بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 1, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     020 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     026 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     027 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     028 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
 

 

 
 

2158 55-  من تحلّى بالحلم سكن طيشه. 5 209 كسى كه خود را به حلم وبردبارى بيارايد سبكسرى و خشم او فرو نشيند.

2159 56-  من تحلّم حلم. 5 137 كسى كه خود را به بردبارى واداركند، و يا جوياى آن باشد، بردبار شود.

2160 57-  من حلم اكرم. 5 142 كسى كه بردبارى كند گرامى شود.

2161 58-  من لم يتحلّم لم يحلم. 5 244 كسى كه خود را به بردبارىواندارد بردبار نگردد.

2162 59-  لن يثمر العلم حتّى يقارنه الحلم. 5 63 درخت علم و دانشبه بار ننشيند، تا آن گاه كه حلم با او مقرون گردد.

2163 60-  لن يزال العقل حتّى يوازره الحلم. 5 71 عقل آراسته نگرددتا آن گاه كه حلم كمك كار و وزيرش گردد.

2164 61-  ليس الحليم من عجز فهجم و اذا قدر انتقم، انّما الحليممن إذا قدر عفا، و كان الحلم غالبا على كلّ أمره.

5 91 بردبار كسى نيست كه به خاطر عجز و ناتوانى خاموش شده و سر بهزير گردد، و هر گاه قدرت و توان يافت انتقام بگيرد، بلكه حليم واقعى كسى است كه هرگاه توانا باشد در گذرد، و بردبارى بر همه كارهاى او غالب و چيره باشد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 297

2165 62-  من غاظك بقبح السّفه عليك فغظه بحسن الحلم عنه. 5 333كسى كه تو را به خاطر نادانى و سبك مغزى زشت خود به خشم آورد، تو نيز او را بابردبارى نيكوى خود خشمگين ساز.

2166 63-  من ارتوى من مشرب العلم تجلبب جلباب الحلم. 5 351 كسى كهاز سر چشمه و آشاميدنگاه علم و دانش سيراب شده باشد، جامه حلم و بردبارى به تنكند.

2167 64-  من استعان بالحلم عليك غلبك و تفضّل عليك. 5 451 كسى كهاز بردبارى در برابر تو كمك گرفت، بر تو غالب آمده و برترى نيز بر تو دارد.  216865-  من أشرف العلم التّحلّى بالحلم. 6 43 از شريف‏ترين علمها و دانشها آراسته شدنآن به حلم و بردبارى است.

2169 66-  من أحسن افعال القادر أن يغضب فيحلم. 6 23 از نيكوترينكارهاى قدرتمند آن است كه خشم كند ولى حلم ورزد.

2170 67-  من أحسن العقل التّحلّى بالحلم. 6 26 از نيكوترين عقلهاآراسته شدن به حلم و بردبارى است.

2171 68-  نعم وزير العلم الحلم. 6 164 حلم و بردبارى براى علم ودانش وزير خوبى است.

2172 69-  وقار الحلم زينة العلم. 6 224 سنگينى و وقار حلم، زينتبخش علم و دانش است.

2173 70-  وجدت الحلم و الاحتمال أنصر لى من شجعان الرّجال. 6 244يافتم بردبارى و تحمل را كه يارى و كمك آنها كارگرتر از مردان شجاع بود.

2174 71-  لا ظهير كالحلم. 6 354 پشتيبانى، همچون بردبارى و حلمنيست.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 298

2175 72-  لا فضيلة كالحلم. 6 350 فضيلت و برترى، همچون حلم نيست.

2176 73-  لا خير في خلق لا يزينه حلم.

6 391 در خلق و خوبى كه به زيور حلم آراسته نباشد خير و خوبى نيست.

2177 74-  لا شرف أعلى من الحلم. 6 383 بزرگوارى و شرفى والاتر ازبردبارى نيست.

2178 75-  لا يعرف السّفيه حقّ الحليم. 6 395 شخص بى‏خرد و سبكسر،حق مرد حليم و بردبار را نشناسد.

2179 76-  لا خير في عقل لا يقارنه حلم.

6 396 در عقلى كه مقرون به حلم نباشد خير و خوبى نيست.

2180 77-  لا عزّ ارفع من الحلم. 6 380 عزّتى برتر از حلم نيست.

2181 78-  لا علم لمن لا حلم له. 6 403 كسى كه حلم ندارد علمندارد.

2182 79-  يستدلّ على حلم الرّجل بكثرة احتماله، و على نبله بكثرةانعامه.

6 452 راهنمايى شود بر بردبارى مرد به تحمل بسيارش، و بر جود وكرمش به انعام و نعمت بخشى بسيارش.

2183 80-  لا يكون المؤمن الّا حليما رحيما. 6 425 مؤمن نيست مگربردبار و مهربان.

باب النبي محمد (ص)

2184 1-  ارض بمحمّد صلّى اللَّه عليه و آله رائدا و الى النّجاةقائدا. 2 219 خوشنود باش كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله پيام آور پيشرو تو باشد،و به سوى نجات و رستگارى پيشواى تو باشد.

2185 2-  بلّغ عن ربّه معذرا، و نصح لامّته منذرا، و دعا الىالجنّة مبشّرا.

3 270 رسالت خويش را از طرف پروردگار براى قطع عذر مردم ابلاغفرمود، و امّت‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 299

خود را به منظور بيم از عذاب الهى نصيحت كرد، و مردمان را بادعوت به سوى بهشت مژده داد.

2186 3-  خرج من الدّنيا خميصا و ورد الآخرة سليما، لم يضع حجراعلى حجر، حتّى مضى لسبيله و أجاب داعى ربّه. 3 460 با شكم گرسنه از دنيا رفت، و باسلامت جان و روح به آخرت وارد شد، سنگى روى سنگ نگذاشت، تا آنكه راه خود را پيمود،و دعوت پروردگارش را اجابت نمود.

2187 4-  داع دعا و راع رعا فاستجيبوا للدّاعى و اتّبعوا الرّاعى.4 13 دعوت كننده‏اى كه دعوت خود را به پايان رسانيد، و سرپرست امّت به سرپرستى خودقيام نمود، در اين صورت دعوت كننده را اجابت كنيد، و از سرپرست پيروى نماييد.

2188 5-  سنّته القصد و فعله الرّشد و قوله الفضل و حكمه العدل،كلامه بيان و صمته أفصح لسان. 4 154 سيره و روش آن حضرت ميانه روى، و كار اوراهنمايى به راه راست، و گفتارش جدا كننده حق از باطل، و حكمتش عادلانه، و سخنانشبيان كننده (مشكلات) و سكوتش رساترين زبانها بود.

2189 6-  طبيب دوّار بطبّه، قد أحكم مراهمه، و أحمى مواسمه، يضعذلك حيث الحاجة اليه، من قلوب عمى و آذان صمّ و السنة بكم، يتتبّع بدوائه مواضعالغفلة و مواطن الحيرة. 4 260 طبيبى است سيّار كه با طبّ خود (براى درمان بيماران)به گردش مى‏پردازد، مرهم‏هايش را به خوبى آماده كرده و براى داغ كردن محل زخمابزارش را گداخته است، و به اندازه نياز مرهم گذارد، براى دلهاى نابينا و گوشهاىكر، و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان مى‏گردد.

باب الحماقة (نادانى و بيخردى)

2190 1-  الحمق غربة. 1 38 حماقت، غريبى و بيگانگى است (يعنى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 300

سبب غربت شخص احمق مى‏شود).

2191 2-  الحمق اضرّ الاصحاب. 1 134 حماقت، زيانبارترين همراهاناست.

2192 3-  الحمق من ثمار الجهل. 1 313 حماقت، از ميوه‏هاى جهل ونادانى است.

2193 4-  الحمق شقاء. 1 56 حماقت، بدبختى است.

2194 5-  الحمق يوجب الفضول. 1 232 حماقت، فضولى (دخالتهاى بيجا دركار ديگران و سخنان نابجا) به بار آرد.

2195 6-  الحمق أدوء الدّاء. 1 182 حماقت، بدترين بيمارى است.

2196 7-  الحمق فى الوطن غربة. 1 341 حماقت (و آدم احمق) در وطننيز در غربت است (زيرا رفتار احمق چنان است كه همه از او تنفّر دارند).

2197 8-  الاحمق لا يحسن بالهوان.

1 324 آدم احمق به خوار شدن نيز نيكو نگردد.

2198 9-  الاحمق غريب في بلدته، مهان بين اعزّته. 2 35 آدم احمق درشهر خود نيز غريب، و ميان عزيزان نيز خوار است.

2199 10-  احذر الاحمق فانّ مداراته تعنّيك، و موافقته ترديك، ومخالفته تؤذيك، و مصاحبته وبال عليك. 2 274 از آدم احمق بپرهيز كه مدارا كردن تورا به رنج اندازد، و موافقت و همراهى با او تو را به هلاكت دچار سازد، مخالفت بااو تو را بيازارد، همراهى و مصاحبتش براى تو وبال و عذابى به بار آورد.

2200 11-  ايّاك و مودّة الاحمق فانّه يضرّك من حيث يرى انّه ينفعكو يسوءك و هو يرى أنّه يسرّك. 2 319 بپرهيز از دوستى با احمق كه به نظر خودشمى‏خواهد به تو سودى برساند ولى زيان مى‏زند، و تو را ناراحت مى‏كند و خودشمى‏پندارد كه خوشحال و شادمانت كرده است.

2201 12-  ايّاك و مصادقة الاحمق فانّه يريد أن ينفعك فيضرّك. 2290

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 301

بپرهيز از دوستى با احمق، زيرا او مى‏خواهد به تو سود رساندولى زيانت مى‏زند.

2202 13-  الحمق داء لا يداوى و مرض لا يبرأ. 2 49 حماقت، دردى استبى‏درمان و بيمارى است درمان نشدنى.

2203 14-  الاحمق لا يحسن بالهوان و لا ينفكّ عن نقص و خسران. 2 49آدم احمق به خوار شدن نيز نيكو نگردد، و از نقصان و زيان نيز جدا نشود.

2204 15-  اضرّ شي‏ء الحمق. 2 377 حماقت، زيانبارترين چيز است.

2205 16-  افقر الفقر الحمق. 2 371 فقيرترين فقرها حماقت است.

2206 17-  احمق النّاس من ظنّ أنّه أعقل النّاس. 2 416 احمق‏ترينمردم كسى است كه گمان دارد عاقل‏ترين مردم است.

2207 18-  احمق النّاس من أنكر على غيره رذيلة و هو مقيم عليها. 2474 احمق‏ترين مردم كسى است كه كار پستى را براى ديگران زشت بداند ولى خود بداندچار باشد.

