بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - اخلاق در قرآن
     302 - اخلاق در قرآن
     303 - اخلاق در قرآن
     304 - اخلاق در قرآن
     305 - اخلاق در قرآن
     306 - اخلاق در قرآن
     307 - اخلاق در قرآن
     308 - اخلاق در قرآن
     309 - اخلاق در قرآن
     310 - اخلاق در قرآن
     311 - اخلاق در قرآن
     312 - اخلاق در قرآن
     313 - اخلاق در قرآن
     314 - اخلاق در قرآن
     315 - اخلاق در قرآن
     316 - اخلاق در قرآن
     317 - اخلاق در قرآن
     318 - اخلاق در قرآن
     319 - اخلاق در قرآن
     320 - اخلاق در قرآن
     321 - اخلاق در قرآن
     322 - اخلاق در قرآن
     323 - اخلاق در قرآن
     324 - اخلاق در قرآن
     325 - اخلاق در قرآن
     326 - اخلاق در قرآن
     327 - اخلاق در قرآن
     328 - اخلاق در قرآن
     329 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1

 

جاه طلبى

 

اشاره

هر كس به چيزى علاقه مند است، بعضى به مال عشق مىورزند، بعضى ديگر به جمال، گروهى خواهان كمالند، ولى جمعى طالب مقامند و اين گروه اخير را جاه طلب مى نامند، دوست دارند مردم همه به آنها احترام بگذارند، و به خانه آنها رفت و آمد داشته باشند، و به اصطلاح از ديگران يك سر و گردن برتر باشند، آخرين سخن، سخن آنها باشد و كسى روى حرف آنها حرف نزند، هر چند عقل و كفايت و درايت لازم براى اين امور را نداشته باشند. اين گونه افراد را جاه طلب و طالب اسم و آوازه و مقام مى نامند.

اين صفت غالباً در افراد بزرگسال پيدا مى شود، و در جوان و نوجوان كمتر است، و گاه تا آخر عمر از انسان جدا نمى شود، تمام نيروهاى او تحليل مى رود; ولى جاه طلبى همچنان در اعماق قلبش به قوت خود باقى است، بلكه با افزايش سن قوى تر و گسترده تر مى شود.

اين صفت رذيله سرچشمه بسيارى از مفاسد فردى و اجتماعى است، انسان را از خدا و خلق خدا دور مى كند و او را براى وصول به مقصدش به دنبال گناهان خطرناكى مى فرستد، و از همه بدتر اين كه در بسيارى از اوقات با صفات نيك مانند

[14]

احساس مسؤوليت و تصميم بر انجام وظيفه اجتماعى و لزوم مديريت صالح در جامعه و امثال اين ها اشتباه مى شود. در حديث آمده است: «آخِرُ ما يَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّيقينَ حُبُّ الْجاه; آخرين چيزى كه از محبت دنيا از قلب مؤمنان راستين خارج مى شود، جاه طلبى است».

اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد اين رذيله اخلاقى خطرناك است.

لازم به يادآورى است كه اين صفت، پيوند نزديكى با رياكارى و تكبر و عُجب و خودپسندى دارد كه گاه به همين جهت اشتباه مى شود، با اين اشاره به آيات قرآن باز مى گرديم، و چهره هايى از جاه طلبى و عواقب آن را در قرآن مجيد، مورد بررسى قرار مى دهيم:

در ماجراى سامرى كه در سوره طه از آيه 85 تا 98 آمده است استفاده مى شود كه مسأله جاه طلبى او سبب گمراهى خودش و گمراهى گروه كثيرى از بنى اسرائيل، و بر باد رفتن جمع عظيمى از آنها شد. «قالَ فَاِنّا قَد فَتَنّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ اَضَلَّهُمُ السّامِرِىُّ...فَاَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا اِلهُكُمْ وَ اِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ...

قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِىُّ ـ قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ اَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى»(1).

2ـ وَ اِذْ قُلْتُمْ يا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ.   (بقره ـ 55)

وَ قالَ الَّذِيْنَ لا يَرْجُوْنَ لِقائَنا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْنا الْمَلائِكَةُ اَوْ نَرَى رَبَّنا لَقَد اسْتَكْبَرُوا فى اَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً كَبِيراً.   (فرقان ـ 21)


1. طه، آيات 85 و 88 و 95 و 96.

