1- استقامت در عهد و پيمان (1)
«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين في الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون». (2)
ذات اقدس حق در اين آيه شريفه، چهار مورد از مواردى كه «استقامت و پايدارى» در آنها نيكو و پسنديده استبر مىشمارد ودارندگان اين صفات پسنديده را مىستايد.
وفاى به عهد
نخستين مورد، وفادارى به عهد و پايدارى و استقامت در رفتار مطابق با پيمان است، خواه آن عهد با خداى تعالى بسته شده باشد،خواه با خلق خدا. كسانى كه پاى بند به عهد خود باشند و پيمان شكنى را از خود دور كنند، ستوده حضرت حق هستند.
اگر از اول قرآن تا آخر آن را بنگريم، بسيارى از آيات را مىبينيم كه خداوند، پايدارى در عهد را تمجيد فرموده و مؤمنان را بدانترغيب نموده و مسلمانان را از بى توجهى به پيمان و شكستن آن بر حذر داشته است.
وفاى به عهد، نزد همه خردمندان و عقلا، از صفات پسنديده است و پيمانشكنى مذموم و ناپسند است. هر ملتى از ملل جهان نزدخود افسانهها و داستانهايى دارند كه در آنها پاى بندان به عهد را ستوده و پيمان شكنها را نكوهش نموده است و منظور ازگفتن و نوشتن اين داستانها و نقل اين افسانهها آن است كه فرزندان و نوباوگان، خود را بدين صفت نيكو بيارايند. شعرا در اشعارخود بسيار از پيمان شكستن و پيمان شكن، بدگويى نمودهاند.
شايد پسنديده بودن وفادارى به عهد و قبيح بودن عهد شكنى، از فطرت بشر باشد; يعنى فطرت انسانى، قطع نظر از ادراك عقلىبه حسن آن وقبح اين حكممىكند، چنانچه اگر پدرى به فرزند خود وعدهاى بدهد، سپس به وعده خود وفا نكند، آن فرزند هرچند خردسال باشد پدر را شايسته اعتراض و انتقاد دانسته و او را زير سؤال مىبرد.
اسماعيل پيامبر(ع) خداوند تعالى در قرآن مجيد هنگامى كه مىخواهد يكى از پيامبران خود را بستايد، او را «صادق الوعد» لقبمىدهد; يعنى كسى كه وعده دروغ نمىدهد و هميشه به وعدههاى خود وفا مىكند. هر كس وعدهاى بدهد و به آن وفا نكند، آنوعده دروغ خواهد بود. اسماعيل پيامبر(ع) كه از اين جهت مورد ستايش قرآن قرار گرفته است همه وعدههاى خود را انجام مىدادو در وعده، راستگو بود; ديده نشد كه به زبان وعده كند، ولى در مقام عمل، از انجام آن خوددارى كند، آنگاه گرفتارى يافراموشكارى را عذر بياورد كسى كه احتمال مىدهد كه گرفتارى يافراموشكارى او مانع از انجام وعده بشود حق ندارد وعده بدهدو خلف وعده كند، چنين كسى درهمان حالى كه وعده مىدهد دروغگو است.
كوشش در انجام وعده
اسماعيل پيامبر(ع) روزى در خارج از مكه وعدهاى كرد و قرار بر اين شد كه اسماعيل در آنجا بماند و آن كس برود و باز گردد;اتفاقا آنشخص فراموش كرد; آنحضرت روزها در انتظار او در همانجا نشست و به مكه نيامد، ياران اسماعيل متوجه شدند كهچندى است آن حضرت در ميان آنها نيست، به جستو جو پرداختند تا آن حضرت را در بيابانى نزديك مكه يافتند; سبب توقفپرسيدند، فرمود: من با فلان شخص در اين جا وعده كردهام و تا باز نگردد به شهر نخواهم آمد، به سراغ او رفتند معلوم شد كهفراموش كرده و حضور آنحضرت شرفياب شد و معذرت خواست. بعضى گويند مدت انتظار اسماعيل در آنجا تا هنگامى كه آنشخص شرفياب شد و معذرت خواست، يك سال طول كشيد لذا قرآن او را صادق الوعد ناميده است.
در ستايشى كه قرآن از اسماعيل مىنمايد اهميت وفادارى به عهد آشكار مىشود; زيرا خداى تعالى در بزرگترين و بهترين كتابآسمانى خود وقتى مىخواهد يكى از فرستادگان خود را بستايد به چنين صفتى مىستايد كه نزد خدا و خلق و عقل وفطرت،پسنديده است.
فرق ميان وعده و عهد
فرق ميان وعده و عهد آن است كه وعده بايد به كسى داده شود و وجود شخص ديگر در آن مدخليت دارد، ولى عهد باخود بهتنهايى مىشود كه تصميم بگيرد كارى نكند و يا موضوعى را انجام دهد. احتمال دوم آن كه وعده يك طرفى است، ولى عهد، دووعده است از دو نفر در برابر هم. كسى كه پاى بند به وعده كه يك طرفى استباشد قطعا وعدهاى را كه در برابر وعده ديگرى باشدكه آن را عهد و پيمان نامند پايدارى و پاى بندىاش بيشتر خواهد شد.
اسلام و پايدارى در عهد
در دين مقدس اسلام تعبيراتى حساس راجع به پاىبندى به عهد رسيده است، در يكجا حقيقت دين را باعهد توام قرار داده،رسول خدا فرمود: «لا دين لمن لاعهد له; (3) كسى كه به عهد خود وفادار نيست، دين ندارد.» زيرا دين پيمانى است ميان حضرتپروردگار و بندگانش، و مسلمانى كه به عهد خود وفا نكند، پيمان خدا را شكسته و حقيقت مسلمانى را نداشته و جز صورتى ازاسلام كه همان لقلقه زبان باشد حقيقت دين را دارا نشده است.
هنگامى كه اسلام در مكه غريب بود، عدهاى از اهل مدينه حضور رسول خدا شرفياب شدند و پيمان بستند كه از ايشان با جان ودل دفاع كنند. رسول خدا به مدينه نزول اجلال فرمود آنان به عهد خود وفا كردند و از هيچگونه فداكارى درباره آن حضرت دريغنكردند و در هر دو جهان سربلند گرديدند; زيرا راست پيمان بودند.
خداى متعال در كتاب خود، آنجا كه نيكان را مىستايد مىفرمايد: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه; (4)
از مؤمنان مردانىاند كه در پيمان خود باخدا راست گفتند.»
راستگويى در عهد و پيمان، رفتار بر طبق آن است و دروغ در پيمان شكستن آن و مخالفتبا آن است.
انس بن نضر
انس بن نضر در جنگ بدر به كمك پيامبر مىشتابد و به رزمگاه كه مىرسد جنگ پايان يافته بود، انس باخدا عهد مىكند كه اگرجنگى براى اسلام پيش آيد، در راه خدا تاپاى جان بكوشد; جنگ احد رخ مىدهد، انس به نبرد مىپردازد، هنگامى كه خبر كشتهشدن رسول خدا در ميان مسلمانان منتشر مىشود، آنها پاى به گريز مىگذارند، انس به سوى خدا روى كرده مىگويد:بارپروردگار من! از تو به جهت فرار مسلمانان معذرت مىخواهم و از كرده مشركان كه مىخواهند دين تو را از ميان ببرند، دورىمىجويم; در اين وقت مىبيند كه عمر و چند تن ديگر از جنگ رو گردانيدهاند، انس مىگويد چه چيزشما را از جنگ باز داشتهاست؟ مىگويند: محمد كشته شده، انس مىگويد زندگى پس از محمد ارزش ندارد، در همان راهى كه محمد جانداد شما نيزجان بدهيد، سپس شمشير از نيام بيرون مىآورد و با اسب به سوى دشمن مىتازد، جنگ نمايانى مىكند و آن قدر مىكشد تاكشته مىشود; هنگامى كه پيكر بىجان او را پيدا مىكنند بيش از هشتاد زخم بر پيكرش بود.
قرآن در دو سوره، پايدارى در عهد را صفت مؤمنان قرار داده است، چنانچه مىفرمايد: «والذين هم لاماناتهم وعهدهم راعون; (5) مؤمنان كسانى هستند كه امانت و عهد را مراعات مىكنند.»
از سخنان معروف است كه: «مرد است و قولش» يعنى مردانگى، پيماندارى است، مردى كه به عهد خود وفانكند، مرد نيست و ناممرد بر او گذاردن، غلطاست، چه خوش گفته است آن كه گفت:
مرد تمام آن كه نگفت و بكردو آنكه بگويد بكند نيم مردو انكه نگويد نكند زن بودنيم زن است آن كه بگفت و نكرد
هر چند اين شاعر در تعبير مبالغه كرده است; زيرا من كسى را كه بگويد و بكند مرد مىدانم و شايد اين شاعر از نظر ادبى چنينتعبير كرده است، ولى در مصراع چهارم كه كسى را كه وعده بدهد و انجام ندهد كمتر از زن قرار داده سخن بسيار صحيحى استفقط عيبى كه دارد آن است كه بسيارى از مردان مسلمان امروز به موجب حكم اين شاعر از زن هم پستتر خواهند شد.
پيشوايان دين چه در گفتار و چه در رفتار خود، پيوسته وفاى به عهد را به مسلمانان گوشزد كردهاند، ولى مسلمانان بدان توجهىنكرده و به كار نبستهاند.
دقت رسول خدا در وفاى به عهد
رسول خدا روزى در كنار كوهى نشسته بودند، آفتاب سوزان حجاز بر رخسار مباركشان مىتابيد و حضرت بر نمىخاست، زيرا آنبزرگوار در آنجا باكسى وعده فرموده و در انتظار او بود. ياران آن حضرت عرض كردند كه خوب است در سايه بنشينيد. فرمود: مندر اينجا وعده كردهام. اين روش، بزرگترين دستور واداشتن مسلمانان به پاى بندى به عهد است، زيرا اگر پيامبر چند قدمى ازآفتاب دور شده و به سايه مىرفتشايد خلف وعده نمىشد، ولى مقصود اين بود كه اين جزئيات را هم كه حريم وفاى به عهدستبايد منظور داشت، زيرا اگر از اين جزئيات چشم پوشى شود، كمكم سرايتبه اصل وفا به عهد خواهد كرد. ما مسلمانان گاه دراثر بى اعتنايى و سهل انگارى در امور جزئى اصول ايمان را نيز از دست دادهايم.
حمزه و على(ع)
حمزه عموى رسول خدا و اميرمؤمنان على(ع) با خداى خود عهد كردند كه تا جان دارند در راه خدا قدم بردارند وجان خود را درآن راه فدا سازند; حمزه(ع) در جنگ احد شهيدشد، اميرمؤمنان(ع) تا آخرين نفس كوشيد و با آن كه بيشتر ياران رسول خدابلكه همه آنها فرار كردند على(ع) چون كوه برجاماند و هميشه آماده جانبازى بود و منتظر بود كه به عهد خود وفا كند.خداىتبارك و تعالى درستايش آنها مىفرمايد:
«من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا; (6)
از مسلمانان با ايمان مردانى هستند كه در آن چه باخدا پيمان بستند راست گفتند، بعضى از آنها جان خود را فدا كردند (حمزهسيدالشهداء(ع)) و بعضى ديگر از آنان منتظر فدا كردن جان خويش مىباشند و هيچگونه تغييرى در عهد و پيمان خود با خداوندندادند.»
شايد بيش از پنجاه روايت از پيشوايان دين اسلام رسيده باشد كه به عبارات مختلف مسلمانان را وادار به پايدارى در عهد و پيمانمىنمايد و از عهدشكنى برحذر مىدارد و از گفتارى كه از پى آن كردار نباشد مىهراساند. رسول خدا فرمود:
«من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد; (7)
كسى كه به خدا و معاد ايمان دارد، بايد به وعده خود وفا كند.»
پس ايمان به مبدا و معاد باوفاى به عهد همراه است. نتيجه با قياس خطابى چنين است: كسى كه وفادارى به عهد ندارد، ايمان بهمبدا و معاد ندارد و اگر گفتيم پيمان شكستن روش هميشگى بعضى از مسلمانان است، طبق فرمايش رسول خدا آنها ايمان بهمبدا و معاد ندارند. آرى، بى ايمانى سرچشمه همهرذايل و بدبختىهاست، با آن كه خلف وعده ناپسنداست و ذات اقدس حقتعالىاز آن منزه است: (ان الله لايخلف الميعاد) (8) ولى در ميان ما مسلمانان نشانه هوش و فرزانگى شده است! كسى كه وعده بدهد وپايدارى نكند، ما او را عاقل و خردمند مىخوانيم، ولى كسى كه پاى بند به سخن خود باشد، او را نادانش مىپنداريم و به باداستهزا مىگيريم، سياستمدار در ميان ما كسى است كه برادران همكيش خود و بندگان خدا را فريبدهد و آنچه كه مىگويد،انجامندهد و اين روش را بهترين شاهكار سياسى خود بداند.
اين طرز تفكر اكنون در تمام طبقات مسلمانان رسوخ كرده و سرچشمه اين مغزهاى پوسيده و فكرهاى فاسد غربيان از قبيلماكياول و شاگردان مكتب اوست. بدبختانه زمام داران جهان همه در اين مكتب پرورش يافتهاند. اين است كه بويى از حق و حقيقت، صفا و دوستى و راستى و درستى در مغزهاى الكليسم آنها نيست.
پيشبينى رسول خدا
پيامبر اسلام با دور انديشى خود همين روش را پيش بينى فرموده است:
«روزگارى بيايد كه صفات نيك و پسنديده را ناپسند خوانند و صفات رذيله و پست را پسنديده شمارند.»
اگر وفادارى به عهد درميان مسلمانان رواج يابد به يقين از اين بىچارگى و بىآسايشى نجات خواهند يافت; زيرا در اثر پيمانشكستن و گفتن و نكردن، روح اطمينان عمومى كه اساس سعادت و آسايش بشر است از ميان رفته و ديگر، كسى به ديگرى اعتمادندارد و در اثر آن، اشتراك مساعى كه اساس و پايه حيات انسان است، متزلزل شده همكارى و تعاون رختبرمىبندد، فشارهاىطاقتفرسا بر هر كسى به طور مستقيم رو آورده و همه افراد را فلج مىنمايد، بهطورى كه افراد به مقصد نمىرسند و زير بارهزاران خروار مشقت و سختى جانمىدهند; درصورتى كه اگر پيمان دارى عادت شود، اطمينان عمومى و اشتراك مساعى بر قرارخواهد شد، فشارها و سختىها تجزيه و تقسيم مىشوند و قابل تحمل بلكه قابل دفع خواهند بود، آن وقت است كه آسايشهمگانى جامعه مسلمانان را فراخواهد گرفت، بسيار بجاست هر مسلمانى در هر شغلى كه هستباخود قرار بگذارد كه وفادارى بهعهد را پيشه خود سازد و نگويد: بهيك گل بهارنمىشود و من يك نفر چه تاثيرى در جامعه به اين بزرگى دارم; زيرا كه جامعه از تكتك افراد تشكيل مىشود. اگر تكتك افراد جامعه با خودچنين قرارى بگذارند، جامعه خوب خواهد شد و ممكن است روش يكنفر در هر مقامى كه باشد موجب سر مشق ديگران شود و عدهاى از او پيروى كنند، كمكم از اين يك نفرها بسيار مىشود و همهمسلمانان از اين صفت نيك برخوردار خواهندشد.
پىنوشتها:
1.شب پنجشنبه 18 جمادى الآخره 1369 برابر با 17 فروردينماه 1329.
2.بقره (2) آيه 177. (ترجمه آيه در ابتداى كتاب آمده است)
3.بحارالانوار، ج69، ص198، ط بيروت.
4.احزاب (33) آيه 23.
5.معارج (70) آيه 32.
6.احزاب (33) آيه 23.
7.بحارالانوار، ج77، ص149، ح77.
8.آل عمران (3) آيه 9.