1- يونس، 71.
[260]
دوّمين آيه از زبان هود پيامبر(عليه السلام) است كه بعد از دوران نوح(عليه السلام) مى زيسته است كه از سوى قوم بت پرستش تهديد به مرگ مى شود، با صراحت به آنها مى گويد: «من خدا را گواه مى گيرم و شما هم گواه باشيد كه از همتايانى كه براى خدا قرار داده ايد بيزارم ـ همه شما براى من نقشه بكشيد، و لحظه اى مرا مهلت ندهيد(امّا بدانيد كارى از شما ساخته نيست چرا كه) ـ من توكّل بر خداوندى كرده ام كه پروردگار من و شماست»! (...قَالَ اِنِّى اُشْهِدُ اللهَ وَ اشْهَدُوا اَنِّى بَرِىءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعاً ثُمَّ لاَتُنْظِرُونِ * اِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّى و رَبِّكُمْ).(1)
جالب اينكه نه تنها به قدرت عظيم مخالفان بت پرست و توطئه ها و شرارتهاى آنها اعتنا نمى كند، بلكه آنها را تحريك به قيام بر ضدّ خود مى نمايد، تا به آنان ثابت كند قلب و روح او به جاى ديگرى وابسته است كه با توكّل بر ذات پاك او كمترين واهمه اى از توطئه هاى دشمنان ندارد، هر چند قوى و نيرومند و سرسخت و لجوج باشند، و اين خود نشان مى دهد كه توكّل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت و شهامت و پايمردى و استقامت مى بخشد!
راستى شگفت آور است كه انسانى تك و تنها يا با يارانى بسيار اندك، در برابر گروهى عظيم و متعصّب و زورمند، اين گونه بايستد، و اين چنين تهديدهاى آنها را به باد سخريه بگيرد، آرى اين از آثار ايمان و توكّل بر خداست!
يكى از مفسّران پيشين به نام «زجّاج» مى گويد: اين آيه از مهمترين آيات مربوط به پيامبران است كه پيامبرى تنها در برابر امّتى عظيم از مخالفان بايستد و اين چنين با آنها سخن بگويد، شبيه همين تعبير را در داستان نوح(عليه السلام) و جريان پيامبر اسلام(عليه السلام)نيز خوانديم.
شايان توجّه اينكه در ادامه اين آيه، هود(عليه السلام) در مقام استدلال براى كار خود مى گويد: «نه تنها شما، هيچ جنبنده اى در جهان نيست مگر اينكه در قبضه قدرت و فرمان خداست»! (مَا مِنْ دَابَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا).(2)
1- هود، 54 تا 56.
2- هود، 56.
[261]
سپس مى افزايد: او قدرتمندى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى باشد بلكه «پروردگار من همواره بر صراط مستقيم است»! (اِنَّ رَبِّى عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم).
بنابراين من بر كسى تكيه كرده ام كه قدرتش بى پايان و كارهايش عين صواب و عدالت است.
* * *
در سوّمين آيه اشاره به گوشه اى از سرگذشت ابراهيم(عليه السلام) و توكّل او بر خدا در يكى از مشكل ترين ساعات زندگانيش مى كند، و مى فرمايد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم توست(به فرمان تو و با توكّل بر تو) ساكن ساختم تا نماز را بر پا دارند، اكنون تو دلهاى مردم را متوجّه آنها كن و از ثمرات به آنها روزى ده، تا شكر تو را بجا آورند»، (رَبَّنَا اِنِّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِى بِوَاد غَيْرِ ذي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى اِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ).(1)
آيا اگر ايمانى همچون كوه، و دلى همچون دريا، و توكّلى در سطح بسيار بالا نباشد، ممكن است انسان همسر و فرزند دلبند شيرخواره اش را در سرزمينى خشك و سوزان و بى آب و علف ـ تنها براى امتثال فرمان خدا ـ رها كند، و از آنجا به وطن خويش بازگردد؟!
اين جريان يادآور جريان ديگرى در زندگى ابراهيم(عليه السلام) است در آن هنگام كه بت پرستان لجوج و متعصّب و خشمگين او را به خاطر در هم شكستن بتهايشان به محاكمه كشيده بودند و ابراهيم در يك قدمى مرگ قرار داشت، با اين حال معبودهايشان را به سخريّه مى كشيد و با دلايل محكم، منطق خرافى آنها را در زمينه بت پرستى در هم مى كوبيد.(2)
* * *
چهارمين آيه اشاره به ماجراى شعيب(عليه السلام) مى كند كه مدّتى بعد از هود، و كمى قبل از
1- ابراهيم، 37.
2- به سوره انبياء، آيات 58 تا 67 مراجعه شود.
[262]
موسى مى زيسته كه او هم در مقابل سرسختى قوم مشرك و بت پرست و تهديدات آنها مى گويد: «من(با اين برنامه هاى الهى) چيزى جز اصلاح تا آنجا كه در قدرت دارم، نمى خواهم، و توفيق من تنها از خداست، فقط بر او توكّل كرده ام و به سوى او بازمى گردم»، (...اِنْ اُرِيدُ اِلاّ الاِْصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِيقي اِلاّ بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ اُنِيبُ).(1)
آرى من با داشتن ايمان به خدا و توكّل بر ذات پاك او از چيزى نمى ترسم و با قدرت راه خود را ادامه مى دهم.
قابل توجّه اينكه: شعيب(عليه السلام) براى دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد آن زمان بر سه اصل تكيه مى كند: نخست فراهم شدن مقدّمات از سوى پروردگار كه با كلمه «توفيق» به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نيرومند براى شروع به كار كه با «توكّل» به پروردگار حاصل مى شود، و سپس دارا بودن انگيزه اى صحيح و سازنده كه با «اليه انيب» (به سوى او بازمى گردم و همه كارهايم براى خداست) به آن اشاره مى كند.
* * *
در پنجمين آيه سخن از يعقوب كه جدّ والاى بنى اسرائيل است به ميان آمده، آن زمان كه در تنگناى شديدى قرار گرفته بود از يك سو فرزند عزيزش يوسف(عليه السلام) را از دست داده، و از سوى ديگر قحطى شديد در كنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، و به حكم اجبار، فرزند دلبند ديگرش بنيامين را به دست برادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا براى به دست آوردن آذوقه بار ديگر به سرزمين «مصر»بروند و از «عزيز مصر» كمك بطلبند، در اينجا بود كه يعقوب سفارشى به اين مضمون به فرزندان خود كرد: «فرزندان من!(به مصر كه مى رويد) همه شما از يك دروازه وارد نشويد، بلكه از درهاى متفرّق وارد شويد(مبادا ورود يك جمعيّت غير بومى در مصر حساسيّت مردم را برانگيزد و به آنها آسيبى برسانند)»! (وَ قَالَ يَا بَنِىَّ لاَتَدْخُلُوا مِنْ بَاب وَاحِد وَ ادْخُلُوا مِنْ اَبْوَاب مُتَفَرِّقَة...).(2)
سپس افزود: «من با اين دستور نمى توانم حادثه اى را كه از سوى خدا مقرّر شده است از
1- هود، 88.
2- يوسف، 67.
[263]
شما برطرف سازم، حكم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توكّل كردم، و همه توكّل كنندگان بايد بر او توكّل كنند(و از او استمداد نمايند)»، (...وَ مَا اُغْنِى عَنْكُمْ مِنَ اللهِ مِنْ شَىْء اِنِ الْحُكْمُ اِلاّ للهِِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ).(1)
به اين ترتيب يعقوب دستورهاى لازم را براى پيشگيرى از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولى تأكيد كرد كه من با اين دستورها نمى توانم جلو هر حادثه اى را بگيرم و در برابر همه مشكلات تدبيرى بينديشم، بلكه ما بايد آنچه در توان داريم انجام دهيم و در بقيّه بر خدا توكّل كنيم و همه بايد بر او توكّل كنند.
در واقع يعقوب با اين سخن هم توصيه به توكّل مى كند و هم دليل آن را ذكر مى نمايد، مى گويد: چون همه چيز به فرمان خداست، پس بايد بر او توكّل كرد، چرا كه در برابر اراده خدا از ديگرى كارى ساخته نيست.
روشن است كه منظور از «حكم» در اينجا «حكم تكوينى» پروردگار در عالم آفرينش است كه بازگشت به عالم اسباب مى كند و ناظر به حكم تشريعى نيست(دقّت كنيد).
* * *
در ششمين آيه نوبت به ماجراى موسى(عليه السلام) و بنى اسرائيل مى رسد در آن هنگام كه موسى(عليه السلام) دعوت خويش را آشكار كرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولى با اين همه تنها گروهى از بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، در حالى كه آنها نيز از فرعون و اطرافيانش بيمناك بودند، مبادا آسيبى به آنها برسانند و مورد شكنجه واقع شوند، زيرا هنگامى كه فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ايمان به موسى(عليه السلام)تحت سخت ترين شكنجه ها قرار مى دهد، پيداست با ديگران چه خواهد كرد، به همين دليل موسى بن عمران براى اينكه آرامشى به آنها ببخشد و از وحشت رهايى يابند، دستور توكّل را به آنها داد و فرمود: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آورده ايد و تسليم فرمان او هستيد بر او توكّل كنيد»، (وَ قَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ).(2)
يعنى تنها در سايه توكّل بر خداست كه مى توانيد با چنين حاكم نيرومند بى رحم
1- يوسف، 67.
2- يوسف، 84.
[264]
خطرناكى مبارزه كنيد، و از شرّ او در امان بمانيد.
بديهى است موسى(عليه السلام) خود در اين امر پيشگام بود، و اگر مقام توكّل را نداشت چگونه ممكن بود يك مرد چوپان با نداشتن هيچ گونه قدرت ظاهرى به جنگ يكى از بزرگترين قدرتهاى نظامى و سياسى زمان خود برود؟!
آن گروه از مؤمنان دعوت موسى(عليه السلام) را لبّيك گفتند و در پاسخ او چنين بيان داشتند: «ما تنها بر خدا توكّل داريم»! (فَقَالُوا عَلَى اللهِ تَوَكَّلْنَا...).(1)
سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض كردند: «پروردگارا! ما را مورد شكنجه اين گروه ستمگر قرار نده»! (...رَبَّنَا لاَتَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).(2)
«و ما را به رحمتت از چنگال گروه كافران رهايى بخش»، (وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِريِنَ).(3)
منظور از «فتنه» در آيه اخير، شكنجه است كه در بعضى از آيات قرآن به خصوص در سوره «بروج» در مورد اصحاب «اخدود» آمده است، و در آيه 83 كه قبل از آيه مورد بحث آمده است، نيز به آن اشاره شده.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن يا منحرف ساختن از دين و ايمان باشد، چرا كه اگر فرعونيان بر مؤمنان سلطه پيدا مى كردند آن را دليل بر حقّانيّت خود پنداشته و در طريق انحراف ثابت قدم تر مى شدند.
* * *
در هفتمين آيه نوبت به زمانهاى بعد از موسى(عليه السلام) مى رسد، در آن زمان كه بنى اسرائيل زير سيطره سلطان جبّارى به نام «جالوت» قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پيامبر زمان خود «اشموئيل» آمده، از او تقاضا كردند كه فرمانده اى لايق براى آنها تعيين كند، تا براى به دست آوردن سرزمين خود با جالوت بجنگند، اشموئيل، طالوت را كه جوان نيرومند و آگاه و از هر نظر لايقى بود براى اين امر برگزيد، بنى اسرائيل نخست زير
1- يوسف، 85.
2- يوسف، 58.
3- همان.
[265]
بار نمى رفتند، سپس با تمهيداتى از ناحيه آن پيامبر، فرماندهى او را پذيرفتند.
طالوت پس از آزمايشهاى متعدّدى افرادى را كه آمادگى بيشترى براى جهاد داشتند گزينش كرد و به ميدان نبرد آورد.
آيه مورد بحث از لحظاتى سخن مى گويد كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند لشكر نيرومند جالوت و لشكر ظاهراً ضعيف طالوت، مى فرمايد: «هنگامى كه در برابر جالوت(ستمگر و سپاهيانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز و گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر قوم كافر پيروز گردان»، (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا اَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ).(1)
درست است كه نفرات طالوت در برابر لشكر جالوت اندك بودند و ساز و برگ جنگى قابل ملاحظه اى نيز در اختيار نداشتند، ولى چيزى كه اين عدم توازن را به نفع مظلومان بنى اسرائيل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پيروز شدند، همان ايمان و توكّل آنها بر خدا و تكيه بر صبر و استقامت و تقاضاى نصرت از پيشگاه حق بود.
به همين دليل در آيه بعد مى فرمايد: «فَهَزَمُوهُمْ بِاِذْنِ اللهِ; آنها به فرمان خدا سپاه جالوت را در هم شكستند و به هزيمت واداشتند»!
بديهى است صبر و استقامت سبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پيروزى است و به همين دليل آنها اين امور سه گانه را به ترتيب در دعاى خود ذكر كردند و روح همه اينها ايمان و توكّل بر خداست.
* * *
در هشتمين آيه سخن از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و مقام توكّل اوست، در آن هنگام كه در برابر مشكلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعليم داد چگونه بر مشكلات پيروز گردد، مى فرمايد: «اگر آنها(كافران) از حق روى بگردانند(نگران مباش) بگو: خداوند مرا كفايت مى كند، هيچ معبودى جز او نيست، بر او توكّل كردم، او پروردگار عرش عظيم است»، (فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللهُ لاَ اِلَهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمَ).(2)
1- بقره، 250.
2- توبه، 129.
[266]
اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه انسان هر قدر تنها باشد اگر توكّل بر خدا داشته باشد، مشكلى ندارد، چرا كه خدا ربّ عرش عظيم و داراى قدرت بى نظير است، قدرتى كه قدرت هاى ناچيز بندگان در مقابل آن اثرى ندارد، جايى كه عرش و عالم بالا با آن همه عظمتى كه دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممكن است بندگان متوكّل را در برابر مشكلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شايان توجّه اينكه بعضى معتقدند اين آيه كه آخرين آيه سوره توبه است و آيه قبل از آن آخرين آياتى است كه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است، و جالب اينكه آياتى كه در آغاز بعثت نازل شد نيز همين حال و هوا را دارد و نشان مى دهد كه سرمايه اصلى آن حضرت در آن زمان نيز توكّل بر خدا بود، در آيه 38 سوره زمر كه مربوط به آن زمانهاست مى خوانيم: «...قُلْ حَسْبِىَ اللهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ; بگو: خداوند مرا كافى است و متوكّلان بايد بر او توكّل كنند»!
به اين ترتيب پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در آغاز و پايان كار و در همه حال، در زير چتر توكّل قرار داشت، و همين امر عامل استقامت و پايمردى و پيروزى او بود.
* * *
در نهمين آيه سخن از تمام پيامبران پيشين به ميان آمده است، از زمان نوح(عليه السلام) تا پيامبرانى كه بعد از او بودند، مى گويد: «هنگامى كه پيامبران با مخالفت قوم خود روبه رو شدند(و خود را تنها ديدند گفتند:) چرا ما بر خدا توكّل نكنيم، با اينكه ما را به راههاى سعادت رهبرى كرده و ما به يقين در برابر آزارهاى شما شكيبايى خواهيم كرد(و با اين تهديدها و آزارها دست از رسالت خويش برنمى داريم) و توكّل كنندگان بايد فقط بر او توكّل كنند»! (وَ مَا لَنَا اَلاَّنَتَوَكَّلَ عَلَى اللهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ).(1)
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه توسّل به ابزار توكّل بر خدا در برابر انبوه مشكلات طاقت فرسا كار همه انبيا در طول تاريخ بوده است و در واقع آنها با نيروى
1- ابراهيم، 12.
[267]
توكّل بر انبوه دشمنان سرسخت پيروز مى شدند، و از اينجا نقش توكّل در زندگى انسانها به خصوص رهبران و پيشوايان آشكار مى شود.
در واقع آنچه به پيامبران قدرت مى بخشيد كه با نداشتن «عِدّه» و «عُدّه» در برابر قدرتمندترين حكومت هاى بيدادگر عصر خود بايستند، و مرعوب تهديدهاى آنها نشوند همين توكّل بر خدا بود كه «ماسوى الله» را در نظر آنها كوچك و بى ارزش مى ساخت.
شايان توجّه است كه در آيه قبل(آيه 11 سوره ابراهيم) مى خوانيم: «وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» و در آيه مورد بحث مى خوانيم: «وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ».
از انضمام اين دو آيه به يكديگر استفاده مى شود كه مؤمنان واقعى همان متوكّلانند ضمناً از اين آيه استفاده مى شود كه توكّل زاييده معرفت و هدايت الهى است همان گونه كه صبر و شكيبايى در برابر آزارهاى دشمنان زاييده توكّل است(دقّت كنيد).
* * *
در دهمين آيه با ذكر نتيجه روشنى براى توكّل بر خدا همگان را تشويق به اين امر مى كند، و وعده نجات و پيروزى به آنها مى دهد، مى فرمايد: «هر كس بر خدا توكّل كند خدا كار او را به سامان مى برد، خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند، و براى هر چيز اندازه اى قرار داده است»، (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بَالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَىْء قَدْراً).(1)
در واقع خداوند وعده قطعى به همه متوكّلان داده كه مشكلات آنها را حل كند.
سپس به ذكر دليل آن پرداخته، مى فرمايد: «زيرا خداوند بر هر چيز تواناست» بديهى است چنين كسى مى تواند به تمام وعده هاى خود جامه عمل بپوشاند و مشكلات را هر قدر سنگين و سخت باشد با اراده و فرمان خود بگشايد.
جمله قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَىْء قَدْراً ممكن است پاسخ به اين سؤال باشد كه چرا گاهى نهايت توكّل را بر ذات پاك او داريم ولى پيروزيها به تأخير مى افتد؟
1- طلاق، 3.
[268]
قرآن به اين سؤال چنين پاسخ مى گويد: «شما از مصالح امور آگاه نيستيد هر چيز حسابى دارد، و هر كار زمانى را مى طلبد، و هر پديده اى در ظرف ويژه خود مطلوب است به همين دليل به مقتضاى «اَلاُْمُورُ مَرْهُونَةٌ بِاَوْقَاتِهَا» گاه مصلحت در اين است كه نتيجه به تأخير افتد، بنابراين شتابزدگى و عجله در اين گونه امور روا نيست.
شبيه همين معنى در آيه 160 سوره آل عمران آمده است كه پيروزى و شكست را از سوى خدا مى شمرد و مى گويد توكّل بر خدا راه وصول مؤمنان به پيروزى است: «اِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَ اِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَاالَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ; اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما غالب نخواهد شد، و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او شما را يارى كند؟! و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند»!
* * *
نتيجه نهايى
آيات بالا كه در آن از قديمترين انبياى الهى شروع مى شود و به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)ختم مى گردد بازتاب مسئله توكّل را در زندگى انسانها و جهاد پيامبران و پيروزى بر مشكلات از جهات مختلف روشن مى سازد و نشان مى دهد تا چه حد اين فضيلت اخلاقى كارساز و نقطه مقابل آن يعنى عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مايه سقوط فرد و جامعه است!
* * *
«توكّل» در احاديث اسلامى
در روايات اسلامى اهمّيّت فوق العاده اى به اين ارزش اخلاقى داده شده تا آنجا كه آثار و بركاتى براى آن بيان گرديده كه براى كمتر صفتى مى توان يافت، روايات زير را كه از ميان آنها گلچين كرده ايم و دقايق لطيفى كه در آن است نمونه خوبى براى اين مقصود محسوب مى شود:
1ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ سَرَّهُ اَنْ يَكُونَ اَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ
[269]
عَلَى اللهِ; كسى كه دوست دارد قوى ترين مردم باشد بر خدا توكّل كند»!(1)
2ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است: «فِى التَّوَكُّلِ حَقِيقَةُ الاِْيقَانِ; حقيقت يقين در توكّل است»!(2)
3ـ در حديث پرمعناى ديگرى در داستان ابراهيم(عليه السلام) در تفسير علىّ بن ابراهيم مى خوانيم: هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) را در منجنيق گذاشتند عمويش آزر آمد و يك سيلى محكم به صورت او زد و گفت: از مذهب توحيديّت بازگرد! (ابراهيم اعتنايى به او نكرد) در اين هنگام خداوند فرشتگان را به آسمان دنيا فرستاد تا نظاره گر اين صحنه باشند، همه موجودات از خدا تقاضاى نجات ابراهيم(عليه السلام) را كردند، از جمله زمين گفت: «پروردگارا! بر پشت من بنده موحّدى جز او نيست و هم اكنون در كام آتش فرومى رود، خطاب آمد اگر او مرا بخواند مشكلش را حل مى كنم، جبرئيل در منجنيق به سراغ او آمد و گفت: اى ابراهيم! به من حاجتى دارى تا انجام دهم؟ ابراهيم گفت: «به تو نه! امّا به پروردگار عالم آرى!» در اينجا بود كه جبرئيل انگشترى به او داد كه اين جمله ها(كه در واقع دستور نجات بود) بر روى آن نوشته شده بود: لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، اَلْجَأْتُ ظَهْري اِلَى اللهِ، اَسْنَدْتُ اَمْري اِلَى اللهِ، وَ فَوَّضْتُ اَمْري اِلَى اللهِ!(اين جمله ها كه مفهوم واقعيش همان توكّل همه جانبه بر خدا بود، كار خود را كرد، و هنگامى كه ابراهيم(عليه السلام) به ميان آتش پرتاب شد به تعبير روايت: «اَوْحَى اللهُ اِلَى النَّارِ كُونِى بَرْداً، فَاضْطَرَبَتْ اَسْنَانُ اِبْرَاهيِمَ مِنَ الْبَرْدِ حَتَّى قَالَ: وَ سَلاَماً عَلَى اِبْرَاهِيمَ; در اين هنگام خداوند به آتش وحى فرستاد كه سرد شو! آتش آن چنان سرد شد كه دندانهاى ابراهيم به هم مى خورد، سپس خطاب آمد و سلاماً على ابراهيم سرد و سالم باش براى ابراهيم (در اين هنگام آتش به محيطى آرام بخش مبدّل گشت) و جبرئيل در كنار ابراهيم قرار گرفت و با او به گفتگو نشست».
نمرود از فراز جايگاه خود چنين گفت: «مَنِ اِتَّخَذَ اِلَهاً فَلْيَتَّخِذْ مِثْلَ اِلَهِ اِبْرَاهيمَ; اگر كسى مى خواهد معبودى براى خود برگزيند همانند معبود ابراهيم(عليه السلام) را انتخاب كند»!(3)
1- كنزالعمّال، جلد 3، صفحه 101، حديث 5686.
2- غررالحكم.
3- تفسير علىّ بن ابراهيم، جلد 2، صفحه 73 و 72(با تلخيص).
[270]
آرى توكّل بر خداست كه آتش ها را به گلستان مبدّل مى كند، توكّلى همچون توكّل ابراهيم كه حتّى از دست زدن به دامان جبرئيل احساس دورى از خدا مى كند و معتقد است بايد آب را از سرچشمه گرفت تا صاف تر و زلال تر باشد!
4ـ امام صادق(عليه السلام) در تعبير ديگرى مى فرمايد: «اِنَّ الْغِنَى وَ الْعِزَّ يَجُولاَنِ فَاِذَا ظَفَرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكُّلِ اَوْطَنَاهُ; توانگرى و عزّت پيوسته در حركتند هنگامى كه به محلّ توكّل برسند آنجا را وطن خود انتخاب مى كنند».(1)
يعنى قلبى كه كانون توكّل بر خداست هم احساس بى نيازى از ماسوى الله مى كند و هم احساس عزت و قدرت، چرا كه تكيه بر قدرتى كرده كه بالاتر از همه چيز است، تكيه گاهى بى نياز از همه كس و همه چيز و قدرتى شكست ناپذير.
5 ـ در حديث ديگرى همين معنى با تعبير لطيف ديگر از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است، فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ لاَيُغْلَبُ وَ مَنْ اِعْتَصَمَ بِاللهِ لاَيُهْزَمُ; هر كسى كه توكّل بر خدا كند مغلوب نمى شود و كسى كه به دامن لطف خداوند چنگ بزند شكست نمى خورد».(2)
6 ـ در حديث ديگرى از امام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الاَْسْبَابُ; كسى كه بر خدا توكّل كند مشكلات در برابر او خاضع، و اسباب براى او سهل و آسان مى گردد».(3)
چگونه چنين چيزى نباشد در حالى كه «مسبّب الاسباب» ذات پاك خداست و همه چيز سر بر فرمان او دارد.
7ـ در حديث ديگرى از همان حضرت به اين نكته اشاره شده است كه توكّل نه تنها در عوامل برونى اثر مى گذارد كه در درون انسان نيز مؤثّر است و او را از چنگال وسوسه ها و شبهات نجات مى دهد، فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ اَضَائَتْ لَهُ الشُّبَهَاتُ; كسى كه توكّل بر خدا كند شبهات براى او روشن مى شود».(4)
8 ـ باز از همان بزرگوار خطاب به همه مردم چنين نقل شده: «يَا اَيُّهَا النَّاسُ تَوَكَّلُوا
1- اصول كافى، جلد 2، صفحه 65.
2- ميزان الحكمه، جلد 4، حديث 22547.
3- غررالحكم، حديث 9028.
4- همان مدرك، حديث 8985.
[271]
عَلَى اللهِ وَ اتَّقُوا بِهِ فَاِنَّهُ يَكْفِى مِمَّنْ سِوَاهُ; اى مردم توكّل بر خدا كنيد و به او اعتماد داشته باشيد چرا كه انسان را از غير خود بى نياز مى كند».(1)
9ـ جابر بن يزيد جُعفى مى گويد هيجده سال در خدمت امام باقر(عليه السلام) بودم هنگامى كه مى خواستم از محضرش خارج شوم با او وداع كردم و گفتم سخن سودمندى به من بفرماييد، فرمود: اى جابر! بعد از هيجده سال باز هم تقاضاى اندرزى مى كنى؟ عرض كردم: «نَعَمْ اِنَّكُمْ بَحْرٌ لاَيُنْزَفُ وَ لاَيُبْلَغُ قَعْرُهُ; آرى شما اقيانوس بى پايانى هستيد كه هيچ كس به قعر آن نمى رسد».
امام(عليه السلام) فرمود: به شيعيانم سلام برسان و بگو ميان ما و خداوند متعال خويشاوندى نيست و تنها وسيله تقرّب به او اطاعت است... «يَا جَابِرُ مَنْ هَذَا الَّذِى سَئَلَ اللهَ فَلَمْ يُعْطِهِ؟ اَوْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَكْفِهِ؟ اَوْ وَثَقَ بِهِ فَلَمْ يُنْجِهِ؟; چه كسى از خدا(از روى ايمان و اخلاص) چيزى خواسته است كه به او نداده؟ يا توكّل بر او كرده و كفايت امر او ننموده؟ يا به او اعتماد كرده، و او را رهايى نبخشيده است؟»(2)
در اين حديث توكّل بر خدا، اعتماد بر ذات پاك او، و دعا، به عنوان سه وسيله نجات و پيروزى ذكر شده است.
آرى چنين كسى آب را از سرچشمه گرفته و نيازى به اين و آن ندارد.
10ـ اين بحث را با حديثى از لقمان حكيم پايان مى دهيم هر چند سخن درباره اهميّت توكّل و اثرات آن در زندگى مادّى و معنوى انسانها بسيار فراتر از اينهاست، او به هنگام پند دادن به فرزندش فرمود: «يَا بُنَىَّ! تَوَكَّلْ عَلَى اللهِ ثُمَّ سَلْ فِى النَّاسِ، مَنْ ذَا الَّذِى تَوَكَّلَ عَلَى اللهِ فَلَمْ يَكْفِهِ؟!; فرزندم! بر خدا توكّل كن سپس از مردم بپرس آيا كسى هست كه توكّل به خدا كرده باشد و خداوند او را بى نياز نكند و مشكل او را حل نكرده باشد»؟!(3)
* * *
شكوه و عظمت اين فضيلت بزرگ انسانى يعنى توكّل بر خدا در احاديث بالا به
1- بحارالانوار، جلد 55، صفحه 265.
2- بحارالانوار، جلد 78، صفحه 183.
3- ميزان الحكمه، جلد 4، حديث 22661.
[272]
قدرى آشكار است كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مى سازد، و به عكس از دست دادن توكّل بر خدا و دلبستگى و وابستگى مطلق به ديگران صفت رذيله اى است كه انسان را از اوج عزّت و افتخار و قدرت و استقلال به پايين مى كشد، و از او فرد ضعيف و ناتوانى مى سازد كه قادر بر هيچ كار مهمّى نيست.
* * *
بعد از بيان اهمّيّت توكّل در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامى در اينجا به سراغ تحليل هايى مى رويم كه ابعاد مختلف اين بحث را روشن مى سازد:
1ـ حقيقت توكّل
همان گونه كه در آغاز بحث گفته شد توكّل از مادّه وكالت به معنى سپردن كارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به اين معنى كه دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه تا آنجا در توان دارد تلاش كند و منزلگاهها را يكى بعد از ديگرى با تمام توان بپيمايد، امّا آنچه از توان او بيرون است به خدا واگذارد و از الطاف جليّه و خفيّه او مدد بطلبد!
يكى از علماى معروف اخلاق در تفسير توكّل مى گويد: «توكّل منزلى از منزلگاههاى دين و مقامى از مقامات اهل يقين است، بلكه آن از مفاهيم درجات مقرّبين است، از نظر مفهوم پيچيده و از نظر عمل سنگين است!»
دليل بر پيچيدگى مفهوم آن اين است كه توجّه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعى شرك است، و از سوى ديگر بى اعتنايى به اسباب و جدايى كامل از آنها نيز نفى سنّت و ايراد به شريعت است كه مردم را به آنها ترغيب نموده».
سپس مى افزايد: «حقيقت توكّلى كه در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام كارها بر خدا، و صرف نظر كردن از ماسوى الله است و اين منافات با تحصيل اسباب ندارد مشروط بر اينكه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسى نشمرد».
و در ادامه اين سخن مى افزايد: «مفهوم توكّل آن گونه كه افراد نادان و احمق تصوّر كرده اند ترك فعّاليّت هاى جسمانى و تدبير عقلانى نيست كه اين جهل محض است، و در
[273]
شريعت مقدّس اسلامى حرام، چرا كه انسان مكلّف به تحصيل معاش است از راههايى كه خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غير اينها از طرق حلال... ولى با اين حال خداوند دستور داده كه به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند».(1)
در «المحجّة البيضاء» در بحث حقيقت توكّل چنين مى خوانيم: «توكّل از درهاى ايمان است، و تمام ابواب ايمان داراى سه ركن است، علم، حالت، و عمل. علم ريشه آن است، و اعمال متوكّلانه ميوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توكّل است»، سپس به شرح علمى كه ريشه توكّل را تشكيل مى دهد پرداخته و نوع و مراحل توحيد را كه ريشه توكّل است تشريح مى كند، و بعد از بيانات طولانى به حقيقت توكّل مى رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبى بر وكيل(كه در اينجا منظور خداوند متعال است) تفسير مى نمايد، و بعد به ثمرات اين حالت درونى پرداخته و آثار توكّل را در حركات و سكنات انسانى برمى شمرد.
كوتاه سخن اينكه: توكّل مفهوم بسيار ظريف و دقيقى دارد كه در عين توجّه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غير خدا و آلودگى به شرك بازمى دارد.
انسان بايد با كمال قدرت و قوّت از هر گونه وسيله مادّى براى پيروز شدن بر مشكلات بهره گيرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با اين حال متّكى به لطف پروردگار و قدرت بى پايان او باشد، و پيروزى را از او بداند نه غير او.
در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم از جبرئيل سؤال فرمود: «مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ; توكّل بر خداوند بزرگ چيست؟» عرض كرد: «اَلْعِلْمُ بِاَنَّ الَْمخْلُوقَ لاَيَضُرُّ وَ لاَيَنْفَعُ وَ لاَيُعْطِى وَ لاَيَمْنَعُ وَ اِسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ; حقيقت توكّل علم و آگاهى به اين است كه مخلوق نمى تواند زيانى برساند و نه سودى، و نه چيزى ببخشد، و نه از او بازدارد، و(ديگر) به كار بستن يأس از خلق است(يعنى همه چيز را از سوى خدا و به اذن و فرمان او بداند)».