بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فقهای نامدار شیعه, عقیقى بخشایشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     fo-n01 -
     fo-n02 -
     fo-n03 -
     fo-n04 -
     fo-n05 -
     fo-n06 -
     fo-n07 -
     fo-n08 -
     fo-n09 -
     fo-n10 -
     fo-n11 -
     fo-n12 -
     fo-n13 -
     fo-n14 -
     fo-n15 -
     fo-n16 -
     fo-n17 -
     fo-n18 -
     fo-n19 -
     fo-n20 -
     fo-n21 -
     fo-n22 -
     fo-n23 -
     fo-n24 -
     fo-n25 -
     fo-n26 -
     fo-n27 -
     fo-n28 -
     fo-n29 -
     fo-n30 -
     fo-n31 -
     fo-n32 -
     fo-n33 -
     fo-n34 -
     fo-n35 -
     fo-n36 -
     fo-n37 -
     fo-n38 -
     fo-n39 -
     fo-n40 -
     fo-n41 -
     fo-n42 -
     fo-n43 -
     fo-n44 -
     fo-n45 -
     fo-n46 -
     fo-n47 -
     fo-n48 -
     fo-n49 -
     fo-n50 -
     fo-n51 -
     fo-n52 -
     fo-n53 -
     fo-n54 -
     fo-n55 -
     fo-n56 -
     fo-n57 -
     fo-n58 -
     fo-n59 -
 

 

 
 

13- محمد بن ادريس حلى

(متولد543-متوفى 598 ه.ق)

گفتار استاد:

«ابن ادريس حلى،از فحول علماى شيعه است.خودش عرب است و شيخ‏طوسى جد مادرى او(البته مع الواسطه)به شمار مى‏رود.به حريت فكر معروف‏است،صولت هيبت جدش شيخ طوسى را شكست،نسبت‏به علماء و فقهاء تاسر حد اهانت،انتقاد مى‏كرد.در سال 598 در سن55 سالگى درگذشت.

كتاب نفيس و معروف او در فقه به نام‏«سرائر»است.گفته‏اند كه ابن ادريس ازتلامذه سيد ابو المكارم ابن زهره بوده است،ولى بنا بر تعبيراتى كه ابن ادريس دركتاب‏«الوديعه‏»از كتاب السرائر مى‏كند،چنين برمى‏آيد كه صرفا معاصر وى بوده‏است و او را ملاقات كرده است و دربرخى مسائل فقهى ميان آنها مكاتباتى رد وبدل شده است.» (1)

ولادت او:

او در سال‏543 هجرى در مركز حله قدم به عرصه حيات نهاد.تولد او در يك‏خانواده روحانى ومعنوى صورت گرفت.او از محضر ابن زهره فقيه نامدار كسب علم‏نمود.

سرزمين حله:

برخى از سرزمينها هستند كه از نوعى رحمت و بركت‏خاصى برخوردارند واطراف و اكناف آن از مباركى و ميمنت‏خاصى بهره‏مند هستند،به تعبير قرآن مجيد،اطراف آن مبارك و ميمون است.«حله‏»كه واقع بين كوفه و بغداد است،از آن گونه‏سرزمينهاى رحمت‏خيز و بركت آفرين است كه تاكنون علماء و فقهاى نامدار وخدمتگزار دين تحويل جامعه اسلامى داده است و چندين چهره سرشناس و معروف‏از فقهاء ما منسوب به آن منطقه هستند كه روزگارى مركزعلمى و تدريس شيعيان بوده‏است. (2)

علامه حلى در آسمان علم و فضيلت،و در ميان انبوه فقهاى نامدار شيعه،همچون يك ماه مى‏درخشد و آراى فقهى،اصولى و منطقى او در كتابهاى علمى ازبرجستگى خاص برخوردار است.او يكى از استوانه‏هاى محكم و پايدارى است كه درحساس‏ترين مراحل فكرى واجتماعى شيعه درخشيده و اطراف خود را منور ساخته‏است.

او قطب دايره تحقيق و فضيلت،ستاره درخشان فقه و فقاهت و يكى ديگر ازفرزانگان شهر حله است.شهرى كه به دستور امير سيف الدوله صدقة بن منصورمزيدى اسدى از امراء دولتديالمه در سال 495 ه.ق بناگذارى و پى‏ريزى شده است.

به همين جهت گاهى آن شهر،«حله مزيديه‏»گفته مى‏شود و آن يكى از شهرهاى‏معروف بين نجف اشرف و حائر مقدس حسينى(ع)است كه در دو سمت‏شط فرات‏قرار گرفته است و به منزله دو طرف بغداد است كه در شرق دجله و غرب آن قرار گرفته‏است و اين شهر از روز نخست‏بر اساس تشيع پايه‏گذارى شده است و از آن منطقه‏علماء و بزرگان متعددى برخاسته‏اند كه شرح حال برخى از آنان گذشته است و طبق‏روايتى كه علامه مجلسى در كتاب‏«السماء و العالم‏»بحار نقل كرده است،ابو حمزه‏ثمالى از اصبغ بن نباته روايت كرده است كه گويد:«به هنگام عبور امير المؤمنين على(عليه السلام)به طرف صفين،همراه او بودم كه روى تپه‏اى قرار گرفت.سپس به‏نيزارى كه ميان بابل(عراق)و آن تپه قرار گرفته بود اشاره نمود و فرمود:«شهرى و چه‏زيبا شهرى!»عرض كردم سرور من،به شهرى اشاره مى‏كنيد،آيا در اينجا شهرى بوده‏است كه آثارش از بين رفته است؟فرمود:«نه بلكه شهرى به وجود خواهد آمد كه به آن‏حله سيفيه خواهند گفت.در آن شهر اقوام نيكوكارى زندگى خواهند كرد.اگريكى ازآنان سهم خود را به خداوند نذر كند،وفاء به آن مى‏نمايد.» (3)

ابن ادريس در نظر محققين:

علامه نورى در فائده سوم از خاتمه مستدرك مى‏نويسد:«ابو عبد الله محمد بن‏احمد بن ادريس عجلى حلى،عالم بزرگوار و معروفى است كه بزرگان فقها در اجازات‏خود به عظمتمقام علمى،فهم و دقت او اعتراف كرده‏اند و او را ستوده‏اند.» (4)

ابن داود در رجال خود مى‏گويد:«وى پيشواى فقهاى حله،در علوم متقن وداراى تصنيفاتبسيار است.» (5)

فقيه بزرگ،شهيد اول(قدس سره)در اجازه خود او را با اين عبارات:شيخ امام،علامه شيخالعلماء و رئيس المذهب ستوده است. (6)

محقق دوم نيز در اجازه قاضى صفى الدين مى‏نويسد:«روايت مى‏كنم تمام‏تصنيفات و روايات شيخ امام سعيد محقق،حبر العلماء،فخر الملة و الحق و الدين،ابى عبد الله محمد بن ادريسحلى را.»

محدث عالى مقام،شيخ حر عاملى در كتاب‏«امل الآمل‏»مى‏نويسد:«دانشمندان‏متاخر ما،ابن ادريس را بسيار ستوده‏اند و كتاب‏«سرائر»او را با آنچه در آخر آن از كتاب!119 و اصول متقدمين نقل كرده است،مورد اعتماد قرار داده‏اند.علامه حلى و ساير علماء،احوال او را دركتب استدلالى خود نوشته و اكثر آن را پذيرفته‏اند.» (7)

همچنين دانشمند نامى،شيخ يوسف بحرانى كه از علماى معتدل اخبارى است،در«لؤلؤةالبحرين‏»مى‏نويسد:

«وى فقيه و اصولى خالص و مجتهد صرف بود،او نخستين كسى است كه باب‏نكوهش از شيخ طوسى(ره)را به روى ديگران گشود،و گر نه قبل از وى دانشمندانى كه‏در عصر شيخ بودند، غالبا به روش شيخ عمل مى‏كردند،تا آنكه نوبت‏به او رسيد،آن‏گاه محقق اول(مؤلف شرايع)،و علامه حلى در موارد بسيارى به نكوهش وى(ابن‏ادريس)پرداختند،او و آراء و اقوالش را به باد انتقاد و طعنه گرفتند.ولى حقيقت امر اين‏است كه فضل و بزرگوارى او در ميان شيعه منكر ندارد.بهترين تعبير و تعريفى كه دركتب مربوطه به اين فقيه عظيم الشان ديده شده است، چند سطر مختصر و دلپذير ولطيف است كه شهيد سعيد،قاضى نور الله شوشترى در كتاب نفيس‏«مجالس المؤمنين‏»نوشته است.اين عبارت كوتاه،به قدرى مناسب و جالب و استوار به قلم آمده است كه‏به خوبى مى‏تواند معرف كامل فخر الدين محمد بن ادريس حلى باشد.اومى‏نويسد:

«در اشتعال فهم و بلند پروازى،از فخر الدين رازى بيش،و در علم فقه ونكته‏پردازى از محمد بن ادريس شافعى در پيش است،كتاب‏«سرائر»كه از جمله‏مصنفات شريفه اوست،در دقت فهمو كثرت علم او دليلى ظاهر و برهانى باهر است.

او را بر تصنيفات شيخ اجل ابو جعفر طوسى ابحاث بسيار است و در اكثر مسائل فقهى‏او راخلافى يا اعتراضى يا استدراكى هست.» (8)

ابن ادريس خبر واحد را نمى‏پذيرد:

دانشمندان در كتاب اصول،اخبار معصومين(عليهم السلام)را به دو گونه تقسيم‏كرده‏اند:خبرمتواتر و خبر واحد.

خبر متواتر روايتى است كه جمعى از راويان طورى آن را نقل كرده‏اند كه احتمال‏تبانى بر دروغ و جعل خبر،محال باشد و به خودى خود انسان يقين به راستى وواقعيت آن پيدا مى‏كند،ولى خبر واحد عكس آن است،يعنى به تنهايى و بدون انضمام‏قرائن خارجى،مفيدعلم و يقين نيست.

دانشمندان ما در كتب اصول با دليلهاى متقن،خبر واحد را بدون انضمام قرينه‏پذيرفته و به حكم عقل آن را مورد عمل قرار مى‏دهند،ولى جمعى كه ابن ادريس ازجمله آنهاست،نظر بهاينكه خبر واحد مفيد ظن و گمان است،آن را نپذيرفته و به مفادآن عمل نكرده‏اند.

گذشته از مخالفتى كه ابن ادريس با مكتب شيخ نمود و براى او گران تمام شد،موضوع مخالفت وى با ساير فقهاء در مساله خبر واحد نيز بيشتر موجب سر و صداگرديد،در ميان فقهاى ما تنها ابن ادريس نيست كه خبر واحد را حجت و معتبرنمى‏داند،بلكه جز او جمعى هم بدين عقيده بودند،با اين فرق كه ابن ادريس به واسطه‏مزاج حادى كه داشته،طبق معمول بيش از ديگران آن را دنبال كرده و براى قبولاندن آن‏پافشارى نموده است،تا جائيكه نظريه او در اين باره مورد گفتگوى بسيار واقع شده،جمعى از او سخت انتقاد نموده،و گروهى به دفاع و توضيح مقصد وى برخاسته و برمخالفين او اعتراض كرده و گفته‏هاى ديگران رابى‏انصافى در حق ابن ادريس‏دانسته‏اند.

ابن داود كه معاصر علامه حلى است،در رجال خود مى‏نويسد:«ابن ادريس به‏كلى از اخبار اهلبيت(ع)دورى جسته است.»

مؤلف نقد الرجال مى‏گويد:«ابن داود به همين دليل ابن ادريس را در باب‏«ضعفاء»نام برده،ولى بهتر اين بود كه او را در باب‏«ممدوحين‏»ذكر مى‏كرد.»

رجالى دانشمند مشهور،شيخ ابو على حائرى در كتاب‏«منتهى المقال‏»بعد از نقل‏عبارت مزبور،مى‏گويد:«گزاف گويى ابن داود و عدم رعايت جهت انصاف او،بر كسى!121 پوشيده نيست،چه كه نگوهش از اين دانشمند بزرگ،مخصوصا با اين علتى كه ذكركرده(كه چون خبر واحد را معتبر نمى‏دانسته،به كلى از اخبار اهل بيت(ع)دورى‏جسته است)چندان بى‏پايهاست كه حد ندارد،زيرا:

اولا:عمل كردن ابن ادريس و اعتماد وى به بسيارى از اخبار-مخصوصا كه اودر آخر سرائر ازكتب قدما آورده است-چيزى نيست كه بر اهل دانش پوشيده باشد.

ثانيا:در ميان فقهاى ما تنها ابن ادريس نيست كه عمل به خبر واحد نكرده است،بلكه جمعى از بزرگان علما،مانند سيد مرتضى،ابو المكارم ابن زهره،ابن قبه و ديگران‏نيز عمل به خبرواحد را معتبر نمى‏دانند.

پس اگر عمل نكردن به خبر واحد،موجب تضعيف ابن ادريس باشد،بايد اين‏بزرگان را همتضعيف كرد،در صورتى كه هيچ كس آنها را ضعيف ندانسته است.»

مؤلف‏«لؤلؤة البحرين‏»نيز در اين خصوص در دفاع از ابن ادريس مى‏گويد:

«اگر او مساله‏اى از مسائل فن(خبر واحد)به اشتباه رفته باشد،اين موجب‏نمى‏شود كه او را اين طور مورد سرزنش قرار دهيم،زيرا بسيارى از دانشمندان امثال اورا مى‏بينيم كه اين گونهاشتباهات داشته‏اند،به خصوص در امثال اين مساله(يعنى عمل‏نمودن به خبر واحد) (9)

فاضل نامى،استاد على دوانى مى‏نويسد:

آيا ابن ادريس نوه شيخ طوسى است؟

اغلب علماى تراجم ابن ادريس را نواده شيخ طوسى دانسته‏اند،بدون اينكه تاكنون معلوم شده باشد كه وى از كجا و چگونه به شيخ مى‏پيوندد.يكى مادر او را دخترشيخ مى‏داند و ديگرى شيخ را دايى او دانسته و سومى شخصى را نام‏«مسعود بن ورام‏»را كه تا كنون هويت او معلوم نگشته،جد مادرى او و پدر زن شيخ معرفى كرده است وچهارمى مسعود بن ورام را همان مسعودى،مؤلف‏«مروج الذهب‏»جد شيخ طوسى وجد مادرى ابن ادريس مى‏داند.اين اقوال پريشان به قدرى با هم ضد و نقيض هستند كه‏نمى‏توان آنها را جمع و جور كرد.محدث متتبع مرحوم حاج ميرزا حسين نورى درخاتمه مستدرك چون چيزى از اقوال مربوطه دستگيرش نشده،مى‏گويد اين اقوال‏گذشته از اينكه تخمين است و ماخذ محكمى ندارد،اصولا از محالات عاديه به شمارمى‏رود.

ما نيز چندان كه در كتاب‏«السرائر»نگريستيم،جايى نيافتيم كه ابن ادريس شيخ‏را جد خوددانسته و اعتراف به اين نسبت نموده باشد.

او داراى تاليفات متعددى است كه السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى،تلخيص‏تفسير تبيان شيخطوسى و التعليقات حواشى و ايرادات بر تفسير التبيان از معروف‏ترين‏تاليفات او مى‏باشد. (10)

وفات وى:

در لؤلؤة البحرين از رساله مشهور كفعمى كه درباره وفيات دانشمندان نوشته‏است،نقل مى‏كند كه گفته است:ابن ادريس فرموده من در سال 558 بالغ گشتم،سپس‏از صالح فرزند وى نقل مى‏كند كه گفت:«پدرم محمد بن ادريس روز جمعه وقت ظهرروز هيجدهم ماه شوالسال 598 وفات يافت.»

بنابر اين چنانكه بر خواننده پوشيده نيست،تولد ابن ادريس سنه‏543 و مدت‏عمر او 55 سال مى‏باشد،جاى بسى تعجب است كه عالم معروف،شيخ ابو على در«منتهى المقال‏»عمر او را 25، و دانشمند جليل،شيخ عبد الله مامقانى در«تنقيح المقال‏»35 سال مى‏دانند و با اينكه هر دو مطلب فوق را از كفعمى نقل كرده‏اند،مى‏گويند:«دراين زمانها در السنه عوام مشهور است كه عمر ابن ادريس به واسطه اسائه ادب به مقام‏جدش كوتاه گشت.»در صورتيكه با توضيحى كهما داديم مطلب اين طور نيست و بايداين را از اغلاط مشهوره دانست.

در«نخبة المقال‏»آمده است:

ثم ابن ادريس من الفحول و متقن الفروع و الاصول عنه النجيب بن نما الحلى حكىجاء مبشرا مضى بعد البكاء

كه عدد كلمه‏«مبشر»543،و كلمه‏«بكاء» 55 كه مدت عمر اوست. (11)

پى‏نوشتها:

1- آشنايى با علوم اسلامى،ص‏299.

2- در فرهنگ معين آمده است:«حله شهرى بود در عراق ميان كوفه و بغداد در ساحل رود فرات‏»،و سپس‏مى‏افزايد:«حلى ابو القاسم نجم الدين جعفر بن حسن بن يحيى معروف به محقق اول يا محقق حلى ازبزرگان فقيهان شيعه(متوفى‏676)وى معاصر نصير الدين طوسى بود.او از پدر خويش اجازه گرفت.ازتاليفات او:شرائع الاسلام،نافع،معتبر مكاسب در اصول دين،نكت النهايه(شرح نهايه شيخ طوسى)،معارج(اصول فقه)،تنبيه(منطق)و نهج الاصول رابايد نام برد.»(فرهنگ معين،بخش اعلام،ج 5،ص‏465).

3- مدرك سابق،ص 271.

4- تاسيس الشيعه،ص 305.

5- مكتب اسلام،سال دوم،شماره نهم،ص 58 تا63.

6- تاسيس الشيعه،ص 305.

7- ريحانة الادب،ج‏7،ص‏379.

8- مكتب اسلام،سال دوم،شماره نهم،ص 62.

9- ريحانة الادب،ج‏7،ص‏377.

10- ريحانة الادب،ج‏7،ص 378.

11- ريحانة الادب،ج‏7،ص‏379.