ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 225
كسانى كه از دستور او سر پيچى كنند كه برسد بر آنها آشوبى، ياعذابى دردناك».
1501 5- قد يستظهر المحتجّ. 4 464 گاه است كه (بر خلاف عادت)مغلوب پشت گرم شود.
1502 6- لم يخل اللَّه سبحانه عباده من حجّة لازمة او محجّةقائمة. 5 99 خداى سبحان بندگان خود را وانگذارده است از حجّتى لازم (كه اطاعتشلازم باشد) يا راهى ثابت و آشكار.
باب الحد (قدر و اندازه)
1503 1- ما عقل من عدا طوره. 6 62 خرد را دريافت نكرده كسى كه ازحدّ و مرز خود تجاوز كند.
1504 2- من تعدّى حدّه أهانه النّاس.
5 333 كسى كه از حدّ خود تجاوز كند مردم خوارش كنند.
1505 3- لا عقل لمن يتجاوز حدّه و قدره. 6 386 عقل و خرد نداردكسى كه از حدّ و مرز و اندازه خود تجاوز كند.
باب الحدّة (تندى، خشم)
1506 1- الحدّة ضرب من الجنون لانّ صاحبها يندم، فان لم يندمفجنونه مستحكم. 2 117 تند خويى نوعى ديوانگى است زيرا شخص تندخو پشيمان شود، و اگرپشيمان نشود ديوانگى او محكم و استوار شده است.
1507 2- دع الحدّة و تفكّر فى الحجّة و تحفّظ من الخطل تأمنالزّلل. 4 19 تندخويى را واگذار و در دليل و برهان انديشه كن، و از شتابكارى وبيهوده گويى خود دارى كن تا از لغزش ايمن گردى.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 226
باب الحدود (مرزهاى الهى)
1508 1- ان كنتم لا محالة متسابقين فتسابقوا الى اقامة حدوداللَّه و الامر بالمعروف. 3 20 شما كه به ناچار در صدد پيشى جستن (در كارها) بهيكديگر هستيد، بياييد و در برپا داشتن حدود الهى و امر به معروف از همديگر پيشىگيريد. 1509 2- لو حفظتم حدود اللَّه سبحانه لعجّل لكم من فضله الموعود. 5 115اگر حدود خداى سبحان را نگهدارى (و مراعات) كنيد خداوند در فضل موجود خود براى شماشتاب كند.
1510 4- لا يسعد احد الّا باقامة حدود اللَّه و لا يشقى احد الّاباضاعتها. 6 419 هيچ كس به سعادت و نيكبختى نرسد جز به وسيله بر پا داشتن حدودالهى، و كسى بدبخت نگردد جز به خاطر تباه كردن آنها.
باب الحذر (ترس، پرهيز، محافظه كارى)
1511 1- اواخر مصادر التوقّى اوائل موارد الحذر. 2 55 پايانههاىخويشتن دارى اوائل ورودگاههاى بيم و پرهيز است. 1512 2- اولى النّاس بالحذراسلمهم عن الغير. 2 417 شايستهترين مردم به پرهيز (از گناه و نافرمانى) آن كسىاست كه از دگرگونيهاى روزگار و پيش آمدهاى ناگوار سالمتر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 227
1513 3- احقّ النّاس أن يحذر: السّلطان الجائر و العدوّ القادر والصّديق الغادر. 2 454 سزاوارترين كسى كه بايد از او پرهيز كرد (يكى) سلطان ستمكارو زورگو است، و (ديگرى) دشمن توانا و (سوّمى) دوست بىوفا و پيمان شكن.
1514 4- لا نصح كالتّحذير. 6 348 هيچ خير خواهى و نصيحتى چون بيمدادن (از ارتكاب گناه و معصيت) نيست.
1515 5- ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحذر و النّدم، خوفا انتزلّ به القدم. 6 446 براى كسى كه خود را شناخته شايسته است كه هراس و پشيمانى ازاو جدا نگردد از ترس آنكه مبادا پايش بلغزد. 1516 6- احذر كلّ قول و فعل يؤدّىالى فساد الاخرة و الدّين. 2 275 پرهيز كن از هر گفتار و كردارى كه به تباهى آخرتو دين بيانجامد.
1517 7- احذر كلّ عمل يرضاه عامله لنفسه، و يكرهه لعامّةالمسلمين.
2 275 بپرهيز از هر كارى كه كننده آن براى خود آن كار را مىپسندد،و براى عموم مسلمانان نمىپسندد.
1518 8- احذر كلّ امر يفسد الآجلة و يصلح الدّانية. 2 275 بپرهيزاز هر كارى كه آخرت را تباه و دنيا را اصلاح كند.
1519 9- احذر من كلّ عمل يعمل فى السّرّ و يستحيى منه فىالعلانية.
2 275 بر حذر باش از هر عملى كه در پنهانى انجام شود ولى در آشكاراز آن شرم شود.
1520 10- احذر كلّ امر اذا هر ازرى بفاعله و حقّره. 2 273
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 228
بپرهيز از هر كارى كه چون آشكار شود انجام دهنده آن كار را پستو حقير سازد.
1521 11- احذر كلّ عمل اذا سئل عنه صاحبه استحيى منه و أنكره. 2273 بر حذر باش از هر عملى كه چون از انجام دهندهاش بپرسند شرم كرده و انكار كند.
