5- راههاى كسب استقامت (1)
براى دارا شدن استقامت، چند راه را مىتوان در نظر گرفت و اگر چنان چه كسى داراى استقامتى ضعيف باشد، مىتواند بدينوسيله استقامتخود را تقويتنمايد.
نخستين راه
نخست آن كه پيش از قدم برداشتن به سوى مقصود، تامل كافى و تفكر كاملبنمايد و از دو نظر، هدف خويش را مورد مطالعهدقيق قرار دهد:
نظر اول
يكى آن كه مقدار ارزش مقصود را به طور تحقيق به دست آورد كه آيا ارزش دارد كه براى رسيدن به آن مقصود، شدايد فراوان ومشقتبى پايان را متحمل شود يا نه؟ در صورتى كه پس از محاسبه دقيق، نسبت ارزش مقصود را با تحمل فشارها و سختىها،دريافت و دانست كه هدف، ارزش همه گونه پافشارى وتحمل رنجى دارد، رسيدن به مقصود آسان خواهد شد و از زير بارهاى موانع،كمتر شانه خالى خواهد كرد، ولى اگر ارزش مقصود را قبلا تعيين نكرد و شتابزدگى به خرج داد و كوركورانه بدون فكر و تاملوارد عمل شد و بىگدار به آب زد، مقاومت و پايدارى او در برابر فشارهاى موانع كمتر خواهد بود و پيوسته متزلزل است كه آياپايدارى بكند يا نه؟ و همين تزلزل در عقيده، پايدارى اورا ضعيفتر خواهد نمود و در صورتى كه فشار موانع قدرى شديد شود،تابنخواهد آورد و دست از هدف خود خواهد كشيد و اين شكست، موجب شكستهاى پىدرپى ديگرى نيز براى وى خواهد شد;قرآن كريم مىفرمايد: «فاستقيما و لا تتبعان سبيل الذين لا يعلمون» (2)
نظر ديگر
نظر ديگر آن كه: قبل از ورود در عمل، بيانديشد و براى كيفيت مبارزه با موانع و يافتن راه براى ريشهكن كردن آنها تفكرى عميقبنمايد و به تعبير روشنتر; بايد پيش از دخول در كار، براى انتخاب راه رسيدن به هدف و چگونگى نبرد با مشكلات و پايدارى دربرابر فشارها و موانع قطعى يا احتمالى و تشخيص مقدار مقاومتخود نقشه و برنامهاى تنظيم نمايد تا چنانچه اگر در وسط راه بهمانعى بزرگ برخورد كند و پيش آمدى سهمگين روى دهد، روحيه خود را نبازد و به واسطه پيش بينى دقيق و تفكر كامل، دربرابر آن مانع، توانا و استوار باشد و به هيچ وجه خونسردى خويش را از دست ندهد; زيرا با داشتن نقشه قبلى، اين پيش آمد براىاو غير منتظره نخواهد بود، علاوه بر اين، قبلا نقشه مبارزه، با آن را نيز تنظيم كرده است و به آسانى مىتواند در دفع آن همتگمارد و صددرصد موفقيت و كاميابى نيز از آن او خواهد بود.
نقشه ناپلئون
ناپلئون در يكى از جنگها، پس از بىخوابى زياد براى استراحت مختصرى، خوابيد، زمانى نگذشت كه يكى از سردارانش بااضطراب از خواب بيدارش كرد و گزارش داد كه دشمن از جناح چپ حمله نموده است; ناپلئون همانطور كه درازكشيده بود گفت: «اين حمله پيشبينى شده و نقشه دفاع آن به شماره فلان، در بايگانى است، برو بردار و عمل كن.» سپس پاى خود را برپاى ديگرانداخت و دوباره به خواب فرو رفت.
بدون مطالعه كافى و نقشه دقيق، وارد عمل شدن، جز اضطراب و شكست نتيجه ديگرى ندارد، امام صادق(ع) فرمود:
«مع التثبت تكون السلامة; (3)
نجات و سلامتى، هميشه همراه تفكر و استوارى است».
اگر اين دستور بزرگ، پيش از اقدام و ورود در عمل به كار بسته شود، بىگمان، موفقيت قطعى در انتظار، خواهد بود.
اقدام احساساتى
يكى از علل آن كه مسلمانان امروز، چه در مقاصد فردى و چه در مقاصد اجتماعى، به مقصود نمىرسند و در نيمه راه، فلج مىشوند، آن است كه اقداماتشان از عقل بر نمىخيزد و فقط از روى هوس مىباشد و به تعبير امروز: ازاحساسات سرچشمه مىگيرد، از اينجهت است كه در عمل مواجه باشكست مىشوند، تا چيزى مورد نظر قرار گرفتبه زودى به سوى او مىدويم بدون آن كه سود وزيان آن را از نظر عقل بنگريم و راه رسيدن به آن را در نظر بگيريم.
دومين راه
دومين راه به دست آوردن استقامت، به طور اعتدال به سوى مقصود قدمبرداشتن و تند نرفتن است و اين پند را بايد پس از وروددر عمل به كار بست و نكته اين كه استقامت پيوسته با كندى همراه است آن است كه استحكام و سرعتبا يكديگر تناسب معكوسدارند، هر چه قدم سريعتر برداشته شود، استحكام عمل ضعيفتر مىشود. امام صادق(ع) فرمود:
«مع العجلة تكون الندامة; (4) شتاب، هميشه با پشيمانى همراه است.»
هر چه با تانى اقدام شود، بر استوارى و استحكام آن افزوده مىشود، اگر با اعتدال و تانى به سوى مقصود گام برداشته شود، در هرقدمى، نيروى تازهاى كسب مىشود و اگر باشتاب و تندى قدم برداشته شود، به زودى خسته شده و دراثر خستگى، نيرويى كمتراز قدم پيشين همراه خواهد بود و پس از چند قدم، نيروى انسان تمام خواهد شد و پيش از رسيدن به مقصود واخواهد ماند.
زيان شتاب
اسب تازى دو تك رود به شتابشتر آهسته مىرود شب و روز
از پندهاى معروف است كه: «آهسته برو، هميشه برو»، شتاب، خستگى مىآورد و نيروى پايدارى و مقاومت را ضعيف مىنمايد و برفرض محال، اگر به مقصود هم برسد، در نگاه دارى و حفظ آن ناتوان خواهد بود و به فوريت از دستش خواهد رفت و جز كوششبيهوده و فرسوده كردن خويش، نتيجهاى نخواهد برد. انورى را در اين باب مثلى است كه: ساقه كدويى بيست روزه، خودرا بهچنارى سيصد ساله رسانيد و چنار را سرزنش كرد كه: تو چهقدر بىعرضه هستى، من در بيست روز، راهى را كه تو در سيصد سالپيمودهاى، پيمودم; چنار گفت: هنگامى كه باد پاييز وزيد، مرد از نامرد شناخته خواهد شد. باد مهرگان، هزاران كدو و گياه تندرورا از ميان برداشت، ولى چنار كندرو همانطور استوار و محكم بر جاى خويش ماند.
اى بسا اسب تيز رو كه بمردخرك لنگ، جان به منزل برد
كندرو از خطراتى كه ممكن است از پشتسر بر او وارد شود، محفوظ خواهد ماند; چون كاملا آنها را برطرف كرده و قدمبرداشته است، ولى براى تندرو شايد خطراتى از پشتسر ايجاد شود كه ناچار بشود. براى دفع آنها بازگردد و در صورتى كه اينپيش آمد، چند بار تكرار شود، به ضميمه خستگىيى كه از دويدن و تند رفتن نصيب او شده است، به مقصد رسيدن او بسيار دشواربهنظر مىآيد، بلكه غير ممكن خواهد بود.
شتاب و تانى در هر هدفى يك جور نيست
در اينجا نكتهاى شايان ذكر است كه تانى و عجله در هر مقصدى بسته بهخود آن مقصد است و بايد در همان مقصد، نسبتبه همسنجيده شود نه به مقصد ديگر، چنانچه يك جور قدم برداشتن نسبتبه هدفى كند خوانده مىشود و نسبتبه هدف ديگر تندناميده مىشود، چنان چه نسبتبهيك هدف در بعضى اوقات، كندروى و در وقت ديگر، سرعت عمل لازم باشد و سرعت عمل غيراز عجله است.
گنجبا رنج
چيزى كه در اثر كوشش بسيار نصيب شود ديرتر از كف خواهد رفت; چون بهطور آسان، يافت نشده است كه به نظر به قيمتبيايد، چنان كه كسانى كه با خوندل ثروتى جمع كردهاند يا به قول مردم: يك شاهى يك شاهى روىهم گذاشتهاند تا ثروتمند شدهاند،در خرج كردن، بسيار سخت و ممسك خواهندبود، برخلاف كسانى كه به آسانى مالى به دستشان آمده است كه به زودى از دستمىدهند و كمتر توانايى نگاهدارى آن را دارند.
شتاب، از شيطان است
رسول خدا فرمود:
«ان الاناة من الله والعجلة من الشيطان; (5) تانى در كارها از خداست و شتاب زدگى از شيطان.»
تانى از خداست; چون با تانى در كار و رفتار، مىتوان به هر مقصدى رسيد، و شتاب و عجله از شيطان است; چون با آن به هيچمقصدى نمىتوان رسيد. يكى از علل شكست آلمان در جنگ جهانى دوم، شتاب و عجله زمام داران آن كشور بود و مىخواستند درزمان زمام دارى خود پيروز شوند و ميوه پيروزى را خود بچينند، عجله در هر كارى، رنجبيهوده كشيدن و بى سبب خود رافرسودهكردن است.
مكن در مهمى كه دارى، شتابز راه تانى عنان بر متابكه اندر تانى زيان كس نديدز تعجيل بسيار خجلت كشيد
عامل مؤثر
عامل مؤثر در پيدايش استقامت از نظر روان شناسى، همانا هدف و مقصود را شدنى و ممكن را برداشتن و متزلزل ديدن است، نهآن كه وصول به مقصود را غيرممكن و رفع موانع را محال و ناشدنى بداند.
به عبارت روشنتر: هر گاه مقصود و هدف خويش را به نظر بياورد، جنبه اثبات آن; يعنى انجام شدن و رسيدن به آن را تقويت كندو به هيچ وسيلهاى نگذارد ياس و نوميدى در او راه يابد، به هر حال كه باشد نفى را به خود راه ندهد، خواه پيش از اقدام در كار،خواه در حال اقدام; و همچنين اگر به موانع مىنگرد، جنبه از ميان برداشتن و نابود كردن آن را در خاطر خود تقويت كند نهعظمت و سختى آن را.
موانع خيالى
مردمان بسيارى هستند كه كاملا بر خلاف آن چه كه ذكر شد، فكر مىكنند و به همين جهت عقب افتادهاند، ولى سر عقب افتادنخود را نمىدانند، با آن كه خود را بسيار عاقل و خردمند مىپندارند، موانع را هميشه بزرگ مىبينند و رسيدن به مقصد را بسيارسخت و دشوار مىشمارند. بالاتر آن كه: در هر كارى در خاطر خود موانع پندارى و خيالى ايجاد مىكنند و اگر كسى با آنها بهمشورت بپردازد موانع را آنقدر بزرگ جلوه مىدهند و مقصود را به قدرى دور و دراز مىشمارند تا عاقبت او را از مقصود خويشمنصرف مىسازند، نه تنها در يك موضوع، بلكه در هر موضوعى كه با آنها سخن گويى، چنين مىگويند.
در ميان ما مسلمانان، از اين دسته مردمان كه خود خواهى را همراه با بىعرضگى دارند، بسيار است، اينها نه تنها خود، قدمىبراى اصلاح جامعه مسلمانان بر نمىدارند، بلكه خار راه و سد اصلاحات ديگران نيز هستند از آن طرف، افراد ديگرى هستندبسيار مقدم و جسور در كار; باهمت عالى و استقامت كافى به سوى مقصود قدم بر مىدارند و به طور قطع مقصود خود را درآغوش خواهند گرفت و اگر كسى با آنان در مقصدى به شور پردازد، به قدرى او را تحريص و ترغيب خواهند نمود و روحش راتقويت مىنمايند كه هر دورى را، نزديك خوهد ديد; اين دسته اشخاص، هميشه در جامعه پيش و مقدم مىباشند. شاعر عربمىگويد:
من راقب الناس مات هماوفاز باللذة الجسور
كسى كه محافظه كارى و ملاحظه مردم را در مقاصد خويش بنمايد، از غصه خواهد مرد، ولى مردمان جسور كه از كسى هراسىنداشته باشند، به مقصود خود خواهند رسيد.
دسته اول جز گوشه اطاق تا لب گور مقام ديگرى را نمىتوانند اشغال كنند و جز منفى بافى وانتقاد از ديگران، كارى از آن هاساخته نيست. تعجب اين جاست كه بيشتر مسلمانان، اين دسته را از عقلا مىدانند و ايشان را خردمند مىشمارند.
به قدرى اين روحيه در مسلمانان رسوخ پيدا كرده است كه كسانى كه مىخواهند خود را به عقل مشهور كنند، اين سبك سخنگفتن را پيشه خود مىسازند و تمام اقدامات اصلاحى را مورد انتقاد قرار مىدهند. قرآن مىفرمايد:
«ياايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون; (6)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هرگاه به دشمنى برخورديد، پايدارى كنيد و بسيار به ياد خدا باشيد كه راه رستگارى و پيروزىهمين است.»
بدبختى ما مسلمانان اين است كه در هيچ كارى قدمى بر نمىداريم; ترسو و ضعيف شدهايم. و همه مىگوييم: «كارى از ما ساختهنيست، خدا خودش بايد اصلاح كند» با آن كه خداوند تعالى مىفرمايد: پايدار باشيد و از ميدان در نرويد. بدبختى در اين جاستكه اگر پيش قدمى در ميان ما يافتشود به قدرى تندمىرود كه تمام وسايل را بر ضد خود برمىانگيزاند كه هم خودش فلجشدهبهعقب برمىگردد و هم جامعه را از اين بدبختى، بدبختتر مىكند. در قرناخير مرحوم محمد على جناح را مىشناسم كهپيشقدمى بود كه با تانى و تدبر كارمىكرد و بالاخره پس از بيستسال استقامت، به مقصود رسيد و يك دولتاسلامى تشكيل دادو ميليونها مسلمان را از قيد اسارت و بندگى و قتل وغارت هندوها، نجات داد.
تلقين به نفس
تلقين به نفس نيز يكى از وسايل پيدا كردن استقامت است، بلكه هر صفت كمالى را كه انسان بخواهد دارا شود، به وسيله تلقين بهخود مىتواند آن را داراشود. اسلام به اين موضوع بسيار اهميت داده و به عبارات مختلف، مسلمانان را ترغيب نموده كه به واسطهتلقين به خود راه حق و حقيقت را بپيمايند; در آيه شريفه مىفرمايد:
«واذكر الله كثيرا لعلكم تفلحون; (7)
بسيار درياد خدا باشيد، اميد است كه رستگارى در انتظار شما باشد.»
در جاى ديگر مىفرمايد:
«وذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين.» (8)
روايات بسيارى از محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم اجمعين - وارد شده كه مسلمانان را به تكبير و تحميد و تسبيح ترغيب وتحريض مىكند، ولى فعلا از بحث كلى در اطراف تلقين به نفس خوددارى مىكنيم و به ذكر يكى از جزئياتى كه منظور ماست،مىپردازيم.
تلقين وقتخواب
براى به دست آوردن استقامتبه وسيله تلقين، دو راه را مىتوان در نظر گرفت: يكى از همان راهى كه علماى روان شناسى گفتهاندكه: پيش از خوابرفتن، هنگامى كه همه اعضا به طور استراحت در بستر آرميده، چشمان را برهمگذارد تا كاملا شعور ظاهرى بهخواب رود و شعور باطنى در تن حكومت كند، در اين موقع، آن مقصودى را كه دارد بيست دفعه با كلام مثبت نه منفى تكراركند;مثلا بگويد من با استقامت هستم و آن را بيست دفعه تكرار نمايد و همچنين، هنگامى كه از خواب بيدار مىشود ولى هنوزچشمانرا باز نكرده و كاملا هشيار نشده است، اين عمل را تكرار كند و نيز در وقت تنهايى به خصوص در تاريكى نيز اين سخن رابسيار بگويد كه سودمند خواهد بود. موقع سخن گفتن با ديگران اگر سخنى را با حرارت ادا كند، در مغز خود گويند تاثير خواهدكرد; لذا از طرف شارع مقدس اسلام دستور رسيده است كه هيچ گاه طرفدارى از باطلنكنيد، هر چند صورى و تفريحى باشد.
مطالعه زندگانى بزرگان
يكى از راههاى تلقين به نفس، مطالعه شرح حال مردان با استقامت مىباشد كه در اثر كوشش و پايدارى، به هدفهاى خودرسيدهاند; مانند: رسول خدا و ياران با ايمان و با وفاى آن حضرت و كوششهاى آنها براى پيشرفت دين خدا، و نيز مطالعه شرححال مردان بزرگ تاريخ كه در اثر كوشش به مقامات عالى نايل شدند. و همچنين، مطالعه شرح حال علما و دانشمندانى كه در راهتحصيل علم و كشف مجهولات، با چه سختىهايى دستبه گريبان شدند ولى شانه خالىنكردند تا به مقصود رسيدند.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 6 جمادى الاولى1369 برابر با 5 اسفندماه 1328.
2.يونس (10) آيه 89. (ترجمه آيه قبلا گذشت)
3.بحارالانوار، ج68، ص338، ح3، ط بيروت.
4.بحارالانوار، ج68، ص228، ح3، ط بيروت.
5.بحارالانوار، ج68، ص340، ح12، ط بيروت.
6.انفال (8) آيه 45.
7.جمعه (62) آيه 10.
8.ذاريات (51) آيه 55.