21- استقامت درطلب دانش (1)
خارهاى راه دانش
درراه تحصيل دانش، خارهاى بسيار و رنجهاى فراوانى است كه كسانى كه دراين راه قدم برمىدارند به ناچار دچار آن خواهند شدو استقامت دراين راه آناست كه، چنين موانعى هر چند كه بزرگ و مؤثر هم باشند نبايد محصل و دانشجو را از هدف خود بازدارند، فقر و بىچارگى، دوستان و آشنايان بسيار، يافت نشدن استاد يا مدرسه درنقطه سكونت و نظاير آن، موانعى هستند كههرمحصلى در آغاز تحصيل به يكى از آنها برخورد مىكند و عزم اشخاص ضعيفالاراده را متزلزل مىسازد، ولى محصلينى كه عزمآهنين و شوق وافرى به تحصيل دارند در برابر هرگونه مانع استقامت ورزيده و ايستادگىمىكنند، بلكه در تحصيل كوشاترمىشوند; البته در آغاز عمر از همه دوستان و خويشان دست كشيدن و چشم از آسايش در زندگى پوشيدن، و با فقر و بىچارگىروزگار گذراندن، بيدارىهاى شب و ناگوارىهاى روز را تحمل كردن، براى جوان بسيار مشكل است، ولى گوهر گرانبهاى دانشبيش از اين ارزش دارد; هرخردمندى بهترين ساعت زندگانى خود را آن ساعتى مىداند كه در راه علم و دانش به كار رفته باشد وبدترين اوقات او وقتى است كه به بطالت و تنپرورى و بىعارى گذشته باشد.
دانش براى همه
تحصيل علم و معرفت و دانش و بينش، طبق حكم عقل، بلكه فطرت بشرى، اختصاص به دسته مخصوصى ندارد، بلكه هر فردىدرهر حال و در هرمقدار از عمر و از هرطبقه كه باشد، به حكم فطرت لازم است كه جهل و نادانى را از خود بزدايد و بر دانستههاىخود بيفزايد، چرا كه فطرت بشرى، از جهل بىزار است، هركس را بنگريد از كوچك و بزرگ، پير و برنا، زن و مرد از دادن نسبتجهل و نادانى به او آزرده مىشود و از نسبت دانايى خشنود مىگردد. پس چيزى كه بر حسب فطرت، محبوب و مطلوب بشر استعلم و دانش مىباشد و رسيدن به آن بر هر كس فرض و لازم است و آن كس كه در اين راه سستى ورزد، به حكم فطرت از بشريتدور مىباشد; زيرا بشريت ملازم با دانشطلبى و بينشخواهى است، فطرت انسانى - كه از ندانستن، گريزان و در پى دانستن،روان و دوان استحكم مىكند كه انسان در هر حال، جوياى دانش بوده باشد هرچند در بستر مرگ غنوده باشد. كسانى كه نداىفطرت را اطاعت كردند، عالىترين مقامات را حايز شدند.
ابوريحان بيرونى
ابوريحان بيرونى، بزرگترين فيلسوف، رياضىدان، و طبيب، منجم، حكيم و مورخ اسلام، در بستر مرگ آرميده بود، يكى ازدوستان دانشمندش به عيادتش مىرود، ابوريحان يكى ازمسايل علمى را از او مىپرسد، آن مرد مىگويد: در چنين حالى مىپرسى؟ ابوريحان مىگويد: من از اين جهان بروم واين مسئله را بدانم به از آن است كه بروم و آن را ندانم. آن مرد مسئله را بيانمىكند و ازنزد ابوريحان خارج مىشود، هنوز در راه بود كه صداى ضجه از منزل آن حكيم دانشمند بلند مىشود.
اشتباه بزرگ
نزد مسلمانان چنين وانمود شده است كه علم، اختصاص به دسته معينى دارد، لذا تاجر و كاسب، زارع و پيشهور به دنبال آموختنو چيز فهميدن نمىروند، با آن كه دانشمندانى كه درمكتب آلمحمد تربيتشدهاند بيشتر بازارى و از طبقه اصناف و زارعبودهاند; فرض مىكنيم اگر كسى مقيد باشد كه در هر روز يك مطلب علمى بياموزد، در هر سال 365 مجهول از مجهولات خود راتبديل به دانايى كرده است. زراعت و كسب و كار نبايد مانع از دانشطلبى زارع و پيشهور و كارگر گردد، بلكه بايد آنها را مؤيددانشطلبى خود قرار دهد. چهمانعى دارد كه تاجر، استاد در علم اقتصاد و دهقان، استاد دركشاورزى باشد؟ و اگر هركدام تصميمبگيرند كه روزى يك مطلب از مطالب علم اقتصاد و كشاورزى جديد را بياموزند چيزى نمىگذرد كه استاد در آن فنون خواهندشد، بلكه از استادان آن هم برتر مىشوند; زيرا ايشان علم را با عمل توام مىكنند و بالاتر آن كه به سود آنها افزوده مىگردد.چندين برابر سابق از زراعت و كسب خود استفاده خواهند كرد. تنها چيزى كه انسان را از اين مقصود سودمند بازمىدارد هماناسستى و اهمال در اقدام است، گويا به نظر ايشان م شدن و باسوادشدن، كار بسيار دشوارى است، با آن كه اگر - همان طور كهگفته شد بهتدريجبه تحصيل بكوشند، يكى از آسانترين كارهاست.
تحريص اسلام در تحصيل علم
اسلام، فوق العاده در ترغيب و تشويق مسلمانان به تحصيل علم و دانش كوشيده است، چنان چه رسول گرامى اسلام مىفرمايد:«اطلبوا العلم ولو بالصين; (2) بجوييد دانش را هر چند درچين باشد.»
طلب، به طورى كه پدرم در درس گفت: عين اراده نيست، بلكه رفتارى است كه مطابق با اراده است. چين در آن عصر نزدمسلمانان نمونهاى از دورتريننقاط و محل ناخوشترين زندگىها بوده است; يعنى دورى راه و سختى زندگى نبايد دانشجو را ازهدف خود بازدارد. دانشجو بايد بكوشد كه درهرنقطهاى، هر چند داراى بدترين آب و هوا باشد، تحصيل كند، مسافرت به نقاطبدآبو هوا، مىرساند كه منظورى به غير از تحصيل نيست; مسافرت به آمريكا يا اروپا، دليل بر دانشطلبى نيست; زيرا بهمحيطى بهتر و آبادتر و زيباتر از منطقه سكونت مسافرت مىكند; لذاست كه هشتاد درصد از كسانى كه براى تحصيل به فرنگمىروند، سوغات علمى همراه نمىآورند، بلكه سوغاتىهاى ديگر - كه همه ديدهاندهمراه دارند.
خارهاى ديگر
فقر و بىچارگى نيز يكى از خارهاى راه تحصيل است. بيشتر محصلان كه دست از تحصيل شسته و به سراغ كار ديگرى رفتهانداغلب در اثر فقر بوده است. تاب آوردن در برابر فقر، بسيار سخت و دشوار است و كمتر كسى مىتواند در آن حال استقامت كند ودست از هدف خود بر ندارد.
دانشمندان فقير
ملاصالح مازندرانى كه يكى از دانشمندان نامى است، به قدرى در فقر و تنگدستى مىزيست كه از برگهاى كاهويى كه به دورريخته مىشد، سدجوعمىكرد.
يكى ديگر از دانشمندان بنام در اثر فقر، توانايى افروختن چراغ را در شب براى مطالعه نداشت و با چراغ مستراح عمومى مدرسه،درسهاى خود را حاضرمىكرد.
يكى از دانشمندان اروپا در زمان تحصيل، روزنامه فروشى مىكرده تا نانى بهكف آورد و به تحصيل ادامه دهد. فقرو بى چارگى به جزسختى و بدگذرانى، موجب افسردگى و سرافكندگى نزد محصلان ديگر نيز مىشود، ولى پس از آن كه گوهر دانش به چنگ آوردهشود تمام اين فشارها و سختىها فراموش مىشود، بلكه از افتخارات مرد دانشمند به شمار مىرود و از داستانهاى زندگى او قرارمىگيرد. اشتباه محض است كه محصل بىبضاعت نزد ديگران خود را سرافكنده پندارد، زيرا نزد همسالان واستادان، بلكه همهمردم، محترمتر از ديگران است. محصل بىبضاعتبايد بداند در اين حال موفقيت درتحصيل بيشتر است از موفقيت در حالثروتمند بودن. آرى، بى رنج گنج ميسر نمىشود. چند سالى تحمل سختى و فشار، موجب شخصيت علمى و بزرگى هميشگىخواهد بود.
كودنى
ديگر از موانع تحصيل در بعضى از محصلان، نبودن هوش كافى و فهم سرشار است، چنان چه چندى به تحصيل پرداختند ودريافتند كه از دانش نصيبى نبردهاند، از تحصيل منصرف مىشوند، بلكه گاهى به كارهاى غير عقلايى نيز دست مىزنند، اگر درامتحان رفوزه شده باشند، انتحار مىكنند، مگر انتحار و خودكشى موجب پذيرفته شدن در امتحان مىشود؟ يا سبب دانشمندشدن انتحاركننده مىگردد؟ كسى كه تحصيل كرده است اگر حقيقتا خود را براى امتحان شايسته مىدانسته و روى غرضورزىمردود شده است، امتحان كه ارزش واقعى ندارد، ارزش واقعى از آن علم است كه به دست آورده استبايدمبارزه كند وغرضورزانرا بكوبد و گرنه، انتحار كمكى به غرضورزان است و اگر بهواسطه نداشتن فهم سرشار، از عهده امتحان برنيامده آنهم كار آسانىاست. اگر اندكى بر كوشش خود بيفزايد، به نتيجه خواهد رسيد. دانشمندان بزرگ، مقام علمى خود را بيشتر در اثر كوشش بهدست آوردهاند. چه بسا كوشش كه موجب پيدايش فهم سرشار خواهد بود، اگر محصل در آغاز تحصيل فهمش بستهباشد، كوشش،آن را باز مىكند، همچون چشمههاى زيرزمينى كه با كاويدن درزمين، آب گواراى آنها بيرون مىآيد.
بسيارى از سياست مداران جهان در كودكى كودن بودهاند و در امتحانات مردود شدهاند، ولى پايدارى و پشتكار، آنان را به مقاماتعاليه رسانيده است. چرچيل و استالين هر دو در امتحانات رفوزه شدند، ولى مردود شدن، كوشش آنها را درهم نشكست، بلكهموجب شد كه فعاليتبيشتر و كوشش بيشترى ازخود بروز دهند.
سكاكى
سكاكى (3) كه يكى از دانشمندان بزرگ است در سى سالگى به فكر تحصيل افتاد، اساتيد، او را نوميد كردند; سكاكى اصرار كرد،استاد، نخستين درس را كه يكى از فتاواى شافعى بود بدين عبارت بدو تعليم داد: «شيخ گفته: پوستسگ با دباغى پاك مىشود.»اين جمله را آن روز مكرر بر او خواندند، روز ديگر در امتحان چنين گفت: «سگ گفته: پوستشيخ با دباغى پاك مىشود.» با اينحال دست از تحصيل نكشيد و به كوشش پرداخت; ده سال بر او گذشت و ازدانش چيزى دستگيرش نشد. استاد او را نوميد كرد واز بحثخود راند، او سر به بيابان نهاد، چند روزى دركوهها و ماهورها و بيابانها سرگردان بود تا در غار كوهى چشمش به سنگىافتاد كه در اثر چكيدن قطرات آب سوراخ شده بود، با خود گفت: «دل من كه از سنگ سختترنيست.» بار ديگر با كوشش هر چهتمامتر به تحصيل پرداخت و يكى از بزرگان علم شد كه در عالم دانش كمتر نظيردارد.
بخل اساتيد
ديگر از موانع تحصيلى بعضى، ناز كردن و بخل استاد در تعليم است، استاد مىخواهد معلومات خود را با گرانترين قيمت وسنگينترين منتبفروشد يا از تعليم آن به واسطه بخل ذاتى دريغ مىكند و عذرهايى از قبيل: عدم لياقتشاگرد، نگهدارى سر (درزمان قديم معمول بوده) و مانند اين بهانهها كه از بخل سرچشمه مىگيرد، مىتراشد; البته اين گونه مانع براى محصل پاك وبىآلايش بسيار سخت و ناگوار است و شايد اين گونه صفتها در اساتيد، محصل را از تحصيل دانش دلسرد كند، ولى محصل ايننكته را بايد به خاطر بسپارد كه هر استادى داراى صفات پسنديده نيست، چه بسا كسانى كه داراى معلومات كافى هستند، ولىفضيلت روحى ندارند، بلكه داراى عقايد باطل و اخلاق رذيله مىباشند، محصل بايد به همان جهت فاضله استاد - كه معلومات اوباشد - چشمبدوزد و هدف او اين باشد كه معلومات استاد را بياموزد و كار به عقايد نادرست وبه صفات رذيله او نداشته باشد; اگرمىخواهد كسب فضيلتبنمايد بايد نزد استاد داراى فضل برود، تمام محاسن را نبايد از يك استاد انتظار داشت، هر كسى را بايددر آن رشتهاى كه در آن تخصص دارد معلم قرارداد.شاگرد نبايد فريب تبليغات سياسى استاد مثلا رياضى را بخورد يا نظرياتغيراسلامى استاد ادبيات را بپذيرد، هر كسى را بهر كارى ساختهاند، اگر كسى در رياضى استاد باشد شايد در علوم سياسىياقتشاگردى هم نداشته باشد و همچنين تخصص كسى در يك رشته موجب آن نيست كه اطلاعات عميق در رشتههاى ديگرداشتهباشد، هرچند خودش چنين ادعايى را بنمايد.
شدت تمايلات جنسى
مانع ديگرى كه در تحصيل براى محصل ممكن است پيش آيد، شهوت و تمايلات جنسى است كه بسيارى از محصلان در اثر آن ازتحصيل باز مىمانند، زيرا افراط در شهوترانى، شخص را تهى مغز و از تحصيل باز مىدارد و عوضاين كه اوقاتگرانبهاى خود رادرتحصيل دانش صرف كند در شهوترانى و عشق و علاقه مصرف مىنمايد، بهترين ساعات زندگى (جوانى) را بيهوده تلف كردن ودر عيش و عشرت گذراندن، فكر عالى را از دست مىدهد، ثروت را نابود مىكند، سلامتى و تندرستى را از كف مىبرد، چنينمردمى، جوانى خود را فروخته و در برابر حمالى و بىسوادى و بىعقلى را خريدهاند. حمالان در جامعه بر دو دستهاند: دستهاىلباس حمالى بر تن دارند و وظيفه خودرا انجام مىدهند اينها قابل احترام هستند و دستهاى ديگر لباس زيبا و آراسته بر تندارند و حق ديگران را پايمال مىكنند و سربار بسيار سنگين جامعه هستند.
محصل بايد در برابرتمايلات جنسى و شهوانى خود پايدارى كند و آن چه احساسات و شهوات او مىگويد انجام ندهد، بلكه آن چهكه عقل او مىگويد بپذيرد و با روح شهوترانى مقاومت كرده به تحصيل بپردازد تا سرانجام پشيمانى نداشته و سر افراز باشد.
شدت شهوت در دستهاى از محصلان به حدى است كه مانع از صرف فكر در هر موضوعى است و شايد دربعضى به ديوانگى كشد.استقامت دراين حال، هرچند در آغاز بسيار مشكل به نظر آيد، ولى عاقبت آسان مىگردد; چنين افرادى اگر بتوانند وسايل دفعشهوت خود را به طور مشروع و محدود فراهم كنند، زهى سعادت آنها و اگر نتوانند فكر خود را از آن ناحيه منصرف كنند و درمباحث علمى صرف نمايند - چون صرف فكر درمسايل علمى و نظرى، شهوت را كممىكند - روزه بگيرند كه براى اين جهتبسيارسودمند است، مىگويند: يكى از مراجع تقليد ماهها در تابستان عراق براى سركوب كردن شهوت روزه مىگرفت و به تحصيلمىپرداخت.
بزرگ زادگى
ديگر از موانع تحصيل (براى عدهاى) بزرگزادگى و سرمايهدارى است; اين عده هنگامى كه به هوش مىآيند خود را با عزت وشوكت داراى دوستان و آشنايان بسيار مىبينند، لذا دست از مجالس انس و عشرت كشيدن و در گوشهاى به تحصيل پرداختنبرايشان مشكل و از آقايى و احترام صرف نظر كردن وجور استاد را بر خود هموار نمودن، بسيار دشوار خواهد بود، اين بىچارگانبر فرض كه خود، هواى تحصيل در سر داشته باشند، رفقا و آشنايان مجالس انس نمىگذارند كه دنبال مقصود خود بروند و به آنهامىگويند: شما با وسايلى كه در اختيار داريد گواهىنامه را به دستخواهيد آورد، پس زحمت تحصيل را نبايد تحمل كرد; لذا ايندسته بيشتر بىسواد و نادان تربيت مىشوند.
پسران وزير ناقص عقلبه گدايى به روستا رفتند
اين طبقه اگر داراى تشخيص صحيح باشند بايد دور همه آشنايان و رفقاى دوستنما را خط بكشند و به تحصيل بپردازند، چون ازهر جهت وسايل تحصيل براى ايشان فراهم است و فرصت را بايد غنيمتشمرند و اگر چنين كنند، عالىترين مقامات علمى وسياسى نصيب آنها خواهد شد; بسيارى از علماى بزرگ و وزراى درجه اول، از اين دسته بودند. از همين دسته كسانى يافتمىشوند كه بزرگترين مقام عالى را در عصر خويش دارا بودهاند، ولى برادرشان در قهوهخانههاى كثيف و با كسانى مانند خود، بهكشيدن ترياك اشتغال داشته و در انتظار ساعت مرگ، روزگار مىگذرانده است.
افكار سياسى
مانع ديگرى كه دراين زمان براى تحصيل محصلان پيدا شده، داشتن فكرسياسى و عقايد حزبى است كه بزرگترين لطمه را بهتحصيل وارد مىسازد. جوانى كه در راه تحصيل قدم برمىدارد نبايد وارد سياستشده يا عقيده سياسى اتخاذ كند، چنين عقيدهاىاو را از تحصيل بازمىدارد، زيرا هميشه آرزومند است كه نظريه سياسى او پيروز شود و دوستان همفكرش موفقيت پيدا كنند. او دراين راه آن چه بتواند كوشش و وقت صرف مىنمايد، اوقاتى كه بايد صرف تحصيل علم و دانش شود صرف در خواندن و نوشتن وگفتن و شنيدن سخنان بىمعنا و انجام دادن كارهاى بيهوده مىگردد، اما در صورتى كه عقيده سياسىاش شكستخورد افسردگىشديد كه در اثر آن نصيب محصل مىشود - او را از تحصيل باز مىدارد، پس در هر دو صورت پيروزى و شكست محصل به واسطهآن كه اوقات خود را صرف تحصيل نكرده، زيان ديده است و از ترقيات و موفقيتهايى كه ممكن است در آينده در اثر معلوماتكافى به دستآورد بازمانده و از هم اكنون شكستهاى آينده خويش را پىريزى مىكند. (4)
گمان مىكنم اين هم يكى از سوغاتىهاى فرنگ باشد كه بدين وسيله محصلان ما را از تحصيل بازدارند و گرنه محصلان خودشاننه در مسكو و نه لندن، در تشكيلات سياسى دخالتى ندارند، كنارهگيرى از سياست مادامى كه محصل است - چون اغلب سياسترا دوست مىدارند - بسيار دشوار خواهد بود، استادانى كه محصلان را از اين سو به آن سو مىكشند و آن نو رسان پاك دل را وسيلهاجراى مقاصد خود قرار مىدهند، بزرگترين خيانتها را به محصل مىكنند، اينان دشمنان دوستنماى محصل هستند. اگرمانعى در راه تحصيل شاگرد يافتشود، استاد بايد بكوشد آن را برطرف كند، نه آن كه شاگرد را از تحصيل بازدارد. محصل در عقايدسياسى بايد بىطرف باشد و تمام هوش و همتخود را در كسب دانش به كار برد. وارد شدن او در سياست دير نخواهد شد، پس ازپايان تحصيل، راه براى او باز است و مىتواند هرگونه عقيده سياسى را اتخاذ كند و هرقدمى را در آزادى كامل و با فكرى آزمودهبردارد.
ورود محصل در سياست، از نظر تصميمى كه در روش سياسى خود مىگيرد نيز براى او مضر است; زيرا جوانى، افكار ناپخته،تحصيلات ناقص، غرور و احساسات، شدت تمايلات جنسى، حسنظن و خوشبينى رفيقان ريايى، آلودگى به محيط فاسد،نمىگذارند راه راست و حق را از راه كج و باطل تمييز دهد، شايد روش خطايى را درسياست انتخاب كند كه به زيان خود و كشور وخاندانش باشد و پس از آن كه راه خطا رفت، شايد پشيمانى سودى نداشته باشد ونتواند از آن دستبردارد. اتخاذ عقيده سياسىمحصل هنگامى است كه تحصيلات او پايان يافته باشد، در اين وقت است كه با فكرى عميق و مطالعه كافى و خالى از هرگونه پيرايهو احساسات مىتواند عقيده سياسى اتخاذ كرده و يا عقيدهاى ايجاد نمايد كه هم خود از آن سود ببرد و هم ديگران بهرهمند شوند.نظريه سياسى را نبايد با تقليد پذيرفت. هنگام تحصيل، محصل مقلد و تحت تاثير معلم و استاد است و هيچ گونه استقلال فكرىواقعى ندارد، هرچند خودش چنين مىپندارد كه در فكر، مستقل است. پس از آن كه رشد كامل پيدا نمود درمىيابد كه در آنوقت استقلال فكرى نداشته است.
ورود اساتيد در سياست
يكى از بزرگترين نقايصى كه در مؤسسات فرهنگى ما موجود است و كمتر به زيان آن توجه مىشود دخول استادان و معلمان درسياست و احزاب سياسى است. استاد بايد فكر خود را فقط صرف ترقيات عملى و تربيتشاگرد بنمايد و جز اين هدف و مقصودىنداشته باشد. اوقات گرانبهايى كه بايد در كتابخانهها صرف تحقيق و مطالعه شود يا در لابراتوارها به دقيقترين آزمايشهاى علمىپرداخته شود يا در بيمارستانها و مجالس علمى به بحث و گفتوگو بگذرد، در مباحثسياسى صرف مىشود. اگر استاد دوستدارورود در سياست و كارهاى غير علمى است، بايد از مقام استادى استعفا بدهد، نه آن كه با حفظ آن، داخل سياست و كارهاى ادارىشود و پستهاى متعددى را اشغال كند، استاد اگر وارد سياست گرديد شب و روز فكرش بدان سوى متوجه خواهد بود و از فكركردن در مباحث علمى باز مىماند و سطح تحصيلى شاگردان پايين مىآيد.
نمىگويم چرا دانشمندان وارد سياست مىشوند، سعادت كشور روزى است كه سياستمدارانش همه دانشمند باشند بلكه مىگويم: استاد و معلم نبايد وارد سياستبشود،اگر مىخواهد وارد سياستشود از مقام استادى كنارهگيرى كند و مانند دانشمندان ودكترها و مهندسانى كه استاد نيستند و داخل كارهاى سياسى و دولتى هستند، دخالت كند. استاد جز استادى، شغل ديگرىنبايد داشته باشد; خواه وكالت مجلس، خواه وزارت، خواه معاونت و خواه مدير كلى باشد. اساتيد دانشگاههاى اروپا و آمريكا به جزشغل استادى و پستهايى كه از لحاظ علمى مربوط به آنهاست، شغل ديگرى ندارند و استادان و دانشمندان مىدانند كه علومغيرمتناهى است; استاد همان طور كه درس مىدهد بايد مانند يك محصل جدى، كار كند و روز به روز بر معلومات خود بيفزايد وسطح فرهنگ عمومى را بالا برد كه هم خود از آن سود خواهد برد، هم جامعه سودمند خواهدشد; سود جامعه از معلومات وترقيات علمى او صدها برابر سودى است كه از ورود او در سياست مىبرد. چقدر به جاست كه شوراى عالى دانشگاه تصويب مىكردكه هيچ استادى - اگرمىخواهد استاد باشد - حق ورود در كارهاى غيرعلمى را نداشته باشد و به محض ورود در كارهاى سياسى واجتماعى، ازمقام استادى بركنار مىشود و كرسى درسش به ديگرى واگذار مىگردد.
تداخل افكار اساتيد
يكى از علل آن كه اساتيد در ايران به اكتشافات علمى نايل نمىشوند آن است كه افكار خود را به طور كامل در دانش صرفنمىكنند و خيالات ديگرى نيز بهسردارند، چنان چه از علل عدم ترقى و تنزل سطح فرهنگ آن است كه استاد وقت نمره دادن بهشاگرد، ارزش معلومات شاگرد را در نظر نمىگيرد، بلكه از آن لحاظ كه براى او در انتخابات فعاليتخواهد كرد يا از عقيده سياسىاو پيروى خواهد نمود، نمره مىدهد. به طور كلى در دانشگاه، معلومات ارزش خود را ازدست داده و فعاليتهاى انتخاباتى وهمكارىهاى حزبى جاى آن را گرفتهاست.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 29 ذىالحجه 1369 برابر با 20 مهرماه 1329.
2.منية المريد، ص103.
3.از ادباى معروف قرن ششم و هفتم هجرى (555 - 626ه.ق) و مؤلف كتاب مفتاح العلوم.
4.درگذشته، يكى از مراكز مهم عوامل نفوذى گرايشهاى الحادى كمونيستى در ممالك اسلامى، مدارس و دانشگاهها بود و مؤلفمحترم -قدس سره - به اين نكته توجه مىدهند كه چنان مشى سياسى جز اتلاف وقت و تضييع عمر فايده ديگرى ندارد. (مصحح)