بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد2, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     201 - اخلاق در قرآن
     202 - اخلاق در قرآن
     203 - اخلاق در قرآن
     204 - اخلاق در قرآن
     205 - اخلاق در قرآن
     206 - اخلاق در قرآن
     207 - اخلاق در قرآن
     208 - اخلاق در قرآن
     209 - اخلاق در قرآن
     210 - اخلاق در قرآن
     211 - اخلاق در قرآن
     212 - اخلاق در قرآن
     213 - اخلاق در قرآن
     214 - اخلاق در قرآن
     215 - اخلاق در قرآن
     216 - اخلاق در قرآن
     217 - اخلاق در قرآن
     218 - اخلاق در قرآن
     219 - اخلاق در قرآن
     220 - اخلاق در قرآن
     221 - اخلاق در قرآن
     222 - اخلاق در قرآن
     223 - اخلاق در قرآن
     224 - اخلاق در قرآن
     225 - اخلاق در قرآن
     226 - اخلاق در قرآن
     227 - اخلاق در قرآن
     228 - اخلاق در قرآن
     229 - اخلاق در قرآن
     230 - اخلاق در قرآن
     231 - اخلاق در قرآن
     232 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

* * *

در هفتمين و آخرين آيات مورد بحث سخن از عيبجويان استهزا كننده اى است كه به خاطر مال و ثروت، مغرور شده اند و به خود اجازه مى دهند مؤمنان راستين تهيدست را به سخريّه كشند، مى فرمايد:

«واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى، همان كس كه اموال ناچيزى گردآورى كرده و شماره مى كند(و به دقّت مراقب حفظ آن است، بى آنكه حساب حلال و حرام آن را داشته باشد) و گمان مى كند كه اموالش سبب جاودانگى اوست(نه مرگى به سراغ او مى آيد، نه حادثه اى كه سبب زوال مال و ثروت او شود!)»، (وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُّمَزَة * اَلَّذِى جَمَعَ مَالا وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ اَنَّ مَالَهُ اَخْلَدَهُ).

جمله «عَدَّده» كه ناظر به شمارش كردن اموال از سوى اين دنياپرستان است، اشاره به حرص و ولع شديد آنهاست كه هر قدر بر اموالشان افزوده مى شود باز طالب بيشترند، به همين دليل پيوسته آنها را شمارش مى كنند.

[93]

جمله اَلَّذِى جَمَعَ مَالا وَ عَدَّدَهُ در واقع به منزله علّت براى «همز» و «لمز» و عيبجويى كردن آنهاست، يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مست و مغرور ساخته كه افراد تهيدست با ايمان را به باد سخريّه و استهزاء مى گيرند و گمان مى كنند نه تنها اين ثروتها جاودانى است، بلكه به آنها نيز آب و رنگ جاودانگى مى دهد در حالى كه «از نسيمى دفتر ايّام بر هم مى خورد!»

بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتى هايى به ما نشان مى دهد كه عقل آدمى را مات و مبهوت مى كند، بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادّى پيش رفته بودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند و هنگامى كه از آنها سؤال مى شد شما با اين ثروت چه مى خواهيد بكنيد، نه تشكيل خانواده داده ايد نه مسافرتهاى تفريحى مى رويد و نه... در پاسخ مى گفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك «صفر» بر ارقام اموال ما افزدوده شود!

* * *

 

نتيجه نهايى

از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد چنين نتيجه مى گيريم كه مسئله حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شرّ و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكامل اخلاق از بزرگترين موانع محسوب مى شود.

* * *

 

حرص و دنياپرستى در احاديث اسلامى

واژه حرص و الفاظ مترادف و هم معنى آن در احاديث اسلامى، به طور وسيع مورد بحث واقع شده و آثار و پى آمدهاى بسيار منفى براى آن ذكر گرديده است كه بخشى را گلچين كرده در ذيل از نظر مى گذرانيم:

[94]

1ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه به اميرمؤمنان على(عليه السلام) فرمود: «اِعْلَمْ يَا عَلِىُّ! اَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ!; بدان اى على! كه ترس و بخل و حرص، يك غريزه هستند و همه در سوء ظن(به خدا) خلاصه مى شوند!»(1)

2ـ همين معنى به صورت ديگرى در فرمان مالك اشتر در نهج البلاغه آمده است آنجا كه امام(عليه السلام) كه امام مالك اشتر را از مشورت با بخيلان و افراد ترسو و حريصان برحذر مى دارد، سپس مى افزايد: «اِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزٌ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ; بخل و ترس و حرص، غرايز مختلفى هستند كه يك ريشه دارند و آن سوء ظنّ به خداست!»(2)

كسى كه حسن ظنّ به پروردگار و قدرت او نسبت به انجام وعده هايى كه درباره تأمين رزق و روزى بندگان تلاشگر داده، داشته باشد هرگز براى جمع آورى اموال حرص نمى زند.

و آن كسى كه توكّل بر خدا و الطاف و عنايات او دارد بى جهت از هر چيزى نمى ترسد.

و آن كس كه به رحمت و لطف او اميدوار است بخل نمىورزد.

آرى كسى كه توحيد او كامل باشد و به اسماء و صفات حُسناى الهى معتقد باشد گرفتار اين خوهاى سه گانه كثيف نمى شود كه در ظاهر سه صفت از صفات رذيله است ولى در باطن يك ريشه دارند(و به همين دليل گاه غريزه واحده به آنها اطلاق شده و گاه غرايز شتّى; چرا كه در ظاهر متعدّدند و در باطن يكى).

3ـ «حرص» در دنيا انسان را گرفتار رنج و تعب دايمى مى كند، چنان كه على(عليه السلام)فرمود: «الْحِرْصُ مَطِيّةُ التَّعَبِ!; حرص مركب رنج و زحمت است!»(3)

4ـ در تعبير ديگرى از آن حضرت آمده است «الْحِرْصُ عَنَاءُ الْمُؤَبَّدِ; حرص مايه رنج


1- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 588، شماره 3139.

2- نهج البلاغه، نامه 53.

3- غرر الحكم، حديث 820; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 586، شماره 3596.

[95]

و زحمت ابدى است».(1)

هر گاه كمى در احوال حريصان دقيق شويم و زندگى پر درد و رنج و مشقّت آنها را بررسى كنيم كه شب و روز مى دوند و اموالى را گردآورى مى كنند و بى آنكه از آن بهره اى بگيرند رها مى كنند و مى روند، به صدق كلام بالا آشناتر مى شويم و به گفته سعدى:

گفت: چشم تنگ دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور!

كه در واقع مقتبس از همين احاديث است.

5 ـ انسان حريص هرگز سير نمى شود، به همين دليل دائماً براى جمع و اندوختن ثروت تلاش مى كند و حتّى خودش از آن بهره نمى گيرد، اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سخن پر معناى ديگرى مى فرمايد: «الْحَرِيصُ فَقِيرٌ وَ لَوْ مَلَكَ الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا!; آدم حريص فقير است هر چند تمام دنيا را مالك شود!»(2)

6 ـ تنها كسانى از غناى درون بهره مند مى شوند كه اسير حرص نباشند، همان گونه كه مولا اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سخن ديگرى مى فرمايد: «اَغْنَى الْغِنَى مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ اَسِيراً!; از همه بى نيازى ها بالاتر بى نيازى كسى است كه اسير چنگال حرص نباشد!»(3)

7ـ حرص براى جمع آورى اموال دنيا سرانجام انسان را به هلاكت مى افكند، نه فقط هلاكت معنوى كه در بسيارى از اوقات هلاكت مادّى نيز به همراه دارد، در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اِنَّ الدِّينَارَ وَ الدِّرْهَمَ اَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ هُمَا مُهْلِكَاكُمْ!; دينار و درهم(سكّه هاى طلا و نقره) پيشينيان شما را هلاك كردند شما را نيز هلاك مى كنند!»(4)

8 ـ آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند تا آنجا كه راه نجات را به روى


1- غررالحكم، حديث 982; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 586، شماره 3592.

2- غررالحكم، حديث 1753; ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 587، شماره 3615.

3- اصول كافى، جلد 2، صفحه 316، حديث 76، باب «حبّ الدنيا و الحرص عليها».

4- اصول كافى، جلد 2، صفحه 316، حديث 6، باب «حبّ الدنيا و الحرص عليها».

[96]

خود مى بندد، چنانكه در مثال بسيار جالبى در كلمات امام باقر(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيَا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، كُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلَى نَفْسِهَا لَفّاً كَانَ اَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ! حَتَّى تَمُوتَ غَمّاً!; آدم حريص نسبت به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر بر اطراف خود مى تند(و پيله را ضخيم تر مى كند) سخت تر مى تواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پيله خود مى ميرد!»(1)

9ـ حرص و آز شخصيّت انسان را در هم مى شكند و ارزش او را در انظار مردم پايين مى آورد، على(عليه السلام)مى فرمايد: «الْحِرْصُ يَنْقُصُ قَدْرَ الرَّجُلِ، فَلاَيَزِيدُ فِى رِزْقِهِ!; حرص قدر آدمى را پايين مى آورد، بى آنكه چيزى بر رزق او بيفزايد!»(2)

10ـ حرص از امورى است كه سرچشمه گناهان زشت ديگرى مى شود و از آن جمله عدم مراعات حلال و حرام و ترك احترام به حقوق مردم و آلوده شدن به انواع ظلم و ستمهاست، به همين دليل اميرمؤمنان على(عليه السلام) از جمله دستورهاى مهمّى كه در فرمان معروف خود به مالك اشتر داد اين بود: «لاَتُدْخِلَنَّ فِى مَشْوَرَتِكَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ!; هرگز آدم حريص را به عنوان مشاور خود انتخاب مكن چرا كه او تمايل به ستمگرى را در نظر تو زينت مى دهد!»(3)

* * *

بدين ترتيب، حرص پيامدهاى بسيار خطرناك و زيانبارى دارد، انسان را از خدا دور مى كند، شخصيّت او را در نظرها در هم مى شكند، آرامش را از او مى گيرد، او به خاطر حرص، به گناهان بزرگ ديگرى آلوده مى شود، روز به روز از سعادت دورتر مى گردد و همچون بنده اى اسير و ذليل و گرفتار مى شود و در يك كلمه دين و دنياى او تباه مى گردد.

* * *


1- غررالحكم، حديث 1550; تصنيف الغرر، صفحه 294.

2- غررالحكم، حديث 6628.

3- نهج البلاغه، نامه 53.

[97]

1ـ تعريف حرص

گر چه معنى و مفهوم «حرص» اجمالا بر همه روشن است، ولى توجّه به مفهوم دقيق آن نكته هاى تازه اى را به ما مى آموزد.

«راغب» در «مفردات» حرص را به معنى شدّت تمايل به چيزى مى داند و مى گويد: اين واژه در اصل به معنى فشردن لباس به هنگام شستشو به وسيله كوبيدن چوب مخصوصى بر آن است!

اميرمؤمنان على(عليه السلام) تعبير بسيار جالبى در تعريف حرص دارد، هنگامى كه از حضرتش پرسيدند: حرص چيست؟ فرمود: «هُوَ طَلَبُ الْقَلِيلِ بِاِضَاعَةِ الْكَثِيرِ!; حرص آن است كه انسان چيز كمى را جستجو كند در برابر چيز بسيارى را كه از دست مى دهد!»(1)

علماى اخلاق، حرص را از رذايل اخلاقى و متعلّق به قوّه شهويّه مى دانند و در تعريف آن چنين مى گويند: «حرص صفتى است نفسانى كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج خود وامى دارد و از شعب حبّ دنيا و از صفات مهلكه و از اخلاق گمراه كننده است، حرص به بيابانى مى ماند كه كرانه هاى آن ناپيداست و همچون سرزمين وحشتناك بى انتهاست كه هر قدر حريص در آن پيش مى رود به آخر آن نمى رسد.

«حريص» به كسى مى ماند كه مبتلا به بيمارى استسقاء شده است هرچه آب مى آشامد تشنگى او فرو نمى نشيند.

«حريص» هيچ دليل منطقى را نمى پذيرد، مثلا اگر به او گفته شود كه هشتاد سال عمر كرده اى و چيزى از عمر تو باقى نمانده، اين همه تلاش و وَلَع براى جمع آورى مال به خاطر چيست؟! در عين اينكه پاسخى براى اين سؤال ندارد باز هم دست از كار خود نمى كشد، بلكه به عكس، گاهى انسان با افزايش سن و سال و نزديك شدن به آخر خط، حريص تر مى شود، چنانكه در حديث معروفى از پيامبر اكرم(عليه السلام) آمده است: «يُشِيبُ بْنُ آدَمَ وَ يَشُبُّ فِيهِ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاَْمَلِ!; انسان پير مى شود امّا دو صفت در او جوان مى گردد: حرص و آرزوهاى طولانى!»(2)


1- سفينة البحار، مادّه حرص.

2- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 22.

[98]

2ـ آثار شوم حرص در زندگى فردى و اجتماعى بشر

در آيات و رواياتى كه قبلا به طور مشروح آمد، آثار سوء حرص به خوبى تبيين شده بود و مطالعه آنها ما را از هرگونه شرح و تفسير ديگر بى نياز مى سازد، از جمله اينكه:

1ـ حرص انسان را به رنج و زحمت ابدى گرفتار مى سازد.

2ـ حريص هرگز سير نمى شود و به همين دليل اگر مالك تمام دنيا گردد باز فقير است.

3ـ حريص همچون فقيران زندگى مى كند و همچون فقيران مى ميرد، ولى همچون اغنيا در قيامت محاسبه مى شود.

4ـ حرص انسان را به هلاكت مى افكند، زيرا شخص حريص به خاطر دلباختگى به دنيا خطراتى را كه در اطراف او وجود دارد نمى بيند و با عجله و شتاب به پيش مى تازد.

5 ـ آدم حريص روز به روز خود را گرفتارتر مى كند و سرانجام راه نجات را بر خود مى بندد.

6 ـ حرص آبروى انسان را مى ريزد و ارزش او را در نظرها پايين مى آورد، چرا كه شخص حريص براى رسيدن به مقصود خود حتّى ملاحظات اجتماعى را كنار مى گذارد و همچون اسيرى كه زنجير به گردن او افكنده باشند به اين سو و آن سو كشيده مى شود.

7ـ حرص، انسان را آلوده به انواع گناهان: دروغ، خيانت، ظلم و غصب حقوق ديگران مى كند، چرا كه اگر بخواهد حلال و حرام خدا را رعايت كند به مقصودش نمى رسد.

8 ـ حرص، انسان را از خدا دور مى سازد، در نظر بندگان خدا كوچك مى كند، آرامش را از او سلب مى نمايد و زندگى توأم با ناراحتى و شكنجه براى او به بار مى آورد.

9ـ حريص اموالى را مى اندوزد كه زحمت و مسؤوليّتش از آن اوست و سود و استفاده اش از آن ديگران.

10ـ حرص نتيجه سوء ظنّ به خداست و محصولش تشديد اين سوء ظنّ مى باشد.

[99]

3ـ غناى درون!

اين نكته قابل توجّه است كه حريص غنا و بى نيازى را در برون مى جويد در حالى كه ريشه غنا را بايد در درون جان پيدا كرد، از يكى از دانشمندان سؤال شد حقيقت غنا و بى نيازى چيست؟ در پاسخ گفت: اين است كه آرزوهايت كوتاه باشد و به آنچه خدا به تو داده است راضى شوى.

در حديث بسيار پر معنايى كه هم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده و هم از اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى خوانيم: «خَيْرُ الْغِنىَ غِنَى النَّفْسِ; بهترين بى نيازى، بى نيازى روح انسان است».(1)

در تعبير ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «الْغِنَى فِى الْقَلْبِ، وَ الْفَقْرُ فِى الْقَلْبِ; غنا و بى نيازى در درون جان انسان است، فقر و نياز نيز در درون جان اوست».(2)

آرى اگر روح به خاطر حرص گرسنه باشد، تمام دنيا را به انسان بدهند باز فقير است و اگر روح بى نياز و سيراب گردد، تمام جهان را از او بگيرند بى نياز است.

* * *

 

4ـ حرص مذموم و ممدوح

واژه «حرص» معمولا بار منفى دارد و هرگاه اطلاق مى شود از آن حرص بر مال، ثروت، مقام و ساير شهوات مادّى به ذهن مى رسد، اين به خاطر آن است كه غالباً اين واژه در اين گونه موارد به كار مى رود كه عموماً مذموم و نكوهيده است.

ولى گاه اين واژه در مواردى به كار مى رود كه شايسته ستايش است، نه تنها جزء اخلاق رذيله نيست بلكه فضيلتى محسوب مى شود و آن در جايى است كه اين صفت در مورد علاقه شديد به كارهاى خير به كار رود.

قرآن مجيد يكى از فضايل پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را «حرص بر هدايت مردم و نجات آنها از


1- امالى صدوق، صفحه 394; غررالحكم، حديث 4949.

2- بحارالانوار، جلد 69، صفحه 68.

[100]

گمراهى» مى شمرد، مى فرمايد: «لَقَدْ جَائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ; به يقين رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است».(1)

در جاى ديگر مى فرمايد: «اِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَاِنَّ اللهَ لاَيَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ; هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى(سودى ندارد چرا كه) خداوند كسى را(كه به خاطر اعمال و صفات زشتش) گمراه ساخته، هدايت نمى كند و آنها ياورانى نخواهند داشت».(2)

شبيه اين معنى در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است.(3)

البتّه در قرآن مجيد اين واژه در مصاديق منفى آن نيز به كار رفته است.

در روايات اسلامى نيز واژه «حرص» در موارد زيادى در جايى به كار رفته است كه بار مثبت دارد.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه معروف همّام ضمن بيان صفات پرهيزكاران مى فرمايد: «فَمِنْ عَلاَمَةِ اَحَدِهِمْ اَنَّكَ تَرى لَهُ قُوَّةً فِى دِين وَ حِرْصاً فِى عِلْم; از نشانه هاى آنان(پرهيزكاران) قدرت در دين... و حرص در كسب دانش است.»(4)

در روايات متعدّدى از نشانه هاى انسان با ايمان، حرص در فقه يا حرص در جهاد، يا حرص در تقوا ذكر شده است.(5)

اين سخن را با حديثى از امام باقر(عليه السلام) پايان مى دهيم: «لاَ حِرْصَ كَالْمُنَافِسَةِ فِى الدَّرَجَاتِ!; حرصى برتر از رقابت با يكديگر در وصول به درجات(بالا در نزد خدا) نيست!»(6)

بنابراين حرص مفهوم گسترده اى دارد كه به معنى شدّت علاقه به چيزى و تلاش فوق العاده براى وصول به آن است كه اگر در طريق خير و سعادت باشد ممدوح و هرگاه در طريق دنياپرستى باشد مذموم است، ولى غالباً اين واژه بار منفى دارد.

* * *


1- توبه، 128.

2- نحل، 37.

3- يوسف، 103; نساء، 129.

4- نهج البلاغه، خطبه 193.

5- بحارالانوار، جلد 64، صفحه 271، حديث 3 و صفحه 294، حديث 18.

6- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 589، حديث 3646.

[101]

5 ـ طرق درمان «حرص»

مى دانيم هميشه براى درمان اساسى يك بيمارى جسمانى، بايد به سراغ عوامل و ريشه هاى آن برويم، چرا كه بدون ريشه كن شدن آن عوامل، نتايج همچنان باقى و برقرار است و اگر به طور موقّت با داروهاى مسكّن آثار آن را بپوشانيم باز بعد از مدّتى خود را نشان مى دهد.

بيماريهاى اخلاقى نيز به يقين همين گونه است حتماً بايد ريشه يابى شود، سپس ريشه ها را بخشكانيم.

همان گونه كه قبلا اشاره شد(و در احاديث اسلامى نيز آمده بود) يكى از ريشه هاى حرص، سوء ظنّ به خدا و عدم توكّل بر اوست كه بازگشت به تزلزل پايه هاى توحيد افعالى مى كند.

كسى كه خدا را قادر و رازق مى داند و كليد همه نيكى ها را به مضمون (بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيرٌ(1)) در دست او مى بيند، حرص در جمع مال و مواهب ديگر مادّى نخواهد داشت.

كسى كه ايمان كامل به وعده هاى الهى دارد و پيام «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللهِ بَاق...;(2) آنچه نزد شماست فانى مى شود امّا آنچه نزد خداست باقى مى ماند» را به گوش جان شنيده و پذيرفته است، به جاى حرص در جمع آورى مال، حرص در انفاق فى سبيل الله دارد.

هنگامى كه پايه هاى ايمان، به ويژه توحيد افعالى در وجود انسان متزلزل گردد صفات رذيله بى شمارى به سراغ انسان مى آيد كه يكى از خطرناك ترين آنها حرص است، پس با تقويت پايه هاى ايمان بايد به مقابله با آن برخاست.

يكى ديگر از ريشه هاى حرص، جهل و بى خبرى نسبت به پى آمدهاى آن مى باشد.

اگر انسان بداند حرص، آرامش او را در تمام زندگى بر هم مى زند، حرص مايه رنج و تعب دايمى اوست، حرص شخصيّت او را در هم مى كوبد و در انظار خوار و خفيف


1- آل عمران، 26.

2- نحل، 96.

[102]

مى سازد، حرص سبب مى شود كه در عين غنا همچون فقيران زندگى مى كند، او زحمت بكشد و اموالش را براى ديگران ذخيره كند، در قيامت حساب آنها را بايد پس دهد، ولى در دنيا ديگران لذّت آن را ببرند.

آرى اگر حريص در اين پيامدها بينديشد قطعاً در روح او اثر مى گذارد.

مرحوم فيض كاشانى در «المحجّةُ البيضاء» مى گويد: داروى بيمارى حرص سه ركن دارد «صبر» و «علم» و «عمل» كه مجموع آن پنج چيز مى شود.

نخست اقتصاد و ميانه روى در هزينه هاى زندگى، زيرا كسى كه هزينه هايش افزون گردد، زندگى آميخته با قناعت او را سير نمى كند، بنابراين رعايت اعتدال و ميانه روى در صرف اموال دشمن حرص است.

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنِ اقْتَصَدَ اَغْنَاهُ اللهُ، وَ مَنْ بَذَّرَ اَفْقَرَهُ اللهُ; كسى كه اعتدال در هزينه هاى زندگى را رعايت كند خدا او را بى نياز مى كند و كسى كه اسراف و تبذير كند فقيرش مى سازد».(1)

دوّم هنگامى كه مال به اندازه كافى براى زيستن دارد، نگران آينده نباشد چرا كه بسيارى از حريص ها به خاطر تأمين آينده حرص مى زنند، آينده اى كه با تدبير در موقع خود قابل تأمين است، اين همان است كه قرآن مى گويد: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ...; شيطان شما را(به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى مى دهد و به فحشاء (و زشتى ها) امر مى كند!»(2)

سوّم در فوايد قناعت و عزّت حاصل از آن و زيانهاى حرص و طمع و ذلّت ناشى از آنها بينديشد تا انگيزه اى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ اِسْتِغْنَاهُ عَنِ النَّاسِ; عزّت مؤمن از بى نيازى او از مردم است».(3)

چهارم در تاريخ گذشتگان مخصوصاً گروهى از يهود حريص و دنياپرستان از اقوام ديگر بينديشد و حال آنها را با حال انبيا و اولياء الله مقايسه كند و عقل خود را در اين


1- ميزان الحكمه، جلد 3، صفحه 2557.

2- بقره، 268.

3- شرح فارسى غررالحكم، جلد 5، صفحه 338.

[103]

ميان به داورى طلبد كه آيا به آن گروه بپيوندد يا به اين گروه؟ آنهايى كه با افتخار زيستند و با افتخار از جهان چشم پوشيدند و به جوار رحمت حق با روحى پاك و اعمالى صالح شتافتند، يا كسانى كه بدنام زيستند و بدنام از دنيا رفتند و با كوهى از گناه به سوى سرنوشت شومشان در قيامت شتافتند؟!

پنجم در خطرات مال و ثروت بى حساب بينديشد و آفات دنيا و آخرت اين كار را در نظر بگيرد و نيز در آرامش و امنيّت حاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فكر كند، هميشه در امر دنيا به زيردستان خود نگاه كند، نه به آنها كه بالادست او هستند، چرا كه شيطان دائماً او را تحريك مى كند كه به افراد بالاتر نگاه كند و به او مى گويد تو چه چيز از آنها كم دارى؟ چرا تلاش نمى كنى؟ ببين آنها چگونه غرق ناز و نعمتند و از لذايذ دنيا بهره مى گيرند؟! تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفته اى و دائماً حلال و حرام مى كنى، مگر آنها خوف از خدا ندارند يا تو از آنها ديندارترى؟!

ابوذر مى گويد: «اَوْصَانِى خَلِيلِى(صلى الله عليه وآله) اَنْ اَنْظُرَ اِلَى مَنْ هُوَ دُونِى، لاَ اِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِى; يار با وفاى من(رسول خدا(صلى الله عليه وآله)) به من سفارش كرد(در امر دنيا) هميشه به زيردستان بنگرم نه به بالادستان!»(1)

* * *

 

6 ـ رفع يك اشتباه

در اينجا ممكن است بعضى تصوّر كنند اسلام با توجّه به روايات و آيات بالا چندان تمايلى به پيشرفت زندگى مادّى مردم ندارد و از اصول تمدّن مادّى و ترقّى صنايع ناخشنود است; زيرا پيروان خود را دعوت به بيگانگى از دنيا مى كند! در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است، اسلام با حرص و دنياپرستى و فدا كردن همه ارزشها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه مى كند، نه از به كارگيرى مواهب دنيا در مسير عزّت و آزادگى و ارزشهاى معنوى.


1- اقتباس از المحجّة البيضاء، جلد 6، صفحه 58 تا 54(با تلخيص).

[104]

توضيح اينكه: مواهب مادّى در حدّ ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد ديگر، هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمينه هاى رشد معنوى و تعالى انسانى استفاده شود مطلوبند و اگر از آنها در راه خودكامگى و هوسرانى استفاده شود و يا اين مواهب به صورت هدف نهايى در آيد و انسان را از اهداف اصلى آفرينشش بيگانه سازد قطعاً نامطلوب است.

اين درست به ابزار و وسايل صنعتى جديد مى ماند كه قابل بهره گيرى دوگانه است، هواپيماها مى توانند وسيله اى براى نقل و انتقال سريع و آسان انسانها در طريق كسب دانش و تأمين روزى حلال و گسترش عدالت و كمك به نيازمندان و عمران و آبادى باشند، همان گونه كه مى توانند وسيله اى براى فروريختن بمب هاى ويرانگر، يا به صورت ابزار كشتار جمعى در آيند كه نه بر انسان رحم كند نه بر حيوان و گياه!

بنابراين نبايد نكوهش از حرص و دنياپرستى، بهانه اى براى رها كردن فعاليّت هاى مثبت اقتصادى و رشد و شكوفايى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بيكاره خود را زير پوشش كناره گيرى از حرص و دنياپرستى قرار دهند و آن را توجيهى براى كاستى هاى خود بدانند.

 

[105]

 

 

 

 

 

 

5

 

حبّ دنيا

 

اشاره

يكى از ريشه هاى «حرص» كه به عواقب دردناك آن در بحث گذشته اشاره شد، دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنياست.

هنگامى كه آتش سوزان اين عشق در درون جان انسان زبانه مى كشد او را به سوى حرص و ولع نسبت به مواهب دنياى مادّى مى كشاند، مانند: ساير عشّاق بى قرار كه فارغ از هرگونه فكر منطقى پيوسته دست و پا مى زنند و روز به روز خود را در اين لجنزار آلوده تر مى سازند.

به همين دليل قرآن مجيد براى خشكانيدن ريشه حرص و ولع به سراغ حبّ دنياى افراطى و يا به تعبير ديگر «دنياپرستى» مى رود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را در نظرها مى شكند تا عاشقان بى قرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.

با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى گرديم و تعبيرات دقيق و حساب شده قرآن را در اين زمينه بررسى مى كنيم.

* * *

[106]

1ـ قرآن در موارد متعدّدى زندگى دنيا را نوعى بازيچه كودكانه و لهو و سرگرمى مى شمرد، مى فرمايد:

«وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ...; زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست.»(1)

در جاى ديگر مى فرمايد: «اِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الاَْمْوَالِ وَ الاَْوْلاَدِ...; بدانيد زندگى دنيا فقط بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.»(2)

در حقيقت دنياپرستان را به كودكانى تشبيه مى كند كه از همه چيز غافل و بى خبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتّى خطراتى را كه در يك قدمى آنها وجود دارد نمى بينند!

بعضى از مفسّران زندگى انسان را به پنج دوران(از كودكى تا چهل سالگى) تقسيم كرده اند و براى هر دورانى مدّت هشت سال قائلند و مى گويند: هشت سال به بازى مشغول است، هشت سال به لهو و سرگرمى ها، هشت سال در بحبوحه جوانى به سراغ زينت و زيبايى مى رود، هشت سال به تفاخر و فخرفروشى مى پردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال تكاثر و افزون طلبى در اموال و نيروها مى رود و در اينجا شخصيّت انسان تثبيت مى شود و اين حالت تا آخر عمر ممكن است باقى بماند و در نتيجه مجالى براى دنياپرستان جهت انديشيدن به حيات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.

* * *

2ـ در آيات ديگرى زندگى دنيا سرمايه «فريب و غرور» شمرده شده است، مى فرمايد: «...وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا اِلاّ مَتَاعُ الْغُرُورِ; زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست!»(3)

در جاى ديگر مى فرمايد: «...فَلاَتَغُرَّنَكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ لاَيَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ; پس


1- انعام، 32.

2- حديد، 20.

3- آل عمران، 185.

[107]

مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مبادا(شيطان) فريبكار شما را به(كرم) خدا مغرور سازد و فريب دهد!»(1)

اين تعبيرات نشان مى دهد كه زرق و برق دنياى فريبنده يكى از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوى انسان است كه تا اين مانع را پشت سر ننهد راه به جايى نمى برد.

زندگى دنيا همچون سرابى است كه تشنه كامان را در بيابان سوزان تعلّقات مادّى به سوى خود فرامى خواند، امّا هنگامى كه نزد آن مى آيند چيزى كه عطش را فرونشاند پيدا نيست، بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آنها را تشنه تر مى كند، باز سراب را در فاصله ديگرى جلو خود مى بينند و به گمان اينكه آنجا آب است به سوى آن مى شتابند و باز هم تشنه تر و تشنه تر مى شوند تا هلاك گردند.

بسيارند كسانى كه سالها به سوى دنيا دويده اند، هنگامى كه به آن رسيده اند صريحاً اعلام مى كنند نه تنها گمشده خود را(يعنى آرامش و آسايش) پيدا نكرده اند، بلكه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه ديده اند، غالباً به جاى آرامش، نگرانى ها و اضطراب هاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندين برابر شده است!

* * *

3ـ گروه ديگرى از آيات از اين حقيقت پرده برمى دارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنيا انسان را از آخرت غافل مى كند; يعنى شغل شاغل و همّ واحد آنها مى شود و تمام توجّه آنان را به سوى خود جلب مى كند.

مى فرمايد: «يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمُ غَافِلُونَ; آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت غافلند!»(2)

آنها حتّى زندگى دنيا را نشناخته اند و به جاى اينكه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهى براى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهت به دست آوردن فضايل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خود شناخته اند و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مى شوند.


1- لقمان، 33.

2- روم، 7.

[108]

در جاى ديگر مى فرمايد: «اَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الاْخِرَةِ; آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد؟!» سپس مى افزايد: «فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِى الاْخِرَةِ اِلاّ قَلِيلٌ; با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى بيش نيست».(1)

آرى افراد كم ظرفيّت و هوسباز، چنان دنياى كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوه مى كند كه حيات جاويدان و ابدى را كه مملوّ از مواهب الهى است به فراموشى مى سپارند.

* * *