[15]

3ـ وَ نادَى فِرْعَوْنُ فِى قَوْمِهِ قالَ يا قُومِ اَلَيْسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الاَْنْهارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى اَفَلا تُبْصِرُونَ ـ اَمْ اَنا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِى هُوَ مَهِيْنٌ وَ لا يَكادُ يُبِيْنٌ   (زخرف ـ 51 و 52)

4ـ قالَ اِنَّما اُوتِيتُهُ عَلَى عِلْم عِنْدِى... فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِى زِيْنَتِهِ ـ قالَ الَّذينَ يُرِيْدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما اُوتِىَ قارُونَ اِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيم.   (قصص ـ 78 و 79)

5ـ قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ اِلهاً غَيْرى لاََجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِيْنَ.   (شعرا ـ 29)

6ـ اَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُف اَوْ تَرْقَى فِى السَّماءِ وَ لَنْ نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلُ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَئُهُ.   (اسراء ـ 93)

تِلْكَ الدّارُ الاْخِرةُ نَجْعَلُها لِلَّذيْنَ لا يُرِيْدُونَ عُلُوّاً فِى الاْرِضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِيْنَ.   (قصص ـ 83)

 

ترجمه:

1ـ فرمود: (اى موسى!) ما قوم تو را بعد از تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت!... و براى آنان مجسّمه گوساله اى كه صدايى همچون صداى گوساله داشت پديد آورد و (به يكديگر) گفتند (اين خداى شما و خداى موسى است!) و او فراموش كرد (پيمانى را كه با خدا بسته بود!)... (موسى رو به سامرى كرد و) گفت: تو چرا اين كار را كردى اى سامرى؟! گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند، من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم پس آن را افكندم و اين چنين (هواى) نفس من اين كار را در نظرم جلوه داد!

2ـ (به ياد آوريد) هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم!» پس صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى كرديد!... و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار مى كنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشده اند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم؟!» آنها درباره خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!

3ـ فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آنِ من

[16]

نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارند؟ آيا نمى بينيد؟! ـ مگر نه اين است كه من از اين مرد (موسى) كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم؟!

4ـ (قارون) گفت: «اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست آورده ام!...ـ (و يك روز قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!» (اما هنگامى كه قارون و گنجهايش در زمين فرو رفت از گفته خود پشيمان شدند).

5ـ (فرعون) خشمگين شد و (به موسى) گفت: اگر معبودى غير از من برگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد!

6ـ (مشركان گفتند ما به تو ايمان نمى آوريم تا) خانه اى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى، يا به آسمان بالا روى حتّى به آسمان رفتنت ايمان نمى آوريم مگر آنكه نامه اى بر ما نازل كنى كه آن را بخوانيم!... (آرى،) اين سراى آخرت را (تنها) براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.

 

تفسير و جمع بندى

جاه طلبان منفور!

همان گونه كه در بالا اشاره شد جاه طلبى يعنى علاقه افراطى به جاه و مقام و تلاش و كوشش براى رسيدن به آن به هر قيمت و به هر صورت، از رذايل خطرناكى است كه نه تنها به پيشرفت انسان در جنبه هاى معنوى لطمه وارد مى كند، از نظر ظاهرى و اجتماعى نيز او را منفور و منزوى مى سازد.

در طول تاريخ انبياء و اقوام پيشين و دشمنان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) قسمتهائى ديده مى شود كه همه حاكى از گستردگى دامنه نكبت بار اين رذيله اخلاقى است كه بخشى از آن در آيات بالا منعكس شد.

در ضمن بايد توجه داشت كه بسيارى از رذايل اخلاقى، مفاهيمى نزديك به هم

[17]

دارد و به اصطلاح ديوار به ديوار همند، و ممكن است يك حركت زشت فردى و اجتماعى از چندين صفت توأم با يكديگر ناشى شود، و در آيات قرآن نيز گاه بازتاب هاى چند صفت همراه با هم منعكس مى شود; تكبّر، غرور، خودخواهى و خودپسندى، و رياكارى همچنين جاه طلبى از اين قبيل است.

