منم ماه بنى هاشم كه عباس است نام من
|
بود ام البنين مام و، على باب كرام من
|
من آن سرباز جانبازم كه از لطف خداوندى
|
لبالب از مى حب حسينى گشته جام من
|
من آن مرد سلحشورم كه بهر كشتن دونان
|
بود شمشير تيز شاه مردان در نيام من
|
من آن شيرم كه چون افتد به دامم دشمن قرآن
|
نباشد بهر او راهى كه بگريزد ز دام من
|
من آن علمدارم كه اندر عرصه هيجا
|
سر دو نان ، چو گويى ، نرم گردد زير گام من
|
بود اين افتخارم بس ، كه گويد خسرو خوبان
|
بود عباس نام آور نگهبان خيام من
|
غلام و جان نثار و چاكر و عبدم به دربارش
|
كه اندر رتبه شاهانند در عالم غلام من
|
ندادم تن به زير بار ظلم و ذلت و خوارى
|
كه بر ذرات عالم گشته واجب احترام من
|
نكردم بى وفايى با حسين ، آن خسرو خوبان
|
به عالم گشت ثابت زين فداكارى مقام من
|
نخوردم آب و، دادم تشنه جان و، در درون آب
|
ز سوز تشنگى مى سوخت بهر آب كام من
|
نگردد خوار و زار و زيردست ظالمان هرگز
|
نماييد پيروى كردار هر كس بر مرام من
|
رسان (ژوليده ) محزون درورد گرم و بى پايان
|
به نزد دوستان من پس از عرض سلام من
|
237. پليس گستاخ به سزاى خود رسيد!
آقاى مهدى پور در يادداشتهاى خويش نوشته اند كه آقاى حاج شيخ محمود وحدت ، از وعاظمحترم آذربايجانيهاى مقيم تهران ، نقل كردند:
34. در عهد ستمشاهى رضاخان ، كه چادر را از سر زنها به اجبار بر مى داشتند، روزىخانمى در محله پل سنگى تبريز مى رفته كه با پاسبانى مصادف مى شود و چادرش رابزور از او مى گيرد. آن زن بشدت التماس مى كرده كه پاسبان چادر را از او نگيرد ووى را در معرض ديد نامحرمان بى ستر و حجاب نسازد و او اعتنايى نمى كرده است . در اينموقع يكى از محترمين محل ، به نام حاج فخر دوزدوزانى ، از راه مى رسد و با مشاهدهصحنه ، به سوى پاسبان مى رود تا از او خواهش كند كه چادر را به زن پس دهد. در همينلحظه مى بيند زن داد زد: ترا به حضرت ابوالفضل عليه السلام ، چادرم را به من بده؛ ولى آن پاسبان با كمال گستاخى گفت : بگوابوالفضل عليه السلام بيايد و چادر را از من بگيرد!
در اين هنگام حاج فخر راهش را كج مى كند. به او مى گويند: چرا جلو نرفتى تا وساطتكنى ؟ او مى گويد: او را به مرد بزرگى حواله كردند؛ اينجا ديگر جاى من نيست ،حضرت ابوالفضل عليه السلام خودش مشكل راحل مى كند.
پاسبان كه به حال غرور ايستاده و بر تفنگ خويش تكيه داده بود، يكمرتبه پايش بهماشه تفنگ مى خورد و در نتيجه تيرى از آن شليك شده ، به چانه اش اصابت مى كند ونقش زمين مى شود! زن نيز مى دود چادرش را از روى جسد آن پليد بر مى دارد و بر سرمى نهد.
آرى ، افرادى كه ناظر گستاخى آن بى ادب بودند، با چشم خود مى بينند كه حضرتابوالفضل عليه السلام چگونه مشكل را حل كرد و بى ادب را به سزاى خود رساند.
238. راننده گستاخ ، كيفر مى بيند!
مؤ لف حياة العباس مى گويد:
35. مادر و دخترى زائر از كربلا به قصد نجف سوار ماشين سوارى مى شوند.
راننده نگاهى به دختر كرده و بدون اينكه مسافر ديگر بگيرد حركت مى كند. مادر دختر مىگويد او خيال سوئى درباره ما دارد. راننده به كاروانسرا شور كه مى رسد، از راهشاهى خارج شده و به داخل صحرا مى رود.