1522 12- قد يعطب المتحذّر. 4 467 آن كس كه بسيار پرهيز كند بههلاكت افتد. 1523 13- من كثر احتراسه سلم غيبه.
5 290 كسى كه نگهدارى او زياد باشد غيب او (كه عالم برزخ و آخرتباشد) سالم ماند.
1524 14- المحترس ملقى. 1 47 كسى كه خود را حراست و نگهبانى كند(از اين كه به جهاد رود و تكاليف الهى را انجام دهد) در افتاده است.
1525 15- من لم يتحرّز من المكايد قبل وقوعها، لم ينفعه الاسف بعدهجومها. 5 413 كسى كه از حيله و فريبها پيش از رسيدنش احتراز نكرده، افسوس او پساز هجوم آنها سودش ندهد.
1526 16- ربّ متحرّز من شيء فيه آفته.
4 72 چه بسا پرهيز كننده از چيزى كه آفت و بلاى او در همان پرهيزاز آن است (نه در خود آن).
1527 17- ينبغي لمن عرف نفسه ان لا يفارقه الحزن و الحذر. 6 443به راستى كسى كه خود را شناخته، شايسته است كه اندوه و احتياط از او جدا نشود.
باب الحريّة (آزاد مردى)
1528 1- التّقلّل و لا التّذلّل. 1 98 كم شدن و نه خوار شدن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 229
1529 2- المنيّة و لا الدّنيّة. 1 98 مرگ و نه خوارى.
1530 3- الموت و لا ابتذال الخزية. 1 98 مرگ و نه خوارى رسوايى.
1531 4- الحرّ حرّ و ان مسّه الضّرّ، العبد عبد و ان ساعده القدر.1 349 آزاد آزاد است اگر چه به او سختى و زيان برسد، و بنده بنده است، اگر چهمقدرات الهى با او همراهى كند. 1532 5- جمال الحرّ تجنّب العار. 3 362 زيبايىانسان آزاده، دورى از ننگ و عار است.
1533 6- الحرّيّة منزّهة من الغلّ و المكر.
1 385 آزادگى از كينه و فريب پاك است (يعنى انسان آزاده از علائقدنيوى، خود را آلوده به كينه و فريب نكند).
1534 7- خير البرّ ما وصل الى الاحرار.
3 421 بهترين نيكوكاريها آن است كه به مردمان آزاده برسد.
1535 8- حسن البشر شيمة كلّ حرّ. 3 393 خوشرويى خوى هر آزادهاىاست.
1536 9- قد يضام الحرّ. 4 468 گاه است كه انسان آزاده (نيز) موردظلم و ستم واقع شود (اين هم از بىاعتبارى و بىضابطگى دنياست).
1537 10- لن يتعبّد الحرّ حتّى يزال عنه الضّرّ. 5 63 انسانآزاده، بنده كسى نشود تا وقتى كه سختى و زيان از او بر طرف گردد. 1538 11- ليسللاحرار جزاء الّا الاكرام.
5 81 براى مردمان آزاده پاداشى جز اكرام و احترام نيست (چون پاىبند به ماديّات دنيا نيستند كه ماديّات پاداششان باشد).
1539 12- من قصّر عن احكام الحرّيّة اعيد الى الرّقّ. 5 314
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 230
كسى كه كوتاهى كند از احكام و لوازم بندگى، به بردگى باز گردد.
باب الحرص (شره، آز)
1540 1- الرّزق مقسوم، الحريص محروم. 1 34 روزى (مردمان) قسمتشده است و حريص محروم (و بىبهره) است. (و تلاشش بى فايده است).
1541 2- الحريص تعب. 1 63 انسان حريص و آزمند، در رنج است.
1542 3- الشّره مذلّة. 1 56 آز و حرص خوار كننده است.
1543 4- الحرص لا يزيد في الرّزق و لكن يذلّ القدر. 2 70 حرص برروزى نيفزايد ولى قدر و مرتبه انسان را خوار و پست گرداند.
1544 5- الحرص مطيّة التّعب. 1 75 حرص مركب رنج آورى است.
1545 6- الحرص علامة الفقر. 1 96 حرص نشانه فقر و نياز است (وحريص هر چه هم ثروت داشته باشد فقير است). 1546 7- الشّره داعية الشّرّ. 1 96«شره» و آز، انسان را به شرّ و بدى مىخواند.
1547 8- الحريص لا يكتفى. 1 99 شخص حريص و آزمند به چيزى بسندهنكند (و پيوسته زياده طلب است).
1548 9- الحرص ذميم المغبّة. 1 117 حرص سر انجام نكوهيدهاى دارد.
1549 10- الحريص عبد المطامع. 1 165 شخص آزمند برده مطامع (وچيزهايى كه مورد طمع و آز است) خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 231
1550 11- الحرص علامة الأشقياء. 1 165 حرص، نشانه بدبختان است.
1551 12- الشّره أوّل الطّمع. 1 174 آز، سر آغاز طمع است.
1552 13- الحريص متعوب فيما يضرّه.
1 177 آزمند، خود را به رنج افكنده در چيزى كه به او زيان رساند.
1553 14- الحرص ذلّ و عناء. 1 182 حرص، خوارى و رنج است.
1554 15- الحرص يفسد الإيقان. 1 189 حرص، يقين انسان را (به خدا وروز جزا) تباه سازد.
1555 16- الشّره سجيّة الأرجاس. 1 190 آز، خوى پليدان است.
1556 17- الشّره يكثر الغضب. 1 202 آز، خشم را زياد گرداند.
1557 18- الحرص يذلّ و يشقى، 1 218 حرص، انسان را خوار و بدبختكند.
1558 19- الشّره لا يرضى. 1 223 شخص آزمند به چيزى راضى و خوشنودنشود.
1559 20- الحرص عناء مؤبّد. 1 241 حرص، رنجى است هميشگى.
1560 21- الحرص يزرى بالمروّة. 1 279 حرص، جوانمردى را سستگرداند.
1561 22- الشّره جامع لمساوى العيوب. 1 294 آز و حرص بسيار، دربرگيرنده همه عيبهاى زشت است.
1562 23- الحرص موقع فى كثير العيوب. 1 294 حرص، آدمى را دربسيارى از خطاها در اندازد.
1563 24- الشّره اسّ كلّ شرّ. 1 306 آز و حرص بسيار، اساس هر بدىاست.
1564 25- الشّره من مساوى الأخلاق.
1 310 آز و حرص زياد، از زشتيهاى اخلاق است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 232
1565 26- الحرص و الشّره يكسبان الشّقاء و الذّلّة. 1 361 حرص وآز زياد، بدبختى و خوارى آورند.
1566 27- الحريص اسير مهانة لا يفكّ أسره. 1 361 شخص آزمند، بردهو اسير خوارى و پستى است و از اسارت رها نشود.
1567 28- الأرزاق لا تنال بالحرص و المطالبة. 1 371 روزيها با حرصو زياده خواهى به دست كسى نرسد (جز آنكه خود را خسته مىكند).
1568 29- الحرص ينقص قدر الرّجل و لا يزيد فى رزقه. 1 400 حرص، ازقدر و ارزش مرد بكاهد و در روزيش را نيفزايد.
1569 30- الحرص ذلّ و مهانة لمن يستشعره. 2 3 حرص، خوارى و پستىاست براى هر كس كه آن را شعار خود گرداند.
1570 31- الحرص رأس الفقر و اسّ الشّرّ. 2 5 حرص، سر فقر و نيازمندىو اساس شرّ و بدى است.
1571 32- الحرص أحد الشّقائين. 2 17 حرص، يكى از دو بخش بدبختىاست (و بدبختيهاى ديگر آن بخش ديگر).
1572 33- الحريص فقير و لو ملك الدّنيا بحذافيرها. 2 39 شخصآزمند، فقير و ندار است اگر چه تمامى دنيا را دارا شود.
1573 34- الشّره يشين النّفس و يفسد الدّين و يزرى بالفتوّة. 2 68آز و حرص بسيار، نفس انسانى را زشت و دين را تباه و جوانمردى را سست گرداند.
1574 35- احذر الشّره فكم اكلة منعت أكلات. 2 277 از آز و حرصزياد پرهيز كن كه چه بسا لقمهاى كه لقمهها را باز دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 233
1575 36- احذروا الشّره فانّه خلق مردى. 2 271 از آز بپرهيزيد كهخلق و خوى نابود كنندهاى است.
1576 37- الاجل محتوم و الرّزق مقسوم فلا يغمّنّ احدكم إبطاءه،فإنّ الحرص لا يقدّمه، و العفاف لا يؤخّره، و المؤمن بالتّحمّل خليق. 2 131 مرگحتمى است، و روزى قسمت شده است، و دير رسيدن آن شما را غمگين نكند، زيرا نه حرص آنرا پيش اندازد، و نه عفاف و خويشتن دارى آن را به تأخير اندازد، و انسان مؤمن بهخويشتن دارى و تحمل سزاوار و شايسته است.
1577 38- اتّقوا الحرص فإنّ صاحبه رهين ذلّ و عناء. 2 253 از حرصبپرهيزيد كه انسان حريص اسير خوارى و رنج است.
1578 39- ايّاك و الحرص فانّه شين الدّين و بئس القرين. 2 287بپرهيز از حرص، كه به راستى حرص سبب زشتى دين و قرين و همراه بدى است.
1579 40- إيّاك و الشّره فانّه يفسد الورع و يدخل النّار. 2 295از حرص زياد بپرهيز كه پارسايى را تباه كرده و به دوزخ در آورد.
1580 41- ايّاك و الشّره فانّه رأس كلّ دنيّة و أسّ كلّ رذيلة. 2297 از آز و حرص بپرهيز كه اساس هر پستى و ريشه هر فرومايگى است.
1581 42- أشقاكم أحرصكم. 2 369 بدبختترين شما حريصترين شماست.
1582 43- انّ فى الحرص لعناء. 2 487 به راستى كه رنج و تعب در حرصو آز است.
1583 44- أغنى الاغنياء من لم يكن للحرص اسيرا. 2 438 توانگرترينتوانگران، كسى است كه اسير حرص نباشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 234
1584 45- انّك مدرك قسمك و مضمون رزقك و مستوف ما كتب لك فأرحنفسك من شقاء الحرص و مذلّة الطّلب وثق باللَّه و خفّض في المكتسب. 3 50 به راستىكه تو قسمت خود را دريابى و روزى تو مورد ضمانت (خدا) است، و آنچه را براى تومقدّر شده بىكم و كاست دريافت خواهى كرد، در اين صورت نفس خويش را از بدبختى حرصو خوارى طلب آسوده كن، و به خدا اعتماد كن، و در كسب مال آسان بگير (و سخت نگير).
1585 46- انّك لست بسابق اجلك و لا بمرزوق ما ليس لك فلما ذا تشقىنفسك يا شقىّ. 3 51 به راستى كه تو مرگ خود را به جلو نيندازى، و آنچه روزى تونيست به تو نخواهد رسيد، پس چرا خود را بدبخت مىكنى اى بدبخت 1586 47- بالشّرهتشان الأخلاق. 3 208 به وسيله آز و حرص زياد است كه خلق و خوها زشت گردد.
1587 48- بالحرص يكون العناء. 3 215 به خاطر حرص است كه انسان بهرنج و تعب افتد.
1588 49- بئس الرّفيق الحرص. 3 250 حرص بد، رفيق و همراهى است.
1589 50- بئس الطّبع الشّره. 3 251 آز و حرص بد خصلتى است.
1590 51- ثمرة الحرص العناء. 3 324 ميوه و ثمره حرص، رنج و تعباست.
1591 52- ثمرة الشّره التّهجّم على العيوب. 3 329 ميوه آز و حرصبسيار، يورش بردن به سوى عيبها و زشتيها است.
1592 53- ثمرة الحرص النّصب. 3 333 ميوه حرص، بيمارى و رنج است.
1593 54- خير النّاس من اخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه فى طاعةربّه.
3 435 بهترين مردم كسى است كه حرص را از دل خود بيرون كرده، و درراه اطاعت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 235
پروردگار خويش از هوا و هوس نافرمانى كند.
1594 55- رأس المعائب الشّره. 4 48 اساس عيبها، حرص بسيار است.
1595 56- ربّ حريص قتله حرصه. 4 64 چه بسا حريص و آزمندى كه آز وحرصش او را كشته است.
1596 57- ردّ الحرص يحسم الشّره و المطامع. 4 86 باز گرداندن حرص،رغبت بسيار و طمعها را ريشه كن سازد. 1597 58- سلاح الحرص الشّره. 4 128 اسلحه«حرص»، شره است. 1598 59- كفى بالشّره هلكا. 4 570 براى نابودى انسان همان حرصكافى است.
1599 60- شدّة الحرص من قوّة الشّره و ضعف الدّين. 4 185 شدت حرصاز شدت شره و سستى دين است.
1600 61- ضادّوا الشّره بالعفّة. 4 231 به وسيله عفت و خويشتندارى به جنگ «شره» برويد و آن را از ميان برداريد.
1601 62- طاعة الحرص تفسد اليقين.
4 249 پيروى كردن حرص، يقين را تباه كند.
1602 63- على الشّكّ، و قلّة الثّقة باللَّه مبنى الحرص و الشّحّ.4 316 بر روى شك و ترديد، و كم اعتمادى بر خداى بزرگ، حرص و بخل پى ريزى شده است.
1603 64- عبد الحرص مخلّد الشّقاء.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 236
4 353برده حرص و آز، هميشه بدبخت است.
1604 65- فى الحرص العناء. 4 398 رنج و تعب در حرص است.
1605 66- فى الحرص الشّقاء و النّصب.
4 406 بدبختى و گرفتارى در حرص است.
1606 67- قرن الحرص بالعناء. 4 495 حرص و رنج و تعب، با هم مقرونو پيوستهاند.
1607 68- قصّر من حرصك، و وقف عند المقدور لك من رزقك تحرز دينك.
4 510 از حرص خود بكاه، و به همان مقدار از روزى كه براى تو مقدّرشده قناعت كن تا دين خود را نگاه دارى.
1608 69- قتل الحرص راكبه. 4 520 كسى كه بر مركب حرص سوار شود اورا خواهد كشت.
1609 70- كلّ حريص فقير. 4 525 هر آزمند و حريصى فقير و نيازمنداست.
1610 71- كلّ شرّه معنّى. 4 525 هر حريص و آزمندى در رنج و تعب بهسر مىبرد.
1161 72- كثرة الحرص تشقى صاحبه و تذلّ جانبه. 4 592 حرص بسيارصاحب خود را بدبخت، و كرانه او را خوار سازد.
1612 73- كم من حريص خائب و مجمل لم يخب. 4 554 چه بسا حريص وآزمندى كه نوميد گشت، و انسان ميانه روى كه نوميد نگشت.
1613 74- ليس مع الشّره عفاف. 5 86 با حرص و آز، عفاف و پاكدامنىنخواهد بود.
1614 75- من غلب عليه الحرص عظمت ذلّته. 5 210
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 237
كسى كه حرص بر او چيره شود خوارىاش بزرگ گردد.
1615 76- من ادّرع الحرص افتقر. 5 198 كسى كه زره حرص بر تن كندنيازمند و فقير گردد.
1616 77- من كثر حرصه ذلّ قدره. 5 177 كسى كه حرص و آزش بسيار شودقدر و مرتبهاش پست و خوار شود.
1617 78- من شرهت نفسه ذلّ موسرا.
5 294 كسى كه دچار حرص بسيار گردد، در حال توانگرى خوار مىگردد.
1618 79- من حرص شقى و تعنّى. 5 150 كسى كه حرص ورزد بدبخت وگرفتار شود.
1619 80- من كثر حرصه قلّ يقينه. 5 205 كسى كه حرصش زياد باشديقين او اندك است.
1620 81- من كان حريصا لم يعدم الإهانة. 5 233 كسى كه آزمند وحريص باشد از اهانت و خوار كردن (ديگران يا نفس خود) در امان نيست.
1621 82- من حرص على الدّنيا هلك.
5 294. كسى كه بر دنيا حرص ورزد نابود گردد.
1622 83- لكلّ شيء بذر و بذر الشّرّ الشّره. 5 21 هر چيزى بذر ودانهاى دارد، و بذر شرّ و بدى، حرص بسيار است.
1623 84- لن يلقى الشّره راضيا. 5 62 هيچگاه شخص آزمند را خوشنودنخواهى ديد.
1624 85- ليس لحريص غناء. 5 72 آدم حريص و آزمند توانگرى وبىنيازى ندارد.
1625 86- من كثر حرصه كثر شقاؤه.
5 330 كسى كه حرص و آزش زياد شد بدبختى و شقاوتش زياد گردد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 238
1626 87- ما اذلّ النّفس كالحرص، و لا شان العرض كالبخل. 6 69 نفسانسانى را چيزى همچون حرص خوار نگرداند، و عرض و آبرو را چيزى مانند بخل زشت ومعيوب نسازد.
1627 88- ما أجلب الحرص للنّصب.
6 86 چه وسيله مؤثر است حرص براى جلب گرفتارى و رنج.
1628 89- مستعمل الحرص شقىّ مذموم. 6 149 كسى كه حرص را به كاربندد بدبخت و نكوهيده است.
1629 90- لا يغلب الحرص صبركم. 6 276 مبادا حرص بر شكيبايى و صبرشما چيره شود.
1630 91- لا قناعة مع شره. 6 361 با حرص بسيار، قناعت به جاىنماند.
1631 92- لا حياء لحريص. 6 356 آدم حريص و آزمند، شرم و حياءندارد.
1632 93- لا يلقى الحريص مستريحا.
6 368 حريص را راحت و آسوده نخواهى ديد.
1633 94- لا يجمع المال الّا الحرص و الحريص شقىّ مذموم. 6 416مال را جز حرص نيندوزد، و آدم حريص بدبخت و نكوهيده است.
1634 95- يستدلّ على شرّ الرّجل بكثرة شرهه و شدّة طمعه. 6 449نمايانگر بدى مرد، حرص بسيار و طمع سخت و زياد او است.
1635 96- يسير الحرص يحمل على كثير الطّمع. 6 456 اندكى از حرص(كه در انسان باشد) آدمى را بر طمع بسيار وادار مىكند.
باب الحرام
1636 1- الحرام سحت. 1 63 چيز حرام، پليدى است.
1637 2- الانقباض عن المحارم من شيم العقلاء و سجيّة الأكارم. 2108
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 239
خود دارى از محرّمات الهى از اخلاق خردمندان و خوى مردمانگرامى است.
1638 3- احفظ بطنك و فرجك من الحرام. 2 178 شكم و عورت خود را ازحرام نگه دار.
1639 4- أحسن رعاية الحرمات و اقبل على أهل المروءات، فانّ رعايةالحرمات تدلّ على كرم الشّيمة و الإقبال على ذوي المروءات يعرب عن شرف الهمّة. 2214 حرمتها را نيكو رعايت كن و بر جوانمردان روى آور، كه رعايت حرمتها نشانه خوىبزرگوارانه است، و روى آوردن بر جوانمردان همّت بلند را آشكار كند.
1640 5- ايّاك و انتهاك المحارم فإنّها شيمة الفسّاق و اولىالفجور و الغواية. 2 295 بپرهيز از دريدن پرده حرامها كه اين كار خوى فاسقان وگنهكاران و گمراهان است.
1641 6- احسن الآداب ما كفّك عن المحارم. 2 462 بهترين ادبها آناست كه تو را از ارتكاب محرمات الهى باز دارد.
1642 7- إذا رغبت فى المكارم فاجتنب المحارم. 3 138 هر گاه بهمكارم اخلاق (و صفات نيكوى انسانى) مايل گشتى (و خواستى آنها را تحصيل كنى) ازمحرمات الهى اجتناب و دورى كنى.
1643 8- اذا اتّقيت فاتّق محارم اللَّه.
3 141 هر گاه خواستى به جامه تقوا آراسته گردى از محرّمات الهىپرهيز كن.
1644 9- بئس الطّعام الحرام. 3 251 غذاى حرام، بد غذايى است.
1645 10- بئس الكسب الحرام. 3 255 كسب و كار حرام، بد كسبى است.