به هر حال در نخستين آيات به ماجراى «سامرى» برخورد مى كنيم كه داستانش را همه كم و بيش شنيده اند، او در تاريخ بنى اسرائيل چهره بسيار زشت و منفور و منفى از خود به يادگار گذارده است. او كه مردى بسيار جاه طلب بود از رفتن موسى(عليه السلام) به كوه طور با گروهى از سران بنى اسرائيل براى شنيدن پاسخ به تقاضاى مشاهده پروردگار استفاده كرد، و از زينت آلاتى كه از فرعونيان به دست بنى اسرائيل افتاده بود، بهره گرفت و گوساله اى طلايى ساخت كه وقتى آن را در مسير باد قرار مى داد صداى مخصوصى از آن بر مى خاست و يا اين كه قسمتى از خاك زير پاى جبرئيل يا مركبش را كه در ماجراى غرق فرعونيان ظاهر شده بود بر گرفته بود و درون گوساله طلايى ريخت، و اين سر و صدا از بركت آن بود. سپس مردم را به پرستش آن دعوت كرد و چيزى نگذشت كه گروه زيادى در برابر آن گوساله به سجده افتادند، و آن را نيايش كردند.

قرآن در آيات بالا به اين معنى اشاره كرده مى گويد: «خدا به موسى(عليه السلام) گفت: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فِاِنّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ اَضلَّهُمُ السامِرِىّ).

موسى(عليه السلام) سخت عصبانى شد و با شتاب به سوى قوم خود باز گشت و بر آنها فرياد زد و برادرش هارون را مورد باز خواست قرار داد، قوم موسى(عليه السلام) اظهار بى تقصيرى كردند، و عامل اصلى اين انحراف و بت پرستى را سامرى معرفى نمودند كه «براى آنها مجسّمه اى از گوساله كه صدايى همچون صداى گوساله داشت تهيه كرده بود و (به يكديگر) و گفتند: اين خداى شما و خداى موسى(عليه السلام) است و (پيمانى را كه با خدا بسته بودند) فراموش كردند» (فَاَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا اِلهُكُمْ وَ اِلهُ مُوسَى فَنَسِىَ).

در اينجا موسى(عليه السلام) روى سخن را به سامرى به عنوان عامل اصلى اين فساد

[18]

بزرگ نموده و گفت: «چرا اين كار را كردى اى سامرى! گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند، قسمتى از آثار رسول (جبرئيل) را گرفتم سپس آن را (درون گوساله) افكندم و اين چنين نفس (جاه طلب) من اين كار را در نظرم جلوه داد»: (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِىُّ ـ قالَ بَصُرْتُ بِما لَم يَبْصُرُوا بِه فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ اَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِى نَفْسِى).

ولى على رغم اين موضوع كه سامرى مى خواست كه از اين طريق به جاه و مقامى برسد، خداوند چنان مجازاتى در اين جهان براى او قرار داد كه او را كاملا منزوى و از جامعه مطرود كرد و آن گونه كه قرآن مى گويد موسى به او گفت: «برو (و از ميان مردم دور شو و با كسى تماس نگير) و بهره تو در مدّت حياتت اين است كه هر كس به تو نزديك شود، خواهى گفت: با من تماس نگير»: (قالَ فَاذْهَبْ فَاِنَّ لَكَ فِى الْحَيوةِ اَنْ تَقُوْلَ لا مِساسَ).

آيا اين يكى از قوانين جزائى شريعت موسى(عليه السلام) بود كه اگر كسى گناه سنگينى مرتكب مى شد، به منزله موجودى پليد و نجس و ناپاك بود، كه نه كسى با او تماس مى گرفت، و نه او حق داشت با كسى تماس بگيرد، و يا اين كه به كيفر عملش خداوند او را به بيمارى مرموزى مبتلا ساخت كه هيچ كس با او تماس نمى گرفت چرا كه اگر تماس مى گرفت گرفتار بيمارى مى شد، و يا اين كه سامرى گرفتار يك نوع بيمارى روانى به صورت وسواس شديد و وحشت از انسانها شد، به طورى كه اگر كسى به او نزديك مى شد فرياد مى زد لا مِساسَ (با من تماس نگير).

آرى اين است كيفر اعمال جاه طلبانى كه حتّى دين و آيين حق را ملعبه جاه طلبى خود مى كنند.

