18- استقامت در تبليغ با رفتار و كردار (1)
«فلذلك فادع و استقم كما امرت.» (2)
تبليغ عملى
دعوت و تبليغ با رفتار و كردار بسيار مشكلتر از دعوت با زبان و گفتار است. كسى كه سالها مردم را به راستگويى و درستكردارى دعوت كند چندان كار بزرگى انجام نداده است، ولى كسى كه ساليان دراز جز راستى سخنى از او شنيده نشده باشد هرچند براى او زيان داشته و دروغ سودمند بوده است، كسى كه ازآغاز زندگى جز پاكى و درستكارى از او ديده نشده و در تمامعمرش دستازپا خطا نكرده و يك نقطه سياه نداشته است، چنين كسى داراى مقامى ارجمند و منزلتى بلند خواهد بود، چونتمام دشوارىها را براى خاطر حق تحملكرده است.
از همين نظر، دعوت بارفتار موثرتر از دعوت به وسيله گفتار تنهاست و به همين نسبت استقامت و پايدارى در دعوت با رفتاربسيار مشكلتر از استقامت وپايدارى در دعوت به وسيله گفتار است.
تبليغ به وسيله گفتار اگر كردار هم راه نداشته باشد چندان موثر نخواهد بود، در صورتى كه اگر كردار با گفتار همراه باشد،موثرترين وسيله پيشرفت مىباشد و دستگاههاى فساد، سختترين مبارزه را با آن خواهند نمود تا آن را ريشهكن كنند و تبليغكننده را نابود سازند، زيرا اگر اينگونه تبليغ ادامه يابد، ريشه فساد را قطع خواهد كرد.
رفتار امام سجاد(ع)
شايد يكى از علل آن كه بنىاميه امام سجاد(ع) رامسموم كردند اين بود كه درآن زمان بنىاميه به واسطه قدرت و نفوذى كهداشتند، كسى را ياراى آن نبود كهفساد امويان را به مردم بگويد و ستمگرى آنها را آشكار سازد، ولى امامسجاد(ع) عملا بر ضدتشكيلات فاسد امويان دعوت مىفرمود و با رفتار خود ستمگرى آنها را ثابت مىنمود و نشان مىداد كه اين جنايتكاران،شايستگى زمامدارى را ندارند، هنگامى كه آب وضو براى آن حضرت مىآوردند از تاثرات درونى خويش جلوگيرى نمىكرد و ازديدگان مباركش اشك سرازير مىشد; بهخاطر مىآورد كه امويان پدر بزرگوارش و نور چشم رسول خدا را با لبتشنه سر بريدند وستمگرى را به نهايت رسانيدند. به دكان قصابى كه مىرسيد گوسفند كشتهاى را كه مىديد مىپرسيد آيا اين حيوان را در موقعكشتن آب داديد يا نه؟ و گريه مىكرد و مردم نيز به گريه آن حضرت مىگريستند، گريستن آن حضرت اثر بزرگى در دلهاىمسلمانان مىگذاشت و ظلم و ستم بنى اميه را كاملا مجسم مىنمود، شايد يكى از علل آن كه گريه بر سيد الشهدا(ع) مستحباست، همين باشد كه پيوسته مسلمانان، ستمگرى و بى رحمى و بى انصافى را درنظر بياورند; مبادا كسى به خيال اين گونهستمگرىها بيفتد; لذا بارها ستمكاران از عزا دارى سيدالشهدا(ع) جلوگيرى كردهاند، ولى سرانجام شكستخوردند و نابود شدندو عزا دارى سيدالشهدا(ع) باقى است.
تاثير عميق دعوت عملى
تبليغ عملى از دو نظر تاثيرش از تبليغ لفظى عميقتر است: يكى آن كه مىرساند كه تبليغ كننده به مرام و مسلك خود پاىبند وبه هدف خويش ايمان دارد و خود اين موضوع كه مردم بدانند كه دعوت كننده به هدف خود معتقد است تاثير بسزايى درپيشرفت مقصد دارد، چون هركس به حسب طبع از دروغگو و رياكار و عوامفريب، متنفر است و از آن طرف، مردم كسى را كهيكدل و يكرو باشد دوست مىدارند و اين صفت در پيشرفت دعوت، كمك مىكند.
برترى ديگرى كه دعوت عملى بر دعوت لفظى دارد آن است كه، چون بيشتر مردم عقلشان به چشمشان است تا چيزى را نبينندكمتر باور مىكنند، اگر در حضور آنها از چيزى بسيار بحثشود اثرى پا برجا در قلب آنها نمىگذارد، ولى همين كه آن را به چشمديدند فورا تسليم مىشوند، چنانچه مثل: «شنيدن كى بود مانند ديدن» از اين جا برخاسته است. شما بارها بگوييد: خيانتبداست و درستكارى خوب است. صبح بگوييد، عصر بگوييد، شب و روز بگوييد، ولى اثرى كه از ديدن در روح انسان پيدا مىشود بهمراتب عميقتر از آن است كه گوش را از شنيدن اينجمله خسته كنيد. آرى: «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» هميشه از فداكارى در راه دين سخن بگوييد، و يك نيمه فداكارى و ازخود گذشتگى نشان دهيد، چهارصد مرتبه به قول اين شاعر موثرتر خواهدبود.
دو اثر متعاكس
دعوت عملى با دعوت زبانى دو اثر متعاكس دارند; دعوت زبانى بسطش بيشتر، ولى عمق و نفوذش بسيار كمتر است. هر كسىمىتواند به وسيله سخنرانى در مجامع يا راديو يا روزنامه، مقاصد خود را به مردم برساند، دراينحال، هر چند افراد بسيارى ازهدف او آگاه خواهند شد، ولى طرفدار باايمان كمتر پيدا خواهد نمود. از آن طرف، دعوت عملى عمق و نفوذش در مغز و روحبيشتر است هر چند كه بسط آن كمتر باشد. بارفتار، عده قليلى را مىتوان هدايت نمود، ولى همه، با ايمان و ثابت قدم خواهند بود.
براى مبارزه بادستگاه فساد و نشان دادن راه حق و حقيقتبايد به دعوت عملى پرداخت; زيرا دعوت لفظى مانند نقاشى بر روى آباست كه خود به خود زايلمىشود، يا آن كه زود مىتوان آن را زايل نمود. دعوت با رفتار، گذشته از آن كه تاثيرش مانند نقشبرسنگ است و چون هياهو ندارد دستگاه فساد دير از آن آگاه خواهد شد كه جلوگيرى كند و بر فرض هم كه موفق به جلوگيرىشود آثار آن در مغز و روح دعوت شدگان باقى مىماند و پيوسته جا باز مىكند تا روزى خود آنها از دعوت كنندگان خواهند شددر نتيجه، پس از سال ها دوباره همان فكر پيدا مىشود و مؤثرتر و عميقتر پيشرفت مىكند.
دعوت عملى على(ع)
پس از آن كه سپاهيان اميرمؤمنان على(ع) در جنگ صفين آب را از لشگر معاويه گرفتند فرمود: «از آب بردن لشگريان معاويهمانع نشويد و دشمن را در بردن آب آزاد بگذاريد.» زيرا جنگ على(ع) براى پيروزى برسر حكومت نبود، بلكه جنگ انسانيتبود،چه بهتر كه در همين حال هدف عالى خود را تبليغ كند، هر چند موجب تاخير پيروزى شود. آب دادن به سپاه تشنه دشمن، خودبراى على(ع) پيروزى بود، زيرا يكى از اصول اسلام و انسانيت را اجرا كرده و راهحقيقت را به همه نشان داده بود.
پاداش مبلغ
دعوت كننده نبايد براى كوششهايى كه مىكند به جز خدا پاداش ديگرى خواسته باشد. نبايد جاه طلب باشد، نبايد ثروت پيشاو ارزشى داشته باشد، بهخوراك و پوشاك اهميت ندهد، تمايلات جنسى، وى را كروكور نكند، از مردم انتظار قدردانى نداشتهباشد.
در راهنمايى خلق كوشش كند، هر چند بر سرش تير و سنگ بارند.
دعوت كننده بايد بداند كه در محيطى خفه و نامساعد زندگى مىكند و وظيفهاش آن است كه آن را به محيطى روح افزا وعطرآگين تبديل كند; از محيط مادى به محيط معنوى ببرد; از محيط رذايل به محيط فضايل بكشاند، در راه دعوت به خدا بايدجان دادن و به سلطنت رسيدن نزد او يكى باشد; گرسنگى و سيرى فرقى نداشته باشد، آسايش و ناراحتى بر وى يكسان باشد.
مبلغ حقيقى كيست؟
دعوت كننده حقيقى كسى است كه به آنچه مىگويد و مىنويسند ايمان و اعتقاد قلبى داشته باشد و به آن چه مردم را مىخواندپاى بند باشد، با سخنرانى دعوت كند، با نوشتن دعوت كند، با گفتوگو و سخن در مجالس عادى دعوتكند، با زبان و چشم وگوشش دعوت كند، با قلبش دعوت كند و جز با قلب پاك كه آكنده از خيرخواهى و صميميتباشد به كسى روى نكند،دعوتكننده نويسنده است، سخنران است، قصهگوست، پاك دل است، پيشوايى است كه با كردار نيك و روحيات شريفش درمردم تاثير مىكند، دعوت كننده پزشك اجتماعى است كه بيمارىهاى روانى را درمان مىكند و اوضاع فاسد جامعه را اصلاحمىنمايد; زيرا او زندگانى خود را وقف اصلاح مردم كرده است.
دعوت كننده رفيقى استباوفا، دوستى استباصفا، يارى استيك دل و همگام، در نظر او فقير و غنى، بزرگ و كوچك، يكساناست; با همه برادرى صميمى است و خوشبختى و سعادت همه را خواهان است، از چشمانش مهر و عاطفه مىبارد، از هر قدمىكه بر مىدارد، برابرى و برادرى از آن آشكار است، منت نمىگذارد، تحميل بر كسى نيست.
اين خصايص كه براى دعوت كننده ضرورى است از صفات دل و جان است نه از صفات سخنورى و كمالات زبان; زيرا براى اينگونه كمالات تنها شيرينسخنى و گويندگى به درد نميخورد، بلكه دعوت كننده بايد عظمت روحى و نفوذ معنوى - كه در اثرارتباط باخداى تعالى و خردمندى كاملى كه در اثر مطالعات علوم واحوال مردم به دست آورده است - داشته باشد.
ستمكارى بنىعباس
ظلم و ستم سلاطين عباسى نسبتبه ائمه اطهار(ع) كه امام صادق(ع) و امامان بعد از آن حضرت را مسموم كردند - براى آن بودكه آن پيشوايان مقدس، در رفتارو كردارشان بزرگترين تبليغ بر ضد دستگاه فساد عباسى بودند، وجودراستگو، دروغگو رامىشناساند، وجود درستكار، خيانت كار را رسوا مىنمايد، زندگانى كردن يك مرد با حقيقت، ماهيت كاذب بىحقيقتان را آشكارمىكند، از اين روست كه بىحقيقتان پيوسته در نابودى مردان با حقيقت مىكوشند، زيرا حيات شرافتمندانه ايشان، مزاحمزندگانى ننگين آنان خواهدبود.
امام صادق(ع) به ابن ابى يعفور فرمود:
«كونوا دعاة للناس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق و الورع.» (3)
مردم را به غير زبان خودتان به راه خير بخوانيد; يعنى سعى و كوشش كنيد راستى و پرهيزكارى را به آن ها نشان دهيد، نبايدگفت: بيا و ببين، اگر آنها راستى و درستى و پاكى ديدند، خودشان خواهند آمد. تبليغ و دعوت باغير زبان در هر حال و هر زمان وهر مكان با همه كس ممكن است. نوكر مىتواند اربابخود را بارفتار پسنديده به حق و حقيقت دعوت كند; سرباز مىتواند افسرخود را با كردار نيك خود راهنمايى نمايد; ملت مىتواند شاه را به شاه راه حق و حقيقت هدايت كند، همچنان كه شاه مىتواندملت را راهنمايى كند و ارباب نوكررا تربيتكند و افسر سرباز را پرورش دهد; اگر دولت فاسد شد بايد ملت آنرا اصلاح كند و اگرملت فاسد شد بايد دولت غمخوار ملتباشد و ملت را از حضيض فساد به اوج سعادت برساند.
دستور امام صادق(ع)
امام صادق(ع) فرمود:
«دوستان من! پيروان من! شما بامردم طورى رفتار كنيد كه ديگران بگويند خدا جعفر بن محمد را بيامرزد، چقدر پيروان خود رانيكو تربيت كرد.»
آيا مسلمانان امروز در چنين وضعى هستند كه كسى كه با آنان معاشرت مىكند پى به تربيت عالى پيامبر اسلام مىبرد؟ در جاىديگر فرمود: «شما مايه زينتما باشيد نه ننگ ما.» (4) آيا اكنون مسلمانان زينت پيشوايان اسلام هستند يا عار و ننگ ايشان؟ جزخيانت، نفاق، دروغگويى، بى دينى، تملق و چاپلوسى، صفات ديگر كم تر در ميان مسلمانان آشكار است.
اگر مسلمانان اين دستورات بزرگ پيشوايانشان را به كار مىبستند، چراغ راهنماى جهان مىشدند. ما مسلمانان بايد همگى بهدرگاه خداى متعال دست تضرع دراز كنيم، بلكه نظر لطفى از طرف آن وجود مقدس بشود و تحولى در اخلاق مسلمانان پيدا شودكه لا اقل مايه ننگ پيامبر اسلام نباشيم. وظيفه هرمسلمانى آن است كه ديگران را به اسلام دعوت كند، ولى متاسفانه بسيارى ازما مسلمانان اين وظيفه را انجام نمىدهيم، بلكه با رفتار ناپسند خود، آنان را از اسلام دور مىكنيم، اگر مسلمانان پاى بند قوانيناسلام بودند، احتياجى نداشت كه تبليغ اضافى براى اسلام بنمايند; زيرا خود اسلام بهترين تبليغ و مؤثرترين دعوت بود واحتياجى به قدم فراتر نهادن نداشت.
مسلمانان
اكثر مسلمانان، درست عكس دستورات اسلام رفتار مىكنند، هر چه پيشوايان اسلام پايدارى در دين را توصيه كردند، مامسلمانان غير از دين، براى همه چيز پايدارى مىكنيم. با آن كه بايد همه را فداى دين كنيم، دين را فداى همه مىكنيم، دين راسپر خود قرار مىدهيم، اگر طرفدارى از دين براى ما منفعت داشته باشد مسلمانى متدين متعصب مىشويم و اگر زيان داشته بادين مخالفت مىكنيم; يا دين را تاويل مىكنيم، كتابهاى مقدس ما در گوشهها گرد و خاك گرفته، آگاه نيستيم كه چه جواهراتگرانبهايى در آنها نهفته است.
مترجم قرآن
يك نفر انگليسى قرآن را به انگليسى ترجمه كرد و مسلمان شد; چون قرآن خود بهترين مبلغ است. اگر مسلمانان اينچنين بودندكه با رفتار و كردارشان، مبلغ مسلمانى بودند، اين روزگار سياه و اين بدبختى و اين تيره روزى نصيب آنان نمىشد. فضلا ودانشمندان ما فوق العاده از حقايق اسلام بىخبرند، آيا تاكنون دكترى از اساتيد، قرآن را با تدبير مطالعه كرده است؟ آيا درجستو جوى دستورهاى اجتماعى و اخلاقى اسلام بر آمده؟ در دانشگاه ما از اقتصاد اسكيموها سخن مىگويند، ولى از اقتصاداسلام دم نمىزنند با آن كه مكتب اقتصادى اسلام ثروتمندترين و غنىترين مكتب اقتصادى است كه انشاءالله در جاى خود گفتهخواهد شد.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 7 شعبان المعظم 1369 برابر با 4 خردادماه 1329.
2.شورى (42) آيه 15.
3.بحارالانوار، ج 68، ص7، ح 8.
4.بحارالانوار، ج 68، ص286، ح41.