مشب به كاخ مرتضى ماهى پديدار آمده
|
ماهى كه پيش نور وى خورشيد و مه تار آمده
|
ماهى كه بر حسن صدها خريدار آمده
|
اى طالب ديدار مه هنگام ديدار آمده
|
افلاكيانش سر به سر حيران رخسار آمده
|
كو نور بخش عالم و، هم نور الاءنوار آمده
|
لطف خداوندى به ما همواره و دائم باد
|
خاصه كه روز مولد ماه بنى هاشم بود
|
بر يارى دين نبى حق خواست ياور پرورد
|
و ز بهر صفين و جمل فرخنده افسر پرورد
|
يا بهر جنگ نهروان يكتا غضنفر پرورد
|
يا آنكه بهر كربلا سردار لشگر پرورد
|
بهر حسين ام البنين نيكو برادر پرورد
|
بايد چنان فرزند را اين گونه مادر پرورد
|
زينرو فروغ طلعتش تابيد بر خلق جهان
|
و زنوگل رخسار وى ، كشتى جهان رشگ جنان
|
چون آفتاب حيدرى تابيد بر ام البنين
|
آن سان كه از نيسان شدى اندر صدف در ثمين
|
ماه بنى هاشم عيان گرديد از آن مه جبين
|
تا آنكه گردد حامى دين خداوندى مبين
|
بهر حسين بن على پرورد يار و معين
|
چونان كه بودى مرتضى بر مصطفى يار و قرين
|
برگو به ماه آسمان بنما رخ خود را نهان
|
زيرا كه گشته در جهان ماه بنى هاشم عيان
|
از دامن ام البنين ماهى سر آورد برون
|
نى نى ، كه از خورشيد و مه والاتر آورد برون
|
ايزد ز كان مكرمت خوش گوهر آورده برون
|
وز آستين مرتضى دستى بر آورده برون
|
گوئى ز صلب حيدرى حق حيدر آورده برون
|
بهر صفوف مشركين او صفدر آورده برون
|
برگو به بوسفيانيان مير و علمدار آمده
|
بر يارى دين خدا يكتا مدد كار آمده
|
نورجبينش طعنه بر خورشيد گردون فر زند
|
خال رخ زيباى وى بر عالمى آذر زند
|
هم نرگس شهلاى او آتش به خشك وتر زند
|
هم بر دل خصمان خود مژگان وى خنجر زند
|
قدش چو طوباى جنان ، لبخند بر كوثر زند
|
باب الحوائج درگهش ، خوش آن كه بر آن زند
|
دست يد اللهى وى حلال مشكلهاستى
|
تحت لواى حضرتش دنيا مافيهاستى
|
چون مرتضى قنداقه عباس را بر گرفت
|
گفتا فلك : بر دست خود، مهرى مه انور گرفت !
|
يا از گلستان شرف وى لاله احمر گرفت
|
چونان كه گفتى مصطفى بر دست خود حيدر گرفت
|
بوسه به دستانش زد و از ديدگان گوهى گرفت
|
زان ماجرا غم بر دل و بر جان آن مادر گرفت
|
گفتا مگر عيبى بود در اين دو دست نازنين ؟!
|
شه گفت نى در كربلا گردد جدا از ظلم و كين
|
آرى كه خود اين دستها بايد علمدارى كند
|
در راه سبط مصطفى از جان وفادارى كند
|
بهر رواج دين حق دفع ستمكارى كند
|
از قتل قوم مشركين سيلاب خون جارى كند
|
بر حفظ ناموس خدا نيكو فداكارى كند
|
تا از حريم شاه دين آن سان نگهدارى كند
|
آن دم فداكارى وى مقبول و مستحسن شود
|
كو همچو جعفر، عم خود، دستش جدا از تن شود
|
آه از دمى كو شد جدا دستش كنار علقمه
|
و اندر ميان مشركين افتاد شور وهمهمه
|
بنهاد بر زانوى خود راءسش عزيز فاطمه
|
آن پور زهرا كو بدى عرش خدا را قائمه
|
با ديده گريان بيان مى كرد شه اين زمزمه
|
كامشب بخوابد دشمنت ، بى ترس و بيم و واهمه
|
ليكن به چشم خواهرت ره نيست ديگر خواب را
|
واز ماتم خود سوختى دل (آهى ) بى تاب را
|
امير المؤ منين عليه السلام دستهاى عباس عليه السلام را مى بوسد!
مورخان نقل مى كنند: در دوران طفوليت حضرت عباس عليه السلام يك روز اميرالمؤ منينعليه السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستينهايش را بالا زد و در حاليكه كه بشدتمى گريست به بوسيدن بازوهاى عباس عليه السلام پرداخت .
ام البنين سلام الله عليه ، حيرت زده از اين صحنه ، از امام عليه السلام پرسيد: چراگريه مى كنيد؟!
حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به اين دو دست نگريستم و آنچه را كه برسرشان خواهد آمد به ياد آوردم .
ام البنين سلام الله عليه ، شتابان و هراسان ، پرسيد: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!
امام عليه السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از بازو قطع خواهد شد.
كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنين سلام الله عليه فرود آمد و قلبش را ذوب كردو با دهشت بسرعت پرسيد: چرا دستهايش قطع مى شوند؟! و امام عليه السلام بهاو خبر داد كه دستان فرزندش در راه يارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شريعتالهى و ريحانه رسول الله صلى الله عليه و آله قطع خواهد شد. ام البنين سلام اللهعليه گريست و زنان همراه او نيز در غم و رنج و اندوهش شريك شدند.
سپس ام البنين سلام الله عليه به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كهفرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى الله عليه و آله و ريحانه او خواهدگرديد. (175)
امير المؤ منين على عليه السلام فرمود: ام البنين ، فرزندت عباس عليه السلام را نزدخداى تبارك و تعالى منزلتى عظيم دارد و خداىمتعال در عوض دو دستش ، دو بال به او مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملائكه در بهشتپرواز كند، همان گونه كه قبلا اين عنايت را به جعفربن ابى طالب عليه السلام نمودهاست . ام البنين سلام الله عليه با شنيدن اين بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.(176)
خدايا او را از شر حسودان نگهدار!
حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام آيتى از جمال و زيبايى بود. رخساره اش زيبا چهرهاش پر شكوه ، اندامش متناسب ، و در عين حال چنان نيرومند بود كه آثار دليرى و شجاعترا بخوبى نمايان مى ساخت . ام البنين سلام الله عليه مى گفت : پسرم ، به خدا مىسپارمت ! قلب مادر آكنده از محبت به عباس عليه السلام بود و براى وى از جانش عزيزترو گراميتر مى نمود. مادر از چشم حسودان بر او نگران بود و مى ترسيد كه مبادا به اوسيبى برسانند و رنجورش كنند، لذا او را در پناه خداوندمتعال قرار داد و ابيات زير را در باره اش سرود:
(177)يعنى : فرزندم را، از چشم حسودان نشسته و ايستاده ، آينده و رونده ، مسلمان ومنكر، بزرگ و كوچك ، و زاده و پدر، در پناه خداوند يكتا قرار مى دهد. (178)
ضمنا از اينكه حضرت امير المؤ منين على عليه السلام دست فرزند خود را، عباس ، را مىبوسيد، ميزان كثرت عطوفت آن حضرت به وى معلوم مى گردد (چنانكه ، پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله نيز دست حضرت زهرا سلام الله عليه را مى بوسيد و وى را درجاى خود مى نشاند).
بعضى نقل كرده اند كه وجه تسميه آن حضرت بهابوالفضل از آن روى بود، كه آن جناب فرزندى به نامفاضل داشته است . (179)
كنيه حضرت عباس عليه السلام
مشهورترين كنيه آن حضرت ، ابوالفضل است ، چون فرزندى به نامفاضل داشته ، بلكه مى توان گفت پدر تمامفضايل انسانيت و كمال بوده است . در كتاب العباس دو كنيه ديگر براى آنحضرت نقل كرده است : يكى ابو القراية كه آن را از كتاب مزار سرائر ابنادريس و مقاتل الطالبيين ابوالفرج و انوار النعمانيه سيد جزايرى و تاريخ خميس ابوالحسن دياربكرى نقل فرموده ؛ و ديگرى ابوالقاسم است و مستند ايشان ،زيارت روز اربعين مى باشد كه از جابر نقل شده و در آن آمده است كه وى در روز اربعينمتوجه قبر آن بزرگوار گرديد و گفت : اسلام عليك يا اءباالقاسم ، اسلام عليكيا عباس بن على عليه السلام الخ و چون جابر از اكابر صحابه بوده و دراين خانواده تربيت شده است ، البته سبب آن را مى داند، چه آنكه آن حضرت فرزندى بهنام قاسم نداشت تا مكنى به آن شود. (180)
القاب حضرت عباس عليه السلام
1. قمر بنى هاشم :
نوشته اند: و كان العباس رجلا و سيما جميلا ير كب الفرس و رجلاه يخطان فىالاءرض و كان يقال له قمر بنى هاشم و كان لواء الحسين عليه السلام معه
يعنى : حضرت عباس عليه السلام مردى خوش سيما، خوش صورت و خوش قيافه بود وچون سوار بر اسب مى شد پاهايش از كثرت بلند بودن به زمين مى رسيد. به او قمربنى هاشم مى گفتند و در روز عاشورا لواى امام حسين عليه السلام در دست او بود.
از آنجا كه آن حضرت در ميان بنى هاشم از نظر زيبايى ممتاز بد، وى ار ماه بنى هاشممى ناميدند. صباحت وجه و خوش صورتى ، از نعيم الهى است ؛ چنانچه درذيل آيه شريفه يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على شى ء قدير(181)(در آفرينش ، آنچه مى خواهد، مى افزايد كه خدا بر بعث و ايجاد هر چيز قادراست ) وارد شده كه خداوند جميل است و دوست داردجمال را. روشنايى صورت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام هر تاريكى يى راروشن مى كرد و جمال وم هيئت او به اندازه اى بود كه هر گاه دست به دست على اكبر داده ودر كوچه مدينه عبور مى كردند، زن و مرد كوچه براى زيارتجمال آن دو جوان از هم سبقت مى گرفتند.
بهترين خوبى آن است كه در آن خوبى صورت با خوبى سيرت ، و حسنجمال با حسن اعمال و افعال جمع شوند. بنى اميه ، قبيح صورت و كريه منظر بودند وبنى هاشم صورت دلجو و سيرت نيكو داشتند. حضرت هاشم معروف به حسنجمال بود و خال هاشمى معروف است و حضرت عبد المطلب و عبدالله و عباس و موسىمبرقع و حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيز در نكويى منظر شهره بودند؛ چنانچه دروصف صورت آن حضرت نقل شده است كه جمال ايشان از ماه روشنتر و درخشنده تر بود(اءضواءمن القمر)
حضرت رسول صلى الله عليه و آله خود در باب حسن يوسف مى فرمايد انيوسف كان فى الليل قمرا و فى النهار شمسا و فى السحر كوكبا يعنىيوسف پيامبر صلى الله عليه و آله در سب مثل ماه بود، و در روز مانند آفتاب ، و درسحرگاهان همچون ستاره مى درخشيد.
از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: وجه اختصاص حسن به يوسف چه بود؟فرمود: روز قرعه فضائل ، قرعه حسن جمال به نام يوسف برآمد. گويند: اين خبر دربازارهاى مدينه و خانه ها حتى در ميان زنها شهرت يافت و عايشه آن را شنيد، چونحضرت رسول صلى الله عليه و آله به خانه آمد، او ار محزون ديد و وقتى از سبب حزنوى پرسيد، عرض نمود: حسن و جمال ، از آن شماست يا يوسف ؟ فرمود: او خوش صورتتر و من نمكينتر مى باشم . و لكن بر اهل دوق و معرفت مخفى نيست كه ازجمال يوسف پرده برداشتند تا همه كس او را آشكار بديد، ولى ازجمال محمد صلى الله عليه و آله پرده برنداشتند زيرا هيچ كس ديده اى را طاقت ديدنمستقيم نبود! و آنگهى محبوب ار در پرده نگاه مى دارند: در شب معراج از مصدرجلال خطاب به جبرئيل رسيد كه : من محمد صلى الله عليه و آله را به زير هفتاد هزارپرده غيرت متوارى گردانيده ام ، امشب يك پرده ازجمال او بردار تا نظاره كنندگان عالم اعلا حسن وجمال وى را ببينند؛ و چون جبرئيل يك پرده برداشت نورى پديد آمد كه از پرتو آن نهنور عرش را جلوه اى ماند و نه كرسى را ونه آفتاب و ماه و ستارگان را. بعد از آن ،خطاب آمد: يا محمد، چه غم امت دارى ؟! امشب يك پرده از هفتاد هزار پرده را برداريم عجب مداركه تمام معاصى امت در جنب آن ناچيز و نابود گردد.
حال كه سخن بدينجا رسيد مقتضى است اشاره بهقول حكما كنيم كه گفته اند بايستى بين ظل و ذى تناسب بوده باشد، و نظام موجود درظل ، كاشف از نظام موجود در ذى ظل است . به مصداق آيه مباركه اءلم تر الى ربككيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا ثم جعلنا عليه دليلا (182)(ترجمهاجمالى آيه : يا پندارى كه اكثر اين كافران حرفى مى شنوند و يا تعقلى دارند؟ (حاشا)اينان در بى عقلى مانند چهار پايانند، بلكه داناتر و گمراهتر، آيا نديدى كه لطف خداچگونه سايه را با آنكه اگر خواستى ساكن كردى بر سر عالميان بگسترانيد، آنگاهافتاب را بر آن دليل قرار داديم ) همه عالم ،ظل وجود حق مى باشند، و ديگر انكه جمال هر چيز جز همان تناسب اجزاى موجود در شى ءنيست ، بنابراين ، جمالى كه در سلسله موجودات عالم ناسوت مشاهده مى شودظل جمال تناسب عقول مى باشد تابرسد به نظام عقلانى(عقل اول ) و نظام در مرتبه فيض مقدس و اقدس الخ .
ديگر اينكه بدن ظل نفس است و هر قدر نفس داراى بها و روشنى باشد در بدن اثر مىكند و آثارش از بدن ظاهر مى گردد، و اين است كه در حديث دارد: اطلب الحاجة منحسان الوجوه ، يعنى حاجات خود را از نيكو رويان و خوش طينيان بخواهيد كهصورت خوب ، نشانه سيرت خوب است .
حال اگر كسى گويد: ديده ايم بعضى مردمان خوش صورت داراى سيرتهاى سوءيابالعكس مى باشند، جوابش آن است كه آن قاعده كليه جارى است ؛ منتهاى مراتب ، اخلاقرذيله در بعضى كسبى مى باشد. مقصود آن است كه چون انوار مقدسه محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله مجارى و مجالىجمال و كمال حق - جل و علا - بوده واسطه فيض اقدس و نظام احسن مى باشند، در عالمناسوت و جسمانيت نيز از تمام مردم خوش صورت تر و نمكينتر بوده و در ظاهر و باطن ،نيكو صورت و سيرتند.
از ديگر شواهد اعلاى حسن ، حضرت امام حسن عليه السلام است كه آن قدر خوش صورتبود كه زنها حريص بودند براى جناب و مى آمدند و خواهش ترويج داشتند براى خوشصورتى آن جناب ، و در اسلام مستحب است اگر زنى خواهش ترويج كند مرد اجابت او كند.حضرت امام حسين عليه السلام نيز نور از پيشانى و دهان و نحر مباركش مى باريد. (و الفضل ما شهدت به الاءعداء يعنى :فضل و برترى آن است كه دشمن هم بر آن فضيلت شهادت دهد و اعتراف نمايد. دشمن وقاتل امام حسين عليه السلام ، يزيد پليد، در مدح صورت و سر مقدس او گفت :
و لو نك الاءحمر فى الخدين
|
و در اشعر ديگرش گفت :
لما بدت تلك الرؤ وس و اءشرقت
|
تلك الشموس على ربى جيرون (183)
|
شعر ظاهرا از مسلم جصاص است كه مى گويد: اين نور و تشعشع كه از سرها تلاءلو مىكند، پيداست كه آفتابى درخشان از منظومه شمسى ربوبى است و به دست بدترين مردمجنايتكار اين فاجعه برپا شده است . همو مى گويد: سر مقدس امام حسين عليه السلام رادر بازار كوفه ديدم و هو راءس قمرى زهرى اءشبه الخلقبرسول الله صلى الله عليه و آله يعنى آن سر چون ماه درخشنده بود و از همهمردم بيشتر به رسول خدا صلى الله عليه و آله شباهت داشت .
نيز حضرت جواد الاءئمه عليه السلام در بين ائمه عليه السلام بسيار خوش صورتبود به حدى كه وقتى كه ام الفضل او را ديد حالش دگرگون شد، چونانكه زنان مصردر وقت ديدن يوسف صلى الله عليه و آله از خود بى خود شدند و دست خويش را بريدند.در مورد حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام گفته اند: كفلقة قمر. يعنىمثل پاره ماه بود و در مورد دو طفلان مسلم عليه السلام نيز نوشته اند كه وقتى سرهاىآنها ار برابر ابن زياد گذردند قام ثلاث مرات متعجبا من حسينهما يعنىسه مرتبه به علت تعجب از حسن آنها برخاست و نشست . از اينكه به حضرتابوالفضضل عليه السلام قمر بنى هاشم مى گفتند، معلوم مى شود بعد از مقام امام ،خوش صورت تر از او در بنى هاشم نبوده است . (184)
2. باب الحوائج ؛
كه بر اثر بروز كرامات و قضاى حاجات متوسلين به او در السنه و افواه و خاصه بهاين لقب مشهور گرديد. باب الحوائج ، لقب شهرت دو تن از خاندان بنى هاشم عليهالسلام است :
الف : حضرت امام ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام ، امام هفتم شيعيان جهان ، كهآستانه ايشان از همان آغاز مورد توجه خاصه و عامه بوده است ، به گونه اى كه كسىچون محمدبن ادريس شافعى - پيشواى شافعيان - مرقد مطهر آن حضرت ار ترياقالقلوب يعنى داورى امراض روحى و قلبى خوانده است . شيعه و سنى از اقصىبلاد به زيارت قبر مطهر امام موسى كاظم عليه السلام مى شتافتند و از دير بازتاكنون كرامات بسيارى از مرقد آن امام همام نسبت به شيعه و سنى ظاهر گرديده است .خطيب بغدادى (634 ق ) كه از اهل سنت است در تاريخ بغداد (1/120) مى نويسد: شيخحنابله حسن بن ابراهيم ابوعلى خلال مى گفت : هرگاه حاجتى داشتم ، به مقابر قريش درباغ شونيزيه رفته و به قبر مطهر باب الحوائج موسى بن جعفر عليه السلاممتوسل مى گشتم و خدا حاجتم را بر آورده مى كرد. (185)
باب الحوائج ، در افواه عامه ، كنايه از امام هفتم موسى كاظم عليه السلام است .
ب - حضرت ابوالفضلالعباس عليه السلام يكى از مشهورترين القاب فرزند شهيد اميرالمؤ منين على عليهالسلام نيز باب الحوائج است . شيعه و سنى از نقاط گوناگون جهان به زيارت انحضرت مى شتابند و استجابت دعا در تحت قبه آن بزرگوار، كرارا به تجربه خواهد آمد-شامل همه فرق (حتى مسيحيان و يهوديان و زردشتيان ) نيز بوده است .
3. طيار.
ديگر از القاب حضرت ابوالفضل عليه السلام طيار است ، يعنىپرواز كننده در فضاى عالم قدس ودرجات و مقامات بهشت . (186)
4. اطلس .
ظاهرا يكى از معانى اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بودهواز كثرت شجاعت ، صفوف دشمنان را شكافته ، به وى اطلس مى گفتند.
5. الشهيد.
لقب ديگر آن جناب شهيد است كه در كتب انساب ذكر شده است .ابوالحسن عمرى بعد از اينكه اولاد آن حضرت را ذكر يم كند مى گويد هذاآخر نسببنى العباس السقاء الشهيد بن على بن ابى طالب عليه السلام
6. العبدالصالح .
ديگر از القاب آن جناب ، عبدالصالح است ، چنانكهدرزيارت او مى خوانيم ... السلام عليك اءيها العبدالصالح المطيع لله ولرسوله الخ .
7. السقاء.
كه در روزهايى كه اهلكوفه آب را بر روىاهل بيت امام حسين عليه السلام بستند، قمر بنى هاشم عليهالسلام براى آنها آب آورد.
لقب مزبور در كتاب انساب و مقاتل بسيار ديده شده است . بنگر به : عمدة المطالب ومزار سرائر ابن ادريس و تاريخ خميس و نور الاءبصار شبلنجى و كبريت احمر.
در كتب تاريخ ، 17 منصب براى حضرت اباالفضلالعباس عليه السلام نوشته اند كه مهمتر از همه منصب سقايت است ، زيرا در طريق انجاماين وظيفه ، حداكثر خدمت و بروز حسن نيت را به امام عصر خويش نشان داده است . آن حضرت، از دوم محرم تا شب عاشورا چهار بار آب به خيام حرم برد. هر كسى حاجتى داشت يا آبمى خواست ، به قمر بنى هاشم عليه السلام مراجعه مى كرد و او را باب الحسين مىگفتند. تا عباس بن على عليه السلام زنده بود. لشگر بنى اميه جراءت تعرض به خيامحرم را نداشتند. و لذا امام حسين عليه السلام بالاى سر او فرمودند: الان انكسر ظهرىو قلت حيلتى و افزود: چشمهايى كه ديشب از بيم تو به خواب نمى رفتند امشب بهخواب مى روند و چشمهايى كه ديشب از بيم تو به خواب نمى رفتند امشب به خواب مىروند و چشمهايى كه به اتكاى وجود تو خوش مى خفتند امشب مضطرب و بى خواب خواهندشد. اگر كسى بخواهد به سيدنا و سيد الكونين حضرت ابا عبدالله الحسين عليهالسلام توسل و تقرب جويد بابش مولانا باب الحوائج آقاابوالفضل العباس عليه السلام است .
در تاءييد اين مطلب مرحوم علامه طباطبايى صاحب تفسيرالميزان فرموده اند كه مرحومسيدالسالكين و برهان العارفين آقاى آقا سيدعلى قاضى قدس السره الشريف فرموده است : در حين كشف بر من روشن و آشكار شد كه مظهر رحمت كليه الهيه در عالمهستى وجود مقدس حضرت سيدالشهدا ابى عبدالله الحسين عليه السلام است ، و باب آنحضرت و پيشكارش سقاى كربلا سر حلثه ارباب وفا و آقا باب الحوائج الى اللهابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه عليه است . (187)