مادر دختر مى گويد: ديدى گفتم خيال سوء دارد و ما را به بيراهه مى برد؟ راننده سر رابيرون مى كند، مى بيند بيابان از خط خيلى دور است ؛ پياده مى شود و مى گويد: اگرسر و صدا كنيد، كشتن هم در كار است و اگر صدا ندهيد...
مادر بيچاره به دختر جوان مى گويد: تو در ماشين باش ، و خود بيرون آمده سر را بلندمى كند و بيچاره وار و مضطرب مى گويد: اىابوالفضل عليه السلام ، تو ما را مى بينى ؛ ما تو را نمى بينيم . فورا يك نفر پيداشده و اشاره اى به آن راننده مى كند. راننده بلند مى شود و به زمين مى خورد و شكمشپاره مى شود. سپس به پيرزن مى گويد: اصعدى (سوار شو).
پيرزن سوار مى شود و او خود به جاى راننده ماشين را به نجف مى آورد. بعدا در حرم ،زنها از ماشين بى راننده و قضايا صحبت مى كنند. دختر مى گويد: شايد همان ماشين ماست. اجمالا كلفت كليددار كه در حرم بوده ، قضايا را براى كليددارنقل مى كند و كليددار نقل مى كند و كليددار هم آن را به عرض مقامات دولتى مى رساند.بعدا، چندتن از مقامات دولتى همراه مادر و دختر و كليددار به آنجا مى روند و جنازه رانندهرا متعفن و از هم پاشيده مى بينند.(345)
239. باغستان غضب مى شود!
حجت الاسلام والمسلمين آقاى حاج سيد محمدكاظم حسينى شاهرودى ، فرزند عالم متقى آيةالله العظمى آقاى حاج سيدمحمد حسينى شاهرودى دام ظله الوارف ، در تاريخ 27 شعبانالمعظم سال 1416 ه ق چنين مرقوم داشته اند:
36. در سال 1358 هجرى شمسى ، يكى از اخوى هاعمل جراحى داشت . او را در بيمارستان (كوفه - عراق ) بسترى كرده بوديم ، و بنده همراهايشان بودم . يك روز ديدم مردى را آوردند و كنار تخت اخوى خواباندند. آن شخص بىهوش بود و شخصى هم بالاى سرش مواظبش بود. سبب بى هوشى آن مريض را پرسيدم ،گفت خودش مقصر است كه ، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام او را زده است . گفتمبه چه علت حضرت او را زده است ؟
گفت : جريان از اى قرار است . يك پيرزنى است در عشاير ما، اين پيرزن كسى را نداردكه خرج او را تاءمين كند، فقط يك باغستانى دارد كه آن باغ در حدودچهل اصله درخت خرما دارد.
پسرعموى اين پيرزن جنب باغ اين زن باغى دارد. پسرعمو به اين فكر افتاد باغ را ازچنگ اين پيرزن در آورد و ضميمه باغ خودش نمايد، چون پيرزن كسى و دادرسى نداشت .خلاصه باغ را از دستش درآورده و تصرف نمود. در عراق در بين زنها رسم است كسى كهحاجت دارد مى رود كنار ضريح مطهر حضرت عباس عليه السلام مقدارى از گيسوانش را مىچيند و در داخل ضريح مطهر مى اندازد، پيرزن هم رفت حرم حضرت عباس عليه السلام ازباب عرض حاجت و شكايت همين كار را كرد.
سپس كنار ضريح مطهر عرض كرد حاجت من اين است : هر كس از اين درخت بالا برود بيفتد!پس از شكايت پيرزن كه حقش غصب شده بود، اولين كسى كه از اين درخت بالا رفت همينشخص بود، كه افتاده مجروح و بى هوش شده است و دنده هايش شكسته است آقاىشاهرودى افزودند كه من گفتم : اين مريض بى هوش از غاصبين است ؟ گفت :! نه ، تازهاين كارگر است !
من به اين حرفها اعتماد نكردم . فردا كه او به هوش آمد رفتم كنار تختش و قصه را درحضور خود او، مجددا از همراه وى سؤ ال كردم . شخص همراه همه را جواب داد و مرد مجروحنيز كه تازه به هوش آمده بود و همه را گوش مى داد تصديق كرد.
خوانندگان محترم توجه داشته باشند كه تازه اين غاصب اصلى نبوده و از كارگران آنمرد غاصب بوده است ! فقط با اشاره بگويم : واى بهحال غاصبين حقوق محمد صلى الله عليه وآله وآل محمد عليهم السلام در طول تاريخ !
240. چرا جاجيم زرى را براى خود برداشتى ؟!
جناب مستطاب حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج سيدمحمدآل طه ، از خطباى نامى و افتخار حوزه علميه و شهر مذهبى قم ، بهنقل از حجة الاسلام والمسلمين آية الله آقاى شيخ نصرت الله ميانجى قدس سره حكايتى را براى نويسنده كتاب نقل فرمودند كه ذيلا مى خوانيد. مرحوم ميانجى گفتند:
37. يكى از سالها براى تبليغ دين مقدس نبوى صلى الله عليه وآله به آذربايجانرفته بودم . بعد از انجام وظيفه ، عازم شهر مقدس قم بودم كه شخصى آمد و يك جاجيمدست بافت محل را به عنوان اينكه نذر حضرتابوالفضل عليه السلام است ، به من داد. جاجيم را با خود به قم آوردم . سپس به محضرمبارك مرحوم آيت الله العظمى سيدمحمد حجت كوه كمرى قدس سره متوفاى جمادىالاول سال 1372 ق ، مطابق 29 ديماه ، 1331 شمسى هجرى رفته و گفتم : آقا، جاجيمىرا كه نذر حضرت ابوالفضل عليه السلام كرده اند، از آذربايجان به قم آورده ام ، اينكچه بايد بكنم ؟ فرمودند: آن را به نيت حضرتابوالفضل العباس عليه السلام به فقيرى بده تا استفاده كند.
من فكر كردم اين جاجيم چيز نفيسى است ، حيف است آن را از دست بدهم . لذا آن را قيمت كرده ومبلغى را برابر قيمت آن را به فقير دادم و جاجيم را خودم برداشتم . بعد از مدتى ، شبدر عالم رؤ يا ديدم كه من به صورت گاو درآمده ام و مرا به خيش بسته اند زمين را شخممى زنم و آن كسى كه مرا مى راند چوبى در دست دارد كه معمولا گاورانان به دست مىگيرند و سر آن ميخى هم مى زنند. بارى شخص مزبور، مرا با آن وسيله مى راند تاخيشى كه به من متصل بود زمين را بشكافد! به كسى كه مرا مى راند گفتم : آخر من چهگناهى كرده ام كه بايد اين جور در عذاب سخت گرفتار باشم ، و اين كار تا كى ادامهخواهد داشت ؟
وى گفت : تا اين زمين را تماما بشكافى ! به او التماس كردم كه براى تخلص من چارهاى نمايد تا از گرفتارى نجات پيدا كنم . شخصى كه آن طرف زمين تشريف داشت ، بهمن گفت : تكليف شما را بايد آن شخصى كه درمقابل ما قرار دارد روشن كند.
وقتى به خدمت آن بزرگوار رسيدم عرض كردم : اين بدبختى تا كى ادامه خواهد داشت ؟در جواب فرمود: جاجيمى را كه مربوط به ما بود و مسئله اش را هم پرسيده بودى ، چرابراى خودت برداشتى ؟! در اين گيرودار بودم كه از خواب بيدار شدم ، و ديدم غرق درعرق مى باشم . جاجيم را بردم و به فقير دادم .پول من هم از بين رفت !
آرى اين است نتيجه و فرجام خوردن مال غير، بدون رضايت و اجازه صاحبمال . خداوند ان شاء الله تعالى به همه ما چشم بينا و دلى آگاه عنايت فرمايد كه در يومالحسرة گرفتار نباشيم .
كريمه اهل بيت عليهم السلام ختامه مسك
از آنجا كه راقم اين سطور، سالهاست افتخار خوشه چينى از خرمن فيض و عنايت دختربزرگوار امام موسى بن جعفر عليه السلام را دارد و كتاب حاضر نيز در جوار مرقد مطهرآن بانوى عاليقدر فراهم آمده است ، لذا مناسب مى بيند در پايان كتاب ، احاديثى چند درفضيلت كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و شهر مقدس قم را ذكر كردهو براى نمونه ، 5 كرامت از هزاران كرامت اين بانوى بزرگوار را حسن ختام كتاب قراردهد:
1. كريمه اهل بيت فاطمه معصومه عليهاالسلام از ديدگاه معصومين عليهم السلام:
1. امام صادق عليه السلام پيش از تولد آن حضرت فرمود: من زارها و جبت له الجنة : هر كس او را زيارت كند بهشت بر او واجب مى گردد(346).
2. و در حديث ديگرى فرمود: ان زيارتهاتعادل الجنة : پاداش زيارت او همسنگ بهشت است . (347)
3. شيخ صدوق با سند صحيح از امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: منزارها فله الجنة : هر كس او را زيارت كند بهشت را آن اوست . (348)
4. امام رضا عليه السلام به سعد اشعرى فرمود: من زارها عارفا بحقها فله الجنة: هر كس او را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او باشد، بهشت از آن اوست(349)
5.و در حديث ديگرى فرمود: من زار المعصومة بقم كمن زارنى : هر كس حضرتمعصومة را در قم زيارت كند همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد(350)
6. ابن قولويه با سند صحيح از امام جواد عليه السلام روايت كرده روايت كرده كهفرمود: من زار عمتى بقم فله الجنة : هر كس عمه ام را در قم زيارت كند بهشت از آناوست .
2. نگاه اجمالى به زندگانى حضرت معصومه عليهاالسلام
تولد: اول ذيعقدة الحرام 173 هجرى قمرى در مدينه منوره .
پدر بزرگوار آن حضرت : امام هفتم شيعيان جهان ، حضرت موسى بن جعفر عليهاالسلام .
مادر: حضرت نجمه يا تكتم كه مادر امام رضا عليه السلام نيز مى باشد. چه ، ايشان باحضرت امام رضا عليه السلام از طرف پدر و مادر يكى مى باشند.(351)
سفر حضرت از مدينه به سمت خراسان
از بزرگان اهل قم نقل شده : وقتى كه ماءمون امام رضا عليه السلام را از مدينه به مروطلب كرد، يك سال بعد از آن خوهرش حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام به شوقديدار برادر از مدينه به سوى مرو حركت كرد.(352)
همراهان حضرت
حضرت معصومه عليهاالسلام در اين سفر با چهار نفر از برادران تنى خود:فضل ، جعفر، هادى و قاسم و بعضى از برادرزاده ها و چند نفر خدمه همراه بود.(353)
بيمارى حضرت
هنگامى كه آن حضرت به ساوه رسيد مخالفيناهل بيت عليهم السلام با خبر شدند، در صدد آزار آنان برآمده و با ايشان جنگ نمودند و درنتيجه آن جنگ همه برادرها و برادرزاده هاى حضرت معصومه عليهاالسلام شهيد شدند، كهتعداد آنان بالغ بر 23 نفر مرد مى شد.
اهالى قم باخبر شده به كمك شتافتند، ولى وقتى رسيدند كه همه مردها شهيد شدهبودند. در پى اين فاجعه جانگداز، حضرت معصوم سلام الله عليها در اثر حزن و اندوهبسيار از مصيبت وارده مريض شد.(354)
در آن زمان مردم ساوه سنى متعصب بودند و نسبت به خاندان علوى كينه مى ورزيدند، لذاحضرت سؤ ال فرمودند: بين ما و قم چقدر فاصله است ؟ عرض كردند: ده فرسخ ،فرمود: مرا به قم ببريد زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما مىباشد. (355)
حضرت معصومه عليهاالسلام در 23 ربيع الاولسال 201 هجرى قمرى وارد قم شده و به خواهش موسى بن خزرج سعد اشعرى كه ازبزرگان قم بود، منزل ايشان را به قدوم خود منور ساختند.
3. روايت نقل شده از محدثه آل طه ، مريم آلرسول عليهم السلام
1. حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از فاطمهدختر امام باقر عليه السلام از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام از فاطمه و سكينهدختران امام حسين عليه السلام از ام كلثوم عليهاالسلام و او نيز از فاطمه زهرا سلام اللهعليها نقل مى كند كه فرمود: آيا فراموش كرديد كلامرسول خدا صلى الله عليه وآله را در غدير خم كه فرمود: هر كه را من مولاى اويم علىمولاى اوست . (356)
و كلام ديگرش را كه فرمود: تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى .(357)
2. حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از فاطمهدختر امام باقر عليه السلام از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام از فاطمه دختر امامحسين عليه السلام از زينب دختر اميرالمؤ منين عليه السلام از حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها نقل مى كند فرمود: همانا هر كه با محبتآل محمد صلى الله عليه وآله از دنيا برود شهيد مرده است . (358)
3. حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام از فاطمه دختر امام صادق عليه السلام از فاطمهدختر امام باقر عليه السلام از فاطمه دختر امام سجاد عليه السلام از فاطمه دختر امامحسين عليه السلام از ام كلثوم دختر اميرالمؤ منين عليه السلام از فاطمه زهرا سلام اللهعليها نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: هنگامى كه مرا به آسمانبردند داخل بهشت شدم . در آنجا قصرى از در سفيد ميان خالى ديدم كه داراى درى بودزينت شده با در و ياقوت ، و بر آن در پرده اى آويخته بود. من سرم را بلند كردم ، ديدمبر در نوشته است : لا اله الا الله ، محمدرسول الله ، على ولى القوم ، يعنى : خدايى جز خداى يگانه نيست ، محمدرسول خداست ، على ولى و صاحب اختيار مردم است ، و بر پرده نوشته شده بود:به به ! كيست مثل شيعيان على ؟.
داخل شدم ، در آنجا قصرى از عقيق سرخ ميان خالى ديدم كه درى داشت از نقره كه بازبرجد سبز زينت شده بود و بر آن در نيز پرده اى آويخته بود. سرم را بلند كردم ،ديدم بر در نوشته شده : محمد رسول خداست ، على وصى مصطفى است و برپرده نوشته شده : بشارت بده شيعيان على را بهحلال زادگى .
داخل شدم ، قصرى از زبرجد سبز ميان خالى ديدم كه بهتر از آن نديده بودم . اين قصردرى داشت از ياقوت سرخ كه با لؤ لؤ زينت شده بود و بر آن در پرده اى آويخته شدهبود. سرم را بلند كردم ديدم بر پرده نوشته شده : شيعيان على رستگارانند.
گفتم : اى حبيبم جبرئيل ! اين قصر از آن كيست ؟ گفت : از آن پسرعمو و جانشين تو على بنابى طالب است . همه مردم در روز قيامت عريان و پاى برهنه محشور مى شوند مگر شيعيانعلى ، و همه مردم را به اسم مادرشان صدا مى زنند مگر شيعيان على كه به اسمپدرانشان صدا زده مى شوند.
گفتم : حبيبم جبرئيل ! چرا چنين خواهد بود؟!
گفت : چون اينها على را دوست دارند، لذا حلال زاده اند. (359)
4. رحلت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام حضرت هفده روز درمنزل موسى بن خزرج اقامت داشت تا اينكه در دهم ربيع الثانىسال 201 هجرى قمرى در شهر قم رحلت نمود. بنابرايننقل و با در نظرگرفتن سال تولد آن حضرت ، مدت عمر شريفش بيست و هفتسال و چهار ماه و ده روز بوده ، و هنگام شهادت پدر بزرگوارش هشتسال داشته است . (360)
فسلام عليها يوم ولدت و يوم تموت و يوم تبعث حيا .
مخدرات مدفون در داخل حرم
در داخل حرم مطهر و در زير گنبد، علاوه بر حضرت معصومه سلام الله عليها پنج تن ازمخدرات آرميده اند كه عبارتند از:
1 - ميمونه ، دختر موسى مبرقع و نوه امام جواد عليه السلام .
2 - ام محمد، دختر موسى مبرقع و نوه امام جواد عليه السلام .
3 - ام قاسم ، دختر على كوكبى .
4 - ام اسحاق ، جاريه محمد فرزند موسى مبرقع .
5 - ام حبيب ، جاريه ابوعلى نوه امام رضا عليه السلام طبق گزارش تاريخ قم در قرنسوم هجرى دو قبه به جاى گنبد فعلى بوده كه قبهاول بر فراز قبر مطهر حضرت معصومه و قبور ام محمد و ام اسحاق قرار داشت و قبه دومبر فراز ام حبيب ، ام اسحاق و ميمونه قرار گرفته بود(361)
مدح حضرت فاطمه معصومه ، كريمه اهل بيت عليه السلام
شيطان - به خطاب قم - براندند
|
كاين خانه بهشت و جاى حواست
|
جسمى كه در اين زمين نهان است
|
جانى است كه در تن جهان است
|
مشكاة صفت به اين دو مصباح
|
از اين دو حرم دلا چه پرسى
|
حق داند و، وصف عرش و كرسى
|
هر كس به درت به يك اميدى است
|
محتاج تر از همه (وحيدى )(362) است
|
5. قم ، حرم اهل بيت عليهم السلام
از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: الا ان لله حرما و هومكة الا ان لرسول الله حرما و هو المدينة الا ان لاميرالمؤ منين حرما و هو الكوفة ، الا انحرمى و حرم ولدى من بعدى قم ، الا ان قم كوفة صغيرة ، الا ان للجنة ثمانية ابوابثلاثة منها الى تقبض فيها امراة هى من ولدى واسمها فاطمة بنت موسىيدخل بشفاعتها شيعتى الجنة باءجمعهم . (363)
يعنى : خدا را حرمى است و آن مكه مى باشد و حرم پيغمبر مدينه و حرم اميرالمؤ منين كوفهو حرم من و اولاد من پس از من قم است . قم كوفه كوچك است ، بهشت هشت در دارد كه سه درآن به طرف قم باز مى شود. زنى از اولاد من به نام فاطمه دختر موسى در قم وفات مىكند كه با شفاعت وى شيعيان همگى داخل بهشت مى شوند.
506. كرامت از هزاران كرامت از كريمهاهل بيت عليهم السلام حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام دختر امام موسىبن جعفر عليه السلام
1. بشارت به موفقيت عمل جراحى
اين جانب على ربانى خلخالى ، يكى از كرامتهايى كه براى ام الزوجه ام رخ داده درذيل مى آورم :
ام الزوجه اين جانب در سال 1346 شمسى چشمش آب مرواريد آورده و در بيمارستان نكويىقم عمل جراحى بسترى شده بود، ولى از عمل بسيار هراسناك بود، چون دكترها گفتهبودند ما تعهد نمى كنيم كه معالجه چشم وى نتيجه نداشته باشد.
او به حضرت معصومه عليهاالسلام متوسل مى شود، خوابش مى برد، در عالم رؤ يا مىبيند كه سه تن بانوى مجلله از داخل ضريح بيرون آمدند، يكى از آنان انگشتر عقيقىبه او داده و او را مورد تفقد قرار مى دهد و مى فرمايد: اصلا نگران نباش ، فرداصبح عمل چشم به راحتى و موفقيت انجام مى پذيرد. پس از بيدارى خوابش را بههمسرش ، مرحوم حجة الاسلام والمسلمين آقاى سيدمحمد موسويان خوئينى زنجانى قدس سره (متوفاى 1/1/59 شمسى )، بازگو مى كند، و او براى عيالش توضيح مى دهدكه غير از فاطمه معصومه سلام الله عليها، چند تن ديگر از بانواناهل بيت عليهم السلام داخل ضريح مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام به خاك سپرده شدهاند.
آنچه در اين رؤ يا جالب توجه است اين است كه او هرگز نشنيده بود كه در ميان ضريححضرت مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام بانوان ديگرى نيز آرميده اند.
2. يا فاطمة اشفعى لنا فى الجنة !(364)
بار ديگر، شباناهان ، هنگامى كه ديدگان غفلت زده محو تماشاى ظلمت خود گرديده بود،دست فياض الهى از آستين كريمه اهل بيت به در آمد و چراغى به روشنى خورشيد ولايت ،فرا روى عاشقان دلسوخته برافروخت .
سخن از گذشته هاى دور نمى باشد، بلكه حقيقتى است محقق در شب جمعه 23/2/73؛ آنزمان كه ديگر درهاى عالم مادى بسته مى شود و تنها چشم اميد به قدرت بى انتهاست كهچاره ساز مى گردد. سخن از لطف و كرامت و مهربانى و محبت است .
آرى بار ديگر، جمعه شب ، شاهد گشوده شدن خزائن غيب گشتيم ونزول رحمت الهى . آن كه مورد عنايت قرار گرفت ، مسافرى بود از راه دور؛ مسافرى كهبعد مسافت را قبل از حركتش طى كرده بود و در عين دورى ، بسيار نزديك بود.
آرى ، او دخترى چهارده ساله ، از اهالى روستاى شوط ماكو، از شهرهاىآذربايجان . در گفتگويى مختصر، شرحى از بى نهايت هستى را برايمان بازگو نمودهاينچنين آغاز كرد:
رقيه امان الله پور هستم ، از اهالى شوط ماكو. چهار ماه پيش بر اثر يك نوعسرماخوردگى از هر دو پا فلج شدم . خانواده ام مرا به بيمارستانهاى مختلف در شهرهاىماكو، خوى و تبريز بردند، ولى پزشكان پس از عكسبردارى و انجام آزمايشات - همگى -از درمانم عاجز شدند و من ديگر نتوانستم پاهايم را حركت دهم . تا اينكه چهارشنبه(21/2/73) در عالم رؤ يا ديدم كه خانمى سفيدپوش ، سوار بر اسبى سفيد، به طرف منآمدند و فرمودند: چرا از همان ابتداى بيمارى ، به قم پيش من نيامدى تا شفايت دهم؟.
با اضطراب از خواب پريدم و جريان خواب را با عمو و عمه ام در ميان گذاشتم و آنهانيز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم آوردند. لذا روز جمعه (23/2/73) ساعت30/7 دقيقه بعدازظهر به حرم مطهر مشرف شديم . پس از نماز،مشغول خواندن زيارتنامه شدم كه ناگهان صداى همان خانمى كه در خواب ديده بودم بهگوشم رسيد كه : بلند شو راه برو، كه شفايت دادم ! من ابتدا توجهى نكردم وباز مجددا همان صدا با همان الفاظ تكرار شد. اين بار به خود حركتى دادم و مشاهده كردمكه قادر به حركت مى باشم و مورد لطف آن بى بى دو عالم قرار گرفته ام !
اين بود مشتى از خروار الطاف بيشمار اين در بى نظير كه به واسطه وجود پاكش ،سرزمين قم تقدس يافته و مسكن و ماءواى عاشقان و سالكان طريق هدايت و قبلهآمال عارفان حقيقت گشته است . به اميد آنكه اين شرح بى نهايت ، شربتى باشد به كامخشكيده عاشقان دلسوخته ، و چراغ راهى گردد براى بيدار شدگان از خواب غفلت .
بدان اميد كه حضرتش همه را از ره لطف بنوازد و برسيل هدايت رهنمون گردد.
3. نسيم رحمت !
بار ديگر، دست رحمت حق از بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام ظاهر گشتو خسته دلى از فرزانگان عاشق را امداد نمود. دلشكسته اى كه بهار زندگى او قرينخزان شده بود به ميهمانى نور آمد تا خواهر امام هشتم عليه السلام را به شفاعت درگاهالهى برد.
اين كرامت در روز پنجشنبه 2/4/73، يعنى در ايامى واقع مى شود كه واپسگرايان منافق ،حريم مقدس رضوى را آماج انفجار بمب قرار داده و عده اى از پروانه هاى سوگوار درعزاى حسينى عليه السلام را در جوار ضريح مقدس ثامن الحجج عليه السلام آن هم درمقدسترين روز و مقدسترين ساعت ، در اين كشور امام زمان -عجل الله تعالى فرجه الشريف - به شهادت رساندند و يا مجروح ساختند.
خواهر، پروين محمدى ، اهل باختران ، در سال سوم دبيرستان مبتلا به تشنج اعصابگشته و پس از مدتها مداوا و معالجه ، نااميد از همه جا، به همراه خانواده قصد زيارتبارگاه رضوى را مى نمايند تا شفاى درد را از باب الحوائج بستانند.
اكنون به فرموده مادر ايشان در حكايت اين كرامت توجه به فرماييد:
هنگامى كه به شهر مقدس قم رسيديم ، با خود گفتم : خوب استاول به زيارت خواهر امام رضا عليه السلام برويم ؛ اگر جواب ندادند به مشهد مىرويم . ساعت 2 بعد از نيمه شب ، رسيديم و اطاقى كرايه كرديم و ساعت 9 صبح بهحرم مشرف شديم و دخترم را كه بسختى مى خوابيد و گاهى اگر اعصاب او متشنج مىباشد باعث مشكلاتى مى گشت ،
با توجه و توسل به حضرت به نزديك ضريح بردم و براحتى خوابيد. پس از مدتىكه از نماز ظهر و عصر گذشت ، بوى عطر عجيبى حرم را گرفت و ديدم دست راست دخترمسه مرتبه به صورتش كشيده شد و رنگ او افروخته شد و گوشه چادر او را كه بهضريح گره كرده بودم باز شد و دستبند پارچه اى سبز هم باز شد و دخترم براحتى ازخواب بيدار شد و گفت : مادر كجاييم ؟ گفتم : حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام .گفت : مادر گرسنه ام ! من كه حسرت شنيدن اين كلمه را چندين ماه داشتم بلافاصله گفتمبرويم بيرون از حرم مطهر، او هم قبول كرد. در راه كه مى آمديم از او پرسيدم : مادراحساس ناراحتى نمى كنى ، آنچنان كه سابق بودى ؟ گفت : نه ، الحمدلله خوب هستم .كنار حوض صحن آمديم و آبى به صورتش زدم و احساس كردم كه حالت او طبيعى شدهاست . از اين بابت از حضرت معصومه عليهاالسلام تشكر و قدردانى مى نمايم و اميدوارمخداوند همه مريضان اسلام را شفا دهد.
خواهر و برادر مسلمان ، با دل پاك و قلب سليم و دورى از گناه و اعتقاد به قدرت الهى ،و با توسل شدن به ذيل عنايات ائمه معصومين عليهم السلام و اولياى الهى است كه مىتوان موفق به دريافت فيض الهى گشت .
قال الصادق عليه السلام : اذا اءصابتكم بلية و عناء، فعليكم بقم . فانه ماءوىالفاطميين .... (365)
آنگاه كه رنج و زحمت و گرفتارى براى شما پيش آمد، به قم روى آوريد، زيرا قمپناهگاه فاطميان و محل آسايش مؤ منان است .
* قم حرم اهل بيت عليه السلام است و سكونت در بهشت بر زائران حرمش امرى مسلم .(366) چگونه بهشتيان از حريم حضرت معصومه عليه السلام رانده شوند وگرفتاران در رنج زيند؟!
* مرقدش كهرباى جان شيعيان است ، و تربتش شفابخش بيماران و استمدادطلبان .
* شيعيان در دنيا از سعادت قربش بهره ورند و در عقبى از شفاعت و فيضش (367).
چه ، او، بزرگ بانويى است كه از قرب و منزلت خدايى ، به روح عظيم و الهى دستيافته است .
* شرافت قم به اوست ، كه او مريم آل پيمبر است و بارگاهش ، خانه تقواست و معبدابرار.
* رهروان ، از پرتو نورش ، قدم در صراط مستقيم نهند و دانشيان در كسب علم از او مددجويند.
* برخى در طلب روزى ، بارگاهش را به طواف ايستاده اند و گروهى جهت شفا از بيمارىدر اعتكاف نشسته .
* نيك سيرتان نيز شفاعت آخرت را طالبند و علم الهى .
... و اوست كه بى هيچ شائبه اى ، طالبان را جواب مى گويد؛ به خندهگل در نسيم سحرى ، به لطافت رنگين كمان ، پس از بارش ابر بهارى .