میسازد و يا جامه فراهم میكند . صندلی برای چوب ، و خانه برای سنگ وآجر و گچ و آهن ، اتومبيل برای مجموعهای از فلز و غيره كمال محسوبنمیشود و اين مواد به سوی اين صور و شكلها حركت نمیكنند ، ولی نتيجهایكه انسان از آنها میگيرد از قبيل نشستن روی صندلی و سكنی در خانه و حركتبا اتومبيل و پوشيدن جامه برای انسان يك كمال و حداقل يك امر نافعمحسوب میگردد . ولی ميان كار خدا و نتيجهای كه بر آن مترتب میشود رابطه واقعی و طبيعیبرقرار است ، يعنی غايت و نتيجه هر كار عبارت است از كمال واقعی خودآن كار . خداوند آفريده خود را كه فعل او و كار اوست به سوی كمال خود آنآفريده سوق میدهد ، آنچنانكه میبينيم كه هر دانه ای و بذری به سوی غايتو كمال خويش در حركت است . مسالهای كه اكنون طرح میشود اين است كه دنيا و طبيعت مساوی است باتغيير و دگرگونی و عدم ثبات ، يعنی در طبيعت هر مقصود و غايتی كه درنظر بگيريم خود آن به نوبه خود ناثابت و تغييرپذير است . به عبارتديگر ، هر چيز موقت و پايان پذير است ، همه مراحل طبيعت " منزل "است و خاصيت منازل بين راه را دارد ، هيچ كدام مقصد نهايی نيست .اينجاست كه فكر بيهودگی و پوچی در آفرينش برای گروهی پيدا شده است ،میگويند جهان حكم قافله ای را دارد كه دائما در حركت است و منزل عوضمیكند و هيچگاه به مقصد واقعی نمیرسد ، هر مقصد به نوبه خود يك منزلاست ، زيرا طبيعت از آن |