بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

* * *

 

در سومين آيه مورد بحث خداوند دستورى به زنان مؤمنه مى دهد كه علاوه بر حفظ حجاب «هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانش پيدا شود و صداى خلخالى كه بر پا دارند به گوش رسد!» (وَلا يَضْرِبْنَ بِاَرْجِلِهِنَ لِيُعْلَمَ ما يُخْفينَ مِنْ زِينَتِهِنَ).

در اين آيه نيز عفت و غيرت به هم آميخته شده تا آنجا كه به زنان اجازه نمى دهد پا را بر زمين بكوبند و صداى خلخال را ظاهر كنند(1) و همان گونه كه در بالا


1. خلخال طوق باريكى از نقره ياطلا بوده كه داراى حلقه ها يا زنگهاى كوچكى بوده كه اگر محكم راه مى رفتند صداى لاده و زنهاى عرب بعنوان يك زينت آن را به ساق پا مى كردند و بعضى مى گويند فلسفه اصلى آن بوده كه زنان بيابان گرد عرب كه معمولا پاهايشان برهنه بوده است آن را به پا مى كردند تا حشرات موذى صداى آن را بشنوند و دور شوند سپس به صورت يك زينت در آمده است.

[436]

اشاره كرديم اسلام به زنان پيامبر (به عنوان الگو و سرمشق) دستور مى دهد كه هنگام سخن گفتن با بيگانگان سخنان خود را با آهنگى هوس انگيز ادا نكنند كه سبب تحريك هوسبازان گردد اينها همه دستوراتى است كه هم تأكيد در رعايت نهايت عفت را دارد و هم رعايت غيرت.

 

غيرت در روايات اسلامى

در روايات اسلامى اهميت بسيار زيادى به مسأله غيرت به عنوان يك فضيلت داده شده و حتى از خداوند به عنوان غيور (كسى كه بسيار غيرت دارد) ياد شده است از جمله:

1ـ امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ اللّهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَ غَيُور وَلِغيرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها; خداوند غيور است و هر غيورى را دوست دارد و به خاطر غيرتش تمام كارهاى زشت را اعم از آشكار و پنهان تحريم فرموده است».(1)

2ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم: «اِذا لَمْ يَغُرِ الرَّجُلُ فَهُوَ مَنْكُوسُ الْقَلْبِ; اگر انسانى غيرت نداشته باشد قلب و فكرش وارونه است».(2)

به گفته علاّمه مجلسى منظور از قلب وارونه در اينجا اين است كه همانند ظرف وارونه است كه چيزى در آن جاى نمى گيرد، قلب افراد فاقد غيرت نيز تهى از صفات و اخلاق برجسته انسانى است.(3)

اين تعبير نشان مى دهد كه صفت غيرت رابطه نزديكى با ساير اوصاف برجسته انسانى دارد.

3ـ در حديث ديگرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «كانَ اِبْراهيمُ اَبى غَيُوراً وَ اَنَا اَغْيَرُ مِنْهُ وَ اَرْغَمَ اللّهُ اَنْفَ مَن لايُغارُ مِنَ الْمُؤمِنينَ; پدرم ابراهيم مرد غيورى


1. فروع كافى، جلد 5، صفحه 535، باب الغيره، حديث 1.

2. همان، صفحه 536، حديث 2.

3. مرآت العقول، ذيل حديث مورد بحث.

[437]

بود و من از او غيورترم. خداوند بينى مؤمنانى را كه غيرت ندارند به خاك بمالد».(1)

4ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: «اِنّى لَغَيُورٌ وَاللّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَغْيّرُ مِنّى وَ اِنَّ اللّه تَعالى يُحِّبُ مِنْ عِبادَهَ الْغَيُورَ; من غيورم و خداوند از من غيورتر است، و خداوند بندگان غيورش را دوست دارد».(2)

5ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است كه فرمود: «اِنَّ الْغيرَةَ مِنَ الاْيمانِ; غيرت از ايمان است». (چرا كه ايمان انسان را دعوت به حفظ دين و آيين و كشور و ناموس خود مى كند، و آن كس كه از اينها دفاع نكند و غيرت نداشته باشد با ايمان نيست).(3)

6ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «قَدْرُ الرَجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ... وَ شَجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ اَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غَيرَتِهِ; ارزش انسان به اندازه همت او است، و شجاعت او به اندازه عزّت نفس و بى اعتنائيش (نسبت به ارزشهاى مادى) است، و عفت او به اندازه غيرت او است».(4)

