6- استقامتبراى خدا (1)
قبلا اشاره شد كه پيش از اقدام در هر كارى و قدم برداشتن به سوى هرهدفى، بايد انديشيد و مطالعه كرد و ارزش حقيقى آنهدف را به طور تحقيق به دست آورد تا براى رسيدن به آن، همان اندازه كوشش و پايدارى به كار برد نه بيشتر. مثلا اگر ارزشمقصود، ده استبايد در راه رسيدن به آن، حداكثر همان اندازه نيرو مصرف كرد نه زيادتر، تا اقلا از اين اقدام زيانى پيدا نشود; زيرااگر بيشتر از مقدار ارزش آن، نيرو مصرف شود، زيان خواهد بود. آنچه كه از دست داده مىشود بيشتر از آنچه كه به دستمىآيد خواهد شد و اين جز سفاهت، چيز ديگرى نيست.
ارزش هدف الهى
پس از تذكر اين نكته بديهى، بايد گفت: نزد عقل، هيچ هدفى نيست كه ارزش آن را داشته باشد كه انسان در راه رسيدن به آن،تمام هستى خود را ازدستبدهد، بلكه از جان خود نيز بگذرد; چون هر چه را كه انسان خواستار آناست، براى خود مىخواهد واگر براى رسيدن به آن از خود بگذرد و از جانخويش صرف نظر كند، خواستن آن لغو و بيهوده خواهد بود و رفتار احمقانهاى بيشنيست; زيرا هدف هر چه بزرگ باشد از جان گذشتن در راه آن، در دم مرگ پشيمانى مىآورد، مگر آن كه در مغز، به جاى عقل،احساسات حكومت كند.
تنها مقصودى كه مىارزد كه در راه رسيدن به آن از تمام هستى چشم پوشيد، از مال صرف نظر شود، از جان خود و عزيزانستبرداشته شود، همانا راه خدا و قدم به سوى حق برداشتن است، در اين راه است كه انسان چيزى از دست نمىدهد، بلكه هر چهاز دستبدهد، ده چندان نصيب او مىشود، اگر از حيات خود صرف نظر كند، حيات ابدى و زندگى هميشگى به دستخواهدآورد; كسى كه در راه خدا دست از جان مىشويد، هنگام مرگ، بسيار خوشحال و خندان است و هيچگونه پشيمانى ندارد. يكى ازياران امام حسين(ع) در شب عاشورا مىخنديد و بذله مىگفت.
مسلم بن عوسجه يكى از ياران آن حضرت به نام مسلم بن عوسجه است، موقعى كه پس از جنگ نمايانى بر زمين افتاده و جانمىداد، حبيب بن مظاهر كه از دوستان ديرين او بود بر سر بدن مجروح او حاضر شد. به مسلم مژده بهشت مىداد، مسلم با آهنگضعيفى گفت: خدا به تو مژده خير دهد.
حبيب گفت: اگر از پى تو نمىآمدم و زنده مىماندم دوست مىداشتم كه اگر وصيتى دارى به وصيت تو عمل كنم. مسلم اشاره بهامام حسين(ع) نمود و با آهنگى نارسا و ضعيف گفت: به تو وصيت مىكنم كه جان خود را در راه اين مرد فدا كن. حبيب به خداسوگند خورد كه چنين خواهم كرد. سپس مسلم جانبهجان آفرين تسليم كرد.
طلحه
ولى طلحه براى رياست و پول با اميرمؤمنان على(ع) به نبرد مىپردازد وجنگ جمل را بر پا مىكند، هنگامى كه بر اثر تير مرواناز اسب برزمين مىافتد و جان مىدهد مىگويد: بزرگى از بزرگان قريش را به بدبختى خود نديدم كه بهاين خوارى جان بدهد.آرى مرگ در راه خدا شرافتمندانه است و تا دم آخر سرور و خوشنودى رو به افزايش است، هر چه به لقاى خداوند نزديكترمىشود، فرح و انبساط، بيشتر مىشود، ولى مرگ در راه غير خدا هر چه باشد در لحظه آخر جز پشيمانى، سودى نخواهد داشت،خداى تعالى مىفرمايد:
«و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا.» (2)
قرآن مجيد، در اين مقام است كه به مسلمانان نشان دهد كه: كجا بايد استقامت نمود و گرنه هر مقصودى شايستگى آن را نداردكه به خاطر آن، دست از همه چيز شسته شود.
قرآن پس از آن كه ستمكاران را هيزم جهنم مىخواند مىفرمايد: در صورتى كه آنها به همان راه (راه خدا) استقامت مىورزيدندو از آن منحرف نمىشدند، هر آينه ما آب گوارا و فراوان به آنها مىنوشانيديم.
سرچشمه حيات
آب، سرچشمه حيات است و هنگامى كه فراوان شود، هر نعمتى فراوان مىشود، نباتات بسيار خواهدشد، ميوههاى گوناگون يافتمىشود، گندم و جو و برنج كه غذاى اولى بشر است، افزون و رايگان خواهد شد، ديگر كسى از گرسنگى نخواهد مرد، بيابانهاىخشك و سوزان، پر از گلهاى رنگارنگ وگياهان گوناگون مىشود، اغنام و احشام، فربه، شيرده و افزوده مىگردند. هركس خود رابه راحتى و آسايش، سير مىكند و براى سد جوع، احتياج به كوشش زحمت طاقت فرسا ندارد، منافع، بى شمار و سود، بسيارخواهد شد، درنتيجه، تزاحم در منافع، در ميان افراد، كم مىشود و دشمنىهاى سخت، از ميان آنها رختبرمىبندد، همهبايكديگر دوست مىشوند، صلح و صفا و يگانگى در ميان آنها بر قرار مىشود، دزدى و خيانت مىرود، دستگيرى و هم راهىمىآيد، آسايش خاطر در هر قلبى راه مىيابد آن گاه است كه هر كس، مزه زندگانى را مىچشد; پس قرآن مجيد كه اشاره به آبمىكند، مراد آن است كه در صورت استقامت و پايدارى در راه خدا، همه گونه نعمتبر مسلمانان ارزانى خواهد شد.
احتمال دارد كه آب در آيه شريفه، كنايه از علم و دانش باشد كه هر كس راهخدا را بپيمايد، خداوند در علم را بر او مىگشايد و ازريگزار جهل و نادانىاش مىرهاند و درهايى از حقايق بر او باز مىكند.
«العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء; (3)
دانش نورى است كه خداوند تعالى در دل هر كس كه بخواهد مىاندازد.»
آيه ديگر
در آيه ديگر، قرآن خطاب به رسول خدا مىفرمايد:
«فلذلك فادع واستقم كما امرت ولا تتبع اهوائهم; (4)
مردم را به راه خدا بخوان و پايدارى كن، همان گونه كه مامور شدى و پيروى از هواها و خواستههاى ايشان (مشركان) مكن و بگو:ايمان دارم به آنچه خدا فرستاده است.»
آيه سوم
در آيه ديگر مىفرمايد:
«ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون; (5)
كسانى كه گفتند خدا، پروردگار ماست و بر اين سخن پايدارى كردند، نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهناك خواهند بود.»
قرآن در اين آيه شريفه، راه خدا را بيان مىفرمايد و پايدارى در آن راه را مىستايد، راه خدا اقرار به ربوبيت اوست.
پايدارى در راه خدا
پايدارى و استقامتبر اين عقيده كه خداى تعالى، پروردگار عالم است، عبارت است از: پذيرفتن احكام خدا و اطاعت از فرمانحضرت بارى تعالى; پس اگر بعضى از فرمانهاى حق را گردن نهد و بعضى را نپذيرد، پايدارى نكرده و عمل بر طبق اقرار خودننموده است; مثلا اگر نبوت را انكار بنمايد، پايدارى براقرار خويش ننموده و نيز چنين است اگر پيامبر را بپذيرد و وصى آنحضرت را نپذيرد، و همچنين، بايد تمام ائمه طاهرين را قبول كند، هر كدام را نپذيرفت، استقامتبر گفته خود نكرده است.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:
«استقاموا على الائمة واحدا بعد واحد;
به امامت هر يك از ائمه(ع) يكى بعد از ديگرى معتقد باشد و فرمان ايشان را گردننهد.»
پس كسانى كه اميرمؤمنان(ع) را پذيرفتند و ديگران را كنار گذاردند، استقامت نكردند. كسانى كه فقط تا امام سجاد(ع) راپذيرفتند، آنگاه از راه راست منحرف شدند، پايدارى نكردند، كسانى كه تا امام صادق(ع) را قبول كردند، استقامت نكردند; پسكسى استقامت كرد كه راه خدا را تا آخر بپيمايد تك تك اوامر حق را گردن نهد، كسى كه حضرت حجة بن الحسن - عجل اللهتعالى فرجه و عليهالسلام - را امام دوازدهم خود بداند و همچنين اوامر حق را در فروع گردن بنهد، نماز بخواند، روزه بگيرد،خمس و زكات بدهد، حجبرود، از ساير اوامر حق سرپيچى نكند، از محرمات و آن چه كه خدا از آن نهى فرموده است اجتنابورزد،بر گفته خود كه اقرار به ربوبيتحضرت بارى تعالى است، استقامت كرده و آن گاه است كه بيمى بر او نيست و اندوهگين نخواهدبود، هركس از راهى كه به سوى مقصود مىرود منحرف شود، قطعا به مقصود نخواهد رسيد، اميرمؤمنان(ع) فرمود:
«السلامة مع الاستقامة; (6) نجات و سلامتى، هميشه با استقامت همراه است.»
زيرا منحرف شدن از راه راستخطر دارد، شايد گرگان درنده و يا دزدان خطرناك، او را نابود سازند.
اتحاد كردار با گفتار
از اين آيه چنين برمىآيد كه حقيقت استقامت را كسى داراست كه كردارش با گفتارش يكى باشد و به زبان هر چه گفت، رفتارشنيز مطابق گفتهاش باشد و بهعبارت ديگر، يكدل و يكزبان باشد، در اين وقت است كه نه از گذشته بيمناك است و نه از آيندهاندوهناك; چون حزن بر گذشته و خوف از آينده است; يعنى از گذشته پشيمان نيست و خود را خطا كار نمىداند و نيز بيمى ازآينده ندارد و چنين كسى از دوستان خدا خواهد بود: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (7)
در آينده، بهشت جاودان و خوشبختى هميشگى، در انتظار اوست.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 13 جمادى الاولى 1369 برابر با 12 اسفندماه 1328.
2.جن (72) آيه 16. (ترجمه آيه قبلا گذشت)
3.بحارالانوار، ج1، ص225.
4.شورى (42) آيه 15.
5.احقاف (46) آيه 13.
6.بحارالانوار، ج78، ص172، ح11، ط بيروت.
7.يونس (10) آيه 62.