اوليه ، يا جهان بينی مذهبی مبتنی بر وحی و نبوت . در اينجا همچنانكه مجال و فرصتی نيست كه مساله فطرت را كه " امالمسائل " معارف اسلامی است مطرح كنيم ، مجال و فرصتی برای طرح و بررسیتحولات جامعه نيست ، ولی در بخش پنجم اين كتاب كه درباره " جامعه وتاريخ " بحث میكنيم درباره تحولات جامعه و رابطهاش با فطرت بررسیخواهيم كرد ه . آيا بر خود ايدئولوژی اصل ثبات حاكم است يا اصل تغيير ؟ در بالاسخن در اين بود كه آيا ايدئولوژی انسان در زمانهای مختلف يا مكانهایمختلف ، مختلف است ؟ در آنجا مساله نسخ و تبديل ايدئولوژی مطرح بود ،ولی اكنون مساله ديگری مطرح است و آن مساله تغيير و تحول يك ايدئولوژیاست مساله اين است كه آيا ايدئولوژی ، خواه از نظر محتوا عام باشد ياخاص ، مطلق باشد يا نسبی ، خود از نظر اينكه يك پديده است و پديدههامتغير و متحول و متكاملند ، دائما در تحول و تطور است ؟ آيا واقعيت يكايدئولوژی در روز تولد با واقعيت آن در دوران رشد و بالندگی متفاوتاست ، يعنی لزوما بايد دائما در حال حك و اصلاح و آرايش و پيرايش ومورد تجديد نظر واقع شدن از طرف رهبران و ايدئولوگها باشد - آنچنانكه درايدئولوژيهای مادی عصر خود میبينيم - و اگر نه بزودی كهنه و فرسوده میشودو صلاحيت خود را از دست میدهد ؟ يا آنكه ممكن است يك ايدئولوژی آنچنانتنظيم شده باشد و آنچنان روی خطوط اصلی حركت انسان و اجتماع تكيه كردهباشد كه نيازی به هيچگونه تجديد نظر و حك و اصلاح از طرف رهبران نداشتهباشد ، نقش رهبران و ايدئولوگها تنها " اجتهاد " در فحوا و محتوا |