بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

52- آية الله العظمى ملا على معصومى همدانى

(متولد 1312-متوفى 1398 ه.ق)

عالم ربانى و فقيه همدانى،استادنا الاعظم،آية الله العظمى مرحوم آخوند ملاعلى بن ابراهيم معصومى همدانى(قدس سره الشريف)يكى از فقهاى نامدار و فرزانه‏و يكى از فرزانگان فقيه درقرن چهاردهم هجرى قمرى مى‏باشد.

او همانند همدوره‏هاى معاصر خويش يكى از تربيت‏يافتگان مكتب پربار وحوزه متبرك آية الله العظمى حائرى و يكى از نخستين فارغ التحصيلان آن حوزه‏مقدسه به شمار مى‏آيد او در زهد و تقوى و در تواضع و اخلاص و در ادب و اخلاق‏آيتى از آيات درخشان و اسوه و قدوه‏ىاهل علم و كمال و پيشواى اهل يقين و معرفت‏به شمار مى‏رفت.

ولادت:

او در سال 1212 ه.ق در يكى از قراء همدان به نام‏«وفس‏»در دامنه تپه‏هاى زيباو سرسبز سردرود چشم به جهان گشود و در آن طبيعت صاف و ساده صبغه طبيعت وجلاء و زيبائى و صفاى آن را به خود گرفت و از همان اوان ولادت،آثار نبوغ و استعداددر چهره‏اش نمايان گرديد پدرش مرحوم مشهدى ابراهيم معصومى يك كشاورز ساده‏و معمولى ولى اهل ايمان و تقوى و مذهب بود از اين‏رو او را بعنوان تحصيل علوم‏شرعى و اخذ تربيت اسلامى پيش يكى از علماى متقى و پرهيزكار محل،مرحوم آخوندملا محمد تقى ثابتى(ره)سپرد.او تحصيلات مقدماتى و مبادى علوم را پيش او تلمذنمود و پس از طى آن مراحل بعنوان تعقيب تحصيلات خويش در اوائل نوجوانى عازم همدان شد و نزد اساتيد و علماى بزرگ آنروز همدان،به يادگيرى نحو و منطق و معانى‏و بيان و علم اصول فقه پرداخت و سپس براى تكميل مراتب علمى و مدارج كلام وفلسفه و علوم متعاليه و رياضيات و هيئت‏به حوزه علميه تهران كه در آن زمان جزوغنى‏ترين مراكز حوزوى به شمار مى‏رفت،رهسپار گرديد و در آنجا حدود پنج‏سال ازمحضر اساتيد فن،به ويژه حكيم و عارف هيدجى و مرحوم شيخ عبد النبى نورى به‏تلمذ پرداخت و تحت تربيت روحى حكيم هيدجى قرار گرفت،طورى كه بعدها از اين‏حكيم فراوانياد مى‏نمود.

پس از ورود آية الله العظمى حائرى به قم در سال 1340 ه.ق،همانند بسيارى ازفضلا و مدرسين شهرستانها به قم عزيمت نمود و به تعلم و فرا گرفتن علوم اسلامى‏پيش آن عارف ربانى و فقيه صمدانى پرداخت و درست ده سال تمام در عتبه مقدسه قم‏اعتكاف ورزيد تا بهمراحل عاليه اجتهاد و فقاهت نائل آمد.

معظم له درست پس از ده سال كسب فيض و دانش از محضر آن استاد بزرگ،خود يكى از مدرسين سرشناس و يكى از اساتيد معتبر و نامور حوزه علميه قم گرديد وحوزه درسى او كه شرح لمعه شهيدين را شامل مى‏گشت‏يكى از حوزه‏هاى پرجمعيت‏آنروز گرديد و جمع گرم و پرجاذبه‏اى را به خود اختصاص داد يكى از تذكره نويسان‏آن روز مرحوم سيد ريحان الله يزدى در كتاب‏«آئينه دانشوران‏»كه در سال‏1353 به‏رشته تحرير در آورده است،از جلسات تدريس آيةالله آخوند اين گونه ياد مى‏كند:

«جلسه درسى آخوند ملا على معصومى همدانى:قبل از آن كه من به حوزه‏علميه قم بيايم، مجلس درسى آخوند ملا على همدانى رونقى بسزا داشته است،ولى‏متاسفانه در هميننزديكى‏ها معزى اليه به همدان مراجعت فرموده بودند و من به‏فيض‏يابى آن موفق نشدم.»

اين گفتار صريح از يك نويسنده بى‏نظر و بى‏غرض آن روز نشان مى‏دهد كه اين‏جلسات درسى بسيار پرآوازه و مشهور و زبانزد بوده است،به حدى كه پس از سپرى‏شدن اين مدت طولانى،گرمى و حلاوت آن در اذهان و افكار باقى مانده است و همواره با تاسف و تحسر از آنجلسات ياد مى‏شده است.

تقرب پيش استاد:

او به علت داشتن استعداد بارز و سعى و تلاش فراوان،اراده محكم،حافظه قوى‏و اخلاق حسنه و رفتار نيك اسلامى،يكى از شاگردان مورد توجه و عنايت استادبوده‏اند.و يكى از نزديكان استاد نقل مى‏نمودند كه آن مرحوم هر وقت نياز به كشف‏معناى لغت‏يا مراجعه به آدرس و سند روايتى را داشتند مى‏فرمودند:«از كتابخانه سياريا متحرك(مقصود آخوند ملا على)استفاده شود.»

در سال 1350 ه.ق،وقتى مردم همدان از محضر مؤسس حوزه علميه قم تقاضامى‏نمايند كه آخوند ملا على را جهت‏سرپرستى حوزه علميه همدان به آن شهربرگردانند،مرحوم آية الله حائرى با توجه به نياز مبرم منطقه غرب كشور،پيشنهاد آنان رابا سختى مى‏پذيرد و به آنانمى‏فرمايد:من مجتهد عادلى را براى سرپرستى شما مردم‏همدان فرستادم...»

با اين كه در آن ايام در شهر همدان شخصيتهاى بزرگ علمى و فقهى و اجتماعى‏همچون مرحوم آية الله حاج ميرزا محمد جولائى و حاج شيخ على دامغانى و مرحوم‏سيد نصر الله بنى صدر...زندگى مى‏كردند،ولى در اثر حسن خلق و تدبير و علم وافرمرحوم آخوند معصومى، زعامت امور دينى مردم بصورت طبيعى به عهده ايشان قرارگرفت و او مشاراليه با لبنان گرديد معظم له جهت فعاليت علمى خويش مدرسه مخروبه‏آخوند ملا حسين را تجديد بنا نمود و خود در آن مدرسه مشغول تدريس طلاب گرديدو جمعى از شيفتگان معارف اهلبيت(ع)را دور خود گرد آورد.

خاطره‏اى از آن روزگاران:

استاد بزرگوار مرحوم آية الله آخوند ملا على معصومى در تابستان 1344 و1345،آن ايامى كه محض بهره‏گيرى از مكارم اخلاقى و مراتب علمى ايشان در تابستانها به همدان مسافرت مى‏نمودم،داستانى را تعريف مى‏نمودند كه بى‏مناسبت‏نخواهد بود در اين روزگار وانفسا اينسرگذشت‏حقيقى بازگو شود.

ايشان در مقام بيان مكارم اخلاقى و فضائل روحى استاد بزرگوارش آية الله آقاى‏حائرى سرگذشت‏بس جالبى را تعريف مى‏نمودند كه جاى بس عبرت‏گيرى و پند واندرز،جهت ما طلاب مى‏تواند باشد و انگيزه نقل او،ورود يك صدمه روحى از ناحيه‏برخى از اطرافيان مرحوم آية الله العظمى بروجردى بود كه خودشان رضايت نمى‏دادندمتن واقعه بازگو شود و حقير نيز متن قضيه را بازگو نمى‏كنم،فقط نيت‏خير وشاگردپرورى توام با اخلاق استادعالى‏قدرش را تعريف مى‏كنم.وى چنين فرمودند:

در آن روزهاى نخستين ورودم به شهر همدان،جمع اندكى از طلاب را آماده درس واقامت در مدرسه آخوند نموده بودم و امكانات مالى حوزه بسيار ضعيف و در حد صفربود روزى در همين مدرسه آخوند و در آن حجره(اشاره به حجره‏اى رو به روى درب‏ورودى مدرسه)با جمعى از طلاب تازه وارد نشسته و مشغول تدريس مقدمات ومطالب فقه و اصول بودم كه خادم مدرسه وارد حجره شد و گفت:فرد تازه واردى ازبازاريان اجازه مى‏خواهند تا بهحضورتان برسد.اجازه هست‏يا نه؟گفتم بگو بفرمائيد.

ديدم فرد موقر و محترمى وارد شد و سلام گفت و از شخص حقير جويا شدند.درپاسخ گفتم: بنده خودم هستم.ايشان گفتند:آية الله العظمى حائرى در قم به شما سلام‏داشتند و امانتى نيز داشتند،وظيفه داشتم كه به حضور شما برسانم.كيسه‏اى ازمسكوكات آن روز را بازگشود و گفت اين پول را آية الله حائرى فرستاده‏اند.گفتم چراخودشان مصرف ننمودند؟در صورتىكه مصارف ايشان خيلى بيشتر مى‏باشد.

مهمان تازه وارد در پاسخ گفت:من يكى از مقلدين حضرت آية الله حائرى‏هستم جهت اداى وجوه شرعى و پرداخت‏سهم مبارك امام(ع)به محضر مبارك ايشان‏به قم مشرف بودم.ايشان پرسيدند اهل كجا هستيد؟عرض كردم همدان و به تجارت‏فرش اشتغال دارم.از وضع زندگى‏ام جويا شدند،گفتم بحمد لله وضع زندگى‏ام نسبتاخوب و رضايت‏بخش مى‏باشد و وجوهى كه به خدمت‏حضرتعالى آورده‏ام از درآمدامسال مى‏باشد.آقا فرمودند به من بگوئيد با وجود آقاى معصومى در همدان چرا وجوه‏خود را به اينجا آورده‏ايد؟اگر خواستيد پاداش بيشترى داشته باشيد،دوباره به محل‏خود بازگرديد و اين وجوه را نيز به خدمت ايشان برسانيد.گفتم مگر در همدان‏مجتهدى وجود دارد؟من كه مقلد حضرتعالى هستم.فرموده بودند:آرى مگرنشنيده‏اى كه آية الله آخوند ملا على معصومى تازگى‏ها در همدان اقامت گزيده‏اند؟شمابهتر است اين وجوه را به محضر ايشان ببريد.با اين عمل دو ثواب نموده‏ايد: نخست‏ذمه‏ات را برى نموده‏اى،دوم اينكه به يك حوزه نو بنياد كمك مالى كرده‏اى تا پا بگيرد وراه بيفتد.از اين رو اينجانب طبق فرموده مرجع تقليدم به اينجا آمده‏ام تا امانت ايشان رابه شما برسانم.مرحوم آقاى آخوند مى‏فرمودند وجوه ارسالى ايشان قابل توجه بود وآن فرد يكى از تجار سرشناس بود و در بازار داستان را به همكاران خود بازگو نموده‏بود.به خصوص بركتى كه از قلب پاك و نيت راستين آية الله حائرى سرچشمه گرفته‏بود حوزه همدان را رفع نياز و بيمه و خودكفا نمود،به حدى كه تا امروز كه به اين‏مرحله رسيده است كه در ماه حدود پانصد هزار تومان پرداختى دارم،شكر خدا را كه‏لنگ و معطل شهريه آقايان طلاب نمانده‏ام وعلتش نيت‏خير آن مرحوم بوده است.

چون آن تاجر حامل پيام،ظاهرا نامش حاج پستچى همدانى از تجار سرشناس همدان‏بود و در پاسخ افرادى كه در بازار همدان علت‏برگرداندن وجوه را جويا شده بودند،وى نقل فرمايش مرحوم حاج شيخ عبد الكريم(اعلى الله مكانه الشريف)را نموده‏بودند كه چرا با آن قرب مسافت و وجود آية الله آخوند ملا على،وجوه شرعى را به قم‏حمل نموده‏اى؟و به اين طريق راه را بر ديگران روشن نموده و تجار و متدينين منطقه،وظيفه شرعى خود را در قبال اينحوزه جديد التاسيس شناخته و اين حوزه را به نحواحسن تامين و اداره مى‏كردند.

مقامات علمى:

مرحوم آخوند ملا على از نظر علمى فقيه جامع و رجالى متتبع و مفسر و متضلع بود.علاوه بر مقام فقهى و اصولى كم نظيرشان،با استفاده از حافظه قوى و نيرومندخويش در شناخت رجال حديث و آشنائى با معارف قرآن نيز مبرز بودند.هميشه درمباحث تاريخى و فلسفى و رجال،سخن نو و تازه‏اى داشتند كه بتواند مجلس بحث رادر اختيار خويش بگيرند.ايشان فرد بسيار پر مطالعه،پركار و زحمت كشى بودند.هر گاه‏به منزل او وارد مى‏شدى،او را در حالى مى‏يافتى كه كتابى از تفسير يا رجال و فقه رامطالعه مى‏نمود.يكى از خصوصيات علمى آن مرد بزرگ در اين بود كه مطالب تازه رابراى افرادى كه به حضورش مى‏رسيدند بازگو مى‏نمود و از اين راه هم مطلب را درذهن خود تثبيت مى‏نمود و هم نفعى به مهمانشمى‏رساند.

گاهى به شوخى مى‏فرمودند:گمان نمى‏كنم در شهر همدان كسى به اندازه حقيرمطالعه داشته باشد،مگر پسرم حسين آقا كه بيشتر از من با كتاب سرو كار دارند(اشاره‏به آقاى مهندس حسين معصومى،عضو هيات علمى دانشگاه صنعتى شريف).و گاهى‏به حقير كه آن ايام بيشتر هم خدمت ايشان مى‏رسيدم به شوخى مى‏فرمودند:«فلانى‏اهل كتاب و مطالعه است و مى‏دانيد من هم اهل كتاب را پاك مى‏دانم.»به اين ترتيب‏علاقه و تشويق خود را ازكتابخوانى و مطالعه و تحصيل دانش ابراز مى‏داشتند.

ويژگيهاى اخلاقى:

محاسن اخلاقى و ويژگيهاى كمالى ايشان فوق العاده فراوان بود و به جهت‏همين خصوصيات بود كه در اندك مدت هم محبوب خاص و عام گرديد،به حدى كه‏اقليتهاى مذهبى شهر نيزاو را از صميم قلب دوست مى‏داشتند و با او در مسائل انسانى‏تشريك مساعى مى‏نمودند.

مقامات معنوى:

او زاهد واقعى به تمام معنى كلمه بود و اين زهد و بى‏اعتنائى به مال و جاه را ازمكتب انسان‏ساز استادش مرحوم آية الله حائرى فرا گرفته بود او هرگز خود را اسير دنيا ننمود و همواره سعى داشت زندگى بسيار متعارف و معمولى را داشته باشد و از داقل‏معيشت‏برخوردار باشد و از تجمل و اعتبارات ظاهرى گريزان بود در اين باره‏بى‏مناسبتنخواهد بود كه داستان واقعى زير را از زندگى آن عالم ربانى آورده باشيم.

عباى وصله‏دار:

در مدرسه آخوند همدانى بودم،يك مرتبه چشمم به عباى پاره و شكافته شده‏استاد بزرگوارمآية الله آخوند همدانى افتاد كه قسمت‏شانه چپ آن خيلى شكافدار بود.

چند روز بود كه اين عبا را در دوش ايشان مى‏ديدم.وقتى ايشان عازم منزل بودند،دم‏در مدرسه دور از اغيار جسارتى نمودم و عرض كردم شانه عباى شما را چند روزى‏است كه پاره مى‏بينم،اگر اجازه مى‏فرمائيد حقير از قم عباى تابستانى نو و خوبى برايتان‏تهيه نمايم؟آه عميقى كشيد و رو به سمت‏حقير فرمودند:آقاى عقيقى!همين عباى‏كذايى هم خيلى زياد است،مگر ما مى‏خواهيم چه بكنيم؟شما مى‏دانيد من درآمدشخصى ندارم.آنچه به دستم مى‏رسد وجوه شرعى و بيت المال است كه مال طلاب واهل علم مى‏باشد و حقير احتياط مى‏كنم كه در مصارف شخصى خودم خرج كنم آن‏منزل مسكونى و زندگى را هم كه مى‏بينيد مال همسرم مى‏باشد و مربوط به حقير نيست‏و از بيت المال تهيه نشده است از اينرو اكتفا به اين نوع لباس راحت‏تر و سالم‏ترمى‏باشد فردا حساب و كتابى در كار است ونمى‏توان سهم امام(ع)را هر طور كه ميل‏كشيد خرج نمود...

مرحوم آخوند معصومى بسيار صميمى و خون‏گرم بود هر طلبه‏اى مى‏توانست‏بدون ملاحظه و رادعى خواسته خود را با او در ميان نهد نسبت‏به واردين از علماء وطلاب كه تابستانها به همدان مى‏آمدند،توجه خاصى داشت و در تامين آسايش آنان درحد توان تلاش و اقدام مى‏فرمود.به خود حقير چنين فرموده بود:«من حق استادى وتدريس خودم را حلال نمى‏كنم،اگر روزى شنيده باشم كه وارد همدان شده‏اى و به‏مسافرخانه يا اين طرف و آن طرف رفته‏اى.هر وقت و در هر ساعت وارد شهر شدى،درب منزل من به روى شما باز استمبادا جز خانه يا مدرسه جاى ديگرى برويد.»

او هرگز از بيان فضيلت ديگران اباء و امتناع نداشت.هر وقت از قم وارد محضرايشان مى‏شديم، از حال يكايك مراجع عاليقدر تقليد وقت جويا مى‏شدند و عناوين‏مباحث درسى آنان را مى‏پرسيدند و موقع خداحافظى سلام و ادعيه خود را به يكايك‏آنان بر زبان مى‏آوردند و در غياب آنان،فضايل و مكارم اخلاقى آنان را كه در دوره‏جوانى و همدرسى با آنها انس گرفته بود به طلاب بيان مى‏كردند به اين ترتيب آنان رانسبت‏به علما و مراجع موجود،خوش‏بين مى‏ساختند.در يكى از اين مسافرتها،سلامى به حضرت امام(ره)داشتند و ايشان نيز پاسخىمرحمت فرمودند كه محض‏يادآورى تحت عنوان تبادل رمز بين دو هم رزم در اينجا مى‏آورم.

تبادل رمز بين دو همرزم:

در آغاز نهضت اسلامى،يعنى به سال 1341 ه.ش،درست آن روزهاى مطرح‏شدن لايحه انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى در دوران نخست وزيرى اسد الله علم،نوكرخانه‏زاد شاه و در طرح مصوبه وزيران،جمله سوگند به قرآن مجيد به سوگند به كتاب‏آسمانى تبديل شده بود و هدف آن بود كه پاره‏اى از مكاتب سياسى و فرقه‏هاى ضاله ومضله را نيز داخل كادر حكومتى و كليدى آن هم به صورت رسمى و قانونى بنمايند واز سوى ديگر با ممنوعيت قانونى انتخابات زنان كه در قانون اساسى مشروطيت‏تصريح به آن شده بود،مصوبه وزيران بدون شكل قانونى آن كه مى‏بايست اين تغيير ازطريق رفراندوم صورت گرفته باشد،تنها با تصويب وزيران،انتخاب شدن و انتخاب‏كردن بانوان را مطرح ساخته بود.نظر روحانيت و علماى اعلام و مراجع عاليقدر قم وشهرستانها،اعتراض به اين هتك حرمت قانون اساسى و تفسير و تغييرهاى غير قانونى‏آن و از همه مهمتر خنثى كردن توطئه دخالت فرقه‏هاى ضاله در اموركليدى كشور بود.

كه قيام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسيله نامه،تلگراف،بيانيه و سخنرانى و راه‏انداختن تظاهرات،به گوش دولت و ملت رساندند و پافشارى سختى روى اين دو!489 مسئله داشتند.خطبا و گويندگان مذهبى و نويسندگان حملات تند و كوبنده خود را برضد اين امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام مى‏داشتند.در تمام شهرستانها وقراء و قصبات، جنب و جوش عظيمى برپا شده بود،از آن نظر كه مردم حس مى‏كردنديك توطئه پنهانى و يك كودتاى خزنده زير زمينى در ارتباط با حذف مذهب در اموركشور جريان دارد.چون امارات و نشانه‏هاى آن را كرارا ديده بودند.آنان نخست‏مى‏خواهند با از بين بردن قانون اساسى كه خونبهاى دهها و صدها تن از غيور مردان‏ميهن خواه مسلمان بود به صورت رسمىو عملى منويات خود را عملى سازند.

آن روز حركت متقابل روحانيت‏بسيار چشمگير و كوبنده و آگاهانه بود.به حدى‏كه پس از دو ماه مبارزه و تلاش،در پايان كار،دولت‏خود را مجبور ديد كه مصوبه‏خويش را لغو،و اعلام دارد كه هيئت دولت تصويب نمود كه مصوبه مطرح شده درمورد انجمنهاى ايالتى و ولايتى،لغو وخارج از محدوده قانون مى‏باشد.و هيچ نوع‏ترتيب اثر داده نخواهد شد.

در اين گير و دار سياسى و بحبوحه مذهبى و مردمى،همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و مى‏كوشيدند كه با اين پيش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند.تمام‏مراجع عاليقدر و روحانيون عاليمقام پيشاپيش مردم بودند،ولى موضع‏گيرى‏ها واعلاميه‏ها و تلگراف‏هاى حضرت آية الله العظمى خمينى(ره)حال و هواى ديگر ورنگ و جلاى خاص خويشتن را داشت.بيانات كوبنده ايشان در سر جلسه درس وتلگرافهائى كه بين ايشان و دولت رد و بدل مى‏شد،بالاخره تلگرافى كه به شاه مخابره‏نمودند،همه و همه گوياى اين حقيقت‏بود كه ايشان با چه عزم و اراده و با چه صلابت‏و شجاعتى قدم به ميدان نهاده‏اند و چگونه پافشارى جدى دارند،به حدى كه دولت‏وقت پس از پاسخ نخستين به تلگراف ايشان،از جواب دادن به ديگر تلگرافهاى‏معظم‏له طفره رفت،در حاليكه به ديگر تلگرافها جواب مى‏داد و ارشاد عوام الناسوتوده‏ها را وظيفه آنان تعيين مى‏نمود و از اين قبيل تحقيرها و تمسخرها...

مجموع گفتگوها و تلگرافها،هر كدام بحث مفصل و مقوله بسيار وسيعى را مى‏طلبد كه در تاريخ مبارزات روحانيت،به ويژه در كتاب‏«نهضت دو ماهه روحانيت‏»،تاليف آقاى على دوانى منعكس مى‏باشد و طبعا خوانندگان نكته‏سنج،مرور و عبورى‏هر چند به اجمال،بر حوادثآن روزها داشته و دارند.

در آن ايام بحرانى و در آن هنگامه تبليغات طرفين كه بذرهاى انقلاب اسلامى‏امروزين بر سرزمين دلها پاشيده مى‏شد،در آن روزهاى سرنوشت‏ساز كه تموج‏گردبادهاى شديد و غليظ سياسى اوج گرفته بود،ما طلاب مبتدى و تازه‏كار به عنوان‏تبليغ و منبر يا صحيح‏تر جهت تمرين منبر و سخن،به همدان يا اطراف آن شهر قديمى‏و باستانى مى‏رفتيم و از محبتها و عواطف مردم نجيب آن سامان بهره‏مند مى‏شديم وشايد يكى از دلايل عمده روى آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر،حضور شخص‏آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود.چون‏ايشان طلاب مهمان را بيش از حد مورد مهر و محبت و عنايت پدرانه خود قرارمى‏دادند و در مواقع گرفتارى به كمكشان مى‏شتافتند و راهگشاى بنبستهاى آنان‏بودند.

در يكى از همين سفرهاى تبليغى وقتى از همدان باز مى‏گشتم،حضرت آية الله‏آخوند مطابق سليقه هميشگى و اخلاقى خود فرمودند:وقتى به قم رسيدى،از قول‏اينجانب به همه آقايان علماء و مراجع بزرگوار،فردا بفرد سلام مى‏رسانيد و هنگاميكه‏با آية الله حاج آقا روح الله خمينى(سلمه الله تعالى)ديدار داشتى،جمله‏اى هم به‏شوخى از قول اينجانب به ايشان برسانو آن جمله اين است‏بگو كه ملا على گفت:

«ابوذر!كمى آرام و قدرى يواشتر!»همين و بس.

از همدان برگشتم،سرما و برف شديد زمستانى آن را پشت‏سر نهادم،به حوزه‏علميه قم رسيدم.هواى قم نيز سرد بود،ولى بازار اعلاميه‏ها و تلگرافها و سخنرانيهاگرم و گرمتر و شدت اين گرما در حول و حوش كانون انقلاب و حركت و موتورفعاليتها و جوششهاى انقلابى داغتر و آتشبارتر از هر جاى ديگر كشور بود.آية الله‏العظمى حاج آقا روح الله خمينى در مسجد اعظم،طرف صبح درس فقه مى‏فرمودند. ظاهرا بحث‏بيع و معاطاة و مكاسب بود.جلسه مملو از شيفتگان معارف اسلامى،شايدبيشتر از هزار نفر در درس مى‏نشستند.پس از يك ساعت تدريس،سپس قرائت‏حمدو سوره به روح آية الله بروجردى كه قبرش در راهرو مسجد اعظم، قرار دارد،نعلين‏خود را مى‏پوشيدند و نوعا پياده و تنها راه مى‏افتادند و گاهى هم سوار تاكسى. دم درب‏مسجد در كنار مقبره آية الله بروجردى،خواستم پيام آية الله همدانى را رسانده باشم.

چون تا دم درب،مراجعات و رفع اشكالات درسى و توضيحات لازم فقهى ادامه‏داشت.ايشانپس از رفع اشكالات،با طمانينه و آرامش به طرف درب حركت مى‏كردند.

و مشغول قرائت‏حمد و سوره مى‏شدند.سپس راه مى‏افتادند.هنگام قرائت‏حمد وسوره بود. جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم:من از همدان مى‏آيم،حضرت آية الله‏آخوند ملا على، سلام شفاهى به حضرت عالى داشتند و به اينجانب ماموريت دادند كه‏پيام كوتاه او را نيزشخصا به محضر حضرت عالى برسانم.

فرمودند:چه پيامى؟

گفتم:فرمودند وقتى خدمت آقا رسيدى سلام مرا مى‏رسانى،به ايشان بگوئى:

«ملا على گفت:ابوذر كمى آرام!»ايشان پرسيدند:آقاى آخوند حالشان خوب بود؟

عرض كردم:الحمد لله.فرمودند:شما باز به همدان باز مى‏گرديد؟گفتم:آرى،ولى چندماه ديگر در ماه رمضان.فرمودند:هر وقت‏به خدمتشان رسيدى،ضمن ابلاغ سلام،ازقول اينجانببه محضر ايشان مى‏رسانى كه فلانى مى‏گفتند:

«سلمان!كمى حركت، كمى قدم به پيش!»همين و بس.

اين دو جمله پر معنا و پرمحتوا،از دو شخصيت‏روحانى و بزرگوار آن روز،به صورت رمزى تبادل پيدا كرد.هنگام بازگشت‏به همدان،متن پيام را به محضر آية الله آخوند رساندم.ايشانتبسم كردند و بس و چيزى‏نفرمودند.

ولى حالا در تجزيه و تحليل آن،پى مى‏بريم كه محتواى تاريخ شيعه را در درون‏خود و در بطن همين چند كلمه كوتاه و رسا جا داده‏اند كه بيانگر قرنها زندگى و تلاش‏و مجاهده مسلمينمى‏باشد.روح بزرگوار هر دو شاد و قرين رحمت‏باد

پايگاه روحانيت غرب كشور:

حضرت استاد آية الله العظمى آخوند ملا على معصومى همدانى،حقيقتا و بدون‏اغراق و مبالغه،يكى از برجستگان جهان دانش و فضيلت‏بودند كه سيماى ايشان،سيماى صالحان و رفتار و كردارشان،رفتار اصحاب رسول الله(ص)بود.ايشان مظهركامل فردى بودند كه به مصداق‏«من يذكركم الله رؤيته‏»ديدار و ملاقاتش انسان را به‏عالم معنى و عرفان و مظاهر الهى مى‏كشاند و به سهولت و راحتى فرد را در عوالم معادو آخرت سير مى‏دهد و به ترك دنيا وجلب مسائل بازدارنده آخرت جذب مى‏نمايد.

ايشان از شاگردان برجسته مؤسس حوزه علميه قم،مرحوم آية الله العظمى حاج‏شيخ عبد الكريم حائرى يزدى بودند.از نظر علم و دانش همپايه و همرديف ديگرمراجع عظام و آيات معروف حوزه علميه قم و نجف و هم بحث و هم درس با اغلب‏آنان بودند و گاهى برخى از بزرگان او را از نظر حضور ذهن و داشتن حافظه نيرومند وقوى به ديگر معاصران خود ترجيح مى‏دادند و تقليد او را توصيه مى‏نمودند.گرچه‏خود آن عالم ربانى و فقيه صمدانى به طور قطع و جزم دور از اين گونه مسائل و زمينه‏سازيهاى ظاهرى بودند،و بيزار و فرارى از كسب هر نوع مقام و هر نوع منصب و عنوان‏بودند.ايشان مرتب اين سروش الهى و اين سرودغيبى را سر ميدادند:

تلك الدارالآخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فسادا

(اين سراى آخرت رابراى كسانى آماده ساخته‏ايم كه در اين دنيا برترى جوئى و مفسدهانگيزى نداشته باشند.)

او مطرح ساختن خويش را حتى در عالم والاى مرجعيت و شاخص دستگيرى كردن ازايتام آل محمد(ص)را نوعى برترى جويى و برتر انديشى مى‏انگاشتند و بارهامى‏فرمودند:«به هر كدام از اين رساله‏هاى علميه موجود كه پخش و انتشار يافته‏اندعمل كنيد،مبرء از تكليف و مسقط ذمه است و نيازى به چاپ رساله ديگر نيست‏»وهر چه علاقمندان و مقلدين فراوان او در منطقه غرب اصرار داشتند كه رساله‏اش را به‏چاپ برسانند،او مانع مى‏گشتند و مى‏فرمودند:«نيازى به صرف بيت المال و خرج سهم‏امام(عج)را در اين مورد نمى‏بينم.من مسائل جديدى ندارم كه در اين رساله‏ها نيامده باشد.فقط در چند مسئله با مراجعمعاصر(سلمهم الله تعالى)اختلاف نظر دارم.

خواستاران آن مسائل،آنها را مى‏توانند شفاها بپرسند و جواب بگيرند.»(از مسائل موردنظر او، پاك بودن اهل كتاب و كافى بودن غسل جمعه از وضو و چند مسئله ديگر بود)،و تا آخر هماجازه چاپ رساله ندادند.

عشق به استاد:

نمى‏دانم در وجود ذى جود مرحوم آية الله العظمى حائرى چه خاصيت ويژه وچه اكسير حياتى و نشاط معنوى نهفته بود كه اغلب معتكفان حلقه درسش را عاشق‏واله و سودائى خويش نموده است نوع فارغ التحصيلان مكتب درسى او دائم در ذكرخير او و هميشه بازگو كننده ثناء جميل او بوده‏اند،بويژه استاد بزرگوار مرحوم آية الله‏العظمى آخوند ملا علىهمدانى(قدس سره الشريف).

درست است كه علاقه به استاد،يك نوع علاقه به فطرت و عشق به كمال وجمال خدادادى و فطرى مى‏باشد كه همگان در درون خويش در راستاى كمال‏جويى‏چنين علاقه‏اى را دارند، ولى اين عشق و علاقه درونى در وجود شاگردان وتربيت‏يافتگان مكتب او مبدل به عشق شور انگيز و سوز درونى گشته بود كه هميشه‏شعله سر مى‏كشيد و از درون به فرياد و تحسين وامى‏داشت.آنان همگى از استاد بحث‏مى‏كردند و جلسه‏اى نبود،مگر آنكه ذكر خير او را تكيه كلام خود قرار داده باشند وطبق علاقه خاص و منحصر به فرد خودشان،ياد و ذكر خيرى ازاستاد عاليمقام‏خويش،مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى داشته باشند.

ايشان در ايام متبركه رمضان منبرى نمى‏رفتند،مگر آنكه با تصريح يا با استفاده وكنايه، فضيلتى از فضائل اخلاقى او را بيان كنند.جلسه درسى پيش نمى‏آمد،مگر آنكه‏به ياد استاد، كلامى،بيانى،خاطره‏اى را بيان كنند.او نه تنها عاشق استاد،بلكه عاشق‏منسوبين و وابستگان و اولاد و فرزندان رشيد استادشان نيز بودند.فرزند بزرگوارشان‏آقاى مهندس حسين معصومى نقل مى‏نمودند:گاهى از تابستانها اتفاق مى‏افتاد كه‏مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضى حائرى(اعلى الله مقامه الشريف)يا حجة الاسلام‏و المسلمين آقاى حاج مهدى حائرى، يادگارهاى ارزنده حاج شيخ به همدان يا دره‏مراد بيك مى‏آمدند و مهمان ما مى‏شدند.بارها ديده بودم پدرم با آن همه سن و سال و باآن همه عظمت و وقار،كه هزاران نفر دست او را مى‏بوسيدند و توتياى چشم خودمى‏نمودند،از سر تواضع و علاقه به استاد و مراد خويش و به ياد آن عزيز از دست رفته،به دست نور ديده‏هاى آن مرحوم بوسه مى‏زدند و به اين ترتيب در قبال مقام استادتواضع و فروتنى و حق شناسى خود را اعلام مى‏داشتند.وقتى در غياب آنان از آقامى‏پرسيدم،در پاسخ مى‏فرمودند:من عطر استاد را از فرزندان استادم استشمام‏مى‏نمايم و به خاطر استادم از دست‏يادگارهاى او بوسه برمى‏دارم.اين يك امر عجيب‏در زندگى آن مرد پرهيزگار بود.بارها مى‏فرمود مرحوم حاج شيخ همانند پدر دلسوز ازما طلاب مراقبت مى‏نمود.او فريفته دنيا و مقام و منصب نبود و انسان متواضع و خاكى‏و فروتنى بود.مثلا گاهى پيش مى‏آمد كه آن مرحوم عرقچين در سر براى خريد نان‏سنگك به نانوايى محل مى‏رفت و در صف نانوايى مى‏ايستاد و به نوبت نان خود رامى‏گرفت،با آنكه خادم و علاقمند فراوان داشت.آرى اينچنين بود كه در قلب مردم‏جا داشت،و اينگونه مى‏زيستند مردان خدا و سالكانالى الله.

عبادت و تهجد:

مرحوم آية الله آخوند معصومى،مرد خدا،اهل دعا،حليف خلوت و جليس‏تهجد و انيس جلوت بود او اين سير و سلوك باطنى و عرفانى را از استاد بزرگوارش‏مرحوم عارف ربانى و سالك صمدانى،آقاى حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏فرا گرفته بود.استادى كه هميشه به اوارادت مى‏ورزيد و ذكر جميلش،هميشه بر سرزبانش بود.

گرچه اين مقوله از زندگى او شهره آفاق و ورد زبان مردم متدين همدان و منقطه‏غرب كشور مى‏باشد،در عين حال بى‏مناسبت نيست موردى را كه خود شاهد و ناظرآن بوده‏ام-به اصطلاح،درايت است و نه روايت،رؤيت است نه حكايت-جهت‏شماخواننده عزيز تعريف نمايمتا هم تكرار معنويت و يادآور ذكر محبوب،و هم يادواقعه‏اى از زندگى آن بزرگ بوده باشد.

در يكى از تابستانهاى سال‏43 يا 44 ه.ش بود كه در همدان بودم،ظهر روزپنجشنبه استاد بزرگوار موقع مراجعت‏به منزل فرمودند:عصر ساعت‏3 و 4،جهت‏افتتاح مسجد نو بنياد كبوتر آهنگ ما را دعوت كرده‏اند و وسيله هم مى‏آورند،شما هم‏اگر علاقه داشته باشيد يكى ديگر ازشهرهاى ما را ببينيد،مى‏توانيد همراه ما باشيد.

اينجانب كه حضور در محضر آن عالم ربانى را بسيار دوست مى‏داشتم و از خداوندمتعال چنين فرصتى را مى‏طلبيدم،منتظر ماندم.ساعت موعود،تعدادى اتومبيل كرايه‏دم در مدرسه آماده شد و حضرت آية الله نيز تشريف آوردند و جمعى از شاگردان،ياران و اصحاب او، مانند حجج اسلام:مرحوم آقاى شيخ على انصارى و شيخ رضاانصارى و دكتر مقصودى و شيخ احمد مروج و سجادى و...نيز حضور پيدا كردند،كه‏مجموعا متشكل از 15 و16 نفر بوديم،به اتفاق راه افتاديم.اهالى متدين كبوتر آهنگ،مشتاق زيارت آقا،تا چند كيلومترى شهر همدان به استقبال شتافته بودند تا ايشان را باتجليل و تكريم هر چه با شكوهتر به شهر خود وارد سازند.مردم روى كاميونها ووانت‏بارها و اتوبوسها به انتظار ايستاده بودند و با سلام و صلوات و پخش قرآن ازبلندگوهاى نصب شده بر اتوبوسها به استقبال آمده بودند.آنان پشت‏سر جمع ما راه‏افتادند،ولى در نزديكى‏هاى كبوتر آهنگ غوغا و هلهله عجيبى بود.اگر اغراق نباشدتمام مردم شهر بيرون آمده بودند.مسجد نو بنياد در اوايل دروازه شهر قرار داشت.آية‏الله و ياران حدود ساعت 5 وارد مسجد شدند.يكى از وعاظ معروف همراه،به منبرتشريف بردند و از احساسات گرم مردم و از زحمات و مساعى بانيان مسجد تقدير وتشكر شايسته به عمل آوردند و نماز مغرب و عشا را پشت‏سر آية الله آخوند به اتفاق‏مردم ميزبان و خون گرم،باشكوه خاص برگزار نموديم تا اينكه ما را به منزل يكى ازمحترمين شهر راهنمايى كردند كه جمعى از علما و اخيار و اعيان شهر نيز در آن منزل‏با شكوه دعوت داشتند.در هواى مناسب و لطيف تابستانى همدان در فضاى آكنده ازصفا و معنويت،تدارك خوبى ديده بودند و سفره را در ايوان پهن كرده بودند.جمعى ازاعيان شهر حاضر بودند.شام صرف شد و شكر خدا و دعا به عمل آمد.مردم مشتاق‏شهر به آسانى محضر آية الله آخوند را ترك نمى‏كردند.به هر ترتيب بود،با تاخيرفراوان موقع استراحت فرا رسيد.حدود 20 و 25 رختخواب در همان محل شت‏بام‏پهن كردند.كم سن‏ترين فرد گروه،حقير پر تقصير بود كه بى‏رختخواب ماندم، ناچارآخرين رختخواب را به زور نزديك رختخواب استاد جا دادند،ولى با توجه به طى‏مسافت و فشارى كه در موقع استقبال وارد آورده بودند و با توجه به صرف غذاهاى‏طبيعى محلى و صرف دوغ و ماست دهاتى خوشمزه و تازه،و با توجه به هواى لطيف‏و دلنواز كبوتر آهنگ، وقتى دوستان سر به بالين بردند،از خروپف برخى و ناله و زارى‏برخى ديگر و از خواب اصحاب كهف جمعى مشخص بود كه نماز صبح جمعى موردتهديد قضا و فوت قرار خواهد گرفت. شايد اگر دعاها و تهجد حضرت استاد نبود،حقير نيز يكى از آن نخستين‏ها بود كه نمازشقضا مى‏شد.

حدود ساعت‏3 نصف شب بود كه زمزمه‏هاى عارفانه و دعاهاى آرام‏بخش ودلنواز حضرت استاد مرا از خواب بيدار نمود.ديدم ايشان در كنار رختخواب خود روبه قبله نشسته‏اند ومشغول دعا و ذكر مى‏باشند.تا بيدار شدم فرمودند:آقاى عقيقى!

خوب شد بيدار شدى،مى‏خواستم ظرف آبى را فراهم كنى تا وضو بسازم.پائين رفتن‏من در تاريكى مشكل است و اگر چراغ روشن شود رفقا بيدار مى‏شوند.فورا به حياطپائين آمدم و آفتابه را از تلمبه چاه پر ساختم و به پشت‏بام رساندم استاد وضو ساختند ومشغول نماز شب شدند.با خضوع و خشوع و طمانينه كامل راز و نياز را ادامه دادند و تانزديكى‏هاى صبح مشغول نماز و دعا بودند.زمزمه‏هاى روحبخش العفو،العفو او هنوزهم در گوشها موج مى‏زند و تسلى دهنده جان است.صبح شد،پيش از نماز واجب آن،دو ركعت نافله‏اش را انجام دادند، سپس به آرامى اذان و اقامه گفتند و نماز صبح راشروع نمودند.حقير نيز اقتدا كردم و چند نفرى هم از جمع ياران بيدار شدند و خود رابه نماز جماعت رساندند پس از انجام نماز و اداى تعقيبات به رختخواب رفتيم واستراحت‏به اصطلاح خواب قيلوله.دم طلوع آفتاب ديدم صداى يكى ازخواب ماندگان از اصحاب آقا بلند شده است:حضرت آية الله!حضرت آية الله!زودباش آفتاب دارد مى‏زند...زود باش نماز قضا نشود!...

گفتم:اى غافل!خودت را بيدار كن!زاهد شب و شير روز و مرد تهجد و عبادت‏ساعتها است كهبيدار و هوشيار است.

اين قصه را تعريف نمودم،يك مورد بسيار جزيى از آن همه تهجدها و راز ونيازهاى آن عالم ربانى و فقيه صمدانى بود كه نگارنده ناظر و شاهد آن بود.خداوندمتعال قبرش را پرنور وروانش را شاد و روح پرفتوحش را دعاگوى ما نيز قرار دهد!

تاثير سخن:

او در صدر منبر و خطابه،همانند منابر مرحوم حاج شيخ جعفر شوشترى ازجذبه خاصى برخوردار بود و مستمع را تحت تاثير بيانات سبحانى خود قرار مى‏داد.اودر ايام ماه رمضان در مسجدى كه در جوار منزل وى و نزديكى‏هاى مقبره بابا طاهر درهمدان قرار داشت،اغلب از نهج البلاغه سخن مى‏گفت.وقتى خطبه همام را با آن لحن‏سوزان و بيان شافى از عمق دل بيان مى‏داشت،هم خود در بالاى منبر گريان بود و هم‏صداى شيون حضار از پاى منبر به آسمان بلند مى‏شد.مسجد يكسره ناله بود و زارى وسوز و گداز و نوعا منبر ايشان يك ساعت و نيم يا دو ساعت‏بدون ايجاد خستگى به‏درازا مى‏كشيد.مسجد او مالامال از جمعيت‏بود.گاهى جهت تهيه جا،چند ساعت‏جلوتر راه مى‏افتادند.در ايام ماه رمضان،فروش جا يك امر معمولى در مسجد بود،وتعدادى هم مستمع ثابت و هميشگى بودند كه جانمازهاى پهن شده آنان نشانى ازتحجير تلقى مى‏شد.مكبر نمازش،داماد بزرگوارش آقاى حاج حسين آقاى خياطبودكه در تقوى و زهد و عبادت،نمونه بود.

طبع شعر:

مرحوم آخوند معصومى علاوه بر فقاهت و اجتهاد،داراى طبع شعر و ذوق‏خاصى بود و در مناسبتها از شعر و عرفان،سخن به ميان مى‏آورد و گاهى تك بيتى‏ها راچاشنى سخن خود مى‏نمود.او سروده‏هائى دارد كه با تخلص‏«فنا»انشاء مى‏نمود.ازنمونه اشعار او بنا به نقل حضرتآقاى صابرى همدانى(دام عزه العالى)شعر معروف‏«دل‏»باشد كه مى‏گويد:

به خرابات روم بهر پرستارى دل به بر پير برم شكوه ز بيمارى دل اشك من سرخ رخم زرد شد و موى سفيد چه كنم چاره چه سازم ز سيه كارى دل؟ خواب هرگز نكند آنكه دلش بيدار است ما نكرديم شبى صبح،ز بيدارى دل اى‏«فنا»چاره دردت نتوان كرد مگراشك خونين و دعاى سحر و زارى دل

بارها اين شعر را زمزمه مى‏كرد:

به ذره‏گر نظر لطف بوتراب كندبه آسمان رود و كار كبرياى كند

يا:

اولماز اولا گول تيكان،تيكان گولگر ايستسن آغلا،ايستسن گول

(يعنى ممكن نيست گلى خار،يا خارى گل شود.اگر خواهى خنده نما،ياخواهى گريه كن.)

حاضر جوابى و بديهه‏گويى:

ايشان در محاورات از حضور ذهن و بديهه‏گويى خاصى برخوردار بودند.

روزى در حضور شادروان علامه امينى كه مهمان شهر همدان بوده است،يكى از!449 روحانيون سرشناس آن شهر لب به شكوه مى‏گشايد كه در اين شهر چه كارهاى مفيد وعام المنفعه‏اى را به نفع مردم انجام داده‏ام،ولى مردم همدان به سراغ آخوند ملا على‏رفته‏اند ومرا تنها گذاشته‏اند.

مرحوم آخوند بالبداهة،در آن محضر لب به سخن گشوده و مى‏گويد:«آرى!

فلانى راست مى‏گويد.مردم ايران نوعا بى‏وفا هستند و قدر زحمات را پاس نمى‏دارند.

كشور ايران را عمر خليفه ثانى فتح نمود،ولى مردم او را رها نموده و دور على(ع)راگرفتند!»اين سخن،با توجه به نام او كه‏«على‏»بود،داراى كنايه و تشبيه لطيف و ظريفى‏مى‏باشد.

خصوصيت مجلس او:

از خصوصيات مجلس او اين بود كه شنوندگان را متحول مى‏نمود و مستمع را به‏ياد خدا مى‏انداخت.به قول آقاى ذكائى،تا در حوزه جاذبه شخصيت ايشان بودى،يادخدا بودى.اينكه مى‏گويند نشستن نزد عالم و نگاه كردن به چهره او ثواب دارد،ازهمين لحاظ است كهچيزهايى هست چشيدنى و ديدنى،نه گفتنى و نوشتنى.

ملخص كلام آنكه در مورد آية الله آقاى آخوند جمله‏اى است كه يكى ازهمشهريان فاضل و مونس او،ذكائى مى‏نويسد:«آية الله آقاى آخوند ملا على همدانى،مردمى‏ترين،خاكى‏ترين، بى‏تكلف‏ترين مرجعى بود كه مى‏شود تصور كرد.درخانه‏اش به روى همه باز بود واقعا مظهرىاز لا يشغله شان عن شان بود.او مردى‏آزادمنش بود.»

آية الله شبيرى مى‏نويسد:«مرحوم آخوند ملا على،جامع،متواضع و كم نظير بود.

هيچگاه به خاطر مقام خواهى و رياست‏طلبى با رقبايش در نيفتاد و حتى از آنان به نيكى‏واحترام خاصى ياد مى‏كرد.»

ايشان قبل از استخاره نوعا اين دعا را مى‏خواند:«بسم الله الرحمن الرحيم.اللهم!500 انى اسئلك بحق فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها،اسئلك ان تصلى على‏محمد وآل محمد.اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعل لى خيرا.»

اساتيد او:

او از محضر جمع كثيرى از بزرگان كسب علم و دانش نموده است كه اسامى برخى ازآنان بهاين ترتيب ميباشد.

1-آية الله ميرزا عبد الرزاق محدث حائرى

2-آية الله شيخ على گنبدى(4 سال در همدان)

3-آية الله شيخ على دامغانى

4-آية الله حاج ميرزا محمود آقا مدرس كهكى معروف به رضوان(5 سال درتهران)

5-آية الله حكيم آخوند ملا محمد هيدجى(معقول و فلسفه در تهران)

6-آية الله شيخ عبد النبى نورى

7-آية الله حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى(اخلاق و عرفان)

8-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى(به مدت 10 سال،اصول و فقه)

بيشترين بهره علمى را در معقول از حكيم هيدجى و در منقول از محضر شريف‏استاد اخيرالذكر داشته است.

جمعى از شاگردان او:

از محضر او جمع كثيرى از پويندگان معارف اسلامى بهره جسته‏اند و تدريس‏ايشان از سال 1340 ه.ق تا اواخر عمر كه سال 1398 بوده باشد ادامه يافته است‏يعنى‏درست‏به مدت 58 سال مدام در حال تدريس و پرورش طالبان علم بوده‏اند.تدريس‏ايشان در اواخر مختص تفسير،فقهو اصول بود و از جمع شاگردان فراوان ايشان‏مى‏توان:

1-آية الله حاج سيد محمود طالقانى(ابوذر زمان)

2-آية الله شهيد دكتر محمد مفتح(پايه‏گذار وحدت حوزه و دانشگاه)

3-آية الله حاج شيخ حسين نورى همدانى(مؤلف كتب اسلامى فراوان و ازمدرسين عاليقدرحوزه علميه قم)

4-حجة الاسلام و المسلمين و حاج ميرزا حسن نورى(از وعاظ محترم قم)

5-آية الله مرحوم حاج شيخ على اوسطى(از مدرسين)

6-آية الله حاج سيد احمد خسروشاهى تبريزى(از آيات و مجتهدين تبريز)

7-آية الله آقاى حاج شيخ محمد حسين بهارى(از آيات و مجتهدين همدان)

8-آية الله حاج شيخ على انصارى(امام جماعت همدان)

9-حجة الاسلام و المسلمين حاج آقا رضا انصارى(امام جماعت و عالم‏بزرگوار همدان)

10-حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد باقر سجادى(امام جماعت همدان)

11-حجة الاسلام و المسلمين آقاى حسين احمد مروج(يكى از وعاظ وگويندگان همدان)

12-آية الله حاج شيخ احمد صابرى(مؤلف كتاب ولاية الفقيه و الحج.يكى ازمدرسين عاليقدرحوزه قم)

13-آية الله حاج سيد صادق شريعتمدارى تبريزى(يكى از آيات و حجج‏شهر رى)

14-حجة الاسلام و المسلمين آقاى شيخ احمد رحمانى واعظ همدانى(مقيم‏تهران،از وعاظشهر تهران)

15-حجة الاسلام و المسلمين آية الله سيد مصطفى هاشمى(از آيات و حجج‏همدان)

16-آية الله شيخ محمد على دامغانى(از آيات و حجج همدان)

17-حجة الاسلام و المسلمين شيخ حسن جوركانى(از آيات و حجج همدان)

18-حجة الاسلام و المسلمين شيخ شهاب الدين ملايرى(از آيات و حجج‏ملاير)

19-حجة الاسلام و المسلمين شيخ نوح معروف به عرب(از مدرسين عاليقدرهمدان)

20-حجة الاسلام و المسلمين شيخ على اصغر باقرى همدانى(از مدرسين‏همدان)

21-عبد الرحيم عقيقى بخشايشى(مؤلف ناچيز كتاب و كوچكترين همه آن‏بزرگان)

آثار و تاليفات:

با توجه به اشتغالات فراوان مرجعيت و گرفتاريهاى وقت‏گير آن،كه مجال تاليف‏و تصنيف را سلب مى‏نمود در عين حال ايشان در ايام فراغت‏به تاليف و تحقيق نيزپرداخته‏اند كه اينتاليفات را مى‏توان نام برد كه متاسفانه هيچكدام به حليه طبع آراسته‏نشده‏اند.

1-رساله در اجتهاد و تقليد.

2-رساله در حالات صحابى معروف ابو بصير.

3-رساله در لباس مشكوك.

4-رساله در قاعده لا ضرر و لا ضرار.

5-رساله در عصير عنبى و زبيبى و ثمرى.

6-رساله در كلام نفسى.

7-رساله در اطراف احوال اصحاب اجماع.

8-رساله در اسرار الصلوة.

9-رساله در اربعين حديثا.

10-رساله در حبط و تكفير.

11-رساله در بيان‏«عده‏»كافى.

12-حاشيه بر رساله انيس النجاة.

13-حاشيه بر العروة الوثقى سيد يزدى.

14-تقريرات فقه و اصول آية الله حائرى.

15-ديوان اشعار و سروده‏ها. (1)

خدمات اجتماعى و فرهنگى:

آثار فرهنگى و اجتماعى متعددى از آن عالم ربانى به يادگار مانده است كه به‏چند نمونه از آنباقيات صالحات اشاره مى‏كنيم:

1-تربيت‏شاگردان:خدمات تعليمى و تدريسى ايشان در خور نگرش و توجه‏مى‏باشد ايشان در طول نيم قرن از عمر تدريسى خويش،دهها نفر از پژوهندگان‏معارف الهيه را تعليم و تربيت داد.شاگردان و اخلاف علمى و تربيتى آن بزرگمرد الهى،يكى از آثار ماندگار آن مرجع عاليقدرمى‏باشند كه اسامى جمعى از آنان در بخش‏شاگردان گذشت.

2-تاسيس حوزه همدان:ايشان در پايه‏گذارى حوزه علميه همدان و راه‏اندازى‏آن و تاسيسكتابخانه وابسته آن به استادش مرحوم آية الله حائرى تاسى نموده و گام‏جاى گام ايشان نهاد.

3-تعمير مدرسه مخروبه آخوند:ايشان از نخستين روزهاى ورود به همدان،به‏تعمير و مرمت مدرسه مخروبه آخوند ملا محمد حسن بن حسين مختارى متخلص به‏«مجرم‏»همدانى(متوفى 1275 ه.ق)صاحب‏«مصائب العلماء»(خطى موجود دركتابخانه غرب همدان)همت گمارد و آن را در سالهاى 1321 تا1323(ه.ش)بازسازى نمود و به نام خود بانى اصلى مدرسه،«آخوند»اشتهار يافت.ازدياد طلاب وتوسعه و گسترش حوزه همدان ايجاب نمود كه برخى از همسايگان نيكوكار مدرسه،مانند مرحوم حاج جواد كرمانشاهى را وادارد كه حياط وسيعى را به مدرسه واگزارد كه‏در آن حياط اهدايى،ساختمان حجره‏ها و رواق وسيعكتابخانه غرب همدان پى‏ريزى‏گرديد.

4-تاسيس كتابخانه غرب:در كنار توسعه و مرمت مدرسه آخوند،در سال‏1332 ه.ش اقدام به احداث كتابخانه مجهز و وسيعى نمودند كه هم اكنون يكى ازاعتبارات منطقه غرب به شمار مى‏آيد و حقير تفصيلا در كتاب‏«زير بناى تمدن و علوم‏اسلامى‏»شرح آن را آورده‏ام،و اجمال مساله آن است كه يكى از ياران جوان و اهل‏ذوق آية الله آخوند،به نام حاج ميرزا على صفر ذكاوتى قراگوزلو(متوفى 1331 ه.ش)متخلص به‏«زمزم‏»،از وضع اسفبار كتابخانه عارف شهير و عالم حكيم ميرزا محمدجعفر كبوتر آهنگى(مجذوب عليشاه همدانى،1171-1239 ه.ق) آگاهى و نگرانى‏داشت،چون خود را از متوليان آن كتابخانه بود.در وقفنامه كتابخانه مجذوب آمده بودكه مجتهد زمان در همدان مى‏تواند اعمال اشراف و نظارت بر آن بنمايد.به اشارت‏آقاى آخوند(ره)،شادروان ذكاوتى همتى شگرف نمود و بازمانده آن كتابخانه پيشين‏4000 جلدى را كه در آن زمان يك گارى ورق بيش از آن نمانده بود،از بويوكشابادكبوتر آهنگ به حوزه علميه آخوند انتقال داد و با كار طاقت‏فرساى فنى و كتابشناسانه،ازآن مورقات 400 نسخه خطى نفيس بازسازى كرد كه اينك در فهرست كتابخانه مزبورشناخته شده است و همان پايه و مايه كتابخانه‏اى گرديد كه اينك با افزايش كتابهاى‏چاپى و خطى ديگر و با اهداى مجموعات برخى از معاريف همدان،از جمله 2000جلد اهدايى خود آية الله آخوند همدانى و مراجع دانشگاهى و جز آنها،امروز در حدود15000 جلد كتاب چاپى به زبانهاى عربى،فارسى،انگليسى،و غيره دارد و به مثابه‏بزرگترين و معتبرترين كتابخانه حوزهعمليه همدان شناخته شده و از مصاديق بارز«ان‏آثارنا تدل علينا»مى‏باشد.

گفتارى از كتاب زير بناى تمدن و علوم اسلامى اينجانب كه در سال 1342 ش‏پس از بازديد از آن كتابخانه نوشته شده است:!505«اين كتابخانه در سه طبقه با بهترين لوازم بنا در وسط صحن مدرسه واقع شده‏است و بناى آن در سالهاى 1338 و1339 ه.ش به اتمام رسيده و در رده كتابخانه‏هاى‏بزرگ روز تنظيم و تاسيس گرديده است و هم اكنون 14000 جلد كتاب نفيس دررشته‏هاى مختلف دارد كه از نفيس‏ترين كتابهاى آن،رساله‏هاى فلسفى ابو على سينا وفارابى به خط خودشان مى‏باشد.آقاى دكتر جواد مقصودى،فهرست جامعى بر اين‏نفايسنگاشته‏اند.» (2)

5-ايجاد و راه اندازى مجله ماهانه پيك اسلام:يكى ديگر از خدمات ارزشمندو فرهنگى آن بزرگ مرجع تقليد،تاسيس و راه اندازى مجله علمى و اسلامى پربار«پيك اسلام‏»بود كه به مثابه ارگان حوزه علميه و كتابخانه غرب همدان به سرپرستى‏ايشان و زير نظر هيئت تحريريه و با تلاش و كوشش مدير محترم كتابخانه آقاى دكترجواد مقصودى تاسيس و انتشار مى‏يافت. اين مجله كه به سبك مجله ماهانه مكتب‏اسلام حوزه علميه قم بود،از دى ماه 1341 تا دى ماه 1342 استمرار و انتشار يافت ومجموعا شش شماره از آن منتشر گرديد.حقير در آن مجله وزين چند مقاله داشت كه‏يكى از آنها ترجمه وصيتنامه علامه حلى(ره)به فرزندش فخر المحققين و ديگرى‏ترجمه مقاله شيخ محمود شلتوت در مورد به رسميت‏شناختن مذهب جعفرى و چندمقاله ديگر بود.اين مجله نوعا از نويسندگان فاضل منطقه غرب و از اساتيدحوزه‏علميه قم و نجف تامين مطلب مى‏نمود.

6-تعمير و تاسيس مساجد و تكايا:شايد دهها مسجد و حسينيه و حمام درشهرستانها و قراء و قصبات تابعه همدان و كرمانشاه و حومه،مستقيم يا غير مستقيم بااشاره و عنايت آن بزرگوارتاسيس يا تعمير يافت كه آمار آنها از عهده نگارنده خارج‏مى‏باشد و تعداد آنها هم كم نيست.

چند داستان شيرين:

1-توتياى چشم:از نوادر قصه‏ها و شنيدنيها كه از استاد بزرگوارش مرحوم حاج‏شيخ عبد الكريم نقل مى‏نمودند،اين بود كه مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى(اعلى الله مقامهالشريف)فرمودند:

«چشم درد شديدى به من عارض شد،به حدى كه توان مطالعه و نوشتن را ازمن سلب نمود. مطالعه و نگارش را كنار گذاشتم و به معالجه و درمان پرداختم،ولى اين‏ناراحتى همچنان ادامه داشت،تا آنكه فصل تعطيلى رسيد و با قطار عازم زيارت وعتبه بوسى ثامن لحجج‏حضرت امام رضا(ع)شدم و در نيتم بود كه از خداوند متعال‏توسط آن بزرگوار شفاى درد چشمم را مسئلت نمايم.اتفاقا با جمعى از زائرين دهات‏آذربايجان كه با شور و شوق فراوانى عازم زيارت بودند،هم‏كوپه شدم.بى‏آنكه زبان‏همديگر را بدانيم،در بين راه يك مرتبه به نظرم رسيد كه خوش قلب‏تر و پاكتر وخالصتر از اين زائران كسى را پيدا نخواهم كرد كه عازم زيارت آقا باشند.اينان يكسال باتمام زحمات طاقت فرسا كار مى‏كنند و بيل مى‏زنند و شخم مى‏كنند و اندك درآمدى راكه پيدا مى‏كنند،گرانبهاتر و ماندنى‏تر از زيارت آقا ثامن الحجج(ع)چيزى براى خودنمى‏دانند و دسترنج‏حلال خود را صرف زيارت مى‏نمايند.چه بهتر از غبار خاك پاى‏اينان استشفاء نمايم.به همان نيت ذره‏اى از زير كفش يكى از اين زائرين را به چشم‏كشيدم،بى‏آنكه او خود توجه داشته باشد.خداوند متعال از عنايت ثامن الحجج ازهمانلحظه درد چشم را از من برط‏رف نمود و تا آخر عمر هم نياز به عينك پيداننمودم.»

آقاى آخوند مى‏فرمودند:مرحوم حاج شيخ تا اواخر عمر مى‏توانستند از فاصله‏دور به مطالعهكتاب بپردازند،بى‏آنكه نيازى به عينك داشته باشند.

اين سرگذشت را آن مرحوم با يك حال و خلوص خاصى بيان مى‏فرمودند كه‏شنونده را تحت تاثير قرار مى‏داد و اين مورد را يكى از عنايات الهى در حق آن استادبزرگوار توصيفمى‏نمودند.

2-تفرس به سنت:

از نوادر حكايات زندگى خود آن مرحوم هم اين است كه‏مى‏فرمودند:«روزى مرد مؤمنى از اهالى شمال كه ظاهرا كارمند دولت در همدان بودپيش من آمد و اظهار داشت من فرزند و خلفى ندارم،تقاضا دارم از خدا بخواه،فرزندى به من كرامت فرمايد كه سخت در طلب فرزند هستم،ولى نمى‏دانم چه كاركنم؟»مرحوم آقاى آخوند مى‏فرمودند دلم به حالش سوخت،يك مرتبه جرقه‏اى درذهنم برق زد و سخنى به زبان آوردم كه نه در كتابى ديده بودم و نه در معالجات اطباءسراغ داشتم،فقط نوعى تفرس و تيمن نسبت‏به سنت پاك پيامبر بزرگوار اسلام(ص)بود.آنگاه كه خداوند متعال مى‏خواهد نطفه زهراى مرضيه منعقد گردد،از سوى‏خداوند متعال به پيامبر خودش ابلاغ مى‏گردد چهل روز از همسر و خانواده خودش‏دورى گزيند و پس از چهل روز به سراغ خديجه برود.اين جدايى و فاصله انداختن‏لابد نكته‏اى را در برداشته است.به اين مرد سائل گفتم:من دعا مى‏كنم،در ضمن روشى‏را هم تيمنابه تو ياد مى‏دهم تا طبق آن رفتار نمايى.اميدوارم خداوند متعال ترا مايوس‏نكند.به او گفتم:

وقتى به شهر خود برگشتى،چهل روز از همسر خود جدايى اختيار كن،هرگز به‏سراغ او نرو، ولى پس از نماز و دعا با وى همبستر شو.اميد است‏خداوند متعال‏فرزندى به تو عنايت فرمايد.اگر فرزندت پسر شد،نام او را«محمد»بگذار.

سالى گذشت،روزى از درس برگشته بودم،ديدم چند جعبه پرتقال را در دالان‏منزل گذاشته‏اند و رفته‏اند.از مشهدى صفر(خادم منزل كه پيرمرد باصفايى بود)پرسيدم،گفت‏يك نفر با ماشين آورد و اينجا گذاشت و چون شما نبوديد گفت عصربرمى‏گردم...منتظر بودم، ديدم همان آقايى است كه يكسال پيش از من دعاى اولادخواسته بود.گفتم خوش آمديد!اينپرتقالها براى چيست؟

گفت اين پرتقالها محصول باغ خودم و شيرينى فرزندم محمد است،كه پارسال‏مرا ارشاد نمودى و طبق فرموده شما عمل كردم و خداوند متعال در اثر دعاى خير شمافرزندى به منعنايت فرمود،شيرينى و تحفه آن را براى شما آورده‏ام.

مرحوم آقاى آخوند مى‏گفت:نماز گزاردم و شكر خدا را بجا آوردم كه خداوندمتعالدرخواست فرد مؤمنى را عملى ساخته است.

اين قصه يكى از نوادر حكايات و سرگذشتهاى آن عالم ربانى و عارف صمدانى‏بود كه از اينسرى قصه‏ها و عجايب در زندگى او فراوان وجود داشت.

اخلاف و فرزندان:

آية الله آخوند همدانى سه فرزند ذكور به نامهاى حسين و حسن و محمد،و چنددامادهمدانى داشت.

1-حسن معصومى،در پيكار با رژيم ستمشاهى در سال‏1353 و پس از مدتى‏زندانى بودن بهشهادت رسيد.

2-محمد معصومى كه هم اكنون يكى از دبيران خدمتگزار در همدان مى‏باشد.

3-مهندس حسين معصومى،فاضل و هم اكنون مدرس تاريخ و فلسفه علم دردانشگاه صنعتى شريف،و دانشور و پژوهشگر و ويراستار دقيق و فرزانه معاصرمى‏باشد.ايشان ايامىمسئول و سر دبير مجله نشر دانش بود.

علاوه بر پسران نامبرده،داراى چند دختر هستند و دامادهاى محترم ايشان،افرادمتدين ونيكوكار همدانى مى‏باشند كه خداوند بر توفيقاتشان بيفزايد.

وفات او:

سرانجام اين عالم بزرگ و مرجع عاليقدر منطقه غرب كشور،پس از يك بيمارى‏شديد كه جهت مداوا به انگلستان برده شد،در 31/4/1357،مطابق شعبان 1398 ديده‏از جهان فرو بست. پيكر پاكش جهت دفن به همدان انتقال داده شد و در مسير راه به‏همدان،با استقبال و احترام فوق العاده مردم رو به رو شد و در همدان تشييع فوق العاده‏و باشكوهى از جنازه ايشان به عمل آمد و دوستداران انقلاب اسلامى،به بركت اين‏پيكر شريف،تظاهرات وسيعى را بر ضد رژيم طاغوت راه انداختند.پيكر پاكش درقبرستان عمومى شهر مدفون گرديد.بر سنگ مزار او،آية الله العظمى مرعشى نجفى‏اينگونه نبشتند:هذا مغرب شمس العلم و الحكمة و التقوى، رجل الرجال و الدراية،بطل‏الحديث و الرواية،طود الفضل و جوهر الفقه،فقه الاصول و اصل الفروع،الحبر الجليل والبحاثة النقاد النبيل،بانى المدرسه الدينية ببلدة همدان و القائم باحياء حوزتها العلمية وتاسيس مكتبتها المنيفة و المربى في حجر تربيته جماعة من الاعاظم والاعلام...

بالاخره‏«ذوقى‏»شاعر معاصر و خوش ذوق همدان،در رثاء و تاريخ وفات او،سرودند:

در دامن الوند كه شهر همدان است ز آيات خدا«آيتى‏»امر عيان است «آخوند»لقب،نام‏«على‏»،مظهر تقوىدر علم و يقين،چشم و چراغ همگان است (3)

گويند پيش از وفات،برخى از علاقمندان از او خواسته بودند كه اجازه دهندمقبره خاصىجهت وى تدارك ببينند.آن مرحوم ضمن رد اين پيشنهاد فرموده بودند:

مى‏خواهم باران رحمت الهى،همراه قبر ديگر مؤمنان،مستقيم بر قبرم ببارد و مانع ورادعىنداشته باشد.

از اين رو قبر او در جوار ديگر قبور مؤمنين در قبرستان عمومى شهر و دردروازه قرار دارد وحقير موفق به زيارت و استرحام آن شده است.

پى‏نوشتها:

1- مجله نور علم شماره‏46 سال دهم دوره چهارم صفحه‏69.

2- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،چاپ سوم،1356 ه.ش،دفتر نشر نويد اسلام،ص‏193- 191.

3- منابع و مآخذ:يكصد سال مبارزه روحانيت،ج‏3- زير بناى تمدن و علوم اسلامى،تاليفنگارنده- تاريخ‏مفصل همدان،تاليف استاد صابرى.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation