ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 573
4478 49- ربّ كادح لمن لا يشكره. 4 59 چه بسا تلاشگرى كه تلاش كندبراى كسى كه سپاسش نگويد (و شكر تلاشش را نگذارد). 4479 50- ربّ جامع لمن لايشكره.
4 71 چه بسا گرد آورنده مال (و به جاى گذارنده آن) براى كسى كهسپاس آن ندارد.
4480 51- زوال النّعم بمنع حقوق اللَّه منها و التّقصير فى شكرها.4 110 زائل شدن نعمتها به جلوگيرى از پرداخت حقوق خدا از آنها، و كوتاهى كردن درشكر آنها است.
4481 52- زيادة الشّكر و صلّة الرّحم تزيد ان النّعم و تفسحان فىالاجل.
4 112 شكر بسيار وصله رحم نعمتها را افزون و عمرها را طولانى كند.
4482 53- سبب المزيد الشّكر. 4 125 سبب افزونى نعمت شكرانه آناست.
4483 54- شكر الهك بطول الثّناء.
4 158 سپاسگزارى و شكر پروردگار به آن است كه مدح و ثناى او راطولانى كنى.
4484 55- شكر من فوقك بصدق الولاء. 4 158 سپاسگزارى از كسى كهبالاتر و ما فوق تو است به اين است كه در دوستى او صداقت و راستى داشته باشى.
4485 56- شكر النّعم عصمة من النّقم.
4 159 شكر نعمتها انسان را از عقابها و انتقامهاى الهى نگه دارد.
4486 57- شكر الاله يدرّ النّعم. 4 159 شكرانه پروردگار، نعمتهارا ريزان و فراوان كند.
4487 58- شكر النّعمة يقضى بمزيدها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 574
و يوجب تجديدها. 4 159 شكر نعمت حكم مىكند به افزونى آن وموجب تجديد و تازه شدن آن را گردد.
4488 59- شكر النّعمة امان من تحويلها و كفيل بتأييدها. 4 159 شكرنعمت ايمنى بخش است از دگرگونى آن، و پايندگى آن را ضمانت مىكند.
4489 60- شكر نعمة سالفة يقضى بتجدّد نعم مستأنفة. 4 160 شكر نعمتگذشته حكم مىكند به تجديد نعمتهاى تازهاى در آينده.
4490 61- شكر النّعم يضاعفها و يزيدها. 4 160 شكر نعمتهاى آنها رادو چندان كند و افزون گرداند.
4491 62- شكر النّعم يوجب مزيدها و كفرها برهان جحودها. 4 160 شكرنعمتها، موجب افزونى آنها گردد، و كفران آنها نشانه و دليل بر كم شدن و از بينرفتن آنهاست.
4492 63- شكر النّعمة امان من حلول النّقمة. 4 160 شكر نعمت، ازفرود آمدن عذاب و نقمت الهى ايمنى دهد.
4493 64- شكرك للرّاضى عنك يزيده رضى و وفاء. 4 161 شكر وسپاسگزارى تو از كسى كه از تو خوشنود است، خوشنودى و وفادارى او را نسبت به توافزون كند.
4494 65- شكرك للسّاخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطّفا. 4 161سپاسگزارى تو از كسى كه بر تو خشمگين است موجب اصلاح و مهربانى او گردد.
4495 66- شكرت الواهب، و بورك لك فى الموهوب، و بلغ اشدّه، و رزقتبرّه. 4 161 (و در حضور آن حضرت كسى به مردى كه خداوند به- او پسرى داده بود گفت:«قدم اين يكّه سوار دلاور بر تو مبارك باد» امام عليه السّلام به او فرمود اينگونه مگو، لكن بگو:) سپاس بخشنده را بگذار، و قدم بخشوده شده بر تو مبارك باد،اميدوارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 575
اين مولود بزرگ شود و از نيكوئيهايش بهرهگيرى 4496 67- شكرالاحسان من اثنى على مسديه و ذكر بالجميل موليه. 4 162 احسان و نيكى را كسىسپاسگزارى كرده كه احسان كننده را ستايش كند، و صاحب آن را به نيكى ياد كند.
4497 68- شرّ النّاس من لا يشكر النّعمة و لا يرعى الحرمة. 4 170بدترين مردم كسى است كه شكر نعمت به جاى نياورد، و رعايت حرمت ديگران نكند.
4498 69- عليك بالشّكر فى السّرّاء و الضّرّاء. 4 286 بر تو بادبه شكرگزارى در خوشى و ناخوشى.
4499 70- عليكم بدوام الشّكر و لزوم الصّبر فانّهما يزيدانالنّعمة و يزيلان المحنة. 4 304 بر شما باد به دوام و پيوستگى شكر و ملازم بودنصبر و بردبارى، زيرا اين دو، نعمت را افزون و محنت و رنج را زائل كنند.
4500 71- فى الرّخاء تكون فضيلة الشّكر. 4 399 فضيلت و برترى شكردر فراخى زندگى است. (كه آدمى طغيان نكند و سپاس نعمت خداى را به جاى آورد).
4501 72- فى شكر النّعم دوامها. 4 401 در شكر و سپاسگزارى نعمتهاپايندگى و دوام آنهاست.
4502 73- فى الشّكر تكون الزّيادة.
