بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

اين در حالى است كه اگر انسان به افراد بالاتر از خود بنگرد به يقين روح ناسپاسى همراه وسوسه هاى شيطانى در او زنده مى شود.

مطالعه بركات و آثار سپاس گزارى كه فزونى نعمت و دوام و بقاء آن است، و در بحث هاى گذشته به طور گسترده ذكر شد نيز از انگيزه هاى مهم محسوب مى شود.

براى ايجاد انگيزه هاى شكر در توده مردم نسبت به يكديگر نيز بهترين راه آن است كه افراد قدردان و شكرگزار و كسانى كه از خدمات و عطايا و كمك ها خوب استفاده مى كنند مورد تشويق قرار گيرند، تشويق هاى گفتارى، و تشويق هاى رفتارى. حضرت على(عليه السلام) در عهدنامه معروف مالك اشتر خطاب به مالك مى فرمايد: «وَلايَكُونَنّ الُْمحسِنُ وَ الْمُسيئُى عِنْدَكَ بِمَنْزَلَة سَواء فَاِنَّ فى ذلِكَ تَزْهيداً لاَِهْلِ الاِْحْسانِ فى الاِْحْسانِ وَ تَدْريباً لاَِهْلِ الاِْسائَةِ عَلَى الاِْسائَةِ; هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار نزد تو يكسان باشند، زيرا اين كار سبب مى شود كه نيكوكاران در نيكى هايشان بى رغبت شوند، و بدكاران در اعمال بدشان تشويق گردند».(2)

 

شكر خالق و شكر مخلوق

بى شك شكرگزارى و سپاس، نه تنها در برابر خالق كه در برابر مخلوق نيز مطلوب است. كسى كه به ديگرى خدمت مى كند و نعمتى در اختيار او مى گذارد و از مواهب خويش به او مى بخشد هر چند انتظار قدردانى و تشكّر نداشته باشد، وظيفه انسانى


1. نهج البلاغه، نامه 69.

2. همان، نامه 53.

[93]

كه مشمول نعمت او شده است اين است كه در مقام شكرگزارى و سپاس برآيد، و با قلب و زبان و عمل از وى قدردانى كند، در روايت معروفى از امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) مى خوانيم: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِالْمُنْعِمَ مِنَ الَْمخْلُوقينَ لَمْ يَشْكُرِ اللّهَ عَزّوجل; كسى كه بخشنده نعمت را از ميان مخلوقين شكرگزارى نكند، شكر خداوند متعال را بجا نياورده است».(1)

جمله «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» هر چند به اين عبارت در متون روايات معصومين(عليه السلام) وارد نشده ولى محتوا و مضمون آن در روايت بالا و ديگر روايات ديده مى شود،و تاب دو تفسير دارد، نخست اين كه ترك شكرگزارى مخلوق، يا ناسپاسى در برابر بخشندگان نعمت، دليل بر روح ناسپاسى در وجود شخص است كه به خاطر آن، ارزشى براى نعمت هاى مردم قايل نيست، بلكه گاه خود را طلبكار هم مى داند، چنين كسى به يقين در برابر خالق متعال نيز شكرگزارى نخواهد كرد، به خصوص اين كه نعمت هايى كه مردم به يكديگر مى دهند چون محدود است و گهگاه واقع مى شود، به چشم مى آيد، برخلاف نعمت هاى الهى كه تمام وجود ما را در تمام عمر احاطه كرده و به همين دليل گاه از شدّت ظهور مخفى و پنهان مى شود.

ديگر اين كه تشكّر از مخلوق در واقع تشكّر از خدا است، چرا كه مخلوق واسطه اى براى انتقال نعمت خدا به بندگان بيش نيست، بنابراين كسى كه شكر مخلوق را بجا نياورد در واقع شكر خدا را بجا نياورده است.

به هر حال در روايات اسلامى بر اين معنى تأكيد شده كه هم در برابر نعمتى كه كسى به شما مى بخشد سپاس گزار باشيد و هم به كسى كه سپاس گزارى مى كند نعمت بيشترى بدهيد. چنانكه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه: در تورات اين جمله نوشته شده: «اُشْكُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَيْكَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَكَرَك; از كسى كه به تو نعمتى مى بخشد تشكّر كن و به كسى كه از تو تشكّر مى كند، نعمت بيشترى ببخش».(2)

خداوند در قرآن مجيد نيز صريحاً دستور شكرگزارى نسبت به بندگان را صادر


1. عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 24.

2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 94.

[94]

كرده و آن را در كنار شكرگزارى از خودش قرار داده است، مى فرمايد: «وَوَصَّيْنا الاِْنْسانُ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْن وَ فِصالُهُ فى عامَيْنِ اَنِ اشْكُرْ لى وَلِوالِدَيْكَ اِلَىَ الْمَصير; ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش هر روز با زحمتى روى زحمت حمل كرد (و دوران باردارى را با رنج هاى فراوان پشت سر گذاشت) و دوران شير خوارگى او در دو سال (با زحمت فراوان) صورت مى گيرد، به انسان گفتيم كه براى من و براى پدر و مادرت شكرگزارى كن كه بازگشت همه شما به سوى من است».(1)

به يقين پدر و مادر تنها كسانى نيستند كه بر گردن انسان حق دارند (هر چند حق آنها بسيار بزرگ است) هر كس حقّى معنوى يا مادى داشته باشد بايد در برابر او تشكّر كرد.

در حالات پيشوايان بزرگ اسلام نيز ديده شده است كه گاه كمترين خدمت را با بزرگترين نعمت پاسخ مى گفتند، «داستان هديه كردن يكى از كنيزان امام حسين(عليه السلام)شاخه گلى به آن حضرت و در برابر، آزاد ساختن او به وسيله امام(عليه السلام) معروف است، و هنگامى كه از حضرتش توضيح خواستند كه اين خدمت بزرگ چگونه در مقابل آن كار كوچك قرار مى گيرد فرمود: «كذا اَدَّبَنا اللّهُ; اين گونه خداوند ما را ادب كرده است».(2)

و نيز در داستان معروف ديگرى مى خوانيم كه در يكى از سفرها امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و عبداللّه بن جعفر از قافله عقب ماندند و در بيابان تشنه شدند، از دور خيمه چادر نشينى جلب توجه آنها را نمود، به سراغ آن آمدند، پير زن تك و تنهايى در آن ديدند كه آنها را سيراب كرد، و گوسفندى را كه داشت براى تغذيه آنها آماده ساخت و آنها به پيرزن فرمودند اگر به مدينه آمدى به سراغ ما بيا شايد بتوانيم اين همه محبّت را تا اندازه اى جبران كنيم، سپس خشكسالى شديدى در بيابان هاى اطراف مدينه شد به گونه اى كه چادرنشينان به شهرها هجوم آوردند و از مردم درخواست كمك مى كردند، روزى چشم امام حسن(عليه السلام) به همان پيرزن افتاد كه


1. لقمان، آيه 14.

2. بحارالانوار، جلد 44، صفحه 195. مانند اين جريان در مورد امام حسن(عليه السلام) نيز نقل شده است. بحارالانوار، جلد 43، صفحه 343.

[95]

در كوچه هاى مدينه تقاضاى كمك مى كند. حضرت او را صدا زد و از او پرسيد به خاطر دارى كه من و برادر و پسر عمويم در بيابان نزد تو آمديم و تو بهترين كمك را به ما كردى، پيرزن نيكوكار چيزى به خاطر نداشت، ولى امام فرمود: اگر تو به خاطر ندارى، من به خاطر دارم. سپس پول زياد و گوسفندان فراوانى به او بخشيد و او را نزد برادرش امام حسين(عليه السلام) فرستاد، آن حضرت نيز عطاياى بيشترى به پيرزن دادند و سپس او را به سراغ عبداللّه بن جعفر فرستادند، او نيز نعمت زيادى به آن پيرزن بخشيد و در پايان حديث آمده است: «صارَتْ مِنْ اَغْنَى النّاسِ; او يكى از ثروتمندترين مردم شد».(1)

داستان «شيماء» دختر حليمه سعديه خواهر رضاعى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و محبّت و خدمتى كه آن حضرت به خاطر خدمات مادرش در دوران شيردادن او به شيماء كرد نيز در بسيارى از تواريخ آمده و خلاصه اش اين است كه بعد از جنگ «حنين» گروه زيادى از طائفه بنى سعد و قبيله «حليمه سعديه» به اسارت درآمدند، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) شيماء را در ميان اسيران ديد به ياد محبت هاى او و مادرش در دوران شيرخوارگى خود افتاد برخاست و عباى خود را بر زمين گستراند و شيماء را روى آن نشاند و با مهربانى از او احوال پرسى كرد و فرمود: تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت كردى (مادرت نيز محبت كرد) اين در حالى بود كه حدود شصت سال از آن تاريخ مى گذشت، شيما از پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقاضا كرد اسيران طايفه اش را آزاد سازد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: من سهم خودم را مى بخشم، هنگامى كه مسلمانان از اين ماجرا آگاه شدند، آنها نيز به پيروى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) سهم خود را بخشيدند و در نتيجه همه اسيران آن طايفه آزاد شدند (و به اين ترتيب به خاطر خدمت دوران شيرخوارگى، گروه زيادى آزادى خود را باز يافتند.(2)

و نظر اين شكرگزارى و قدردانى عملى در حالات پيشوايان معصوم(عليه السلام) فراوان است.