* * *

 

در دوّمين بخش از آيات قرآن، به چهره ديگرى از جاه طلبى بنى اسرائيل برخورد مى كنيم، آنها در يك تقاضاى عجيب از موسى(عليه السلام) درخواست كردند كه: بايد خدا را با چشم خود آشكارا ببينند وگرنه ايمان نخواهند آورد، سرانجام گرفتار صاعقه

[19]

وحشتناكى شدند كه اگر لطف خداوند دست آنها را نمى گرفت، براى هميشه نابود شده بودند، در اين آيات قرآن مجيد چنين مى گويد:«(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه گفتيد اى موسى ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اين كه خدا را (با چشم خود) آشكارا ببينيم، سرانجام صاعقه شما را گرفت در حالى كه تماشا مى كرديد (امّا توان تماشاى برق صاعقه و صداى مهيب آن را نداشتيد و مانند برگ خزان به روى زمين افتاديد) سپس ما شما را بعد از مرگتان حيات بخشيديم تا شكر نعمت او را بجا آوريد»: (وَ اِذْقُلْتُمْ يا مُوسَى لَنْ نُؤمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ اَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

صاعقه چيست؟ جرقّه و برقى است كه از ميان يك قطعه ابر كه داراى بار الكتريسيته مثبت است به هنگام نزديك شدن به زمين كه داراى الكتريسيته منفى است جستن مى كند حرارت آن در حدود پانزده هزار درجه سانتيگراد، و صداى آن بسيار عظيم، و به هر جا اصابت كند آن را نابود مى سازد.

در داستان بنى اسرائيل هنگامى كه صاعقه به بالاى كوه خورد، آن را از هم متلاشى كرد و لرزه عجيبى به كوه افتاد و همه آن گروه هفتاد نفرى كه با موسى(عليه السلام)براى شنيدن پاسخ ديدار پروردگار به كوه آمده بودند سخت به لرزه درآمدند و جان باختند، تنها موسى(عليه السلام) بود كه بيهوش افتاد، و هنگامى كه به هوش آمدند، از خدا براى آنها تقاضاى عفو و تقاضاى حيات كرد و خداوند دعوتش را اجابت نمود و اين متعصّبان لجوج و جاه طلبان خودخواه كه از ديدن يك جرقّه آسمانى، همه چيز را از دست دادند، خود را در برابر عظمت پروردگار بسيار حقير و كوچك يافتند و به روشنى فهميدند كه اينجا، جاى جاه طلبى نيست و انسان جاه طلب در برابر قدرت خدا، خودش را رسوا مى كند.

قرآن مجيد در جاى ديگر به همين داستان اشاره كرده و مى گويد: «اهل كتاب از تو تقاضا مى كنند كه كتابى از آسمان بر آنها نازل كنى» (يَسْئَلُكَ اَهْلُ الْكِتابِ اَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ).

ممكن است انگيزه اين تقاضا بهانه جويى يا جاه طلبى و يا هر دو باشد، قرآن

[20]

مجيد مى گويد: «اينها از موسى(عليه السلام) چيزهايى بزرگتر و عجيب تر از اين، خواستند و گفتند: «خدا را آشكارا به ما نشان ده،» سپس صاعقه آسمانى به خاطر اين ظلم و ستم، آنها را فرو گرفت».(1) (فَقَدْ سَئَلُوا مُوسَى اَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا اَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ).

اين تعبيرات نشان مى دهد كه روح جاه طلبى و كبر و غرور و تعصّب و لجاجت بر آنها حكم فرما بود; به همين دليل پيوسته بهانه جويى مى كردند، و اين صفات رذيله، همان است كه اكنون نيز در گروه كثيرى از آنان مى يابيم، خود را نژادى برتر و انسانهاى ويژه مى دانند و در فكر اين هستند كه با نداشتن كفايت و لياقت، اقتصاد و سياست جهان را در قبضه خود بگيرند.

* * *

 

جاه طلبى، مخصوص بنى اسرائيل و سامرى نبود، فرعونها و نمرودها نيز از مصاديق بارز آن بودند همانگونه كه در سومين بخش از آيات مى خوانيم: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان دارد؟ آيا نمى بينيد؟!

ـ به يقين من از اين مرد كه از طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم!

ـ اگر او راست مى گويد چرا دست بندهاى طلا به او داده نشده؟ يا اينكه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟! (تا سخنش را تأييد كنند)» (وَ نادَى فِرْعَوْنُ فِى قَومِه قالَ يا قُوْمِ اَلَيْسَ لِى مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الاَْنْهارُ تَجْرِى مِنْ تَحْتِى اَفَلا تُبْصِرُونَ ـ اَمْ اَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذى هُوَ مَهِيْنٌ وَ لا يَكادُ يُبيْنُ فَلَولا اُلْقِىَ عَلَيْهِ اَسْورَةٌ مِنْ ذَهَب اَوْجاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقتَرِنِيْنَ).

فرعون در اين گفتار خود در واقع ميان چند صفت رذيله جمع نمود، غرور،


1. نساء، آيه 153.

[21]

خودبزرگ بينى، جاه طلبى، و عوام فريبى، و عجب اينكه او معجزات عظيم موسى(عليه السلام)را كه با چشم خود ديده بود و اطرافيانش نيز شاهد و ناظر آن بودند رها كرد و به مسأله دست بند طلا و طبقه اجتماعى و لكنت زبان چسبيد (در حالى كه لكنت زبان موسى(عليه السلام) مربوط به گذشته بود و بعد از مبعوث شدن طبق تقاضائى كه از خداوند كرد و خداوند خواسته او را اجابت فرمود لكنتش برطرف گرديد).

ولى به هر حال همان گونه كه در آيه بعد از آن آمده است فرعون با اين سخنان قوم خود را تحميق و خام كرد تا از وى اطاعت كنند.

* * *

 

در بخش چهارم از اين آيات به داستان «قارون» برخورد مى كنيم كه او هم يكى از نمونه هاى بارز جاه طلبى بنى اسرائيل بود، همان صفت زشتى كه سرانجام او را بدبخت و بيچاره نمود و به قعر زمين فرستاد!.

عجب اينكه غرور و جاه طلبى چنان حجاب ضخيمى بر ديده و درك انسان مى افكند كه بديهى ترين مسائل را به فراموشى مى سپارد.

هنگامى كه آگاهان بنى اسرائيل او را اندرز دادند كه خدا اين همه نعمت به تو داده است، چه بهتر كه با اين نعمتهاى خدا داد، سراى آخرت را براى خود آباد سازى و بهره ات را از دنيا فراموش نكنى كه عمر انسان كوتاه است و ثروتها در مسير زوال، مبادا اين ثروت عظيم را دست مايه فساد در زمين قرار دهى و به مبارزه با پيامبر خدا برخيزى!.

آن مرد مغرور خيره سر، در پاسخ گفت: «اين ثروت عظيم را با علم و دانش خودم (و لياقت و كفايت و تدبيرم) به دست آورده ام (شما حق نداريد در اين باره براى من تعيين تكليف كنيد) (قالَ اُوتِيتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِى...).

اين سخن را گفت و به سركشى خود افزود و براى اينكه حس جاه طلبى خود را ارضاء كند «با تمام زينت خود (با اسبهاى گران قيمت و كنيزان و غلامان بسيار كه بر زينهاى طلايى سوار، و در انواع زينت آلات طلا غرق بودند) در ميان قوم موسى

[22]

ظاهر شدند» (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ).

منظره چنان زيبا و فريبنده بود كه دل و دين و دنيا را از دل بنى اسرائيل ربود به گونه اى كه گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است داشتيم، به راستى كه او بهره عظيمى دارد (و زندگى پر از لذّت)» (قالَ الَّذِينَ يِرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما اُوتِىَ قارُونَ اِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم).

ولى همانگونه كه در ذيل اين آيات آمده است خداوند قارون و قصرها و اموالش را در زمين فرو برد، زلزله اى ظاهر شد، زمين شكاف برداشت و همه اينها در كام زمين فرو رفت، آنچنان كه گويى نه قارونى بود و نه آن تشكيلات پر زرق و برق خيره كننده!

در اين هنگام آرزوكنندگان جايگاه قارون، تكان سختى خوردند، از خواب غفلت بيدار شدند و از گفته خود پشيمان گشتند و به خدا پناه بردند، آرى جاه طلبى و غرور و غفلت چنان غافل كننده است كه انسان را از بديهى ترين مسائل حيات غافل مى كند تا آنجا كه انسان ضعيف و ناتوان كه دائماً در معرض حوادث گوناگون است و از نسيمى دفتر حيات زندگيش بر هم مى خورد و همه چيز او دستخوش فنا مى گردد، دعوى قدرت و استقلال و حتّى دعوى الوهيت مى كند.

* * *

 

در پنجمين بخش از آيات، سخن از فرعون است كه با بلند پروازى جنون آميز و جاه طلبى، ديوانه وار خطاب به موسى كرده گفت: «اگر معبودى غير از من برگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد!» (لَئِنْ اِتَّخَذْتَ اِلهاً غَيرِى لاََجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ).

بى شك، فرعون كه بر كشور پهناور مصر حكومت مى كرد اين قدر ساده لوح نبود كه خود را خالق آسمان و زمين بپندارد و دعوت موسى را كه با معرفى ربّ العالمين شروع شد و در آيات قبل از اين آيه با منطقى بسيار روشن دنبال شده است، درك نكند.

به يقين خودخواهى، برترى جويى، جاه طلبى به او اجازه نمى داد كه حق را پذيرا

[23]

شود و در برابر منطق پيامبر خدا موسى(عليه السلام) سر تعظيم فرود آورد.

آرى راه و رسم طغيان گران جاه طلب هميشه اين بوده كه در برابر حق تكيه بر زور كنند و پاسخ برهان را با زندان بدهند!

ممكن است تصور شود كه مجازات زندان در برابر قيام موسى بن عمران كه اركان حكومت فرعون را به لرزه در آورده بود چيز كمى بود ولى به گفته بعضى از مفسّران زندان فرعون زندانى نبود كه كسى از آن جان به سلامت بيرون ببرد، تنها در زندان مى ماندند تا با رنج و شكنجه جان بدهند.

* * *

 

در ششمين بخش از اين آيات، سخن از مشركان عرب است كه به جاى طلب دليل و برهان و معجزه زنده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به انواع بهانه جوييها دست مى زدند; گاه از او چشمه هاى جارى در سرزمين خشك و سوزان حجاز مى خواستند و گاه باغى پر از خرما و انگور كه نهرها در ميان آن جارى باشد و گاه فرود سنگهاى آسمانى بر آنان و گاه حضور خداوند و فرشتگان نزد آنان و گاه خانه اى از طلا و سرانجام گفتند: «ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه به آسمان بالا روى حتى به آن هم ايمان نمى آوريم مگر اينكه نامه اى (از خدا بر ما نازل كنى);» (أوْ يَكونَ لَكَ بَيتٌ مِنْ زُخْرُف اَوْ تَرْقى فِى السَّماءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَءُهُ).

آنها در اين تعبيرات، نهايت خود بزرگ بينى و جاه طلبى خود را نشان دادند و ثابت كردند انسان تحت تأثير اين صفات پليد تا چه حد از منطق و عقل دور شده اند.

در اينكه مراد از «بَيْتٌ مِنْ زُخْرُف» چيست؟ مفسّران دو احتمال داده اند نخست اينكه: منظور خانه اى است پر از طلا يا اشيائى كه از طلا ساخته شده باشد، يا منظور خانه اى است كه پر از نقش و نگار (نقش و نگارهاى طلايى) باشد و تفسير اول با توجه به تعبير «مِنْ زُخْرُف» صحيح تر به نظر مى رسد.

* * *

[24]

در هفتمين و آخرين بخش از اين آيات كه در ذيل آيات مربوط به قارون آمده است، به عنوان يك دستور كلّى مى فرمايد: «آن سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه قصد برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است; (تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةِ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لايُريُدونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ).

آرى عاقبت جاه طلبان مستكبر همان عاقبت قارون است كه همه چيز خود را بر سر جاه طلبى و استكبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگى ننگينش پايان داد و براى هميشه مورد لعن و نفرين واقع گشت.

ممكن است از عطف كردن فساد به علو فى الارض چنين استفاده شود كه افراد برترى جو و جاه طلب سرانجام دست به فساد در ارض مى زنند و براى سيراب كردن عطش خود از هيچ جنايتى فرو گذار نمى كنند.

جالب اينكه در حديثى از على(عليه السلام) مى خوانيم كه به هنگام خلافت ظاهرى شخصاً در بازارها قدم مى زد، افراد گمشده را راهنمائى مى كرد، ضعيفان را كمك مى نمود و از كنار فروشندگان و كسبه رد مى شد و اين آيه را براى آنها تلاوت مى نمود «تِلْكَ الدّارُ الاْخِرَةِ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لايُريُدونَ عُلُوّاً فِى الاَْرْضِ وَ لافَساداً; سپس به تفسير آن مى پرداخت به گونه اى كه نه تنها شامل زمامداران مى شد، بلكه همه صاحبان قدرت را (بهر شكل و هر صورت) شامل مى شد».

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: هنگامى كه اين آيه را تلاوت نمود گريه كرد و فرمود: «ذَهَبَتْ وَاللّهُ الاَْمانِىُّ عِنْدَ هذِهِ الاْيَةِ; با وجود اين آيه همه آرزوها بر باد رفته است».(1)

شايد منظور امام(عليه السلام) اين است: با توجه به اينكه خداوند سراى آخرت را تنها از آن كسانى مى داند كه حتى اراده برترى جويى در دل ندارند و بذر جاه طلبى در سر نمى پرورانند كار بسيار مشكل است.


1. تفسير على بن ابراهيم، ذيل آيه مورد بحث.

[25]

از مجموع آياتى كه در بالا ذكر شد و بعضى ديگر آيات مشابه به خوبى استفاده مى شود كه جاه طلبى مخصوصاً اگر با صفات زشت ديگر همچون كبر و غرور و تعصّب و لجاجت توأم شود آثار مرگبار در زندگى انسانها دارد و مى تواند نه تنها يك فرد بلكه جامعه اى را به سقوط بكشاند.

* * *

 

حبّ جاه در روايات اسلامى

در روايات اسلامى از اين صفت رذيله نكوهش شديد شده گاه تحت عنوان «حب جاه»، گاه تحت عنوان «حبّ رياست» و گاه تحت عنوان «شرف» كه به عنوان نمونه، روايات ذيل از ميان انبوه روايات گلچين شده است:

1ـ تأثير مخرّب اين رذيله اخلاقى در دين انسان به قدرى شديد است كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ما ذِثْبانِ ضارِيانِ اُرْسِلا فِى زَرِيبَةِ غَنَم اَكْثَرُ فَساداً فِيها مِنْ حُبِّ الْمال وَ الْجاهِ فِى دِينِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ; دو گرگ درنده كه در آغل گوسفندان رها شوند فساد و خرابى آنها بيشتر از حبّ مال و مقام در دين انسان مسلمان نيست».(1)

مطابق اين بيان، جاه طلبى و مقام پرستى، دين و ايمان انسان را بر باد مى دهد، آنگونه كه گرگ گرسنه گوسفندان را.

2ـ در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ يُنْبِتانِ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ كَما يُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ; علاقه شديد به مقام و مال، نفاق را در قلب انسان مى رويانند همان گونه كه آب سبزه را مى روياند».(2)

3ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ طَلَبَ الرِّئاسَةَ هَلَكَ; كسى كه طالب مقام باشد (و دلباخته آن گردد) هلاك مى شود».(3)

4ـ اين مسأله به قدرى اهميت دارد كه در روايات اسلامى نسبت به ظهور كمترين نشانه هاى آن هشدار داده شده است از جمله در حديثى از همان امام


1. ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 492 (حديث 3034).

2. المحجة البيضاء، جلد 6، صفحه 112.

3. اصول كافى، جلد 2، صفحه 297، حديث 2.

[26]

بزرگوار مى خوانيم كه فرمود: «اِيّاكُمْ وَ هؤلاءِ الرُّؤَساءِالَّذِينَ يَتَرأَّسُون فَوَاللّهِ ما خَفَفْتِ النِّعالُ خَلْفَ رَجُل اِلاّ هَلَكَ وَ اَهْلَكَ; از اين گروه رياست طلب بپرهيزيد، به خدا سوگند صداى كفشها پشت سر كسى بلند نمى شود مگر اينكه هم خودش هلاك مى شود و هم ديگران را هلاك مى كند».(1)

توجه به اين نكته لازم است كه محرومان در آن زمان غالباً پابرهنه ها بودند و كفشهاى صدادار مربوط به دنياپرستان و ثروتمندان بود، بديهى است كه اين گونه افراد براى خدا و معنويت دنبال كسى نمى روند.

5ـ در حديث ديگرى از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) درباره ريشه هاى اصلى گناهان چنين آمده است: «اَوَّلُ ما عَصِى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى بسِتِّ خِصال حُبِّ الدُّنْيا وَ حُبِّ الرِّياسَةِ وَ حُبِّ الطَّعامِ وَ حُبِّ النِّساءِ وَ حُبِّ النَّوْمِ وَالرّاحَةِ; نخستين گناهانى كه در جهان در برابر فرمان پروردگار انجام گرفت به سبب شش چيز بود: دنيا پرستى، عشق به مقام، علاقه شديد به غذاهاى رنگين، علاقه شديد به زنان و علاقه به خواب و راحتى»(2).

6ـ از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اِنَّ حُبَّ الشَّرَفِ وَ الذِّكْرِ لا يَكوُنانِ فِى قَلْبِ الْخائِفِ الرّاهِبِ; علاقه به مقام و اسم و آوازه در قلب كسى كه خوف خدا دارد و از او ترسان است نخواهد بود»(3).

7ـ از همان امام معصوم مى خوانيم كه فرمود: «مَنْ طَلَبَ الرِّئاسَةَ بِغَيْرِ حَقٍّ حُرِمَ الطّاعَةُ لَهُ بِحَقٍّ; كسى كه رياست را به ناحق طلب كند از اطاعت خداوند به حق محروم خواهد شد»(4).

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه جاه طلبى و حب مقام با حق پرستى در تضاد است.

از اين حديث اين نكته نيز استفاده مى شود كه رياست طلبى بر دوگونه است.

* * *


1. همان مدرك، حديث 3.

2. خصال، جلد 1، صفحه 330.

3. اصول كافى، جلد 2، صفحه 69، حديث 7.

4. تحف العقول، صفحه 237.

[27]

رياست حق و باطل

در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم كه يكى از خواسته هاى بندگان خاص خدا (عِبادُالرَّحْمانِ) اين است كه مى گويند: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ اِماماً; خداوندا! ما را پيشواى پرهيزگاران قرار ده»(1).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه رياست طلبى هميشه مذموم نيست، بلكه به گفته «علاّمه مجلسى» (رضوان الله تعالى عليه) در «بحارالانوار»، رياست بر دو گونه تقسيم مى شود، حق و باطل، سپس براى رياست حق مثال به متصدى شدن مقام فتوا و تدريس و وعظ مى زند و مى گويد: كسى كه اهليت اين كار را دارد و عالم به متون كتاب و سنت است و هدفش هدايت خلق و تعليم مسائل دين باشد اين از نوع رياست حق است كه گاه وجوب عينى يا كفائى دارد، ولى كسى كه آگاهى از اين امور ندارد يا آگاهى دارد ولى هدفش تنها شهرت طلبى و جلب قلوب و تحصيل مال و مقام است اين از نوع رياست باطل است و اين كار كسانى است كه به صفت رذيله جاه طلبى گرفتارند.

سپس از بعضى از محققان نقل مى كند كه معنى «جاه» همان تملك دلها و نفوذ در آنهاست. و حكم آن حكم تملك اموال است، اينها همه از امورى است كه جزء اهداف زندگى دنيا مى باشد و با مرگ پايان مى يابد و دنيا مزرعه آخرت است; پس كسى كه از اين امور زاد و توشه اى براى آخرت برگيرد سعادتمند و خوشبخت است و كسى كه آن را وسيله هوسرانى قرار دهد بدبخت و بيچاره است(2).

در واقع كسانى كه مقام را براى رسيدن به اهداف مقدس اجتماعى و انسانى و به تعبير ديگر براى اهداف الهى مى طلبند نه جاه طلبند و نه مقام پرست; آنها در خط اميرمؤمنان على(عليه السلام) حركت مى كنند كه مى فرمايد: «اَمَا وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الحاضِرِ وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ اَلاّيُقَارُّوا عَلى كِظَّةِ ظَالِم وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم لاََلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غَارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَها بِكَأسِ اَوَّلِها; آگاه


1. فرقان، آيه 74.

2. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 147 به بعد (با تلخيص).

[28]

باشيد! به خدا سوگند، خدائى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گرداگردم را گرفته و به ياريم قيام كرده اند و از اين جهت، حجت تمام شده است، اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم»(1).

* * *

 

نشانه هاى جاه طلبى

افراد جاه طلب را غالباً مى توان از حركات و كلمات و رفتارشان شناخت; آنها تمايل دارند تمام كارهاى نيكى را كه انجام مى دهند تابلو كنند و همه از آن آگاه شوند تا در نزد مردم مقام و منزلتى پيدا كنند.

به همين دليل جاه طلبان غالباً به رياكارى نيز كشيده مى شوند چرا كه بدون رياكارى حسّ جاه طلبى آنها اشباع نمى شود لذا بعضى از بزرگان اخلاق جاه طلبى و رياكارى را همراه يكديگر در كتابهاى خود عنوان كرده اند(2).

بسيارى از جاه طلبان حتى علاقه دارند كارهايى را هم كه انجام نداده اند به حساب آنها بگذارند و به مضموت آيه شريفه: «وَ يُحِبُّونَ اَنْ يُحْمَدُوا بِمالَمْ يَفعَلُوا; دوست دارند نسبت به كار نيكى كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند!»(3)

 

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation