3- استقامت (1)
راه خوشبختى
استقامت، راه موفقيت و خوشبختى است. كسى كه استقامت نداشته باشد، روى موفقيت و سعادت را نخواهد ديد; زيرا هيچمقصود و هدف پر ارزشى، بدون تحمل رنج، نصيب كسى نمىشود، اگر بر حسب اتفاق، گنجى بدونرنج، نصيب شد، نگاهدارى آنبسيار مشكل و دشوار خواهد بود و كسى كه لياقت نگاهدارى آن را نداشته باشد، به زودى از كف مىدهد.
دو دلى
كسى كه نيروى استقامت را دارا نباشد، به هيچ مقصدى از مقاصد خود نخواهد رسيد; چون كه به سوى هر مقصودى كه رود راه راكه دور و دراز بيند يا خطرناك و پر مشقتيابد، از آن منصرف شده و باز مىگردد و مقصد ديگرى را كه به گمانش سهلالوصول تراستبر مىگزيند; ضعف و ناتوانى روحى در برابر حوادث، او را از رسيدن بدين مقصد هم جلوگيرى مىكند، مقصود سومى رادرنظر گرفته به جانب آن قدم برمىدارد و به همان دليل، از رسيدن به سومين مقصد و چهارمين و پنجمين و مقاصد ديگر خود،باز مىماند، ولى در صورتى كه داراى استقامتباشد، دورى راه و موانع بزرگ، در همت مردانه او تاثيرى نخواهد داشت، آن قدرپايدارى مىكند تا بر موانع چيره شود، به مقصد خود برسد و بعد از رسيدن بدين مقصد، نيروى بيشترى ذخيره خواهد كرد;چون راهمبارزه باحوادث را آموخته و در اثر داشتن استقامت، نيرومندتر شده است و باقدرت كاملترى به سوى مقصد دومين،قدم برمىدارد و بىگمان، رسيدن بدين مقصد، از رسيدن به مقصد اول براى او، آسانتر خواهد بود; زيرا در اثر مبارزه در راه وصولبه هدف اول، تشخيص داده كه ارزش واقعى حوادث و موانع، آن مقدار كه مىپنداشت نيست در سابق از تصور خليدن خارى به پاىخود، ناراحت مىشد، ولى حال مىداند كه اهميتى ندارد و اگر خارى به پايش خليد، بيرون كشيدن آن آسان است، از آن گذشته،پس از اين، طورى راه مىرود كه خارى به پايش نخلد و به همين استدلال، در رسيدن به هدفهاى آينده، موفقتر خواهد بود، كمكم تمام مشكلات زندگى ونبرد در اجتماع، در برابر او ناچيز مىشود و موفقيتهاى بزرگى در انتظار او خواهد بود.
راز موفقيت
بر عكس، اگر در قدم اول استقامتى به خرج نمىداد و ثباتى به كار نمىبرد، اگر روح او هم داراى كمى استقامتبود، در اثر به كارنبردن آن، از ميان مىرفت و راه وصول به مقاصدش دورتر مىشد و در قدم برداشتن به سوى مقصود، ناتوانتر و ضعيفترمىگرديد و به هيچ مقصدى از مقاصد خود نمىرسيد; زيرا هر نيرويى كه انسان اندوخته باشد، اگر به كار نرود، از ميان خواهدرفت، پس استقامت را مىتوان «راز موفقيت» ناميد هر كه داراى استقامتباشد، موفقيت و پيروزى از آن اوست و هر كسى، خالى ازاستقامتباشد، نا اميد و وامانده از همه مقاصد خواهد بود، نزد مرد با استقامت، هر عظيمى حقير است و هر مشكلى آسان و هرسختى، سست است; چون استقامت از هر عظيمى عظيمتر و از هرسختى محكمتر و كليد هر مشكلى است. مرد با استقامت، حرفنفى از دهانش خارج نمىشود كلمات: نمىتوانم، نمىشود، ممكن نيست، در قاموس او يافت نمىشود، پيوسته از دريچه اثبات بهمقاصد خود مىنگرد; يعنى مىگويد: مىشود، ممكن است، كار آسانى است، چيزى نيست، بسيار سهل است; كارهايى كه در نظردگران غير ممكن است، در نظر او ممكن و واقعا هم چنين است و او خطا نرفته است; زيرا استقامت، كارهايى انجام مىدهد كهخردمندان را مات و متحير مىسازد و شايد در آغاز، چنين فردى را ديوانه يا خيالباف بشمارند، داستانهايى كه از استقامتهاىاشخاص گفته مىشود، بعضى از آنها به قدرى محيرالعقول است كه گمان مىرود از قصص افسانهاى باشد; زيرا عقل مردمانى كهاستقامت ندارند، پس از وقوع آن هم، در پذيرفتن، ترديد مىكند.
اى كاش
اىكاش چنين خونى در عروق مسلمانان جريان داشت كه اين قدر با زبان از ستمها شكايت نكنند، بلكه از خود شكايت كنند كهچرا اين قدر تنبل و مهمل هستند، قدمى بر دارند كه ستمگر قدرت ستمگرى نداشته باشد و گرنه كسى كه زورش برسد و ظلمنكند، بسيار كم و نادر است. هر كس كه ستم نمىكند، بدانيد كه از چيزى مىترسد. مسلمانان اگر مىخواهند كه ستمكاران، ازستم دستبكشند، بايد در برابر آنها مقاومت كنند تا از ترس مقاومت آنها به كسى ظلمنكنند. هرملتى سزاوار همان حكومتىاست كه داراست; چون افراد هيئتحاكمه از خود ملت هستند نه از ديگران و ملت آنها را خواسته است، اگر نمىخواست، آنها رابر مىداشت; چون قدرت ملت از همه قدرتها قوىتر است.
سخن در استقامتبود، كارهاى بزرگى كه در اين جهان رخ داده همه در اثر استقامتبوده است، شايد به عقل مردم عادى راستنيايد كه از ميان قومى بىتمدن وحشى فاسد الاخلاق وكثيف، قومى كه غارتگرى و دزدى در نظرشان افتخار بوده، ملتىكهعصبيت و خودخواهى و غرور رواج بازارشان بوده است، مردمى كه در توحش و جنايتكارى به جايى برسند كه پدران، دخترانخود را زنده زنده به گور كنند، هزاران فجايع ناموسى ميان آنها رايجباشد و آنقدر در چاه بى شعورى فرو رفته باشند كهسنگهايى را كه خود با دستخود تراشيدهاند بپرستند! از ميان چنين مردمى يكتن بيرون آيد كه منزهترين و پاكيزهترين فردبشر باشد و با استقامتبىمنتهاى خود، جهان را تكاندهد، آن قوم وحشى را سربلندترين ملل عالم نمايد، دو امپراتورى بزرگايران و روم را شكست داده و نابود كند، همان عربى كه كارش يغماگرى، دزدى، چپاول و آدمكشى بود، دراثر تربيت آن مرد، كارشبه جايى برسد كه نمونهاى از تقوا و فداكارى شود، برادر مسلمان خود را بر خود مقدم دارد، شعارش «مرا بگذار و دستيار من گير»باشد.
ياران رسول خدا در يكى از جنگهاى رسولخدا زخميان مسلمانان بر زمين گرم افتاده بودند; آفتاب سوزان بر بدنهاى مجروحآنها مىتابيد، تشنگى در اثر جنگ، گرمى هوا و سوزش آفتاب بر همه فشار آورده بود، آب براى آنها آوردند، اولى ننوشيد و گفت:تا برادر مسلمانم كه در كنار من برزمين افتاده و از تشنگى در تبوتاب است ننوشد، آب نمىنوشم; آب را كه نزد دومى بردند،سومى را برخود مقدم داشت و همه همينطور كردند تا زخمى آخرى گفت: محال است كه من آب بياشامم و برادران من پيش ازمن آب ننوشيده باشند; آب را كه نزد اولى برگرداندند، ديدند از دنيا رفته، نزد دومى كه بردند ديدند جان داده است و همچنينسومى و چهارمى كه همگى بالب تشنه جان به جان آفرين تسليم كردند، ايثار كردند، يارخود را بر خود مقدم داشتند، استقامترسولخدا بود كه عرب غارتگر را بدين مرتبه از علو همت و پاكى و جانبازى رساند، آرى، اگر كسى پاك باشد و هرچه مىگويد ازدل بگويد و خود بدان عمل كند، پاكان بسيارى تربيت مىكند.
نتيجه استقامت
در اثر استقامت است كه يك تن قيام مىكند و با تمام اخلاق و رفتار بشر بهمخالفت مىپردازد و موفق مىشود، در مدت محدودىبراى ساليان دراز، بزرگترين حكومتهاى جهانى را تشكيل مىدهد. پيروان او مادامى كه به دستورات عالى او رفتار مىكردند،همان مقام عالى و ارجمند را حائز بودند، ولى هنگامى كه از دستورات او سر پپچى كردند و دنبال شهوات و خواستههاى خودرفتند، به خاك سياه نشستند.
مسلمانانى كه استقامت را از رسول خدا ياد گرفته بودند كارشان به جايى رسيد كه شاهزادگان بزرگ جهان را به بردگى خود درآوردند و پاى بر فرق فرقدان نهادند، ولى استقامت كه از ميان آنها رختبربست، به جاى آن، فساد اخلاق برايشان مستولى شد،خود، برده ديگران شدند. هر كس در راه خدا استقامت ورزيد و به سختىها و فشارها تن در داد، خداىتعالى بهترين پاداشها را دردوجهان به او خواهد داد.
قر آن كريم مىفرمايد:
«انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب; (2)
فقط كسانى كه در راه خدا استقامت ورزند و بر بلايا و مصايب پايدارى كنند، پاداش آنها بى حساب [و] به تمام خواهد بود.»
در روايتشريف آورده است: در قيامت دستهاى از مردم در بهشت را مىكوبند، به آنها گفته مىشود: كيستيد؟ گويند: ما كسانىهستيم كه در دين خدا استقامت ورزيديم; فرمان خدا را اطاعت كرديم و از نافرمانى خدا هر چند مخالف خواسته ما بود، دورىكرديم، در اين هنگام از طرف حضرت بارىتعالى خطاب مىرسد: راست مىگويند، آنها را داخل بهشت كنيد. خداى تعالىپاداش نامحدود به كسانى كه در راه حق استقامت كردند، عنايتخواهد كرد. (3)
استقامت اگر براى خدا باشد هم در دنيا پاداش دارد و هم در آخرت; پس بهترين پاداشها را در بر دارد و اگر در كارهاى دنيا به كاربرده شود، البته پاداش آن در اين جهان خواهد بود، چه پاداشى بهتر از رسيدن به مقصود مىباشد، بهترين پاداش اين جهان آناست كه كسى، پس از رنجبسيار، مقصود خود را درآغوش بگيرد.
چه خوش باشد كه بعد از انتظارىبه اميدى رسد اميدوارى
پاداش ديگر
پاداش ديگر استقامت آن است كه تمام هدفها را نزديك و همه سختىها را آسان مىكند و آدم را چنان قوى دل و با اراده مىكندكه همگان در برابر نيروى عظيم روحى او، سر تسليم فرود مىآورند و فرمانش را گردن مىنهند; چون اساس اطاعت وفرمانبردارى، بر عظمت روح نهاده شده است، هر كس روحى عظيم داشتهباشد، به ناچار كسى كه روحش كوچكتر باشد، درتحت فرمان او خواهد رفت و نظريات او را خواهد پذيرفت. استقامت از بزرگى روح سرچشمه مىگيرد و نيز بزرگى روح ثمر آنخواهد بود; پس هر دو ميوه يكديگر و ريشه يكديگرند.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 22 ربيع الآخر 1369برابر با 21 بهمنماه 1328.
2.زمر (39) آيه 10.
3.تفسير كنزالدقائق، ج11، ص34 به نقل از اصول كافى، ج2، ص75، ح4.