1. نورالابصار محمد شبلنجى مصرى (با اقتباس و تلخيص); بحارالانوار، جلد 43، صفحه 348.

2. اعلام الورى، صفحه 126 و 127، سفية البحار، ماده «حلم».

[96]

نمونه ديگر از اين گونه شكر و سپاسگزارى در برابر خدمات بندگان خدا چيزى است كه در تاريخ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است و آن اين كه در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)زنى بود به نام «ثويبه» كه پيش از آن كه «حليمه سعديه» افتخار دايه بودن نسبت به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را پيدا كند چند روزى از شير فرزندش به نام مسروح، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)را شير داد. هنگامى كه پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) هجرت فرمود و اموالى در اختيار آن حضرت قرار گرفت، هيچ گاه ثويبه را فراموش نمى كرد، و همواره تا پايان زندگى آن زن، لباس هدايايى براى او مى فرستاد. آن زن بعد از جنگ «خيبر» چشم از جهان پوشيد.

شگفت آور اين كه در بعضى از تواريخ آمده است كه «ثويبه» كنيز «ابولهب» بود و هنگامى كه به ابولهب بشارت تولد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را داد او را آزاد كرد (پيدا است ابولهب در آن زمان به خاطر خويشاوندى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تولد پيامبر(صلى الله عليه وآله) خوشحال شد كه از برادرش عبداللّه فرزندى به وجود آمد).

هنگامى كه ابولهب بعد از آن همه دشمنى با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، برادرش عباس او را در خواب ديد سؤال كرد: حالت چگونه است؟ گفت: در آتشم، ولى شبهاى دوشنبه مجازات من تخفيف مى يابد و از ميان انگشتانم آب مى نوشم، و اين به خاطر آن است كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) دوشنبه متولد شد، و من هنگامى كه بشارت تولد او را از ثويبه كنيز خودم شنيدم، و آگاه شدم كه چند روزى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را شير داد او را آزاد كردم.(1)

 

 


1. سفينة البحار، جلد 1، ص 522 (واژه ثويبه).

[97]

 

 

 

 

 

4

 

غيبت، تنابز بالألقاب و حفظ الغيب

 

اشاره

در جلد اوّل از اين كتاب كه بحث پيرامون اصول كلّى مباحث اخلاقى بود، بحثى پيرامون مبارزه با آفات اللسان (آفت هاى زبان) به عنوان يكى از نخستين گامهاى اصلاح اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه مطرح شد، وعده داديم جزئيات آن در بحث هاى آينده عنوان خواهد شد. يكى از آنها مسأله غيبت است كه از شايع ترين و زشت ترين و خطرناك ترين مفاسد اخلاقى است. و سبب هتك حيثيّت افراد، كشف اسرار، اشاعه فحشاء، و جسور ساختن گنهكاران در گناهانشان و سرانجام موجب تزلزل پايه هاى اعتماد در زندگى اجتماعى است.

بى شك بسيارى از مردم نقطه ضعف هايى دارند كه غالباً پرده بر آن افتاده اگر اين عيوب و نقطه ضعف ها آشكار گردد، اعتماد عمومى سلب مى شود، و مفاسد متعددى كه در بالا اشاره شد سطح جامعه را فرا خواهد گرفت، به همين دليل اسلام از آن شديداً نهى كرده و در كتب علماى اخلاق غيبت به عنوان يكى از بدترين آفات زبان ذكر شده است (هر چند غيبت منحصر به زبان نيست از طريق قلم يا اشارات دست و چشم و ابرو نيز انجام مى شود).

و از آنجا كه بدون پرهيز از اين رذيله اخلاقى هرگز انسان در مسير قرب الى الله به جايى نمى رسد و جامعه انسانى روح صلاح و سعادت را نمى بيند بايد، براى آن اهميت فوق العاده قائل شد.

[98]

گذاشتن لقب هاى زشت بر يكديگر كه غالباً در غياب اشخاص از آن استفاده مى شود نيز شاخه اى از شاخه هاى غيبت است، هر چند گاهى تحت عنوان مستقلى از آن ياد شده است، از همين رو ما اين دو بحث را همراه يكديگر عنوان كرديم.

نقطه مقابل غيبت حفظ الغيب است، كه انسان در پشت سر اشخاص از آنها به نيكى ياد كند، و اگر كسى از آنها غيبت كند به دفاع از حيثيت آنها برخيزد و با تعبيرات مختلفى كه بعداً به آنها اشاره خواهد شد آبروى او را حفظ كند، و اين يكى از فضايل مهم اخلاقى است. كه بركات زيادى را براى فرد و جامعه همراه دارد.

به هر حال با توجه به اهميت موضوع، قرآن مجيد در آيات متعددى به سراغ اين موضوع رفته و دستورهاى مؤكدى صادر نموده است:

1ـ ... وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ اَخيهِ مَيْتاً
فَكَرِهْتُمُوه.
   (حجرات ـ 12)

2ـ وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة.   (همزه ـ 1)

3ـ اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِى الّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.   (نور ـ 19)

4ـ لا يُحِبُّ اللّهَ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ كانَ اللّهُ
سَميعاً عَليِماً.
   (نساء ـ 148)

 

ترجمه:

1ـ «...و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به يقين همه شما از اين امر كراهت داريد».

2ـ واى بر هر غيب جوى مسخره كننده.

3 ـ «كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است.

[99]

4ـ خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بديها (ى ديگران) را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه، قرآن با صراحت از سه چيز نهى مى كند كه در واقع علّت و معلول يكديگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسّس، و سرانجام از غيبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسّس در احوال ديگران، و كشف اسرار آنها مى كند و از آنجا كه هر انسانى ممكن است عيب و نقصى داشته باشد كه با تجسّس كشف شود، اطلاع بر آن عيب پنهانى سبب غيبت مى گردد.

ولى قرآن مجيد در اين آيه براى غيبت اهميّتى بيش از مسأله گمان بد و تجسّس قائل شده چرا كه آن را مدلّل به دليلى گويا و رسايى ساخته مى فرمايد: «كسى از شما ديگرى را غيبت نكند آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد» (وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَاْكُلَ لَحْمَ اَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ).

اين تشبيه كه در واقع يك دليل منطقى را تشكيل مى دهد تمام ابعاد مسأله غيبت را بيان كرده، شخص غائب را به مرده تشبيه مى كند، و رابطه دينى او را به عنوان برادرى و اخوّت و آبروى او را به پاره تن او و غيبت را به منزله خوردن گوشت او، كارى كه هر وجدانى، هر قدر ضعيف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترين حالات حاضر نيست چنين كند.

اين تشبيه مى تواند اشاره به نكته هاى فراوان ديگرى نيز باشد:

فرد غائب همچون مرده است كه قدرت بر دفاع از خويش ندارد، و هجوم بردن بر كسى كه قادر بر دفاع از خويش نيست، بدترين نوع ناجوان مردى است.

بى شك خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمى شود، بلكه سرچشمه انواع بيمارى ها است، بنابراين غيبت كننده اگر آتش كينه و حسد خود را با غيبت موقّتاً فرو نشاند به يقين چيزى نمى گذرد كه همان بذرهاى نهفته مفاسد

[100]

اخلاقى در درون جان او سر مى كشد و همچون خارهاى مغيلان او را آزار مى دهد.

غيبت كننده انسان ضعيف و ناتوانى است كه شهامت رويا رويى با مسايل را ندارد و به همين دليل به مرده برادر خويش هجوم مى برد.

همان گونه كه يك حيوان يا انسان مردار خوار، سبب انتشار انواع ميكرب هاى بيمارى مى گردد، شخص غيبت كننده نيز با ذكر گناهان و عيوب پنهانى برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم مى سازد.

قرآن مجيد با ذكر اين مثال و ريزه كارى هايى كه در آن نهفته شده به تحريك وجدان و فطرت انسان ها در برابر اين گناه بزرگ مى پردازد، و شايد به همين دليل جمله را با سؤال شروع مى كند، تا پاسخ آن از درون انسان ها برخيزد و تأثير آن قوى تر شود، مى فرمايد: «آيا هيچ يك از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»

در ضمن آيه مى تواند اشاره اى به اين نكته نيز باشد، كه موارد جواز غيبت (مانند تظلّم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذات البين در واقع مانند موارد اضطرار به اكل ميته است كه انسان بايد به حداقل قناعت كند).

ولى اين سؤال مطرح است كه ما در تمام دنيا به ندرت در طول يك سال به موردى برخورد مى كنيم كه كسى گوشت مرده انسانى را ـ چه رسد به برادر خويش ـ خورده باشد، زشتى اين امر به اندازه اى است كه همه از آن پرهيز مى كنند، در حالى كه غيبت امر رايجى است كه در همه جوامع ديده مى شود، بلكه يكى از وسايل تفريح و سرگرمى در جلسات است، راستى اين تفاوت از كجا سرچشمه مى گيرد؟

اين موضوع ظاهراً دليلى جز اين ندارد كه رواج غيبت، قبح و زشتى آن را متأسفانه در نظرها كم كرده است.

در دوّمين آيه با تهديد كوبنده اى به سراغ عيب جويان و غيبت كنندگان مى رود، مى فرمايد «واى به هر عيب جوى غيبت كننده اى كه مردم با ايمان را به سخريه مى گيرند، و با نيش زبان و حركات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پيش رو، مؤمنان را هدف تيرهاى طعن و تهمت قرار مى دهند» (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة).

[101]

در اين كه واژه «لُمَزَة» (از ماده لمز (بر وزن رمز) و «هُمَزَه» از ماده همز (بر همين وزن) كه هر دو صيغه مبالغه است، به يك معنى است، و اشاره به غيبت كنندگان و عيب جويان مى كند يا در ميان آنها تفاوتى است، در ميان مفسّران گفتگوى بسيار است. بعضى هر دو را به يك معنى مى دانند بعضى به دو معنى، آنها كه معتقدند دو معنى دارد بعضى هُمَزَه رابه معنى غيبت كننده، و لُمَزَه را به معنى عيبجو تفسير كرده اند و بعضى عكس آن را گفته اند، و بعضى مى گويند هُمَزَه به كسى گفته مى شود كه با اشارات عيب جويى مى كند، و لُمَزَه به معنى كسى است كه با زبان، اين عمل زشت را انجام مى دهد.

بعضى اولى را به معنى عيب جويى آشكار، و دومى را به معنى عيب جويى پنهان و يا اشاره دانسته اند، و بعضى عقيده دارند هُمَزَه كسى است كه در حضور، عيب جويى مى كند، و لُمَزَه كسى است كه در پشت سر، اين كار را انجام مى دهد.

بعضى از مفسران گفته اند همز و لمز، دو صفت رذيله است كه از جهل و غضب و تكبّر تركيب شده است زيرا هم سبب اذيّت و آزار ديگران است و هم نوعى برترى طلبى در آن نهفته است، و از آنجا كه در خود فضيلتى نمى بيند سعى مى كند به ديگران عيب بگذارد تا خودش را برتر نشان دهد.(1)

در همان تفسير اين دو صفت را از اوصاف منافقان ـ طبق حديثى ـ بيان مى كند.(2) تعبير به «ويل» كه در آغاز اين آيه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجيد ديده مى شود، كه در مقام نفرين و به معنى هلاكت و يا به معنى انواع عذاب است، و اين كه گفته اند اشاره به چاه يا وادى پر عذابى در جهنم است در واقع از قبيل تفسير كلى به مصداق است.

اين واژه و واژه «وَيْس» و «وَيْح» همه حالت تأسف انسان را بيان مى كند منتها ويل در موارد كارهاى زشت و قبيح گفته مى شود، و ويس در مقابل تحقير، و ويح در مقام ترحم.(3)


1. روح البيان، جلد 10، صفحه 58.

2. همان مدرك.

3. تفسير كبير فخر رازى، جلد 32، صفحه 91.

[102]

با توجه به موارد استعمال ويل در قرآن، به خوبى روشن مى شود كه اين واژه در مواردى به كار مى رود كه كارهاى بسيار زشتى انجام گرفته است، و از اينجا روشن مى شود كه غيبت و عيب جويى از ديدگاه قرآن مجيد از زشت ترين كارها است.

در سوّمين آيه مستقيماً سخن از نكوهش اشاعه فحشاء و تهديد شديد مرتكب شوندگان به ميان آمد و به طور ضمنى، مذمّت از غيبت مى كند، زيرا اشاعه فحشاء غالباً از طريق غيبت يا تهمت است. مى فرمايد: «كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد» (اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةَ فِى الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ انْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

البته شأن نزول آيه در مورد تهمتى است كه از سوى منافقان به يكى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) زده شده بود، ولى مسأله اشاعه فحشاء (شيوع دادن زشتيها در ميان مردم) مفهوم عامى دارد كه مخصوصاً غيبت را در بسيارى از موارد شامل مى شود.

در واقع نخستين آيه از آيات بالا اشاره به بُعد حقّ النّاس فردى غيبت داشت و اين آيه اشاره به آثار ويران گر جمعى آن است، زيرا هرگاه كارهاى خلافى را كه مردم در پنهانى انجام داده اند و كسى از آن آگاه نيست بر ملا شود، بسيارى از افراد ضعيف الايمان تشويق به اين گونه كارها مى شود.

«فاحشه» از ماده فحش در اصل به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگيرد، بنابراين شامل تمام منكرات و كارهاى بسيار زشت و قبيح مى شود، هر چند در بسيارى از موارد در قرآن مجيد يا در كلمات روزمرّه در خصوص انحرافات جنسى و آلودگى هاى ناموسى به كار مى رود، ولى اين مانع از عموميّت فاحشه و فحشاء نيست، و در واقع از قبيل استعمال در يك مصداق بارز است، بنابراين اشاعه فحشاء كه در آيه آمده، و در بسيارى از موارد از طريق غيبت انجام مى شود، منحصر به آلودگى هاى جنسى نيست.

درآيه 45 عنكبوت درباره نماز مى خوانيم: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ; نماز انسان را از زشتى ها و منكرات باز مى دارد» و به يقين مفهوم آن عام است.

[103]

به همين دليل در ذيل اين آيه حديثى وارد شده كه مى فرمايد: «مَنْ قالَ فِى مُؤْمِن مارَأَتْهُ عَيْناهُ وَ سَمِعَتْهُ اُذُناهُ فَهُوَ مِنَ الَّذينَ قالَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اِنّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ; كسى كه درباره مؤمن آنچه را مى بيند (از عيوب پنهانى) و آنچه را مى شنود (كه مردم درباره او مى گويند) او از كسانى است كه خداوند متعال درباره آنها گفته كسانى كه دوست دارند اشاعه فحشاء در ميان مؤمنان شود عذاب درناكى دارند».

اين نكته نيز حائز اهميت است كه قرآن در آيه بالا مجازات اين گونه اشخاص را عذاب دنيا و آخرت ذكر كرده، و اين نشان مى دهد غيبت و اشاعه فحشاء پى آمدهاى سويى در زندگى انسان ها نيز دارد.

آخرين سخن درباره تفسير آيه فوق اين كه قرآن مجيد براى اين كه تأكيد بر اين مسأله مهم بگذارد نمى گويد كسانى كه اشاعه فحشا كنند، گرفتار عذاب اليم دنيا و آخرت مى شوند، بلكه مى گويد كسانى كه دوست دارند، اشاعه فحشاء در ميان مؤمنان شود چنين سرنوشتى دارند.

* * *

 

در چهارمين و آخرين آيه مورد بحث، سخن از جواز غيبت در مورد ظالمان براى مظلومانى كه به دادخواهى برمى خيزند آمده است كه از آن به خوبى روشن مى شود غيبت بدون مجوز جايز نيست، مى فرمايد: «خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند مگر آن كس كه مورد ستم واقع شد (و مى خواهد از اين طريق تظلّم كند و رفع ظلم نمايد) (لا يُحِبُّ اللّه الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاّ مَنْ ظُلِمَ).

منظور از جهل من القول، هر گونه ابراز و اظهار لفظى است خواه به صورت شكايت باشد يا حكايت، يا غيبت، يا نفرين و مذّمت. بنابراين مظلومانى كه مورد ستم ظالمان قرار گرفته اند براى دفاع از خويشتن مى توانند كارهاى ظالمان را برشمرند.

و براى اين كه افرادى از اين استثناء سوء استفاده نكنند، و به بهانه اين كه

[104]

مظلوم واقع شده اند، هر جا بنشينند و به غيبت اين و آن بپردازند، در پايان آيه مى فرمايد: خداوند سخنان را مى شنود و از نيّات آگاه است.(وَ كانَ اللّهُ سَميعَاً عَليماً).

* * *

 

از آنچه در آيات فوق آمد زشتى فوق العاده غيبت و عواقب دردناك آن در دنيا و آخرت به خوبى روشن مى شود.

 

غيبت در روايات اسلامى

در منابع حديث و كتب اخلاق روايات زيادى در نكوهش غيبت وارد شده; مضمون اين روايات به قدرى شديد و تكان دهنده است كه درباره كمتر گناهى مى توان اينگونه تعبيرات را يافت كه از ميان آنها ده روايت زير برگزيده شده است.

در حديثى مى خوانيم كه روزى پيغمبر با صداى بسيار بلند خطبه خواند به گونه اى كه به گوش زنانى كه در خانه هايى كه نزديك بودند رسيد فرمود: «يا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ لاتَغْتابُوا الْمُسْلِمينَ وَ لا تَتَبَّعُوا عَوراتَهُمْ فَاِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَتَ اَخِيهِ يَتَتَبَّعُ اللّهَ عَوْرَتَهُ حَتّى يَفْضِحَهُ فى جَوْفِ بَيْتِهِ; اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد و در قلبتان ايمان نيست، غيبت مسلمان نكنيد، و در صدد كشف عيوب آن ها نباشيد، چرا كه هر كس درصدد كشف عيوب برادر مسلمانش باشد خداوند در صدد كشف عيوب او خواهد بود تا آنجا كه در درون خانه اش رسوايش مى كند».(1)

2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه روزى خطبه خواند و درباره اهميت گناه ربا سخنانى فرمود تا آنجا كه گناه يك درهم از ربا را بدتر از سىوشش زنا شمرد، سپس فرمود: «اِنَّ اَرْبَا الرِّبا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسَلِمِ; بدترين ربا بردن آبروى مسلمان (از طريق غيبت و مانند آن) است».(2)

اين تعبير (اهميت گناه غيبت نسبت به زنا) در روايات متعددى آمده و در بعضى


1. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.

2. جامع السادات، جلد 2، صفحه 303.

[105]

از روايات آمده است علت آن اين است كه زناكار پس از توبه حقيقى بخشوده خواهد شد، ولى غيبت كننده چون حق الناس را ضايع كرده مشمول رحمت الهى نخواهد شد، تا صاحب غيبت را راضى كند.(1)

3ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اَلْغَيْبَةُ حَرامٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم وَ اِنّها لَتَأكُلُ الْحَسَناتِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ; غيبت بر هر مسلمانى حرام است و حسنات را از ميان مى برد، همانگونه آتش هيزم را مى سوزاند و نابود مى كند».(2)

اين ويژگى همان گونه كه در بحثهاى آينده خواهد آمد نيز به خاطر آن است كه غيبت جنبه حقّ النّاس دارد، و حسنات غيبت كننده را به نامه اعمال غيبت شونده منتقل مى كنند تا جبران تضييع آبروى او شود.

4ـ در يك حديث قدسى آمده است كه خداوند به موسى(عليه السلام) خطاب كرد و فرمود «مَنْ ماتَ تُائباً مِنَ الْغَيْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً عَلَيها، فَهُوَ اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ; كسى كه بميرد در حالى كه توبه از غيبت كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود، و كسى كه بميرد و اصرار بر آن ورزد و توبه نكند، اولين كسى است كه وارد دوزخ مى شود».(3)

5ـ در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم تعبير تكان دهنده ديگرى ديده مى شود، فرمود: «مَنْ مَشى فِى غَيْبَةِ اَخِيهِ وَ كَشْفِ عَوْرَتِهِ كانَ اَوَّلُ خُطْوَة خَطاها وَضَعَها فى جَهَنَّمَ; كسى كه در طريق غيبت برادر مسلمانش و كشف عيوب پنهانى او گام بردارد، اولين گامى را كه برمى دارد در جهنم مى گذارد».(4)

6ـ در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم «ما عُمّرَ مَجلسٌ بِالْغَيْبَةِ اِلاّ خُرِّبَ بِالدِّينِ فَنَزَّهُوَ اَسْماعَكُمْ مِنْ اسْتِماعِ الْغَيْبَةِ فَاِنَّ الْقائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَها شَرِيكانِ فِى الاِثْمِ; هيچ مجلسى با غيبت آباد نمى شود مگر اينكه از نظر دين ويران مى گردد، حال كه چنين است گو خود را از شنيدن غيبت پاك داريد چرا كه گوينده و شنونده هر دو در گناه شريكند»(5)


1. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 601، حديث 18.

2. جامع السادات، جلد 3، صفحه 305.

3. همان، صفحه 302.

4. همان، صفحه 303.

5.بحارالانوار، جلد 75، صفحه 259.

[106]

7ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در مورد زيانهاى فوق العاده معنوى غيبت چنين مى خوانيم: «مَنْ اِغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمَةً لَنْ يَقْبَلَ اللّه صَلاتَهُ وَ لا صِيامَهُ اَرْبَعِينَ لَيْلَةً اِلاّ اَنْ يَغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ; كسى كه غيبت مرد مسلمانى يا زن مسلمانى بكند خداوند نماز و روزه او را چهل شبانه روز قبول نمى كند مگر اين كه صاحب غيبت از او راضى گردد».(1)

8ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ رَوى عَلى مُؤْمِن رَوايَة يُريدُ بِها شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرَوَّتِهِ لَيَسْقُطُ مِنْ اَعْيُنِ النّاسِ، وَ اَخْرَجَهُ اللّه مِنْ وِلايَتِهِ اِلى وِلايَةِ الشَّيْطانِ فَلا يَقْبَلُهُ الشَّيْطانُ; كسى كه سخنى درباره فرد با ايمانى نقل كند و هدفش اين باشد كه عيبى بر او نهد، و شخصيتش را در هم بشكند تا از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از تحت سرپرستى خودش به تحت سرپرستى شيطان مى فرستد، و شيطان او را نمى پذيرد».(2)

روشن است كه مصداق واضح روايت بالا شخص غيبت كننده است كه هدفش از غيبت عيب نهادن بر مؤمنين، و در هم شكستن شخصيت اجتماعى آن ها است و چنين افرادى به قدرى گناهانشان عظيم است كه حتى شيطان از پذيرفتن ولايت آنها وحشت دارد».

9ـ در حديث مناهى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) آمده است «نَهى عَنِ الْغَيْبَةِ وَ قالَ مَنْ اِغْتابَ امْرَءً مُسْلِماً بَطَلَ صَوْمُهُ وَ نَقَضَ وَضُوئُهُ، وَ جاءَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفُوهُ مِنْ فِيِه رائِحَةٌ اَنْتَنُ مِنَ الْجِيفَهِ يَتَأَذَّئُ بِهِ اَهْلُ الْمَوْقِفِ; پيامبر(صلى الله عليه وآله) از غيبت نهى كرد و فرمود: كسى كه مسلمانى را غيبت كند، روزه اش باطل مى شود، و وضويش مى شكند، و روز قيامت از دهان او بويى خارج مى شود كه متعفّن تر از بوى مردار است، به گونه اى كه اهل محشر از آن ناراحت مى شوند».(3)

10ـ اين بحث را با حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم، هر چند رواياتى كه در اين زمينه باقى مانده بسيار بيش از آن است كه در بالا آورديم، اما آنچه در بالا آمد براى درك اهميت گناه غيبت كافى است فرمود: «اِيّاكَ وَ الْغَيْبَةَ فَاِنَّها تُمْقِتُكَ اِلَى اللّهَ وَ النّاسَ، وَ تَحْبُطُ اَجْرَكَ; از غيبت بپرهيز كه تو را در پيشگاه خدا و مردم مبغوض مى كند، و اجر و پاداش تو را (در برابر اعمال صالحه) بر باد مى دهد».(4)


1. بحارالانوار، جلد 72، صفحه 258، حديث 53.

2. اصول كافى، جلد 2، صفحه 358، حديث 1.

3. وسائل الشيعه، جلد 8، صفحه 599، حديث 13.

4. شرح غرر الحكم، جلد 2، صفحه 687، حديث 2632.

[107]

به يقين حتى يكى از اين احاديث به تنهايى براى پى بردن به اهميت گناه غيبت از ديدگاه پيشوايان اسلام كافى است تا چه رسد به اين كه همه آنها را در كنار هم بچينيم و يكى در نظر بگيريم.

شك نيست كه علاوه بر شهادت قرآن مجيد و روايات متواتره اسلامى و اجماع مسلمين بر حرمت غيبت، عقل نيز آن را زشت و قبيح و در خور سرزنش و مجازات مى شمرد، چرا كه يكى از مصاديق بارز ظلم و ستم است كه قبح و زشتى آن از مستقلاّت عقليه مى باشد، بنابراين دليل حرمت غيبت، تمام ادلّه اربعه فقهى مى باشد.

در اينجا مسايل مهمى باقى مانده است كه بايد مورد بحث و بررسى قرار گيرد:

 

1ـ تعريف غيبت

در تعريف غيبت، ارباب لغت و فقها و علماى اخلاق، تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند كه در واقع همه آنها به يك معنى باز مى گردد، هر چند از نظر تعميم و تخصيص در ميان آنها تفاوت هايى است.

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation