بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم جلد 1, حجت الاسلام شیخ على ربانى خلخالى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAS00001 -
     HAS00002 -
     HAS00003 -
     HAS00004 -
     HAS00005 -
     HAS00006 -
     HAS00007 -
     HAS00008 -
     HAS00009 -
     HAS00010 -
     HAS00011 -
     HAS00012 -
     HAS00013 -
     HAS00014 -
     HAS00015 -
     HAS00016 -
     HAS00017 -
     HAS00018 -
     HAS00019 -
     HAS00020 -
     HAS00021 -
     HAS00022 -
     HAS00023 -
     HAS00024 -
     HAS00025 -
     HAS00026 -
     HAS00027 -
     HAS00028 -
     HAS00029 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

از خجالت رو نكرد اندر حرم !  

آن علمدار ار نبد در كار زار
بهر آبى از صغيرى شرمسار
آن علمدار ار دو دستش شد قلم
از خجالت رو نكرد اندر حرم
آن علمدار شه خير الاءنام
كشته شد، ليكن نبودى تشنه كام
در لب نهر اين علمدار حسين
داد جان ، لب تشنه ، از تيغ و سنين
آن علمدار رسول كبريا
نعش پاكش كدر طيران در هوا
اين علمدار عزيز ذوالجلال
نعشش از سم فرس شد پايمال

فصل دهم : مرقد مطهر قمر بنى هاشم عليه السلامدرطول تاريخ
آرامگاه مطهر قمر بنى هاشم عليه السلامدرطول تاريخ
از تواريخ به دست مى آيد كه قبر مطهر قمر بنى هاشم عليه السلام از دوره اموى بهبعد داراى آثار و قبر ورودى و روضه و سرداب بوده است .
مثلا، بر پايه نقل كفعمى در بلد الاءمين - كه مجلسى هم در مزار بحار آورده است - در روايتصفوان بن مهران شيخ مفيد نقل كرده هر كجا دستور توقف بيرون درب براىاول دخول هست ، براى حضرت عباس عليه السلام هم همان دستور صادر شده كه معلوم مىشود در قرن اول تا دوره امام صادق عليه السلام قبر آن حضرت روضه و درب ورودىداشته است .
مرحوم آيت الله سيد حسن صدر قدس سره در رساله اى كه در اين زمينه نوشتهآورده است : در روز 11 محرم 61 هجرى ، كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش به كوفه رسيد، زنان كوفه جمع شدند به حدى كه تعداد آنان به ده هزار نفررسيد و از آنجا كه عمال ابن زياد مانع از تجمع مردها مى شدند و ضمنا زنان نيز از اينفاجعه عظمى سخت ناراحت بودند، با هم قرار گذاشتند كه در ششمين روز شهادت امامحسين عليه السلام همه با هم به طرف كربلا حركت كنند تا كسى نتواند جلو آنها رابگيرد.
بديهى است ، با حرمتى كه بويژه اعراب به زن مى گذارند، جلوى يك زن را نمى توانگرفت ، چه رسد ده هزار زن . آنان در هفتمين روز شهادت امام حسين عليه السلام در كربلاحاضر شدند و در خلال حركت اين گروه كثير، زنان ناظر و شام كوفه وقبايل و عشاير اطراف نينوا و قادسيه و كربلا نيز به آنها پيوستند و جمع بسيارانبوهى را تشكيل دادند كه تعدا آنها تا صد هزار نفر گفته اند. زنان مزبور بر سر قبرسيدالشهدا و حضرت عباس ‍ عليه السلام سايبانى زدند و به عزادارى پرداختند و هيچنيرويى نتوانست از آنها جلوگيرى كند. آنان همان روز هفتم بر مزار سيدالشهدا عليهالسلام و اصحاب و ياران وى سايبان و اثر قبرى پديد آوردند و يك هفته به عزادارىمشغول بودند. (261)
بر پايه اين نقل تاريخى معلوم مى شود كه از همان دوران اموى آثار قبر موجود بوده وشدت بروز احساسات و پاك و جريحه دار شده مردم به حدى بوده كهمثال يزيد و ابن زياد هم قادر بر منع و جلوگيرى از تجمع چنين جمعيتى نبوده اند.
در خصوص قبر ابوالفضلعليه السلام ، بايد گفت كه علاوه بر زنان دوستدارآل محمد صلى الله عليه و آله ، قبيله بنى كلاب هم - كه ام البنين سلام الله عليه از آنهابود - و قبيله بنى اسد و ساير قبايل براى آبادى و عمران اين روضه بارگاه كوشابودند و بنى اميه نيز به سبب دوستى و نسبتى كه با طايفه ام البنين سلام الله عليهداشتند، اگر در بناى قبر روضه حضرت عباس عليه السلام شركت نمى كردند مخالفتىهم نمى كردند. بناى بين 64 تا 72 را تكميل نموده و درسال 273 ق منتصر عباسى براى جلب توجه علويين ساختمان مختصرى در مزارت كربلابنا نمود و براى پنجمين بار، زيد داعى ، مبالغى هنگفت براى ساختمان قبه حضرت عباسعليه السلام اختصاص داد و روضه را تعمير كرد. پس از وى ديالمه درسال 371ه‍ به فرمان سلطان عضد الدوله ديلمى قبور شهداى كربلا و قبر حضرتابوالفضل العباس عليه السلام را تجديد بنا كردند و سلطان رسما اعلام تشيع داد.
پس از ديلميان ، سلطان جلاير ايلكانى قبه و بارگاه را تجديد بنا كرد و ازسال 373 ق تا 907 ق ، كه آغاز عصر صفوى است يعنى قريب 534سال ، بنا ساختمان مزبور مورد زيارت و سياحان و زوار بوده است . در دوره صفويه ،سال 1032 بناهاى ايلكانى تكميل و تعمير و مرمت و نوسازى شد. تا در عصر افشاريهدر سال 1117 نادر شاه به زيارت كربلا رفت و درسال 1155 حرم حضرت عباس عليه السلام آيينه كارى شده و گنبد مطهر ايشان مجدداكاشيكارى گرديد.