7ـ در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: گروهى از اسيران را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آوردند (چون اسيران خطرناكى بودند) حضرت دستور قتل آنها را داد، جز يكى از آنها را كه آزاد فرمود، او از پيامبر(صلى الله عليه وآله) سؤال كرد، چرا مرا آزاد فرمودى، فرمود جبرئيل به من خبر داد كه در تو پنج خصلت است كه خدا و پيامبرش تو را دوست دارند «اَلْغيرَةُ الشَّديدَةُ عَلى حَرَمِكِ وَالسَّخاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ صِدْقُ الِلسانِ وَ الشَّجاعَةِ; غيرت شديد نسبت به خانواده، و سخاوت و حسن خلق و راستگويى و شجاعت، هنگامى كه آن مرد آن سخن را شنيد، اسلام آورد و جزء مسلمانان برجسته شد، و در يكى از غزوات كه با پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود به درجه شهادت نائل گشت».(5)


1. بحارالانوار، جلد 100، صفحه 248، حديث 33.

2. كنزالعمال، حديث 7076،(جلد 3، صفحه 387).

3. همان، صفحه 385، حديث 7065.

4.نهج البلاغه، كلمات قصار، حديث 47.

5. وسائل الشيعه، جلد 14، صفحه 109 (باب 77 حديث 10).

[438]

8ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه ضمن نكوهش از بعضى مردم عراق كه زنانشان در بيرون منزل به صورت زننده اى با مردان اختلاط داشتند فرمود: «لَعَنَ اللّهُ مَنْ لايُغارُ; خدا لعنت كند كسى را كه غيرت ندارد».(1)

 

تعريف اقسام غيرت

همان گونه كه در بالا آورديم غيرت صفتى است كه انسان را وادار به دفاع شديد از دين و آيين و ناموس و كشور خود مى كند، و اصولا هرگونه دفاع شديد از ارزش ها نوعى غيرتمندى است. گرچه اين واژه غالباً درباره غيرت ناموسى به كار مى رود ولى مفهوم آن وسيع و گسترده است.

البته اين صفت مانند صفات برجسته ديگر اگر به راه افراط كشيده شود مبدل به ضد مى شود، و خلق نكوهيده اى است، و آن در صورتى است كه به شكل دفاع غير منطقى و آميخته با وسواس درآيد.

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مِنَ الْغيرَةِ ما يُحبُ اللّهَ وَ مِنْها ما يَكْرَهُ اللّهُ فَاَماما يُحِبُّ فَالْغيَرةُ فِى الرَيْبَةِ وَ اَماما يَكْرَهُ فَالغيرَةُ فى غَيْرِ الرَّيْبَةِ; نوعى از غيرت است كه خداوند آن را دوست دارد، و نوعى خدا آن را دوست ندارد، اما غيرتى كه خدا آن را دوست دارد، غيرتى است كه در موارد مشكوك (كه قرائنى بر آلودگى ها وجود دارد) مى باشد، و اما آنچه را خدا نمى پسندد، غيرتى است كه در غير اين موارد باشد (يعنى انسان مثلاً همسر خود را با ظن و گمان بى اساس متهم سازد، و نسبت به پاكدامنى او گرفتار وسواس گردد كه اين صفت بسيار زشت و خطرناك و سبب تشويق افراد پاكدامن به فساد مى شود.)»(2)

در حديث ديگرى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى خوانيم در يكى از نامه ها به فرزند گراميش امام مجتبى(عليه السلام) فرمود: «وَ اِيّاكَ وَ التَّغايُرَ فِى غَيْرَ مَوْضِعِ غَيْرَة فَاِنَّ ذلكَ


1. بحارالانوار، جلد 76، صفحه 115، حديث 7.

2. كنز العمّال، جلد 3، صفحه 385، حديث 7067.

[439]

يَدْعُوا الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ وَ الْبَرِيَّةَ اِلَى الرَّيْبِ; از غيرت در غير موردش بپرهيز چرا كه اين گونه غيرت ها (ى افراطى انحرافى و آميخته با وسواس) سبب مى شود كه افراد صحيح و درستكار از آنان، گرفتار آلودگى و بيمارى شوند و افراد بى گناه در معرض تهمت قرار گيرند.»(1)

حقيقت اين است كه افراط در همه چيز مذموم است به خصوص در امثال غيرت چرا كه افراط در آن، سبب مى شود كه انسان نسبت به نزديك ترين محارم خود سوء ظن پيدا كند، و آنها را با كنجكاوى هاى بى مورد و حركات مشكوك و سخنان بى اساس مورد اتهام قرار دهد، و اى بسا همين امر سبب شود كه آنها را در دامن فساد بيندازد و به هر حال اين گونه غيرت ها و سوء ظن ها در شرع اسلام حرام است و بايد جداً از آن پرهيز كرد. از اخبار مربوط به جاهليت چنين بر مى آيد كه يكى از علل كشتن دختران و زنده به گور كردن نوزادان دختر يا عامل اصلى آن نوعى غيرت انحرافى و بى منطق بود كه مى گفتند ممكن است اين ها بزرگ شوند و در جنگ هاى قبيلگى اسير چنگال دشمنان گردند، و نواميس ما به دست جوانان دشمن بيفتد، چه بهتر كه ما آنها را نابود كنيم، و نواميس خود را حفظ نماييم.

 

آثار غيرت در زندگى انسان ها

غيرت به صورت صحيح و معتدل و مثبت يك نيروى دفاعى عظيم است كه به كمك آن مى توان بر دشمنان و مخالفان پيروز شد، چرا كه اين نيروى باطنى هنگامى كه جان و مال و ناموس و دين و ايمان يا استقلال يك كشور در معرض تهديد قرار مى گيرد بسيج مى شوند، و تمام نيروهاى ذخيره وجود انسان را به حركت در مى آورد، و گاه يك انسان غيور در تحت تأثير عامل غيرت، نيرويى به اندازه ده انسان پيدا مى كند و تا حد ايثار و فداكارى، ايستادگى و پايمردى نشان مى دهد، به


1. نهج البلاغة، نامه 31.

[440]

همين دليل، غيرت يكى از اسباب عزّت و سربلندى و اقتدار است.

افراد آلوده و منحرف هنگامى كه خود را در برابر يك انسان غيرتمند ببينند به زودى مقاومت خود را از دست مى دهند و عقب نشينى مى كنند و اين يكى ديگر از بركات غيرت است.

غيرت سبب مى شود كه حريم ارزش هاى والاى يك جامعه نشكند و پاك و محفوظ بماند.

غيرت سبب امنيت جامعه و از ميان رفتن مظاهر فساد و فحشاء است در حالى كه بى غيرتى هم امنيت را در هم مى شكند، و هم ارزش ها را به باد مى دهد و هم صحنه جامعه را به صحنه فساد و آلودگى ها مبدّل مى سازد.

هنگامى كه حضرت لوط(عليه السلام) صحنه آلوده شهر آن قوم گنهكار را ديد كه حتى تصميم دارند مزاحم ميهمانان او شوند (ميهمانان حضرت لوط فرشتگان الهى بودند كه به صورت جوانانى زيبا بر او وارد شدند، واو كه از وضع آنها خبر نداشت و آلودگى محيط را مى دانست سخت در وحشت و ناراحتى فرو رفت، و هنگامى كه قوم آلوده و منحرف از وجود اين مهمانان با خبر شدند به سراغ خانه او آمدند، و لوط(عليه السلام) هر قدر آنها را نصيحت كرد اثر نگذاشت حتى حاضر شدند دختران خود را به عقد آنان (كه توبه كنند و ايمان آورند) در آورند، آنها اين ايثار بزرگ را نيز نپذيرفتند و در خواسته هاى انحرافى خود، پافشارى داشتند، لوط(عليه السلام) به آنها گفت: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ فىِ ضَيْفى اَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيِدٌ; از خدا بترسيد و آبروى مرا نبريد و با قصد سوء نسبت به ميهمانانم مرا رسوا مسازيد، آيا يك انسان عاقل و شايسته و با غيرت در ميان شما وجود ندارد (كه شما را از اين اعمال ننگين و بى شرمانه باز دارد؟)».

ولى هنگامى كه اين سخنان در آنها اثر نكرد، فرشتگان الهى خود را به او معرّفى كردند، و گفتند نگران نباش، به زودى عذاب الهى آنها را درهم مى كوبد، و طومار زندگانيشان را در هم مى پيچد، و چنين شد.

