12- استقامت در برابر فقر (1)
«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين في الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون.» (2)
پايدارى در برابر فقر
دومين موردى كه اين آيه شريفه براى استقامت تعيين مىكند پايدارى در برابر فقر است كه جمله شريفه: «والصابرين في الباساء»اشاره به آن است.
خداى تعالى در اين آيه شريفه كسانى را كه در برابر فقر و تنگدستى استقامتمىكنند و پايدارى مىورزند مىستايد و آنان را بهنيكى ياد مىفرمايد. خواجه نصيرالدين طوسى - عليه الرحمه - مىگويد:
«صبر عبارت از نگاهدارى خويش است از جزع، هنگامى كه ناملايمى روى آورد، صبر از اضطراب درونى جلوگيرى مىكند و زبان رااز شكايت و ساير اعضا را از حركات غير عادى باز مىدارد.» (3)
از اين سخن چنين دانسته مىشود كه صبر و استقامتيكى است، زيرا همانمعنا را كه ما از استقامت مىفهميم، صبر داراست. درآيات قرآنى و روايات اسلامى، صبر به معناى استقامت، بسيار استعمال شده است.
مراحل استقامت در فقر
استقامت در برابر فقر و تنگدستى سه مرحله دارد:
مرحله نخست: تسليم رضاى خدا بودن و ناشكرى نكردن و زبان اعتراض بر حضرت حق نگشودن است. مسلمان با ايمان بايد دربرابر خواستههاى خدا تسليم باشد و به هيچ وجه از او نارضايتى آشكار نشود و اين خود يكى از مقامات بزرگى است كه هرمسلمانى مىتواند حايز آن مقام بشود و به درجهاى برسد كه با آن كه در منتهاى فقر و بدبختى به سر مىبرد، در همان حال دلشاز خداى خود خشنود باشد و بر نعمتهاى ديگر حضرت پروردگار سپاسگزار و به رحمتش اميدوارباشد.
شايد فقر داراى مصلحتى براى فقير باشد كه خودش نمىداند، چه بسا سودهاى بزرگى در پى دارد و از زيانهاى بسيارى او رارهايى مىبخشد، رضا به داده خدا دادن و گره از پيشانى گشودن و هر چه از حق مىرسد نيكو ديدن اگر در مسلمانى يافتشود،خير دنيا و آخرت نصيب او خواهد شد.
تنگدستى رسول خدا
معروف است كه گاهى رسول خدا از فشار گرسنگى سنگ بر شكم مباركخود مىبستند و با اين حال تبسم از لبان مقدسش كهنشانه خشنودى قلبىاست، قطع نمىشد. بسيارى از ياران آن حضرت به قدرى در تنگدستى وفقر زندگى مىكردند كه نظير آنكمتر ديده شده است، ولى در همان حال چين، بهپيشانى نمىافكندند و زبان شكايتبر خداى خود نمىگشودند، هموارهخشنود وسپاسگزار بودند و در جانبازى در راه خدا بريكديگر سبقت مىجستند.
جويبر
جويبر يكى از ياران با ايمان و پرهيزگار رسول خدا بود و مردى سياهپوست، كوتاه قد و فقير بود و با چند دانه خرمايى كه از جانبرسول خدا بهاو مىرسيد سد رمق مىكرد، بر تن لباس نداشت و با دو قطعه لنگى كه ازطرفرسول خدا به او عنايتشده بود خودرا مىپوشانيد، جايگاه و منزلىنداشت، ابتدا شبها را در مسجد مىخوابيد. وقتى كه از طرف حضرتبارى تعالى نهى رسيد كهغربا در مسجد نخوابند، در سرپوشيدهاى كهازطرف رسول خدا براى منزل كردن غربا و بىچارگان آماده شده بود و آنرا سقيفهمىناميدند مىخوابيد. روزى رسول خدا به او نظر مرحمتى كرد وفرمود:
«جويبر! خوب است زن بگيرى تا بتوانى عفتخود را حفظ كنى و آن زن براى تو در دنيا و آخرت كمك و يار باشد.»