گنبد مطهر  
چنانكه همه محدثين و مورخين مى دانند قمر بنى هاشم عليه السلام خود را از خدمتگزارانبرادرش ، حضرت سيد الشهدا امام حسين عليه السلام مى دانست و اين امر از برجستهترين ويژگيهاى او به شمار مى رود. گويى تقدير الهى از همان آغاز بر اين قرارگرفت كه ، به پاداشت اين خضوع و ادب ، حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام در ميانشهداى كربلا تشخيص ويژه اى يافته و مرقد باشكوه و مستقلى بايد و بمرور نيز اينشكوه و تشخيص ، بارزتر گردد.
از دوران آل بويه كه قبه و بارگاهى براى قمر بنى هاشم عليه السلام ساختند، مزاراو مستقل ، و داراى قبه و بارگاهى جداگانه بود. نوشته اند: در دوره نادرشاه ، كه گنبدامام حسين عليه السلام را طلا گرفتند، وى خواست گنبد قمر بنى هاشم عليه السلام راطلا كند، خواب ديد كه حضرت به وى فرمود: بگذار كاشى باشد، تا مقامخدمتگزارى و حمايت و فداكارى او از امام مشخص گردد.
مرحوم عماد زاده در مقدمه كتاب خصايص العباسيه مى نويسد: گنبد آن حضرت سالهاكاشى بود تا اينكه در سال 1377 ه‍، به دولت وقت گزارش دادند كه هداياى مردم بهحضرت ابوالفضل عليه السلام به حدى است كه انبارها از طلا و نقره و مس و غيره پرشده و از دولت وقت عراق اجازه خواستند كه آنها را به فروش برسانند و گنبد را طلانمايند. آن مرحوم اضافه مى كند كه : نيك در ياد دارم رئيس دولت به كربلا آمد و دستورداد هداياى مردم به جاى خود باشد و از 5درآمد نفت گنبد را طلا نمايند و از آن سال گنبد قمر بنى هاشم عليه السلام طلا شد وصحن و تكيه و رواق هم توسعه يافت . (262)
كنار علقمه (263) 
در كنار علقمه سروى ز پا افتاده است
يا گلى از گلشن آل عبا افتاده است
در زمين پر بلاى نينوا با شور و آه
ناله جانسوز ادرك يا اءخاه افتاده است
شه سوار اسب شد با سر به ميدان روى كرد
تا ببيند جسم عباسش كجا افتاده است
ناگهان از صدر زين افكند خود را بر زمين
ديد بسم الله ! ز قرآن جدا افتاده است
پاره قرآن ببوسيد و پى اصلش دويد
مصحف ناطق كجا يارب ز پا افتاده است ؟!
تا كنار نهر علقم ، بوى عباسش كشيد
ديد اندر خاك و خون قد رسا افتاده است
كرده در درياى خون ماه بنى هاشم افول
تشنه لب ، سقا ز جور اشقيا افتاده است !
دست خود را بر كمر بگرفت و آهى بر كشيد
گفت پشت من ز هجرانت دو تا افتاده است
خيز و بر پا كن لوا، ابى ببر در خيمه ها
از عطش بنگر چه شورى خيمه ها افتاده است
هر چه شه ناليد، عباسش ز لب لب برنداشت
ديد مرغ روح او سوى سما افتاده است
شه به سوى خيمه با پاى پياده رهسپار
در حرم شد؛ ديد افغان و نوا افتاده است
گفت پس جسم برادر را برم اندر حرم
ديد هر عضوى ز اعضايش جدا افتاده است
جمله مى گفتند: سقا - اى پدر جان - دير كرد
بر سر سقاى ما بابا چه ها افتاده است ؟
حال زينب را بگو (علامه ) از شه چون شنيد
دست عباس علمدارش جدا افتاده است
زيد مجنون پياده از مصر به كربلا مى رود  
فضاحت اعمال متوكل ، خليفه مشهور و سفاك عباسى ، نسبت به قبور كربلا، در همه بلادپخش گرديد تا به آفريقا رسيد. زيد مجنون ، كه فردى عالم وفاضل و اديب بود و در مصر اقامت داشت ، شنيد كهمتوكل با كمال وقاحت دستور داده است قبر امام حسين عليه السلام را خراب كرده و در آنزراعت نمايند و آثار قبر را از بين ببرند و از نهر علقمه آب بر آن جارى سازند و مردمرا از زيارت باز دارند. از اين خبر ناگوار بسيار ناراحت شد و حزن شديدى به وى دستداد، به طورى كه حادثه كربلا را براى وى تازه كرد. لذا با پاى پياده مصر را بهقصد زيارت امام حسين عليه السلام ترك گفت و بيابانها، كوهها و دره ها را پيمود تا بهكوفه رسيد و با بهلول عالم ملاقات كرد. سپس بهسال 237 به قصد زيارت قبر امام حسين عليه السلام به اتفاق هم از كوفه خارج شدندتا به نينوا رسيد.
در آنجا ديدند آبى را به قبر مى بندند، با فاصله اى ، گرداگرد قبر مى ايستد وقطره اى از آن به طرف قبر نمى آيد و گاوهايى هم كه زمين را شيار مى زنند به قبرنزديك نمى شوند!
زيد به بهلول نگاه كرد و اين آيه را تلاوت نمود: يريدون اءن يطفئوا نور اللهباءفواههم و ياءبى الله الا اءن يتم نوره و لو كره الكافرون (264)
يعنى : آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خدا جز اين نمى خواهد كهنور را كامل كند، هر چند كافران ناخشنود باشند!
سپس اشعار بسامى را فرو خواند:
تالله اذ كانت بنو اميه قدانت
قتل ابن بنت نبيها مظلوما
مردى كه سالها در آنجا ماءمور كشت و زراعت بود، پيش زيد آمد و گفت : تو از كجا آمده اى ؟زيد جواب داد: از مصر. كشاورز گفت : براى چه آمده اى ؟ من بسيار مى ترسم كه تو رابكشد. زيد سخت گريست و گفت : شنيدم كه قبر فرزند پيغمبر را خراب كرد. و در آنكشت و زرع مى كنند!