2208 19-  أحمق النّاس من يمنع البرّ و يطلب الشّكر و يفعل الشّرّو يتوقّع ثواب الخير. 2 458 احمق‏ترين مردم كسى است كه از كار نيك جلوگيرى مى‏كندو مى‏خواهد كه او را سپاس گويند، و كار بد مى‏كند و انتظار پاداش نيكو دارد.

2209 20-  بئس الدّاء الحمق. 3 250 حماقت، بد دردى است.

2210 21-  بعد الاحمق خير من قربه و سكوته خير من نطقه. 3 268 دورىاحمق بهتر از نزديكى او است، و سكوتش بهتر از سخن گفتن است.

2211 22-  تعرف حماقة الرّجل بالاشر فى النّعمة، و كثرة الذّلّ فىالمحنة.

3 295 حماقت و بى‏خردى مرد شناخته شود به‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 302

اين كه در حال فراخى زندگى و نعمت سرمست گردد، و در حال رنج ومحنت سخت به خوارى و ذلّت افتد (و دست نياز پيش ديگران برد).

2212 23-  تعرف حماقة الرّجل فى ثلاث: فى كلامه فى ما لا يعنيه، وجوابه عمّا لا يسئل عنه، و تهوّره فى الأمور. 3 303 حماقت مرد در سه چيز شناختهشود: در سخن گفتنش در جايى كه به كار او نيايد (و به او مربوط نيست) و پاسخ دادنشاز چيزى كه از او نپرسيده‏اند، و بى‏باكى و تهوّر او در كارها.

2213 24-  صديق الاحمق في تعب. 4 210 دوست احمق (پيوسته) در رنجاست.

2214 25-  ركوب المعاطب عنوان الحماقة. 4 94 ارتكاب چيزهايى كهموجب نابودى است، سر فصل حماقت و بى‏عقلى است.

2215 26-  فقر الحمق لا يغنيه المال.

4 416 نيازمندى و فقر حماقت را، ثروت و مال بر طرف نكند.

2216 27-  كلّ فقر يسدّ، الّا فقر الحمق.

4 535 هر بيچارگى و هر فقرى را مى‏شود بست و برطرف كرد، جز بيچارگىو فقر حماقت و نادانى را.

2217 28-  قطيعة الاحمق حزم. 4 498 بريدن و فاصله گرفتن از احمقدور انديشى است.

2218 29-  من دلائل الحمق دالّة بغير آلة و صلف بغير شرف. 6 40عشوه‏گرى و فخر بى‏جهت، و لاف زدن بدون داشتن شرف و كمال از نشانه‏هاى حماقت است.

2219 30-  من كمال الحماقة الاختيال فى الفاقة. 6 19 از كمال حماقتتكبر در حال ندارى و فقر است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 303

2220 31-  من أمارات الأحمق كثرة تلوّنه. 6 46 از نشانه‏هاى احمقتلوّن زياد او در كارها است.  2221 32-  مداراة الأحمق من أشدّ العناء. 6 129مدارا كردن با احمق از سخت‏ترين رنجها است.

2222 33-  مودّة الأحمق كشجرة النّار يأكل بعضها بعضا. 6 136 دوستىكردن با احمق همچون درخت آتشى است كه هر قسمتى از آن قسمت ديگر را مى‏خورد.

2223 34-  مودّة الحمقى تزول كما يزول السّراب و تقشع كما يقشعالضّباب. 6 136 دوستى با مردمان احمق از بين مى‏رود.

همان گونه كه سراب از بين مى‏رود، و بر طرف شود همان گونه كهمه (و ابرهاى نازك روى زمين) بر طرف گردد.

2224 35-  مقاساة الاحمق عذاب الرّوح. 6 137 كشيدن رنج و سختىمصاحبت با احمق عذاب جان و روح است.  2225 36-  لا تعظّمنّ الأحمق و ان كان كبيرا.6 288 احمق را تعظيم نكن اگر چه (در نظر مردمان) بزرگ باشد.

2226 37-  لا يدرك مع الحمق مطلب.

6 364 با حماقت هيچ مطلبى دريافت نشود.

2227 38-  لا تردّ على النّاس كلّما حدّثوك‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 304

فكفى بذلك حمقا. 6 281 باز نگردان (و انكار نكن) از مردم هر چهرا براى تو باز گو كردند (و نقل كردند) كه همين براى حماقت تو كافى است.  222839-  لا فاقة أشدّ من الحمق. 6 382 ندارى و فقرى سخت‏تر از حماقت نيست.

2229 40-  لا داء أدوء من الحمق. 6 380 هيچ دردى دردناك‏تر ازحماقت نيست.

2230 41-  لا يستخفّ بالعلم و أهله الّا أحمق جاهل. 6 407 سبكنشمارد علم و اهل علم را مگر احمق نادان.

2231 42-  ينبغي أن يهان مغتنم مودّة الحمقى. 6 446 سزاوار خوارىاست كسى كه دوستى احمقان را غنيمت داند.

2232 43-  من الحمق الدّالّة على السّلطان. 6 45 از حماقت استخراميدن و فخر كردن در برابر سلطان.

باب الاحتمال و التحمّل

(جور ديگران را كشيدن) 2233 1-  الاحتمال زين الرّفقا. 1 194 بردوش كشيدن بار و رنج ديگران (و يا تحمّل آنان) زيور رفاقت و دوستى است.

2234 2-  الاحتمال زين السّياسة. 1 197 تحمّل كردن ديگران (و يابارشان را به دوش كشيدن)، زيور سياست است.

2235 3-  الاحتمال يجلّ القدر. 1 210 بر دوش گرفتن رنج ديگران و ياتحمّل، قدر و ارزش انسانى را بالا برد.

2236 4-  الاحتمال خلق سجيح. 1 232 تحمل كردن ديگران، خوى نرم ونيكويى است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 305

2237 5-  الحليم من احتمل اخوانه.

1 280 بردبار كسى است كه برادران خود را تحمل كند (و يا بارشان رابر دوش كشد).

2238 6-  السّيّد من تحمّل المئونة و جاد بالمعونة. 1 389 بزرگ وآقا كسى است كه هزينه ديگران را متحمّل شود، و در كمك رسانى به مردم بخشش داشتهباشد.

2239 7-  الاحتمال برهان العقل.

و عنوان الفضل. 2 10 تحمل اخلاق و يا زندگى ديگران، نشانه عقلو سر آغاز فضيلت و برترى است.

2240 8-  احتمل دالّة من ادلّ عليك و اقبل العذر ممّن اعتذر اليك،و اغتفر لمن جنى عليك. 2 235 خراميدن و عشوه‏گرى كسى را كه بر تو مى‏خرامد تحملكن، و عذر كسى را كه از تو عذر مى‏خواهد بپذير، و بيامرز و در گذر از كسى كه بر توجنايت كرده است.

2241 9-  احتمل ما يمرّ عليك فانّ الاحتمال ستر العيوب، و إنّالعاقل نصفه احتمال و نصفه تغافل. 2 202 تحمل كن آنچه را بر تو مى‏گذرد زيرا تحملپوشاننده عيبهاست، و براى شخص عاقل نيمى از وجود او تحمل است و نيم ديگر تغافل (وخود را به بى‏خبرى زدن)  2242 10-  افضل المروءة احتمال جنايات الاخوان. 2 422برترين جوانمردى، تحمل جنايتهاى برادران است.

2243 11-  ادمان تحمّل المغارم يوجب الجلالة. 2 426 پيوسته تحملكردن و برداشتن بار تاوانهاى مردم و جريمه‏هاى آنان موجب جلالت قدر و بزرگى انساناست.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 306

2244 12-  احتمال الدّنيّة من كرم السّجيّة. 1 356 تحمل پستى‏ها وبى‏ادبى‏ها، از جمله خلق و خوى بزرگوارانه است.

2245 13-  بتحمّل المؤن تكثر المحامد.

3 211 با بر دوش گرفتن خرجهاى مردم ستايش‏ها زياد گردد.

2246 14-  خير النّاس من تحمّل مئونة النّاس. 3 430 بهترين مردمكسى است كه هزينه زندگى مردم را بر دوش كشد.

2247 15-  بكثرة الاحتمال يكثر الفضل.

3 227 با تحمل بسيار (يا به دوش كشيدن مخارج ديگران) فضيلت انسانافزون شود.

2248 16-  بالاحتمال و الحلم يكون لك النّاس انصارا و أعوانا. 3231 با تحمل و بردبارى، مردمان يار و ياور تو گردند.

2249 17-  بكثرة الاحتمال يعرف الحليم. 3 235 به تحمل بسيار شخصحليم و بردبار شناخته شود.

2250 18-  تحمّل يجلّ قدرك. 3 315 ديگران را تحمل كن تا قدر وارزشت بزرگ و والا گردد.

2251 19-  زكاة الحلم الاحتمال. 4 104 زكات بردبارى، تحمل است.

2252 20-  زين المصاحبة الاحتمال.

4 108 زيور مصاحبت و همدمى با مردم، تحمل است.

2253 21-  عليك بالاحتمال فانّه ستر العيوب. 4 288 بر تو باد بهتحمّل كه آن پوشش عيبها است.

2254 22-  من كثر حمله نبل. 5 179 كسى كه تحمّلش زياد باشد بهبزرگى رسد.

2255 23-  من لم يحتمل مئونة النّاس‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 307

فقد اهّل قدرته لانتقالها. 5 413 كسى كه (قدرت تحمل هزينهزندگى مردم را دارد و) هزينه مردم را تحمل نكند، آماده كرده قدرت خود را براىانتقال به ديگران.

2256 24-  من لم يحمل قيلا لم يسمع جميلا. 5 416 كسى كه تحملگفته‏ها را نكند، سخن زيبا نشنود.  2257 25-  من لم يحتمل زلل الصّديق مات وحيدا.5 441 كسى كه لغزش دوست را تحمل نكند تنها و بى‏كس خواهد مرد.  2258 26-  من الكرماحتمال جنايات الاخوان. 6 16 از بزرگوارى است تحمل جنايتهاى برادران.

2259 27-  مروّة الرّجل فى احتمال عثرات اخوانه. 6 136 جوانمردىمرد، در تحمل لغزشهاى برادران نمودار گردد.

2260 28-  لا يسود من لا يحتمل اخوانه.

6 398 سيادت و آقايى نيابد كسى كه تحمل برادران را نتواند.

2261 29-  لا يقصّر المؤمن عن احتمال و لا يجزع للرّزيّة. 6 406كوتاهى نمى‏كند انسان مؤمن از تحمّل (برادران) و بى‏تابى نكند در برابر مصيبت.

باب الحمية (پرهيز از خوردن)

2262 1-  صلاح البدن الحميّة. 4 194

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 308

صلاح بدن در پرهيز است.

2263 2-  لا تنال الصّحّة الّا بالحميّة.

6 376 به سلامتى نرسد كسى جز از راه پرهيز.

باب الحاجة و الاحتياج

2264 1-  احتج الى من شئت و كن أسيره. 2 184 به هر كه خواهى روىنياز انداز و اسير او شو.  2265 2-  انّ حوائج النّاس اليكم نعمة من اللَّه عليكمفاغتنموها و لا تملّموها فتحوّل نقما. 2 573 به راستى كه نياز مردم به سوى شمانعمتى است از خداوند بر شما آن را غنيمت بشماريد، و از آن خسته و ملول نشويد كهتبديل به نقمت و عذاب و انتقام الهى گردد.

2266 3-  اشدّ من الموت طلب الحاجة من غير أهلها. 2 440 از مرگسخت‏تر اين است كه انسان از نا اهل حاجت بخواهد.

2267 4-  عجبت لرجل يأتيه اخوه المسلم في حاجة فيمتنع عن قضائها ولا يرى نفسه للخير اهلا، فهب أنّه لا ثواب يرجى و لا عقاب يتّقى، ا فتزهدون فىمكارم الاخلاق 4 344 در شگفتم از مردى كه برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او آيد، واو از بر آوردن حاجتش خود دارى كند، و خود را شايسته كار خير نبيند، گيرم كه نهثوابى است كه اميد داشته باشد و نه عقابى كه از آن پرهيز شود، آيا شما در مكارماخلاق نيز بى‏رغبت هستيد 2268 5-  فوت الحاجة خير من طلبها من غير أهلها. 4 429 ازدست رفتن حاجت بهتر از خواستن آن از نا اهل است.

2269 6-  من كثرت نعم اللَّه عليه كثرت حوائج النّاس اليه. 5 329كسى كه نعمتهاى خدا بر او زياد شود

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 309

حاجتهاى مردم نيز به سويش زياد گردد.

2270 7-  من احتجت اليه هنت عليه.

5 331 كسى را كه نياز به سوى او پيدا كنى در نزد او خوار گردى. 2271 8-  من احتاج اليك كانت طاعته لك بقدر حاجته اليك. 5 366 كسى كه به تونيازمند شد فرمانبردارى و اطاعتش از تو نيز به اندازه احتياجى است كه به تو دارد.

2272 9-  من كانت له الى اللّئام حاجة فقد خذل. 5 462 كسى كه نيازبه مردمان پست پيدا كند به حقيقت كه خوار گشته است.

2273 10-  من احتاج اليك وجب اسعافه عليك. 5 468 كسى كه به تونيازمند شد كمك به او بر تو واجب است.

2274 11-  لا تخيّب المحتاج و ان ألحف.

6 341 شخص نيازمند را محروم و نوميد مكن اگر چه اصرار ورزد.

2275 12-  لا يستقيم قضاء الحوائج الّا بثلاث: بتصغيرها لتعظم، وسترها لتظهر، و تعجيلها لتهنا. 6 422 راست و درست در نيايد بر آوردن حاجتها مگر بهسه چيز: به كوچك شمردنش تا بزرگ شود، و به پنهان كردنش تا آشكار شود، و به شتابكردنش تا گوارا باشد. 

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 310

باب الحيلة (چاره جويى و مكر)

2276 1-  الحيلة فائدة الفكر. 1 108 چاره جويى فايده و ثمره فكراست.

2277 2-  امارات الدّول انشاء الحيل.

1 322 نشانه‏هاى تغيير دولتها، پديد آوردن حيله‏ها و مكرهاست. 2278 3-  التّلطّف فى الحيلة أجدى من الوسيلة. 2 114 مهربانى كردن در چاره جويىسودمند از وسيله تراشى است.

2279 4-  ربّ محتال صرعته حيلته. 4 73 چه بسا حيله‏گرى كه همانحيله‏اش او را بر زمين زند.

2280 5-  من جهل وجوه الآراء أعيته الحيل. 5 179 كسى كه از راههاىرأى‏ها و نظرها نا آگاه باشد چاره‏ها او را ناتوان كند (و راه چاره بر او مسدودگردد).

2281 6-  من قعد عن حيلته اقامته الشّدائد. 5 344 كسى كه از چارهانديشى كار خويش بنشيند (و براى آن حركتى انجام ندهد) سختى‏ها او را به پا دارند(و گرفتارش كنند)  2282 7-  لكلّ شي‏ء حيلة. 5 15 هر چيزى را حيله و راه چاره‏اىاست.

باب الحياء (شرم، آزرم)

2283 1-  الحياء جميل. 1 41 حيا و شرم، زيباست.

2284 2-  الحياء محرّمة. 1 44 حيا، باز دارنده است.

2285 3-  الحياء يمنع الرّزق. 1 71 حيا، مانع روزى شود.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 311

2286 4-  الحياء مفتاح كلّ خير. 1 93 حيا، كليد هر خيرى است.

2287 5-  القحة عنوان الشّرّ. 1 93 پر رويى و بى‏شرمى سر آغاز بدىو شرّ است.

2288 6-  الحياء مقرون بالحرمان. 1 95 حيا و شرم با محروميت(ظاهرى) همراه است.

2289 7-  الحياء غضّ الطّرف. 1 126 حيا، چشم پوشى كردن است.

2290 8-  الحياء خلق مرضىّ. 1 260 شرم و حيا خوى پسنديده‏اى است.

2291 9-  الحياء خلق جميل. 1 211 شرم و حيا خوى زيبايى است.

2292 10-  الحياء قرين العفاف. 1 152 حيا و شرم با عفت و پرهيزكارىهمراه است.

2293 11-  الحياء تمام الكرم. 1 128 حيا، همه بزرگوارى است.

2294 12-  الحياء تمام الكرم و أحسن الشّيم. 1 353 شرم تمامىبزرگوارى و بهترين خصلتهاست.

2295 13-  الحياء يصدّ عن فعل القبيح.

1 366 شرم، انسان را از كار زشت باز دارد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 312

2296 14-  الحياء من اللَّه يمحو كثيرا من الخطايا. 1 399 شرم، ازخداوند بسيارى از خطاها را محو كند.

2297 15-  الايمان و الحياء مقرونان فى قرن و لا يفترقان. 2 47ايمان و حيا هر دو به يك ريسمان بسته و با يكديگر هستند و از هم جدا نشوند.

2298 16-  السّخاء و الحياء افضل الخلق.

2 156 سخاوت و حيا برترين خصلتها هستند.

2299 17-  الحياء من اللَّه سبحانه تقى عذاب النّار. 2 143 شرم ازخداى سبحان انسان را از عذاب دوزخ نگه دارد.

2300 18-  اعفّكم أحياكم. 2 370 عفيف‏ترين شما با حياترين شماست.

2301 19-  أعقل النّاس أحياهم. 2 380 عاقل‏ترين مردم با حياترينآنهاست.

2302 20-  أحسن ملابس الدّين الحياء.

2 398 بهترين جامه‏ها و پوششهاى دين، شرم و حياست.

2303 21-  انّ الحياء و العفّة من خلائق الايمان، و انّهما لسجيّةالاحرار وشيمة الابرار. 2 584 به راستى كه حيا و عفت از خلق و خوهاى ايمان است وبه راستى اين هر دو، خصلت آزادگان و خوى نيكان است.

2304 22-  افضل المروءة الحياء و ثمرته العفّة. 2 465 بزرگترينمردانگى شرم است و ميوه آن نيز پاكدامنى است.

2305 23-  افضل الحياء استحياؤك من اللَّه. 2 421 برترين شرمها شرماز خداى سبحان است.

2306 24-  اصل المروءة الحياء و ثمرتها العفّة. 2 418 ريشه مردانگىحياست و ميوه آن هم پاكدامنى است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 313

2307 25-  أحسن الحياء استحياؤك من نفسك. 2 422 بهترين شرمها شرماز خويش است.  2308 26-  بئس الوجه الوقاح. 3 253 بد چهره‏اى است پر رويى.

2309 27-  تسربل الحياء، و ادّرع الوفاء و احفظ الاخاء، و اقللمحادثة النّساء يكمل لك السناء. 3 301 پيراهن حيا بر تن كن، و زره وفادارى بپوش،برادرى خود را حفظ كن، گفتگوى با زنان را كم كن تا بلندى مرتبه‏اى كامل شود.

2310 28-  ثمرة الحياء العفّة. 3 326 ميوه حيا پاكدامنى است.

2311 29-  حياء الرّجل من نفسه ثمرة الايمان. 3 418 شرم انسان ازخويش ميوه ايمان است.

2312 30-  رأس كلّ شرّ القحة. 4 48 اساس هر بدى پر رويى است.

2313 31-  سبب العفّة الحياء. 4 122 سبب پاكدامنى شرم و حيا است.

2314 32-  شرّ الاشرار من لا يستحيى من النّاس و لا يخاف اللَّهسبحانه.

4 171 بدترين اشرار كسى است كه از مردم شرم ندارد و از خداى سبحاننمى‏ترسد.

2315 33-  عليك بالحياء فانّه عنوان النّبل. 4 284 بر تو باد بهحيا و شرم كه سر آغاز نجابت و بزرگوارى است.

2316 34-  على قدر الحياء تكون العفّة.

4 312 به اندازه شرم و حياست پاكدامنى.

2317 35-  غاية الحياء ان يستحيى المرء من نفسه. 4 373 نهايت شرمآن است كه انسان از خود شرم كند.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 314

2318 36-  كثرة حياء الرّجل دليل ايمانه.

4 590 شرم بسيار مرد، نشانه و دليل ايمان او است.

2319 37-  قرن الحياء بالحرمان. 4 493 حيا و شرم با محروميت همراهاست.  2320 38-  من استحيى حرم. 5 142 كسى كه شرم كند محروم است.

2321 39-  من قلّ حياؤه قلّ ورعه.

5 269 كسى كه شرمش كم باشد پارسايى‏اش كم است.

2322 40-  من لا حياء له فلا خير فيه.

5 264 كسى كه شرم ندارد خيرى در او نيست.

2323 41-  من كساه الحياء ثوبه خفى عن النّاس عيبه. 5 311 كسى كهشرم جامه او را بپوشاند عيب او از مردم پنهان ماند.  2324 42-  من استحيى من قولالحقّ فهو احمق. 5 339 كسى كه از گفتن سخن حق شرم كند چنين كسى احمق و نادان است.

2325 43-  من صحبه الحياء فى قوله زايله الخناء فى فعله. 5 354 كسىكه گفتارش با شرم و حياء همراه باشد تباهى و نابودى در كار خود ندارد.

2326 44-  من لم ينصفك منه حياؤه لم ينصفك منه دينه. 5 418 كسى كهحيا و شرمش سبب انصاف او با تو نگردد، دين و آيينش نتواند او را به انصاف با تووادار كند.

2327 45-  من لم يتّق وجوه الرّجال لم يتّق اللَّه سبحانه. 5 442كسى كه از روى مردم پروا و پرهيز نداشته باشد از خداى سبحان پروايى ندارد.

2328 46-  من لم يستحى من النّاس لم‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 315

يستحى من اللَّه سبحانه. 5 442 كسى كه از مردم شرم نكند ازخداى سبحان نيز شرم نكند.

2329 47-  ثلاث لا يستحيى منهنّ: خدمة الرّجل ضيفه، و قيامه عنمجلسه لابيه و معلّمه، و طلب الحقّ و ان قلّ. 3 338 سه چيز است كه نبايد از آنهاشرم كرد: خدمت كردن به ميهمان، برخاستن انسان از جايگاه خود براى پدر و آموزگار، وطلب حق اگر چه اندك باشد.

2330 48-  من تمام المروّة أن تستحيى من نفسك. 6 26 از كمالمردانگى است كه از خود شرم كنى.

2331 49-  نعم قرين السّخاء الحياء.

6 160 چه همراه خوبى است براى سخاوت، حيا و شرم.

2332 50-  نعم قرين الايمان الحياء.

6 165 چه همراه خوبى است براى ايمان، حيا و شرم.

2333 51-  وقاحة الرّجل تشينه. 6 224 پررويى مرد (او را نزدمردمان) عيبناك كند.

2334 52-  لا يستحيينّ أحد اذا سئل عمّا لا يعلم أن يقول لا أعلم.6 277 هيچيك از شما نبايد شرم كند از اين كه هر گاه از او چيزى را بپرسند كهنمى‏داند، از اين كه بگويد: نمى‏دانم.

2335 53-  لا شيمة كالحياء. 6 354 خصلتى، همچون شرم و حيا نيست.

2336 54-  لا ايمان كالحياء و السّخاء.

6 398 ايمانى، همچون سخاوت و شرم نيست.

2337 55-  ينبغي للمؤمن أن يستحيى إذا اتّصلت له فكرة فى غير طاعة.6 440 براى مؤمن شايسته است كه از خدا شرم كند هر گاه انديشه‏اى مستمرّ در غيرفرمانبردارى خدا او را فرا گيرد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 316

باب التحية (سلام و درود)

2338 1-  انّ بذل التّحيّة من محاسن الاخلاق. 2 492 به راستى كهبذل تحيّت (سلام كردن و يا هر احسان و بخششى) از زيباييهاى اخلاق است.

2339 2-  بذل التّحيّة من حسن الاخلاق و السّجيّة. 3 266 بذل تحيّتاز زيبايى اخلاق و خوى انسانى است.

حرف «الخاء»

باب الخبر

2340 1-  اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل دراية لا عقل رواية، فانّرواة العلم كثير و رعاته قليل. 2 260 خبر و حديث را هر گاه شنيديد دريافت فهم وعلم كنيد، نه دريافت روايت و نقل، زيرا راويان علم بسيارند، ولى فهم كنندگان آن كمهستند.

2341 2-  لن يصدق الخبر حتّى يتحقّق العيان. 5 64 خبر راست نمى‏شودتا اين كه از روى عيان (و مشاهده با چشم) ثابت و محقق شود.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 317

2342 3-  ليس العيان كالخبر. 5 74 مشاهده با ديدگان (از نظر صحت واعتبار) همچون خبر نيست.

2343 4-  لا تخبرنّ الّا عن ثقة فتكون كذّابا و ان أخبرت عن غيرهفانّ الكذب مهانة و ذلّ. 6 342 جز از روى اطمينان و وثوق خبرى را نقل نكن كهدروغگو خواهى شد هر چند خبر دهى از چيز ديگرى غير از آن، كه به راستى دروغ، پستى وخوارى است.

2344 5-  لا تخبر بما لم تحط به علما.

6 265 خبر مده از چيزى كه علم و دانش تو آن را احاطه نكرده است.

باب الخبرة (آگاهى و آزمودگى)

2345 1-  الاعمال بالخبرة. 1 18 كارها به كار آزمودگى است.

باب الخديعة (نيرنگ)

2346 1-  الخديعة شؤم. 1 37 نيرنگ، شوم و ناميمون است.

2347 2-  ما العاجلة خدعتك و لكن بها انخدعت. 6 96 اين دنيا نيستكه تو را فريب داده بلكه اين تو هستى كه فريب خورده‏اى.  2348 3-  احذر أن يخدعكالغرور بالحائل اليسير، او يستزلّك السّرور بالزّائل الحقير. 2 280 بر حذر باش ازاين كه فريبندگى زود گذر اندك (دنيا) تو را فريب دهد و يا اين كه بلغزاند تو راشادمانى به چيز اندكى كه نابود شود.

2349 4-  انّ الحازم من لا يغترّ بالخدع.

2 497 به راستى كه دور انديش كسى است كه‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 318

فريب نيرنگها را نخورد.

2350 5-  ايّاك و الخديعة فانّ الخديعة من خلق اللّئيم. 2 306 سختبپرهيز از نيرنگ كه از اين كار از خلق و خوى مردمان پست و لئيم است.

2351 6-  رأس الحكمة تجنّب الخدع.

4 51 اساس حكمت و فرزانگى دورى كردن و اجتناب از نيرنگ است.

2352 7-  فساد العقل الاغترار بالخدع.

4 417 تباهى عقل به فريفته شدن در برابر نيرنگهاست.  2353 8-  قدتخدع الرّجال. 4 466 گاهى است كه مردان (بزرگ) نيز دچار نيرنگ و فريب شوند.

2354 9-  من خادع اللَّه خدع. 5 168 كسى كه با خدا نيرنگ زند،نيرنگ خورد.  2355 10-  لا دين لخدّاع. 6 393 شخص نيرنگ باز، دين ندارد.

2356 11-  ايّاك ان تخدع عن صديقك او تغلب عن عدوّك. 2 290 زنهاربپرهيز از اين كه از دوست خود فريب خورى و يا از دشمن خود مغلوب گردى.

باب الخادم (كارگر)

2357 1-  الاعمال تستقيم بالعمّال. 1 273 كارها به وسيله كارگران- يا كارگزاران-  راست آيد.

2358 2-  اضرب خادمك اذا عصى اللَّه و اعف عنه اذا عصاك. 2 194 خدمتكارخود را بزن هر گاه كه نافرمانى خدا كرد، و از او در گذر هر گاه كه تو را نافرمانىكرد.

2359 3-  اجعل لكلّ انسان من خدمك عملا تأخذه به، فانّ ذلك أحرى انلا يتواكلوا فى خدمتك. 2 220

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 319

براى هر انسانى از خدمتكاران خود كار جداگانه و مخصوصى راتعيين كن كه در برابر آن او را مورد باز خواست قرار دهى، و اين كار بهتر وشايسته‏تر است تا اين كه انجام كار را به يكديگر حواله كنند. 

باب الخذلان

(بى بهره ماندن از يارى خداوند) 2360 1-  الحرمان خذلان. 1 36محروم ماندن از كارهاى خير بى توفيقى و بى‏بهره ماندن از عنايات خداى تعالى است.

2361 2-  الخذلان ممدّ الجهل. 1 188 بى‏توفيقى و بى‏بهره‏گى ازدرگاه خدا، يارى دهنده جهل و نادانى است.

2362 3-  المخذول من له الى اللّئام حاجة. 1 397 بى توفيقى وبى‏بهره كسى است كه به لئيمان نيازمند باشد.

2363 4-  من علامات الخذلان ايتمان الخوّان. 6 16 از نشانه‏هاىبى‏توفيقى و بى‏بهره ماندن از الطاف الهى، امين دانستن مردمان خيانت كار است.

2364 5-  من علامات الخذلان استحسان القبيح. 6 38 از نشانه‏هاى«خذلان» نيكو شمردن كارهاى زشت است.

2365 6-  من دلائل الخذلان الاستهانة بحقوق الاخوان. 6 39 ازنشانه‏هاى «خذلان» سبك شمردن حقوق برادران ايمانى است.

باب الخرق (خشونت و درشتى)

 2366 1-  الخرق شين الخلق. 1 200 تندى و خشونت، زشتى خلق و خوىانسان است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 320

2367 2-  الخرق شرّ خلق. 1 200 خشونت و تندى بدترين خويهاست.

2368 3-  الخرق معاداة الاراء و معاداة من يقدر على الضّرّاء. 2 53دشمنى كردن با آراى ديگران و دشمنى كردن با كسى كه قدرت زيان رساندن به انسان رادارد حماقت و نادانى است.

2369 4-  ايّاك و الخرق فانّه شين الاخلاق. 2 293 بپرهيز از خشونتو حماقت كه سبب زشتى خلق و خوى انسان است.

2370 5-  اسوء شي‏ء الخرق. 2 378 بدترين چيزها تندى كردن و نادانىاست.

2371 6-  اقبح شي‏ء الخرق. 2 371 زشت‏ترين چيزها حماقت و خشونتاست.

2372 7-  بئس الشّيّمة الخرق. 3 250 تندى كردن بد خصلتى است.

2373 8-  رأس الجهل الخرق. 4 47 اساس نادانى خشونت و تندى است.

2374 9-  كم من رفيع وضعه قبح خرقه.

4 558 چه بسا افراد بلند مرتبه‏اى كه زشتى تندى و خشونتش او را پستكرده است.

2375 10-  من كثر خرقه استرذل. 5 183 كسى كه تندى و خشونتش زيادباشد پست شمرده شود.

2376 11-  لسان الجهل الخرق. 5 124 زبان نادانى تندى و خشونت است.

2377 12-  من الفحش كثرة الخرق. 6 35 خشونت بسيار از فحش به حسابآيد.

2378 13-  ما كان الخرق فى شي‏ء الّا شانه. 6 62 تندى و خشونت درچيزى نيامده جز آنكه آن را زشت كرده است.

2379 14-  لا خلّة أزرى من الخرق. 6 383 خلق و خويى خوارتر ازدرشتى كردن نيست.

2380 15-  لا خلق أشين من الخرق. 6 380 هيچ اخلاقى زشت‏تر از تندىو درشتى كردن نيست.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation