازاتشان است) ولى تصوّر نكنند اين عفو و گذشت هميشه به همين صورت خواهد بود تا آزاد باشند هر بلايى را بر سر بندگان خدا خواستند بياورند، نه، هرگز!

زمانى فرامى رسد كه يا از دنيا مى روند و به مجازات الهى گرفتار مى شوند، يا در همين دنيا، سپاه نيرومند حق، توطئه هاى آنها را در هم مى كوبد.

به هر حال آيه اشاره به اين است كه مسلمانانى كه تازه در آغوش اسلام قرار گرفته اند، تسليم وسوسه هاى يهود و ساير بدانديشان نشوند، چرا كه آنچه آنها مى گويند از سر حسد است، آنها از خوشبختى مسلمانان در سايه ايمان و تقوا رنج مى برند.

* * *

پنجمين آيه كه آيه پنجم سوره فلق است اشاره به شرّ حاسدان مى كند و به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد كه از شرّ آنها به خدا پناه برد و بگويد: «به خدا پناه مى برم از شرّ حسود هنگامى كه حسد بورزد». (وَ مِنْ شَرِّ حَاسِد اِذَا حَسَدَ)

در آغاز اين سوره به پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد: «بگو: پناه مى برم به پروردگار سپيده صبح از شرّ تمام مخلوقات(شرور)».

سپس به سه گروه از مخلوقات شرور اشاره مى كند كه اساس شرّ و عامل اصلى شرارت در جهانند:

نخست مهاجمان شرورى كه از تاريكى شب استفاده مى كنند و به انسانها در حال خواب و بيدارى حملهور مى شوند، تعبير به «غَاسِق» (موجود شرورى كه شب حملهور مى شود) به خاطر آن است كه نه فقط حيوانات درنده و گزنده، شب هنگام از لانه هاى خود بيرون مى آيند و زيان مى رسانند، بلكه افراد شرور و ناپاك و پليد نيز غالباً از تاريكى شب براى وصول به مقاصد خود استفاده مى كنند.

[130]

ولى تاريكى و ظلمت در اينجا مى تواند معنى گسترده ترى داشته باشد و شامل هرگونه ناآگاهى و جهل و پنهان كارى شود، چرا كه راهزنان طريق حق هميشه از جهل و ناآگاهى مردم استفاده مى كنند و با نقشه هاى شوم و پنهانى خود به مؤمنان پاكدل حملهور مى شوند.

سپس به شرورانى اشاره مى كند كه در گره ها مى دمند و اين تعبير اشاره به زنان وسوسه گر يا مطلق وسوسه گران است كه همچون ساحران به هنگام سحر «اورادى» را مى خوانند و در گره ها مى دمند، پى در پى مطالب بى اساس خود را در گوش مردم مى خوانند تا با اين وسوسه ها اراده آنان را سست كنند و به حالت ترديد بكشانند و هنگامى كه اراده ها سست شد راه براى حمله لشگر شيطان هموار مى شود.

سپس به سوّمين و آخرين گروه از شروران اشاره كرده، مى فرمايد: «بگو به خدا پناه مى برم از شرّ حاسدان، هنگامى كه حسد مىورزند».

از اينجا روشن مى شود كه يكى از عمده ترين عوامل تخريب و فساد در جهان، تخريب و فسادى است كه از حسودان سرچشمه مى گيرد و به اين ترتيب منابع سه گانه مهمّ شرّ و فساد(مهاجمان تاريك دلى كه از تاريكى ها استفاده مى كنند و بر مردم هجوم مى آورند و وسوسه گرانى كه با تبليغات سوء خود ايمان و عقيده و پيوندهاى مردمى را سست مى كنند و حسودانى كه كارشان همواره تخريب است) در عبارات كوتاهى بيان شده و شاهد گويايى بر مقصود يعنى آثار زيانبار حسد است.

توصيفى كه در آغاز آيه براى خداوند ذكر شده (بِرَبِّ الْفَلَقِ) مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه طوايف سه گانه شرور بالا هميشه از تاريكى جهل و اختلاف و كفر استفاده مى كنند كه اگر اين تاريكى مبدّل به روشنايى علم و اتّحاد و ايمان شود، حربه هاى آنان به كندى مى گرايد.

* * *

در ششمين آيه مورد بحث بعد از مدح و ستايش بليغى كه از انصار شده است(همانها كه پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و يارانش را به شهر خود(يثرب) دعوت كردند و با آغوش

[131]

باز از آنان استقبال نمودند، با جان و دل از آنها پذيرايى كردند و امكانات خود را به پاى آنها ريختند) سخن از «تابعين» به ميان آورده(همانها كه بعد از مهاجران و انصار روى كار آمدند و خطّ ايمان و انقلاب اسلامى را تداوم بخشيدند) مى فرمايد: «و كسانى كه بعد از آنها آمدند و مى گويند ما و برادرانمان را كه در ايمان به ما پيشى گرفتند بيامرز و در دلهايمان كينه و حسدى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا! تو مهربان و رحيمى»، (وَ الَّذِينَ جَائُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لاِِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالاِْيمَانِ وَ لاَتَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا اِنَّكَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ).(1)

به اين ترتيب آنها بعد از طلب آمرزش براى خود و پيشگامان در اسلام و ايمان(مهاجران و انصار) تنها چيزى را كه از خدا مى طلبند، از بين رفتن هرگونه «غلّ و كينه و حسد» نسبت به مؤمنان است، چرا كه مى دانند تا اين امور از دل ريشه كن نشود، رشته هاى محبّت و برادرى و اتّحاد هرگز محكم نخواهد شد و بدون آن به هيچ موفقيّتى نايل نمى شوند.

واژه «غِلّ» كه از «غَلَل» گرفته شده و به گفته «راغب» در كتاب «مفردات» در اصل به معنى چيزى است كه مخفيانه و تدريجاً نفوذ مى كند و به همين جهت به آب جارى «غَلَل» مى گويند، چرا كه تدريجاً در ميان درختان نفوذ پيدا مى كند.

سپس به «خيانت»، «غَلُول» گفته شده، به خاطر اينكه نفوذى مخفيانه و تدريجى دارد و نيز به «كينه» و «حسد» كه نفوذ تدريجى مخفيانه در دل دارد، «غِلّ» گفته مى شود.

در «لسان العرب»، حسد را نوعى «غِلّ» مى شمرد، همان گونه كه كينه و عداوت را نيز از مصاديق آن مى دانند.

بسيارى از مفسّران نيز در تفسير غِلّ، حسد را ذكر كرده اند، مانند فخر رازى در «التّفسير الكبير» و «مراغى» در تفسير خود و «قرطبى» در «الجامع لاحكام القرآن» در ذيل آيه مورد بحث.

* * *


1- حشر، 10.

[132]

در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث، سخن از صفات بهشتيان است، مى فرمايد: بعد از آنكه فرشتگان الهى به استقبال آنان مى آيند و از آنان دعوت مى كنند كه در نهايت سلامت و امنيّت وارد بهشت شود: «ما هرگونه غلّ(حسد و كينه و عداوت) را از سينه آنها برمى كنيم، در حالى كه همه برادرند و بر تختها رو به روى يكديگر قرار دارند». (وَ نَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْوَاناً عَلَى سُرُر مُتَقَابِلِينَ).(1)

آرى بهشتيان از هرگونه حسد و كينه و عداوت كه از صفات دوزخيان است پاكند و اگر اخوّت و برادرى در ميان آنهاست و در سلامت و امنيّت به سر مى برند به خاطر ريشه كن شدن همين امور از وجود آنها(به لطف پروردگار و در سايه اعمال پاكشان) است.

بى شك در دنيا نيز اگر خوهاى زشت، كينه و عداوت و حسد از ميان انسانها برچيده شود، زندگى مردم همچون زندگى بهشتيان خواهد شد و در امن و امان و اخوّت و برادرى خواهند زيست.

* * *

 

نتيجه

از مجموع آنچه در آيات بالا آمد آثار فوق العاده زيانبار حسد در زندگى فردى و اجتماعى و نكوهش شديد قرآن از آن روشن مى شود، حسد دست برادر را به خون برادر آغشته مى كند و انسان را از مشاهده حق بازمى دارد، فضاى جامعه را تيره و تار مى كند، رشته هاى محبّت را پاره مى نمايد و جهنّم سوزانى در دنيا براى كسانى كه به آن آلوده هستند، به وجود مى آورد.

* * *

 


1- حجر، 47.

[133]

حسد در روايات اسلامى

در روايات اسلامى نكوهش شديدى از حسد شده به گونه اى كه در باره كمتر صفتى از صفات رذيله چنين نكوهش ديده مى شود، به عنوان نمونه كافى است كه به چند حديث زير كه گوشه كوچكى از آن احاديث است نظر بيافكنيم:

1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْحَسَدُ يَأْكُلُ الْحَسَنَاتِ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ; حسد حسنات را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد».(1)

تعبير بالا به خوبى نشان مى دهد كه آتش حسد مى تواند تمام خرمن سعادت انسان و حسنات او را بسوزاند و زحمات يك عمر او را بر باد دهد به گونه اى كه دست خالى از دنيا برود.

2ـ همين معنى به صورت شديدترى از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) نقل شده است، مى فرمايند: «اِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الاِْيمانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ; حسد ايمان را مى خورد همان گونه كه آتش هيزم را مى خورد».(2)

آرى صفت رذيله حسد نه تنها خرمن حسنات را مى سوزاند كه خرمن ايمان را نيز خاكستر مى كند. شرح اين سخن در تحليل هاى آينده خواهد آمد.

3ـ در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) آمده است: «اَلْحَسَدُ شَرُّ الاَْمْرَاضِ; حسد بدترين بيمارى اخلاقى است».(3)

طبق اين حديث هيچ بيمارى اخلاقى بدتر از حسد نيست.

4ـ از همان حضرت نقل شده است كه فرمود: «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ; سرچشمه صفات رذيله حسد است».(4)

5 ـ و نيز از همان حضرت در يك تعبير كنايى آمده است كه فرمود: «لِلّهِ دَرُّ الْحَسَدِ مَا اَعْدَلَهُ بَدَءَ بِصَاحِبِهِ فَقَتَلَهُ; آفرين بر حسد! چقدر عدالت پيشه است، نخست به سراغ


1- المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 325.

2- اصول كافى، جلد 2، صفحه 306، حديث 1 و 2.

3- غررالحكم، شرح فارسى، جلد 1، صفحه 91.

4- همان مدرك.

[134]

صاحبش مى رود و او را مى كشد»!(1)

6 ـ باز از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقَاءُ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَة; ميوه درخت حسد شقاوت دنيا و آخرت است»!(2)

7ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «آفَةُ الدِّينِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ; آفت دين و ايمان(سه چيز است) حسد و خود بزرگ بينى و فخرفروشى».(3)

8 ـ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: هنگامى كه موسى بن عمران(عليه السلام) با خدا مناجات مى كرد چشمش به مردى افتاد كه در سايه عرش الهى قرار داشت، عرض كرد: «يَا رَبِّ مَنْ هَذَا الَّذِى قَدْ اَظَلَّهُ عَرْشُكَ; خداوندا اين كيست كه عرش تو بر سر او سايه افكنده است؟!» فرمود: «يَا مُوسَى هَذَا مِمَّنْ لَمْ يَحْسُدُ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ; اى موسى! اين از كسانى است كه نسبت به مردم در برابر آنچه خداوند از فضلش به آنها ارزانى داشته، حسد نورزيده».(4)

9ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «سِتَّةٌ يَدْخُلُونَ النَّارَ قَبْلَ الْحِسَابِ بِسِتَّة; شش گروهند كه قبل از حساب الهى وارد آتش دوزخ مى شوند به خاطر شش چيز»!

«قِيلَ يَا رَسُولَ اللهِ مَنْ هُمْ؟; عرض كردند اى رسول خدا! آنها كيانند»؟

«قَالَ: اَلاُْمَرَاءُ بِالْجَوْرِ، وَ الْعَرَبُ بِالْعَصَبِيَّةِ، وَ الدَّهَاقِينُ بِالتَّكَبُّرِ، وَ التُّجَّارُ بِالْخِيَانَةِ، وَ اَهْلُ الرُّسْتَاقِ بِالْجَهَالَةِ، وَ الْعُلَمَاءُ بِالْحَسَدِ; زمامداران به خاطر ظلم و بيدادگرى، عرب به خاطر تعصّب، كدخدايان و خان ها به خاطر تكبّر، تجّار به خاطر خيانت به مردم، روستاييان به خاطر جهل و دانشمندان به خاطر حسد»!(5)

به اين ترتيب حسد در درجه اول بلاى بزرگ براى دانشمندان است!

10ـ اين بحث را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به پايان مى بريم(هر چند احاديث در اين زمينه بسيار است) فرمود: «اِنَّهُ سَيُصِيبُ اُمَّتِى دَاءُ الاُْمَمِ! قَالُوا: وَ مَاذَا دَاءُ


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 316; بحارالانوار، جلد 70، صفحه 241.

2- غررالحكم، حديث 6857.

3- المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 327.

4- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 275.

5- المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 327.

[135]

الاُْمَمِ؟! قَالَ: اَلاَْشَرُ وَ الْبَطَرُ وَ التَّكَاثُرُ وَ التَّنَافُسُ فِى الدُّنْيَا، و التَّبَاعُدُ و التَّحَاسُدُ حَتَّى يَكُونَ الْبَغْىُ، ثُمَّ يَكُونُ الْهَرْجُ!; به زودى بيمارى(بزرگ) امّتها، امّت مرا فرامى گيرد! عرض كردند: بيمارى(بزرگ) امّتها چيست؟ فرمود: هوسرانى و عيّاشى و فزون طلبى، مسابقه در دنياپرستى، اختلاف و نفاق و حسد نسبت به يكديگر و سرانجام به ظلم و ستم و سپس به هرج و مرج مبتلا مى شوند»!(1)

* * *

 

چند مسئله مهم

با روشن شدن ديدگاه قرآن مجيد و روايات اسلامى در مورد اين رذيله اخلاقى(حسد) و عمق فاجعه اى كه از آن حاصل مى شود، به سراغ چند نكته مهم كه در اين بحث باقى مانده است مى رويم تا موضوع حسد از جوانب مختلف روشن گردد و آنها عبارتند از:

1ـ معنى و مفهوم حسد.

2ـ انگيزه هاى حسد.

3ـ نشانه ها و آثار حسد.

4ـ پيامدهاى فردى و اجتماعى حسد.

5 ـ طرق درمان و پيشگيرى حسد.

* * *

 

1ـ مفهوم «حسد» و تفاوت آن با «غبطه»

بزرگان علم اخلاق در تفسير «حسد» چنين گفته اند: «حسد» كه در فارسى از آن تعبير به «رشك» مى شود به معنى «آرزوى زوال نعمت از ديگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد يا نرسد» بنابراين كار حسود يا ويرانگرى است، يا آرزوى ويران شدن بنيان


1- غررالحكم شرح فارسى، جلد 1، صفحه 326.

[136]

نعمتهايى است كه خداوند به ديگران داده است، خواه آن سرمايه و نعمت به او منتقل شود يا نه!

بنابراين بدترين نوع حسد آن است كه انسان نه فقط آرزوى زوال نعمت ديگران داشته باشد بلكه در مسير آن گام بردارد، خواه از طريق ايجاد سوء ظنّ و بدبينى نسبت به محسود» يعنى كسى كه مورد حسد واقع شده است باشد يا از طريق ايجاد مانع در كار او و اين نوع حسد حاكى از خباثت شديد درونى حسودان است.

مرحله ساده تر آن است كه هدفش به چنگ آوردن آن نعمت است از طريق سلب كردن آن از ديگران گر چه اين هم از رذايل و صفات زشت است، ولى به شدّت نوع قبل نيست.

باز مرحله پايين تر آن است كه تنها آرزوى سلب نعمت از ديگرى كند بى آنكه كمترين سخنى بگويد و كوچكترين گامى در اين راه بردارد.

اين حالت هرگاه بى اختيار براى انسان پيدا شود ـ كه گفته اند براى بسيارى پيدا مى شود ـ گناهى بر او نيست، ولى اگر در اختيار انسان باشد به طورى كه از طريق مقدّماتى حاصل شود و با مقدّماتى از ميان برود، بى شك آن هم جزء رذايل اخلاقى است، ولى اينكه گناه دارد يا نه قابل تأمّل است و اين تأمّل از آنجا ناشى مى شود كه آيا صفات زشت درونى هر چند اختيارى باشد مادام كه در عمل انسان ظاهر نشود حرام است يا تنها يك انحطاط اخلاقى محسوب مى شود؟

به هر حال نقطه مقابل حسد «غبطه» است و آن اين است كه انسان آرزو كند كه نعمتى همانند ديگران يا بيشتر از آنها داشته باشد، بى آنكه آرزوى زوال نعمت كسى را داشته باشد.

ولى بعضى معتقدند كه «غبطه» نيز نوعى حسد است و حتّى حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)به عنوان شاهد نقل كرده اند.(1)

امّا روشن است كه اين سخن در صورتى است كه حسد را به معنى وسيعى تفسير كنيم


1- به لسان العرب و التحقيق فى كلمات القرآن الحكيم مراجعه شود.

[137]

كه مقايسه نعمت هاى خويش با ديگران را شامل شود كه در واقع يك نزاع لفظى است و معروف همان است كه در بالا گفته شد.

به هر حال حسد صفتى است مذموم و نكوهيده در حالى كه «غبطه» نه تنها مذموم نيست بلكه پسنديده و مايه ترقّى و پيشرفت است همان گونه كه «طريحى» در «مجمع البحرين» مادّه حسد آورده است.

در حديثى از امام صادق(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اِنَّ الْمُؤْمِنَ يَغْبُطُ وَ لاَيَحْسُدُ، وَ الْمُنَافِقُ يَحْسُدُ وَ لاَيَغْبُطُ; مؤمن غبطه مى خورد، ولى حسد نمىورزد، امّا منافق حسد مىورزد و غبطه نمى خورد».(1)

* * *

 

2ـ انگيزه هاى حسد

مى دانيم بسيارى از صفات رذيله از يكديگر سرچشمه مى گيرند، يا به تعبير ديگر تأثير متقابل دارند. حسد نيز از صفاتى است كه از صفات زشت ديگرى ناشى مى شود و خود نيز سرچشمه رذايل فراوانى است!

علماى اخلاق براى حسد سرچشمه هاى زيادى ذكر كرده اند: از جمله عداوت و كينه است كه موجب مى شود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست كند.

ديگر كبر و خودبرتربينى است، به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمت هاى بيشترى شده اند آرزو دارد بلكه تلاش مى كند كه نعمت آنان زايل گردد تا برترى او را نسبت به ديگران به خطر نيفكند!

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation