اين مطلب را به بيانی ساده تر نيز میتوان ادا كرد و آن اينكه خداوندمردم را دعوت كرده است به ايمان و نيكوكاری . مردم از لحاظ پذيرش ايندعوت دو گونه شدهاند : برخی اين دعوت را پذيرفته و نظام فكری و اخلاقی وعمل خود را بر آن تطبيق دادهاند و برخی ديگر نپذيرفته و به بد كاری وفساد پرداختهاند . از طرف ديگر ، میبينيم كه نظام اين جهان بر اين نيستكه صد در صد نيكوكاران را پاداش بدهد و بدكاران را كيفر ، بلكه برخینيكوكاريها هست كه حيات انسان با آن پايان میيابد و مجالی برای پاداشنيست ، پس جهانی ديگر بايد باشد كه نيكوكاران پاداش كامل نيكوكاری خودرا دريافت كنند و بدكاران كيفر كار بد خود را ، و گرنه برخلاف عدل الهیاست . حكمت الهی ما انسانها كارهايمان بر دو قسم است : كارهای عبث و بيهوده كه نتيجهای بر آنها مترتب نيست ، يعنی هيچ تاثيری در رساندن ما به كمالاتی كه دراستعداد ما هست و به عبارت ديگر در رساندن ما به سعادت واقعی ندارد ،و ديگر كارهای بخردانه و عقل پسند كه نتايج خوب و مفيدی به بار میآورد وما را به كمال لايقمان میرساند . نوع اول را كارهای لغو و باطل و پوچ ونوع دوم را كارهای اصيل و حكيمانه میناميم . پس كار حكيمانه ما انسانها عبارت است از كاری كه ما را به كماللايقمان برساند . كار حكيمانه خداوند چطور ؟ آيا كار |