است ؟ چند مغازه لوكس فروشی است ؟ لباسهای مردم را مطالعه میكند ،برخوردهای مردم را میبيند ، زمانی كه دو اتومبيل تصادف میكنند ،برخوردهای دو راننده را مشاهده میكند ، اماكن عمومی را نگاه میكند ،سالنهای سخنرانی را مطالعه میكند ، معابر را میبيند . اماكن فسادشان رابررسی میكند ، ادارات را ملاحظه میكند ، و مشاهدات و ملاحظات خود رادائما يادداشت میكند . اين ، مرحله احساس يا مرحله مشاهده و يا مرحلهمطالعه صوری است . پس از مشاهدات فراوان ، دانشمند میخواهد راه حل پيدا كند . اكنونوقت آن است كه به مغز و فكر و خود فشار آورد ، برای اينكه میخواهد علترا پيدا كند : چرا اين مريض اينطور شده است ؟ چرا اين مملكت از اينجهت اينطور است ؟ ( اگر دنبال علت است ، دنبال علت میگردد ) .آنوقت فرضيهای به ذهنش میآيد : اين بيمار كه مسلول شده است ، بايدعلتش فلان چيز باشد ، اينكه وضع اين شهر چنين و چنان است بايد علتش اينباشد ، در ذهنش يك برقی میزند . نقش نبوغ در اينجا پيدا میشود . يعنیهمه مشاهده میكنند ، همه بررسی میكنند ( تا مرحله مشاهده و بررسی ، افرادعلی السويه هستند ) اما وقتی كه اين مشاهدات و بررسيها به صورتپروندهای در مغز منعكس میشود [ هر كس بر اساس نبوغ خود فرضيهای راارائه میدهد ] ، همان كه قدمای ما به آن " حدس " میگفتند ، يعنی فرضيهپيدا كردن ، علت را يافتن . در مغز يكی ممكن است برقی بجهد و در مغزديگری برق ديگر ، و در مغز بعضی ممكن است اصلا برقی نجهد . يك انديشهایبرای دانشمند پيدا میشود . اين همان مرحله تعقل است . |