4 402 در شكر افزونى (نعمت) است.
4503 74- فى كلّ برّ شكر. 4 406 در هر نيكى شكرى است (جداگانه).
4504 75- قد اوجب الدّهر شكره على من بلغ سؤله. 4 478 روزگار شكرخويش را واجب كرده بر كسى كه به خواستهاش برسد.
4505 76- قلّة الشّكر تزهّد فى اصطناع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 576
المعروف. 4 501 كمى شكر و سپاسگزارى، موجب بىرغبتى وبىاعتنايى در انجام كار نيك شود.
4506 77- قيّدوا قوادم النّعم بالشّكر، فما كلّ شارد بمردود. 4517 در بند كنيد پيش در آمدهاى نعمتها را به وسيله شكر كه هر گريختهاى بازنگردد. 4507 78- كفى بالشّكر زيادة. 4 577 براى فزونى نعمت شكرانه آن كافى است.
4508 79- كافل المزيد الشّكر. 4 632 ضامن و كفيل فزونى نعمتشكرانه آن است.
4509 80- كن فى السّرّا عبدا شكورا و فى الضّرّاء عبدا صبورا. 4602 در خوشى و فراخى زندگى بندهاى باش پر سپاس و شكرگزار، و در سختى و ناخوشىبندهاى باش پر صبر و بردبار.
4510 81- من شكر دامت نعمته. 5 176 كسى كه شكر كند، نعمتش دواميابد.
4511 82- من كثر شكره تضاعفت نعمه. 5 200 كسى كه شكر وسپاسگزارىاش بسيار باشد نعمتهايش دو چندان گردد.
4512 83- من شكر استحقّ الزّيادة.
5 154 كسى كه شكر گزارد سزاوار فزونى نعمت گردد.
4513 84- من منع برّا منع شكرا. 5 228 كسى كه از كار نيكى جلوگيرىكند از سپاس و شكرى خود را بىبهره كرده است.
4514 85- من لم يشكر النّعمة عوقب بزوالها. 5 247 كسى كه شكر نعمترا به جاى نياورد كيفر شود به زوال آن نعمت.
4515 86- من شكر على الاسائة سخر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 577
به. 5 273 كسى را كه به كار بد شكرگزارى كنند در حقيقت او رامسخره و ريشخند كردهاند.
4516 87- من الهم الشّكر لم يعدم الزّيادة. 5 237 كسى كه شكر نعمتبه او الهام شد (و به دلش افتاد و انجام داد) از فزونى نعمت محروم نشود.
4517 88- من انعم عليه فشكر كمن ابتلى فصبر. 5 297 كسى كه به اونعمتى داده شد و شكر آن را به جاى آورد همانند كسى است كه گرفتار بلا شده و صبركرده است. 4518 89- من ادام الشّكر استدام البرّ.
5 276 كسى كه به سپاسگزارى و شكر ادامه دهد، نيكى را ادامه داده است. 4519 90- ليكن الشّكر شاغلا لك على معافاتك ممّا ابتلى به غيرك. 5 48 بايد(پيوسته) شكر و سپاس سرگرمت كند كه خود را از بلاهايى كه ديگران بدان گرفتارندتندرست مىبينى. 4520 91- لن يقدر أحد أن يحصّن النّعم بمثل شكرها. 5 68 هيچ گاهكسى قدرت ندارد كه نعمتها را همانند شكر آنها نگه دارى كند (كه شكر بهترين نگه دارنعمتها و بيمه كننده آنهاست).
4521 92- لن يستطيع أحد أن يشكر النّعم بمثل الانعام بها. 5 69هرگز كسى نتواند نعمتها را همانند انعام و بخشيدن آنها به ديگران شكر كند.
4522 93- لن يقدر أحد أن يستديم النّعم بمثل شكرها و لا يزينهابمثل بذلها.
5 70 هرگز كسى قدرت ندارد نعمتها را پايدار كند، همانند شكر آنها،و آراسته گرداند آنها را بمانند بذل و بخشش آنها.
4523 94- من شكر المعروف فقد قضى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 578
حقّه. 5 306 كسى كه كار نيك را سپاسگزارى كرد حقّ آن را اداكرده است.
4524 95- من شكرك من غير صنيعة فلا تأمن ذمّه من غير قطيعة. 5 322كسى كه تو را بىآنكه به او نيكى كرده باشى سپاسگزارى كند، ايمن نباش از نكوهش ومذمّت او بى آنكه از او بريده باشى و آزادى به او رسانده باشى. 4525 96- من شكرمن انعم عليه فقد كافاه. 5 327 كسى كه سپاسگزارى كند از كسى كه به او نعمتى داده،پاداش آن را به جاى آورده است.
4526 97- من لم يشكر الانعام فليعدّ من الانعام. 5 342 كسى كه ازنعمت بخشى و احسان ديگران سپاس گزارى نكند بايد او را از چهار پايان به شمار آورد.
4527 98- من شكر على غير احسان ذمّ على غير اسائة. 5 349 كسى كهبدون سابقه احسان و نيكى شكر و سپاس گويد، بدون سابقه بدى هم نكوهش كند.
4528 99- من بذل لك جهد عنايته فابذل له جهد شكرك. 5 360 كسى كهبذل كند به تو نهايت اهتمام و عنايت خود را، تو نيز نهايت سپاسگزارى خود را به اوبذل كن.
4529 100- من حاط النّعم بالشّكر حيط بالمزيد. 5 367 كسى كه نگهدارد نعمتها را به وسيله شكر، نگاه داشته شود به فزونى نعمت.
4530 101- من جعل الحمد ختام النّعمة جعله اللَّه سبحانه مفتاحالمزيد. 5 392 كسى كه حمد و ستايش خداوند را پايان نعمت خود قرار دهد، خداوند همانحمد او را كليد فزونى نعمت او گرداند.
4531 102- ما حصّنت النّعم بمثل الشّكر.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 579
6 59 نگهدارى شده است نعمتها به چيزى همانند شكر و سپاسگزارى.
4532 103- من لم يحط النّعم بالشّكر لها فقد عرّضها لزوالها. 5413 كسى كه فرانگيرد نعمتها را به شكر و سپاسگزارى، آنها را در معرض زوال و نابودىقرار داده است.
4533 104- من لم يشكر الاحسان لم يعده الحرمان. 5 416 كسى كه شكراحسان نكند محروميت از او نگذرد (و گرفتار محروميّت و بىبهره ماندن از نعمتگردد).
4534 105- من شكر اللَّه زاده. 5 445 كسى كه شكر خدا كند خداوندنعمتش افزون كند.
4535 106- من شكر النّعم بجنانه استحقّ المزيد قبل ان يظهر علىلسانه. 5 445 كسى كه به دل شكر نعمت گزارد شايسته فزونى نعمت گردد پيش از آنكه برزبان آرد.
4536 107- من كثر شكره كثر خيره. 5 446 كسى كه شكرش بسيار گردد،خير و نيكىاش زياد گردد.
4537 108- من قلّ شكره زال خيره.
5 446 كسى كه شكرش كم شود، خيرش زائل شود.
4538 109- من اوتى نعمة فقد استعبد بها حتّى يعتقه القيام بشكرها.5 447 كسى كه نعمتى به او داده شد تحت بردگى در آمده تا به وسيله اداى شكر آن، خودرا آزاد كند.
4539 110- من شكر اللَّه سبحانه وجب عليه شكر ثان و اذ وفّقهلشكره و هو شكر الشّكر. 5 448 كسى كه خداى سبحان را شكر گزارد، بر او شكر ديگرىنيز واجب گردد، يعنى شكر توفيقى كه براى شكرگزارى يافته كه اين شكر شكر است.
4540 111- من شكر اليك معروفك فقد سألك. 5 452 كسى كه از احسان تونزدت شكر گزارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 580
كند از تو درخواست كرده (يعنى همين شكر را دستاويز سؤال خودكرده است).
4541 112- من لم يشكر النّعمة منع الزّيادة. 5 459 كسى كه شكرنعمت نكند از فزونى نعمت جلوگيرى شود.
4542 113- من حمد اللَّه اغناه. 5 445 كسى كه خداى را حمد و ستايشكند خداوند بىنيازش كند.
4543 114- ما نال المجد من عداه الحمد. 6 65 به مجد و شوكت نرسدكسى كه حمد و ستايش از او بگذرد (يعنى با احسان به مردم نتواند ستايش آنان را بهخود جلب كند).
4544 115- ما حرست النّعم بمثل الشّكر.
6 69 نعمتهاى به چيزى همانند شكر، حراست و نگهبانى نشود.
4545 116- ما كان اللَّه سبحانه ليفتح على احد باب الشّكر و يغلقعليه باب المزيد. 6 88 شيوه خداى سبحان اين نيست كه در شكر را به روى كسى باز كند،و در افزونى نعمت را بر او ببندد. 4546 117- مع الشّكر تدوم النّعمة.
6 120 با سپاسگزارى و شكر است كه نعمت دوام يابد.
4547 118- نعمة لا تشكر كسيّئة لا تغفر.
6 170 نعمتى كه شكر گزارى نشود همانند گناهى است كه آمرزيده نشود.
4548 119- مصيبة يرجى خيرها خير من نعمة لا يؤدّى شكرها. 6 146مصيبتى كه اميد خير در آن مىرود بهتر است از نعمتى كه شكر آن گزارده نشود.
4549 120- لا تنسوا عند النّعمة شكركم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 581
6 276 در هنگام رسيدن نعمت وظيفه شكرگزارى خود را فراموش نكنيد.
4550 121- لا تحاط النّعم الّا بالشّكر.
6 376 نگه داشته نشود نعمتها مگر به وسيله شكر.
4551 122- لا يحوز الشّكر إلّا من بذل ماله. 6 397 فراهم نكندسپاس (مردم) را مگر كسى كه بذل و بخشش كند مال خود را.
4552 123- لا يحمد حامد الّا ربّه. 6 260 ستايش نكند ستايشگرى جزپروردگار خود را.
باب الشك
4553 1- الشّكّ ارتياب. 1 32 شك و ترديد موجب اضطراب و نا آرامىاست.
4554 2- الشّكّ كفر. 1 37 شك و ترديد (در دين) كفر است.
4555 3- الشّكّ يفسد الدّين. 1 184 شك، دين را تباه كند.
4556 4- الشّكّ يحبط الايمان. 1 189 شك، ايمان را باطل و بىثمرگرداند.
4557 5- الشّكّ ثمرة الجهل. 1 189 شك، ميوه جهل و نادانى است.
4558 6- الشّاكّ لا يقين له. 1 252 انسان شك دار يقين ندارد.
4559 7- الشّكّ يطفىء نور القلب. 1 325 شك، نور دل را خاموش كند.
4560 8- الشّكّ يفسد اليقين و يبطل الدّين. 2 73 شك، يقين را تباهكند و دين را باطل گرداند.
4561 9- ايّاك و الشّكّ فانّه يفسد الدّين و يبطل اليقين. 2 287بپرهيز از شك و ترديد زيرا شك دين را فاسد و يقين را باطل گرداند.
4562 10- اعلم النّاس من لم يزل الشّكّ يقينه. 2 439
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 582
داناترين مردم كسى است كه شك و ترديد، يقين او را باطلنگرداند.
4563 11- اهلك شيء الشّكّ و الارتياب و املك شيء الورع والاجتناب. 2 466 نابود كنندهترين چيزها شك و ترديد است، و نگهدارندهترين چيزهاپارسايى و پرهيز از گناه است.
4564 12- آفة اليقين الشّكّ. 3 98 آفت، يقين شك و ترديد است.
4565 13- بدوام الشّكّ يحدث الشّرك.
3 220 با ادامه شك و ترديد شرك پديد آيد.
4566 14- ثمرة الشّكّ الحيرة. 3 327 ميوه شك سرگردانى است.
4567 15- سبب الحيرة الشّكّ. 4 125 سبب سرگردانى، شك و ترديد است.
4568 16- شرّ الامور أكثرها شكّا. 4 172 بدترين كارها آن است كهشك و ترديد آن بيشتر باشد.
4569 17- شرّ الايمان ما دخله الشّكّ.
4 173 بدترين ايمان آن است كه شك در آن وارد شود.
4570 18- شرّ القلوب الشّاكّ فى ايمانه.
4 177 بدترين دلها آن است كه در ايمان خود شك داشته باشد.
4571 19- صن ايمانك من الشّكّ فانّ الشّكّ يفسد الايمان كما يفسدالملح العسل. 4 200 ايمان خود را از شك نگه دار كه به راستى شك ايمان را تباه كندهمان گونه كه نمك عسل را فاسد گرداند.
4572 20- لن يضلّ المرء حتّى يغلب شكّه يقينه. 5 71 هيچ گاه گمراهنشود كسى، مگر زمانى كه شك و ترديد بر يقين او غالب آيد.
4573 21- من يتردّد يزدد شكّا. 5 204 كسى كه ترديد كند شك اوافزون گردد.
4574 22- من كثر شكّه فسد دينه. 5 205 كسى كه شك او زياد شد ديناو تباه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 583
شود.
4575 23- من أخيب ممّن تعدّى اليقين الى الشّكّ و الحيرة. 5 223چه كسى نوميدتر و يا زيانكارتر است از آنكه تجاوز كند و بگذرد از يقين به سوى شك وسرگردانى (يعنى بگذرد از آخرت يقينى به سوى دنياى سرگردانى و پر از ترديد).
4576 24- من عمى عمّا بين يديه غرس الشّك بين جنبيه. 5 382 كسى كهكور باشد از (ديدن) آنچه پيش روى او است، بكارد درخت شك را ميان دو پهلوى خود (ودر دل خويش).
4577 25- من شقاء المرء ان يفسد الشّكّ يقينه. 6 27 از بدبختىانسان است كه شك و ترديد يقينش را تباه كند.
4578 26- ما آمن باللَّه من سكن الشّكّ قلبه. 6 66 ايمان به خدانياورد كسى كه شك در دلش سكنى گزيده است.
4579 27- لا تجعلوا يقينكم شكّا و لا علمكم جهلا. 6 304 يقين خودرا به شك و علم خود را به جهل تبديل نكنيد (يعنى يقين و علم خود را به آخرت و مبدأو معاد از ميان نبريد).
4580 28- يسير الظّنّ شكّ. 6 454 گمان اندك، شك و ترديد است. 4581 29- يسير الشّكّ يفسد اليقين.
6 455 شك اندك نيز يقين را تباه سازد.
4582 30- يفسد اليقين الشّكّ و غلبته الهوى. 6 472 يقين را، شكّ وچيره شدن هواى نفس تباه مىكند.
باب الشكوى (گله و درد دل)
4583 1- اجعل شكواك الى من يقدر على غناك. 2 237 شكايت و درد دلخود را به نزد كسى ببر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 584
كه قدرت بر بىنياز كردن و توانگرى تو دارد.
4584 2- ابلغ الشّكوى ما نطق به ظاهر البلوى. 2 462 رساترينشكوهها آن است كه گويا باشد بدان ظاهر بلا و گرفتارى. 4585 3- ليس بحكيم من شكىضرّه الى غير رحيم. 5 76 حكيم و فرزانه نيست كسى كه شكوه خويش نزد كسى جز خداىرحيم ببرد.
4586 4- من اصبح يشكو مصيبة نزلت به فانّما يشكو ربّه. 5 315 كسىكه شب خود را به روز در آورد و از مصيبتى كه بر او وارد شده شكايت كند، جز ايننيست كه از پروردگار خويش شكوه كرده است.
4587 5- من شكا ضرّه الى مؤمن فكانّما شكا الى اللَّه سبحانه. 5370 كسى كه شكوه سختى زندگى خود را نزد مؤمنى ببرد، گويا به درگاه خداى سبحان شكوهكرده است.
4588 7- من شكا ضرّه الى غير مؤمن فكانّما شكا اللَّه سبحانه. 5370 شكى كه شكوه سختى حال خود را به نزد غير مؤمنى ببرد، گويا از خداى سبحان شكوهكرده است.
باب الشماتة (سرزنش كردن)
4589 1- من شمت بزلّة غيره شمت غيره بزلّته. 5 446 كسى كه ديگرىرا به خاطر لغزشش شماتت و سرزنش كند، ديگران او را به لغزشش شماتت كنند.
باب المشاورة (رايزنى، كنكاش كردن)
4590 1- المشاورة استظهار. 1 52 مشاوره و رايزنى در كارها، پشتگرمى و موجب خاطر جمعى است.
4591 2- الاستشاره عين الهداية.
1 256 مشورت كردن عين هدايت و رسيدن به راه راست است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 585
4592 3- المستشير متحصّن من السّقط. 1 316 مشورت كننده نگهدارىشده است از خطا و اشتباه. 4593 4- المستشير على طرف النّجاح.
1 319 مشورت كننده در راه رستگارى و مشرف بر آن است.
4594 5- المشورة تجلب لك صواب غيرك. 1 390 مشورت كردن، جلب كند وبكشاند به سوى تو رأى درست و صحيح ديگران را.
4595 6- المشاورة راحة لك و تعب لغيرك. 2 66 مشورت كردن راحتى وآسايشى است براى تو، و رنج و تعبى است براى ديگران (كه طرف مشورت تو هستند).
4596 7- استشر اعدائك تعرف من رأيهم مقدار عداوتهم و مواضعمقاصدهم. 2 233 با دشمنان خود مشورت كن تا از رأى آنها اندازه دشمنى آنها و جايگاهاهداف آنها را بشناسى.
4597 8- استشر عدوّك العاقل و احذر رأى صديقك الجاهل. 2 236 بادشمن عاقل و داناى خود مشورت كن، و از رأى دوست نادان خود دورى كن.
4598 9- افضل النّاس رأيا من لا يستغنى عن رأى مشير. 2 429 برترينمردم در رأى و انديشه كسى است كه از رأى و انديشه طرف مشورت خود خويشتن را بىنيازنداند.
4599 10- افضل من شاورت ذو التّجارب و شرّ من قارنت ذو المعائب. 2456 برترين كسى كه با او مشورت كنى كسى است كه داراى تجربهها (ى زياد) باشد وبدترين كسى كه با او قرين و همراه شوى كسى است كه داراى عيبهاى بسيار باشد.
4600 11- انّما حضّ على المشاورة لانّ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 586
رأى المشير صرف و رأى المستشير مشوب بالهوى. 3 92 اين كه مردمبه مشورت تشويق شدهاند، بدان جهت است كه رأى طرف مشورت انسان خالص و پاك است، ولىرأى مشورت كننده آميخته است به خواهش و هواى نفس.
4601 12- آفة المشاورة انتقاض الآراء.
3 102 آفت مشاوره و كنكاش، شكستن رأىها است (يعنى گاهى روى هواهاىنفسانى رأيهاى يكديگر را مىشكنند).
4602 13- اذا عزمت فاستشر. 3 116 هر گاه اراده و قصد كارى را كردىمشورت كن. 4603 14- اذا انكرت من عقلك شيئا فاقتد برأى عاقل يزيل ما انكرته.
3 185 هر گاه نشناسى از عقل خود چيزى را (و به شناخت صواب و صحيحراهى نداشته باشى) پيروى كن از رأى عاقل و دانايى كه نادانى تو را بر طرف كند.
4604 15- جهل المشير هلاك المستشير.
3 367 نادانى طرف مشورت نابودى مشورت كننده را به دنبال دارد. (پسبا هر كس نادان گر چه نبايد مشورت كرد).
4605 16- جماع الخير فى المشاورة.
و الاخذ بقول النّصيح. 3 368 مجموعه خير و خوبى در مشورت كردنو عمل كردن به گفتار نصيحت كننده خير خواه است.
4606 17- حقّ على العاقل ان يضيف الى رأيه رأى العقلاء، و يضمّالى علمه علوم الحكماء. 3 408 بر شخص عاقل و خردمند لازم است كه بيفزايد به رأى وانديشه خود، رأى عاقلان و خردمندان را، و ضميمه كند به علم و دانش خود دانشفرزانگان و حكيمان را.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 587
4607 18- خير من شاورت ذووا النّهى و العلم و أولو التّجارب والحزم.
3 428 بهترين كسى كه با آنها مشورت كنى خردمندان و دانشمندان وتجربهدارندگان و دور انديشان هستند.
4608 19- خوافى الآراء تكشفها المشاورة. 3 466 رأىها پنهان را،مشاوره و مشورت كردن، آشكار و هويدا كند.
4609 20- مشاورة الجاهل المشفق خطر. 6 146 مشورت كردن با ناداندلسوز، خطر آفرين است. 4610 21- مشاورة الحازم المشفق ظفر. 6 146 مشورت كردن بادور انديش دلسوز پيروزى آفرين است.
4611 22- شاور قبل ان تعزم و فكّر قبل ان تقدم. 4 179 مشورت كنپيش از آنكه تصميم بگيرى و انديشه كن پيش از آنكه اقدام به كارى كنى.
4612 23- شاور ذوى العقول تأمن الزّلل و النّدم. 4 179 باخردمندان مشورت كن تا از لغزش و پشيمانى در امان باشى.
4613 24- شاور فى امورك الّذين يخشون اللَّه ترشد. 4 179 مشورت كندر كارهاى خويش با كسانى كه از خداوند ترس و واهمه دارند تا راهنمايى شوى.
4614 25- صلاح الرّأى بنصح المستشير. 4 194 صلاح و خوبى رأى وانديشه به خلوص مشورت كننده بستگى دارد.
4615 26- ظلم المستشير ظلم و خيانة 4 272
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 588
ستم كردن به مشورت كننده ظلم و خيانت است. 4616 27- عليكبالمشاورة فانّها نتيجة الحزم. 4 285 بر تو باد به مشاوره كه آن نتيجه و محصول دورانديشى است.
4617 28- على المشير الاجتهاد فى الرّأى، و ليس عليه ضمانالنّجح.
4 316 بر طرف مشورت است كه تلاش خود را در درستى رأى بكند، ولى اوضامن موفقيت و پيروزى نيست.
4618 29- فى الاستشارة عين الهداية.
4 408 در مشورت كردن عين هدايت و راه يابى است.
4619 30- قد خاطر من استغنى برأيه.
4 473 كسى كه بىنيازى جويد به رأى و انديشه خود (و با ديگرانمشورت نكند) خود را به مخاطره اندازد.
4620 31- كفى بالمشاورة ظهيرا. 4 571 مشاوره براى پشتوانه كار كافىاست.
4621 32- من ضلّ مشيره بطل تدبيره.
5 187 كسى كه طرف مشورت او گمراه شود تدبيرش باطل و بيهوده گردد.
4622 33- من استغنى بعقله ضلّ. 5 169 كسى كه به عقل خود بىنيازىجويد و اكتفا كند گمراه شود.
4623 34- من خالف المشورة ارتبك.
5 153 كسى كه با مشورت مخالفت كند راه چاره بر او بسته و در كارخود گير كند.
4624 35- من قنع برأيه فقد هلك.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 589
5 158كسى كه به رأى خود بسنده و قناعت كند نابود گردد.
4625 36- من استشار العاقل ملك.
5 185 كسى كه با شخص عاقل و دانا مشاوره كند بر كار خود مالك ومسلّط شود.
4626 37- من نصح مستشيره صلح تدبيره. 5 216 كسى كه با مشورت كنندهخود خالص و بىغل و غش باشد، تدبير او شايسته خواهد بود.
4627 38- من غشّ مستشيره سلب تدبيره. 5 217 كسى كه با مشورتكنندهاش ناخالص باشد، تدبيرش ربوده و سلب شود (و خداى تعالى به كيفر اين كارتدبيرش را بگيرد).
4628 39- من شاور ذوى العقول استضاء بانوار العقول. 5 336 كسى كهبا خردمندان و عاقلان مشاوره كند به نور عقلها و خردها روشنى يابد.
4629 40- من شاور ذوى النّهى و الالباب فاز بالنّجح و الصّواب.
5 337 كسى كه با خردمندان و عاقلان مشاوره كند، به رستگارى و درستىرسد.
4630 41- من شاور الرّجال شاركها فى عقولها. 5 340 كسى كه بامردان مشاوره كند در عقلهاى آنان شريك گشته است.
4631 42- من استشار ذوى النّهى و الالباب فاز بالحزم و السّداد. 5396 كسى كه با عاقلان و خردمندان مشورت كند به دور انديشى و محكم كارى دست يافتهاست.
4632 43- من لزم المشاورة لم يعدم عند الصّواب مادحا و عند الخطأعاذرا. 5 406 كسى كه با مشاوره ملازم باشد در صورت موفقيت ستايش مردم را از دستنداده، و در صورت خطا عذر آنها را (به دست آورده كه او را معذور دارند).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 590
4633 44- ما ضلّ من استشار. 6 50 گمراه نشود كسى كه (در كارها)مشورت كند.
4634 45- ما استنبط الصّواب بمثل المشاورة. 6 64 راه درست و صواببه دست نيايد به چيزى مانند مشورت كردن.
4635 46- نعم المظاهرة المشاورة.
6 157 خوب كمك كارى است مشورت كردن.
4636 47- نعم الاستظهار المشاورة.
6 164 خوب پشتيبانى است مشورت كردن با يكديگر.
4637 48- لا تشاور عدوّك و استره خبرك. 6 269 با دشمن خويش مشورتنكن، و خبر خود را از او پوشيده دار.
4638 49- لا تشاورنّ فى امرك من يجهل. 6 270 حتما در كار خويش بانادان مشورت نكن.
4639 50- لا تدخلنّ فى مشورتك بخيلا فيعدل بك عن القصد و يعدكالفقر.
6 308 حتما در مشورت خود شخص بخيل را وارد نكن كه تو را از راهصحيح بگرداند، و به فقر و ندارى تهديدت كند.
4640 51- لا تشركنّ فى مشورتك حريصا يهوّن عليك الشّرّ و يزيّن لكالشّره. 6 310 حتما انسان حريص و آزمند را در مشورت خويش شريك و سهيم نكن كه كاربد را در نظرت آسان و حرص و آز را براى تو آرايش دهد.
4641 52- لا تستشير الكذّاب فانّه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 591
كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب. 6 310 باشخصى كه بسيار دروغ گويد مشورت نكن كه همانند سراب است، دور را براى تو نزديك، ونزديك را در نظر تو دور جلوه دهد.
4642 53- لا يستغنى العاقل عن المشاورة. 6 389 شخص عاقل از مشورتكردن بىنياز نخواهد بود.
4643 54- لا مظاهرة اوثق من مشاورة.
6 389 هيچ يارى و كمك رسانى مطمئنتر از مشورت كردن نيست.
باب الشوق
4644 1- الشّوق شيمة الموقنين. 1 174 شوق، شيوه و خوى مردمان بايقين است.
4645 2- من اشتاق سلا. 5 151 كسى كه مشتاق شود (دنيا و هر چه درآن است را) فراموش كند.
4646 3- من اشتاق أدلج. 5 457 كسى كه مشتاق است شبانه حركت كند (وسحر خيز باشد).
4647 4- الشّوق خلصان العارفين. 1 214 اشتياق، دوست برگزيده وصميمى عارفان است.
باب الشهرة
4648 1- حسن الشّهرة حصن القدرة.
3 383 شهرت و آوازه نيكو حصار و قلعه قدرت و توانايى است.
4649 2- حبّ النّباهة رأس كلّ بليّة. 3 395 دوست داشتن شهرت اساس،و سر هر بلا و گرفتارى است.
باب الشهوة (خواهشهاى نفسانى)
4650 1- الشّهوة تغرى. 1 16 خواهش، انسان را بر مىانگيزاند وتحريك مىكند.
4651 2- الشّهوات آفات. 1 23 خواستهها و خواهشها آفتهايى هستند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 592
4652 3- الشّهوات قاتلات. 1 55 خواهشهاى نفسانى كشنده است.
4653 4- الشّهوة حرب. 1 59 خواسته و خواهش، رباينده است. (عقل وهوش يا ايمان و تقوا را مىبرد).
4654 5- الجاهل عبد شهوته. 1 123 نادان، برده خواهش خويش است.
4655 6- الشّهوات مصائد الشّيطان.
1 154 خواهشهاى نفس، دامهاى شيطانند.
4656 7- الشّهوة اضرّ الاعداء. 1 206 خواهش و خواسته زيانبارتريندشمنانند.
4657 8- الشّهوات سموم قاتلات.
1 220 خواهشها، زهرهايى كشنده است.
4658 9- الشّهوات تسترقّ الجهول.
1 230 خواهشها و آدمهاى نادان را به بردگى در آورد.
4659 10- العاقل من امات شهوته.
1 313 عاقل و خردمند كسى است كه خواهش خود را بميراند (و سركوبكند) 4660 11- الانقياد للشّهوة ادوء الدّاء.
1 380 فرمانبردارى خواهش بدترين دردها است.
4661 12- الشّهوة احد المغويين. 2 23 خواهش يكى از دو بخش (ونيمى) از وسائل گمراه كننده است.
4662 13- الشّهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصّبرعنها. 2 48 خواهشها بيمارىهايى است كشنده و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر وبردبارى در برابر آنهاست.
4663 14- الشّهوات آفات قاتلات و خير دوائها اقتناء الصّبر عنها.2 72 خواهشها آفتهاى و كوفتهايى است كشنده، و بهترين داروى آن فراهم كردن صبر وخويشتن دارى در برابر آنهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 593
4664 15- اغلب الشّهوة تكمل لك الحكمة. 2 176 بر خواهش نفس غالبآى تا حكمت و فرزانگى براى تو كامل شود.
4665 16- امنع نفسك من الشّهوات تسلم من الآفات. 2 224 خويشتن رااز خواهشها باز دار تا از آفتها سالم بمانى.
4666 17- اهجروا الشّهوات فانّها تقودكم الى ركوب الذّنوب والتّهجّم على السّيّئات. 2 245 از خواهشهاى نفسانى دورى كنيد كه شما را به سوىارتكاب گناهان و يورش بر بدىها مىبرد.
4667 18- ايّاكم و تحكّم الشّهوات عليكم فانّ عاجلها ذميم و آجلهاوخيم. 2 324 بر شما باد كه پرهيز كنيد از حاكم شدن خواهشها بر شما كه حاضر آنهانكوهيده و آينده آنها (در آخرت) وخيم (سخت و دشوار) است.
4668 19- ايّاكم و غلبة الشّهوات على قلوبكم فانّ بدايتها ملكة ونهايتها هلكة. 2 326 بپرهيزيد از غالب شدن خواهشها بر دلهاتان كه آغازش بردگى وانجامش هلاكت و نابودى است.
4669 20- افضل الورع تجنّب الشّهوات. 2 425 برترين پارسايى پرهيزكردن از خواهشهاى نفسانى است.
4670 21- اوّل الشّهوة طرب و آخرها عطب. 2 425 آغاز خواهش شادى، وپايانش هلاكت و نابودى است.
4671 22- ازرى بنفسه من ملكته الشّهوة و استعبدته المطامع. 2 434عيبناك گردانده خويشتن را كسى كه خواهشها بر او فرمانروا گشته و طمعها او را بهبردگى خود در آورده است.
4672 23- اضيق النّاس حالا من كثرت شهوته و كبرت همّته و زادتمئونته
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 594
و قلّت معونته. 2 445 تنگدستترين مردم كسى است كه خواستههايشبسيار و همّتش بلند، خرجش زياد و در آمد و كمك خرجش اندك است. 4673 24- انّ افضلالنّاس عند اللَّه من احيى عقله و امات شهوته و اتعب نفسه لصلاح آخرته. 2 563 بهراستى كه برترين مردم در پيشگاه خداوند كسى است كه عقل و خرد خود را زنده كرده، وخواهش نفسانى را كشته است، و نفس خويش را به خاطر اصلاح آخرت به رنج و تعب افكندهاست.
4674 25- انّ الكيّس من كان لشهوته مانعا و لنزوته عند الحفيظةواقما قامعا. 2 564 به راستى كه زيرك كسى است كه شهوت و خواسته دل را جلوگيرى كند،و هنگام تحريك خشم و تعصبهاى خشك آن را بازگردانده و سركوب كند.
4675 26- انّكم ان ملّكتم شهواتكم نزت بكم الى الاشر و الغواية. 368 به راستى كه شما اگر خواستههاى نفس را بر خود مسلّط گردانيد شما را به سوىسبكسرى و گمراهى ببرد.
4676 27- اذا كمل العقل نقصت الشّهوة. 3 135 هنگامى كه عقل كاملشد، خواهشها كم مىشود.
4677 28- اذا ابصرت العين الشّهوة عمى القلب عن العاقبة. 3 137هنگامى كه ديده انسان تنها خواسته و شهوت را ببيند، قلب او از مشاهده سرانجام كاركور گردد.
4678 29- اذا غلبت عليك الشّهوة فاغلبها بالاختصار. 3 187 هنگامىكه خواهش و شهوت بر تو غلبه كرد، تو با اختصار بر او غلبه كن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 595
4679 30- بملك الشّهوة التّنزّه عن كلّ عاب. 3 240 با مالك شدنشهوت (و در اختيار گرفتن آن) پاكيزگى از هر عيبى حاصل شود.
4680 31- ترك الشّهوات افضل عبادة و اجمل عادة. 3 297 رها كردن وواگذاردن خواهشها برترين عبادتها و زيباترين عادتهاست.
4681 32- جاهد شهوتك و غالب غضبك و خالف سوء عادتك، تزك نفسك ويكمل عقلك و تستكمل ثواب ربّك. 3 365 با شهوت خويش پيكار كن و بر خشم خويش غالبشو، و باعادتهاى ناپسند مخالفت كن تا جان خود را پاك كرده، و عقل و خردت را كاملنموده، و پاداش نيك پروردگار خود را بطور كامل به دست آورى.
4682 33- حلاوة الشّهوة ينغّصها عار الفضيحة. 3 399 شيرينى خواستهو شهوت را ننگ رسوايى مكدّر و تيره سازد (در دنيا و آخرت).
4683 34- خير النّاس من طهّر من الشّهوات نفسه و قمع غضبه و ارضىربّه. 3 435 بهترين مردم كسى است كه نفس خويش را از شهوتها پاك كرده، و خشم خويشرا ريشه كن نموده، و پروردگار خويش را خوشنود ساخته باشد.
4684 35- رأس التّقوى ترك الشّهوة.
4 49 اساس تقوى و پرهيزكارى ترك شهوت و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 596
خواهش دل است.
4685 36- ردّ الشّهوة أقضى لها و قضاؤها اشدّ لها. 4 85بازگرداندن شهوت براى فراغت و آسودگى آسانتر است، و بر آوردنش سختتر است. (زيرابا ردّ شهوت آسوده شود، ولى با انجام آن دوباره خواهش ديگر پيش آيد و هم چنينپيوسته دچار خواهشى گردد).
4686 37- ردع الشّهوة و الغضب جهاد النّبلاء. 4 89 باز داشتنخواهش و خشم، پيكار مردمان شريف و نجيب است.
4687 38- ردّ عن نفسك عند الشّهوات، و اقمها على كتاب اللَّه عندالشّبهات.
4 90 باز گردان نفس خويش را هنگام خواهشها، و بر پاى دار آن را بركتاب خدا در هنگام شبههها.
4688 39- زيادة الشّهوة تزرى بالمروّة. 4 117 خواهش و شهوت بسيار،مردى و مردانگى را لكه دار كند.
4689 40- سبب الشّرّ غلبة الشّهوة.
4 124 سبب شر و بدى غلبه كردن خواهش و شهوت است.
4690 41- شيمة العقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة. 4 186 خوىعاقلان كمى شهوت و كمى غفلت و بىخبرى است.
4691 42- ضرام الشّهوة تبعث على تلف المهجة. 4 227 زبانه افروختهشهوت شعلهور شود براى نابودى جان و روح.