1646 11- رحم اللَّه امرء تورّع عن المحارم، و تحمّل المغارم ونافس فى مبادرة جزيل المغانم. 4 46
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 240
خدا رحمت كند كسى را كه از محرمات الهى پرهيز كند و بر عهدهگيرد غرامتها را (قرضها و بدهيهاى نيازمندانى كه توان اداى آن را ندارند) و براىرسيدن به غنيمتهاى بزرگ (كارهاى بزرگ خير و عام المنفعة) با ديگران به رقابتپردازد.
1647 12- لو لم ينه اللَّه سبحانه عن محارمه، لوجب ان يجتنبهاالعاقل.
5 117 اگر (فرضا) خداى سبحان از كارهاى حرام نهى نمىفرمود (بازهم) بر شخص عاقل و خردمند لازم بود از آنها اجتناب ورزد (چون عقل حكم بر زشتى آنهامىكند).
1648 13- من اكتسب حراما احتقب آثاما. 5 321 كسى كه از كسب خودحرامى به دست آورد، براى خود گناهانى را ذخيره كرده است. 1649 14- من اشفق منالنّار اجتنب المحرّمات. 5 328 كسى كه از آتش دوزخ بترسد از محرمات اجتناب ورزد.
1650 15- من الشّقاء احتقاب الحرام.
6 14 ذخيره كردن چيز حرام از بدبختى است.
1651 16- من أفضل الورع اجتناب المحرّمات. 6 33 از برترينپارسايىها پرهيز از محرمات الهى است.
1652 17- من احسن المكارم تجنّب المحارم. 6 34 از بهترين مكارماخلاق اجتناب از محرمات الهى است.
1653 18- ملاك الورع الكفّ عن المحارم. 6 119 ملاك و اساس ورع وپارسايى خويشتن دارى از محرمات است.
1654 19- من شرائط المروّة التّنزّه عن الحرام. 6 25
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 241
از شرايط جوانمردى دورى كردن از حرام است.
1655 20- ما نهى اللَّه سبحانه عن شيء الّا و أغنى عنه. 6 74خداى سبحان از چيزى نهى نفرموده جز آنكه مردم را از آن بىنياز فرموده است.
1656 21- نال الجنّة من اتّقى عن المحارم. 6 170 كسى به بهشت نائلگردد كه از محارم الهى بپرهيزد.
1657 22- لا زهد كالكفّ عن الحرام.
6 365 زهدى همچون خويشتن دارى از حرام نيست.
1658 23- لا تقوى كالكفّ عن المحارم.
6 377 تقوا و پرهيزكارى همچون خويشتن دارى از محرمات الهى نيست.
1659 24- لا ورع أنفع من تجنّب المحارم. 6 415 هيچ پارسايىسودمندتر از دورى جستن از محرمات نيست.
باب الحزم (دور انديشى)
1660 1- آفة الحزم فوت الامر. 3 110 آفت دور انديشى از دست رفتنكار است.
(كه ممكن است براى دور انديشى كردن فرصت انجام كار از دست برود).
1661 2- الحزم بضاعة. 1 12 دور انديشى سرمايه است.
1662 3- الحازم يقظان، الغافل و سنان.
1 36 دور انديش بيدار است و غافل در حال چرت زدن و خواب.
1663 4- التّأيّد حزم. 1 46 نيرو گرفتن (و قوى كردن خويش در حالكارها) دور انديشى است.
1664 5- الحزم صناعة. 1 40 دور انديشى هنر و صنعتى (نيكو) است.
1665 6- الحزم اسدّ الآراء. 1 128 دور انديشى محكمترين رأيهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 242
1666 7- الحزم باجالة الرّأى. 1 269 دور انديشى به جولان دادن رأىو انديشه (و تفكّر و تأمّل) در كارهاست.
1667 8- الحزم شدّة الاستظهار. 1 277 دور انديشى، در كارها پشتخود را به سختى محكم كردن (و به شدت احتياط نمودن) است.
1668 9- الحزم و الفضيلة فى الصّبر.
1 328 دور انديشى و فضيلت انسان، در صبر و بردبارى است.
1669 10- الحازم من كفّ أذاه. 1 331 دور انديش كسى است كه آزارخود را نگه دارد (و مردم آزارى نكند).
1670 11- الحزم حفظ ما كلّفت و ترك ما كفيت. 1 386 دور انديشى آناست كه آنچه را بدان مكلف گشتهاى نگهدارى، و آنچه را كفايت شدهاى واگذارى. 167112- الحازم من ترك الدّنيا للآخرة.
1 385 دور انديش كسى است كه دنيا را به خاطر آخرت واگذارد.
1672 13- الحازم من تجنّب التّبذير و عاف السّرف. 1 389 دور انديشكسى است كه از ولخرجى و تبذير بپرهيزد، و اسرافكارى را خوش ندارد.
1673 14- الطّمأنينة قبل الخبرة خلاف الحزم. 1 391 اطمينان پيداكردن پيش از آزمايش، بر خلاف دور انديشى است.
1674 15- الحازم من دارى زمانه. 2 8 دور انديشى كسى است كه مداراكند با
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 243
روزگار خود (و مردم آن) 1675 16- الحزم تجرّع الغصّة حتّىتمكن الفرصة. 2 41 دور انديشى فرو خوردن اندوه گلوگير و غصه است، تا آن گاه كهفرصت به دست آيد. 1676 17- الحازم من لا يشغله النّعمة عن العمل للعاقبة. 2 70دور انديش كسى است كه نعمت خداوند او را از عمل براى آخرت سرگرم نسازد.
1677 18- الحزم النّظر فى العواقب و مشاورة ذوى العقول. 2 80 دورانديشى نظر افكندن به عاقبت و سرانجام كارها، و مشاوره (و رايزنى) با خردمنداناست.
1678 19- الحازم من جاد بما فى يده و لم يؤخّر عمل يومه الى غده.2 81 دور انديش كسى است كه بخشش كند بدانچه در دست او است، و كار امروز را به فردانيندازد.
1679 20- الحازم من تخيّر لخلّته فإنّ المرء يوزن بخليله. 2 114دور انديش كسى است كه براى دوستى خود، انتخاب كند (و بدون تأمّل و دقت كسى را بهدوستى نگيرد) زيرا انسان به دوست خود سنجيده شود.
1680 21- الحازم من شكر النّعمة مقبلة و صبر عنها و سلاها مولّيةمدبرة.
2 142 دور انديش كسى است كه چون نعمت رو آورد، شكر آن را به جاىآرد، و چون برگردد و پشت كند صبر كند و آن را فراموش كند (و فكر خود را بيهوده بهنعمت از دست رفته مشغول نكند).
1681 22- الحازم من يؤخّر العقوبة فى سلطان الغضب، و يعجّل مكافاةالإحسان اغتناما لفرصة الإمكان.
2 158 دور انديش كسى است كه در مورد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 244
عقوبت و كيفر دادن به هنگام تسلّط خشم آن را به تأخير اندازد،ولى در مورد پاداش احسان و نيكى، شتاب كند به خاطر آنكه فرصت توانايى را غنيمتبشمارد.
1682 23- احزم النّاس رأيا من انجز وعده و لم يؤخّر عمل يومهلغده.
2 472 دور انديشترين مردم كسى است كه به وعده خود عمل كند، و كارامروز را به فردا نيندازد.
1683 24- احزم النّاس من استهان بأمر دنياه. 2 416 دور انديشترينمردم كسى است كه كار دنياى خود را آسان بگيرد.
1684 25- احزم النّاس من توهّم العجز لفرط استظهاره. 2 455 دورانديشترين مردم كسى است كه با داشتن پشتيبان و مدد كار بسيار، باز هم احتمال وتوهّم ناتوانى را مدّ نظر داشته باشد.
1685 26- احزم النّاس من كان الصّبر و النّظر فى العواقب شعاره ودثاره.
2 455 دور انديشترين مردم كسى است كه بردبارى و عاقبت نگرى دركارها، جامه زيرين و رويين او (يعنى ملازم او) باشد.
1686 27- انّما الحزم طاعة اللَّه و معصية النّفس. 3 74 به راستىكه دور انديشى همانا پيروى و اطاعت خدا و نافرمانى نفس (سركش است) 1687 28- انّماالحازم من كان بنفسه كلّ شغله، و لدينه كلّ همّه، و لآخرته كلّ جدّه. 3 87 بهراستى دور انديش كسى است كه همه سرگرمىاش به خودش باشد (و به ديگران نپردازد) وهمه اندوهش براى دين و آيينش باشد، و همه تلاش و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 245
كوشش را براى آخرتش به كار برد.
1688 29- اذا اقترن العزم بالحزم كملت السّعادة. 3 138 هنگامى كهعزم و اراده، با دور انديشى همراه شد سعادت و نيكبختى كامل گردد.
1689 30- آفة الشّجاع اضاعة الحزم.
3 105 آفت انسان شجاع و دلير آن است كه دور انديشى را ضايع كند (ودر نظر نگيرد).
1690 31- ثمرة الحزم السّلامة. 3 322 ميوه دور انديشى سلامت (وتندرستى) است.
1691 32- خذ بالحزم و الزم العلم تحمد عواقبك. 3 441 دور انديشى واحتياط كار را بگير، و با علم و دانش ملازم باشد تا سرانجام كارهايت ستوده باشد.
1692 33- ربّ صغير أحزم من كبير. 4 75 چه بسا انسان كوچك (و كمسنّ و سالى) كه از انسان بزرگى، دور انديشتر باشد.
1693 34- سلاح الحازم الاستظهار.
4 130 اسلحه دور انديش پشت گرم كردن (و پشت قوى كردن) است. 169435- ضادّوا التّفريط بالحزم. 4 233 مخالفت كنيد با تقصير كردن در كارها به دورانديشى.
1695 36- غاية الحزم الاستظهار. 4 371 نهايت دور انديشى پشت گرمكردن است.
1696 37- كمال الحزم استصلاح الأضداد و مداراة الأعداء. 4 628كمال دور انديشى به اصلاح در آوردن مخالفان و مدارا كردن با دشمنان است. 169738- من خالف الحزم هلك. 5 188 كسى كه با دور انديشى مخالفت كند نابود شود.
1698 39- من اخذ بالحزم استظهر.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 246
5 188 هر كه فرا گيرد دور انديشى را پشت گرم شود.
1699 40- من اضاع الحزم تهوّر. 5 188 كسى كه دور انديشى را از دستدهد بىباك و متهوّر شود (و تهوّر او را به هلاكت اندازد).
1700 41- من أظهر عزمه بطل حزمه.
5 202 كسى كه تصميم خود را اظهار كند دور انديشى خود را باطل كردهو از بين برده است. 1701 42- من قلّ حزمه ضعف عزمه.
5 202 كسى كه دور انديشى او اندك باشد تصميم و عزمش سست و ضعيفخواهد بود.
1702 43- من لم يقدّمه الحزم أخّره العجز. 5 251 كسى كه دورانديشى او را مقدّم ندارد (و به آقايى و سيادت نرساند) عجز و ناتوانى او را به عقباندازد.
1703 44- للحازم فى كلّ فعل فضل. 5 30 آدم دور انديش در هر كارىبرترى خاصى دارد.
1704 45- للحازم من عقله عن كلّ دنيّة زاجر. 5 35 عقل انسان دورانديش، در هر كار پستى او را نهيب زند.
1705 46- من افضل المروّة صيانة الحزم. 6 36 از برترين جوانمردىاست نگهدارى كردن و حفاظت از دور انديشى.
1706 47- من الحزم الوقوف عند الشّبهة. 6 37 از دور انديشى استتوقف در برابر (عمل يا هر چيز) شبهه ناك.
1707 48- من كمال الحزم الاستعداد للنّقلة و التّأهّب للرّحلة. 639 از كمال دور انديشى است آماده شدن براى جابجا شدن، و مهيّا شدن براى كوچ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 247
كردن.
1708 49- لا خير فى عزم بلا حزم. 6 387 عزم و تصميمى كه دورانديشى در آن نباشد خيرى در آن نيست.
1709 50- لا يصبر على الحقّ الّا الحازم الأريب. 6 377 شكيبايى برحق نكند جز دور انديش خردمند.
1710 51- لا يدهش عند البلاء الحازم.
6 389 شخص دور انديش در هنگام نزول بلا و گرفتارى حيرت زده و سر درگم نمىشود.
1711 52- لا يكون حازما من لا يجود بما فى يده و لا يؤخّر عمليومه الى غده.
6 418 دور انديش نيست كسى كه بخشش نكند بدانچه در دست او است، وعمل امروز را به فردا نيندازد.
1712 53- لا يستغنى الحازم ابدا عن رأى سديد راجح. 6 426 دورانديش هيچگاه از نظر شخصى كه صاحب رأيى محكم و صائب است بىنياز نخواهد بود. (وهميشه در كارها از نظر چنين افرادى استفاده مىكند).
1713 54- لا تكن فيما تورد كحاطب ليل و غثاء سيل. 6 338 چنان نباشكه آنچه را به ديگران منتقل مىسازى، همچون هيمه جمع كن شب و آمدن سيل باشى.
باب الحزن (اندوه)
1714 1- الحزن يهدم الجسد. 1 161 اندوه، بدن را ويران كند.
1715 2- الأحزان سقم القلوب. 1 185 اندوهها، بيمارى دلهاست.
1716 3- الحزن و الجزع لا يردّان الفائت. 1 382
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 248
اندوه و بىتابى، چيز از دست رفته را باز نگردانند.
1717 4- اذا فاتك من الدّنيا شيء فلا تحزن و إذا أحسنت فلا تمنن.3 174 هر گاه چيزى از دنيا از دستت رفت غمگين مشو، و هر گاه به كسى احسان كردىمنّت مگذار.
1718 5- كم من حزين وفد به حزنه على سرور الأبد. 4 554 بسااندوهگينى كه اندوهش او را به شادمانى هميشگى در آورد (مانند كسى كه اندوهش براىآخرتش باشد و به دنبال آن عمل كند).
1719 6- من طال حزنه على نفسه فى الدّنيا اقرّ اللَّه عينه يومالقيامة و أحلّه دار المقامه. 5 424 كسى كه اندوهش در دنيا براى خويشتن طولانىباشد خداى تعالى ديدهاش را در قيامت روشن كرده و در سراى ماندنى (بهشت) او را درآورد.
1 1719 7- الحزن شعار المؤمنين. 1 214 اندوه (براى آخرت)، شعارمردمان با ايمان است.
باب الحسب
1720 1- لا جمال كالحسب. 6 353 هيچ زيبايى همچون حسب (نيكو)نيست.
باب الحسد (رشك)
1721 1- الحسد يضنى. 1 17 حسد آدمى را رنجور مىكند.
1722 2- الحسد شرّ الأمراض. 1 91 حسد بدترين بيماريهاست.
1723 3- الحسد حبس الرّوح. 1 100 حسد گرفتار كردن و در بند كردنروح و جان است.
1724 4- الحقد شيمة الحسدة. 1 115 كينه، خوى حسودان است (چون حسودوقتى نتواند نعمتى را از محسود سلب كند كينهاش را به دل گيرد).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 249
1725 5- الحسد رأس العيوب. 1 149 حسد، اساس همه عيبهاست.
1726 6- الإيمان برىء من الحسد. 1 160 ايمان از حسد بيزار است (وهر جا كه حسد باشد از آنجا بگريزد).
1727 7- الحسود أبدا عليل. 1 199 آدم حسود، هميشه بيمار است. 1728 8- الحسد ينكدّ العيش. 1 203 حسد، زندگى را بر انسان سخت و دشوار كند.