در اين هنگام مرد كشاورز خود را بر قدمهاى زيد انداخت و در حاليكه آنها را مى بوسيد،گفت : پدر و مادرم به قربانت ، از لحظه اى كه تو را ديده ام قلب من نورانى شده است .خدا را شاهد مى گيرم كه من سالهاست در اين سرزمين زراعت مى كنم و در اين مدت ، هرگاهآب بر قبر امام حسين عليه السلام مى بستم آب مى ايستاد و بالاى هم چين مى زد و حيرانمى ماند و دور مى زد و قطره اى از آن به قبر مطهر نزديك نمى گرديد، و من گويا تاحال مست بودم و اينك به بركت قدمهاى تو بيدار شدم !
زيد و مرد كشاورز لختى با هم گريستند و سپس كشاورز گفت : من الآن به شهر سامراپيش ‍ متوكل مى روم و حقايق را به وى مى گويم ، چه مرا بكشد و چه رها سازد.
زيد گفت : من هم با تو مى آيم . هر دو با هم پيشمتوكل رفتند و مرد كشاورز از آن ماجراى شگفت پرده برداشت .متوكل از شنيدن حرفهاى وى چنان در خشم رفت كه دستور داد مرد زارع را كشتند و آنگاهطناب به پاهايش بسته در كوچه و بازار كشيدند و سپس به دار آويختند.
زيد مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد كشاورز تا مرد كشاورز را از دار پايين آوردند وبه مزبله انداختند. آنگاه آمد جنازه او را در بر گرفت به دجله برد وغسل داد و كفن كرد و بر آن نماز خواند و به خاك سپرد و سپس نيز سه روز كنار قبر وىنشست و قرآن تلاوت كرد.
در اين هنگام چشمش به جنازه اى افتاد كه مردم بر وى نوحه سرايى مى كردند و او را بااضطراب و ناراحتى شديد و تشييع مى نمودند. پرسيد كه اين مرده كيست كه اين قدرپرچم سياه به دست مردم است و دسته جات زياد او را تشييع مى كنند؟!
گفتند: وى كنيز حبشى متوكل است كه نام وى ريحانه بوده و بسيار مورد علاقهمتوكل قرار داشته است ! سپس او را دفن كردند و در مقبره وى فرش انداختند و عطرپاشيدند و قبه اى عالى بر فراز آن بر پا كردند!
زيد مجنون كه اين صحنه را ديد خاك بر سر خود ريخت و ناله ازدل بر آورد و گفت :
- قبر پسر پيغمبر را ويران مى كنند، ولى براى يك كنيز زنازاده قبه و بارگاه بنا مىكنند!
و آن قدر گريست كه مردم به حال او رقت آوردند. روزى اشعار زير را سرود و سپس بهدست يكى از درباريان داد:
اءيحرث بالطف قبر الحسين
و يعمر قبر بنى الزانية
همينكه اشعار وى در حضور متوكل خوانده شد، سخت در غضب شد و زيد را احضار كرد. زيدبا سخنانى كه در توبيخ و وعظ متوكل گفت ، او را بيش از پيش ناراحت كرد، به طورىكه دستور قتل او را داد. نيز در همين لحظه در باب حضرت على عليه السلام از وىپرسيد و از اين سؤ وال ، منظورى غير از تحقير نداشت . زيد گفت : به خدا قسم ، تو مقامعلى و حسب و نسب او را نمى شناسى . به خدايم سوگند،فضل او را انكار نمى كند مگر كافر شكاك و با على دشمن نمى شود مگر منافق و دروغگو.و آن قدر از فضايل على عليه السلام سخن گفت كهمتوكل فرمان داد او را به زندان بردند.
وقتى كه شب تاريكى خود را گسترانيد، مردى كه ديده نمى شد پيشمتوكل آمد و با پاى خود او را زد و گفت : زيد را آزاد كن والا هلاكت مى كنم !
متوكل ، وحشت زده ، بر خاست و خود به زندان آمد و زيد را آزاد ساخت و به وى خلعت بخشيدو گفت : هر چه مى خواهى از من بخواه ، كه از دادن آن دريغ نخواهد شد.
زيد گفت : من از تو فقط تعمير قبر امام حسين عليه السلام و عدم تعرض به زوار او رامى خواهم . متوكل قبول كرد و زيد، شاد و مسرور، از نزد او بيرون آمد. او يكايك شهرها رامى گشت و اعلان مى كرد هر كس اراده زيارت امام حسين عليه السلام را دارد بدون وحشت بهكربلا برود. و بعد از اين جريان ، مدت ده سال قبر امام حسين عليه السلام ازاعمال شنيع متوكل بدكار محفوظ ماند و مردم ، بدون هراس ، براى زيارت به كربلا مىرفتند. (265)
عمارات آستانه ابوالفضل العباس عليه السلام  
آستان مقدس حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام تاريخى مشتركى با آستانهسيدالشهدا ابى عبدالله الحسين عليه السلام دارد و يكى از مهمترين زيارتگاههاى شيعيانجهان است .
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، كه به امر برادرش سيدالشهدا عليه السلامبه منظور تهيه آب براى خيمه گاه خاندان نبوت به آبشخور فرات رفته بود، در يكجنگ دليرانه در كنار نهر علقمى به شهادت رسيد و به علت دورىمحل شهادت وى از خيمه گاه سيدالشهدا عليه السلام و ميدان نبرد و نيز شدت يافتن جنگ ،پيكر مطهر او در همان محل باقى ماند و سپس همانجا نيز به خاك رفت . بنى اسد، اولينكسانى بودند كه قبر مطهر آن حضرت را به شكلى بارز و برجسته بنا كردند كه آثارآن از بين نرود. اولين زائران اين آستان مطهر نيز نخست عبيد الله فرزند حر جعفى ، ازبرجستگان شيعه در كوفه ، و سپس در بيستم صفرسال 62 ق صحابى مشهور جابر بن عبدالله انصارى بودند.
