بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

15- شيخ حسن بن يوسف حلى(علامه حلى)

(متولد 648-متوفى‏726 ه.ق)

گفتار استاد:

«حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى،معروف به‏«علامه حلى‏»يكى ازاعجوبه‏هاى روزگار است.در فقه،اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غيره‏كتاب نوشته است.در حدود صد كتاب از آثار خطى يا چاپى او شناخته شده كه‏بعضى از آنها به تنهايى(مانند تذكرة الفقهاء)كافى است كه نبوغ او را نشان دهد.

علامه كتب زيادى دارد كه غالب آنها مانند كتابهاى محقق حلى در زمانهاى بعد ازاو از طرف فقها،شرح و حاشيه شده است.كتب معروف فقهى علامه عبارت‏است از ارشاد،تبصرةالمتعلمين،قواعد،تحرير،تذكرة الفقهاء،مختلف الشيعه،المنتهى و...

علامه اساتيد زيادى داشته است.در فقه شاگرد دائى خود محقق حلى و در فلسفه‏و منطق شاگرد خواجه نصير الدين طوسى بوده است.فقه تسنن را نزد علماى اهل‏تسنن تحصيل كردهاست.علامه در سال 648 متولد و در سال‏726 درگذشته‏است.» (1)

علامه بزرگوار،آية الله شيخ حسن بن يوسف بن مطهر حلى،(متوفى‏726 ه.ق)فقيه بزرگوار و متعهد اسلام،رئيس طائفه و فقيه بزرگوار شيعه،صاحب ابتكارات ونوآوريها،داراى شخصيت معنوى بسيار جليل القدرى مى‏باشد كه رياست و مرجعيت‏شيعه در قرن هفتم هجرى به اومنتهى گرديده است.

موقعيت ممتاز علمى و اجتماعى او،بالاتر از آن است كه در يك مقال يا نوشتاركوتاه بگنجد،يا شان و اعتبار علمى و اجتماعى او در يك فصل بازگو گردد،و درمحدوده مختصر نگارى گزيرى نيست جز آنكه خلاصه‏اى از گفته‏ها و نوشته‏هاى رجال‏تحقيق و تخصص را كه آشنايى كامل با نحوه فعاليت و انديشه‏هاى فقهى و علمى اودارند بازگو نماييم و سپس به بررسى و تجزيه وتحليل مطالب آنان در مورد اين‏شخصيت عاليقدر بپردازيم.

ولادت او:

اين ستاره فروزان آسمان علم و فقاهت در روز29 ماه مبارك رمضان سال 648هجرى در شهرحله پا به عرصه وجود نهاد و ماده تاريخ آن‏«لطف رحمت‏»مى‏باشد.

تولد او در يك خانواده علمى و روحانى بوده است.

از اوان كودكى به تحصيل علم و كسب كمال پرداخت.ادبيات عرب و علوم‏مقدماتى و متداول عصر را در حله نزد پدر دانشمندش و ساير علماى بزرگ آن منطقه،همچون دايى بزرگوارش محقق حلى و پسر عم مادرش شيخ نجيب الدين يحيى بن‏سعيد و سيد احمد بن طاوس و رضى الدين على بن طاوس و حكيم مشهور ابن ميثم‏بحرانى مؤلف شرح نهج البلاغه آموخت. هنوز سنين عمرش به حد بلوغ نرسيده بودكه از تحصيل علوم مقدماتى فراغت‏يافت و به مقام عالى اجتهاد نائل آمد و از همان‏روزها آوازه فضل و نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنينافكند و آينده بسياردرخشانى را به او نويد داد.

عصر زندگى او:

علامه در زادگاه خود رشد كرد و همانجا به ادامه تحصيل مشغول گرديد و در آن‏زمان كشور ايران در آتش بيداد اولاد چنگيزخان مغول مى‏سوخت و شهرهاى مركزى‏ايران،يكى پس از ديگرى سقوط مى‏كرد،و اهالى آن شهرها با اندك بهانه تا آخرين نفرقتل عام مى‏شدند.چيزى نگذشت كه هلاكو نواده چنگيزخان آهنگ فتح عراق كرد و در سال‏656 لشكر به بغداد فرستاد و منطقه عراق را دچار وحشت و اضطراب نمود.دراين موقع علامه حلى هشت‏سالهبود.

اساتيد او:

او در معقول و منقول،محضر اساتيد بزرگوارى را درك كرده است كه از اساتيدمعقول اومى‏توان از:

خواجه نصير الدين طوسى،كاتبى قزوينى،حكيم منطقى شافعى معروف به‏دبيران را نام برد و از اساتيد منقول او مى‏توان از دايى با فضيلت‏خويش،محقق حلى،ووالد ماجد خويش،شيخ سديد الدين يوسف و سيد احمد بن طاوس و برادرش سيدعلى بن طاوس و ابن ميثم بحرانى و پسر عموى مادر خويش،شيخ نجيب الدين يحيى‏و شيخ تقى الدين عبد الله بن جعفر بنعلى صباغ حنفى و شيخ عز الدين فاروقى‏واسطى نام برد.

مشايخ روايتى او:

از مشايخ روايتى او علاوه بر اساتيد مذكور،خود از شيخ مفيد الدين بن جهم‏فقيه اسلامى و شيخ نجيب الدين محمد بن نماى حلى و سيد عبد الكريم بن طاوس‏صاحب كتاب‏«فرحةالغرى‏»و على بن عيسى اربلى صاحب كتاب‏«كشف الغمه‏»نام‏برد.

شاگردان او:

او داراى حوزه وسيع و پربركتى بوده است و شاگردان متعددى از مكتب فقه واصول او فارغ التحصيل گرديده‏اند و جالب توجه آن است كه خواجه نصير الدين‏طوسى را از شاگردان فقهى او به شمار آورده‏اند،آنچنان كه او استاد معقول و رياضيات‏علامه بوده است و اين نوع مبادله وتفاهم فرهنگى در جمع دانشمندان ما بى‏سابقه نبوده است.

تاليفات او:

علامه حلى يكى از پركارترين و موفق‏ترين فقهاى نامدار شيعه از نظر تاليف به‏شمار مى‏آيد و طبق احصاء و شمارشى كه از تاليفات او به عمل آورده‏اند،با تقسيم به‏روزهاى عمر او،به هر روز آن تا هزار سطر رسيده است و اين امر،از كرامتها و تاييدات‏الهى حكايت دارد،حالا آيا او هم مانند مرحوم مجلسى از دستياران و معاونان وشاگردان خويش بهره جسته است‏يا آنكه اغلب اوقات خود را به تاليف و تصنيف‏اشتغال ورزيده است،چندان مهم نيست،آنچه بالعيان و بالمشاهده مى‏بينيم،اين است‏كه كثرت و اتقان و استحكام تاليفات او از يك عمر پربركت و توام با توفيق،حكايتهادارد و نوع تاليفات او نشانگر اين معنى است كه از فكر وقاد و نظر صائب خود اوسريان و جريان پيدا كرده است،چون ابتكارات و تراوشهاى فكرى برجسته رانمى‏توان بر عهده فرد امين يا فاضل ديگرى گذاشت،يا محصول فكرى آنان را به‏حساب خويش گذاشت،و نوع آثار علامه از قسم اول مى‏باشد و اين احتمال هم وجوددارد كه علامه تكميل كتابهاى ناقص خود را بر عهده فرزند مجتهدش فخر المحققين‏نهاده باشد،كه اصل فكر مربوط به خود او بوده و تنظيم و تحرير و تنسيق مربوط به‏ديگران بوده باشد.چون فخر المحققين با عمر پر بركت هشتاد و يك ساله خويش درتكميل كتابهاى پدر كوشيده است،و ازخود او و به نام او چندان كتاب باقى نمانده‏است.

گفتار تفرشى:

سيد مصطفى تفرشى،صاحب كتاب‏«نقد الرجال‏»مى‏گويد:«علامه آن قدرفضيلت و شان و اعتبار دارد كه بهتر آن است كه توصيف نشود،چون توصيفها وتعريفهاى من چيزى بر شان او نمى‏افزايد.او بيش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعى از فضيلت و نبوغ و علم ودانش اوست...» (2)

صاحب روضات بعد از نقل اين سخن مى‏افزايد:«او بيش از 90 جلد تاليف‏دارد.» (3) ولى به تعبير استاد شهيد مطهرى،او در حدود 100 جلد كتاب شناخته شده وناشناخته دارد،چونخود علامه در كتاب‏«الخلاصه‏»بيش از اين رقم را معرفى نموده‏است.

عالم متتبع و دانشمند نامى مرحوم مدرس صاحب كتاب ريحانة الادب در شرح‏حال او بيش از 120 جلد كتاب را با نام و عنوان تحقيقى آنها نام مى‏برد و ما برخى ازآنها را برگزيده و دراينجا مى‏آوريم و طالبان تفصيل را به خود آن كتاب ارجاع مى‏دهيم:

1-الابحاث المفيده في تحصيل العقيده(كلام)

2-ابطال الجبر(كلام)

3-الفين بين الصدق و المين(در امامت و ولايت)

4-تبصرة المتعلمين في احكام الدين كه بارها در ايران به چاپ رسيده است.

5-تذكرة الفقهاء(در فقه استدلالى)در دو مجلد محتوى اكثر ابواب فقه

6-تسليك الاذهان الى احكام الايمان(در فقه)در يك مجلد

7-تلخيص الكشاف(در تفسير قرآن مجيد)

8-تلخيص المرام في معرفة الاحكام(در فقه)

9-شرح تجريد خواجه نصير الدين طوسى كه به كشف المراد معروف است.

10-منهاج الاستقامه كه ابن تيميه در رد آن چند مقاله نوشته و پاسخ شنيده‏است.

11-القواعد كه در آن كتاب بيش از 40 هزار فرع فقهى را عنوان نموده است(در10 جلد)

12-الارشاد (4)

و جز اينها يكصد و ده جلد ديگر تاليف دارد كه اسامى آنها در منبع فوق الذكرآمده است.

گفتار صاحب مستدرك:

محدث متتبع و دانشمند نامى،محدث نورى(ره)در كتاب مستدرك وسائل‏الشيعه در مورداو چنين مى‏نگارد:

«علامه حلى شيخ بزرگوار و جليل القدر اقيانوس علوم،و غواص فضائل وحكمتها،حافظ ناموس هدايت و ارشاد و شكننده ناقوس ضلالت،پاسدار حريم دين،زائل كننده آثار فسادگران. او در جمع علماء و دانشمندان اسلام،همانند بدر(ماه شب‏چهارده)در ميان ستارگان مى‏درخشد و نسبت‏به دشمنان و بدخواهان سياه دل،شديدتر از عذاب زهرناك و برنده‏تر از شمشير مسموم است.او دارنده مقامات فاخره وكرامات درخشان و سعادتهاى ظاهرى است.او زبان گوياى فقهاء و متكلمين،محدثين،مفسرين و ترجمان حكماء و عرفاى سالكين متبحر است.او فردى است كه لقب‏«آية‏الله‏»تام و كامل،شايسته اوست.رحمتها و عنايات خاص خداشامل حال او باد!» (5)

گفتار صاحب رياض:

رجالى معروف،صاحب رياض العلماء درباره او گويد:«پيشواى وارسته،عالم‏عامل،فاضل كامل، شاعر ماهر،علامه علماء،فهامه فضلاء،استاد جهان،معروف دربين ما به‏«علامه على الاطلاق‏»موصوف با نهايت علم،فهم،كمال.او فرزند خواهرمحقق مى‏باشد و او«آية الله‏»روى زمين مى‏باشد.او حقوق بى‏شمارى از نظر زبان،بيان‏و قلم بر عهده طائفه شيعه اماميه دارد.او جامع علوم مختلف و مصنف در رشته‏هاى‏گوناگون آن بود.او به تنهايى فقيه،حكيم،متكلم، محدث،اصولى،اديب و شاعرماهرى بود.من برخى از اشعار او را در اردبيل ديدم كه به كمالجودت طبع او در نظم وشعر دلالت دارد.» (6)

دانشمندان اهل سنت و علامه:

تجليل و توصيف از مقام علمى علامه حلى اختصاص به علماء شيعه ندارد،بلكه دانشمندان اهل سنت نيز او را مورد توصيف و تجليل قرار داده‏اند.از باب نمونه،ابن حجر عسقلانى دركتاب‏«لسان الميزان‏»درباره او گويد:

«ابن يوسف بن المطهر الحلى،عالم شيعه و پيشوا و مؤلف آنان است.او آيت‏حق در ذكاوت بود. «المختصر»ابن حاجب را شرح زيبايى نمود.او همان فردى است‏كه شيخ تقى الدين بن تيميه در كتاب خود ردى بر او نوشته است و كتاب او معروف به‏«رد بر رافضى‏»است.ابن مطهر بسيار خوش اخلاق و خوش برخورد بود.هنگامى كه‏كتاب رديه ابن تيميه به دست او رسيد،گفت:اگر او مى‏فهميد كه من چه مى‏گويم،به اوپاسخ مى‏دادم.» (7)

از اين نوع كلمات و سخنان توصيفى،در مورد آن مجتهد والامقام به كثرت وفراوانى وجوددارد كه به نقل يك نمونه بسنده گرديد.

وفات او:

او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه احياى شريعت،در يازدهم يا بيست ويكم محرم الحرام‏726 هجرت در حله وفات يافت و جنازه او به نجف اشرف حمل‏گرديد و در جنب رواق مطهر مرتضوى(ع)از ايوان طلا دفن شد و در مقابل آن،مزارشيخ احمد مقدس اردبيلى قرارگرفته است.

در نخبة المقال در ماده تاريخ وفات آية الله علامه حلى چنين آمده است:

و آية الله بن يوسف الحسن سبط مطهر فريدة الزمن علامة الدهر جليل قدرهولد«رحمة‏»و«عز»عمره

(آية الله فرزند يوسف كه نامش حسن است،نواده مطهر يكتاى عصر خويش‏است.او علامه دهر و جليل القدر بوده،ولادتش كلمه‏«رحمت‏»(648)و عمرش كلمه‏«عز»(77)مى‏باشد.)حقيقتا ولادت او رحمت و زندگى او عز و شرف و سربلندى‏اسلام و مسلمين بود.

عاش سعيدا و مات سعيدا رحمه الله

پى‏نوشتها:

1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 301.

2- ريحانة الادب،ج 4،صفحات‏176- 178 چاپ كتابفروشى خيام.

3- روضات الجنات،ج 2،ص 270- افرادى كه طالب تحقيق بيشتر در اين زمينه مى‏باشند،مى‏توانند به:

روضات الجنات،ج 1،ص 294 و ج 2،صفحات‏269 تا286 و356- رياض العلماء،ج 2- ريحانة‏الادب،ج 4،ص‏167- مجله مكتب اسلام،سال 4،شماره‏هاى‏6،7،8،9 به قلم آقاى دوانى- تاسيس‏الشيعه لعلوم الاسلام،تاليف سيد حسن صدر،صفحات 34 تا36،و ديگر كتابهاىمربوطه مراجعه نمايند.

4- ريحانة الادب،ج 4،ص‏179.

5- فايده سوم از خاتمه مستدرك،ص‏459،جزء سوم چاپ سنگى.

6- رياض العلماء،ص‏357.

7- لسان الميزان،ج 2،ص‏317،چاپ حيدر آباد دكن.