پيشنهاد فرهنگ انسانگرا و مخصوصا ادبيات عرفانی از قبيل ادبيات مولوی و سعدی و حافظ برای پركردن اين خلاء معنوی و آرمانی مطرح است ، غافل از اينكه اين ادبيات روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است روح انسانگرائی اين ادبيات همان روح مذهبی اسلامی است وگرنه چرا برخی ادبيات نوين امروزی با همه تظاهر به انسانگرائی اينهمه سرد و بی روح و بی جاذبه است ؟ ! محتوای انسانی ادبيات عرفانی ما ناشی از نوعی تفكر درباره جهان و انسان است كه همان تفكر اسلامی است اگر روح اسلامی را از اين شاهكارهای ادبی بگيريم تفالهای و اندام مردهای بيش باقی نمیماند . ويلدورانت از كسانی است كه اين خلاء را حس میكند و ادبيات و فلسفه و هنر را برای پركردن آن پيشنهاد میكند . میگويد : ضرر و خسرانی كه متوجه مدارس و دانشگاههای ما است ، بيشتر ، از نظريه تربيتی اسپنسر ( 1 ) است كه تربيت را سازگار كردن انسان با محيط خود تعريف كرده است اين تعريف ، مرده و مكانيكی است و از فلسفه " برتری مكانيك " برخاسته است ، و هر ذهن و روح خلاق از آن متنفر است نتيجه اين شده كه مدارس ما از علوم نظری و مكانيكی پرشده است ، و از موضوعات ادبيات و تاريخ و فلسفه و هنر كه به قول خودشان بی فائده است خالی مانده است تربيتی كه فقط علمی باشد محصولش جز ابزار چيزی نيست ، شخص را از زيبائی بيگانه میسازد و او را از حكمت جدا میكند برای دنيا بهتر آن بود كه اسپنسر كتابی نمینوشت ( 2 ) . پاورقی : |