عمارت اول :  
مختار ثقفى در سال 62 ق ، با كمك جمعى از اعراب و نيز ايرانيان كه از شيعيان على بنابى طالب عليه السلام بودند، به خونخواهى سيدالشهدا عليه السلام قيام كرد و دردوران قدرت و حكومت او (توسط خود وى يا ديگر شيعيان ) اولين عمارت آستانه بنا كشتو اين عمارت و به طور كلى تمام شهر كربلا كم كم رو به آبادانى نهاد، ولى هارونالرشيد در سال 170 ق دستور خراب كردن آن را داد.
عمارت دوم :  
ماءمون ، كه در سال 198 ق قدرت را به دست گرفت ، بر خلاف سياست پدر خود وبراى جلب رضايت و كمك شيعيان خراسان ، برخورد دوستانه اى با شيعيان در پيشگرفت ، لذا محبان خاندان عصمت و طهارت اين فرصت تاريخى را مغتنم شمرده وبدينگونه ، عمارت دوم آستانه در عصر ماءمون انجام گرفت . درسال 232 ق متوكل عباسى بر مسند خلافت نشست . وى كه نسبت به شيعيان وآل ابى طالب عناد خاصى داشت ، دستور داد و آستانه حضرت سيد الشهدا عليه السلام وابوالفضل العباس عليه السلام بلكه تمام شهر كربلا را خراب كردند و پس ازتخريبت تمامى منطقه را شخم زدند و به آن آب بستند.
عمارت سوم :  
المنتظر، خليفه عباسى ، بر خلاف سياست پدر خود -متوكل - با شيعيان روش دوستانه و صميمانه اى داشت . وى باكمال زيادى بين علويين تقسيم كرد و حكم به تهديد بناى شهر كربلا و آستانهابوالفضل العباس عليه السلام داد. در نتيجه ، كربلا در عصر او رونق يافت و زائرينآن بقاع مطهر از اطراف و اكناف به سوى اين شهر مقدس سرازير گشتند.
عمارت چهارم :  
در سال 367 ق عضد الدوله ديلمى وارد بغداد شد، سپس به زيارت كربلا و نجف شتافتو دستور داد مرقد عظيم و باشكوهى براى حضرت ابىالفضل العباس عليه السلام بنا كنند. بناى مزبور درسال 467 ق آغاز شد و در سال 372 ق پايان يافت و عمارت امروزه آستان مطهر حضرتابوالفضل العباس عليه السلام از آثار عضد الدوله است كه از شكوه خاصى برخورداراست .
در عصر جلايريان :  
پس از تاءسيس دولت جلايريان در ايران و به قدرت رسيدن شيخ حسن ايلكانى درسال 740 ق سلطان اويس (فرزند شيخ حسن ) تعميرات وسيعى را در اين آستانه مطهرشروع كرد در عصر فرزندش ، سلطان احمد، درسال 786ق پايان يافت و هداياى زيادى از ايران به آستانه مزبورارسال شد.
در عصر صفويه :  
شاه اسماعيل صفوى ، بنيانگذار حكومت شيعى صفويه ، در روز 25 جمادى الثانى 914 قفاتحانه وارد بغداد گشت و مورد استقبال بى نظير شيعيان قرار گرفت . وى سپس درروز بعد، يعنى 26 جمادى الثانى ، به سمت كربلا حركت كرد و يك شبانه روز در حرمابى عبدالله الحسين عليه السلام معتكف گشت ، آنگاه به آستانه حضرتابوالفضل العباس ‍ عليه السلام شتافت و دستور تعميرات وسيعى را در آن آستانهصادر كرد و دوازده قنديل از طلاى خالص به نام دوازده امام را كه با خود آورده بود بهحرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام اهدا كرد و تمامى حرم مطهر و رواقها را بافرش گرانبها ابريشمى بافت اصفهان مفروش نمود و خدعه مخصوصى نيز براىنگاهدارى و روشنايى قنديلهاى آستانه استخدام كرد و تبار آنان امروز با عنوانآل قنديل در كربلا شهرت دارند.
اسماعيل صفوى ، همچنين دستور كاشيهاى گنبد را صادر كرد كه تاسال 1302 ق اين كاشيكارى باقى بود.
در عصر نادر شاه افشار:  
در سال 1153 ق نادر شاه هداياى زيادى جهت آستانه حضرت عباس عليه السلامارسال داشت و تعميرات وسيعى در آن بارگاه ملكوتى انجام گرفت .
جنايت وهابيان : در 18 ذى الحجة الحرام سال 1216 ق كه انبوه مردم براى درك زيارتعيد غدير از كربلا به نجف اشرع رفته بودند، سعود بن عبد العزيز وهابى فرصت رامغتنم شمرده و با لشگرى عظيم به شهر كربلا حمله برد و حكم تاراج تمامى شهر داد وآستانه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را نيز خراب كرد و تمامى هداياىسلاطين و ملوك صفويه و نادر شاه و قنديلهاى طلا و نقره و غيره ورا به يغما بردند.(266) در عصر قاجاريه : پس از حمله وهابيان سعودى به كربلا و رسيدن خبر اينجنايت وحشتناك به ايران ، مردم خير ايران با همراهى و همدلى دولت وقت ايران (زمانفتحعليشاه قاجار) كمكهاى سخاوتمندانه اى به اين شهر ماتمزده نمودند و تمامىخرابيهاى وارده را ترميم كردند. آستانه حضرت عباس عليه السلام نيز بهشكل احسن تعمير گشت و از جمله اين تعميرات ، نصب ضريح نقره اهدايى فتحعليشاهقاجار بود كه در سال 1227 ق انجام گرفت . تعميرات آن آستانه مقدسه درطول دوران قاجاريه قطع نشد و ناصرالدين شاه كاشيكارى گنبد را تجديد كرد (درسال 1304 ق كاشيكارى صحن شريف ، و درسال 1305 ق كاشيكارى گنبد مطهر انجام يافت ). همچنين ، شيخ عبدالحسين تهرانى ،معروف به شيخ العراقين ، با استفاده از ثلث ميرزا تقى خان امير كبير - صدر اعظممشهور ايران - تعميرات وسيعى در آستانه مزبور انجام داد.
در عصر حاضر:  
آستانه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در حدود سيصد و پنجاه مترىشمال شرقى آستانه را در برگرفته است . قبر مطهر در وسط حرم شريف واقع شده وبر روى آن صندوق خاتم نفيس اهدايى قرار دارد كه با گذشت زمان تعميراتى روى آنانجام شده است . روى صندوق را ضريح نقره اى پوشانده كه به همت بزرگ مرجع جهانتشيع ، مرحوم آيت الله العظمى سيد محسن حكيم قدس سره ، و با دست هنرمندانايرانى در اصفهان با به كار بردن چهار هزارمثقال نقره خالص و هشت هزار مثقال طلا پس از سهسال كار مداوم در سال 1385 در حرم مطهر نصب گشته است . چهار طرف حرم شريف داراىچهار رواق قرينه است كه ابهت خاصى به حرم بخشيده و به يكديگر منتهى مى گردند.سقف تمامى ديوارهاى حرم و رواقها به دست هنر مندان ايرانى آينه كارى شده و بر فرازضريح يك گنبد بزرگ بنا شده كه در سال 1375 ق طلا كارى آن انجام يافته است . دردو طرف ايوان جنوبى حرم ، دو ماءذنه (مناره ) بهشكل زيبايى سر به فلك كشيده است . در قسمت جنوبى حرم يك ايوان سرتاسرى سرپوشيده واقع شده است كه در وسط آن يك در طلايى ميناكارى ساخت اصفهان و در سمتشرق و غرب آن نيز دو در كوچك ديگر واقع است كه هر سه در بهداخل رواق جنوبى منتهى مى شود.
آستانه حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام داراى يك صحن چهار گوش است كه حرمدر وسط آن واقع شده و در چهار طرف صحن حجراتى بنا گشته كه در ان جمع كثيرى ازعلماى اماميه و سلاطين و امراى شيعه دفن شده اند و كاشيكارى موجود در صحن آستانه ،مربوط به عصر قاجاريه و بعد از آن است . صحن شريف داراى هشت در بزرگ ورودى وخروجى است : در قسمت جنوب صحن ، در قبله و يا دربالرسول صلى الله عليه و آله و در سمت شمال درب امام جواد عليه السلام قرار دارد.قسمت غرب صحن داراى چهار درب مى باشد 1. درب امام حسن عليه السلام 2. درب امام حسينعليه السلام 3. درب امام صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف 4. دربامام موسى بن جعفر عليه السلام . قسمت شرقى صحن داراى دو درب به نامهاى درب امامامير المؤ منين عليه السلام و درب امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى باشد. مساحتآستانه ابوالفضل العباس عليه السلام بالغ بر 4370 متر مربع مى باشد و از نظرنقشه و سبك معمارى مانند آستانه سيدالشهدا ابى عبد الله الحسين عليه السلام ، منتهاكوچكتر از آن است . (267)
عمان سامانى در گنجينة الاسرار گويد:
باز ليلى زد به گيسو شانه را
سلسله جنبان شد اين ديوانه را
سنگ برداريد اى فرزانگان
اى هجوم آرنده بر ديوانگان
از چه بر ديوانه تان آهنگ نيست ؟
او مهيا شد؛ شما را سنگ نيست ؟
عقل را با عشق ، تاب جنگ كو
اندر اينجا سنگ بايد، سنگ كو؟!
باز دل افراشت از مستى علم
شد سپهدار الم ، جف القلم
گشته با شور حسينى نغمه گر
كسوت عباسيان كرده ببر
جانب اصحاب ، تازان با خروش
مشكى از آب حقيقت پر به دوش
كرده از شط يقين آن مشك پر
مست و عطشان همچو آب آور شتر
تشنه آبش حريفان سر به سر
خود ز مجموع حريفان تشنه تر
چرخ ز استسقاى آبش در طپش
برده او بر چرخ بانگ العطش
اى ز شط سوى محيط آورده آب
آب خود را ريختى و اپس شتاب
آب آرى سوى بحر موج خيز
بيش از اين آبت مريز، آبت بريز! (268)
در توجه به عالم خراباتيان صاحبدل و اخوانمقبل
و استمداد همت و شروع به مطلب فخر الشهداء حضرتابوالفضل عليه السلام .
باز از ميخانه دل بويى شنيد
گوشش از مستان هياهويى شنيد
دوستان را رفت ذكر از دوستان
پيل را ياد آمد از هندوستان
اى صبا اى عند ليب كوى عشق
اى تو طوطى حقيقتگيرى عشق
اى هماى سدره و طوبى نشين
اى بساط قرب را روح الاءمين
اى به فرق عارفان كرده گذار
اى به چشم پاك بينان رهسپار
رو به سوى كوى اصحاب كريم
باش طائف اندر آن والا حريم
در گوشودندت گر اخوان و وفا
راه اگر جستى در آن دار الصفا
شو در آن دار الصفا رطب السنان
همطريقان را سلام از من رسان
خاصه ، آن بزم محبان را حبيب
گلشن اهل صفا را عند ليب
اصفهان را عندليب گلشن اوست
در اخوت گشته مخصوص من اوست
كوى اى جنت به جستجويتان
تشنه لب كوثر به خاك كويتان
دستى اين دست ز كار افتاده را
همتى اين يار بار افتاده را
تا كه بر منزل رساند بار را
پر كند (گنجينه الاءسرار) را
شورى اندر زمره ناس آوردم
در ميان ، ذكرى ز عباس آوردم
نيست صاحب همتى در نشاتين
همقدم عباس را، بعد از حسين
در هوا داراى آن شاه الست
جمله را يك دست بود، او را دو دست !
در بيان اينكه طى وادى طريقت و قطع جاده حقيقت را، همتى مردانه در كار است كه آن جامهمناسب بر اندام قابليت هر كس (نبوده ) و پاى مجاهده هر نالايق را به آن پايه دسترسنيست .
نه هر پرنده به پروانه مى رسد در عشق
كه باز ماند اگر صد هزار پر دارد
و در اينجا بر كمال همت حضرت عباس عليه السلام و نهايت قابليت آن زبده ناس سلامالله عليه بر مشرب اهل عرفان تمثيلى است :
آن شنيدستم يكى از اصحاب حال
كرد روزى از در رحمت سؤ ال
كاندر اين عهد از رفيقان طريق
رهروان نعمت اللهى فريق
كس رسد در جذبه بر نور على ؟
گفت اگر او ايستد بر جا، بلى !
لاجرم آن قدوه اهل نياز
آن به ميدان محبت يكه تاز
آن قوى پشت خدا بينان ازو
و آن مشوش حال بيدينان ازو
موسى تو حيدرا، هارون عهد
از مريدان ، جمله كاملتر به جهد
طالبان راه حق را بد دليل
رهنماى جمله ، بر شاه جليل
بد به عشاق حسينى ، پيشرو
پاك خاطر آى و پاك انديش رو
مى گرفتى از شط توحيد آب
تشنگان را مى رساندى با شتاب
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشك بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوى تشنه كامان رهسپر
تير باران بلا را شد سپر
بس فرو باريد بر وى تير تيز
مشك شد بر حالت او اشكريز!
اشك چندان ريخت بر وى چشم مشك
تا كه چشم مشك خالى شد ز اشك !
تا قيامت ، تشنه كامان ثواب
مى خورند از رشحه آن مشك ، آب
بر زمين ، آب تعلق پاك ريخت
وز تعين بر سر آن خاك ريخت
هستيش را دست از مستى فشاند
جز حسين اندر ميان چيزى نماند!
دست غيبى ، حافظ مجالس عزادارى سيدالشهداء عليه السلام است !  
در اينجا لازم است توجه دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام را به داستانىجالب در باره بر پا نمودن عزادارى حضرت سيدالشهدا امام عظيم حسين بن على عليهالسلام حلب كنيم :
حاجى نورى در دارالسلام مطالب جالبى را درج كرده است و ما در اينجا يك مورد از آننقل مى كنيم تا ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت عليه السلام بدانند كه مجالس و هيئاتعزادارى ، در پيشگاه خداوند عالم و خون خدا، كه حسين بن على بن ابى طالب باشد چهارزشى دارد. درود فراوان بر ياران حسين بن على عليه السلام باد! مرحوم نورى مىنويسد:
واقعه اى است كه شيخ عبدالحسين اعثم نجفى - رحمة الله - را در قصيده معروفه خود بهنظم آورده ، و فاضل در بندى در كتاب اسرارالشهاده روايت نموده ، و آن اين است كه :
مردى صالح و دوستدار اهل بيت رسالت عليه السلام كه در بعض بلاد هند ساكن و ازارباب عزت و ثروت بود، چنين عادت داشت كه هرسال ايام محرم اقامه عزاى عزيز زهرا سلام الله عليه مى نمود و مجلسى معتبر در آنبرپا مى كرد و عامه شيعيان آن بلد را در آن مجلس جمع مى نمود و قراء تعزيه خوانها واهل مرثيه را دعوت مى كرد و منبرى معتبر نصب مى نمود واموال بسيار به صرف اطعام و احسان و انعام ايشان مى رسانيد، و آن مجلس در آن ايام درآن بلد مجمع عام و محل انتقاع فقرا و مساكين و خواص و عوام بود و ازماكول و مشروب ملوكانه و فروش نفيسه و آلات و ادوات معتبره مضايقه نمى نمود، و درتمام شب و روز ايام تعزيه دارى انفاق مى نمود و اين عادت وسجيه را در جميع سنوات ازامور حتميه خود قرار داده بود و ترك نمى نمود.
اتفاقا در روزى از ايام تعزيه دارى ، حاكم بلد را با جمعى از توابع ورجال دولت ، عبور بر خانه آن مرد افتاد و غريب اوضاعى و عجيب هنگامه اى در آنجا مشاهدهنمود، از اجتماع خلق و آواز صياح و نياح و ازدحامرجال و نسوان و نحو آن ، به طورى كه گويا بنيان آن عرصه متحرك و زمين آنمتزلزل است . مشوش و مضطرب گرديد و از آن غوغا ترسيد سبب پرسيد. گفتند: اينخانه كسى است كه رافضى مذهب كه هر سال در ايام عاشورا اقامه عزاى شهيد كربلا مىنمايد. چون اين سخن بشنيد امر به عبد و غلام خود كرده او را از خانه دست بسته بيرونكشيدند، پس او را دشنام بى حد و شمار داد و امر به ضرب و اذيت و سلب آسايش و آزاراو نمود و جميع لباس خود و عبيد و عيال و اتباع او را بردند و آلات و اسباب واموال و منقولات او را به غارت و تاراج بردند و جميع املاك و مستغلات و خانه و خانات ودكاكين و اموال غير منقول او را تصرف نمودند، به طورى كه با (وجود) غنا و ثروت او رادر عداد احوج فقرا داخل نمودند.
و آن بيچاره ، جميع آن واردات را در طول سالتحمل نمود، تا آنكه يك سال تمام بر او گذشته ، محرم سنه آتيه رخ نمود و آن مردصالح متذكر اوقات گذشته و حالت تعزيه دارى خود گرديده ، مهموم و مغموم شده سربه جيب تفكر فرو برد و آواز به گريه و ناله بلند كرد و قطرات اشك از ديده به دامنفرو ريخت .
اتفاقا او را زوجه اى عاقله و كامله و صالحه بود. چون اين حالت را از او مشاهده نمود، سببو باعث پرسيد و آن حالت را در او ناشى از مشاهده فقر و شدت وزوال عزت و نعمت و ثروت سابقه فهميد و در مقام موعظه و دلدارى و تسلى خاطر اوبرآمد. آن مرد گفت كه باعث بر اين حالت ، نه بر اين است كه ، الحمدالله خداوند ما رافرزندى عطا فرموده كه اگر او را در بازار برده فروشان در آوريم به قيمت بسيارمى خرند. بهيچوجه اندوه و ملال را در خاطر خود راهمجال مده . برخيز و اين پسر را با خود بردار و به بغض ‍ نواحى بعيده هند برده او رابه قيمت عادله درآور و ثمن او را بياور و به مصارف مجلس ‍ مصيبت فرزند فاطمه و حيدركرار و احمد مختار برسان . ان شاء الله خداوند غفار در روزى كه لا ينفع ما و لابنون اجر و عوض بى حد و شمار عطا خواهد نمود.
آن مرد صالح ، چون آن سخن از زن صالحه خود شنيد به غايت شاد و مسرور گرديد و اورا تحسين و آفرين گفت ، و راءى او را پسنديد. پس هر دو آرميدند تا آنكه فرزند دلبندبر ايشان داخل گرديد و واقعه وارده را بر او اظهار نمودند، پسر هم اظهار فرح و سرورنمود و بر روى ايشان بخنديد و راءى ايشان را پسنديد و گفت : جان فداى عزيز زهراسلام الله عليه !
پس پدر و مادر، از سخن آن پسر، مسرور شدند و او را دعاى خير كردند و در صبح روزآينده دست پسر را گرفته از آن شهر بيرون برده در شهر ديگر كه او را نمى شناختند،در بازار برده فروشان برد كه او را بفروشد، ناگاه در اثناى راه ، جوانىجليل و جميل را با آثار بزرگى و مهابت و صباحت ، كه نورجمال عديم المثال او آفاق را پر كرده ، ملاقات نمود از آن مرد صالح پرسيد: كجا مىروى و اين پسر را چرا مى برى ؟ گفت اراده فلان شهر را دارم كه اين غلام را بفروشم .گفت : به چند اراده فروختن او را دارى ؟ گفت به فلان قيمت . گفت همانا من او را خريدم واز آن قيمت امتناعى ندارم . پس زر را از كيسه يابغل بيرون آورده تسليم آن مرد صالح نمود.
چون آن مرد قبض تمن نمود، غلام را به او تسليم كرده بزودى مراجعت نموده وارد خانه خودگرديد و واقعه را براى زوجه خود حكايت نمود. بر دريافت اين نعمت و توفيق اقامهمجلس مصيبت و ثناى حضرت احديت به جا مى اوردند، كه ناگاه پسر را ديدند كه برايشان داخل گرديد. به گمان آنكه آن پسر از آقاى خود گريخته ، يا آنكه آن خريدار ازمعامله خود نادم گرديده ، يا انكه آن پسر را آزاد دانسته از براى اخذ ثمن او رابرگردانيده ، افسرده خاطر شدند و از آن پسر سبب عود را پرسيدند.
جواب داد كه : اى پدر، چون تو ثمن را اخذ نموده برگرديدى و از نظر من غايب شدى ،گريه گلوى مرا فشرده و اشك از چشمم به الم مفارقت تو بيخود جارى گرديد.
پس آن جوان از سبب گريه من پرسيد. گفتم : از براى مفارقت تو مولا و آقاى خود گريهكردم ، زيرا كه بر من مشفق و مهربان بود و نيكى و احسان مى نمود. آن جوان گفت نه چنيناست كه تو عبد او، و او آقاى تو باشد، بلكه او تو را پدر، و تو او را فرزند و پسرهستى . من هر دو را مى شناسم . گفتم : پس بفرما كه تو كيستى اى آقا و مولاى ما؟ فرمود:من همانم كه پدرت تو را از براى اقامه عزاى او در اين مقام در آورد؛ منم غريب ، منم شهيد،منم عطشان ، منم عريان ، منم عزيز زهرا، منم حسين شهيد كربلا.
گريه مكن ، من تو را بزودى به پدر و مادرت برمى گردانم . چون ايشان را ديدى بگومهموم نباشند زيرا كه حاكم و والى به زودىاموال شما را رد خواهد نمود و به علاوه هم احسان خواهد كرد، و بر آنها خواهد افزود. پسمرا امر به پوشيدن چشم نمود، چون گشودم خود را درياب خانه خود ديدم .
چون والدين اين را شنيدند، شادان و خندان گرديدند. مى گفت : ناگاه صداى حلقه در خاهبلند گرديد، چون بيرون رفتند ملازم والى را در باب ديدند كه مى گفت : والى ، مردصالح را احضار نموده . پس بر والى داخل شده تعظيم نمود. والى از او عذر خواه گرديدو طلب عفو و جميع اموال را رد كرد و هر چه تلف شده بود عوض و قيمت آن را داد و تداركنمود و او را ماءمور به اقامه عزاى عزيز زهرا نمود، و بر وجه استمرار، سالى ده هزاردرهم در حق او مقرر فرمود و او را بشارت داد به آنكه خود وعيال و اولاد و اقارب او شيعه گرديده اند، زيرا كه امام مظلوم عليه السلام را در خوابديده بود كه از او مؤ اخذه نمود كه ، چرا كسى را كه اقامه عزاى من كرده اذيت و آزار كردىو اموال او را گرفتى ، البته بايد بزودىاموال و املاك او را رد كنى و از او عذر خواهى و طلب عفو نمايى والا زمين را امر مى فرمايمكه تو را با اموال تو فرو برد.
بعد از آن ، والى گفت كه من از خداوند طلب مغفرت مى كنم و تو به كردم و حمد مى كنمخداوند را كه به بركت آن بزرگوار مرا هدايت فرمود و از تو هم چشم عفو و گذشت دارم .پس آن مرد صالح اولى را عفو نمود و اموال خود راتحويل گرفته به منزل خود برگرديد و اين واقعه در آن بلد معروف و مشهور گرديد.(269)
در حشر كه هر كس ز گناهى فتد از پاى
دست همگى جانب دامان حسين است
در بخشودگى اهل گنه در صف محشر
وابسته به يك گردش چشمان حسين است
چوب از چه گرفتار به آتش شود آخر؟!
بى حرمتيش با لب و دندان حسين است !
جغد از چه به ويرانه نشيند همه عمر؟!
خاكم به دهن ، جاى يتيمان حسين است (270)
تجاوز وهابيان به بارگاه حسينى عليه السلام  
پس از سال 858، كه حرم حسينى عليه السلام با دست منحوس على بن محمد فلاحمشعشعى غارت شده بود، سالها بود كه حرم و بارگاه مقدس كربلا از هرگونهناملايمات و دستبرد و غارت در امان و محروس بود تا اينكه در روز عيد غديرسال 1216
وهابيها آن را مورد هتك و تجاوز قرار دادند و بر اثر اين فاجعه
شوم ، كه خاطره جانسوز آن همه گذشته ها را به بوته فراموشى سپرد، دهها هزارنفوس از مردم كربلا و زوار به خاك و خون كشيده شدند. اكثر مورخين ، به اين فاجعهاشاره و همگى از آن اظهار تنفر و انزجار نموده وعمل وهابيان را يك عمل ددمنشانه و غير انسانى معرفى كرده اند و كسى ازملل و نحل و مذاهب گوناگون اسلامى پيدا نشده كه ازاعمال وحشيانه وهابيان چشمپوشى كرده و به آن اعتراض و توبيخ ننموده باشد.
بنا به شهادت تاريخ در پى وقوع حادثه تخريب ، نامه هاى اعتراض به كشور حجازسرازير گشت ، و حتى از سوى كشورهاى غير شيعى نيز بهعمل وحشيانه وهابيها اعتراض و از آن اظهار تنفر گرديد. علماى فريقين در باب حادثهتخريب قبر امام حسين عليه السلام كتابها نوشته و شعراى وقت نيز اشعارى بسيارىسروده اند كه ذكر آنها در اين مختصر ممكن نيست ، و ما در شرح واقعه ، تنها بهنقل مستر لونگر انگليسى و ميرزا ابو طالب خان اكتفا مى كنيم .
لونگر چنين مى نگارد: روز دو نيسان 1801 ميلادى مطابق 18 ذى الحجة 1216 هجرى روزعيد غدير خم ، وهابيها با قيادت و فرماندهى عبدالعزيز بن سعود به كربلا هجومآوردند. آنان ششصد شتر سوارى و چهار صد اسب سوراى داشتند و اكثراهل كربلا نيز قصد زيارت نجف الاءشرف شهر را خالى كرده بودند. با رسيدن وهابيهاحاضرين در شهر كربلا بى درنگ به بستن درهاى قلعه مبادرت كردند.
وهابيها تا سه روز اطراف قلعه خيمه زدند. بعد از زد و خوردهاى انفرادى ، ناگهان از يككاروانسرا ديوارها را شكافتند و از آنجا به نزديكترين در از درهاى شهر راه يافتند و(سپس ) به صورت قهر، شهر را فتح نمودهداخل شدند. مردم از وحشت پا به فرار گذاشتند، اما كمتر كسى نجات يافت ؛ وهابيان بههر كسى مى رسيدند بدون استثنا وى را مى كشتند و به هر خانه اى وارد مى شدند هر چهبود غارت مى كردند.
عده كشته ها به هزار نفر - و گفته اند پنج هزار نفر - و تعداد زخميها به ده هزار نفررسيد. سپس وارد حرم شده ، پنجاه نفر را داخل حرم نزد ضريح بهقتل رسانيدند. پنجاه هزار نفر را در صحن كشتند و كليهاموال را از حرم از جواهرات و شمعدانها و طلاهاى ديوارها و دربهاى نقره كه با جواهراتمنقش و مرصع بوده و پرده هاى قيمتى و آنچه از ديوار و سقف آويزان بود و تمامى تحفنفيس شاهان و امراى ترك و فارس و عرب را به يغما بردند. (271)
و اما از طرف حاكم شهر، به نام عمر آغاسى ، كه مرد سنى متعصبى بود، جزئىترين عكس العملى ظاهر نگرديد و مى توان گفت توطئه را اين خبيث چيده بود؛ انگشت وىاز اول بازيگر صحنه بوده و از همين جهت هنگام تهاجم در اولين فرصت از شهر خارج شدهو بدون هر گونه آسيب به قريه هنديه رفت و بعد از آرامش اوضاع برگشت !
ميرزا ابوطالب خان اصفهانى ، سياح ايرانى ، نيز چنين مى گويد: روز چهارم ذى القعده1217 هجرى به قصد زيارت وارد كربلا شدم و به خانه عمه ام ، كربلايى بيگمرفتم ، در حالتيكه يك زنى هم با وى بود. وهابيها تمامىاموال آنها را به غارت برده بودند و من بهحال آنها رقت كرده كمكشان نمودم .
سپس حادثه را چنين توصيف مى كند كه : وهابيها روز 18 ذى الحجة 1216، كه اكثراهل شهر آن را به قصد زيارت نجف ترك كرده بودند، با 25000 نفر از سوارهاىوهابيها كه به اسبهاى عربى اصيل سوار بودند و با حاكم كربلا عمر آغاسى پيمان سرى به عليه شيعه و تشكيلات حسينى بسته بودند زيرا كه وى سنى متعصبضد شيعه بود. در نتيجه اين خيانت ، شهر بسهولت تحت تصرف وهابيها قرار گرفت .زيرا عمر آغاسى كليه سپاه مدافع را با خود به قريه هنديه برده بود و شهر از ايننظر بلاد دفاع بود. به همين جهت سليمان پاشا او را محكوم نموده و بهقتل رسانيد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation