چون غرض آمد هنر پوشيده شد |
صد حجاب از دل به سوی ديده شد |
تعصب ، سد راه شناخت
دستگاه انديشه انسان طوری آفريده شده است كه اگر روح انسان از نظرعاطفی ، رنگ به خصوصی داشته باشد نمیتواند حقايق را آنچنان كه هستببيند ، بلكه مطابق آن رنگ میبيند . چه زيبا میفرمايد علی ( ع ) : « منعشق شيئا اعشی بصره و امرض قلبه » ( 1 ) . يكی از آن چيزهايی كه به روحانسان رنگ میدهد و وقتی رنگ داد انسان درست نمیتواند ببيند عشق و علاقهاست . آدمی به هر چيزی كه عشق بورزد نسبت به آن تعصب پيدا میكند . اگرعشق و تعصب پيدا شد انسان نمیتواند شیء را آنچنان كه هست ببيند .نقطه مقابل ، بغض ، دشمنی ، كينه و نفرت است . اگر انسان نسبت بهچيزی كينه و نفرت داشته باشد همان كينه و نفرت ، رنگی برای روح انسانمیشود و انسان نمیتواند شیء را آنچنانكه هست ببيند . عاشق ، محبوب زشتخودش را زيبا میبيند . چنانكه در داستان معروف مجنون عامری ، میگويد :
اگر در كاسه چشمم نشينی |
به جز از خوبی ليلی نبينی |
هر دو مانع هستند . عشق ، معشوق را زيبا میكند ، يعنی به چشم عاشق ،زيبا جلوه میدهد به طوری كه او حتی زشت را زيبا میبيند . كينه و نفرتهم همينطور است ، زيبا را نازيبا جلوه میدهد ،
پاورقی : . 1 نهجالبلاغه ، خطبه . 107