جويبر عرض كرد: پدر و مادرم به قربانت، كدام زنى به من رغبت مىكند، نهحسبى و شخصيتى دارم; نه نسبى و مالى; نه زيبايى وجمالى دارم، با اين حال چگونه مىشود كه زنى مرا به همسرى خود انتخاب كند!؟
رسول خدا فرمود: «اينها افكار جاهليت و نادانى است، خداوند متعال در اسلام همه اينها را بىارج و ارزش كرد، تمام مردم ازسياه و سفيد وقريش و عرب و عجم، فرزندان آدم هستند همه يكسان و با يكديگر مساوىاند، محبوبترين خلق در روز قيامتكسى است كه فرمانهاى خدا را بهتر اطاعت كرده و پرهيزكارتر باشد; من هيچيك از مسلمانها را از تو برتر نمىدانم، مگرمسلمانى كه از تو پرهيزكارتر و در اوامر خدا از تو مطيعتر باشد، اكنون مىروى نزد زياد بن لبيد كه از همه بنى بياضه (4) ازهتحسب اشرف است و به او مىگويى كه من فرستاده رسول خدايم و آن حضرت فرموده است كه ذلفا دختر خود را به جويبرتزويج كن.» هنگامى كه جويبر زياد بن لبيد را ملاقات مىكند، عدهاى از خويشانش در منزل او جمع بودند، پس از رخصت ورود وسلام به او مىگويد: من فرستاده رسول خدايم، پيام آن حضرت را در نهان به تو بگويم يا آشكار؟
زياد مىگويد: آشكارا بگوى كه براى من شرف و فخر باشد، جويبر پيام را مىرساند، زياد مىپرسد كه رسول خدا چنين پيامى بهتوداد؟ مىگويد: آرى، من بر رسول خدا دروغ نمىبندم زياد مىگويد: ما دوشيزگان خود را جز به انصار كه شايستگى همسرى باآنها را دارند، به كس ديگرى نمىدهيم اكنون تو برگرد تا من حضور رسول خدا شرفياب شوم و عذر خود را حضورش عرضه بدارم، جويبر بازگشت و با خود مىگفت: به خدا سوگند كه اين عذر را نه قرآن آورده و نه رسول خدا بدان خبر داده است.
ذلفا كه از دختران پاك نهاد مسلمان بود، سخن جويبر را شنيد و پدر را نزدخود خواند و جريان را از پدر پرسيد. زياد داستان رابراى او گفت. ذلفاگفت: به خدا سوگند كه جويبر بر رسول خدا دروغ نمىبندد، كسى را بهسراغ جويبر بفرست تا باز گردد، زيادكسى را فرستاد و جويبر را باز گردانيد و از او احترام نمود و گفت: در اينجا باش تا من باز گردم.
زياد حضور رسول خدا شرفياب شد و عذر خود را حضور آن حضرت عرض كرد; رسول خدا فرمود: «جويبر مؤمن و مسلمان است ومسلمان همسنگ مسلمان است، دختر خود را به او تزويج كن و از او روى برمگردان.»
زياد به منزل خود بازگشت و آنچه از رسول خدا شنيده بود به دختر خود باز گفت. ذلفا گفت: اگر از فرمان خدا سرپيچى كنىكافر خواهى شد. زياددست جويبر را گرفت و نزد خويشان خود برد و دختر خود را بدو تزويج كرد و خودش مهر را ضمانت نمود.پس از آن كه دانست جويبر خانه هم ندارد، خودش خانه و اثاث خانه مختصرى براى او فراهم كرد و دختر خود را آرايش كردهبدانخانه فرستاد، هنگامى كه جويبر بر عروس وارد شد، خانهاى آماده و دخترى معطر و زيبا ديد، به گوشهاى از اتاق رفته و بهخواندن قرآن و نماز مشغول شد تا موقعى كه اذان صبح را شنيد، عروس و داماد به مسجد رفتند و نماز صبح را با رسول خداخواندند; شب دوم نيز به همين منوال گذشت، سومين شب نيز گذشت و جويبر به عروس خود دست نزد. پدر عروس حضورپيامبر شرفياب شد و عرض كرد: يارسول الله! فرمان شما را در ازدواج، با آن كه رسم خانوادگى ما نبود پذيرفتيم. رسول خدا فرمود: مگر چه شده است؟ زياد تمام جزئيات را از آغاز ازدواج تا به آخر عرض كرد. رسول خدا سراغ جويبر فرستاد و فرمود: مگر تو به زنكارى ندارى؟ جويبر عرض كرد: خيلى هم اشتياق به زن دارم، ولى شبى كه به حجله قدم گذاردم خانهاى و بسترى و اثاثى ودخترى زيبا و معطر ديدم، حالت گذشته خويش به يادم آمد كه فقيرى بودم بىچيز با غربا و بىنوايان همدم، اكنون كه خداچنين نعمتى را به من داده استخواستم كه شكر خدا را بهجا آورم، شبها را عبادت كردم و روز را روزه گرفتم، ولى اين سه شبانهروز عبادت و سپاسگزارى در برابر فضل خدا چيزى نيست و امشب آنها را برطرف خواهم كرد.
ناشكرى نكردن در موقع تنگدستى و شكر در موقع نعمت جويبر را به بهترين نعمتهاى دنيا و آخرت رسانيد. جويبر در يكى ازجنگها در ركاب رسول خدا شهيد شد و جان خود را فداى اسلام كرد.
استقامت در تنگدستى
مرحله دوم: انسان در اثر فقر دست از ايمان و عقيده خود بر ندارد، بلكهباهمان تنگدستى زندگى كند و از راه حق منحرف نشود وبه سوى باطل نگرايد، هر چند ثروت بسيارى به او ارزانى شود و هزار وعده زندگانى با آسايش به او دادهشود. مسلمانانى بودند كهبا گرسنگىها ساختند و مدتها در فقر و فلاكتبه سر بردند و از ايمان خود دستبر نداشتند، در صورتى كه اگر كوچكترين تمايلو گرايشى به سوى خلاف مىنمودند اهل خلاف همه گونه زرو گوهرى بر آنان نثار مىكردند و به مقامات عالى و مناصبارجمندشان مىرسانيدند.
پيشنهاد قريش
روزى كفار قريش حضور ابوطالب عموى رسول خدا شرفياب شدند وگفتند: ما حاضريم كه برادرزادهات را بر خود شاه كنيم و ازاموال خود مقدارىبرداشته بقيه را به او ارزانى داريم، مشروط بر اين كه از روش خود دستبردارد و به بتهاى ما دشنام ندهد. اينسخن را كه رسول خدا شنيد به عموى خود فرمود:
«بهخدا سوگند اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من گذارند از آيين خود دستبرنخواهم داشت.»
آرى، زندگانى با شرافت و پيروى كردن از يك هدف مقدس در حال سختى و تنگدستى ارجمندتر از زندگى با هزاران عيش ونوشى خواهد بود كه به سوى باطل قدم برداشته شود.
بسيارى هستند كه نه حق مىشناسند و نه حقيقت، فقط در فكر سير كردن شكم و پركردن جيب يا رسيدن به مقام عالى هستند.عمر را در باطل و دروغ و رياكارى به كار مىبرند، اينان «ابن الوقت» هستند كه از هر طرف باد مىآيد بادش مىدهند، نه مسلكىدارند و نه مرامى، نه ايمانى دارند و نه عقيدهاى; ايمان و عقيده آنها فقط پول يا مقام است و در راه رسيدن به آن آماده ارتكابهمهگونه جنايتى هستند. اگر امام حسين(ع) و يزيد -لعنه الله را در حال نبرد ببينند باهردوطرف اظهار موافقت مىكنند و درصورت فتح يكى، از او طرفدارى نموده و آن ديگرى را سرزنش مىنمايند. عجب اينجاست كه اين روش خود را دليل بر عقل وخردمندى نيز مىدانند، در صورتى كه نزد عقل بدترين روشهاست و اينان پستترين مردمانند. مرد با ايمان نزد عقل گرامىترينمردم است، هر چند جامهاى ژنده بپوشد و داراى مقامى نباشد.
نگهدارى ايمان در تنگدستى
فقر و بىچارگى نبايد سبب شود تا ايمان مسلمان از دستش برود، كسانى كه با الفاظ شيرين و وعدههاى نمكين، مسلمان فقير را ازايمان خود منصرف مىسازند، مسمومترين مردم هستند و در عوض ايمانى كه از مسلمان مىگيرند جز نويدهاى دور و دراز وانداختن آن بدبخت در گردابهاى مهالك و محرومكردن او از سعادت دنيا و آخرت چيز ديگرى به او نمىدهند، ولى اگر اينبدبخت درهمان فقر خود به سر برد و دست از ايمان خود برندارد، رحمت الهى نصيب او مىشود و اگر در دنيا محروميتهايىداشته باشد، پاداش گرانبها در آخرت، در بهشتبرين الهى به او عطا خواهد شد. مسلمانان بايد بيدار باشند كه به چند نويد فريبنخورند و ايمان خود را از دست ندهند كه در هر دو جهان روسياه خواهند شد. مسلمان بايد همانراه خدا را طى كند و لو برسرشتير بارند و سنگ.
مسلمان نبايد در اثر فقر، اقدام به دزدى كند; زيرا اين كار از چاه درآمدن و به سياه چال افتادن است. زن مسلمان نبايد در اثر فقر،خود را در منجلاب فحشا بيندازد و عفت و عصمتخود را بر باد دهد. امام باقر(ع) مىفرمايد:
«كسانى كه در برابر فشارها استقامت ورزند، بدون بازخواست داخل بهشت مىشوند.»
قرآن مىفرمايد:
«انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب; (5)
كسانى كه در برابر مشقتها و سختىها پايدارى كنند [و ايمان خود را نگاهدارند] پاداش بى حساب [و] تمام به ايشان عطا خواهدشد.»
هر كس در راه حفظ ايمان و دستورات حياتبخش اسلام رنجبرد و سختى كشيد، سعى او بيهوده نخواهد شد. خداوند بهترينپاداشها را به او خواهد داد.
نبرد با تنگدستى
مرحله سوم: نبرد با فقر است كه بايد با كوشش هرچه تمامتر، فقر را برطرف ساخت. مسلمان بايد از بىكارى و بيهودگى بگريزد وآنقدر بكوشد كه خود را از تنگدستى نجات دهد، نه آن كه گوشهاى بنشيند و فقر را تحمل كند و بگويد: اختيار دستخداست;خداوند چنين كس را دوست ندارد. امام كاظم(ع) مىفرمايد: «ان الله ليبغض العبد الفارغ.» (6)
مسلمان بايد كار كند، به تجارت بپردازد، زراعت كند، هنرمند شود، كارگرباشد تا غنى شود و نيازمند اين و آن نباشد.اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد: «كسب كنيد تا محتاج كسى نشويد.»
رسول خدا سفر تجارت مىفرمود: بادستخود هسته خرما مىكاشت. اميرمؤمنان على(ع) در باغات بنىنجار دهقانى مىكرد.اسماعيل بن جابر مىگويد: «حضور امام صادق(ع) شرفياب شدم، ديدم بيلى در دست دارد و به آبيارى مشغول است.» (7)
شريعت اسلام از بىكارى و تنبلى بيزار است. امام صادق(ع) سراغ كسى را مىگيرد، مىگويند: شبانه روز به عبادت خدا اشتغالدارد. امام(ع) مىپرسد: پس از كجا زندگى خود را مىگذراند؟
مىگويند: فلانى خرج او را مىدهد. امام(ع) مىفرمايد: عبادت آن كس كه خرج او را مىدهد بيش از اوست كه شب و روز عبادتمىكند و كسب نمىكند (8) .
يكى از ياران امام صادق(ع) حضورش شرفياب مىشود و عرض مىكند: كار و بارم خوب شده است و در آسايش هستم، مىخواهمتجارت را ترك كنم. امام(ع) مىفرمايد: «مگر عقلت كم شده است؟» (9)
كوشش در كسب و كار
مسلمان نبايد انتظار داشته باشد كه بدون كار كردن با آسايش زندگى كند، زيرا خلاف تقدير ازلى است. كسانى هستند كه درسختى به سر مىبرند و پيوسته شكايت مىكنند، نمىدانند كه بىكارى نتيجهاش سختى و مشقت است، عجب آن است كه به فكردنبال كار رفتن هم نمىافتند. امام صادق(ع) مىفرمايد: «اگر كسى در خانه نشست و در را به روى خود بست و كار نكرد، چيزى ازآسمان بر او نازل نخواهد شد.» (10) جالب اين كه: بعضى از بىكاران، اخبارى كه در ذم دنيا آمده را براى خود دليل مىآورند و حالآن كه آن اخبار، مردم را از دوست داشتن دنيا نهى مىكند و ربطى به كوشش در كسب و كار ندارد، ممكن است كسى ثروتمندباشد و به دنيا علاقه نداشته باشد، چنان چه عكس آن هم مىشود.
اگر ثروت موجب بىدينى شود، فقر بيشتر بىدينى مىآورد خطراتى كه از فقر به مسلمان روى مىآورد بيش از خطراتى است كهاز ثروتمندى مىآيد; پسهر مسلمانى بايد بكوشد كه فقر را از زندگى و خاندان خود ريشه كن كند.
خشك مقدسى، روز تابستانى از مدينه بيرون مىرود، امام باقر(ع) را مىبيند كه از زراعتبر مىگردد، با خود مىگويد: بروم او راموعظه كنم. پس از سلام عرض مىكند: بزرگى از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال دنبال دنيا مىرود؟ چگونه مىباشدحال تو اگر در اين ساعت اجلتسر رسد؟
امام(ع) مىفرمايد: «اگر در اين ساعت اجل من سر رسد به اطاعتخدا مشغولم و كارى مىكنم كه خاندان من محتاج به اينمردم نباشند، وقتى مىترسم اجلم رسد، كه به معصيتخدا مشغول باشم نه حال كه به طاعتخدا مشغولم.»
آن مرد شرمنده مىشود، عرض مىكند: صحيح مىفرماييد من خواستم شما را موعظه كنم شما مرا موعظه نموديد. (11)
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 25 جمادى الآخره 1369 برابر با 24 فروردين ماه 1329.
2.بقره (2) آيه 177. (ترجمه قبلا گذشت)
3.اوصاف الاشراف، ص46.
4.تيرهاى از خزرج هستند.
5.زمر (39) آيه 10.
6.(خداوند بنده فارغ و بى كار را دوست ندارد.) وسائل الشيعه، ج12، ص37.
7.عوالم، ج20 (احوال الامام الصادق)، ص199.
8.وسائل الشيعة، ج17، ص25، ح3.
9.همان، ص15، ح7.
10.همان، ص24، ح1.
11.تهذيب الاحكام، ج6، ص325، ح894.