بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد اول, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
     MAKTAB22 -
     MAKTAB23 -
     MAKTAB24 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

بررسى روايات سيف در اخبار آشوب زمان عثمان  
سيف اين اخبار و همانند اينها را به منظور دفاع از خلفاى بنى اميه ، مانند عثمان و معاويهو مروان و فرماندارانى چون وليد و سعد بن ابى سرح و ديگر بزرگان و سرشناسانبنى اميه ساخته است و قصه ها و داستانهاى ساختگيش در آشوبهاى آن دوره بر سرزبانها افتاده ، و از آنجا در مصادر معتبر اسلامى ، همچون شراره اى كه بر انبازى ازچوب خشك بيفتد، راه يافته كه ما آن را در جلداول كتاب عبدالله بن سبا، باز نموده و اخبار صحيح آن روزگار پرآشوب را در جلداول و سوم كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام آورده ايم .
اينك براى مزيد فايده ، نمونه هايى چند از انواع ساخته ها و تحريفهاى رواياتگذشته سيف را در اينجا مى آوريم .
دروغها و تحريفهاى سيف در روايات گذشته  
1- ساخته هاى سيف در روايات گذشته  
الف . راويان ساختگى سيف در رواياتى كه گذشت عبارتند از: عطيه ، مبشر،سهل بن يوسف ، و يزيد فقعسى كه همگى مخلوق خيالات او مى باشند؛ زيرا:
عطيه را سيف فرزند بلال بن ابى بلالاهلال الضبى آفريده و برايش فرزندى نيز خلق كرده و او را صعب ناميده است . سيف پارهاى از روايات دروغ خود را از زبان صعب از پدرش و گاهى نيز از زبان ديگران روايتمى كند.
ما رواياتى را كه سيف به ايشان نسبت داده است مورد بررسى و شمارش ‍ قرار داده دركتاب رواه مختلقون آورده ايم و بين برخى از رواياتى كه سيف به آنها نسبت داده باروايات ديگران ، در شرح حال قعقاع بن عمرو، يكى از اصحاب ساختگى او، در كتابيكصد و پنجاه صحابى ساختگى خود، و نيز در داستان غلاء حضرمى و جلداول كتاب عبدالله بن سبا، مورد سنجش ‍ و مقايسه قرار داده ايم .
اما سهل بن يوسف ، نسب او را سيف چنين آورده است :سهل بن يوسف بن سهل بن مالك انصارى ، كه ما شرححال اينان را و تعداد رواياتى كه سيف به نام آنها آورده است در كتاب رواه مختلقون ورواياتى كه سيف از زبان آن ها گفته در شرححال قعقاع در كتاب صد و پنجاه صحابى ساختگى مورد بحث قرار داده ايم .
اما مبشر، سيف او را مبشر بن فضل ناميده و ما او را و رواياتى كه سيف از زبان او ساختهدر خبر سقيفه بنى ساعده آورده ، در جلد اول كتاب عبدالله بن سبا مورد بحث و بررسىقرار داده ايم .
آخرين آنها يزيد فقعسى است . و ما چنين نامى را ضمن بررسى و تحقيق در كتابهاى حديثو سيره و تاريخ و ادب و انساب و طبقات ، و شرححال سران و سرشناسان حديث نيافتيم ، بجز در پنج روايت سيف ، آن هم در تاريخ طبرى، و نيز يكى روايت در تاريخ الاسلام ذهبى .مثل اين است كه خداوند چنين كسى را نيافريده ، مگر براى اينكه رواى سيف بن عمر باشد!
اين است كه ما او را از راويان ساختگى سيف بن عمر به حساب آورديم .
ب : سيف در رواياتى كه گذشت ، گذشته از راويان ، اشخاصى چون غافقى و ديگرانرا نيز ساخته است كه ما به منظور دورى از اطاله كلام ، از بر شمردن ساخته هاى او، وارائه دلايل غير قابل انكار در ساختگى بودن همه آنها خوددارى مى كنيم . و باز در متنرواياتى كه گذشت ، سيف اين داستان را هم ساخته است :
يكم . داستان فعاليتهاى عبدالله بن سبا را در آشوبهاى زمان عثمان ساخته است كه براىدرك ساختگى بودن چنين سخصيتى كافى است كه آن احاديث را با اخبار و رويدادهاىدرستى كه ما در جلد اول و سوم كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام آورده ايم مورد مقايسه وسنجش قرار داد.
دوم . در خلال اين رويدادهاى ساختگى ، پيروى دو صحابى پيغمبر خدا (ص )، يعنىابوذر و عمار را از عبدالله بن سبا آورده كه سيف او را مردى يهودى و از اهالى يمن آفريده، گروهى نيز از صحابه و تابعى را به پيروى از آن دو درآورده ، و همه آنها راسبائيان ناميده است !
سوم : اخبار اعزام مامورانى از جانب عثمان را به شهرهاى مختلف ساخته ، تا شكاياتى كهاز ديگر جاها رسيده بود مورد رسيدگى قرار دهند و به اين ترتيب آنها را اين چنين تقسيمبندى كرده است : محمد مسلمه به كوفه ، اسامه بن زيد به بصره ، عمار بن ياسر بهمصر و عبدالله بن عمر به شام . و چنان نموده كه همه اين ماموران ازمحل ماموريتشان بازگشته اند و مراتب خشنودى و سپاس اهالى هر منطقه را به سمع عثمانرسانيده اند، مگر ياسر كه به پيروى از عبدالله بن سبا درآمد و در كنار او در مصرباقى ماند تا آنجا را به فساد و آشوب بكشد!
سيف همه اين اخبار را با همه طول و تفصيلش از پيش خود ساخته و بجز نزد او، اين چنينافسانه هايى را در نزد هيچ مورخى سراغ نتوان گرفت . اخبار صحيح و درست در اينموارد، همانهايى هستند كه ما از كتاب انساب الاشراف بلاذرى و ديگران در كتاب نقشعايشه در تاريخ اسلام آورده ايم .
چهارم . سيف داستان ابوذر غفارى و معاويه را ساخته و روايات درست آن را تحريف كردهاست كه ما اخبار صحيح آن را در كتاب نقش عايشه آورده ايم .
پنجم . سيف قصه هاى ديگرى ساخته است ؛ مانند نامه هايى كه بين عثمان و كارگزارانشردوبدل شده است و غيره .
2. نمونه هايى از تحريف در روايات گذشته  
الف . تحريف در اسامى
سيف ، نام عبدالرحمان بن ملجم ، قاتل اميرالمومنين (ع ) و عبدالله بن وهب سبائى را، كه ازسران خوارج در جنگ نهروان بوده اند، به ترتيب به خالد بن ملجم و عبدالله بن سباتغيير داده و تحريف كرده است كه ما اين موضوع را در بخش تصحيف و تحريف در جلد دومكتاب عبدالله بن سبا ثابت كرده ايم .
ب : تحريف در اخبار
سيف خبر ديدار عباده بن صامت را با معاويه تحريف كرده كه ما صحيح آن را در جلد سومكتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام آورده ايم . همچنين خبر مربوط به مساله رجعت را تحريفكرده و مدعى شده است كه آن را ابن سبا از پيش خود ساخته و چنين امرى سابقه نداشت .اگر ما بخواهيم از قرآن و سنت دليلى عليه آن بياوريم ، سخن به درازا خواهد كشيد. پسناگزير به يك خبر در اينجا بسنده مى كنيم و آن اينكه :
هنگامى كه رسول خدا(ص ) وفات يافت ، ابوبكر در خانه اش در سنح بود و بر بالينپيغمبر حضور نداشت . اما عمر كه در آنجا بود، مرتب مى گفت :
مردمانى از منافقان چنين شايع كرده اند كه پيغمبر مرده است . پيغمبر خدا نمرده ، بلكهپيش خدا رفته ، همان طور كه موسى بن عمران به مدتچهل شبانه روز پيش خدا رفته بود و از ميان قومش غايب شده بود، و پس از اينكه شايعكرده بودند كه مرده است بازگشت ! به خدا سوگند كه پيغمبر هم رجعت مى كند و...(664)
همچنين سيف خبر مربوط به مساله وصيت را تحريف كرده و، همچنان كه ديديم ، آن را بهابن سباى يهودى نسبت داده است . و نيز روايترسول خدا (ص ) را درباره عمار تحريف نموده و مدعى شده است كه آن حضرت دربارهعمار فرموده است : الحق مع عمار، مالم تغلب عليه ولهه الكبر! و اينكه سعد وقاص گفتهاست كه عمار پيرو خرفت شده ، در صورتى كه حديث زير، نظر پيامبر خدا(ص ) رادرباره عمار بخوبى مى رساند. توجه كنيد:
هرگاه ميان مردم اختلاف افتد، حق با فرزند سميه خواهد بود. (665)
و نيز در طبقات ابن سعد آمده است كه على (ع ) در سوگ عمار فرمود:
حق و عمار ملازم يكديگرند، و هر كجا كه حق وجود داشته باشد، عمار نيز همان جاست .(666)
سيف بن عمر اين احاديث را درباره عمار تحريف كرده و عبارت مالم تغلب عليه و لههالكبر افزوده است .
از احاديث پيغمبر(ص ) درباره عمار حديثى است كه ابن هشام در خبر ساختن مسجدپيغمبر(ص ) آورده كه ضمن آن مى گويد:
در آن ميان كسى متعرض عمار شد و ناراحتى او را فراهم آورد. پيغمبر(ص ) فرمود: از عمارچه مى خواهند، او به بهشتشان مى خواند، و آنان وى را به دوزخ ! عمار به منزله پوستبين چشم و بينى من مى باشد، و از مردى كه به چنين مقامى رسيده باشد دست بداريد.
ابن هشام اين حديث را آورده ، ولى نگفته است آن كس كه براى عمار مزاحمت ايجاد كرده بودچه كسى بوده ، اما ابوذر خشنى (م 770 ق ) در شرحى كه بر سيره ابن هشام نوشته آنشخص را عثمان بن عفان معرفى كرده است و ماتفصيل آن را در كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام آورده ايم .
اما درباره شخص ابوذر، اين مطلب محقق است كهرسول خدا(ص ) درباره او فرموده است :
ما اظلت الخضراء، و ما اقلت الغبراء، من رجل اصدق لهجه من ابى ذر. يعنى آسمانسايه نينداخته و زمين بر پشت خود برنداشته مردى راستگوتر از ابوذر را. (667)
مقايسه اخبار سيف در مساله آشوبها با اخبار ديگران 
ذهبى در تاريخش (668) اخبار فتنه و آشوبهاى زمان عثمان را چنين آورده است :
زهرى مى گويد عثمان به خلافت نشست و در مدت ششسال نخست زمامداريش هيچكس بر او و كارهايش خرده نگفت و لب - شكايت نگشود. مردم او رااز عمر بيشتر دوست مى داشتند، زيرا عمر بر مردم سخت مى گرفت ، ولى عثمان چون بهحكومت نشست ، با آنان به مدارا رفتار كرد و به حالشان رسيدگى مى نمود.
اما پس از اين مدت ، در شش سال آخر حكومتش به كارهاى مردم رسيدگى نمى نمود ونزديكان و خانواده خود را مصدر امور قرار داد، و طى حكمى ويژه ، خمس غنائم مصر ياآفريقا را به مروان بخشيد! و ثروت و اموال عمومى را به نزديكان خود واگذار نمود وديگر مسلمانان را از آن محروم ساخت ! و كار خود را چنين توجيه كرد كه طبق فرمان خداصله رحم مى كند!
عثمان اموال را از مردم مى گرفت و سپس خود به عنوان قرض آن را از بيتالمال برمى داشت و مى گفت :
ابوبكر و عمر آنچه را كه مربوط به ايشان مى شد نمى گرفتند و آن را بر جاى مىنهادند، اما من آنها را برمى گيرم و در ميان خويشاوندانم قسمت مى كنم . و مردم بر اوبرآشفتند.
و همچنانكه گفتيم عمير بن سعد را، كه مردى پارسا و خيرانديش بود، از حكومت حمصبرداشت و حكومت آن جا را به ضميمه شام در اختيار معاويه نهاد. عمروعاص را ازفرمانروايى بر مصر معزول كرد، و حكومت آنجا را به ابن ابى سرح واگذار نمود.ابوموسى اشعرى را از بصره برداشت و عبدالله بن عامر را به جايش منصوب كرد. مغيرهبن شعبه (669) را از فرمانروايى بر كوفه بر كنار نمود و سعيدبن العاص را بهجايش نشانيد و همين كارها بود كه مردم را بر آن داشت تا به اعتراض برخيزند و دررويش ‍ بايستند.
زهرى مى گويد عثمان گروهى از سران صحابه را، كه عمار ياسر نيز در ميانشان بود،فراخوند و به ايشان گفت مطلبى از شما مى پرسم و مى خواهم كه به من راست بگوييد.شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا قبول داريد كهرسول خدا(ص ) قريش را بر ديگر مردمان ترجيح مى داد و بنى هاشم را بر ديگرقريشان ؟ آنها سكوت اختيار كردند و چيزى نگفتند. پس عثمان گفت : اگر كليدى بهشت دراختيار من مى بود، بى گمان همه آنها را در دست بنى اميه مى نهادم تا همگىداخل آن شوند! (670)
در اينجا، جايى براى بازگو كردن نارواى فرماندهان و حكام بنى اميه در اواخر خلافتعثمان در مصر و شام و كوفه و بصره و مدينه - كه مورد اشاره مورخان است - وجود ندارد،و يا رفتار نابهنجار شخص عثمان و دارودسته اش با پاكان صحابه و تابعين ايشان .اما به اين همه ، ما تنها به ذكر پاره اى از آنچه عثمان و بستگانش در ميان اصحابپيغمبر(ص ) بر سر غفارى آورده اند بسنده مى كنيم .
ابوذر در موسم حج در منى  
از ابوكثير به نقل از پدرش آمده است كه گفت :
من در محل جمره وسطى به خدمت ابوذر رسيدم . در آنجا مردم گرد او را گرفته از وىسوال مى كردند و فتوا مى خواستند.
در اين هنگام مردى بالاى سر ابوذر ايستاد و گفت : مگر به تو فرمان نداده اند كهمسائل را پاسخ نگويى و فتوا ندهى ؟! ابوذر سربلند كرد و در او نگريست و گفت :
مگر تو جاسوس منى ؟ آنگاه به سخن خود چنين ادامه داد:
اگر شمشيرتان را اينجا (و اشاره به پشت گردن خود كرد) بگذاريد و من گمان ببرمكه پيش از افتادن سرم ، مجال بازگويى حتى يك كلمه را كه از پيغمبر(ص ) شنيده امدارم ، بى گمان آن را بر زبان خواهم آورد. (671)
بخارى اين خبر را به طور كامل نياورده است . او مى نويسد: ابوذر گفت اگر شمشيرتانرا اينجا (و اشاره به پشت گردنش كرد) بگذاريد و من گمان برم كه پيش از كشتنم مىتوانم كلمه اى را كه از پيغمبر شنيده ام بگويم ، بى گمان خواهم گفت . (672)
ابن حجر در شرح اين مطلب در كتاب فتح البارى خود مى نويسد:
آن كس كه ابوذر را مورد خطاب قرار داد، مردى از قريش بود، و آن كس كه او را از دادنفتوا منع كرده بود عثمان بن عفان بوده است . (673) آن وقت در شرح قضيه مى نويسد:اينكه گفته است كلمه اى براى اين است كه مطلب زياد و كم راشامل مى شود، و منظورش اين است كه او در هرحال تبليغ خواهد كرد و دست از آن برنمى دارد، حتى اگر كشته شود.
ابن حجر سخن ابوذر را تفسير كرده است كه او آنچه را ازرسول خدا(ص ) شنيده باشد به مردم خواهد رسانيد، حتى اگر يك كلمه باشد و از اينوظيفه هم دست بردار نيست ، حتى اگر جانش را بر سر اين كار بگذارد. در تذكره الحفاظذهبى آمده است : بر سرش جوانى قريشى حاضر شد و گفت آيا اميرالمومنين تو را فرماننداده است كه فتوا ندهى ...؟ (674)
ابوذر در بيت الله الحرام  
در مستدرك حاكم به سندش از حنش كنانى آمده است كه از ابوذر، در حالتى كه دست بردر كعبه نهاده بود، شنيدم كه به مردم مى گفت :
اى مردم ! هر كس كه مرا مى شناسد، كه من همانم ، و آن كش كه مرا نمى شناسد، من ابوذرم، و شنيدم كه پيغمبر خدا(ص ) مى فرمود: مثلاهل بيتى كسفينه نوح ، من ركبها نجا، و من تخلف عنها غرق . يعنىاهل بيت من كشتى نوح را مانند، كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت ، و هر كس كه از آنروى بگردانيد غرق و هلاك گردد. (675)
ابوذر در مسجد پيغمبر و جاهاى ديگر  
يعقوبى بتفصيل خبر برخورد ابوذر را با هيئت حاكمه در تاريخش آورده است . وى مىگويد: (676)
به عثمان خبر رسيد كه ابوذر در مسجد پيغمبر(ص ) مى نشيند و مردم گردش را مى گيردو آن وقت سخنانى مى گويد و بر او طعنه و زخم زبان مى زند. يا اينكه كنار در مسجد مىايستد و مردم را مخاطب ساخته ميگويد: اى مردم ! هر كس كه مرا مى شناسد، كه شناخته است، و آن كس كه مرا نمى شناسد، بداند كه من ابوذر غفاريم ، من جندب بن جناده ربذيم .
اى مردم ! خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد، نسلى كه ازنسل ديگر پديد آمده بود و خداوند شنوا و داناست .
اين مردم ! محمد(ص ) برگزيده نوح و آل ابراهيم و سلالهاسماعيل است و خاندان هدايت كننده از محمد(ص ) مى باشند. او، شرف شريف ايشان است ،عترتى كه زيبنده فضل و برترى هستند و در ميان ما چون آسمان برافراشته و كعبهپرده بركشيده و يا قبله مراد و يا مانند آفتاب درخشنده و يا ماه رونده و يا همتاى ستارگانرهنما و يا چون درخت زيتون در قرآن كه ميوه آن پراكنده شده و بركت آن به همگان رسيدهاست ، مى باشند.
محمد وارث علم آدم است و آنچه را كه پيامبران بدان برترى يافته اند، و على بنابيطالب وصى محمد(ص ) است و وارث دانش او.
اى امتى كه پس از پيامبرش به حيرت و سرگردانى افتاده ايد! بدانيد كه اگر آن كسرا كه خداوند پيش داشته ، مقدم مى داشتيد و آن كس را كه واپس نهاده بهدنبال مى گذاشتيد و ولايت و وارثت را در خانواده پيغمبرتان مى نهاديد، بى گمان ازروى سر و زير پايتان بهره مند مى شديد. خيرات و بركات از هر طرف بر شما روىمى آورد و دوستدار خداوند، بينوا نمى گرديد و بخشى از واجبات خدا از ميان نمى رفت ، ودر اجراى حكم خداوند بين دو نفر اختلاف نمى افتاد. زيرا دانش راستين در نزد آنان مىباشد. اما چون كرديد آنچه را كه كرديد، پس بچشيد نتيجه زشتكاريهاى خودتان را كهبه همين زودى ستمكاران دريابند كه به چه بازگشتگاهى باز خواهند گشت !(677)
يعقوبى پس از آن در تاريخ خود مى نويسد:
عثمان خبر يافت كه ابوذر از او بد مى گويد و آنچه را كه او از سنتهاى پيغمبر خدا(ص )و ياوران ابوبكر و عمر تغيير و تبديل داده است براى مردم باز مى گويد، اين بود كهاو را به شام نزد معاويه تبعيد كرد!
ابوذر در شام هم بيكار ننشست . او در مسجد مى نشست و آن سخنان را همچنان مى گفت و مردمهم در پيرامون او جمع شده به سخنانش گوش ‍ مى دادند تا آنجا كه شنوندگانش بسيارشده خلقى عظيم بر او گرد آمدند و...
به دنبال اين مطالب يعقوبى سخنانى دارد كه فشرده آن به شرح زير است :
معاويه طى نامه اى به عثمان نوشت كه تو با اعزام ابوذر به اينجا، شام را هم برخودتباه كرده اى ! عثمان در پاسخش نوشت كه ابوذر را بر تخته بند شتر، و بدونزيراندازى بنشان و به مدينه اش بازگردان !
و بدينسان ابوذر، در حالى كه گوشت رانهايش از فرط سايش با تخته بند جهاز شتر،در طول سفر دور و دراز از بين رفته بود، به مدينه بازگردانيده شد! آنگاه در همانبرخورد اول با عثمان بين او و خليفه سخنانىردوبدل شد كه در نتيجه عثمان برآشفت و فرمان تبعيدش را به ربذه صادر كرد!
بين وليد عقبه ، والى كوفه ، و ابن مسعود، صحابى پيغمبر (ص )، نيز نظير هميندرگيرى صورت گرفته و عثمان وى را به مدينه احضار فرمود و در همان برخورداول عثمان فرمان داد تا او را بسختى بر زمين كوبيدند كه به سبب آن از دنيا رفت .
عثمان با عمارياسر، صحابى رسولخدا(ص )، نيز نظير همين رفتار را كرد! (678)
فشرده اى از اخبار آشوب در اواخر حكومت عثمان
عثمان دست واليان خود، از بنى اميه ، را بر مسلمانان و خزانهاموال عمومى ايشان بازگذاشته بود. و اگر مردم از ستم فرماندارانش به جان آمدهشكايت به او مى برند، اعتنايى نمى كرد و به دادشان نمى رسيد. تا اينكه سرانجامبر او شوريدند و براى احقاق حق خويش قيام كردند.
در قيام و شورش عليه عثمان ، بنى تيم به اميد به خلافت نشانيدن طلحه ، و خانوادهزبير نيز به خيال به حكومت رسانيدن زبير، با عثمان درافتاده به دشمنيش برخاستهبودند! به غير از اينها، و به غير از خاندان بنى اميه ، تقريبا همه انصار و ديگراصحاب رسول خدا(ص ) براى اميرالمومنين (ص ) براى اميرالمومنين (ع ) تبليغ مىكردند.
سرانجام قيام كنندگان ، عثمان را، كه انصار و ديگران دست از ياريش كشيده بودند، ازپاى درآوردند و دست بيعت به دست على (ع ) زده او را به خلافت برداشتند.
طلحه و زبير ناگزير تسليم راى اكثريت شده پيشاپيش ديگر صحابهرسول خدا(ص ) با امام بيعت نمودند.
اما زمانى كه امام (ع ) موجودى بيت المال را به طور مساوى بين مسلمانان قسمت فرمود، طبقهاى كه خود را برتر از ديگران مى پنداشت ، سخت بر آشفت و به اعتراض برخاست كهسردمدارى آنان را طلحه و زبير بر عهده داشتند!
ديرى نپاييد كه طلحه و زبير در مكه خود را به ام المومنين عايشه رسانيدند، بنى اميهنيز پيرامون ايشان را گرفته نواى خونخواهى عثمان را بهانه قيام و آشوب خود ساختند!
اين پيمان شكنان ، به بصره يورش بردند و آنجا را گشودند و از همان جا سپاهى گرانبه جنگ امام بسيج نمودند. امام نيز از مدينه به قصد سركوبى اين آشوب بيرون شد ودر خارج از شهر بصره با سپاهيان ايشان روبروگرديد. عاقبت بين اين دو گروه جنگدرگرفت كه به جنگ جمل معروف گرديد. گروهى از سپاهيان عايشه كشته شدند و بقيههم تسليم گرديدند كه مورد عفو امام قرار گرفتند.
اين فشرده اخبار آشوب و قيام مردم در زمان حكومت عثمان و بيعتشان با اميرالمومنين (ع ) وجنگ جمل در بصره بود، كه ما اخبار و مصادر خبرى آنان را به طورمفصل در جلد دوم كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام آورده ايم .
مقايسه اى ميان اخبار ساختگى سيف و اخبار درست دوره آشوب
سيف آورده است كه يك نفر يهودى از اهالى صنعاء يمن به نام عبدالله بن سبا، كه مادرشكنيزكى سياه چرده بود و در زمان حكومت عثمان ظاهرا اسلام آورده بود، به گشت و گذار درشهرهاى بزرگ اسلامى ، چون مدينه ، شام ، كوفه ، بصره و مصر پرداخت و مردم را بهرجعت و بازگشت پيغمبر بعد از وفاتش معتقد مى كرد، و اينكه على (ع ) وصى پيغمبراست و عثمان حق اين وصى را غصب كرده لازم است كه بر او شوريد و حق را از او گرفت وبه صاحب اصليش بازگردانيد!
گروهى از پاكان و نيكان صحابه رسول خدا(ص )، مانند عمار ياسر، ابوذر غفارى ،حجر بن عدى و دهها تن ديگر همانند ايشان ، كه همه آنها را سبائيان مى نامند، سخنانش راباور كردند و رهبريش را پذيرفتند.
ابن سباى يهودى ، اينان را ياد داده بود تا مردم را به نام امر به معروف و نهى از منكربخواند و نامه هايى داير بر خرده گيرى بر واليان و فرمانداران خود بنويسند و مردمرا بر آنها بشورانند و آنها نيز چنين كردند! و اينكه عمار ياسر، همان طور كه پيغمبرگفته بود، خرفت و ابله شده است ، و همچنين ابوذر غفارى !
در نتيجه سبائيان ، يعنى همان اصحاب و تابعين ايشان ، دستورهاى ابن سبا را انجامدادند و مردم را به مدينه كشانيدند و سرانجام عثمان را در خانه اش ‍ كشتند و با على (ع )به خلافت بيعت كردند!
اما طلحه و زبير به عنوان خوانخواهى عثمان به بصره رفتند و على نيز در پى ايشانبه همان جا روان گرديد. دو سپاه در بيرون شهر بصره به يكديگر رسيدند و بابمذاكره را گشودند و راه صلح را در پيش گرفتند و آن را بر جنگ و خونريزى ترجيحدادند. اما سبائيان ، كه آروزى خود را بر باد رفته مى ديدند، از پايان كار خود بهوحشت افتادند. پس حيله اى انديشيده شبانه خود را در دو سپاه جا زدند و صبحگاهان از هردو طرف تيراندازيهاى شديدى را آغاز نهادند و همين امر باعث شد كه دو سپاه به يكديگرآويزند و جنگ را شروع نمايند، بدون اينكه كسى از سران دو سپاه از نيرنگ سبائيانآگاه شده باشد، و سرانجام هم هيچكس ندانست جاى داشتند! و بالاخره سيف مى گويد جنگجمل اين چنين شروع و به پيروزى امام منجر گرديد!
سيف اين اخبار را در ميان صدها روايت ساختگى خود و از زبان راويانى كه آفريده ، آوردهاست . از جمله راويانى كه در روايات گذشته او اساميشان آمده بود و ما نيز در همان جا بهاخبار درست و صحيح آن اشاره كرده ايم . و بر دانشمندان پرمايه و برجسته اين مانندطبرى ، ابن اثير، ابن كثير، ابن عساكر و ابن خلدون و ديگران نيز پوشيده نبوده است كهسيف بن عمر، به زندقه متهم بوده ، دانشمندان وى را دروغگو معرفى كرده اند و هيچيك اورا موثق دانسته ، بلكه همگى سخنان او را غيرقابل اعتنا دانسته اند. و ما هم اين مطلب را از بسيارى از ايشان در كتاب عبدالله بن سبانقل كرده ايم .
و باز بر اين دانشمندان روايات صحيح آن اخبار پوشيده نبوده است ، بلكهمايل نبوده اند تا آنها را بياورند، و خودشان اين موضوع را بى هيچ ملاحظه اى گفته اندو اخبار درست را به اين بهانه كتمان كرده اند كه مردمان عامى را توانايى شنيدنآنها نمى باشد!
اى كاش اين دسته از دانشمندان در اين مورد تنها به كتمان كردن اخبار درست بسنده مىكردند، و همچنان كه اين روش را در بسيارى از اخبار ديگر به كار برده اند، اخبار دروغرا به جاى اخبار صحيح نقل نمى كردند، و اخبار ساختگى را با علم به دروغ و بى اساسبودن آنها ميان مردم منتشر نمى ساختند.
اين دانشمندان اطلاع كامل داشته اند كه آنچه را سيف بن عمر به عمار و ابوذر و ابن مسعودو حجر بن عدى و دهها صحابى و تابعى ديگر نسبت داد، همه دروغ و افتراست . و نيز مىدانسته اند كه اين سخن او، كه سران و معاريف صحابه از مردى يهودى پيروى كرده و اوايشان را به ايجاد فساد مسلمانان و آشوب و فتنه ميان آنان فرمان داده تا به جان همبيفتند و ندانسته هر امرى را انجام دهند، همه دروغ و افتراست !
اى مرگ بر مغزهاى متحجرى كه چنين خرافاتى را باور داشته باشند. آخر آنها چگونهپذيرفته اند كه عثمان خليفه از وجود اين يهودى ، البته بنا به گفته سيف ، در برافروختن آتش چنان فتنه و آشوبى پاك بى خبر بوده است ؟!
چگونه عمار ياسر و ابوذر غفارى از اميرالمومنين (ع ) درباره ادعاى اين يهودى كه مىگويد او وصى پيغمبر است پرسشى نكرده اند؟!
و بالاخره چگونه از محمد بن ابى بكر، دست پرورده امام ، در ميزان درستى ادعاهاى آنيهودى حيله گر چيزى نپرسيده اند؟!
نمى دانم اينان چگونه اين دروغها را پذيرفته اند؟ و باور نمى كنم دانشمندان مذهب خلفاانگشت تصديق بر ساخته هاى سيف گذاشته باشند. هرگز! چه ، آنها دروغ بودن آنچهرا كه وى ساخته و تهمتهايى كه زده است دانسته و مى دانند.
ولى از عامه مردم در شگفتم كه چگونه اين افسانه هاى خرافى را باور مى كنند.دانشمندانى كه دروغهاى سيف را منتشر مى كنند، مى دانند كه همه آن ها دروغ و افتراست ،ولى به اين سبب آنها را انتخاب كرده اند كه آن زنديق دروغهايش را زير پوشش دفاع ازهيئت حاكمه وقت ، و در مواردى كه ايشان هدف تيرهاى انتقاد قرار گرفته اند پنهان داشتهاست ، همچون كارى كه در برابر عمل انتقاد برانگيز خالد بن وليد در كشتن مالك بننويره صحابى و همبستر شدنش با زن مالك در همان شب انجام داده است !
و يا مساله اتهامى كه بر مغيره بن شعبه در دوره زمامداريش در بصره بر او وارد شد، ويا خبر برداشتن حد شرابخوارگى از ابومحجن به وسيله سعدوقاص و يا خبر وليد بنعقبه و تازيانه خوردنش بر اثر ميخوارگى كه سيف به مداواى هر يك از اين اخبار، كهموجب انتقاد و سرشكستگى آنان و غير آنان از خلفا و فرمانداران و بستگانشان مى شده ،اقدام كرده و رياكارانه به چاره انديشى آنها پرداخته است .
در چنين حالى است كه سران و دانشمندان بلند آوازه مذهب خلفا اهميتى نمى دهند كه زيرعنوان دفاع از اربابان زر و زور و رفع اتهامات از دامان هيئت حاكمه ، تهمتها و افتراهاىاين زنديق را بر پاكان صحابه و نيكان تهيدست ايشان ،امثال ابن مسعود و ابوذر و عمار انتشار دهند. زيرا براى آنها، مهم اين است كه آنچه موجبخرده گيرى و انتقاد بر خلفا و فرمانداران و بستگان و اطرافيان ايشان مى باشد ازعامه مردم پوشيده بماند كه آن هم با نشر دروغها و ساخته هاى سيف ميسر است . چه ، هماينها به مراد خود رسيده اند و هم سيف در پاسخ به نداى زندقه اش ، با پست و بىمقدار كردن پاكان و نيكان صحابه رسول خدا(ص )، و انتشار دروغها و اراجيف سست و بىارزشش در تاريخ اسلام ، به آرزوى ديرينه اش رسيده است !
از اين سخن طبرى كه در علت كشته شدن عثمان مى نويسد ما از ذكر بيشتر علتهاىآن چشم پوشيده ايم ، زيرا علتهايى وجود داد كه چشم پوشيدن از آنها را ايجاب مىنمايد، چنين برمى آيد كه علل و جهاتى كه وى را بر آن مى دارد تا اخبار صحيحرا پوشيده دارد، همانا وجود اخبارى است كه موجب سرزنش و سرشكستگى هيئت حاكمه در ميانعامه مردم مى شده است ؛ همچنان كه پيش از اين همه از اونقل كرده ايم كه گفته است و آن چيزى است كه عامه مردم تاب شنيدن آن راندارد!
كوتاه سخن اينكه در پرتو اين نوع كتمان و پرده پوشى ، حديثرسول خدا(ص ) و سيره آن حضرت و روش اهل بيت و اصحابش دستخوش ‍ تحريف ، و اخباردرست آنان به اخبار ساختگى و نادرست تبديل گرديد. كارى كه سيف در پاسخ به نداىزندقه اش انجام داده و دانشمندان نيز همين روايات ساختگى او را، با علم به اينكه يكسرهدروغ است ، به جاى روايات صحيح و درست بر سر زبانها انداخته اند. چون در آنهاموردى براى دفاع از هيئت حاكمه و بستگانشان از خلفا و فرمانداران و فرماندهان يافتهاند!
اين نوع كتمان و پرده پوشى از ناحيه دانشمندان مذهب خلفا كم نيست .
فشرده اى از انواع كتمان در مذهب خلفا  
ديديم كه دانشمندان مذهب خلفا در كتمان روايات و يا هر خبرى كه موجب سرزنش و انتقادهيئت حاكمه صدر اسلام و فرمانداران و بستگانشان باشد، همراى هستند و دليلشان ايناست كه آنها همگى اصحاب پيغمبر خدا(ص ) بوده ، روا نيست تا مطلبى گفته شود كهانتقاد و خرده گيرى از آنها را به دنبال داشته باشد! و اين در حالى است كه هميندانشمندان روايات دروغى را انتشار داده اند كه طعن و هتك حرمت پاكان تهيدست و بينواىصحابه پيغمبر خدا(ص )، امثال عمار، ابوذر و ابن مسعود را در بر داشته است !
اينان در راه دفاع از هيئت حاكمه گاهى تمام خبر را ازاصل كتمان كرده اند، و گاهى قسمتى از آن را كه موجب خرده گيرى و انتقاد از ايشان استحذف نموده ، باقى آن را كه انتقادى از ايشان بهدنبال نداشته باشد آورده اند.
زمانى نيز آن قسمت از روايت و خبر را كه موجب خرده گيرى بر فرمانروايان بوده بهكلمه اين گنگ و مبهم چنان تبديل كرده اند كه چيزى از مراد از مراد و منظور آن فهميده نمىشود.
گاهى نيز برخى از ايشان خبر روايت را به اشكال مختلف تحريف مى كنند، به طورى كهشكيباى بردبار را، مردى ستمگر نادان ، و برعكس ، ستمگر سركش خودخواه را مردىصبور و شكيبا نشان مى دهند و يا به عبارت ديگر، هر چيز را درست به عكس و نقيض آنتبديل مى كنند!
آنگاه ديگران در انتشار خبر كه تحريف شده و يا روايتى كه ساخته شده به تلاش وكوشش برمى خيزند تا آن را موجه و قابل اطمينان جلوه داده ، به جاى خبر و روايت درستىكه نقد خرده گيرى بر حكام و امرا را در پى دارد، در جوامع اسلامى انتشار دهند! و نيزنهايت سعى خود را به كار برده و احيانا با كمك و مساعدت همفكران خود به تضعيفروايتى كه موجب خرده گيرى بر هيئت حاكمه است و راوى آن و مولف كتابى كه آن يا خبررا آورده است برخاسته ، با هزاران زخم زبان و تير تهمت و افترا، آنها را از اصالت واعتبار مى اندازند.
و اگر به همه اينها دست نيابند، آن روايت و خبر را به نحوىتاويل و معنى مى كنند كه صلاح هيئت حاكمه در آن باشد. و از همين راه ، انتقاد و سرزنشىرا كه متوجه سران قوم بوده است به مدح و آفرين بر ايشانتبديل مى كنند!
آنگاه به هر كس كه پيرو راه ايشان است ، متناسب با مقدارى كه در اين روش ‍ با آنانهمراهى نموده ، احترام و حرمت مى گذارند. راوى روايتى را كه با ايشان هماهنگ باشد، مورداطمينان معرفى كرده ، خبرش را در صحيح اعلام مى كنند، و تاليف مولفى را كه همسوىايشان باشد، به اندازه همراهيش در راهى كه با هم هماهنگى داشته اند، مطمئن و درستمعرفى كرده ، نام رواى و مولف را با همه تجليل و احترام بر زبان مى آورند و درشهرت و معروفيتش با تمام قوا مى كوشند!
به همين سبب است كه سيره ابن هشام در مذهب خلفا و پيروانشان به درستى و اطمينانشهرت يافته است . چه ، كتاب مزبور در همان راستا گام برمى دارد كه آنان بر آناتفاق كرده و هماهنگ شده اند. و سيره ابن اسحاق
نيز به اين دليل مورد بى مهرى قرار گرفته و به دست فراموشى سپرده شده كه باروش پذيرفته شده آنها سازگارى ندارد. در صورتى كه ابن هشام سيره خود را ازسيره ابن اسحاق گرفته ، منتهى با اين تفاوت كه بنا به گفته خودش ‍ آنچه راكه بازگوكردنش موجب ناراحتى مردم مى شده از آن انداخته است !
و باز به همين مناسبت است كه تاريخ طبرى مطمئنترين منبع خبر و تاريخى اسلامى معروفشده ، از شهرت و اعتبارى ويژه برخوردار گرديده است ! و مولفش ، طبرى ، در مذهب خلفاامام المورخين لقب گرفته ، زيرا كه او در پيروى از همان روش ، همهروايات سيف را، كه از دروغ و ساختگى بودن همه آنها اطلاعكامل داشت و مى دانسته است كه تمامى آنها بر خلاف حقايق و رويدادهاى تاريخى است ، دراخبار عصر صحابه ، و يا بهتر بگوييم در اخبار زمان خلفاى نخستين ، به طور پراكندهآورده است ! و به دنبالش ، علما براى به چنگ آوردن آن چه را كه در تاريخ طبرى آمدهاست هجوم برده ، همه آنها را در مصادر اسلامى وارد كرده و اخبار صحيح را مورد بى مهرىو بى اعتنايى خود قرار داده اند، تا آنجا كه در مجتمعات اسلامى محكوم به نابودىگرديده اند!
و باز به همين جهت است كه بخارى در مذهب خلفا بر مسند امام المحدثين نشسته و صحيحاو، درست ترين و صحيحترين كتابها پس از كتاب خدا معرفى شده و احاديث صحيحى كهدر صحيح او با مسلم نيامده باشد، نامعتبر و غيرقابل قبول معرفى شده اند!
منشا اختلاف در روايات مصادر اسلامى
اگر در بحثهاى گذشته اين كتاب ، و يا آنچه را كه در مباحث اجتهاد خلفا، در جلد دوم همينكتاب خواهد آمد، دقيق شويم ، منشا اختلاف را در روايات اسلامى در خواهيم يافت .
ما، در مورد به احاديثى برخورد كرده يم كه به منظور هماهنگى با سياست هيئت حاكمه ومصلحت ايشان ، در برابر روايات درستى كه با سياست و مصلحت آنها هماهنگى نداشتساخته شده اند! و از همين جا ميزان ثابتى براى شناخت حديث قوى از حديث ضعيف بر مامكشوف گرديده است . به اين معنى كه حديث ضعيف از احاديث متعارض در صحيح بخارى ،مثلا در مورد گريستن بر ميت است و نهى آن را به پيغمبر نسبت مى دهند، هماهنگ باشد. وحديث قوى مخالف آن ، مانند حديث ام المومنين عايشه و ديگران است كه گريستن بر ميت راجايز دانسته ، آن را از سنت رسول خدا(ص ) مى دانند.
همچنين از دو حديث متعارض از احاديث ام المومنين عايشه ، كه در اين مورد سخن رفته كهچه كسى در آخرين ساعات حيات پيغمبر در كنار حضرتش بوده ، حديث ضعيفاو حديثى است كه مى گويد: وصيت به على چه وقت صورت گرفته است كه من از آنبيخبرم ؟ پيغمبر در آغوش و روى سينه من درهم شكست و از دنيا رفت ! و حديث قوى از آنبانو، حديث ديگرى است كه از حضور اميرالمومنين (ع ) در آخرين ساعات حيات پيغمبر بربالين و كنار آن حضرت سخن مى گويد. نخستين حديث او بر اساس خوشامد صاحبانقدرت و حكومت است ، و دومين آن بر خلاف مصلحت و سياست ايشان مى باشد. و اين همانميزان ثابتى است براى شناخت حديث قوى از حديث ضعيف در احاديث سنت پيغمبر و سيرهاصحاب و تابعين و حتى سيره پيامبران گذشته ، و نيز احكامى را كه خلفا، مطابقسليقه خويش اجتهاد كرده و فتوا داده اند و مانند اينها.
نتيجه مباحث گذشته
شخص پژوهشگر متتبع در مى يابد كه مذهب خلفا تنها ميزان ثابت براى شناخت حق ازباطل ، مصلحت هيئت حاكمه است و بس ! به اين معنى كه هر روايت يا خبرى كه خرده گيرى وانتقاد از آنها را در پى داشته باشد، و يا موجب رسوايى و بد نامى ايشان گردد، ضعيف ونادرست و باطل است . و هر كتاب و يا راوى و يا مولفى كه چيزى از آن روايت كند، ضعيفو غير موثق و نامطمئن است ! و انواع زخم زبان و بدگويى متوجه او مى شود! و اگر حديثو خبرى آمده باشد كه نتوانند زبان به بدگوييش بگشايند و يا بر مولف آن خردهبگيرند، آن را طورى كه خود مى خواهند تاويل و معنى مى كنند!
از سوى ديگر، هر مولف يا راوى اى كه به ذكر مناقب و تعريف و خوشامدگويى از هيئتحاكمه برخاسته و آنچه را كه باعث انتقاد بر ايشان مى شود رها كند، ثقه و راستگوست!
و اگر گذشته از آن ، كسى در آنچه روايت مى كند و يا تاليف مى نمايد از هيئت حاكمهدفاع و جانبدارى نمايد، او را امين و ثقه و راستگوى واقعى معرفى كرده ، رواياتش رابر سر دست مى برند و در كتابهاى خود منتشر نموده ، آوازه اش را به گوش جهانيان مىرسانند!
از درگاهى به چنين وسعت و گشادگى ، سيف بن عمر زنديق ، به حكم زندقه اش ، هر چهرا خواسته است در سنت پيغمبر(ص ) و حديث و سيره آن حضرت وارد كرده است ! و به همينمناسبت هم بوده كه روايات ساختگيش به مدت سيزده قرن در پيش از هفتاد مصدر از مصادراسلامى راه يافته است !
سيف ، از حديث و سيره ، هر چه را كه خود خواسته ، در سنت پيغمبر خدا(ص ) وارد كرده استكه ما آنها را در بخشهاى زير در كتابهاى يكصد و پنجاه صحابى ساختگى و رواهمختلقون مورد بحث و بررسى قرار داده ايم :
1- پيغامگزاران رسول خدا(ص ).
2- عمال و كارگزاران پيامبر خدا(ص ).
3- نمايندگانى كه به خدمت پيغمبر رسيده اند.
4- دست پروردگان رسول خدا(ص ).
پيش از اين هم گفتيم كه چگونه سيف حديث پيغمبر را درباره عمار تحريف كرده است .
درباره سيف بن عمر تميمى و همپالگيهايش ، مانند ابوالحسن البكرى ، نويسنده كتابالانوار كه احاديث خرافه را در كتاب سيره النبى المختار و كتابهاى ديگرش آورده است ،و يا كعب الاحبار كه موجب شده تا اسرائيلياتش در مصادر اسلامى وارد شود، ما در سلسلهتاليفات خود زير نام نقش ائمه در احياء دين ، اخبار و اهداف ايشان را مورد بحث وبررسى قرار داده ايم و موقعيت آنان در نزد ما چنان است كه گفتيم .
اما بخارى و صحيح او، و ابن هشام و سيره اش ، و طبرى و تاريخش ، و همانند اينان ، ازعلمان و دانشمندانى كه اسلوب و روش ايشان را مورد انتقاد و بررسى قرار داده ايم ، نزدما از موقعيت ديگرى برخوردارند. چه ، آنها اگر چه در پاره اى از موارد، روششان موردانتقاد است ، با وجود اين در كتابهاى خود بسيارى از سنتهاى صحيحرسول خدا(ص ) را، از سيره و حديث ، كه مورد اعتماد ما نيز مى باشند، آورده اند، و ما نيزاز ايشان همانها را روايت كرده و مى كنيم .
روش دانشمندان مذهب اهل بيت چنين است كه اگر از دانشمندى در كار علميش اشتباهى مشاهدهكنند، بى هيچ ملاحظه اى آن را مورد انتقاد قرار خواهند داد، گرچه آن دانشمند مورد احترام وتعظيم ايشان بوده و به غير از آن مورد انتقاد، از دانش او بهره ها گرفته باشند. و اين ،به معناى عدم تقليد ايشان است از علما و دانشمندان ، البته به غير از موارد احكام فقهى ودرايت حديث .
دانشمندان مذهب اهل بيت ، حديث ضعيف اصول كافى و صحيح بخارى را در كنار هم و بى هيچملاحظه اى رد مى كنند، و حديث صحيح را از هر كدام كه باشد مى پذيرند.
مجلسى بزرگ (م 1111 ق ) به هنگام نوشتن شرح بر كتاباصول كافى تحت عنوان مراه العقول ، بر هزاران حديث ضعيفى كه در ابواب مختلفكافى آمده است انگشت نهاده ، در صورتى كه كتاباصول كافى از مشهورترين از كتابهاى حديثى است كه در ميان پيروان مذهباهل بيت وجود دارد. و اين امر در اين مذهب ، درست بر خلاف روشى است كه پيروان مذهب خلفادارند. زيرا آنها صحيح بخارى را همسنگ كتاب خدا دانسته و بر اين باورند كه در آنحديث غير صحيح ديده نمى شود، بلكه بيشتر از اين ، عقيده دارند كه مطالبى كه از سنترسول خدا(ص ) در صحيح بخارى و مسلم آمده است همه صحيح مى باشند، اگر چه دركتاب خدا هم نيامده باشند!
براى آنان بسى دشوار است كه زير بار درستى سنتى ازرسول خدا(ص ) بروند كه در غير دو كتاب صحيح بخارى و مسلم آمده ، اگر چه در چهاركتاب ديگر كه آنها را به صحاح سته مى خوانند ثبت شده باشد، در صورتى كه درمذهب خلفا بيشتر حافظان حديث ، مردانى به غير از نويسندگان صحاح ششگانه مىباشند و خود كتابهايى جداگانه در حديث ، از صحاح و مسانيد و سنن و مصنفات و زوائد وغيره ، تاليف كرده اند:
1- صحيح ابن خزيمه (م 311 ق )
2- صحيح ابن حبان (م 345 ق ).
3- الصحاح الماثوره عن رسول الله (ص ) از حافظ ابى على بن السكن (م 353 ق ).
4- مسند طيالسى (م 254 ق ).
5- مسند احمد بن حنبل (م 231 ق ).
6- سنن بيهقى (م 485 ق ).
7- سنن ابى بكر شافعى (347 ق )
8- المعاجم الثلاثه از طبرانى (م 360 ق ).
9- المصنف عبدالرزاق صنعانى (م 211 ق ).
10- مصنف ابن ابى شيبه (م 235 ق ).
11- مجمع الزوائد هيثمى (م 807 ق ).
12- مستدرك حاكم (م 405 ق )، و دهها كتاب بزرگ ديگر در حديث و از محدثانى ديگر. ودر سيره پيغمبر و صحابه و فتوح ، كتابهاى ديگرى تاليف شده است ، مانند:
1- الطبقات و التاريخ ، نوشته خليفه بن خياط (م 240 ق ).
2- فتوح البلدان و انساب الاشراف ، تاليف بلاذرى (م 279 ق ).
3- التنبيه والاشراف و مروج الذهب ، نوشته مسعودى (م 345 ق ).
4- المغازى ، تاليف واقدى (م 207 ق ).
5- الطبقات ابن سعد (م 230 ق )، و دهها كتاب از مولفين بلند آوازه ديگر.
اكنون اين سوال مطرح است كه چرا همه توجه در حديث به صحاح ششگانه معطوف است ،به طورى كه ديگر منابع حديثى دستخوش بى اعتنايى گرديده اند؟! و در سيره ومغازى ، چرا سيره ابن هشام ، و در تاريخ ، به چه مناسبت تنها تاريخ طبرى مطرح است وبه ديگر مصادر و منابع توجهى چندان نمى شود؟
خلاصه اينكه دانشمندان مذهب خلفا در كار علميشان در دو مورد درخور انتقادند:
1- آنها از سنت پيغمبر، از سيره و حديث و اخبار، آنچه را كه مخالف سياست هيئت حاكمه درطول مدت سيزده قرن بوده است كتمان كرده اند. خواه آنهايى كه به پيامبران گذشتهاختصاص داشته ، خواه سيره خاتم پيامبران واهل بيت و اصحاب آن حضرت . همچنين است عقايد اسلامى و تفسير قرآن . چه ، همان طور كهشاهد بوديم ، طبرى و ابن اثير در تفسير آيه وانذر عشيرتك الاقربين عبارتوصيى و خليفتى را كه درباره اميرالمومنين (ع ) در آن آمده با گذاشتن لفظكذا و كذا به جاى آن كتمان كرده اند!
همچنين آنها نصوصى را كه بيانگر سنت پيغمبر خدا(ص ) بوده است ، از آن جهت كه خلافاجتهاد خلفا بوده كتمان كرده اند كه - به خواست خدا- شرح آنها در مبحث مصادر تشريعىاسلامى در مذهب خلفا و در جلد دوم همين كتاب خواهد آمد.
2- در چنين روزگارى كه مسلمانان در آستانه قيام همه جانبه اسلامى قرار گرفته اند،روا نيست كه همچنان بر تقليد از ائمه چهارگانه در فقه باقى بمانند، و يا در شناخت وتعيين صحت و ضعف حديث ، پيرو اصحاب صحاح ششگانه ، بويژه بخارى و مسلم ،باشند. و يا در احكام اسلامى از مواردى پيروى كنند كه خلفا بنا به مصلحتى در زمانخودشان ، در مقابل نصوص صريح سنت پيغمبر خدا(ص )، اجتهاد كرده و فتوا داده اند!بلكه بر عكس ، شايسته و بجاست تا به تحقيق در سنت راستين پيغمبر اسلام (ص )برخيزند و آنچه را طى قرون متمادى بر اساس سياست خلفا از ديد و دسترس مسلمانانپنهان داشته شده است آشكار سازند، و سپس در راه اتحاد كلمه مسلمين وعمل به كتاب خدا و سنت پاك و درست پيامبرش ‍ بكوشند، كه در چنين صورتى همبستگى واتحاد كلمه مسلمانان در پيرامون كتاب خدا و سنت راستين پيامبرش ، كه مورد اتفاق همگانباشد، امكان پذير خواهد بود.
و اين از لطف و نظر رحمت خداوند بر مسلمانان جهان دور نمى باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation