بلكه وى عالم ربانى و داراى علم لدنى بوده است . در روايتى از معصومين عليه السلامدر شاءن آن حضرت آمده است كه : انه زق العلم زقا زفه اى اطمعه . يعنى آن حضرت در كودكى (از پدر بزرگوار خويش ) علم آموخت ، آن گونه كه كبوتربچه خود را غذا مى دهد و آب مى خوراند، و هم يعنى آن حضرت چشيده است علم را چشيدنى .(3) عبد صالح آن بزرگوار تن به شهادت داد و دست از يارى برادر، كهحامل و مدافع حقيقت دين بود، برنداشت . پس او براستى عبد صالح بوده است . بنابراينخوب است نماز گزاران توجه داشته باشند كه در سلام نماز وقتى مى گويند: السلام علينا و على عباد الله الصاحين سلام به آن حضرت هم داده و مىدهند، از هر كجا كه باشند. از رئيس مذهب شيعه ، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام دستور رسيده است كه درزيارتنامه آن بزرگوار بخوانيم : السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤ منين و الحسنو الحسين صلى الله عليه و آله (4) سلام بر تو اى بنده شايسته خدا، و مطيع امر خدا ورسول او، و مطيع امير المؤ منين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم . متن زيارتنامه فوق در آينده خواهد آمد. امير المؤ منين عليه السلام دست فرزند را مى بوسد! پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام ام البنين سلام الله عليه قنداقه او رابه دست امير المومنين عليه السلام داد كه با اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حقببيند و حق بشنود. حضرت عباس در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را به نامعمويش عباس ، عباس نهاد. ثم قبل يديه و استعبر و بكى . (5) سپس دستهاى او را بوسيد و قطرات اشك به صورت نازنينش جارى شد و فرمود: گويامى بينم اين دستها يوم الطف در كنار شريعه فرات در راه يارى برادرش حسين عليهالسلام از بدن جدا خواهد شد. و از اينجاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسيد. چنانچه وارد است رسول خدا صلى الله عليه و آله دست دخترش ، حضرت فاطمه زهراسلام الله عليه ، را مى بوسيد (6) و وى را به جاى خود مى نشانيد. و از اينجا كثرتعطوفت شاه ولايت ، امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام مظلوم تاريخ ، نسبتبه اين مولود بزرگوار معلوم مى شود (7) فاطمه زهرا سلام الله عليه و دستهاى بريده عباس عليه السلام نقل شده است كه در روز قيامت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليهالسلام مى فرمايد: به فاطمه زهرا سلام الله عليه بگو براى شفاعت و نجات امت چهدارى ؟ على عليه السلام پيام رسول خدا صلى الله عليه و آله را به حضرت فاطمهسلام الله عليه ابلاغ مى كند و فاطمه سلام الله عليه در جواب مى گويد: ياامير المؤ منين كفانا لاحل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابنى العباس . اى امير مؤ منان ، براى مادر مقام شفاعت ، دو دست بريده پسرم ، عباس ، كافى است . (8) امام حسين و قمر بنى هاشم عليه السلام آن حضرت در عصر تاسوعا به برادر بزرگوارش ، قمر بنى هاشم عليه السلامفرمود: اركب بنفسى يا اخى ، حتى تسالهم عما جاءهم : برادر، جانم به فدايت! سوار بر اسب شو و نزد آنان رو و بپرس كه از چه رو بدينجا آمده اند؟. (9) از اينجا بايد پى به عظمت قمر بنى هاشم عليه السلام برد كه شخصيتى چون حسينبن على عليه السلام ، كه امام على الاطلاق و واسطه فيض بين خالق و عالم ممكنات است ازسر لطف ، به وى فدايت شوم مى گويد! امام زين العابدين و قمر بنى هاشم عليه السلام امام چهارم عليه السلام مى فرمايد: و اءن للعباس عند الله تبارك و تعالىلمنزله يغطه بها جميع الشهداء يوم القيامه (10): براى حضرتابوالفضل عليه السلام در نزد خداوند تبارك و تعالى مقام شامخى است كه همه شهيداندر روز قيامت به حال او غبطه مى خورند. (11) امام صادق و قمر بنى هاشم عليه السلام پيشواى ششم شيعه عليه السلام مى فرمايد: كان عمنا العباس بن على نافذ البصيرة ، صلب الايمان ، جاهد مع ابى عبدالله وابلى بلاء احسنا و مضى شهيدا(12): عموى ما، عباس بن على عليه السلام ، بصيرتىنافذ و ايمانى استوار داشت . و همراه برادرش اباعبدالله عليه السلام جهاد كرد و نيكواز امتحان برآمد و به شهادت رسيد. حضرت بقية الله و قمر بنى هاشم عليه السلام : در زيارتنامه منسوب به حضرت ولى عصرعجل الله تعالى فرجه الشريف مى خوانيم : السلام على العباس بن امير المؤ منين المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسهالفادى له الواقى الساعى اليه بمائه المقطوعة يداه سلام بر عباس فرزند امير المؤ منين عليه السلام كه جانش را در راه مواسات با برادرش تقديم نمود، دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت ازبرادرش قربانى ساخت ... در اين سلام حضرت بقية الله حجة بن الحسن العسگرى -عجل الله تعالى فرجه الشريف - به چند فضيلت ازفضايل حضرت عباس عليه السلام اشاره فرمود است : 1- جانش را نثار برادر كرد. 2- دنيا را وسيله نيل به آخرت قرار داد. 3- نگهبان سپاه و خيام حرم حضرت سيد الشهداء عليه السلام بود و سعى فراوان كردتا آب را به لب تشنگان برساند. 4- دو دستش در راه جهاد فى سبيل الله قطع شد. سپس حضرت مى فرمايد: خدا لعنت كند دو قاتل او يزيد بن رقاد و حكيم بنطفيل را. (13)
به دريا پا نهاد و خشك لب بيرون شد از دريا
مروت بين ، جوانمردى نگر، غيرت تماشا كن ؛
از ملاحظه كلمات ائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - در باب قمر بنى هاشم عليهالسلام ، براى انسان يقين حاصل مى شود كه فرزند رشيد ام البنين سلام الله عليه نزدآن بزرگواران از مقام و منزلت بس بزرگى برخوردار است ، چنانكه كرامات مذكور دربخش در بخش پايانى كتاب حاضر نيز بروشنى مؤ يد ابن امر مى باشد. دانشمند محترم ، جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى عطايى خراسانى مى نويسد: حضرت آية ا... دربندى به حضرت آية ا... شيخ مرتضى انصارى گفت : چون شيعه اماميهشما تقليد مى كنند و فعل شما حجت است ، خوب است هنگام تشرف ، به آستان مقدسه امامعليه السلام را ببوسيد و جبهه بر آن بساييد. شيخ فرمود: من آستان و عتبه مقدسه حضرت ابىالفضل العباس عليه السلام را مى بوسم ، تا چه رسد به آستان مقدس حضرت ابىالفضل العباس عليه السلام را مى بوسم چونمحل قدمهاى زائرين آن بزرگوار است تا چه رسد به اينكه آستان و عتبهابوالفضل عليه السلام فرزند على عليه السلام باشد. آرى ، مردان با ايمان و روشن ضمير، جان در راه امام عليه السلام دادند، مانند كميلها،قنبرها، رشيدها، حبيبها، مسلمها، عابسها، و آن همه شهداى را فضيلت و حقيقت ، چگونه مىشود فرزندان همان پدران ، و شاگردان همان مكتب ، حبت از بوسيدن و جبهه سايى بردربار آنان خوددارى كنند و گوش به ياوه سرايى اين ياوه سرايان دهند كه مى گويند:شرك است ، بت پرستى است ! با اينكه معنى شرك و بت پرستى و كفر را نفهميده و خود،هم مشركند و هم بت پرست و هم كافر!. (14) مجتهد بزرگ شيعه و عتبه عباس بن على عليه السلام را مى بوسد مؤ لف اسرار الشهاده مى نويسد: آيت تحقيق ، پيشواى سالكان راه حق ، مجدد مذهب در قرن دوازدهم ، آيت الله العظمىمحمدباقر بهبهانى ره (متوفى سال 1205 ه ق ) (15) در رواق شرقى حرمحضرت امام حسين عليه السلام پايين پاى شهداى عاشورا، دفن شد. اين شخصيت بزرگجهان تشيع چون داخل حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى شد، درگاه حرم راهمانند حمر سيد الشهدا امام حسين صلوات الله عليه مى بوسيد (16). و شيوه اين عالممتبحر، برهانى است براى هر كه خواهان حق باشد كه به طورى كه در قرآن كريم سورهيونس آيه 36 آمده است كه : افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا انيهدى فما لكم كيف تحكمون يعنى : پس آيا آنكه به حق هدايت مى كند شايستهتر است كه از او پيروى شود يا آنكه ره نمى پويد مگر آنكه هدايت گردد! و چگونه چنينقضاوت باطل براى بتها مى كنيد (كه آنقدر بيخرد و نادانيد). (17) حال ديگر با خوانندگان محترم و جوانمردان آزاده ، نه قلم بدستان و خطيبان مزدور و بىتقوى و گستاخ ، كه درك اين همه عظمت بر ايشانمشكل است ، و احيانا كر و كور و گنگ هستند... در چند سال اخير، برخى قلمهاى وهابى زده و مزدور استعمار دانسته يا ندانسته ، به مكتبوحى و امامت جسارتها كرده اند. امثال اين كوردلان ، در گذشته تاريخ نيز بوده اند؛ آرى ،شب پرگان مرده ، ولى آقتاب درخشان مانده و همچنان نور افشانى مى كند. اميد است كهشب پرستان عصر ما، اين مطالب را خوانده ، به خود آيند و توبه كنند تا گرفتار غضبالهى در دنيا و آخرت نگردند. كتاب حاضر در سه بخش تنظيم شده است : بخش اول : آشنايى با پدر، مادر، و خاندان قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام . بخش دوم : مرورى بر زندگانى افتخار آفرين عبد صالح خدا، پرچمدار كربلا،حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام . بخش سوم : كرامات حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام نسبت به شيعيان ،اهل سنت ، مسيحيان ، يهوديان و زردشتيان ، كه 240 عدد از انها در كتاب حاضر و بقيه درجلد دوم خواهد آمد، ان شاء الله تعالى . در خور ذكر است كه ، براى حفظ وحدت يكپارچگى نثر كتاب ، مطالبمنقول از مآخذ گوناگون (جز آنچه در ميان گيومه قرار دارد) با حفظكامل معنا و مضمون ، تلخيص يا ويرايش شده است . اميد است اين اثر كوچك مورد قبول حضرت بقية الله الاءعظم حجة بن الحسن العسكرىعجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد، آمين رب العالمين . ان اريد الا الصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (18) يازده ذيقعده الحرام 1416 هجرى قمرى مطابق فروردين ماه 1375 شمسى سالروز تولدامام هشتم على بن موسى الرضا عليه آلاف التحيه و الثناء قم - حرماهل بيت عليه السلام على ربانى خلخالى . بخش اول : آشنايى با پدر و مادر و خاندان قمر بنى هاشم عليه السلام فصل اول : اجمالى از زندگانى امير المؤ منين على عليه السلام (پدر قمربنى هاشم عليه السلام ) نام على عليه السلام ياد اور نام سرباز فداكارى است كه در راه آرمان و هدفش سرسختانه مبارزه كرده و با آن همه خارهايى كه در راه مكه و مدينه در پاهايش فرو رفت، يا تيرهايى كه در ميدانهاى جنگ بر پيكرش نشست ، و بويژه قلب پر احساسش به دستنهروانيان آماج انواع پيكانها گرديد، هرگز از راه جهاد فى الله منحرف ومنصرف نشد... نام حيدر يادآور نام قهرمان شكست ناپذيرى است كه در هر ميدانى گام مى گذاشتشجاعترين افسران جنگاوران را فرارى مى داد... و بالاخره نام ابو تراب يادآور نام انسان شكوهمندى است كه متواضعانه باديگر انسانها ارتباط برقرار مى نمود، و در اوج قدرت و حكومت ، سينه تاريك شب را مىشكافت و به منزل يتيمان مى رفت و با آنكه روى حصير، و اگر نبود روى تراب و خاكمى نشست ... طلوع خورشيد از افق كعبه على عليه السلام خورشيد وار از گريبان كعبه سر بر مى آورد، در آسمان وحىبه گردش مى آيد، و سوره علق و ديگر آيات قرآنى جذبش مى كند. نوزاد كعبه ايمانخود به خداى كعبه و رب البيت را در سن 13 سالگى در حضور پيامبر اسلام صلى اللهعليه و آله ، كه روزهاى اول بعثت را مى گذراند، اظهار مى دارد، و پس از عمرى پايمردىدر راه گسترش عقيدت اسلامى ، در حاليكه باز رو سوى كعبه دارد، لباس خون مىپوشد. تولد حضرت روز جمعه سيزده رجب سال سى ام از عامالفيل (19) و بنا به اقوال مختلف : بيست و پنجسال ، پانزده سال و يا دوازده سال پيش از بعثت ، درداخل كعبه صورت گرفته است . هيچ كس قبل از اوداخل بيت تولد نيافته بود، و اين فضيلتى است كه خداوند براىتجليل از مقام امير المؤ منين على عليه السلام به وى اختصاص داده است . وقوع اين حادثه از مسائل مورد اتفاق ميان فرق مختلف اسلامى است ، به همين جهت محدثحافظ شيرازى حاكم نيشابورى مى گويد: و قد تواترت الاخبار ان فاطمه بنت اسد ولدت امير المؤ منين على بن ابى طالبكرم الله و جهه فى جوف الكعبه . اين حديث به تواتر رسيده كه فاطمه دختر اسد عليه السلام ، امير المؤ منين على بنابى طالب عليه السلام را در داخل كعبه به دنيا آورد. (20) چهار روز بعد، فاطمه سلام الله عليه در حالى كه نوزاد كعبه را در آغوش داشت و بهاين همه شكوه و عزت مى باليد از همان موضعى كهداخل شده بود خارج شده و گفت : فلما اردت ان اخرج هتف بى هاتف : يا فاطمه سميه عليا فهو على و الله العلىالاعلى يقول : انى شققت اسمه من اسمى و اءدبته و وقفته على غامض علمى و هو الذى يكسرالاصنام فى بيتى و هو الذى يؤ ذن فوق ظهر بيتى و يقدسنى و يجمدنى ، فطوبى لمناحبه و اءطاعه وويل لمن اءبغضه و عصاه . يعنى : همينكه خوستم از خانه بيرون آيم هاتفى از غيب مرا ندا داد كه اى فاطمه نام اين فرزند راعلى بگذار، به درستى كه منم ، نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به آداب خودم ادبنمودم ، او را به علوم مخفى و مشكلم آگاه ساختم . اوست كه بتها را در خانه من شكسته وهمه را به زير خواهد انداخت ، اوست كه بالاى كعبه اولين اذان را خواهد گفت و اوست كهمرا به عظمت و مجد و بزرگوارى ياد خواهد كرد. پس خوشا بهحال كسى كه او را دوست بدارد و دستوراتش را اطاعت كند و واى بر كسى كه بغض او رادر دل داشته باشد و با او مخالفت كند. (21) حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله در روز ولادت مولا، بيست و هشت بهار ازعمر شريفش مى گذشت و نوزاد را از كعبه تا خانه ابوطالب در آغوش داشت . (22) شكل و شمايل امير المؤ منين على عليه السلام قد حضرت متوسط، چشمانش كاملا مشكى و درشت بود. ابروانش كشيده و بهم پيوستهبود، و صورتش چون قرص ماه مى درخشيد. داراى محاسنى بلند بود و جلوى سر حضرتمو نداشت . گردن ايشان مانند نقره سفيد بود. محاسن خود را هيچوقت خضاب نمى كرد ومشهور بود كه آن بزرگوار محاسن سفيد است . محكم راه مى رفت ، بازوانش نيرومند وقوى ، ضربت شمشيرش مرگ آسا و ضربتش نيازى به ضربه دوم نبود، چون شير برخصم غرش مى كرد و بر مظلوم و ضعيف نرم و متواضع بود. رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمود: هيبت اسرافيل ، رتبت ميكائيل ، جلالت و عظمتجبرئيل ، سلامت آدم ، خوف و خشيت نوح ، حزن يعقوب ، حسن وجمال يوسف ، مناجات موسى ، صبر ايوب ، زهد يحيى ، ورع و پرهيزگارى عيسى ، حسب واخلاق محمد صلى الله عليه و آله همه در امير المؤ منين عليه السلام جمع است . خداوندتبارك و تعالى نود صفت از صفات پيامبران را در على عليه السلام قرار داده كه دراحدى از بندگانش وجود ندارد. (23) پدر و مادر: الف ، مادر: فاطمه عليه السلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردنبه رسول خدا صلى الله عليه و آله همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بتپرستى جنگيد. وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرى عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كرد، و نخستين بانويى كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبر صلىالله عليه و آله بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پس ازمرگش ، رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند. ب - پدر: عمران ملقب به ابو طالب ، از بزرگان قريش و شخصيتهاى مشهور مكه وجزيرة العرب ، كه ملجاء و پناهگاه استوارى براىرسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در طول بعثت ، باكمال صداقت ، به حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله خدمت كرده و از همان آغازبعثت ، اسلام آورد و در زير فشار شديد اقتصادى ، كه مشركان فراهم آورده بودند، جانداد. (24) ابن ابى الحديد معتزلى از ابوبكر نقل مى كند: ابو طالب از دنيا نرفت مگر اينكهشهادتين را گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى عمو! سپاسخداودى را كه تو ار هدايت فرمود (25) مسئله ايمان ابى طالب ، عموى رسول الله صلى الله عليه و آله ، آنچنان در تاريخاسلامى حساسيت پيدا كرده است كه دانشمندان اسلامى مقالات زيادى را درطول قرون گذشته پيرامون آن تحرير كرده اند. به برخى از اين كتب اشاره مى كنيم : 1. ايمان ابوطالب ، نوشته : احمد بن قاسم ؛ 2. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابن طوفان ؛ 3. ايمان ابوطالب ، نوشته : شيخ مفيد؛ 4. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابونعيم بصرى 5. ابوطالب مؤ من قريش ، نوشته : عبد الله خنيزى ؛ و.... پيامبر صلى الله عليه و آله به عمويش عباس پيشنهاد كرد هر يك از فرزندان ابوطالبرا نزد خود نگهدارى كند، و بدينگونه ، على عليه السلام - در حاليكه سه ساله بود -به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله منتقل گرديد (26)و در حقيقت به دانشگاهىگام نهاد كه اول را تا سر حد انسانى كاملتر از حد تصور رسانيد. رحلت ابو طالب عليه السلام روز حزن رسول الله و امير المؤ منين عليه السلام وفات سيد بصلحاء حضرت ابوطالب عليه السلام روز 26 رجبسال دهم بعثت ، اتفاق افتاد. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مصيبت آنحضرت بگريست و چون جنازه اش را حمل مى كردند آن حضرت ، از پيش روى جنازه او مىرفت و مى فرمود: اى عم بزرگوار، صله رحم كرده اى و در كار من هيچ كوتاهى نكرده اى، خدا تو را جزاى خير دهد. بعد از سه روز و به روايتى 35 روز، وفات حضرت خديجه عليه السلام واقع شد وحضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله او را با دست خويش در حجون مكه ، دفن كرد.پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات حضرت ابوطالب و خديجه عليه السلام چنانغمناك بود، كه از خانه كمتر بيرون مى آمد، و از اين جهت آنسال را عام الحزن نام نهاد. بعد از رحلت حضرت ابوطالب عليه السلام مشركين عرببه دشمنى آن حضرت بيفزودند و به آزار و آن حضرت پرداختند، چنانكه يكى از سفهاىقوم به اغواى آن جماعت روزى مشتى خاك بر سر مباركرسول خدا صلى الله عليه و آله ريخت و آن حضرت جز صبر چاره اى نداشت . (27) در خور ذكر است كه دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت درطول تاريخ مرثيه ها و مدايح بسيارى در باره حضرت ابوطالب عليه السلام سرودهاند، كه ما براى زينت كتاب يك رباعى از امام المتقين و سيد الموحدين امير المؤ منين عليهالسلام را مدح آن حضرت مى آوريم :
امير المؤ منين على عليه السلام در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوابد. امير المؤ منين عليه السلام ابر مرد جهان اسلام ، پيوسته ملازمترسول خدا صلى الله عليه و آله را داشت . هنوز جوان بود كه سختترين رنجها را در مكهاز دست دشمنان اسلام ديد. همچنانكه شب هجرترسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر پيامبر خوابيد و بزرگترين خطر را به جانخريد تا حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله بتواند هجرت كند. و اينجا بودكه درباره فداكارى و خلوص امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آيه شريفهنازل شد: و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ وفبالعباد (29): از گروه مردم ، كسى هست كه از جان خويش در راهتحصيل رضايت خداوند مايه مى گذارد و خداوند بر بندگان خود مهربان است . پس از آن نيز همراه برخى از دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران راستين آنحضرت از بيراهه به سوى مدينه حركت كرد و با پاى خون آلود، كه آماج خارها گشتهبود، وارد شهر گرديد و به ديدار محبوب نايل شد. در اوايل هجرت با حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ، دختر گرامىرسول الله صلى الله عليه و آله ، ازدواج كرد، و خورشيد 28 صفرسال 11 هجرى غروب نكرده بود كه در سن 33 سالگى شاهد رحلترسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد و به عظيمترين سوگ تاريخ نشست . مع الاءسف ، با اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرتش را در پايان حجة الوداعدر غدير خم به مقام خلافت نصب كرده بود، ولى باتشكيل شوراى آن چنانى ... در سقيفه كنارش گذاشتند. در دوران تاخت و تاز غاصبين خلافت ، از عرصه حكومت خارج گرديد و در عينحغال قطب معنوى جامعه و گشاينده طلسم مشكلات و معضلات سياسى و اجتماعى امت بود، ودر كنار آن از آموزش و پرورش مستمندان نيز غفلت نداشت . او در كنار پيامبر معمار اسلامبود و اكنون مهندس انسان سازى شده بود: ابن عباس ، عمار ياسر، ابوذر غفارى ،صعصعه ، مالك اشتر، و دهها مسلمان فرهيخته و مجاهد آن عصر، از ثمرات همين دوره انزواىآن حضرتند. امير المؤ منين على عليه السلام ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستين كسى استكه دانشگاه استدلال و برهان را در پهنه فرهنگ اسلامى تاءسيس كرد و معارف الهى راتدوين نمود. بريا حفظ الفاظ و ظاهر قرآن ادبيات راشكل داد و دستور زبان را بنيان نهاد و در تمامى علوم زمان دانشمندترين فرد بود. در ساده زيستى ، به گونه بينواترين فرد زندگى مى كرد. تنها رهبرى است كه سطحزندگيش از تمام افراد كشور پائينتر بوده است . در تغذيه جسم ، از نان جو خشكيدهاستفاده مى كرد و در مقام سجده حق ، گاه چون چوب خشكيده بر زمين نقش مى بست . سيماى امير المؤ منين على عليه السلام در قرآن و حديث در اينجا باز ناچار به اشاره اكتفا مى كنم و ازتفضيل در مى گذرم : مطابق آنچه در جلد دوم كتاب دلائل الصدق آمده ، صدفصل (30) از قرآن مجيد، بر حسب مآخذ و مداركقابل استناد و احتجاج بر غير شيعه ، در شاءن على عليه السلامنازل شده و ناظر به مقامات و كمالات آن حضرت است . ذيلا ده فصل از آن صد فصل را انتخاب كرده ايم كه مى خوانيم : 1- انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا و الذين يقيمون الصلاة و يؤ تونالزكاة و هم راكعون (31)در باره اتفاق اميرالمؤ منين عليه السلام درحال ركوع . 2- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى الله لا يهدى القوم الكافرين (32)، درباره نصب اميرالمؤ منين به مقام خلافت . 3- انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطره كم تطهيرا (33)دليل عصمت امير المؤ منين عليه السلام از هرگونه خطا و گناه . 4- قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيهاحسنا ان الله غفور شكور (34)، دليل وجوب دوستى با امير المؤ منين عليهالسلام . 5- و من الناس من يشرى نفسه ابتعاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد (35)، دليل فداكارى و از خود گذشتگى و خلوص امير المؤ منين عليه السلام. 6- فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلمفقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثمنبتهل لعنت الله على الكاذبين (36)،دليل آنكه على عليه السلام به منزله جان رسول خداست . 7- هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا... و كان سعيكم مشكورا (37)، در باره اطعام امير المؤ منين عليه السلام به مسكيم و يتيم و اسير، وبهره مندى وى در جهان ديگر از نعمات بهشتى . 8- اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (38)، دليل آمكه دين با نصب امير المؤ منين عليه السلام به خلافت ،كامل گرديد. 9- و كفى الله المؤ منين القتال و كان الله قوياديل عزيزا (39)، دليل آنكه با قتل عمرو بن عبدود به دست امير المؤ منين ، مؤمنين از مشكل جنگ احزاب آسوده شدند. 10- اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الاءمر منكم (40)،دليل وجوب اطاعت امت از امير المؤ منين عليه السلام . و نود فصل ديگر كه طالبين مى توانند به كتابدلائل الصدق (41) مراجعه كنند. در همان كتاب ، همچنين 28 حديث معتبر از مآخذ و منابعقابل استناد و احتجاج نقل شده است كه هر يك از آنها در اثبات خلافتبلافصل على بن ابى طالب عليه السلام كافى است و نيازى بهدليل ديگر نيست . (42) يكى از آنها اين حديثرسول خداست كه مى فرمايد لايزال اءمر الناس ماضيا ما و لا هم اثنا عشر خليفهكلهم من قريش (43) به اين مطلب توجه فرماييد، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: امر امت من گذراو رو براه است ، مادم كه دوازده خليفه ، كه همه شان از قريش مى باشند، بر مردم حكومتكنند. اين دوازده نفر امام شيعه ؟! خلفاى داشدين 4 نفرند (با امام حسن عليه السلام 5 نفر)؛خلفاى اموى 14 نفرند (سفيانيهايشان 3 نفرند، مروانيهايشان 11 نفر)؛ خلفاى عباسىبغداد و سامرا 37 نفرند؛ خلفاى عباسى مصر 17 نفرند؛ خلفاى فاطمى (44) مصر14 نفرند؛ خلفاى طباطبائى عراق و يمن 8 نفرند؛ خلفاى علوى طبرستان 7 نفرند؛خلفاى ادريسى مراكش 10 نفرند؛ خلفاى اموى اندلس 16 نفرند؛ خلفاى علوى حمودىقرطبه 3 نفرند؛ خلفاى حمودى مالقه 6 نفرند؛ خلفاى علوى حمودىجزيرة خضراء اندلس 2 نفرند؛ مجموع خلفاى علوى حمودى اندلس 11 نفرند...!(45) در طول تاريخ اسلام ، نمى توان يك عده دوازده نفرى از به اصلاح خلفا را پيدا كردكه اين حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن منطبق باشد، جز دوازده نفر امام شيعه. ما كه در تاريخ ، 12 نفر خليفه قرشى پياپى ، كه امت اسلام نيز در عصر حكومت آنانآسوده زيسته باشند، پيدا نكرديم ، شما اگر سراغ داريد به ما نشان بدهيد! (46) امير المؤ منين على عليه السلام و 25 سال خانه نشينى ابو بكر در سال دهم هجرى ، قدرت راقبضه كرد و درسال 13 ه در سن 63 سالگى از دنيا رفت ، در حاليكه 2سال و 3 ماه و 10 روز خلافت كرده بود. پس از او عمر بن خطاب روى كار آمد و در اواخر ذى الحجهسال 23 به دست ابولؤ لؤ فيروز كشته شد. مدت حكومت وى نيز 10سال و 6 ماه و 4 روز بود. عمر به هنگام مرگ ، براى تعيين خلافت پس از خويش ، دستورتشكيل شورايى را داد كه نتيجه آن ، چنانكه از همان آغاز پيش بينى مى شد به سود عثمانبن عفان تمام شد و او پس از چند سال حكومت ، دراوايل محرم الحرام سال 24 هجرى بر اثر تبعيض و بى عدالتى در امر حكومت ، به دستگروهى انبوه از مسلمانان كشته شد. خلافت عثمان 12سال (چند روز كمتر) به درازا كشيد. (47) امير المؤ منين على عليه السلام در دوران خلافت بارى ، مولاى متقيان عليه السلام به مدت 25سال از حق مسلم خويش - خلافت رسول اكرم صلى الله عليه و آله - محروم ماند، تا اينكهخليفه سوم به دست مردم كشته شد. سپس مرد با آن حضرت بيعت كرده و به خلافتشبرگزيدند. آن حضرت در طول دوران خلافت خود، كه تقريبا چهارسال و نه ماه طول كشيد، روش و سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در پيشگرفت و حتى الامكان كوشيد كه به بدعتها و انحرافات موجود پايان دهد. حضرت بهخلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسيع اجتماعى - سياسى - فرهنگىپرداخت ، و پيداست كه اين اصلاحات با مطامع برخى از متنفذين سازش نداشت و لذا عدهاى از صحابه ، كه پيشاپيش آنها عايشه ، طلحه ، زبير و معاويه قرار داشتند، خونخليفه سوم را دستاورد قرار داده ، سر به مخالفت برداشتند و بناى شورش وآشوبگرى را گذاشتند. ذيلا توجه شما را به گفتارى روشنگر از محروم آية الله علامه طباطبايى ، نويسندهتفسير الميزان ، جلب مى كنيم : خلافت على عليه السلام در اواخر سال سى و پنج هجرى قمرى شروع شد و تقريبا چهارسال و 9 ماه ادامه يافت . على عليه السلام در خلافت رويه پيغمبر اكرم صلى الله عليهو آله را معمول مى داشت (48) و غالب تغييراتى را كه در زمان خلافت پشينيان پيدا شدهبودت به حالت اولى برگردانيد و عمال نالايق را كه زمام امور را در دست داشتند از كاربركنار كرد (49)و در حقيقت يك نهضت انقلابى بود و گرفتاريهاى بسيارى در برداشت . على عليه السلام نخستين روز خلافت در سخنرانى يى كه براى مردم نمود چنين گفت :آگاه باشيد گرفتارى يى كه شما مردم ، هنگام بعثت پيغمبر خدا، داشتيد امروز دوبارهبه سوى شما برگشته و دامنگيرتان شده است . بايد درست زير ورودى شويد وصاحبان فضيلت كه عقب افتاده اند پيش افتند و آنان كه بنارواپيشى مى گرفتند عقبافتند (حق است و باطل ، و هر كدام اهلى دارد؛ بايد از حق پيروى كرد.) اگرباطل بسيار است چيز تازه اى نيست و اگر حق كم است گاهى كم نيز پيش مى افتد و اميدپيشرفت نيز هست . البته كم اتفاق مى افتد كه چيزى كه پشت به انسان كند دوبارهبرگشته و روى نمايد (50) على عليه السلام به حكومت انقلابى خود ادامه داد، و چنانكه لازمه طبيعت هر نهضت انقلابىاست ، عناصر مخالف كه منافعشان به خطر مى افتد از هر گوشه و كنار سر بهمخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهى خليفه سوم جنگهاى داخلى خونينى برپاكردند كه تقريبا در تمام مدت خلافت على عليه السلام ادامه داشت . به نظر شيعه ،مسببين اين جنگهاى داخلى جز منافع شخصى منظورى نداشتند و خونخواهى خليفه سومدستاويز عوام فريبانه اى بيش نبود و حتى سوء استفاده نيز در كار نبود. (51) سبب جنگ اول ، كه جنگ جمل ناميده مى شود، غائله اختلاف طبقاتى بود كه از زمان خليفه دومدر تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود. على عليه السلام پس از آنكه به خلافتشناخته شد مالى در مردم بالسويه قسمت فرمود، (52) چنانچه سيرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه و آله نيز همان گونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت بر آشفت و(در نتيجه ) بناى تمرد را گذاشتند و به نام زيارت كعبه از مدينه به مكه رفتند وعايشه را، كه در مكه بود و با على عليه السلام ميانه خوبى نداشت ، با خود همراهساخته به نام خونخواهى خليفه سوم نهضت و جنگ خونينجمل را بر پا كردند. (53) با اينكه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه سوم در مدينه بودند و از وى دفاعنكردند (54)و پس از كشته شدن وى (نيز) اولين كسى بودند كه از طرف خود ومهاجرين با على عليه السلام بيعت كردند (55) و همچنين ام المؤ منين عايشه خود از كسىبود كه مردم از قتل سوم تحريض مى كرد (56) و براى اولين بار كهقتل خليفه سوم نهضت به وى دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببين اصلى خليفه ،صحابه بودند كه از مدينه به اطراف نامه ها نوشته مردم را بر خليفه مى شورانيدند. سبب جنگ دوم ، كه جنگ صفين ناميده مى شود و يكسال نيم طول كشيد، طمعى بود كه معاويه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهى خليفهسوم اين جنگ را بر پا كرد و بيشتر از صد هزار خون نا حق را ريخت و البته معاويه دراين جنگ حمله مى كرد، نه دفاع ؛ زيرا خونخواهى هرگز بهشكل دفاع صورت نمى گيرد. عنوان اين جنگ ، خونخواهى خليفه سوم بود؛ با اينكه خود خليفه سوم در آخرين روزهاىزندگى خود دفع آشوب از معاويه استمداد نمود، وى با لشگرى از شام به سوى مدينهحركت نموده آنقدر عمدا در راه توقف كرد تا خليفه را كشتند، آنگاه به شام برگشته بهخونخواهى خليفه قيام كرد! (57) و همچنين پس از آنكه على عليه السلام شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه كرد ديگر خونخليفه سوم را فراموش كرده و قتله خليفه را تعقيب نكرد. پس از جنگ صفين ، جنگ نهروان در گرفت . در اين جنگ جمعى از مردم كه در ميانشانصحابى نيز يافت مى شد در اثر تحريكات معاويه در جنگ صفين بر على عليه السلامشوريدند و در بلاد اسلامى به آشوبگرى پرداخته هر جا از طرفداران على عليهالسلام مى يافتند مى كشتند، حتى شكم زنان آبستن را پاره كرده و جنينها را بيرون آوردهسر مى بريدند.(58) على اين غائله را نيز خوابانيد، ولى پس از چندى در مسجد كوفه در سر نماز به دستبرخى از اين خوارج شهيد شد. مرحوم طباطبايى ، سپس تحت عنوان بهره اى كه شيعه از خلافت پنج ساله على عليهالسلام برداشت مى افزايد: على عليه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع در همريخته اسلامى را كاملا به حال اولى كه داشت برگرداند، ولى از سه جهت عمده موفقيتحاصل كرد: 1- به واسطه سيرت عادله خود، قيافه جذاب سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله رابه مردم - خاصه به نسل جديد - نشان داد. وى در برابر شوكت كسرايى و قيصرىمعاويه ، در زى فقرا و مانند يكى از بينواترين مردم زندگى مى كرد. وى هرگز دوستانو خويشاوندان و خاندان خود را بر ديگران مقدم نداشت و توانگرى را به گدايى ونيرومندى را به ناتوانى ترجيح نداد. 2- با آن همه گرفتاريهاى طاقتفرسا و سرگرم كننده ، ذخاير گرانبهايى از معارفالهيه و علوم اسلامى را ميان مردم به يادگار گذاشت . مخالفين على عليه السلام مى گويند: وى مرد شجاعت بود، نه مرد سياست ! زيرا او نمىتوانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالف خود موقتا از در آشتى و صفا در آمده آنان را،با مداهنه ، راضى و خشنود نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحكيم كند، سپس به قلعو قمع شان بپردازد. ولى اينان اين نكته را ناديده گرفته اند كه خلافت على يك نهضت انقلابى بود ونهضتهاى انقلابى بايد از مداهنه و صورت سازى دور باشد. مشابه اين وضع ، در زمانبعثت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز پيش آمد و كفار و مشركين بارها به آنحضرت پيشنهاد سازش دادند اينكه آن حضرت به خدايانشان متعرض نشود ايشان نيزكارى با دعوت وى نداشته باشند؛ ولى پيغمبر اكرم نپذيرفت ، با اينكه مى توانست درآن روزهاى سخت ، مداهنه و سازش كرده موقعيت خود را تحكيم نمايد، سپس به مخالفتدشمنان قد علم كند. اساسا دعوت اسلامى هرگز اجازه نمى دهد كه در راه زنده كردن حقى ،حق ديگرى كشته شود يا باطلى را با باطل ديگرى رفع نمايند و آيات زيادى در قرآنكريم در اين باره موجود است . (59) گذشته از اينكه مخالفين على عليه السلام در راه پيروزى و رسيدن به هدف خود از هيچجرم و جنايت و نقض قوانين صريح اسلام (بدون استثنا) فرو گذارى نمى كردند و هرلكه را به نام اينكه صحابى هستند و مجتهدند! مى شستند، ولى على عليه السلام بهقوانين اسلام پايبند بود. از على عليه السلام در فنون متفرقه عقلى و دينى و اجتماعى نزديك به يازده هزار كلماتقصار ضبط شده (60)و معارف اسلام را (61) در سخنرانيهاى خود با بليغترين لهجهو روانترين بيان ايراد نموده (است ) (62) وى دستور زبان عربى را وضع كرد واساس ادبيات عربى را بنياد نهاد. نيز وى اول كسى است در اسلام كه در فلسفه الهىغور كرده (63) به سبك استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفت و مسائلى را كه تا آنروز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرده و در اين باب بهحدى عنايت به خرج مى داد كه در بحبوحه جنگها به بحث علمى مى پرداخت . (64) 3- گروه انبوهى از رجال دينى و دانشمندان اسلامى را تربيت كرد (65) كه در ميانايشان جمعى از زهاد و اهل معرفت ، مانند اويس قرنى وكميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد حجرى ، وجود دارند كه در ميان عرفاى اسلامى مصادرعرفان شناخته شده اند و عده اى (از آنها نيز) مصادر اوليه علم فقه و كلام و تفسير وقرائت و غير آنها مى باشند (پايان گفتار مرحوم علامه طباطبايى ) (66) شجاعت امير المؤ منين على عليه السلام آن حضرت در شجاعت ضرب المثل بود. در آن همه جنگها كه رد زمانرسول خدا صلى الله عليه و آله و پس از آن انجام گرفت شركت كرد ولى هيچ گاه ترسو اضطراب از خود نشان نداد و با اينكه بارها در ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ خندقو جنگ خيبر و جنگ حنين ، ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و لشگريان اسلاملرزيدند و يا پراكنده شده فرار كردند، وى هرگز به دشمن پشت نكرد و هيچ وقت نشدكه كسى از ابطال مردان جنگى با وى درآويزد و جان سلامت برد. و شگفت آنكه ، در عينحال با كمال توانايى هيچ گاه ناتوان را نمى كشت و فراريان رادنبال نمى كرد و آب بر روى دشمن نمى بست . از مسلمات تاريخ است كه آن حضرت در جنگ خيبر در حمله اى كه به قلعه مزبور نموددست به حلقه در رسانيد با يك تكان درب قلعه را كنده و بدور انداخت ! (67) و همچنين در روز فتح مكه ، كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله امر به شكستن بتها ازجمله بت هبل فرمود (هبل بزرگترين بتهاى مكه به شمار رفته و مجسمه عظيمالجثه اى از سنگ بود كه بر بالاى كعبه نصب شده بود) على عليه السلام به امرپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پاى بر دوش آن حضرت گذاشته بالاى كعبه رفت وهبل را از جاى خود كند و پايين انداخت . (68) پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ به كسانى كه نزد وى از تندى على عليهالسلام (در راه اجراى دقيق و بى ملاحظه احكام الهى ، و محو قاطع آثار كفر و شرك و نفاق) گلايه مى كردند، فرمود: على را سرزنش نكنيد، زيرا وى شيفته خداست . (69) شاهد بارز شجاعت ممولا عليه السلام -چنانچه اشاره شد - رزم تاريخى آن حضرت بامرحب ، قهرمان مشهور يهودى قلعه خيبر، و گشودن دژ استوار قلعه مزبور است ، كه اهميتآن (بويژه در تاريخ يهود) تا آنجاست كه زمانى كه كاروان اسراى كربلا را بهدستور يزيد از محلات شام عبور مى دادند براى تحريك احساسات مردم بر ضد دختررشيد امير المؤ منين على عليه السلام ، زينب كبرى سلام الله عليها، در محله جهودان شامندا در دادند كه اينان ، فرزندان فاتح خيبرند! و نيز چهارده قرن بعد از آن تاريخ ،زمانى كه ارتش صهيونيزم در جنگ شش روزه اعراب واسرائيل (ژوئن 1967) صحراى سينا را اشغال كرد، تلويزيونهاى جهان نشان دادند كهنيروهاى اسرائيلى در صحراى مزبور پاى بر زمين مى كوبند و يوم بيوم خيبرمى گويند! از اين روى بى مناسبت نيست نگاهى به ماجراى فتح خيبر اندازيم . نوشته اند: