بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد اول, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
     MAKTAB22 -
     MAKTAB23 -
     MAKTAB24 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

بشارت پيغمبر(ص ) به ظهور مهدى (ع )  
مهدى ، همنام پيغمبر  
در سنن ترمذى ، باب ما جاء فى المهدى ، و در صحيح ابوداود، كتابالمهدى و مصادرى ديگر آمده است كهرسول خدا(ص ) فرمود:
لا تذهب الدنيا، حتى يملك العرب رجل من اهلى بيتى ، يواطى ، اسمه اسمى . يعنى دنيا بهآخر نمى رسد مگر زمانى كه مردى از اهل بيت من ، كه همنام من مى باشد، زمام امور را بهدست بگيرد. (791)
در مستدرك الصحيحين و مسند احمد و منابع ديگر از ابوسعيد خدرى آمده است كهرسول خدا(ص ) فرمود:
لا تقوم الساعه ، حتى تملا ظلما و جورا و عدوانا، ثم يخرج مناهل بيتى من يملاها قسطا وعدلا، كما ملئت ظلما و جورا.
يعنى رستاخيز نمى آيد مگر اينكه زمين از ظلم و بيداد و عداوت پر شده باشد، در آن هنگاميكى از خانواده من قيام مى كند و جهان ستمديده جور كشيده را ازعدل و داد خويش لبريز خواهد نمود. (792)
مهدى ، از اهل بيت پيغمبر  
در سنن ابن ماجه ، در فصل ابوالجهاد، ازقول ابوهريره آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
لولم بيق من الدنيا يوم ، لطوله الله عزوجل ، حتى يملكرجل من اهل بيتى ، يملك الديلم و القسطنطنيه . يعنى اگر تنها يك روز از عمر جهانباقى مانده باشد، خداى عزوجل ، آن روز را چندان طولانى كند تا اينكه مردى از خانواده منحكومت را به دست بگيرد و بر ديلم و روم شرقى مسلط شود.
و در سنن ابن ماجه ، فصل ابواب الفتن ، باب خروج المهدى ، و مصادرى ديگر ازقول على بن ابيطالب آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
المهدى منا اهل البيت ، يصلحه الله فى ليله . يعنى مهدى ازاهل بيت ماست ، و خداوند او را يك شبه آماده قيام مى كند.
ديگران نيز همين حديث را آورده اند (793) و در مستدرك الصحيحين ازقول ابوسعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(ص ) فرمود:
المهدى منا اهل البيت ، اشم الانف ، اقنى ، اجلى ، يما الارض قسطا وعدلا، كما ملئت جوراوظلما يعيش هكذا- وبسط يساره واصبعين يمينه المسبحه والابهام ، و عقد ثلاثه . يعنىمهدى با بينى عقابى و پيشانى بلند از خانواده ماست كه جهان را پر ازعدل و داد مى كند، پس از اينكه مالامال از ستم شده باشد. آنگاهرسول خدا(ص ) انگشتهاى دست چپ و دو انگشت از دست راست خود را باز كرد و فرمود اينمقدار حكومت مى كند. (هفت سال ).
آنگاه حاكم اضافه كرده و مى نويسد: اين حديث بنا به شرطى كه مسلم وضع كرده ،حديثى است صحيح ، اما بخارى و مسلم آن را نياورده اند. و ابوداود طيالسى آن را در مسندخود نقل كرده است . (794)
مهدى ، از فرزندان فاطمه  
در سنن ابوداود از ام سلمه آمده است كه گفت : شنيدم كهرسول خدا(ص ) مى فرمود: المهدى من عترتى من ولد فاطمه . يعنى مهدى از فرزندان من ،و از اولاد فاطمه است . (795)
ور در كنزالعمال آمده كه على (ع ) فرمود: المهدىرجل منا من ولد فاطمه . يعنى مهدى مردى از ما، از فرزندان فاطمه است . (796)
مهدى ، از نسل حسين (ع )  
در كتاب ذخائر العقبى از قول ابوايوب انصارى آمده كهرسول خدا(ص ) فرموده است :
يولد منهما( الحسن و الحسين عليهماالسلام ) مهدى هذه الامه .
يعنى مهدى اين امت از دو (حسن و حسين عليهما السلام ) به وجود خواهد آمد. (797)
همچنين در آن كتاب از قول حذيفه آمده است كهرسول خدا(ص ) فرمود: اگر از عمر دنيا بيش از يك روز باقى نمانده باشد، آن روز آنقدر طولانى خواهد شد تا اينكه خداوند مردى از فرزندان مرا كه همنام من است برانگيزد.در اينجا سلمان پرسيد: از كدام فرزندت اىرسول خدا! پيغمبر پاسخ داد: از اين پسرم . و با دست خود بر پشت حسين (ع ) نواخت .
رسولخدا(ص ) در احاديث خود درباره امامت امام اول ، على بن ابيطالب ، بيش از ديگر ائمهاهل بيت تاكيد كرده ، و در بشارت به قيام آخرين ايشان مهدى (عج ) سخن بسيار گفته وتاكيد كرده است كه تعداد ائمه اهل بيت دوازده نفر مى باشد. در اينجا با معلوم بودناولين و آخرين آنها و تعدادشان ، جاى هيچگونه ترديدى درباره امامانى كه نخستين ايشانعلى بن ابيطالب و آخرين آنها مهدى آخر زمان (سلام الله عليهم اجمعين ) است ، باقىنخواهد ماند.
نصوصى بر امامت هل بيت (ع )  
نصوصى كه از رسول خدا(ص ) بر امامت اهل بيت بعد از آن حضرت آمده ، بسيار است . ازآن جمله نصوصى است كه درباره همه ائمه اهل بيت آمده ، و پاره اى ديگر اختصاص بهامامت برخى از ايشان دارد. اما نصوصى كه درباره همه آنها آمده است عبارتند از:
حديث ثقلين  
الف : در حجه الوداع
ترمذى از جابربن عبدالله آورده است كه گفت :رسول خدا(ص ) را در روز عرفه در حجه الوداع ديدم كه بر ناقه قصواء سوار بود ومردم را مخاطب ساخته مى گفت :
يا ايها الذين الناس فانى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا: كتاب الله وعترتى ، اهل بيتى . يعنى اى مردم ! من چيزى را در ميان شما بر جاى مى گذارم كهاگر آن را نگهدار باشيد، هرگز به گمراهى نخواهيد افتاد: كتاب خدا و عترت من ،اهل بيتم .
ترمذى همين مطلب را در باب مناقب اهل بيت از قول ابوسعيد خدرى و زيد بن ارقم و حذيفهبن اسيد آورده است . (798)
ب : در غدير خم
در صحيح مسلم و مسند احمد و سنن دارمى و بيهقى و ديگر مصادر آمده است كه زيد بن ارقمگفت : رسول خدا(ص ) در كنار آبگيرى بر سرا راه مكه و مدينه ، كه خمناميده مى شد، به سخنرانى برخاست و در ضمن آن فرمود:
اى مردم ! من هم بشرم و نزديك است كه فرستاده خدايم بيايد و من هم لبيك بگويم . من دوچيز گرانبها در ميان شما برجاى مى گذارم : نخستين آنها كتاب خداست كه در آن نور وهدايت مى باشد، پس كتاب خداى را در دست گرفته به آن تمسك جوييد... و ديگرىاهل بيت من است ... (799)
حديث زير نيز در سنن ترمذى و مسند احمد بنحنبل آمده (ما سخن ترمذى را نقل مى كنيم ) كه پيغمبر خدا(ص ) فرموده است :
من در ميان شما چيزى برجاى مى گذارم كه اگر به آن تمسك جوييد هرگز پس از من بهگمراهى نخواهيد افتاد. يكى بزرگتر از ديگرى است ، كتاب خدا كه ريسمانى است كشيدهشده از آسمان به زمين و عترت من ، اهل بيت من . و اين دو، هرگز از هم جدا نمى شوند تاآنگاه كه در كنار حوض كوثر به من بازگردانده شوند. پس مواظب باشيد كه با اين دويادگار من چگونه رفتار خواهيد كرد. (800)
در مستدرك الصحيحين نيز آمده است :
گويى كه احضار شده ، لبيك هم گفته ام . (كنايه از اينكه مرگم فرا رسيده است .)
من دو چيز گرانبها در ميان شما برجاى مى گذارم ، كه يكى بزرگترين از ديگرى است :
كتاب خدا و عترتم . پس مواظب باشيد كه با يادگارهاى من چه خواهيد كرد، كه آن دو ازيكديگر جدا نمى شوند تا آنگاه كه كنار حوض كوثر به من بازگردانده شوند...(801)
و بنا به روايتى ديگر: اى مردم ! من در ميان شما دو رهبر برجاى مى گذارم كه اگر آن دورا پيروى كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد. آن دو، كتاب خدا واهل بيت من مى باشند... حاكم در پايان اين حديث مى نويسد: اين حديث بنا به شرط بخارىو مسلم صحيح است . (802)
همين حديث از قول زيد بن ثابت و با الفاظى ديگر در مسند احمد و حليه الاولياء ابونعيمو ديگر مصادر نيز آمده است . (803)
در حديثى كه گذشت ، رسول خدا(ص ) در آخرينسال از حياتش خبر مى دهد كه او هم بشر است و نزديك است كه پيك پروردگارش برسدو او را بخواند و او هم لبيك بگويد و به خدايش ملحق شود. اين است كه مى گويد:
انى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ، احدهما اعظم من الاخر، كتاب اللهحبل ممدود من السماء الى الارض ، و عترتى اهل بيتى . و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض. فانظروا كيف تخلفونى فيهما.
اين مطالب را حضرتش يك بار در عرفه و بار ديگر در غدير خم به گوش ‍ همهاصحاب خود رسانيد. و اين خود نصى است صريح و آشكار از پيغمبر خدا(ص ) در تعيين ومعرفى مرجعى براى امت بعد از خودش ، كه همه امامان از عترتش راشامل مى شود.
در روايات زير، رسول خدا(ص ) آشكارا تعداد امامان بعد از خودش را نيز مشخص كردهاست .
نص پيامبر بر تعداد امامان  
رسول خدا(ص ) خبر داده است كه تعداد امامانى كه پس از وى مرجعيت و ولايت بر امت را برعهده خواهند داشت ، دوازده نفر مى باشند. اين موضوع را نويسندگان صحاح و مسانيد بهشرح زير آورده اند:
1- مسلم از جابر بن سمره نقل مى كند كه شنيدمرسول خدا(ص ) مى فرمود:
لا يزل الدين قائما حتى تقوم الساعه ، او يكون عليكم اثنا عشر خليفه ، كلهم من قريش. يعنى دين ، همچنان تا روز قيامت و پايان دوره زمامدارى دوازده نفر جانشينان من برشما، كه همگى از قريشند، پايدار و استوار خواهد ماند.
در روايتى لايزال امر الناس ماضيا... آمده و در دو حديث ديگر الى اثنى عشر خليفه ... ودر سنن ابوداود حتى يكون عليكم اثنان عشر خليفه و در يك حديث نيز الى اثنى عشر... آمدهاست . (804)
در صحيح بخارى آمده است كه جابربن سمره گفت : شنيدمرسول خدا(ص ) مى فرمود: يكون اثنا عشرا لاميرا. يعنى فرمانروايان دوازده نفرند.
آن وقت رسول خدا(ص ) سخنى گفت كه من درست نشنيدم . پس از پدرم پرسيدم و او جوابداد كه پيغمبر فرمود: همگى آنها از قريشند. و در روايتى ديگر آمده است :
آنگاه رسول خدا(ص ) سخنى گفت كه من متوجه آن نشدم . پس از پدرم پرسيدم : پيغمبرچه گفت ؟ او جواب داد: فرمود: همگى از قريشند. (805)
و بنا به روايتى ، در دنباله آن آمده است . كينه توزى دشمنان به ايشان آسيبى نمىرساند. (806)
2- همچنين در روايتى آمده است :
لا تزال هذه الامه مستقيما امرها، ظاهرا على عدوها. حتى يمضى منهم اثنا عشر خليفه كلهم منقريش ، ثم يكون المرج او الهرج . يعنى كار اين امت همچنان رو به استوارى است وبر دشمنان پيروزند تا آنگاه كه حكومت دوازده نفر از جانشينان (من ) كه همگى قريشيند،به سر آيد. آن وقت است كه اوضاع رو به هرج و مرج خواهد نهاد. (807)
3- و در روايتى ديگر اين حديث چنين آمده است : يكون لهذه الامه اثنا عشر قيما، لا يضرهم من خذلهم ، كلهم من قريش . (808)
4- در روايتى ديگر همين حديث به اين عبارات آمده است : لايزال امر الناس ماضيا، ما وليهم اثنا عشر رجلا... (809)
5- و به موجب روايت انس بن مالك آمده است :
لن يزال هذا الدين قائما، الى اثنى عشر من قريشى ، فاذاهلكوا، ماجت الارض باهلها. يعنى تا اين دوازده تن قريشى وجود داشته باشند، اين دين همچنان پاى بر جاى خواهدبود، و چون دوران ايشان سپرى شود، دنيا به هم خورده ، دستخوش نابسامانى خواهدگرديد. (810)
6- و در روايتى هم آمده است : لا يزال امر هذه الامه ظاهرا، حتى يقوم اثنا عشر، كلهم من قريش. (811)
7- امام احمد بن حنبل و حاكم و ديگران از قول مسروق آورده اند كه گفت : شبى نزد ابنمسعود نشسته بوديم و او ما را قرآن مى آموخت كه مردى در ميان سخن دويد و پرسيد: اىابوعبدالرحمان ! آيا از رسول خدا(ص ) پرسيده اند كه چند نفر از جانشينان تو بر اينامت حكومت خواهند كرد؟ ابن مسعود پاسخ داد: از آن زمان كه به عراق آمده ام ، تا كنون كسىچنين پرسشى از من نكرده است . آرى ما از آن حضرت پرسيده ايم و او پاسخ داده است كه :دوازده نفر، و به تعداد نقباى بنى اسرائيل . (812)
8- و در روايتى ديگر آمده كه ابن مسعود گفت كهرسول خدا(ص ) فرموده است : يكون بعدى من الخلفاء عده اصحاب موسى . (813)يعنى تعداد خلفاى بعد از من برابر تعداد اصحاب موسى مى باشد. ابن كثير در اينجامى نويسد: همانند اين حديث را از طريق عبدالله بن عمر و حذيفه و ابن عباس نيز آورده اند.(814) ما ندانستيم كه منظور ابن كثير از اين مطلب ، آيا روايتى است كه حاكم حسكانىاز ابن عباس آورده ، و يا ديگرى ؟
رواياتى كه گذشت ، همگى صراحت دارند كه تعداد فرمانروايان بعد ازرسول خدا(ص ) و جانشينان آن حضرت دوازده نفر مى باشند و همگى قريشيند.
اميرالمومنين (ع ) نيز منظور از لفظ قريش را مشخص كرده و فرموده است :
اينكه امامان همگى از قريش مى باشند، يعنى همه آنها از تيره هاشم هستندنه تيره ديگر. زيرا تيره ديگر از قريش صلاحيت امامت بر امت را ندارند. (815)
و نيز فرموده است : زمين از قائم به احكام الهى و حجت خداوند خالى نخواهد ماند. خواه اينحجت خدا آشكار و شناخته شده باشد، خواه از كيد دشمنان از ديده ها مستور و پنهان ، تاآيين مقدس اسلام راه تباهى نپيمايد و براهين خداوندى دستخوش فراموشى نگردد.(816)
نظريه اى شگفت انگيز!  
ابن كثير در تاريخ خود مى نويسد:
در توراتى كه در دست يهوديان مى باشد، مطالبى آمده كه مفهومش اين است : خداىتعالى ابراهيم را به تولد اسماعيل مژده داد و او را از اينكه نسلشاسماعيل و فرزندانش رو به ازدياد خواهد نهاد و در ميانشان دوازده نفر عظيم و بزرگواربه ظهور خواهند رسيد، با خبر گردانيد.
آنگاه ابن كثير اضافه كرده مى نويسد:
ابن تيميه گفته است اين بزرگواران همان افرادى هستند كه در حديث جابر مژده آمدنشانداده شده و مقدر گرديده كه آنها در اين امت به توالى يكديگر ظهور كنند و دنيا به آخرنخواهد رسيد مگر با ظهور ايشان .
سپس ابن كثير خود اظهار نظر كرده مى گويد:
بيشتر يهوديانى كه مسلمان شده اند، بر اين باور كه ائمه رافضيان همانهايى هستند كهتورات مژده ظهورشان را داده است ، سخت به اشتباه افتاده و شيعه شده اند! (817)
بشارتى را كه مورد نظر ابن كثير است ، در سفر تكوين ، اصحاح 17، شماره 18 - 20از توراتى كه در زمان ما دست به دست مى گردد آمده است ، واصل عبرى آن بشارت ، در سفر تكوين ضمن سخن ب به حضرت ابراهيم(ع ) به زبان عبرى چنين آمده است :
OOOOOOO
عبارت فوق اين چنين تلفظ مى شود.
فى ليشماعيل بيرختى اوتوو فى هفريتى اوتو
فى هربيتى بمود مشواد و شنيم عسارنسيشيم يوليد
فى نتتيف لگوى گدول .
و معناى تحت اللفظى آن از اين قرار است :
اسماعيل را بركت مى دهم ، پربارش مى كنم و فرزندانش را هر چه بيشتر گردانم .دوازده امام از او به وجود آيند و از او امتى بزرگ پديد آوردم .
اين قسمت به بركت و فراوانى و پراكندگى فرزنداناسماعيل (ع ) و در صلب او اشاره دارد. اشاره عسار كه معدود است مذكر مىباشد، و يم اضافه شده در آخر آن به صيغه جمع آمده است كه مى شودنسيئيم (امامان ، پيشوايان ، فرمانروايان ) كه مفرد آن ناسى(امام ، پيشوا) است .
و اما سخن رب به ابراهيم (ع ) در اين بشارت چنين آمده است : جمله فىنتتيف به اسماعيل برمى گردد، معناى آن چنين مى شود: او را قرار مى دهم .
اما كلمه گوى (امت ، شعب ، قبيله بزرگ ، دودمان ) و گدول(بزرگ ، عظيم )، روى هم به اين معنى است كه : او را امتى بزرگ قرار مى دهم . از همينفقره چنين استنباط مى شود كه فراوانى و بركت تنها در صلباسماعيل (ع ) قرار داشته و آشكارا رسول خدا(ص ) و ائمهاهل بيت آن حضرت (عليهم السلام ) را در نظر دارد.
به اعتبار اينكه پيامبر خدا و اهل بيتش همان امتدادنسل اسماعيل (ع ) مى باشند، زيرا خداى متعال ابراهيم را فرمان داده بود كه از سرزميننمرود به شام مهاجرت كند. او هم اطاعت كرد و با همسرش و لوط، همان گونه كه خداوندفرمان داده بود، دست به هجرت زد و به سرزمين فلسطين فرود آمد. (818) در فلسطينخداى تعالى به ابراهيم گشايش داد و مال فراوان به وى بخشيد، تا آنجا كه گفت :پروردگارا! مرا كه فرزندى نباشد، اين همهمال به چه كار آيد؟! خداى عزوجل به وى وحى فرستاد كه : من فرزندانت را به تعدادستارگان آسمان زياد خواهم كرد. (819)
در آن روزگار، هاجر كنيزكى از آن ساره ، همسر ابراهيم بود. ساره ، هاجر را به ابراهيمبخشيد او هم از ابراهيم باردار شد و اسماعيل را به دنيا آورد. ابراهيم به هنگام تولداسماعيل هشتاد و شش سال داشت . (820)
قرآن كريم از خلال توجه و درخواست ابراهيم از خداىمتعال به اين واقعه چنين اشاره دارد: ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عندبيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلاهع فاجعل افئده من الناس تهوى اليهم و ارزقهم منالثمرات لعلهم يشكرون . يعنى با پروردگار! من برخى از فرزندانم را درسرزمينى بى كشت و زرع به نزد خانه گرامى تو، براى برپا داشتن نماز جاى دادم .پس دلهاى مردمان را به سوى ايشان متمايل كن و آنها را از انواع ثمرات روزى ده ، باشدكه شكر و سپاس تو را به جاى آرند. (821) (ابراهيم / 37).
اين آيه شريفه تاكيد مى كند كه ابراهيم (ع ) برخى از فرزندانش را، كهاسماعيل باشد و فرزندانى كه از وى به وجود آيند، در مكه ساكن ساخته و از خداىتعالى در خواست نموده كه به فرزندانش رحمت ويژه خود و رهبرى بشريت را تا پايانجهان ارزانى دارد. و خداوند دعايش را با قرار دادن محمد(ص ) و دوازده امام بعد از او درذريه اش اجابت كرده است . اين است كه امام باقر (ع ) مى فرمايد:
نحن بقيه تلك العتره و كانت دعوه ابراهيم لنا. (822)
يعنى ما يادگارهاى همان عترتيم كه مورد درخواست ابراهيم بوديم .
نتيجه احاديث گذشته  
احاديثى را كه گذشت ، خلاصه كرده و نتيجه مى گيريم كه تعداد امامان دوازده نفر بوده، پشت سر يكديگر به امامت مى رسند و با سپرى شدن دوره امامت دوازدهمين ايشان ، عمراين دنيا نيز به سر خواهد رسيد. زيرا:
در حديث اول آمده بود كه : لا يزال هذا الدين قائما حتى تقوم الساعه ، او يكون عليكماثنا عشر خليفه ...
اين حديث مدت استوارى دين را تا هنگام قيامت دانسته ، و تعداد ائمه را در اين امت دوازده نفرمعين كرده است .
در حديث پنجم آمده بود كه : لن يزال هذا الدين قائما الى اثنى عشر من قريش ، فاذاهلكوا ماجت الارض باهلها. اين حديث نيز پايدارى دين اسلام را بسته به حضور ائمهدوازده گانه دانسته و مى گويد پس از سپرى شدن دوره امامت ايشان است كه جهان رو بهتباهى خواهد نهاد.
اما در حديث هشتم ، تعداد امامان را به دوازده نفر محدود كرده و گفته است : يكون من الخلفاءعده اصحاب موسى . اين حديث صراحت دارد كه خلفاى بعد از پيغمبر بجز همان دوازده نفركسى ديگر نخواهد بود.
الفاظ اين روايات همگى گوياى اين مطلبند كه تعداد جانشينان پيغمبر خدا(ص ) فقطدوازده نفرند و چون زمان ايشان به سرآيد، دنيا دچار هرج و مرج و زمين دستخوش آشوب ونابسامانى شده و قيامت فرا خواهد رسيد. و اين موضوع مفسر و مبين الفاظ احاديث ديگرىاست كه در اين مورد آمده ، ولى چنين صراحت و روشنى در الفاظ آنها ديده نمى شود.
در اين صورت بايد كه عمر يكى از آن خلفا بر خلاف عادت و سنت طبيعت بسيار طولانىباشد، تا پايان عمر جهان قرين گردد. و چنين حالتى تنها در عمر آخرين امامان ودوازدهمين ايشان از خلفاى پيغمبر خدا(ص ) صدق مى كند، همچنان كه شاهد آن هستيم .
سرگردانى دانشمندان مذهب خلفا در تفسير اين حديث  
دانشمندان پيرو مذهب خلفا در بيان مقصود اين حديث از عدد دوازده كه در آن آمده است دچارحيرت و سرگردانى شده ، در تفسير آن آراء و نظريات مختلفى ارائه كرده اند كهمخالف يكديگر است و هر كدام ، راى ديگرى را رد كرده اند. ما به برخى از آنها در اينجااشاره مى كنيم .
1- ابن العربى و برداشت او از اين حديث
ابن العربى در شرح بر سنن ترمذى مى نويسد:
ما دوازده تن فرمانرواى بعد از رسول خدا(ص ) را به اين ترتيب برشمرده ايم :ابوبكر، عمرت عثمان ، على ، حسن ، معاويه ، معاويه بن يزيد، مروان ، فرزندشعبدالملك ، وليد، سليمان ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، مروان بن محمد بنمروان ، سفاح و...
ابن العربى به همين ترتيب به شماره خود ادامه داده و بيست و هفت تن از خلفاى عباسىرا هم تا زمان خودش بر آنها مى افزايد و سپس مى نويسد:
هر گاه از اين فهرست ، تعداد دوازده نفر از آنها را كه به توالى يكديگر به خلافترسيده اند جدا كنيم ، تا سليمان بن عبدالملك تعدادشانكامل مى شود. ولى اگر معنا و حقيقت جانشينى پيغمبر خدا(ص ) را در نظر بگيريم ، در آنصورت بيش از پنج نفر نخواهيم داشت كه عبارت خواهند بود از: چهار خليفه نخستين وعمربن عبدالعزيز. ابن العربى پس از ذكر اين مطلب با صراحت مى نويسد: من كه معناىاين حديث را نفهميدم ! (823)
2- نظريه و برداشت قاضى عياض
قاضى عياض ، دانشمندى ديگر از مذهب خلفا، در دفاع از اين نظريه كه تعدادخلفاى پيغمبر بيش از اينها مى باشد مى نويسد:
اعتراض به چنين نظريه اى بيمورد است . زيرا پيغمبر خدا(ص ) نفرموده است كه بيش ازدوازده تن به خلافت نمى رسند. در صورتى كه اين دوازده نفر به خلافت رسيده اند ودر آن جاى شكى نيست . و اين سخن مانع آن نخواهد بود كه تعدادشان از اين هم بيشترباشد. (824)
ولى سيوطى ، دانشمندى ديگر، به اين دليلمتوسل مى شود كه :
حديث رسول خدا(ص ) خلفاى راستينى را در نظر دارد كه در سراسر عمر اسلام و تا روزقيامت به اقامه حق قيام خواهند كرد، اگر چه پشت سر يكديگر نيامده باشند! (825)
ما ابن حجر در كتاب فتح البارى مى نويسد:
از اين تعداد چهار نفر خلفاى نخستين كه آمده اند و تا پايان دنيا بقيه آنها هم تا دوازدهنفر خواهند آمد! (826)
ابن جوزى ، دانشمندى ديگر در اين مذهب ، در مقام توضيح برآمده و مى نويسد:
منظور از اين سخن در اين حديث كه سپس هرج و مرج پيش خواهد آمد اين استكه فتنه و آشوبهاى آخر زمان كه رسيدن قيامت را خبر مى دهند رخ خواهند نمود، ازقبيل خروج دجال و امثال آن ! (827)
اما سيوطى خود نظريه اى خاص دارد كه مى گويد:
از دوازده تن خليفه پيغمبر، چهار نفر ايشان خلفاى چهارگانه نخستين مى باشند و سپسحسن و بعد معاويه ، آنگاه عبدالله بن زبير و بعد از او عمر بن عبدالعزيز، كه تا اينجاهشت نفر مى شوند، حالا اگر مهدى عباسى را كه در ميان عباسيان چون عمر بن عبدالعزيزاست در ميان امويان ، و طاهر عباسى را كه مردىعادل و دادگر به حساب مى آمده بر آنها اضافه كنيم ، باقى مى ماند دو نفر كه بايدبه انتظار ظهور ايشان نشست ! كه يكى از آنها مهدى موعود ازاهل بيت پيغمبر است . (828)
و نيز گفته اند:
منظور حديث ، ظهور دوازده تن خليفه در زمان نيرومندى خلافت و شوكت و اقتدار اسلام مىباشد، كه در زمان او اسلام در اوج عظمت بوده ، مسلمانان همگى خلافت او را تاييد نمايند.(829)
3- نظريه بيهقى درباره اين حديث
بيهقى ، دانشمندى ديگر در مذهب خلفا، مى نويسد:
با توجه به صفتى كه در حديث مزبور آمده است ، اين تعداد از خلفا تا زمان حكومت وليدبن يزيد، نواده عبدالملك مروان ، روى كار آمده اند. زيرا بعد از وليد هرج و مرج شده تااينكه حكومت به عباسيان رسيد اما اگر ويژگيهاى آن را در نظر نگرفته ، خلفايى راكه بعد از هرج و مرج به روى كار آمده اند به حساب آوريم ، تعداد آنها از دوازده نفرىكه در حديث آمده است بيشتر مى شود. (830)
و نيز گفته اند: آنهايى كه مورد اتفاق مى باشند، عبارتند از: سه خليفه نخستين(ابوبكر و عمر و عثمان )، آنگاه على تا پيش از بروز مساله حكميت در جنگ صفين ، كهمعاويه خود را خليفه خواند، و پس از اينكه حسن (ع ) با معاويه صلح كرد، مردم بهخلافت معاويه و بعد از او به خلافت يزيد اجماع كرده همداستان شدند. زيرا پيش از آنكهكار خلافت بر حسين (ع ) راست آيد، او كشته شده بود.
و چون يزيد درگذشت ، بر سر خلافت اختلاف افتاد تا اينكه بعد از كشته شدن شدنعبدالله زبير مردم به خلافت عبدالملك مروان اجماع كردند و بعد از او به خلافت چهارفرزندش ، وليد، سليمان ، يزيد و هشام ، كه حكومت عمر بن عبدالعزيز بين خلافتسليمان و يزيد قرار داشته است ، اجماع نموده اند و دوازدهمين ايشان وليد بن يزيد،نواده عبدالملك مروان ، است كه پس از هشام به خلافت نشست و چهارسال هم حكومت كرد و خلافتش هم مورد تاييد و اجماع امت بوده است ! (831)
بنابراين خلافت اين دوازدهمين نفر چون بر اساس اجماع امت بوده صحيح و شرعى است ، وهمينها بوده اند كه پيامبر اسلام مسلمانان را به خلافتشان و گسترش اسلام در زمان ايشانمژده داده است !
ابن حجر بر اين نظريه مهر تاييد نهاده و گفته است : اين بهترين توجيهى است كهدرباره اين حديث ارائه شده است !
4- نظريه ابن كثير
روشى را كه بيهقى درباره اين حديث در پيش گرفته و موافقت گروهى از دانشمندان باوى ، كه خلفاى مورد نظر حديث شريف پيغمبر را كسانى دانسته اند كه به توالىيكديگر به خلافت رسيده و به وليد بن يزيد فاسق تباهكار ختم مى شود، كه پيش ازاين باره فساد عقيده و انحراف اخلاقى و دينى او سخن گفته ايم ، روشى است نادرست وبيجا كه در آن جاى بسى حرف و گفتگوست . زيرا در هرحال تعداد خلفا تا زمان حكومت وليد بن يزيد، نواده عبدالملك مروان ، از دوازده نفر بيشترمى شود؛ به دليل اينكه خلفاى راشدين (ابوبكر و عمر و عثمان و على ) خلافتشان امرىاست مسلم و محقق كه جاى هيچ ترديدى در آن نيست و... تا آنجا كه مى نويسد: سپس خلافتحسن (ع ) صورت گرفت ، زيرا كه على به او وصيت كرده بود و مردم عراق هم با اوبيعت كرده بودند... و چون او و معاويه با هم صلح كردند... پس از معاويه فرزندشيزيد، و بعد از او پسرش معاويه ، و پس از وى ، مروان حكم ، و بعد از او پسرشعبدالملك مروان ، و به دنبالش وليد بن عبدالملك ، و بعد سليمان بن ، و آنگاه عمر بن ،و پس از او يزيد بن عبدالملك ، و بعد هشام فرزند عبدالملك ، و آنگاه عمربن عبدالعزيز،و پس ‍ از او يزيد بن عبدالملك ، و بعد هشام فرزند عبدالملك به خلافت رسيده اند كه تااينجا تعدادشان پانزده نفر مى شود كه پس از او هم وليد بن يزيد به حكومت نشستهاست .
حالا اگر حكومت عبدالله زبير را كه پيش از عبدالملك فرمان رانده است در اين جمع واردكنيم ، تعداد خلفا بروى هم شانزده نفر خواهد شد نه دوازده نفر. و اگر دوازده نفر ازآنها را به توالى يكديگر جدا كنيم ، اين تعداد پيش از عمر بن عبدالعزيزتكميل مى شود، و بر اين قرار يزيد بن معاويه در رديف خلفاى پيغمبر قرار مى گيرد،ولى عمر بن عبدالعزيز، كه همه پيشوايان زبان به مدح و ستايش او گشوده اند و او راهمرديف خلفاى راشدين به حساب آورده اند، از زمره خلفاى پيغمبر خارج شده ،مشمول حديث پيغمبر قرار نمى گيرد!
اما اگر بيهقى مدعى شود كه ما تنها خلفايى را مصداق آن حديث مى شناسيم كه امت درحكومت ايشان اجماع كرده باشند، مى گوييم كه در اين صورت بايد على بى ابيطالب وفرزندش حسن را هم از زمره آنان به كنار گذاشت . زيرا همه مردم شام به حكومت وزمامدارى ايشان گردن ننهاده ، دست بيعت با او نداده بودند.
بيهقى همچنين مى گويد: برخى از دانشمندان ، معاويه و فرزندش يزيد و نواده او معاويهبن يزيد را در اين حساب آورده ، اما از قبول مروان حكم و عبدالله به ايندليل كه همه مردم زير بار حكومت ايشان نرفته اند، خوددارى كرده اند، در اين صورتبايد بگوييم كه فقط خلفاى زير در فهرست جانشينان پيغمبر قرار خواهند گرفت :ابوبكر، عمر، عثمان ، معاويه ، يزيد، عبدالملك مروان ، وليد بن سليمان ، عمر بنعبدالعزيز يزيد و هشام كه روى هم ده نفر مى شوند كه بعد از آنها وليد بن يزيدفاسق و نواده عبدالملك در جمع ايشان اضافه مى شود، و بايد كه على و فرزندش حسناز زمره آنها خارج گردد، و اين بر خلاف نظريه صريح پيشواياناهل سنت و حتى شيعه مى باشند. (832)
5- عقيده ابن جوزى
ابن جوزى در كتاب خود به نام كشف المشكل در پاسخ به اينمشكل ، دو نظريه ارائه مى دهد، به اين شرح :
الف . رسول خدا صلى الله عليه و آله به پيشامدهاى بعد از خود و اصحابش ‍ نظرداشته و به آنها اشاره كرده است . زيرا كه اصحاب آن حضرت در حكم خود آن حضرت مىباشند. بنابراين پيغمبر از خلفايى سخن گفته كه پس از اصحاب حضرتش برسركار خواهند آمد! و گويى كه او به خلفاى بنى اميه چشم داشته كه مى فرمايد: لايزال الدين قائما...! و منظورش اين است كه حكومت و ولايت تا پايان خلافت دوازده نفرادامه خواهد يافت ، اوضاع دستخوش فتنه و آشوب شده ، روز به روز رو به شدت ووخامت خواهد نهاد. بر اين اساس ، نخستين خليفه از تيره بنى اميه ، يزيد بن معاويه ، وآخرين ايشان ، مروان حمار مى باشد كه تعدادشان سيزده نفر مى شود.
عثمان و معاويه و ابن زبير چون از اصحاب پيغمبر بوده اند، در اين حساب نيامده اند.مروان حكم نيز چون درباره صحابى بودنش حرف است ، و اينكه بااعمال زور و قدرت حكومت را از دست عبدالله زبير، كه مردم در خلافتش اجماع داشته اند،خارج ساخته است ، لذا او را از اين جمع كم كنيم ، باقى مى ماند دوازده نفر كه با حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله درست در مى آيد! بويژه اينكه با گردش خلافت ازخاندان بنى اميه به بنى عباس ، كشور اسلامى دستخوش هرج و مرج و آشوب گرديد تاآنكه عباسيان بر اوضاع مسلط شده حكومت بر خاندان ايشان قرار گرفت و تغييراتژرفى در كليه شؤ ون به وجود آمد. (833)
ابن حجر، اين نحوه استدلال ابن جوزى را مردود دانسته و در كتاب فتح البارى خود ردكرده است .
ب . ابن جوزى ، دومين نظريه خود را با برداشتى از كتاب المهدى ، تاليف ابوالحسنمنادى چنين آورده است :
احتمال مى رود كه اين دوازده نفر پس از ظهور حضرت مهدى و در پايان عمر جهان بهحكومت برسند؛ زيرا كه من در كتاب دانيال خوانده ام كه چون مهدى از دنيا برود، پنج نفراز نوادگان سبط اكبر، و بعد از ايشان پنج نفر از نوادگان سبط اصغر به خلافتخواهند نشست . آخرين فرد از فرزندان امام حسين ، خلافت بعد از خود را به مردى ازفرزندان امام حسن يا سبط اكبر واگذار مى كند و پس از او فرزندش به خلافت مى نشيندو بدين سان تعدادشان به دوازده نفر مى رسد و هر كدام ايشان امام مهدىهستند!
او در جاى ديگر مى گويد: پس از سپرى شدن ايام مهدى ، دوازده نفر زمام حكومت را بهدست مى گيرند. شش نفر از نوادگان حسن ، و پنج نفر از نوادگان امام حسين . نفر دوازدهمهيچ نسبتى با آن دو ندارد، و پس از مرگ اوست كه جهان رو به تباهى خواهد نهاد!
ابن حجر در كتاب صواعق خود اين نظريه را به باد انتقاد گرفته مى نويسد: اينروايتى خيالى و بى اساس است كه بر آن نمى توان تكيه نمود. (834)
6- عقيده ديگران
ظن قوى آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين حديث از رويدادهاى شگفت انگيز وفتنه هايى خبر مى دهد كه بعد از خودش روى خواهند نمود كه مردم را گروه گروه كرده ،هر گروهى به گرد فرمانروايى جمع مى شوند و او را بر خود حاكم و فرمانروا مىشمارند. تا جايى كه در يك زمان دوازده نفر بر اين امت حكومت خواهند نمود! و اگرحضرتش غير از اين را در نظر داشت ، حتما مى فرمود: پس از من دوازده نفر زمام امور را بهدست مى گيرند و چنين و چنان مى كنند. و چون چنين نگفته ، درمى يابيم كهرسول خدا صلى الله عليه و آله در نظر داشته كه بگويد: آن دوازده نفر در يك زمان وبا هم به حكومت خواهند نشست و زمام امور را به دست خواهند گرفت !(835)
و به دنبال آن در تاييد اين نظريه گفته اند: چنين حالتى در سده پنج هجرى به حقيقتپيوسته است . چه ، تنها در سرزمين آندلس شش نفر در نواحى مختلف آن به حكومت نشستهاند و هر كدام خود را خليفه خوانده اند. (836) در حالى كه همزمان با آنها فرمانرواىمصر و خليفه عباسى در بغداد حكومت مى كرده اند. و يا در همان زمان چهره هاى ديگرى نيزدر گوشه و كنار جهان ، از علويان و حتى خوارج ، داعيه خلافت داشته اند!
ابن حجر اين استدلال را محكوم كرده مى نويسد: اين سخن كسى است كه از راههاى مختلفحديث ، بجز روايت خلاصه شده بخارى ، چيزى نداند. و بهدنبال آن تاكيد مى كند كه : وجود دوازده نفر فرمانروا در يك زمان و در محدوده سرزمينواحد اسلامى ، خود گوياى پراكندگى و چند دستگى در امت واحد اسلامى است و به هيچروى چنين برداشتى از حديث پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله درست نمى باشد.
بدين سان دانشمندان پيرو مذهب خلفا در تفسير رواياتى كه گذشت اتفاق نظرحاصل نكرده اند و گذشته از آن ، رواياتى را كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درآنها آشكارا اسامى دوازده تن از جانشينان خود را ذكر كرده است مورد بى اعتنايى قرار دادهاند، زيرا كه چنان رواياتى در تمامى ادوار مغاير با سياست زمامدارى ايشان بوده است .
اما محدثان مذهب اهل بيت همه آنها را با ذكر اسنادشان از پاكان صحابه ، از پيامبر خداصلى الله عليه و آله ، در كتابهايشان آورده اند كه ما در اينجا به ذكر مختصرى از آنچهكه مورد اتفاق هر دو گروه مى باشد، بسنده مى كنيم .
اسامى دوازده امام در مدارك مذهب خلفا  
الف . جوينى (837) از عبدالله بن عباس آورده است كهرسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
انا سيد النبيين ، و على بن ابى طالب سيد الوصيين ، وان اوصيائى بعدى اثنا عشر،اولهم على بن ابيطالب ، واخرهم المهدى . يعنى من سرور پيامبرانم ، و على آقاىاوصياء اوصياى پس از من دوازده نفرند كه نخستين آنها على بن ابيطالب است و آخرينشانمهدى .
ب . جانشينان من و حجتهاى خداوند بر مردمان پس از من دوازده نفر مى باشند كه نخستين آنهابرادرم و آخرينشان فرزندم مى باشد. پرسيدند: اىرسول خدا! برادر تو كيست ؟ فرمود: على بن ابيطالب . گفتند فرزند تو كدام است ؟فرمود: مهدى ، كه زمين ظلم و ستم گرفته را ازعدل و داد پر خواهد نمود. به خدايى كه مرا به راستى به پيامبرى برانگيخته استسوگند كه اگر تنها يك روز از عمر جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندانطولانى نمايد تا فرزندم مهدى قيام كند. در آن وقت ، عيسى از آسمان فرود آيد و پشتسر مهدى به نماز بايستد، سراسر جهان به نور خدايى روشن و تابناك گردد و قدرتحكومت مهدى شرق و غرب عالم را بگيرد.
ج : بازهم جوينى با سندش آورده است كه راوى گفت : شنيدمرسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:
من و على و حسن و حسين و نه فرزند حسين پاكيزگانيم و از آلودگى به هر گناه پاك وبركنار بوده ، معصوم مى باشيم . (838)
سياست حكومت مذهب خلفا در طى قرون و اعصار چنان اقتضا داشت كهامثال احاديثى را كه گذشت از دسترس مردمان به دور و از ديد ايشان پنهان نگه داشتهشود. و گروه بزرگى از بيرون مذهب ايشان در اين راه كوششها كرده اند، همان طور كه ماعكس العمل ايشان را درباره همانند آنها در بحث برخورد مذهب خلفا با نصوصى از پيغمبركه با مشى سياسى ايشان مخالف بوده است آورده ايم و در اينجا مجالى براىبازگوكردن آن احاديث نمى باشد. در زير تنها به آوردن فهرستى از مشخصات ائمهدوازده گانه اهل بيت ، كه آشكارا نامشان در احاديثرسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و به تو نيز رسيده است ، بسنده مى كنيم .
مشخصات دوازده امام ، جانشينان پيغمبر صلى الله عليه و آله  
امام اول : اميرالمومنين على بن ابى طالب (ع ).
پدرش : ابوطالب ، فرزند عبدالمطلب و نواده هاشم بن عبدمناف .
مادرش : فاطمه بنت اسد، فرزند هاشم ، نواده عبدمناف .
كينه اش : ابوالحسن و ابوتراب .
لقبش : وصى و اميرالمومنين
زادگاهش : كعبه ، درون خانه خدا (839) و درسال سى ام از عام الفيل .
وفاتش : عبدالرحمان بن ملجم مرادى خارجى مذهب ، او را در كوفه و در ماه رمضانسال چهلم از هجرت به شهادت رسانيد، و در بيرون از كوفه در نجف به خاك سپرده شد.
امام دوم : حسن بن على بن ابيطالب .
مادرش : فاطمه زهرا دختر پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله .
كنيه اش : ابومحمد.
لقبش : سبط اكبر و مجتبى
زادگاهش : مدينه در نيمه ماه رمضان سال سوم از هجرت .
وفاتش : پنج شب مانده به آخر ماه ربيع الاولسال پنجاهم از هجرت و در بقيع مدينه به خاك سپرده شد.
امام سوم : حسين بن على بن ابى طالب
مادرش : فاطمه زهرا، دختر پيغمبر خدا(ص ).
كنيه اش : اباعبدالله .
لقبش : سبط و شهيد كربلا.
زادگاهش : مدينه ، در شعبان سال چهارم از هجرت .
وفاتش : سربازان خليفه (يزيد) او را به همراه همه افراد خانواده و يارانش در دهم ماهمحرم سال 61 هجرى شهيد كربلا و مزارش در كربلا، كه از شهرهاى عراق است ، قراردارد. (840)
امام چهارم : على الحسين الشهيد.
مادرش : غزاله ، و نيز مى گويند: شاه زنان .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : زين العابدين ، سجاد.
زادگاهش : مدينه در سال 33 يا 37 يا 38 از هجرت .
وفاتش در سال 94 هجرى در مدينه اتفاق افتاد و در بقيع كنار عمويش امام حسن (ع ) بهخاك سپرده شد. (841)
امام پنجم : محمد بن على السجاد.
مادرش ام عبدالله ، دختر امام حسن (ع ).
كنيه اش : ابوجعفر.
لقبش : باقرالعلوم .
زادگاهش : مدينه در سال 45 هجرى .
وفاتش : در سال 117 هجرى در بقيع (شهر مدينه ) در كنار پدرش به خاك سپرده شد.(842)
امام هفتم : موسى بن جعفر.
مادرش : حميده .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : كاظم .
زادگاهش : شهر مدينه به سال 128 از هجرت .
وفاتش : در سال 183 هجرى در زندان خليفه عباسى هارون الرشيد در شهر بغداد اتفاقو در مقابر قريش ، در غرب بغداد، جايى كه امروز شهر كاظمين معروف است، به خاك سپرده شد. (843)
امام هشتم : على بن موسى الكاظم .
مادرش : خيزران .
كنيه اش : ابوالحسن .
لقبش : رضا.
زادگاهش : مدينه در سال 153 از هجرت .
وفاتش : در سال 203 هجرى اتفاق افتاد و در طوس خراسان (مشهد مقدس ) به خاك سپردهشد. (844)
امام نهم : محمد بن على الرضا.
مادرش : سكينه .
كنيه اش : ابوعبدالله .
لقبش : جواد.
زادگاهش : مدينه به سال 195 از هجرت .
وفاتش : در سال 220 هجرى در بغداد اتفاق افتاد و در كنار جدش موسى بن جعفر بهخاك سپرده شد. (845)
امام يازدهم : حسن بن على الهادى .
مادرش : سوسن .
كنيه اش : ابومحمد.
لقبش : عسكرى .
زادگاهش : سامراء در سال 231 از هجرت .
وفاتش : در سال 260 هجرى و در سامراء به خاك سپرده شد. (846)
آرامگاههاى همه ائمه يازده گانه زيارتگاه عموم مسلمانان بوده ، داراى گنبد و بارگاهاست ، مگر چهار امامى كه در بقيع به خاك سپرده شده اند! زيرا كه حكومت وهابيها، از همانهنگام كه براى نخستين بار پاى به مدينه نهادند، بناهاى ساخته شده بر قبور آن چهارامام را با ديگر آرامگاههاى زنان پيغمبر و قبور ساير صحابه ويران كردند!
امام دوازدهم : الحجه ، محمد بن الحسن العسكرى .
مادرش : نرگس و يا صيقل .
كنيه اش : ابوالقاسم و ابوعبدالله .
لقبش : قائم ، منتظر، صاحب الزمان ، مهدى .
زادگاهش : سامراء به سال 255 از هجرت .
حضرتش آخرين ائمه دوازده گانه بوده و هم اكنون زنده است و در ميان مردم روزگار مىگذرانيد. زيرا در يكى از رواياتى كه گذشت آمده است : در اين امت دوازده نفر جانشين بهحكومت خواهند رسيد كه همگى از قريشند، و پس از ايشان است كه جهان روى به هرج و مرجخواهد نهاد. و در ديگرى : دين اسلام همچنان پا بر جاست ، تا آنگاه كه دوازده نفر ازقريش ‍ به حكومت و امامت برسند، و چون زمان ايشان سرآيد، جهان دستخوش ‍ دگرگونىو نابسامانى شد.
اين دو روايت گوياى اين مطلبند كه جهان پس از روى كار آمدن دوازدهمين نفر از خلفاىپيغمبر(ص ) به پايان خواهد رسيد. بر اين اساس ناگزير بايد كه عمر يكى از ايندوازده نفر تا پايان عمر جهان ادامه داشته باشد، و چنين حالتى هم اكنون با عمر وصىدوازدهم پيغمبر، حضرت مهدى ، محمد بن الحسن العسكرى (عج )، منطبق است . زيرا كهتمامى روايات ، تنها بر ائمه دوازده گانه اهل بيت صدق مى كنند، نه غير ايشان .
در شرح حال ائمه دوازده گانه اهل البيت ، به مصادر زير مراجعه شود:
1- در شرح حال اميرالمومنين (ع ) و دو فرزندش حسن و حسين ، به رويدادهاىسال 40، 50، 60 هجرى ، در تاريخهاى طبرى ، ابن اثير، ذهبى ، ابن كثير، تاريخبغداد، دمشق استيعاب ، اسدالغابه ، اصابه ، و طبقات ابن سعد. با توجه به اينكه درچاپهاى اروپا و بيروت آن شرح حال سبطين نيامده ، و بعدها به چاپ رسيده است .
2- در شرح حال امام سجاد به رويدادهاى سال 94 هجرى ، در تاريخ ابن اثير، ابن كثير،ذهبى ، طبقات ابن سعد، حليه الاولياء وفيات الاعيان ، تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 303،مسعودى ، ج 3، ص 160 مراجعه 160 مراجعه فرماييد.
3- در شرح حال امام پنجم ، امام باقر (ع )، به تذكره الحفاظ ذهبى ، وفيات الاعيان ،صفوه الصفوه ، حليه الاولياء، تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 320 تاريخ الاسلام ذهبى وتاريخ ابن كثير، ضمن رويدادهاى سال 115 و 117 و 118 مراجعه شود.
4- در شرح حال امام ششم ، امام جعفر صادق (ع )، حليه الاولياء، وفيات الاعيان و تاريخيعقوبى ، ج 3، ص 346 مراجعه شود.
5- شرح حال امام موسى بن جعفر (ع ) در مقابل الطالبيين ، تاريخ بغداد، وفيات الاعيان ،صفوه لاصفوه ، تاريخ ، تاريخ ابن كثير، ج 2، ص 18 و يعقوبى ، ج 2، ص 414 آمدهاست .
6- در شرح حال امام هشتم ، امام رضا (ع )، به تاريخ طبرى ، ابن اثير، تاريخ الاسلامذهبى ابن كثير، ضمن رويدادهاى سال 203 وفيات الاعيان ، تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص453 و تاريخ مسعودى ، ج 3، ص 441 مراجعه شود.
7- در شرح حال امام نهم ، امام جواد (ع )، به تاريخ بغداد، ج 3، ص 54، وفيات الاعيان ،شذرات الذهب و تاريخ مسعودى ، ج 3، ص 464 مراجعه شود.
8- شرح حال امام دهم (ع ) را در تاريخ بغداد، ج 12، ص 56، وفيات الاعيان ، تاريخمسعودى ، ج 4، ص 84 و تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 484 مطالعه فرماييد.
9- در شرح حال امام حسن عسكرى (ع ) به وفيات الاعيان ، تذكره الخواص الامه از سبطابن جوزى حنفى ، مطالب السئول فى مناقب آلالرسول ، تاليف شيخ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى (م 654 ق ) و تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 503، مراجعه شود.
10- در مورد حضرت حجت به تذكره الخواص ، تاليف سبط ابن جوزى و مطالبالسئول و وفيات الاعيان مراجعه نماييد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation