میشود و زيانهای غير قابل تصوری به بار میآورد ، همچنانكه بت پرستيها ،انسان پرستيها ، طبيعت پرستیها و هزاران پرستشهای ديگر معلول همين جرياناست . اريك فروم میگويد : هيچكس نيست كه نسبت به دينی نيازمند نباشد و حدودی برای جهت يابی وموضوعی برای دلبستگی خويش نخواهد او خود ممكن است از مجموعه معتقداتشبه عنوان دين ، ممتاز از عقايد غيردينی آگاه نباشد ، و ممكن است برعكس، فكر كند كه هيچ دينی ندارد و معنای دلبستگی خود را به غاياتی ظاهراغيردينی مانند قدرت و پول يا كاميابی فقط نشانه علاقه به امور عملی وموافق مصلحت بداند مساله بر سر اين نيست كه انسان دين دارد يا نداردبلكه اين است كه كدام " دين " را دارد ( 1 ) . مقصود اين روانشناس اين است كه انسان بدون تقديس و بدون پرستشنمیتواند زندگی كند فرضا خدای يگانه را نشناسد و نپرستد ، چيزی ديگر رابه عنوان حقيقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ايمان و پرستش خود قرارخواهد داد . پس چون ضرورت دارد بشر ايده و آرمان و ايمانی داشته باشد ، و از طرفیايمان مذهبی تنها ايمانی است كه قادر است بشر را زير نفوذ واقعی خودقرار دهد ، و از طرف ديگر انسان به حكم سرشت خويش در جستجوی چيزی استكه آن را تقديس و پرستش كند ، تنها راه اين است كه ايمان مذهبی راتقويت كنيم . قرآن كريم اولين كتابی است كه اولا در كمال صراحت ، ايمان مذهبی رانوعی هماهنگی با دستگاه آفرينش خوانده است : پاورقی : . 1 روانكاوی و دين . |