بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

58- آية الله العظمى شيخ محمد على اراكى

(متولد 1312 ه.ق-متوفى 1415 ه.ق)

شيخ العلماء و المجتهدين،قدوة الفقهاء العاملين،اسوة الاذكياء و الاتقياء،آية الله‏العظمى الشيخ محمد على الاراكى ابن حجة الاسلام حاج ميرزا آقا فراهانى،يكى ديگراز آخرين يادگارهاى حوزه پربركت مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى،و يكى ازمراجع عاليقدر تقليد و از اوتاد و زهاد وارسته و يكى از عالمان عاملى بودند كه علم راهمراه عمل،و عمل را مقدم بر علم و دنيا را قرين آخرت،و آخرت را مقدم بر دنياساخته بودند.ايشان يكى از برجستگان ذخيره‏اى اينعصر بودند كه هرگز هيچكدام ازمباحث اصولى و فقهى استاد را ترك نگفته بودند.

ولادت:

ايشان در سال 1312 ه.ق در اراك،در يك خانواده روحانى قدم به عرصه‏حيات نهادند،و تا سال 1340 در آن شهر از محاضر اساتيد بزرگوارى مانند مرحوم‏سلطان العلماء و ديگران كسب دانش نمودند تا اينكه در سال 1340 ه.ق به هنگام‏عزيمت آية الله حاج شيخ عبد الكريم حائرى در سال مزبور،همراه مؤسس به حوزه‏علميه قم مهاجرت نمودند و در ملازمت و همراهى ايشان بوده‏اند.ضمن تحصيل،پيوسته در تهذيب نفس و تكميل مراتب علمى و پربار ساختن فقه و اصول ومبادى معارف اسلامى كوشا و ساعى بوده‏اند و درس فقه و اصول ايشانهمواره موردتوجه و عنايت فضلاء و دانش پژوهان قرار داشته است.

سندى از تاريخ:

صاحب آئينه دانشوران در مقام معرفى اساتيد حوزه علميه قم،در آن اوان‏شكل‏گيرى حوزهدر سالهاى 1340 و 50 چنين مى‏نويسد:

«آقاى شيخ محمد على عراقى،فرزند حاج ميرزا آقا فراهانى است كه در سال‏1312 ه.ق در سلطان آباد عراق تولد يافته است.معزى اليه در مسقط الراس بوده كه‏حوزه علميه به قم انتقال يافته بود.ايشان نيز از علماى مهاجر بودند و از خصيصين(اصحاب خاص و ويژه) مؤسس آية اللهى به شمارند.چه بيشتر تحصيلات ايشان‏خدمات حضرت‏معظم له بوده وامروزاز مدرسين ودانشمندان موثق‏حوزه بشمارند.» (1)

خصوصيات و ويژگيها:

چهره نورانيش‏حكايت از نور ايمان‏و تقوى،نگاه نافذش‏نشانى از بصيرت وتوسم خدايى، بيان‏شيرينش بيانگرهدايت و تربيت،قدخميده‏اش نشانى ازتلاش و كوشش در راه خدا،وجود روحانيش نمايانگر شخصيت معنوى و فضايل وكمالات نفسانى و اخلاقى مى‏باشد.او محضر گرم و باصفا،سخنان عالمانه وحكمت‏آميز داشت.نماز جماعت او در مدرسه فيضيه ميعادگاه محتاطان و وارستگان واهل يقين و تقوى بود كه به آسانى حاضر نبودند پشت‏سر هر امام نمازگزارى،قامت‏ببندند،و نماز جمعه او در هر هفته آن ايام تيره و سياه روزگار طاغوت،محل اجتماع وگرد آمدن دردمندان و منتظران حكومت عدل الهى بود كه به سهولت و آسانى حاضرنبودند پشت‏سر هر امام جمعه منصوب رژيم قيام ورزند.ما خود اين روزهاى سياه وآن خطبه‏هاى حكمت‏آميز و پر از وعظ و اندرز آن ايام را ديديم و صفوف منظم ومشحون از انسانهاى خداجوى و دردمند را كه شبستانهاى طرف شمال مسجد امام‏حسن عسكرى(ع)را با وجود خود پر مى‏ساختند.و عطش انقلاب و حركت اسلامى‏خود را با بيانات ايشان تسكين مى‏بخشيدند.شاهد بوديم در جمع آن نمازگزاران‏جمعه،شخصيتهاى حوزوى و فرهنگى و اهل دل و اهل درد فراوان يافت مى‏شد.اين‏نماز پربركت و پرصلابت تا اوايل پيروزى انقلاب ادامه داشت،تا ايامى كه دوران‏كهولت و پيرى اجازه نداد و حضور مرتب در جمعه‏هاى هفتهواقعا سخت‏بود.

نعمات الهى:

مجله پيام انقلاب،در شماره‏هاى 125 و126 در سال‏1363 ه.ش،مصاحبه‏اى‏با معظم‏له انجام داده‏اند كه حاوى نكاتى از زندگى آن فقيه بزرگوار از زبان خودشان‏مى‏باشد.چه بهتر عنان قلم را معطوف بيانات خود معظم له نمائيم تا ترسيم صحيح‏تر ودقيق‏ترى از زندگى ايشان داشتهباشيم:

«از نعمات بزرگ الهى بر بنده،يكى وجود مرحوم حاج احمد شيرازى بود كه‏بسيار آدم بصير و بينائى بود و ايشان يك دفعه مى‏فرمود كه خداوند به تو(يعنى بنده)سه نعمت‏بزرگ عنايت كرده كه به احدى نداده است:يكى استادى خداوند به شما داده‏كه به احدى نداده(منظورشان مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى بوده است)و نيز يك پدرى هم به شما داده است كه به احدى نداده،پدر من يك آدم بخصوصى بود.ازعلم و ايمان و ايشان علاقه خاصى به پدرم داشتند.و همچنين از آنجا كه ايشان باخانواده بنده محرميت داشتند و با هم در يك منزل مى‏نشستيم،مى‏گفتند خداوند عيالى‏به شما داده كه به احدى نداده است.(از فضل و تقوى)همچنانكه مرحوم حاج احمد شيرازى نيز فرمودند،پدرم يكى از بزرگترين‏نعمات الهى به بنده بوده است.ايشان دست پرورده مرحوم آخوند ملا محمد ابراهيم‏الجدانى بود كه از اوتاد عصر بوده است و نيز دست‏پرورده شيخ اصفهانى بوده كه موردعلاقه خاص مرحوم شيخ بوده است.از پدرم شنيدم كه مى‏گفت آخوند به من مكررامى‏فرمود كه تو استوانه مسجد ما هستى.يعنى هر وقت كه آخوند به مسجد مى‏رفته،پدرم را در مسجد در حال قيام مى‏ديده است.پدرم اين طور بود.

امن هو قانت اناءالليل ساجدا و قائما يحذر الآخرة (2)

دوران تحصيل و اساتيد:

شوهر همشيره‏اى داشتم به نام آقاى عمادى.ايشان مرا در سن 11 يا 12 سالگى‏به درس و تحصيل علوم الهيه واداشت.يادم مى‏آيد پدرم يك پنجه حمد كه كتابى بودداشتيم و من در حالى كه چيزى از خواندن و نوشتن نمى‏دانستم،و نمى‏فهميدم مرتب‏اين كتاب دست من بود، و ورق مى‏زدم و براى خودم چيزهايى مى‏خواندم.اين آقاى‏عمادى كه خود يكى از نعمتهاى بزرگ الهى براى من بود،كه ايشان مرا دلالت فرمود به‏مرحوم حاج شيخ جعفر كه از اوتاد خاص بودند و دروس صمديه،سيوطى،معالم،رسائل و مكاسب را تدريس مى‏فرمودند،و اديبكاملى از هر جهت‏بودند.

بعد از ايشان آقاى سلطان وارد اراك شدند.آية الله شيخ محمد تقى شيرازى درمورد آقاى سلطان فرموده بودند او نور چشم و قوت بازوى من است.لذا پيش خودم‏مى‏گفتم كسى را كه حاج محمد تقى شيرازى اينچنين بگويد،اين بايد ملك و ازفرشتگان باشد.دور آقاى سلطانمثل پروانه پر مى‏زدم.ايشان را بسيار دوست‏مى‏داشتم و از حضورشان فيض مى‏بردم.

بعد از فوت حاج سيد جعفر در همان سال،در محضر شريف آية الله حاج سيدمحمد تقىخوانسارى(اعلى الله مقامه الشريف)بودم.ايشان هم شخص عجيبى بود.

دواب قلب بود.مجاهد في سبيل الله و مقامى بس عظيم داشت.ايشان هم مقدارى مراكفالتفرمودند.

پس از فوت ايشان،يك حاج حسينى نجار بود كه او نيز شخص بزرگى بود.درعظمتش اينقدركه بعضى توهم مى‏كردند كه خدمت آقا مى‏رسند.بعيد هم نبود.مقامات عجيبى داشت.

آشنايى با حضرت امام(ره):

حضرت آقاى خمينى مدتى را در اراك بوده‏اند و در حوزه اراكيه آنجا تحصيل‏مى‏نمودند و حتى منبر مى‏رفته‏اند كه در آن مدت با ايشان آشنايى نداشتم.اما آن وقتى‏كه در قم بوديم معارفه تامى پيدا كرديم و يكى از همصحبتهاى بنده بودند.گاهى اتفاق‏مى‏افتاد از منزل تا ميدان كهنه قم،نزديك شاهزاده حمزه،اين راه را دو به دو طى‏مى‏كرديم و ضمن صحبتها و مباحثه‏ها برمى‏گشتيم.با هم خيلى مانوس بوديم.آن اوايل‏كه وارد قم شدم ايشان به من اظهار كرد،شما يك درس تفسير صافى براى من بگوييد،تفسير صافى با اصول فقه و اصطلاحات آن مناسبتى نداشت و لذا چون با آن‏اصطلاحات مانوس نبودم،چند شب تدريسكردم.اما ديگر نرفتم.ايشان هم اصرارى‏نكرد.بله اوايل آشناييمان اين طور بود.

ايشان مرد بسيار جليل است و او را به جلالت‏شناختم.بسيار مرد پاكى است.

پاك،پاكى نفس دارد.پاكى ذاتى و درونى دارد و اين بر همه خلق معلوم شده است.مادر مدت پنجاه سال كه با اين شخص بزرگ آشنايى پيدا كرده‏ايم،جز تقوى و ديانت وسخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و كثرت ديانت و جديت در علوم نقلى و عقلى و طىمقامات عالى و...در او چيز ديگرى نيافتيم و نديديم.

مردى با تقوى به تمام معنى و مردى فداكار اسلام به تمام معنى.اين مرد قد مردانگى‏علم كرد و در مقابل كفر ايستادگى كرد و يد غيبى هم با او همراهى كرد.به طورى كه‏محير العقول بود و در هيچ خانه‏اى و هيچ زاويه‏اى از زواياى اين مملكت‏باقى نماند،مگر كه گفته شد:«مرگ بر شاه‏»او(حضرت امام)جان در كف دست گذاشته است و در مقابل تبليغ قرآن و دين‏حنيفاسلام جانبازى مى‏كند،جان در كف گذاشته و حاضر براى شهادت شده است.

خداوند قوه غريبى در اين مرد خلق فرموده كه همچو قوه‏اى كه به ايشان داده به‏هيچ احدى نداده.همچنين جراتى،چنين شجاعتى و ديدى به او داده است كه به احدى‏نداده.او مانند جدش على بن ابيطالب(ع)است كه:«ضربة على يوم الخندق افضل من‏عبادة الثقلين‏»شد.يك چنين جراتى را خداوند به حضرت امير داده بود.حالا فرزندش‏نيز اين طور است.اين همه عمرو ابن عبدودها در دنيا نعره مى‏زنند و فرياد مى‏كنند،ولى ابدا ترسى ندارد.اين چه شجاعتى است كه خداوند به او داده است!ان شاء الله‏خداوند از چشم بد محفوظش بدارد.يك چنين كسى كمياب است.كم نظير است ونظير ندارد.خداوند عاقبتش را ختم به خير كند انشاء الله.و آنچه را كه مى‏خواهد و دردل دارد،خداوند نصيبش كند.

س:حضرت آية الله از مشكلاتى كه در ايام تحصيل در قم داشتيد،يا چنانچه‏خاطراتى از سختيها و مشقتهايى كه در دوران رژيم رضاخانى براى روحانيان فراهم‏مى‏شده است،درخاطرتان مى‏باشد،مطالبى را بيان بفرمائيد.

ج:مشكلات بسيار بوده است،يكى از مشكلات اينكه آن زمان كه رضاخان نظام‏اجبارى سربازگيرى و بى‏حجابى را حكم كرده بود،آقايان علماى اصفهان به قم آمدند وچندين ماه در قم ماندند يك حاج آقا نور اللهى بود كه اس و اساس اين نهضت وجريان بود كه تمامى مخارج اين برنامه به عهده ايشان بود،و اول متمول ايران شايدبود.علماى عصر ما در يك گوشه صحن اجتماع مى‏كردند و سخنرانى مى‏شد و!656 توسلاتى داشتند و آن مرد كه(رضاخان)تمام اينها را مى‏شنيد و در دل نگه مى‏داشت واز اين مى‏ترسيد كه نكند اين علما پيش ببرند.و مرتب تلفنى با قم در تماس بود وماجرا را دنبال مى‏كرد تا اينكه قضيه حاج شيخ محمد تقى بافقى پيش آمد كه شخصاآمد قم و توى پله‏هاى مدرسه فيضيه كه از در صحن كهنه باز مى‏شود ايستاد و نعره‏اى‏زد كه تا آخر مدرسه نعره‏اش رفت.مى‏گفت ذرياتتان را به آبمى‏ندازم و بر مى‏اندازم.

خيلى نعره كشيد و رفت.(پس از آن)سيد محمد تقى را گرفتند و آن ملعون با دست‏خودش جلوى ايوان آيينه خواباند و شلاق زد و او هم مرتب مى‏گفت‏يا صاحب‏الزمان.البته ابتدا حاج شيخ محمد تقى به ضريح حضرت معصومه(س)پناهنده شده‏بود كه سيد ناظم رئيس امنيه قم با رفقايش با چكمه وارد حرم حضرت معصومه(س)شدند و هيچ احترام و اعتنايى نكردند و حاج شيخ محمد تقى را گرفتند و بردند امنيه وپس از شلاق زدن در جلوى ايوان آيينه،بهحبس انفرادى نمور و تنگ و تاريك بردند.

براى شام شبش كه چيزى نياورده بودند دست در كيسه پولش كرده و يك ريال پول‏داشته، بيرون مى‏آورد و به زندانبان مى‏گويد اين را براى من نخودچى و كشمش بخر وبياور.نخودچى و كشمش را دو سه شب تناول مى‏نمود و با آنها تحمل مى‏كرد و پس ازآن كه ديگر هيچنداشته است،رو به آسمان كرده و به خدا عرض مى‏كند:«خدايا!

آخوندت حركت دارد و مى‏جنبد.»اشاره به اينكه تو خود در قرآن روزى هر جنبده وموجودزنده‏اى را تضمين فرموده‏اى.پس حالا كه من گرسنه‏ام،روزى مرا برسان.

شب بعدش يك سينى غذا و اطعمه‏اى كه تا آن موقع حاج شيخ نخورده و حتى‏نديده بود برايش مى‏آورند.اين را آقاى حاج شيخ محمد رازى در كتاب تقوا(التقوا والتقوا و ما ادريك ماالتقوى در احوال حاج شيخ محمد تقى بافقى)مفصلا نوشته است.

اين يك خاطره از آن دوره سخت‏بود و يك مشكل ديگرمان در دوران تحصيل،قطع شدن شهريه بود،مى‏گفتند شهريه نرسيده،حالا بايد چكار كرد؟اين ماه را به‏نصف شهريه قرض مى‏كردند.از تجار قم نصف اين شهريه را قرض مى‏كردند تابتوانند تمام ماه را بگذرانند. شهريه‏اى كه فوق فوقش 12 تومان بود و خيلى خيلى كه‏بالا مى‏رفت،15 تومان بود.و خيلى خيلى كه بالاتر مى‏رفت،20 تومان مى‏شد،و هرگزشهريه‏اى به 21 تومان نمى‏رسيد.و مى‏شد زمانى كه تنگى و قحطى پيش مى‏آمد و درخيابان و دكان نانوايى جمعيت پشت‏سر هم جمع بودند تا چقدر معطل مى‏شدى تانانى به اندازه يك آجر كه فقط اسم نان را داشت،ولى معلومنبود كه چه هست،همه‏اش‏چلغز و گلگز گندم بود.

س:آيا اين قحطى در زمان جنگ و در اثر جنگ پيش آمده بود؟

ج:خير،اين قحطى در اثر خشكسالى و نيامدن باران بود.مساله جنگ مصيبت‏ديگرى بود كه پيش آمدن آن هم بليه‏اى ديگر بود كه مفصل است و اينكه تمام اين شهرقم را متفقين پركرده بودند،كه قضيه نماز استسقاء هم در همان اوان پيش آمد.

س:حضرت آية الله!حضرتعالى از كى به اقامه نماز جمعه پرداختيد و آثاراجتماعى،سياسىنماز جمعه را چه مى‏دانيد؟

ج:من نماز جمعه را واجب تخييرى مى‏دانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر حكم‏خودم اقامه مى‏كردم تا وقتى ديدم براى من پيرمرد اشكال دارد.عذر خواستم كه ديگرپير شده‏ام.اما آثار اجتماعى آن،خوب معلوم است.از سنتهاى ائمه اطهار(عليهم‏السلام)است كه هر جمعه جمعيتى را جمع كنند و به گوش آنها نصايح و مواعظ رابرسانند.آنچه كه مناسب وقت و زمانعصر است،از مسائل سياسى و اجتماعى را بايدگوشزد نمود.

س:تقريرات و نوشته‏هاى حضرتعالى چه مى‏باشد؟

ج:مقدارى از درس مرحوم آقاى سلطان است،پيش از آنكه مرحوم حاج شيخ‏عبد الكريم به اراك بيايند.يكسال تقريرات بحث ايشان را نوشتم.بعد از آن تقريرات‏مرحوم حاج شيخ را هم قدرى از طهارت،و از اصول او تقريبا سه دوره يا چهار دوره‏كه ناتمام بوده و از فقه او هم،مكاسب،بحث‏بيع و خيارات را نوشته‏ام كه بعضى‏جاهايش ناتمام است.

مباحثه آقاى خوانسارى را هم بعضى وقتها مى‏نوشتم.يك بحث ارث هم!658 مرحوم حاجشيخ در اراك گفته بودند كه آن را هم نوشته‏ام.»

مرجعيت:

پس از رحلت‏حضرت امام(قدس سره)در سال‏1409 ه.ق،بويژه پس ازرحلت فقيد حضرت آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى عليه)يك حالت‏خاص در جامعه اسلامى پيش آمد كه مى‏توان از آن وضع موجود با عبارت خلامرجعيت متمركز و جا افتاده تعبير آورد.چون اغلب مجتهدين و مدرسين محترم درشرايط خاص تساوى شان و شهرت قرار داشتند،انتخاب و گزينش يكى و تقديم يكى‏بر ديگرى خالى از اشكال و عارى از نقص نبود.

جامعه مدرسين حوزه علميه قم،بيش از هر نهاد ديگر،مرجعيت ايشان را مطرح‏ساختند،و بر اساس اين گزينش،تبليغات را آغاز نمودند.در پى اين اقدام بود كه برخى‏از وزنه‏هاى علمىحوزه مطالب و گفتگوهايى را انجام دادند.

در اين گفتار به برخى از خصوصيات و ويژگيهاى معظم‏له اشاره شده است.

«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،

بسم الله الرحمن الرحيم.

ضايعه اسفبار ارتحال آية الله العظمى گلپايگانى(رضوان الله تعالى عليه)را به‏پيشگاه ولى عصر(ارواحنا فداه)تعزيت عرض مى‏كنيم.آنچه فعلا درباره مرجعيت‏جهان تشيع مطرح است، اين است كه حضرت آية الله العظمى اراكى به نظر ما مرجع‏متعين جهان تشيع است،زيرا هميشه-مخصوصا عصر كنونى-عناصر محورى‏مرجعيت را بايد شناخت و بر اساس آنشناخت عمل كرد.چهار عنصر محورى درمرجعيت دخالت دارد كه به اين شرح است:

1-حضور علمى و فقاهت تام:عنصر اول،فقاهت تام و كامل است كه به تمام‏ابواب فقهى حضور علمى داشته باشد.اين كار بدون مهارت چندين ساله تدريس وتاليف و تصنيف خارج فقه و اصول ميسور كسى نخواهد بود.آن احاطه تام كه اگر در!659 مشرق زمين،در مغرب زمين حكم الهى را بخواهند از كسى سؤال بكنند،او فورا بتواندپاسخ بدهد،اين يك احاطه تام به تمام ابواب فقه را طلب مى‏كند و اين احاطه تام نيزمحصول مهارتهاى چندين ساله است كه حضرت آية الله العظمى اراكى ساليان متمادى‏با تدريس خارج فقه و اصول و پرورش شاگردان زياد و مجتهدين و علماى بزرگ،اين‏احاطه تام را دارند.اين اجتهاد مطلق و حضور علمى وفقاهت تام در تمام ابواب فقه.

2-تقوى،عدالت و وارستگى:عنصر محورى ديگر،«وارستگى‏»است.زيرازمام دينى مردم به دست دين شناس امين است.دين امانت‏خداست،چه اينكه بندگان‏خدا امانت الهى هستند. امانت جز به فرشتگان و انبياء و ائمه(عليهم السلام)بالاصاله‏داده نخواهد شد كه اينها امين وحى هستند و بعد از ارتحال آنها و يا در زمان غيبت آنها،جز به فقيه دين شناس ديندار پارساى وارسته و منزه داده نخواهد شد.«امين دين بودن‏»يعنى چيزى را كه نمى‏داند نگويد و براى خدا فتوى بدهد و آن چه را مى‏داند كتمان‏نكند و تا نداند فتوى ندهد.اين كار،كار يك انسان امين وحى خدا است،و اين امانت‏وحى،غير از فرشتگان و ائمه و انبياء(عليهم الصلوة وعليهم السلام)در عصر غيبت،جز عالمان ديندار و فقيهان وارسته نصيب كسى نخواهد شد.

و اين عنصر محورى دوم را نيز آية الله العظمى اراكى به خوبى دارا است.زيراتقريبا يك قرن است كه دارد امتحان مى‏دهد.يعنى سن شريفشان الآن به 102 سال‏رسيده است.در حدود 90 سال است كه در حوزه‏هاى علمى اراك و قم به فضيلت وپارسايى و تقوى و ديندارى و نزاهت وصيانت نفس معروف و زبانزد هستند.

3-مرجعيت مايه هراس دشمنان و اميد دوستان:عنصر محورى سوم آن است‏كه كسى جاى امام مى‏نشيند كه مرجعيت او كار امامت امام را در زمان غيبت‏بكند.ذات‏اقدس الله وقتى امامت على بن ابيطالب امير المؤمنين(عليه افضل صلوات المصلين)رامطرح مى‏كند، مى‏فرمايد:/اليوم يئس الذين كفروا من دينكم/فرمود:با خلافت وولايت و امامت على بن ابيطالب(عليه السلام)كافران و منافقان و دشمنان دين نا اميدشدند.اگر امامت امام نقش تعيين كننده دارد،كه كافران و منافقان و دشمنان نااميدمى‏شوند و متقابلا مؤمنان و موحدان خوشحال مى‏شوند،كسى مى‏تواند به جاى امام‏بنشيند و جانشين امام در عصر غيبت‏باشد كه با مرجعيت او دشمن بترسد و نااميدبشود و موحدان و محرومان الهى سراسر جهان خوشحال بشوند.وقتى على بن‏ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليه)در جريان غدير به مقام امامت تكيه زد،همانطوريكه آيه/اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى/نازل شد،جريان/اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون/نيز نازل شد.اگر كسى‏بخواهد به مرجعيت‏برسد و داعيه آن را داشته باشد كه در زمان غيبت جانشين امام‏باشد و با مرجعيت او دشمن دين نهراسد،معلوم مى‏شود كه او به جاى امام ننشسته‏است. كرسى امامت طبعا رعب‏آور است و دشمنان را نااميد مى‏كند و دوستان را اميدوارمى‏كند.اينهم عنصر محورى سوم.

4-توحيد در ترس:عنصر محورى و اصل چهارم كه در مرجعيت هميشه شرطبود و مخصوصا در جريان كنونى،آن است كه كسى مرجع مى‏شود كه دشمن ازمرجعيت او بهراسد،چه اينكه در عنصر سوم و اصل سوم بيان شد،كسى مايه هراس‏دشمن است كه در ترس موحد باشد.يعنى هم از خدا بترسد و هم از غير خدا نترسد.

آنكه اصلا نمى‏ترسد،انسان متهور و بى‏باك ملحدى است كه از هيچ كس نمى‏ترسد،نه‏از خدا و نه از غير خدا.آنكه هم از خدا و هم از غير خدا مى‏ترسد،او در خشيت وخوف و ترس موحدنيست،قهرا شايسته مرجعيت نخواهد بود.

آنكه مى‏ترسد و فقط از خداى سبحان مى‏ترسد،نظير امام راحل-رضوان الله‏تعالى عليه-او در زمان غيبت جاى امام مى‏نشيند و اين وصف انبياء و اولياء است.ذات‏اقدس الله در سوره مباركه احزاب،انبياء و مبلغان الهى و پيام‏آوران حق را چنين وصف‏مى‏كند:/الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله/يعنى انبياء كه‏مبلغان راستين الله هستند، فقط از خدا مى‏ترسند،از غير خدا از احدى نمى‏ترسند،نه ازشرق ديروز و نه از غرب امروز.نه از توطئه داخل،نه از تحريك خارج.آنكه احيانااحتمال هراس مى‏دهد و ترس را بر خود تحميل مى‏كند،او به جاى امام و پيغمبرنمى‏نشيند،چون اوصاف نائب را از اوصاف منوب عنه بايد شناسائى كرد.خداى‏سبحان مبلغان الهى را به توحيد در ترس وصف كرد.فرمود:اينها موحد در ترس‏هستند.آن مرجعى كه ملاحظه كار باشد،هم از غرب بهراسد،هم از توطئه بيگانگان‏بترسد،او براى مرجعيت صلاحيت ندارد.زيرا او جاى كسى نشسته است كه از خدامى‏ترسد،و بس.چنين كسى كه هم از خدا و هم از غير خدا مى‏ترسد،نمى‏تواند بركرسى نيابت تكيه كند.اينها،يعنى مساله فقاهت از يك سو كه از دير باز معروف بود،مساله تقوى و عدالت كه اين از ديرباز مشخص بود.اين عنصر سوم و چهارم را نيزكاملا بايد در نظر داشته باشيم.يعنى مرجعيت كسى را بپذيريم كه بيگانگان از مرجعيت‏او مى‏هراسند.مرجعيت كسى را بپذيريم كه او جز از خدا از احدى نمى‏ترسد.و فعلا آن‏كسى را كه ما مى‏شناسيم،حضرت آية الله العظمى اراكى است.انسان يا خودش بايدمثل امام راحل(ره)شجاع و بطل ميدان مبارزه باشد،يا لااقل تاييد كننده نظام و امام(ره)باشد.اگر آية الله العظمى اراكى آن شهامت‏بى‏بديل امام(ره)و آن شجاعت كم نظير امام‏راحل(ره)را نداشت،لكن امام شناس بود،مؤيد امام(ره) بود و هم اكنون مؤيد نظام ورهبرى است.چنين كسى اگر از نظام سخنى به ميان بيايد،چون نظام را به رسميت‏مى‏شناسد و عظمت و اسلامى بودن نظام را كاملا تحقيق كرده است،در متن انقلاب ازنزديك حضور آگاهانه داشته است،نظام را تاييد مى‏كند و روى آگاهى تاييد مى‏كند.درجريان كربلا،بعضى از سالمندانى بودند كه سيد الشهداء(ع)را با حضورشان تاييدكرده‏اند.كسانى بودند كه عمر شريفشان در حدود 1 قرن بود و توانستند با حضورشان‏در محضر سالار شهيدان(صلوات الله و سلامه عليه)او را يارى كنند.آنان اگر چه‏نمى‏توانستند نظير جوانها شمشير بزنند،اما حامى نهضت‏سالار شهيدان و قيام حسينى‏بودند،و آية الله العظمى اراكى حامى انقلاب بود،حامى امام(ره)بود،و هم اكنون حامى‏رهبر است و حامى اين نظام است.هم عنصر اول و دوم،يعنى فقاهت و عدالت را درحد عالى و اعلى دارا است،و هم كسى است كه از مرجعيت او آمريكا رنج مى‏برد.اومى‏تواند به جاى كسى بنشيند كه درخلافت او آيه نازل شده است كه

اليوم يئس الذين كفروا من دينكم

اينكه بيگانگان اصرار دارند به بهانه‏هاى سن و بهانه‏هاى واهى گوناگون‏مرجعيت اين بزرگ مرجع تقليد جهان تشيع را لكه‏دار كنند،براى آن است كه ازمرجعيت او مى‏هراسند.درحقيقت از نظام و ادامه راه امام(ره)هراسناكند.

به نظر ما مرجعيت جهان تشيع چه در داخل كشور،چه در خارج كشور،امروزدر حضرت آيةالله العظمى اراكى(متع الله المسلمين بطول بقائه الشريف)متعين است.

اميدواريم كه دسائس و وساوس بيگانگان در پيروان مكاتب قرآن و عترت(عليهم‏الصلوة و عليهم السلام)اثر نگذارد،و همه شيعيان داخل و خارج به مرجعيت اين‏بزرگ مرجع تقليداحترام بگذارند.» (3)

تاليفات:

از حضرت آية الله العظمى اراكى تاليفات متعددى به جاى مانده است.كه نوعاپيرامون فقه واصول مى‏باشد.تاليفات ايشان به ترتيب زير مى‏باشد:

1-تقريرات بحث مرحوم آية الله شيخ محمد سلطان العلماء اراكى.

2-تقريرات درس فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى شامل:

الف:كتاب الطهارة

ب-رسالة في الاجتهاد و التقليد،كه در ضمن كتاب درر الفوائد مرحوم حائرى‏چاپ شده است.

ج:رسالة في الولايه،كه به ضميمه جلد اول كتاب‏«القرآن و العقل‏»به چاپ‏رسيده است.

د:الارث:

ه:نفقه زوجه،كه همراه كتاب ارث با نام‏«رسالتان في الارث و نفقة الزوجة‏»به‏چاپ رسيدهاست.

!663 و:المكاسب المحرمه.

ز:كتاب البيع.

ح:كتاب الخيارات،اين هر سه به چاپ رسيده است.

3-تقريرات درس اصول فقه حاج شيخ عبد الكريم حائرى(3 دوره).

4-حاشيه بر«درر الاصول‏»مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى،كه در پاورقى‏همان كتابچاپ شده است.

5-تقرير درس فقه آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى كتاب الطهارة.

6-حاشية العروة الوثقى.

اين حاشيه را با مشاركت آية الله العظمى خوانسارى نوشته‏اند و راى هر دو درتمامى مسايل مطابق هم است مگر در دو مورد،يكى بقا بر تقليد از ميت و ديگرى نمازجمعه كه آيت الله اراكى اولى را جايز و دومى را واجب عينى دانسته‏اند.اين حاشيه ابتدابه نام حضرت آية الله خوانسارى چاپ شد ولى بعدها كه مردم به حضرت آية الله‏اراكى رجوع كردند و بر نوشتن رساله عمليه اصرار ورزيدند،ايشان در جواب آنان‏فرمودند حاشيه العروه مرحوم خوانسارى رابگيريد عمل كنيد;كه با هم نوشته‏ايم.

7-شرح مفصل العروة الوثقى-باب طهارت.

8-توضيح المسائل(كه مكرر به چاپ رسيده است).

9-مناسك حج.

10-رساله استفتائات.

11-مقدمه بر تفسير«القرآن و العقل‏»تاليف آية الله سيد نور الدين اراكى.

12-كتاب النكاح و الطلاق. (4)

اقدامات اجتماعى و سياسى:

1-مشاركت در تاسيس حوزه علميه قم:نخستين اقدام مهم آن بزرگوار،همراهى با مؤسس حوزه علميه در قم در تاسيس حوزه تشيع در قم مى‏باشد كه در آن‏اوضاع خفقان با پشتيبانىآن استاد دلسوخته در به ثمر رسيدن حوزه تلاش بسيار كرد.

2-اقامه نماز جمعه:

اقدام سياسى مهم ديگر ايشان اقامه نماز جمعه در آن دوران ظلمانى بود.فتواى‏ايشان در مورد نماز جمعه،مبنى بر وجود عينى آن در عصر غيبت‏حضرت ولى عصر(عج)ايشان را بر آن مى‏داشت كه اين سنت را در هر جمعه به پا كند.ايشان خود درجواب سؤالى پيرامون اقامهنماز جمعه و آثار اجتماعى و سياسى آن چنين فرموده‏اند:

«من نماز جمعه را واجب عينى مى‏دانم و از خيلى سال قبل هم بنا بر حكم خودم(آن را)اقامهمى‏كردم;تا وقتى ديدم براى پيرمرد اشكال دارد،عذر خواستم كه ديگر پيرشده‏ام.» (5)

استاد شيخ ابو الحسن مصلحى در اين مورد و نيز تاريخ نماز جمعه در سده اخيردر قم چنينفرموده‏اند:

«ايشان(حضرت آية الله اراكى)مطلبى را از مرحوم حاج شيخ عبد الكريم...

مؤسس حوزه علميه قم نقل مى‏فرمودند كه مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب (6) پدرآقاى اشراقى كه مرد فاضل و ملايى بود و به خاتم المحدثين شهرت يافته بود،ايشان‏فرد سرسختى بود و به راحتى مسئوليت نمى‏پذيرفت.وقتى حاج شيخ وارد قم شدند،ايشان گفته بودند كه من بايد او را امتحان كنم.وقتى كه امتحان كرده بودند،فرموده‏بودند كه حاج شيخ تهمتن علم است.چون مرحوم ارباب محدث بودند،قائل به‏وجوب نماز جمعه بودند.لذا به حاج شيخ پيشنهاد مى‏كند كه شما اقامه نماز جمعه كنيدو من هم چون در قم و اطراف آن نفوذ دارم،از مردم دعوت مى‏كنم كه در نماز شركت‏كنند،حاج شيخ فرموده بودند كه من هنوز بحث نماز جمعه را مطرح نكرده‏ام وخوشايند هم نيست كه بحث‏خارج را عوض كنم،هر موقع رسيديمو از مشروعيت آن‏فارغ شديم،اقامه مى‏كنم.

بعد از رحلت ايشان مرحوم حاج شيخ،آية الله سيد محمد تقى خوانسارى كه باپدرم(حضرت آية الله اراكى)هم مباحثه بودند در مورد نماز جمعه بحث كردند،مرحوم خوانسارى راجع به نماز جمعه قائل به احتياط وجوبى بودند و حضرت آقاواجب مى‏دانستند و اين يكى از دومساله‏اى بود كه اين دو بزرگوار با هم اختلاف نظرداشتند.

مرحوم آقاى خوانسارى بعد از نماز استسقاء-كه داستان آن معروف است‏شديدا مورد توجه بسيارى از مردم بودند.از همين رو جمعيت كثيرى به نماز جمعه‏ايشان مى‏آمدند.در همان موقع روزهايى كه مرحوم آقاى خوانسارى كسالت داشتند،پدرم مى‏آمدند و به جاى ايشان اقامه نماز جمعه مى‏كردند و بعضا آقاى خوانسارى هم‏به ايشان اقتدا مى‏كردند و خطاب به پدرم مى‏فرمودند:شما در خطابه و تهييج از من‏قويتر هستيد.بعد كه حضرت آية الله بروجردى به قم آمدند و در كفايت نماز جمعه ازظهر(كافى بودنش به جاى نماز ظهر)شبهه كردند،ديگر آقاى خوانسارى صلاح‏ندانستند كه اقامه جمعه كنند.لذا به پدرم فرمودند كه شما اقامه كنيد.از آن به بعد،باجمعيت كمترى نماز جمعه در مسجد امام حسن عسكرى(ع)توسط ابوى اقامه‏مى‏شد.

ايشان همانند يك جلسه درس براى نماز جمعه و خطبه‏هاى آن مطالعه‏مى‏كردند و از خطب نهج البلاغه و خطبه‏هاى آن آماده مى‏نمودند و هر كسى مى‏گفت‏آقا نصيحتى به ما بكنيدمى‏فرمودند:روز جمعه بياييد نماز جمعه.

رفته رفته نماز جمعه رونق بيشترى گرفت و با جمعيت‏بيشترى برگزار گرديد وامامت ايشان بر نماز جمعه تا بعد از انقلاب كه حضرت امام به قم آمدند،ادامه داشت.حضرت امام در مدتى كه در قم بودند روزى به منزل ما آمدند و مرحوم پدرم خطاب به‏امام خمينى فرمودند كه شما الآن دستتان باز است و مقتدر هستيد،چون در زمان‏حكومت اسلامى قرار داريد شما بايد اقامه نماز جمعه كنيد،ولى ايشان به پدرم‏فرمودند:شما نماز جمعه را بايد اقامه كنيد.لذا مرحوم پدرم نماز را با شكوه تمام اقامه‏مى‏كردند و بعد هم بر اثر ازدحام جمعيت‏به صحنحرم مطهر حضرت معصومه(ع)انتقال داده شد.

ولى بعد از مدتى چون ايشان شبهه‏اى در مورد امامت‏شيخ كثير السن (7) داشتندكه آيامجزى هست‏يا خير،لذا به خاطر همين شبهه نماز جمعه را به ناچار ترك‏نمودند.» (8)

3-امامت جماعت:

حضرت آية الله اراكى ساليان متمادى(نزديك به 35 سال)در محراب نمازجماعت مقتداى مشتاقان وصال قرب الهى و برآورده ساز آرزوى سالكان شركت دراين عروج روحانى و مجمع عرفانى بود.ابتدا در كنار مقبره حاج شيخ عبد الكريم حائرى‏به اقامه جماعت پرداخت و بعد از آن در بقعه شاه عباسى(مسجد امام خمينى)فريضه‏ظهر و عصر و در مدرسه فيضيه تا چندسال قبل نماز مغرب و عشاء را اقامه مى‏كرد.

نماز جماعت ايشان با حال و هواى خاص خود،مصداق حقيقى عروج مؤمنان بود.

4-همگانى با انقلاب اسلامى:

حضرت آية الله اراكى به عالمان مجاهد عشق مى‏ورزيد و احترام فوق العاده‏براى آنان قائل بود و تجليلشان از حضرت آية الله سيد نور الدين اراكى و آية الله سيدمحمد تقى خوانسارى بر همين اساس بود.ايشان بارها به همراهى آية الله خوانسارى‏پيشنهاد قيام و مبارزه عليه طاغوت را با آيت الله بروجردى در ميان گذاشته بود.و نيز درماجراى فدائيان اسلام به رهبرى شهيد نواب صفوى چون مرحوم خوانسارى از آنان‏حمايت مى‏كرد،ايشان هم نظرمساعد داشت.

به همين سبب از زمانى كه حضرت امام،حركت‏خود را در خرداد 1342 آغازكرد ايشان همواره حامى و پشتيبان امام بودند و چنان كه نقل كرديم بعد از تبعيد امام،درنجف اشرف با ايشان ديدار كرد.بعد از انقلاب اسلامى نيز پيوسته طرفدارى خود را ازحضرت امام و انقلاب اعلام مى‏كرد.با اينكه ايشان حدود ده سال از حضرت امام‏بزرگتر بودند،اما لحظه‏اى در تقويت و تاييد نهضت اسلامى درنگ نكردند و در تمام‏مقاطع حساس از جمله انتخابات حضور داشتند و اين مطلب از جواب ايشان به سؤالى‏كه در مورد انقلاب از ايشان كرده‏اند كاملا هويدا است. وقتى از ايشان پرسيده شد كه‏روحانيون در قبال اين انقلاب كه قرآن را زنده كرده است،چهوظيفه دارند،فرمود:

«من از شخص معتمدى شنيدم كه از آقا سيد احمد خوانسارى شنيده بود كه‏ايشان فرموده بودند:عجب امتحان بزرگى است،خيلى هنر مى‏خواهد آدم خودش را ازاين امتحان سالم دربياورد.خيلى هنر مى‏خواهد،امتحان بزرگى است.

جماعت دنيا كه رئيسشان آمريكا و شوروى است و سايرين هم كه دست‏بسته‏آنان هستند همگى در يك طرف هستند و آقاى خمينى تنها;چه مى‏شود كرد؟امتحان‏بزرگى است.آقاى خمينى شخص نيك نفس است جاى شك ندارد و هيچ غرضى دراو جز ترويج دين نيست.و ديدن اين تحكمات و زورگويى‏هايى كه اين دو نفر-پدر وپسر (9) -چه كارها كردند، مى‏خواستند اصل دين اسلام را بكلى از ريشه بكنند،مثل‏يزيد كه مى‏خواست‏به كلى ريشه دين را از بين ببرد.اگر نهضت‏حضرت سيد الشهداء(ع)نبود الآن من و شما كافر بوديم.اشهد ان لا اله الا الله بين ما نبود.اثر قيام حضرت‏ابا عبد الله(ع)و آن شهادت‏هاى 18 نفر از بنى هاشم كه نظير ندارند،خداوند دينش راحفظ فرمود تا به ماها رسيد.اين شخص(پهلوى)هممى‏خواست همين كار را بكند.

اين نهضت هم امروز انشاء الله اميدواريم از عنايات و الطاف خداوند متعال انشاء الله به‏ثمربرسد...» (10)

5-حمايت از دفاع مقدس:

در مورد جنگ نظر مباركشان اين بود كه چون اين جنگ دفاع از اسلام ومسلمين است، شركت در آن و تقويت رزمندگانش واجب است.وقتى از ايشان پرسيده‏شد:«لطفا نظر خودتان را نسبت‏به جنگ و انقلاب اسلامى بيان فرماييد»چنين اظهاركردند:«نظريه من هم مثل آقاى خمينى است.آقاى خمينى و همه علما نظرشان اين‏است كه هر گاه اسلام در خطر باشد بايد تمام مسلمانان در مقام دفاع برآيند;هر كس كه‏مى‏تواند.در اين عصر و زمان آقاى خمينى اين مطلب را احراز كرده است كه همينطوراست.يعنى دول خارجه تماما دست‏به دست همداده و مى‏خواهند اسلام را سرنگون‏كنند و به كلى كلمه اسلام را از ميان بردارند.

از اين جهت آنها دشمنى تمام با حقيقت اسلام دارند،خصوصا پاپ‏ها آنها راوادار مى‏كنند كه حقيقت اسلام از ميان برداشته شود و اين را حضرت آقاى خمينى‏احراز كرده است و لهذا در مقام دفاع برآمده به هر شكل و به هر نوع كه ممكن باشدبايد در مقابل حفظ اين سرزمين وجامعه مسلمانان بيرون آمد و العلم عند الله.

جنگ هم همان دفاع است و پاسداران هم همان جنگجويانى هستند كه ازحقيقت اسلام حمايت مى‏كنند و همه‏شان مؤيد و منصورند انشاء الله/ان تنصروا الله‏ينصركم و يثبتاقدامكم/و پاسدارها جزو همين آيه هستند.» (11)

6-تاييد و تقويت رهبرى بعد از رحلت امام:

در موقعيت‏حساس بعد از رحلت‏حضرت امام خمينى كه دشمنان اسلام از هرسو چشم دوخته،طمعها داشتند،ايشان با حركت‏حساب شده و سريع خود كمك‏مهمى در روند انقلاب اسلامى و حفظ نظام اسلامى انجام دادند.وى در ضمن پيامى،رهبرى حضرت آية اللهخامنه‏اى را تاييد و پشتيبانى خود را از ايشان اعلام كرد،متن‏آن پيام چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم

خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمين آقاى خامنه‏اى رهبرجمهورى اسلامىايران(دامت افاضاته)

ضمن ابراز تسليت در مورد فقدان اسفناك و ضايعه جبران ناپذير رحلت مرحوم‏آية الله العظمى امام خمينى(طاب ثراه)كه حقا مجدد المذهب در قرن حاضر مى‏باشداعلام مى‏دارد:

انتخاب شايسته جنابعالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ايران مايه دلگرمى واميدوارى ملت قهرمان ايران است.شكى نيست كه در موقعيت‏حساس كنونى حفظنظام جمهورىاسلامى كه از اهم واجبات شرعى است متوقف به اين امر مهم مى‏باشد.

اينك اينجانب با ابتهال و تضرع به درگاه ربوبى و با استغاثه به ناحيه مقدسه حضرت‏ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف)دوام تاييدات و توفيقات آن جناب را درانجام اين مسئوليت‏بسيار سنگين خواستارم.بديهى است در متشابهات امور شرعيه ومسائل مهممملكتى مشورت با مراجع عظام و علماى اعلام راهگشاى همه خواهد بود.

اميدوارم همچون گذشته دست غيبى آن حضرت مكر و نقشه اجانب را نقش برآب فرمودهآن جناب را يار و ياور باشد.و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. (12)

الاحقر محمد على العراقى-6 ذيقعده‏1409

7-پيامها در مقاطع حساس:

چنانكه ذكر شد حضرت آية الله اراكى در هر موقعيتى كه احساس مى‏كردندانقلاب و نظام جمهورى اسلامى نياز به حمايت و تقويت دارد،در عمل و با قلم خوداز هيچ كوششى فروگذار نمى‏كردند.نمونه آن،صدور پيامهاى مختلف در مقاطع‏حساس انقلاب و شرايط خاصمسلمانان است كه ما به عناوين آنها اشاره مى‏كنيم:

1-پيام به مناسبت انتخابات رياست جمهورى و همه پرسى متمم قانون‏اساسى. (13)

2-پيام به مناسبت انتخابات مجلس شوراى اسلامى و تاييد آن. (14)

3-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى خويى. (15)

4-پيام به مناسبت گراميداشت اربعين ارتحال امام خمينى. (16)

5-پيام به مناسبت‏شهادت شانزده تن از حجاج كويتى به دست آل سعود. (17)

6-پيام به مردم براى حضور در انتخابات مجلس خبرگان. (18)

7-پيام در پى هتك حرمت عتبات مقدسه و اهانت‏به آية الله خوئى درعراق. (19)

8-پيام به مناسبت ارتحال حضرت آية الله العظمى گلپايگانى. (20)

و ساير پيامهايى كه ذكر همه آنها موجب طول كلام خواهد شد.

8-مرجعيت:

بعد از رحلت‏حضرت امام خمينى مقلدين ايشان به حضرت آية الله اراكى‏مراجعه نمودند وپيرامون باقى ماندن بر تقليد امام كسب تكليف نمودند.

چون فتواى معظم له جواز بقاء بر تقليد ميت‏بود لذا مقلدين حضرت امام توانستند بارجوع به ايشان در تقليد حضرت امام باقى بمانند و اين فتوا از عنايات الهى بود،لذا درمورد سؤال ازبقاء بر تقليد حضرت امام(ره)همان فتواى قبلى‏شان را به عينه تكرارنمودند.

وفات:

حضرت آية الله اراكى پس از يك قرن و اندى عمر توام با وارستگى و قداست،در اول آبان ماه‏1373 با بروز يك عارضه عروقى در بيمارستان شهيد رجايى تهران‏بسترى و پس از يك و ماه و اندى بسترى شدن،بالاخره در ساعت‏23 شب سه‏شنبه‏هشتم آذر1373 مطابق 25 جمادى الثانى 1415،مرغ روحش از قفس تن به عوالم بالاپرواز نمود و نداى/ارجعى الى ربك/را لبيك گفت و انبوه مقلدان و پيروان خود رادر غم و اندوه فرو برد.با اعلام خبر ارتحالآن مرجع عاليقدر تمام بلاد ايران اسلامى‏عزادار شده و يكسره به سوگوارى پرداختند. (21)

پى‏نوشتها:

1- آئينه دانشوران،ص 50.

2- الزمر،آيه‏9.

3- روزنامه جمهورى اسلامى،25 ديماه 1372،دوم شعبان 1414.

4- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابوالفضل حافظيان،ص‏76- 74.

5- پيام انقلاب،ش‏126،ص 15،مصاحبه با حضرت آية الله اراكى.

6- حاج ميرزا محمد فرزند محمد تقى بيك مشهور به ارباب از اجله عالمان،محدثان، حكيمان و متكلمان‏سرشناس بود.در شهر قم قبل از مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى رياستى بزرگ و مرجعيتى تمام‏داشت،در سال 1341 ه.ق در قم مرحوم و در قبرستان شيخان مدفون گرديد.از تاليفات او«اربعين‏الحسينيه‏»به طبع رسيده است.تاريخ قم،ناصر الشريعه،ص280.

7- كسى كه پير شده و سنش زياد گشته است.

8- روزنامه رسالت،پنجشنبه،ش 2578،10 آذر1373،ص 4.

9- منظورشان رضا خان پهلوى و پسرش محمد رضا است.

10- مجله حوزه،ش 12،ص 45- 44.

11- پيام انقلاب،ش‏126،ص 15،مصاحبه با حضرت آية الله العظمى اراكى.

12- روزنامه جمهورى اسلامى،ش‏29-66،خرداد 1368،ص 11.

13- روزنامه جمهورى اسلامى،9 آذر 1368،ص 2.

14- روزنامه جمهورى اسلامى،9 آذر 1368،ص 2.

15- روزنامه جمهورى اسلامى،ش‏19583،17 فروردين 1368،ص 2.

16- روزنامه جمهورى اسلامى،ش 2928،18 تير 1368،ص 4.

17- روزنامه جمهورى اسلامى،ش‏2993،6 مهر 1368،ص 4.

18- روزنامه كيهان،ش‏14016،15 مهر1369،ص 2.

19- روزنامه كيهان،ش 14331،20 آبان 1370،ص 2.

20- روزنامه جمهورى اسلامى،20 آذر 1368.

21- آية الله اراكى(يك قرن وارستگى)،على صدرائى خوئى و ابو الفضل حافظيان،ص144-143.