[441]

اين سخن را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم كه فرمود: «اِنَّ الْمَرْءَ يَحْتاجُ فِى مَنْزِلِهِ وَ عَيالِهِ اِلَى ثَلاثِ خَلالِ يَتَكَلَّفُها وَ اِنْ لَمْ يَكُنْ فِى طَبْعِهِ ذلِكَ; مَعاشِرَةٌ جَمِيلَةٌ، وَ سِعَةٌ بِتَقْدِير، وَ غَيْرَةٌ بِتَحْصِين; انسان در منزل و در برابر خانواده اش نياز به سه صفت دارد كه اگر در طبيعت او وجود نداشته باشد بايد آن را به زحمت براى خود فراهم سازد، معاشرت زيبا و توسعه آميخته با اندازه و حساب، و غيرت آميخته با حفظ و نگهدارى از آلودگى ها.»(1)


1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 236 .

[442]

[443]

 

 

 

 

 

17

 

اجتماع گرايى و انزواطلبى

 

اشاره

علماى اخلاق بحثى تحت عنوان مخالطه و عزلت در كتاب هاى اخلاقى آورده اند، و گاه اختلاف كرده اند كه آيا مخالطه (اجتماع گرايى) افضل است، يا عزلت؟ (انزواطلبى) بعضى تمايل به افضل بودن مخالطه داشته اند، و بعضى به انزواطلبى، و گاهى نيز آن را تابع شرايط مختلف دانسته اند كه در پاره اى از شرايط اولى مطلوب است و در پاره اى از شرايط دومى.

ولى محققان ـ مخصوصاً محققان عصر ما ـ با الهام گرفتن از كتاب و سنت و دليل عقل اصل زندگى انسان را به اجتماع گرايى مى دانند، و معتقدند انسان موجودى است اجتماعى، و تنها در سايه اجتماع مى تواند به اهداف والاى خود دست يابد، مشكلات خود را آسان تر مرتفع كند، و به سعادت مطلوب سريع تر برسد.

آنها معتقدند گوشه گيرى و انزواطلبى نه با فطرت انسان سازگار است و نه با روح تعليمات اسلام، بلكه اجتماع گرايى، روح تمام تعليمات اسلام است از عبادات به صورت دسته جمعى انجام مى شود گرفته تا مسائل مربوط به حقوق بشر و حكومت اسلامى، و امر به معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و احقاق حقوق و تعاون در برّ و تقوا و مانند آن.

[444]

اسلام دست خدا را با جماعت مى داند (يَدُ اللّهِ مَعَ الْجَماعَة) و جداشدن از صفوف مسلمين را سبب نفوذ شيطان شمرده و مى فرمايد: گوسفندان تك رو از گله طعمه گرگند (وَ الشَّاذُّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ).(1)

با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و نمودهايى از آيات را در اين زمينه مورد بررسى قرار مى دهيم.

1ـ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَ كُنْتْمْ عَلَى شَفا حُفْرَة مِنَ النّار فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدوُنَ.   (آل عمران ـ 103)

2ـ وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سائَتْ مَصِيراً.   (نساء ـ 115)

3ـ هُوَ الَّذى اَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنينَ ـ وَ اَلَّفَ بَيْنَ قُلوُبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِى الاَْرْضِ جَميعاً ما اَلَّفْتَ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ.   (انفال - 62 و 63)

4ـ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفَّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ.   (صف - 4)

5ـ وَ جَعَلْنَا فِى قُلُوبِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَهْبَانِيَّةً اِبْتَدَعُوها مَا كَتَبْناها عَلَيْهِمْ اِلاّ ابْتِغَاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَمَا رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها.   (حديد ـ 27)

 

ترجمه:

1ـ و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ بزنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را به ياد آوريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد! و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد اين چنين خداوند آيات خود را براى شما آشكار مى سازد شايد پذيراى


1. نهج البلاغة، خطبه 127.

[445]

هدايت شويد.

2ـ كسى كه بعد از آشكار شدن حق با پيامبر مخالفت كند و از راهى جز راه مؤمنان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم و به دوزخ داخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد.

3ـ و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خدا براى تو كافى است، او همان كسى است كه تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت كرد ـ و دل هاى آنها را با هم اُلْفت داد! اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنان اُلفت دهى نمى توانستى! ولى خداوند در ميان آنها اُلفت ايجاد كرد! او توانا و حكيم است.

4ـ خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند گوئى بنايى آهنين اند!

5ـ ... و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم و رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گر چه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن رعايت نكردند.

 

تفسير و جمع بندى

در هر يك از آياتى كه در بالا آمد اشاره خاص و ويژه اى به اهميت مسأله اجتماع و توجه به وحدت و اتحاد شده است، در نخستين آيه بعد از آنكه دعوت به اعتصام به حبل اللّه و عدم تفرقه شده است مى فرمايد: و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ بزنيد، و پراكنده نشويد و به ياد بياوريد نعمت (بزرگ) خدا را بر خود كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر هم شديد (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَاَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً).

در اين كه منظور از حبل اللّه در آيه فوق چيست؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند، در بعضى از روايات آمده است كه منظور از حبل اللّه قرآن مجيد است كه همه بايد به عنوان نقطه وحدت به آن چنگ زنند، و در بعضى از روايات آمده منظور خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، و معلوم است كه همه اينها به يك حقيقت باز مى گردد،

[446]

حبل اللّه همان ارتباط با خدا است كه از طريق قرآن و پيغمبر و آلش حاصل مى شود.

درست است كه اين آيه سخن از دوستى مسلمين با يكديگر و ترك دشمنى ها مى گويد، ولى مسلّم است در صورتى كه انسان در انزوا به سر برد، دوستى و اتحاد و اعتصام همه گروه ها به حبل اللّه مفهومى نخواهد داشت، و جالب اينكه قرآن در آيه فوق، عداوت را يك سنّت عصر جاهلى مى شمرد، و دوستى و محبّت را از ويژگى هاى اسلام و مى فرمايد: در گذشته دشمن بوديد و امروز برادر يكديگريد. و در ذيل آيه تأكيد بيشترى بر اين معنى مى فرمايد; در گذشته شما بر لب حفره اى از آتش بوديد و خداوند شما را از آنجا برگرفت و نجات داد، اين گونه خداوند آيات خود را بر شما آشكار مى سازد تا هدايت شويد. (وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها).

اين نكته نيز شايان دقت است كه اسلام رابطه مسلمين را با يكديگر رابطه دوستى نمى شمرد بلكه آن را رابطه برادرى كه نزديك ترين رابطه عاطفى دو انسان به يكديگر بر اساس مساوات و برابرى است مى داند.

بديهى است برادران پر محبت و پر جوش هرگز نمى توانند دور از يكديگر و بى خبر از هم زندگى كنند، حتماً با اين پيوند عاطفى نزديك در كنار هم خواهند بود.

نكته مهم ديگر اين كه هرگز مسائل مادى نمى تواند رمز وحدت و سبب ارتباط محكم اجتماعى باشد، چرا كه امور مادى هميشه منشأ تنازع و اختلاف است، تقاضاهاى مردم نامحدود، و امور مادى محدود است. و همه اختلافات از آن برمى خيزد، ولى حبل اللّه و رابطه با خدا كه يك امر معنوى روحانى است، مى تواند بهترين رابطه عاطفى را ميان انسان ها از هر قوم و نژاد و زبان و گروه اجتماعى برقرار سازد.

* * *

 

در دوّمين آيه، سخن از سرنوشت دردناك كسانى مى گويد كه از جامعه مؤمنين و مسلمين جدا مى شود و راه مستقل براى خود بر مى گزيند، مى گويد: كسى كه بعد از

[447]

آشكار شدن حق به مخالفت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر خيزد، و از طريقى جز طريق مؤمنان پيروى كند ما او را به همان راه كه مى رود مى بريم (و در گمراهيش سرگردان مى سازيم) و در دوزخ داخل مى كنيم و جايگاه بدى دارد (وَ مَنْ يُشْاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلىّ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سائَتْ مَصِيراً).

اين آيه به روشنى به مسلمانان دستور مى دهد كه از جامعه اسلامى جدا نشوند، و همگى با هم طريق هدايت را در پيش گيرند.

البته با توجه به جمله «من يشاقق الرسول ...» و تعبير به «سبيل المؤمنين» روشن مى شود كه منظور از هماهنگى با جامعه اسلامى هماهنگى با جامعه اى است كه در طريق پيروى از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) گام بر دارد، و ايمان و اطاعت خدا، اساس و پايه آن مى باشد، و گرنه همرنگ شدن با هر جامعه اى منظور نيست.

بى شك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همواره در جماعت بود، در پنج وقت با مسلمين نماز مى گذارد، روز جمعه نماز با شكوهترى داشت و در حج در اجتماع عظيم ترى همه مسلمانان را به اجتماع در گرد اين برنامه ها فرا مى خواند و به يقين گوشه گيران عزلت طلب، مخالفان اين برنامه، و جداى از جماعت مؤمنانند، و مشمول آيه فوق خواهند بود.

جمعى از علماى اهل سنت به اين آيه براى حجيّت اجماع استدلال كرده اند، ما نيز مى گوييم مانعى ندارد كه اين آيه دليل بر حجيت اجماع مسلمين باشد ولى اجماعى كه امام معصوم(عليه السلام) نيز در آن حضور داشته باشد و به تعبير مصطلح اصولى اجماع دخولى يا اجماع كشفى باشد حجّت است.

* * *

 

در سومين آيه، يكى ار نعمت هاى بزرگ خداوند بر پيامبرش را اين مى شمرد كه مؤمنان را گرد او جمع كرد، و در ميان دلهاى آنها الفت برقرار ساخت، كارى كه از طرق عادى در آن شرايط غير ممكن بود مى فرمايد «او همان كسى است كه تو را با

[448]

يارى خود و مؤمنان تقويت كرد، و ميان دل هاى آنها الفت برقرار ساخت، اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دل هاى آنها الفت دهى، نمى توانستى، ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد، او توانا و حكيم است.» (هُوَ الَّذى اَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنِينَ - وَ اَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِم لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِى الاَْرْضِ جَميِعاً ما اَلَّفْتَ بَيْنَ قُلوُبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ ألَّفَ بَيْنَهُمْ اِنَّهُ عَزيِزٌ حَكيِمٌ).

اگر اسلام براى انزوا و گوشه گيرى و عزلت ارزشى قائل بود، هرگز تأليف بين قلوب مؤمنين و پيوند آنها را به يكديگر به عنوان معجزه بزرگ براى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بيان نمى كرد.

اين تعبير نشان مى دهد كه نه تنها زندگى در دل اجتماع مطلوب است، بلكه بايد چنان پيوندى در دل ها ايجاد شود كه آنها را يك پارچه كند.

بديهى است كه هرگز نمى توان گفت اين مربوط به زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و عصر آن حضرت بوده، چرا كه در هر زمان مدافعان حق بايد گرد محورى جمع شوند، و با تأليف قلوب، جمعيتى قوى و نيرومند بسازند، و از حق و امام زمان و پيشواى خود دفاع كنند.

قابل توجه اينكه خداوند در اينجا تأليف قلوب را به خودش نسبت مى دهد و مى گويد: خدا در دل هاى شما الفت ايجاد كرد، همان طور كه در آيه 103 آل عمران نيز به خود نسبت داده، با اين كه مى دانيم پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دست به چنين كارى زده، اين براى آن است كه نشان دهد كه اين يك معجزه الهى بود كه خدا در اختيار پيامبرش قرار داد، و گر نه آن قدر كينه ها و عداوتهاى نو و كهنه در ميان مردم متعصّب و لجوج و نادان و بى سواد عصر جاهلى بود، كه هيچ قدرتى نمى توانست آنها را بر طرف سازد. حتى اگر تمام ثروت هاى زمين را در اين راه هزينه مى كردند، ولى تعليمات اسلام و اخلاق پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امدادهاى الهى كار خود را كرد، و غيرممكن را ممكن ساخت، و معجزه اى عظيم كه از مهم ترين معجزات پيامبر(صلى الله عليه وآله) است به وقوع پيوست، و الفت كه در لغت به معنى اجتماع توأم با انسجام و اُنس و التيام است، و

[449]

در ميان آن دل هاى پراكنده و مملو از بغض و كينه ايجاد شده و كينه هاى ديرينه را از دل ها شست.

* * *

 

در چهارمين آيه، سخن از وحدت صفوف مسلمين است، چيزى كه هرگز در انزوا و عزلت يافت نمى شود، مى فرمايد: «خداوند كسانى را دوست مى دارد، كه در راه او پيكار مى كنند، همچون سدّى فولادين و بنايى آهنين» (اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ).

بنيان به معنى هرگونه بنا است، هم سد را شامل مى شود، و هم بناهاى ديگر، و مرصوص از ماده رصاص به معنى سرب گرفته شده، و از آنجا كه در زمان هاى گذشته، گاهى براى محكم شدن بنا و يك پارچگى ديوارها، سرب را آب مى كردند، و در لابلاى قطعات سنگ و مانند آن مى ريختند كه تمام فاصله ها را پر كند، و مصالح بنا را به هم پيوند دهد، لذا به هر بناى محكمى مرصوص مى گفتند كه اشاره به استحكام و يكپارچگى آن بود.

درست است كه آيه درباره پيكار نظامى و جهاد فى سبيل اللّه است، ولى روشن است كه همين معنى در ساير مجاهدت هاى اجتماعى در زمينه سياست و فرهنگ و اقتصاد، جارى است، و در آنجا نيز يكپارچگى و اتحاد و انسجام دل ها لازم است. چيزى كه در ميان گوشه گيران انزوا طلب اصلاً وجود ندارد، چرا كه آنها همانند قطعات سنگ يا آجرهايى هستند كه بدون هيچ انسجام و به هم پيوستگى هر كدام در گوشه اى افتاده اند، نه دفاعى در برابر دشمن از آنها سر مى زند، و نه پيكارى براى حل مشكلات اقتصادى و سياسى و فرهنگى جامعه.

* * *

 

در پنجمين و آخرين آيه مورد بحث، اشاره به مسأله رهبانيت و برنامه ترك دنيا و ديرنشينى گروهى از مسيحيان كرده و از آن به عنوان يك بدعت نكوهش مى كند،

[450]

كارى كه هرگز به آنها دستور داده نشده بود، مى فرمايد: «آنها رهبانيتى را بدعت گذارده بودند كه ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعايت نكردند، لذا به آنهايى كه از اين گروه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنان فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار» (وَ رُهْبانِيَّةً اِبْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ اِلاّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ فَما رَعَوها حَقَّ رَعايَتِها فَآتَيْنا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ اَجْرَهُمْ وَ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

مى دانيم امروز گروهى از مسيحيان تارك دنيا اعم از زن و مرد داريم كه به ديرها پناه مى برند، و همه به صورت مجرد زندگى مى كنند و به اصطلاح به تمام مذاهب دنيا پشت پا مى زنند و به اصطلاح مشغول عبادت مى شوند و ديرها مراكزى هستند كه براى اين گونه افراد بناشده است.

اين موضوع مربوط به امروز نيست، بلكه از بدعت هايى است كه از قرن سوم ميلادى هنگام ظهور امپراطورى رومى «ديسيوس» و مبارزه شديد او با پيروان مسيح(عليه السلام) پيدا شد، آنها بر اثر شكست از اين امپراطور خونخوار به كوه ها و بيابان ها پناه بردند، و بذر رهبانيت در ميان آنها پاشيده شد.(1)

بنابراين، اين گونه رهبانيت كه با روح تعليمات انبياء هرگز سازگار نيست در قرون اوليه مسيحيت نيز نبود بلكه بدعتى بود كه بعداً به وسيله افراد نادان منحرف گذارده شد و تا به امروز نيز ادامه دارد كه گروهى هم زندگى اجتماعى را ترك مى كنند و هم ازدواج و هم ساير فعاليّت ها را، و توسط به اصطلاح بانيان خير خواه، هزينه آنها پرداخته مى شود.

حال در اين ديرها چه مى گذرد، و بر اثر انحراف از اصول فطرى انسانى چه مفاسد عجيبى روى مى نهد، داستان بسيار مفصّل و غم انگيزى دارد تا آنجا كه يكى نويسندگان مسيحى به بعضى از ديرها اشاره كرده و آن را كانونى از فحشاء مى شمرد. و اصولاً اين زندگى غير طبيعى بر روح و فكر آنها اثرات منفى گذارده و سبب


1. دائرة المعارف قرن بيستم; ماده رهب.

[451]

اختلالات روانى گوناگونى مى شود.

اسلام آمد و خط بطلانى بر اين گونه كارها كشيد، و مردم را دعوت به زندگى اجتماعى توأم با پارسايى نمود.

توجه به اين نكته لازم است كه رهبانيت در اصل از ماده «رَهْبَه» (بر وزن ضربه) به معنى ترس و خوف است و منظور در اينجا خوف از خدا است، و به گفته راغب در كتاب مفردات، ترسى است كه آميخته با پرهيز و اضطراب باشد، سپس اين واژه به كار گروهى از مسيحيان يا غير آنها كه انزواطلبى را پيش گرفته و به گمان خود به عبادت پروردگار مى پرداختند اطلاق شده است، از جمله بدعت هاى زشت مسيحيان در مورد رهبانيت، تحريم ازدواج براى مردان و زنان تارك دنيا بود و پشت پا زدن به همه وظائف اجتماعى و انتخاب صومعه ها و ديرهاى دور افتاده را براى برنامه هاى عبادى بدعت آميز.

از آيه بالا استفاده مى شود رهبانيت به دو گونه است: مطلوب و نامطلوب.

به يقين رهبانيّت نامطلوب همان چيزى است كه در بالا اشاره شد، و رهبانيت مطلوب همان ساده زيستى و حذف تجمّلات از زندگى، و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است كه توأم با زندگى اجتماعى و جهاد و پيكار در مسير حركت جامعه به پيش، در تمام زمينه هاى معنوى و مادى معقول است.

به تعبير ديگر آيه فوق مى گويد: نوعى رهبانيت در آيين مسيح(عليه السلام) از سوى خدا نازل شده بود كه زهد حضرت مسيح(عليه السلام) نمونه اى از آن بود، ولى مسيحيان (در قرون بعد) نوع ديگر از رهبانيت را بدعت گذارى كردند كه هرگز در آيين مسيح(عليه السلام) نبود، و آن انزواى اجتماعى و بيگانگى از زندگى دنيا و ترك ازدواج و گوشه گيرى بود.

ممكن است گفته شود حضرت مسيح(عليه السلام) هم در عمر خود ازدواج نكرد، ولى نبايد فراموش نمود كه حضرت مسيح(عليه السلام) عمرى كوتاه داشت، و حدود سى سال در ميان مردم روى زمين زندگى نمود، و در اين مدّت مشغول به تبليغ آيين حق، و پيوسته از نقطه اى به نقطه ديگر مى رفت و مجالى براى ازدواج نيافت.

به هر حال اسلام رهبانيّت بدعت گذارى شده مسيحيان را به شدت محكوم كرد

[452]

و حديث معروف «لا رُهْبانِيَّةَ فِى الاْسْلامِ; در اسلام رهبانيت وجود ندارد» در منابع مختلف آمده است.

سخن درباره رهبانيت و تاريخچه و ابعاد و نتايج آن بسيار است، براى آگاهى بيشتر مى توانيد به تفسير نمونه ذيل آيه فوق مراجعه فرماييد(1) و در بحث هاى آينده نيز اشارات ديگرى به اين مطلب خواهيم داشت.

 

اجتماع گرايى و انزواطلبى در روايات اسلامى

يك نگاه اجمالى به تعليمات اسلام در زمينه هاى مختلف به خوبى نشان مى دهد كه همه جا اسلام طرفدار جماعت و اجتماع است، و حتّى عبادات اسلامى كه رابطه ميان خلق و خالق است و به صورت دسته جمعى انجام مى شود.

اذان و اقامه دعوت عام به سوى نماز و فلاح و رستگارى است (حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ) ضميرها در سوره حمد، همه به صورت جمعى است، و در شكل متكلم مع الغير، و در پايان نماز سلامى است عام بر همه مؤمنان و نمازگزاران.

نماز جماعت و از آن فراتر نماز جمعه و از همه فراتر حج، عباداتى مى باشند كه به طور كامل جنبه اجتماعى دارند.

در روايات اسلامى تأكيد فراوان بر لزوم جماعت و همراهى و همگامى با آن شده است از جمله:

1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «اَيُّها النّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْجَماعَةِ وَ اِيّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ; اى مردم! بر شما است كه از جماعت جدا نشويد، و از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد»(2)

2ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم: «اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ، وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ; اجتماع رحمت است، و پراكندگى عذاب.»(3)

3ـ در حديث ديگرى باز از همان حضرت آمده است: «يَدُاللّهِ عَلَى الْجَماعَةِ فَاِذَا اشْتَدَّ


1. تفسير نمونه، جلد 23، صفحه 381 - 390.

2. كنز العمال، جلد 1، حديث 1028، صفحه 206.

3. ميزان الحكمة، جلد اوّل، حديث 2438، صفحه 406.

[453]

(شَدَّ) الشّاذَّمِنْهُمْ اِخْتَطَفَهُ الشَّيْطانُ كَما يَختَطِفُ الذِّئْبُ الشّات الشّاذَّةَ مِنَ النِّعَمِ; دست خدا بر سر جماعت است، هنگامى كه يكى از آنها از جمعيت جدا شود (و به انزوا روى آورد) شيطان او را مى ربايد، همان گونه كه گرگ گوسفند جدا شده از گلّه را مى ربايد».(1)

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation