محيط بيرونی و درونی خود تسلط نسبی دارد فرد تكامل يافته يعنی وارسته ازمحكوميت محيط بيرونی و درونی ، و وابسته به عقيده و ايمان . تكامل جامعه نيز عينا به همان صورت رخ میدهد كه تكامل روح در دامن جسمو تكامل انسانيت " فرد " در دامن حيوانيت او صورت میگيرد .نطفه جامعه بشری بيشتر با نهادهای اقتصادی بسته میشود جنبههای فرهنگی ومعنوی جامعه بمنزله روح جامعه است همانطور كه ميان جسم و روح تاثيرمتقابل هست ، ( 1 ) ميان روح جامعه و اندام آن يعنی ميان نهادهای معنویو نهادهای مادی آن چنين رابطهای برقرار هست همانطور كه سير تكاملی فردبه سوی آزادی و استقلال و حاكميت بيشتر روح است ، سير تكاملی جامعه نيزچنين است يعنی جامعه انسانی هر اندازه متكاملتر بشود ، حيات فرهنگی ،استقلال و حاكميت بيشتری بر حيات مادی آن پيدا میكند انسان آينده ،حيوان فرهنگی است نه حيوان اقتصادی انسان آينده ، انسان عقيده و ايمان ومسلك است نه انسان شكم و دامن . البته اين به آن معنی نيست كه جامعه بشر با يك جبر و ضرورت ، قدم بهقدم و روی خط مستقيم به سوی كمال ارزشهای انسانی حركت میكند و هموارهجامعه انسان در هر مرحله از زمان از اين نظر نسبت به مرحله پيشين يكگام جلوتر است ممكن است بشر ، دورهای از زندگی اجتماعی را طی كند كه باهمه پيشرفتهای پاورقی : 1 حكماء اسلامی ، اصلی در رابطه متقابل روح و بدن دارند كه با اينعبارت بيان میشود : " النفس و البدن يتعا كسان ايجابا و اعدادا " . |