ترجمهغررالحكمودررالكلم(محلاتى)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 17
جلد اوّل
بسمه تعالى
پيشگفتار
بعد الحمد و الصلاة، چنين گويد بنده عاصى سيد هاشم بن السيدحسين الحسينى المحلاتى: اين حقير از حدود سى سال پيش كه توفيق تأليف و جمع آورىروايات مختلف را در تأليفات خود پيدا كردم، پيوسته نياز به كتاب نفيس غرر الحكمپيدا مىكردم، و متأسفانه تنظيم كتاب به گونهاى بود كه پيدا كردن حديث در بارهموضوعات مختلف اخلاقى و غيره بسيار دشوار بود، يعنى مؤلف عاليقدر و بزرگوار رضواناللَّه عليه آن را از روى حروف اول حديث تنظيم كرده، و از اين رو بسيار اتفاقمىافتاد كه براى يافتن يك حديث در باره موضوعاتى چون حسد و تكبر و حرص، و يا درمدح ايثار و توكل و امثال آن مجبور مىشدم تمامى كتاب را ورق بزنم، تا اين كهاوايل پيروزى انقلاب با خبر شدم كه چاپ هفت جلدى كتاب با شرح محققانه مرحوم علّامهآقا جمال خوانسارى (ره) و تصحيح و مقدمه استاد فقيد سيد جلال الدين محدث ارموى چاپشده كه پس از تهيه مجلدات مزبور متوجه شدم كه تا حدودى اين نقيصه را مرحوم محدث باتنظيم فهرستى به ترتيب موضوعات در جلد جداگانهاى كه به صورت جلد هفتم كتاب درآمده بر طرف ساخته، و اين حقير در تأليفات بعدى خود مانند چهل حديث و غيره از اينفهرست استفاده بسيارى بردم،
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 18
فللّه درّه و عليه اجره.
ولى با اين حال فهرست مزبور نيز خالى از نقص و ايراد نبودمانند اين كه: 1- در كلمات طولانى امام عليه السّلام تنها به نقل قسمت اول آناكتفا كرده و با گذاردن چند نقطه و ذكر شماره جلد و صفحه اكتفا كرده و دنباله حديثرا نياورده.
2- كلمات باحروف ريز و بدون اعراب نقل شده.
3- بسيارى ازاحاديث مربوطه از قلم افتاده و ذكر نشده و يا تكرار شده.
4- بسيارى ازحديثهايى كه در بابهاى فهرست ذكر شده، مربوط به آن باب نبوده و ذكر آنها در بابهاىديگر مناسب و يا لازم بوده كه از اين جهت غفلت شده.
5- بسيارى ازبابها از قلم افتاده و حديثهاى آن بدون باب و عنوان ذكر شده و به هم ريختگىهاىديگرى كه ما تلاش فراوانى در رفع آنها كرديم.
و البته فهرست مزبور چون به دست شاگردان آن مرحوم تنظيم شدهاست اين گونه اشكالات و نقصها چندان دور از انتظار نبوده، گذشته از اين كه درتنظيم فهرست بيش از اين هم كه روايات را بصورت اجمالى و بدون اعراب نقل كنندانتظارى نمىرفت.
و اما شرح و ترجمه مرحوم علامه بزرگوار آقا جمال خوانسارى قدّسسرّه با اين كه بسيار علمى و محققانه نوشته شده و حكايت از تبحّر و احاطه وسيع اينعالم جليل القدر به علوم و معارف عاليه اسلامى دارد، و نسبت به ترجمهها و شرحهاى ديگرىكه بر آن نگاشتهاند جامعتر و كاملتر و شايد قابل مقايسه نيست، ولى با اين حالاين شرح و ترجمه نيز خالى از اشكال نبود كه مهمترين آن قلم سنگين و بكار بردنواژهها و اصطلاحاتى بود كه براى نسل امروز قدرى نا مأنوس مىنمود، و مقيّد بودنآن مرحوم به ترجمه تحت اللفظى كلمات و احاديث كتاب، كه فهم آن براى عوام مردم وآنها كه با ادبيات عرب و پارسى نا آشنا هستند كار بسيار مشكل و دشوارى بود.
از اين رو اين جانب از دو سال پيش در صدد بودم اگر فرصتى بدستآمد و خداى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 19
عز و جل توفيقى عنايت كرد، و اجل مهلت داد، فهرست مزبور راتكميل كرده و نقصهاى آن را در حدّ وسع و توان بر طرف نموده، و پس از اعراب گذارىبا قلمى روان و ساده آن را ترجمه نموده و در اختيار همميهنان عزيز قرار دهم، شايداز اين رهگذر عنايتى از سوى صاحب اين سخنان دربار، و بيان كننده اين كلمات آموزندهو انسان ساز: سرور اوليا و سيد اوصياء حضرت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهالصلاة و عليه السلام به اين رو سياه گنهكار بشود، و در روز وا نفساى قيامتوسيلهاى براى جلب شفاعت آن بزرگوار از اين حقير بىمقدار باشد.
متأسفانه مشاغل گوناگون از يك طرف، ضعف قواى بدنى و عوارض سنّىو بيمارى از سوى ديگر، اين فرصت را به دست نمىداد، و گاهى هم كه به فكر شروع كارمىافتادم دور نمايى بس دشوار و راهى پر نشيب و فراز و طولانى در برابر ديدگانممجسم مىشد كه موجب انصراف مىگشت.
تا اين كه ايام نوروز سال 1377 و تعطيلات نوروزى پيش آمد، وفرصت خوبى براى شروع كار پيدا شد و با تكيه بر الطاف الهى و توفيقات ربّانى كههمواره شامل حال اين رو سياه بوده دست به كار شدم و به راستى عنايات و توفيقاتالهى «من حيث لا احتسب» به كمك و يارى آمد، و خيلى زودتر از آنچه فكر مىكردمتوفيق انجام آن را يافتم و تمامى كتاب در مدتى كوتاهتر از چهار ماه ترجمه و اعرابگذارى و آماده چاپ گرديد كه خداى سبحان را بر اين توفيق بزرگ سپاسگزارى مىكنم.
و اينك چند جمله در باره كتاب و مؤلف بزرگوار آن.
شرح حال كوتاهى از مؤلف
مؤلف كتاب غرر الحكم، عالم بزرگوار و محدث عالى مقام، قاضىناصح الدين ابو الفتح عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى ملقب به سيد ناصح الدين ازعلماء قرن پنجم هجرى و متوفاى سال 510 هجرى قمرى است، و مرحوم ابن شهر آشوب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 20
متوفاى سال 588 از ايشان اجازه نقل روايت داشته، و معاصر سيدرضى، و سيد مرتضى و شيخ طوسى بوده است.
و «آمد» چنانچه از قاموس و تقويم البلدان نقل شده، شهرى استميان دجله و فرات.
بزرگانى همچون ابن شهر آشوب و علامه مجلسى (ره) و محدث نورى وصاحب كتاب روضات الجنات و محدث قمى (ره)، مؤلف بزرگوار را ستوده، و كتاب او را ازكتب معتبره دانسته و در كتابهاى مرحوم مجلسى و محدث نورى و ديگران روايات زيادى رااز اين كتاب نقل كردهاند. كه از آن جمله از معاصرين مرحوم خيابانى در كتابريحانة الادب در باره آن بزرگوار چنين گويد: «آمدى، عبد الواحد بن محمّد بن محفوظبن عبد الواحد تميمى آمدى، عالم فاضل محدّث قاضى شيعى امامى مكنّى به ابو الفتح وملقّب به سيّد ناصح الدين مؤلّف كتاب غرر الحكم و درر الكلم در كلمات حكميّهمرتضويّه علويّه كه آقا جمال خوانسارى سالف الترجمه شرحش كرده، و ابن شهر آشوبمتوفّى در سال 588 ه. در روايت كتاب مذكور از مؤلّفش اجازه داشته، و در بحارالانوار نيز از آن كتاب روايت كرده، و به خود آمدى و كتاب مذكور او كه در بمبئى وقاهره و مصر چاپ شده اعتماد مىنمايد، و آمدى در سال پانصد و دهم هجرت (510 هجرىقمرى) وفات يافت و بعضى كه او را از عامّه پنداشتهاند به خطا رفتهاند».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 21
و اما در مورد كتاب غرر الحكم
مؤلف بزرگوار در اين كتاب قريب يازده هزار حديث از سخنان كوتاهو كلمات قصار امير المؤمنين عليه السّلام را گرد آورى كرده و به راستى زحمتفراوانى در اين راه كشيده و اين كلمات را كه به گفته ارباب تراجم بيش از چهار هزاربيت- در اصطلاح گذشتگان - مىباشد از روى كتابهاى بسيارى جمع آورى و گرد آورده،و در آغاز و خطبه كتاب چنين فرموده: «شكر و سپاس معبودى را كه سزاست كه به همراهىتوفيق ما را به جادّه طريق معرفت خويش رهنما گرديده، و به سبب آراستگى ما به زيورتوحيد او ما را بر همه بندگان ديگر مزيّت بخشيده، حمد مىكنم او را بر نعماىجداگانه و آلاى توامانش، حمدى كه قاصر باشد از وصول به نهايت آن انديشههاىجهانيان، و عاجز ماند از شمردن آحاد آن دريافتهاى عالميان.
و گواهى مىدهم كه نيست معبودى مگر خدا، تنهاست، نيست انبازىاز براى او، مثل گواهى كسى كه گويا باشد به راستى زبانش، و پر باشد از اعتقاد بهحق، دل اخلاص نشانش.
و گواهى مىدهم كه حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله برگزيدهاوست از ميان ساير عباد، و رسول دعوت كننده به راه راستى و سداد، فرستاده است اورا به رسالت در حالتى كه همگى امّتان پيرو مذاهب باطله بودند و تابع يكديگر درگمراهىها.
پس به راهنمايى پيغمبر خود صلوات اللَّه و سلامه عليه و آلهشناسانيد به ايشان راههاى واضح دين را، و روشن كرد از براى ايشان پلّههاى يقينرا، تا اين كه روشن گشت حق و درخشان گرديد، و هلاك شد باطل و كشته شد.
درود و رحمت الهى باد بر آن حضرت و بر آل و اهل بيت او كهبرگزيدگان نيكوكارند، و بر صحابه او كه برگزيده شدگان نيكوكردارند، رحمتى كهمنقطع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 22
نشود در اوقات شب و ساعات روز.
بعد از حمد و صلاة: گفته است اسراف كننده بر نفس خود محتاج بهرحمت ربّانى عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد آمدى تميمى- خوشنود باد از اوخدا- پس به درستى كه باعث بر تخصيص فوايد اين كتاب و تعليق آنها و جمع كلمات آن وتنميق آنها، چيزى است كه شاد گشته به آن ابو عثمان جاحظ از خود و شمرده آن را، ونوشته آن را در دفتر خود و تحديد كرده آن را، كه آن عبارت از صد كلمه حكمت است كهبه اعتبار تازگى مضامين و معانى رميده از اسماع و جامع انواع انتفاعند كه آنها راجمع و ضبط كرده از حضرت امير المؤمنين عليّ بن ابى طالب عليه السّلام، پس با خودگفتم كه خدايا به فريادرس مرا... تعجّب است از اين مرد كه علامه زمان و يگانهامثال و اقران بوده است با وجود تقدّم در فنون علم و برآمدگى بر ذروه مراتب بهفهم، و نزديكى او به صدر اوّل و بخش گرفتن او در فضيلت به سهم افزونتر و بهرهبزرگتر، چگونه نابينا گشته از بدر منير و راضى شده از بسيار به اندك و آيا هستآنچه او ذكر كرده از جمله كلمات حكمت آيات آن حضرت مگر بعضى از كلّى، و اندكى ازجلّى، و شبنمى از باران بسيار بزرگ قطرهاى، و به درستى كه من با وجود گرفتگى دل وكوتاهى مرتبه از رتبه كمال، و اعتراف به- عجز از دريافت غايت رتبه افاضل ازصدرهاى پيشينيان و قصور از جريان در ميدان ايشان، و كم وزنى نسبت به اوزان آنسنجيده روشان، جمع كردم اندكى از حكمتهاى قصيره آن حضرت، و قليلى از سخنان بزرگ منزلتآن والا رتبت را، كه لال و بىزبانند ارباب بلاغت از معارضه آن، و نوميدند اهلحكمت از آوردن مثل و مانند آن.
و خدا داناست كه نيستم من در اين باب مگر مانند كسى كه از دريابه كف آب بر گيرد، و مثل شخصى كه معترف به تقصير باشد، هر چند مبالغه در وصف آننمايد، و چگونه چنين نباشد و حال آنكه آن حضرت- بر او باد درود- بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 23
جرعه نوش از سرچشمه علم نبوى، و جمع كننده ميان هر دو پهلوىخود علم الهى را، چنانكه خود او مىفرمايد و قول او حق، و سخن او راست است بهطريقى كه رسانيدهاند پيشوايان نقل «إنّ بين جنبىّ لعلما جمّا لو اصبت له حملة»،يعنى به درستى كه در ميان دو پهلوى من جا گرفته علم بسيارى كاشكى مىيافتم از براىاو حاملان چند را كه تاب حمل و توانايى تحمّل آن را داشته باشند، و به تحقيق كه منبه جهت اختصار انداختهام سندهاى آنچه را جمع كردهام و مرتّب ساختهام به ترتيبحروف معجم سخنان آن را، و گردانيدهام آنچه را موافق بودند با يكديگر از اواخرحكمتهاى آن حضرت، و مطابق بودند با هم از خاتمههاى كلمات آن والا رتبت مسجّعهمراه يكديگر، به جهت آنكه كلام سجع انتظام جا كنندهتر است در گوشها، و گرانقدرتر است در دلها و خاطرها، به جهت آنكه نفوس خواهان منظوم سخنان، و دورى گزين ازمنثور آنانند، تا اين كه آسان باشد حفظ و ضبط آن بر خواننده آن، و شيرين باشد لفظشدر مذاق ناظر در آن و فراگيرنده از درّهاى آن، با آنكه قطع و اختصار كردهام اكثرآنها را، از بيم كلفت درازى در حالتى كه اكتفا كردهام به آنچه در آن است شفا ازاندوه، و بىنيازى از براى خداوند عقل و ادب، و نام كردهام اين كتاب را «غررالحكم و درر الحكم» در حالتى كه اميدوارم از جناب اقدس الهى حسن ثواب را، و پناهجويندهام به حضرت ايزدى از هر عيبى، و نيست توفيق مگر به خداوند عالميان، و براوست توكّل من و به سوى اوست بازگشت من» .
و مرحوم محدث ارموى پس از تحقيق بسيارى در مقدّمه كتاب در بارهآن چنين گويد: «از ملاحظه اين مقدّمه تا حدّى روشن شد كه كتاب شريف غرر الحكم ودرر الكلم چه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 24
اندازه ارزش و اهميّت دارد، زيرا معلوم شد كه آن مجموعهاى ازكلمات طيّبات امير المؤمنين على عليه السّلام است، و گرد آورنده و تضمين كنندهصحّت آن ابو الفتح عبد الواحدى آمدى است، و شارح آن جمال الدّين محمّد خوانسارىاست، كه از شمّهاى از مناقب هر يك از آن دو نفر در اين مقدّمه ياد شد، و اين وصفخود در معرّفى آن كافى است زيرا «ما وراء عبّادان قرية» يعنى بالاتر از اين وصفىدر اين مورد نمىتوان ياد كرد.
نظر به اين اهمّيّت، علماى اسلام از قديم الايّام تا كنون مقامآن را محفوظ داشته و استفاده از آن را مورد علاقه و پيشنهاد همّت و مطمح نظر خودگردانيده، و خلفا عن سلف يعنى پدر بر پدر و نيا بر نيا، نسخ اين كتاب را فراهممىكرده و در دسترس استفاده خود قرار مىدادهاند. بزرگترين شاهد براى اين مطلبملاحظه كثرت نسخ آن است زيرا چون به كتابخانههاى عمومى و خصوصى جهان و مخصوصابلاد اسلام كه از حوادث روزگار و دستبرد تلف ايّام سالم مانده و به نسل كنونىرسيده است نظر مىكنيم مىبينيم در غالب آنها چند نسخه و يا لا اقلّ يك نسخه از آنوجود دارد، و به عبارت ديگر چون مقايسه نسخ كتاب با همديگر مىكنيم مىبينيم اينكتاب جزء دستهاى از كتب قرار مىگيرد كه مسلمانان به آنها ابراز علاقه زيادى كردهو در هر عصرى براى تكثير نسخ آنها و ابقاى آنها از پيش آمدهاى بد و آفات گوناگون،وسائلى فراهم مىكردهاند، دليل بر اين مطلب وجود نسخ عتيقه و قديمه اين كتاب شريفاست كه به طور وفور در بلاد اسلامى مشاهده مىشود، و غالب اين نسخ داراى مزيّتهايىاز جهت تصحيح و ترجمه و تذهيب و داشتن جلدهاى قيمتى قابل ارزش بلكه داشتن قابچوبين و غيره مىباشد، و اين خود كشف از كثرت علاقه و فرط محبّت و ابراز قدر دانىمسلمين نسبت به آن مىكند و هو المقصود».
و نيز ايشان از قول دكتر حسن مينوچهر نقل كرده كه گويد:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 25
«نسخ متعدّدخطّى از اين كتاب در كتابخانههاى معتبر تركيّه و انگلستان و فرانسه و هندوستان درآستانه قدس رضوى و مجلس شوراى ملّى و مدرسه عالى سپهسالار موجود است كه در صورتتمايل با مراجعه به فهرست كتابخانهها و بخصوص بروكلمن خصوصيّات هر نسخه معلومخواهد شد».
و اينك چند تذكر
1- هر چه درپاورقى از شارح (ره) نقل شده، منظور همان عالم جليل القدر و علامه محقق عالى مقاممرحوم آقا جمال خوانسارى رضوان اللَّه عليه است، كه مرحوم محدث ارموى در مقدمه شرحغرر الحكم در بارهاش چنين گويد: «جمال الدّين محمّد خوانسارى شارح كتاب حاضر يكىاز علماى نامى و دانشمندان معروف جامعه شيعه است كه در نشر معارف حقّه و ترويجمذهب تشيّع قدمهاى بزرگى برداشته و خدمات بر جسته بسيار درخشانى را انجام داده وآثار گرانبهاى جاودانى از خود در صفحه روزگار باقى و پايدار گذاشته است.
2- در آغازكلمات و سخنان امام عليه السّلام دو نوع شماره گذارى شده، كه يكى مربوط بهشمارههاى همان بابى است كه روايات آن ذكر گرديده، و ديگر مربوط به شماره مسلسلكلمات است، و در پايان روايت نيز شماره جلد و صفحه شرح غرر الحكم مرحوم آقا جمالخوانسارى، براى كسانى كه بخواهند به اصل حديث مراجعه كنند ذكر گرديده است.
3- غرر الحكمهمان گونه كه قبلا اشاره شد چاپهاى متعددى دارد، زيرا بارها در ايران، بمبئى،صيدا، مصر و سوريه به چاپ رسيده، كه به نظر ما همين چاپ هفت جلدى كه از روى چندنسخه مقابله و تصحيح شده صحيحتر به نظر رسيد و همان را متن كار و اصل قرار داديم،و اگر روايتى در جاى ديگرى مانند نهج البلاغه نيز نقل شده بود با آنها نيز تطبيق ومقابله كرديم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 26
4- از نظرتنظيم موضوعى، ما همان فهرست كتاب را كه جلد هفتم چاپ دانشگاه با شرح مرحوم آقاجمال خوانسارى و كار مرحوم محدث ارموى و شاگردان ايشان بود، معيار كار و اصل قرارداديم، و البته همان گونه كه در آغاز پيش گفتار گفته شد، ما سعى كرديم نواقص كاررا بر طرف كرده و آن را تكميل كنيم، و به همين منظور به وسيله برخى از فضلا مجدداتمامى احاديث كتاب را فيشبردارى كرده و هر چه از قلم افتاده بود كه بالغ بر پانصدحديث بود ضميمه كرده و هر چند حديثى را كه افتاده بود در باب خود اضافه كرديم، وآنها را كه اشتباها جا به جا شده بود، به بابهاى مربوطه بدان برديم، و همه را معربكرديم، اميد است كه توانسته باشيم يك كار كاملى را از اين نظر انجام داده باشيم.
5- اين فهرستبه ترتيب حروف عربى و موضوعات و واژههاى عربى تنظيم شده كه البته ترجمه هر واژه،به فارسى در زير آن ذكر شده و در فهرستى هم كه در آغاز كتاب آوردهايم، ترجمههاىفارسى در مقابل واژههاى عربى قرار داده شده كه براى فارسى زبانان قابل استفادهباشد.
در پايان به اطلاع خوانندگان محترم مىرسانيم كه با تمامكارهايى كه ما انجام داديم ولى با اين حال مدّعى نيستيم كه كار ما نيز عيب و نقصىندارد، و شايد ديگران نيز بيايند و نواقص كار ما را بر طرف كنند، و از خوانندهمحترم نيز درخواست مىكنيم اگر تذكرى داشتند به وسيله ناشر به ما اطلاع دهند.
و الحمد للَّه اولا و آخرا 22 ربيع الثاني 1419 قمرى برابر با24 مرداد ماه 1377 شمسى تهران- سيد هاشم رسولى محلّاتى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 27
حرف «الألف»
باب الابل (شتر)
1 1- اطلبواالخير فى اخفاف الابل طاردة و واردة. 2 255 خير و بركت را در پاهاى شتر بجوييد آنگاه كه مىرود و آن گاه كه باز مىگردد.
باب الايثار
(از خود بازگرفتن و به ديگران دادن) 2 1- الايثار فضيلة. 1 39 ايثار (برگزيدن ديگران بر خود)فضيلت و برترى است.
3 2- الايثاراشرف الاحسان. 1 107 ايثار شريفترين نيكوكارى است.
4 3- الايثارشيمة الابرار. 1 159 ايثار خوى نيكان است.
5 4- الايثارغاية الاحسان. 1 215 ايثار نهايت نيكوكارى است.
6 5- الايثارأشرف الكرم. 1 228 ايثار شريفترين بزرگوارى است.
7 6- الايثارأعلى الاحسان. 1 235 ايثار والاترين نيكوكارى است.
8 7- الايثاراعلى المكارم. 1 242 ايثار والاترين صفات انسانى است.
9 8- الايثارأفضل عبادة و أجلّ سيادة. 1 300 ايثار برترين عبادت و بزرگترين آقايى است.
10 9- الايثاراعلى مراتب الكرم و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 28
افضل الشّيم. 1 372 ايثار برترين مرتبههاى بزرگوارى وبالاترين خلق و خوى انسانى است.
11 10- الايثارأحسن الاحسان و أعلى مراتب الايمان. 2 31 ايثار بهترين نيكوكارىها و والاترينمرتبههاى ايمان است.
12 11- الايثارسجيّة الأبرار و شيمة الاخيار. 2 164 ايثار شيوه نيكان و خلق و خوى برگزيدگان است.
13 12- ايّاك والاستيثار بما للنّاس فيه اسوة، و التّغابى عمّا وضح للنّاظرين فانّه مأخوذ منكلغيرك. 2 317 سخت بپرهيز از اين كه آنچه را مردم در آن يكسان بهره دارند براى خودبرگزينى، و اين كه خود را از آنچه براى هر بيننده آشكار گرديده به غفلت وا دارى وبه خود اختصاص دهى، كه آن از تو گرفته و به ديگرى داده خواهد شد.
14 13- افضلالسّخاء الايثار. 2 378 برترين جود و بخشش ايثار است.
15 14- احسنالكرم الايثار. 2 382 نيكوترين بزرگوارى ايثار است.
16 15- بالايثار يسترقّ الاحرار. 3 199 با كمند ايثار، آزادگان به بردگى در آيند.
17 16- بالايثاريستحقّ اسم الكرم.
3 216 به وسيلهايثار آدمى شايسته نام بزرگوارى است.
18 17- بالايثار على نفسك تملك الرّقاب. 3 227 به وسيله ايثار و برگزيدن ديگران بر خودآنان را فرمانبر خويش گردان.
19 18- خيرالمكارم الايثار. 3 421 بهترين صفات انسانى ايثار است.
20 19- عندالايثار على النّفس تتبيّن جواهر الكرماء. 4 326 در هنگام ايثار ديگران بر خويشتنگوهر مردمان بزرگوار آشكار گردد.
21 20- غايةالمكارم الايثار. 4 371
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 29
نهايت بزرگوارىها ايثار است.
22 21- كفىبالايثار مكرمة. 4 578 براى بزرگوارى انسان ايثار بس است (و براى رسيدن به بزرگىكافى است كه خوى ايثار در آدمى پديد آيد).
23 22- من آثرعلى نفسه بالغ في المروّة. 5 255 كسى كه ديگران را بر خود برگزيند به كمالجوانمردى رسيده است.
24 23- من آثرعلى نفسه استحقّ اسم الفضيلة. 5 380 كسى كه ديگرى را بر خود مقدّم دارد شايسته نامفضيلت و برترى است.
25 24- من آثركبنشبه فقد اختارك على نفسه. 5 460 كسى كه در مال خود بر تو ايثار كند تو را برخويش برگزيده (و شايسته نام ايثارگرى است).
26 25- من أفضلالاختيار التّحلّى بالايثار. 6 44 از برترين انتخابها آن است كه آدمى خود را بهزيور ايثار بيارايد.
27 26- من أحسنالاحسان الايثار.
6 34 ازنيكوترين احسانها ايثار است.
28 27- لا تكملالمكارم إلّا بالعفاف و الايثار. 6 396 بزرگوارى كامل نگردد جز به پاكدامنى وايثار.
29 28- أعلىمراتب الكرم الإيثار.
2 392 والاترينمرتبههاى كرم و بزرگوارى ايثار است.
30 29- خيرالنّاس من كان في عسره مؤثرا صبورا. 3 435 بهترين مردم كسى است كه در تنگدستىايثارگر و پر شكيب باشد.
باب الاثم (گناه)
31 1- من لوازمالورع التّنزّه عن الآثام. 6 26 از لوازم پارسائى پاكدامنى از گناهان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 30
است.
32 2- ما ظفرمن ظفر الاثم به. 6 61 پيروز نيست آن كس كه گناه بر او چيره گشته است.
33 3- نيلالجنّة بالتّنزّه عن المآثم.
6 170 به دستآوردن بهشت با پاكدامنى از گناهان است.
34 4- لا تصرّعلى ما يعقب الاثم.
6 275 پا فشارىمكن بر چيزى كه گناه را به دنبال دارد. 35 5- لا ورع كتجنّب الآثام. 6 364 هيچپارسايى همچون پرهيز از گناهان نيست.
36 6- لا مروّةكالتّنزّه عن المآثم. 6 377 هيچ جوانمردى مانند پاكدامنى از گناهان نيست.
باب الاجل (مرگ، زمان)
37 1- الرّحيلوشيك. 1 45 كوچ از دنيا نزديك و شتابان است.
38 2- الاجليصرع. 1 45 مرگ آدمى را در اندازد.
39 3- الاجلجنّة. 1 48 مدت مقرّر عمر، سپرى است كه انسان را نگه مىدارد.
40 4- الاجلحصن حصين. 1 133 مدت عمر مقرّر، دژى استوار و محكم است.
41 5- الآجالتقطع الآمال. 1 153 فرا رسيدن زمان مرگ، آرزوها را قطع كند (و ميان آدمى وآرزوهايش جدايى افكند).
42 6- الاجليفضح الامل. 1 167 با رسيدن مرگ آرزو رسوا شود.
43 7- الاجلحصاد الامل. 1 167 مرگ، درو كننده آرزو است.
44 8- الا وانّكم في ايّام امل من ورائه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 31
اجل، فمن عمل في ايّام امله قبل حضور اجله نفعه عمله و لميضرره اجله. 2 335 آگاه باشيد كه شما در روزهاى آرزويى بسر مىبريد كه پيامد آنمرگ است، و هر آن كس كه در روزهاى آرزو و پيش از رسيدن مرگش كارى انجام دهد، آنكار سودش دهد و مرگش زيانى به او نرساند.
45 9- أقربشيء الاجل. 2 383 نزديكترين چيزها مرگ است.
46 10- اصدقشيء الاجل. 2 371 درستترين و راستترين چيزها مرگ است (كه هيچ ترديدى در آمدن آننيست).
47 11- انّ اولياءاللّه تعالى كلّ مستقرب اجله مكذّب امله، كثير عمله قليل زلله. 2 545 به راستى كهدوستان خداى تعالى آنهايى هستند كه مرگ خود را نزديك و آرزوى خود را دروغ بدانند،آنكه كار و عملش بسيار و لغزشش اندك باشد.
48 12- انّالمرء يشرف على امله فيقطعه حضور اجله، فسبحان اللَّه لا امل يدرك و لا مؤمّليترك. 2 554 به راستى كه آدمى نزديك شود به رسيدن به آرزوى خود كه ناگهان مرگش فرامىرسد و او را از رسيدن به آرزو جدا مىكند، منزّه است خدا كه در اين صورت نه بهآرزويى رسيده و نه آرزومندى به جاى مانده.
49 13- إذابلغتم نهاية الآمال فاذكروا بغتات الآجال. 3 120 هر گاه به پايان آرزوها رسيديد،مرگهايى را به ياد آوريد كه ناگهان در رسند.
50 14- إذاحضرت الآجال افتضحت الآمال. 3 120 هنگامى كه مرگها فرا رسند آرزوها رسوا شوند.
51 15- آفةالامل الاجل. 3 112 آفت آرزو، مرگ است.
52 16- آفةالآمال حضور الآجال.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 32
3 110آفتآرزوها، فرا رسيدن مرگها است.
53 17- جعلاللَّه لكلّ شيء قدرا و لكلّ قدرا اجلا. 3 369 خداوند براى هر چيزى اندازهاى وبراى هر اندازهاى نيز زمانى را مقرّر فرموده.
54 18- صدقالأجل يفصح كذب الأمل. 4 215 راستى و درستى مرگ و قطعى بودن آن دروغ بودن آرزو راآشكار سازد.
55 19- عندحضور الاجال تظهر خيبة الامال. 4 322 در هنگام فرا رسيدن مرگها زيانبار بودنآرزوها نمايان گردد.
56 20- عندهجوم الاجال تفتضح الأمانى و الآمال. 4 322 هنگام شبيخون مرگها، آرزوها رسوا شود.
57 21- في كلّلحظة اجل. 4 396 در هر لحظهاى أجلى است (كه ممكن است در همان لحظه اجل فرا رسد).
58 22- قد غابعن قلوبكم ذكر الآجال، و حضرتكم كواذب الآمال.
4 480 ياد مرگاز دلهاتان رخت بر بسته، و آرزوهاى دروغين نزد شما جاى گرفته.
59 23- كلّمؤجّل يتعلّل بالتّسويف.
4 540. اهل دنياهر چيز مدّت دارى را به امروز و فردا كردن بهانه جويى كنند و به تأخير اندازند. 60 24- كلّ آت قريب. 4 530 هر آيندهاى (مانند مرگ) نزديك است.
61 25- كم منمسوّف بالعمل حتّى هجم عليه الاجل. 4 552 چه بسيار انسانى كه براى انجام عمل امروزو فردا كند تا ناگهان مرگ بر او شبيخون زند.
62 26- كفىبالاجل حارسا. 4 574
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 33
مدت مقرّر عمر براى نگهبانى آدمى بس است (كه تا سر نرسد آدمىاز دنيا نرود).
63 27- لكلّاجل كتاب. 5 10 هر أجل و مدتى را (از مرگ و غير آن) نوشتهاى است (كه قلم تقدير برآن رقم خورده).
64 28- لكلّاجل حضور. 5 12 هر مرگى را حضورى است، و سرانجام روزى فرا رسد.
65 29- من راقباجله قصّر أمله. 5 193 كسى كه نگران مرگش باشد آرزويش را كوتاه گرداند.
66 30- لكلّاحد سائق من اجله يحدوه. 5 20 أجل و مرگ هر يك از انسانها رانندهاى است كه او رابه سوى مرگ مىراند و به جلو مىبرد.
67 31- لو ظهرتالاجال لافتضحت الامال. 5 112 اگر مرگها آشكار گردد آرزوها رسوا شود.
68 32- لوفكّرتم في قرب الاجل و حضوره لامرّ عندكم حلو العيش و سروره. 5 114 اگر در نزديكىمرگ و فرا رسيدن آن انديشه مىكرديد قطعا شيرينى زندگى و خوشى آن در كام شما تلخمىشد.
69 33- لورأيتم الأجل و مسيره لأبغضتم الأمل و غروره. 5 114 اگر سر رسيد مرگ و مسيرش راببينيد آرزو و فريبكارى آن را دشمن و مبغوض مىداريد.
70 34- مناستقصر بقاءه و اجله قصر رجاءه و امله. 5 375 كسى كه ماندن در دنيا و أجل خود راكوتاه بداند، اميد و آرزويش كوتاه شود.
71 35- منالاجال انقضاء الساعات.
6 9 گذشتنساعتها از فرا رسيدن زمان مرگ خبر دهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 34
72 36- ما اقربالاجل من الامل. 6 57 چقدر نزديك است زمان فرا رسيدن مرگ به آرزو.
73 37- ما اقطعالاجل للامل. 6 58 چه برنده است أجل براى اميد و آرزو (كه با رسيدن آن آرزوها قطعگردد).
74 38- ما أنزلالموت منزله من عدّ غدا من اجله. 6 88 در جايگاه خود فرود نياورده مرگ را كسى كهفردا را از عمر خود بشمار آورد.
75 39- ما عسىان يكون بقاء من له يوم لا يعدوه، و طالب حثيث من أجله يحدوه. 6 111 چه اميدى بهماندن دارد كسى كه بالاخره روزى را در پيش دارد كه از آن نگذرد، و مرگش در آن روزفرا رسد، و خواهان شتابانى از اجل خود را از پى دارد كه او را دنبال كند.
76 40- نعمالدّواء الاجل. 6 160 فرا رسيدن مرگ داروى خوبى است.
77 41- نفسالمرء خطاه الى اجله.
6 170 نفسهاىآدمى گامهايى است كه به سوى مرگ بر مىدارد.
78 42- لا جنّةاوقى من الأجل. 6 377 سپرى، نگه دارندهتر از اجل و مدت مقرر نيست.
79 43- لا شيءاصدق من الاجل.
6 382 چيزى ازرسيدن مرگ راستتر نيست.
80 44- رحماللَّه امرأ بادر الاجل، و احسن العمل لدار اقامته و محلّ كرامته. 4 43 خدا رحمتكند كسى را كه پيشى گيرد بر اجل، و نيكو كند عمل خود را براى سراى جاويدان وجايگاه كرامت خويش.
81 45- رحماللَّه امرء قصّر الامل، و بادر الاجل، و اغتنم المهل، و تزوّد من العمل. 4 43 خدارحمت كند كسى را كه آرزو را كوتاه كند و بر اجل خويش پيشى گيرد، و فرصت را مغتنمشمرد، و از عمل توشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 35
برگيرد.
82 46- سابقواالاجل فانّ النّاس يوشك ان ينقطع بهم الامل فيرهقهم الاجل.
4 151 پيشىگيريد بر مرگ كه به راستى نزديك است كه اميد از مردم بريده شود، و مرگ ايشان رادريابد.
83 47- كلّماقاربت أجلا فأحسن عملا.
4 618 به هراندازه به مدّتى نزديك شوى به همان نسبت عملى نيكو انجام ده.
84 48- من دنامنه أجله لم تعنه حيله. 5 376 كسى كه مرگش نزديك شود، چاره و حيلههايش او را يارىنكند (و به كارش نيايد).
85 49- معالسّاعات تفنى الآجال.
6 121 با گذشتساعتها عمرها فانى گردد.
86 50- جعلاللَّه لكلّ عمل ثوابا، و لكلّ شيء حسابا، و لكلّ اجل كتابا. 3 370 خداوند براىهر عملى، پاداشى و براى هر چيز، حسابى و براى هر اجلى و مرگى نوشتهاى قرار دادهاست.
باب التّأخير (پس انداختن كار)
87 1- تأخيرالشّرّ افادة خير. 3 315 پس انداختن كار بد، خير و خوبى را سود دهد (زيرا چه بساسبب شود كه آن كار بد انجام نشود).
88 2- ليس منعادة الكرام تأخير الإنعام. 5 81 رسم بزرگان نيست كه انعام و بخشش را به تأخيراندازند.
89 3- من كمالالحلم تأخير العقوبة.
6 24 به عقبانداختن كيفر نشانه كمال حلم و بردبارى است.
90 4- لا تؤخّرانالة المحتاج الى غد فانّك لا تدرى ما يعرض لك و له في غد. 6 315 عطا كردن بهنيازمند را به فردا مينداز و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 36
همين امروز انجام ده چون نمىدانى فردا بر سر تو و او چه خواهدآمد و چه بسا موفق به اين كار نشوى.
باب الآخرة و الترغيب اليها
(سراى جاويدان وترغيب بدان) 91 1- الآخرة فوز السّعداء. 1 183 آخرت، سراى رستگارى نيك بختان است.
92 2- اشتغالكباصلاح معادك ينجيك من عذاب النّار. 1 385 سرگرمى تو به اصلاح روز واپسين خود، تورا از عذاب دوزخ رهايى بخشد.
93 3- الرّابحمن باع العاجلة بالآجلة.
1 386 سود برندهدر بازار دنيا آن كسى است كه دنياى حاضر را به آخرتى كه به دنبال آيد بفروشد.
94 4- المال والبنون زينة الحياة الدّنيا و العمل الصّالح حرث الآخرة.
2 62 دارايى وپسران، زيور زندگى دنيا است، و كار شايسته نيز كشت و زراعت آخرت مىباشد.
95 5- احوالالدّنيا تتبع الاتّفاق و احوال الآخرة تتبع الاستحقاق. 2 116 دگرگونىهاى دنيا برحسب اتفاق است و از روى شايستگى و استحقاق نيست، ولى احوال آخرت به شايستگى افرادو انسانها بستگى دارد.
96 6- الحازممن لم يشغله غرور دنياه عن العمل لاخراه. 2 104 دور انديش كسى است كه دنيا از عملبراى آخرت او سرگرمش نكند.
97 7- الآخرةدار مستقرّكم فجهّزوا اليها ما يبقى لكم. 2 121 سراى آخرت خانه ماندنى شما است پسآنچه را برايتان ماندنى است براى آنجا تهيّه كنيد.
98 8- اجعلهمّك و جدّك لآخرتك.
2 179 همه اندوهو تلاش خود را براى آخرت خود قرار ده.
99 9- اجعلهمّك لمعادك تصلح.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 37
2 183 اندوه خودرا براى روز واپسينت قرار ده تا اصلاح شوى.
100 10- استفرغجهدك لمعادك تصلح مثواك، و لا تبع آخرتك بدنياك. 2 212 تلاش خود را براى روزواپسين خود فارغ و مخصوص گردان تا جايگاهت اصلاح شود، و آخرت خود را به دنيامفروش.
101 11- اجعلهمّك لآخرتك و حزنك على نفسك، فكم من حزين وفد به حزنه على سرور الابد و كم منمهموم أدرك امله. 2 230 اندوه خود را براى آخرتت و دلتنگى را براى نفس خود قرارده، كه چه بسا غمگينى كه دلتنگىاش او را به شادمانى جاويدان در آورد، و چه بسااندوهگينى كه اميد خود را دريابد.
102 12- اعرضواعن كلّ عمل بكم غنى عنه، و اشغلوا أنفسكم من أمر الآخرة بما لا بدّ لكم
منه. 2 263 رو بگردانيد از هر كارى كه بىنياز از آنيد (مانندبسيارى از كارهاى دنيا) و سرگرم كنيد خود را به كار آخرت يعنى بدانچه چارهاى ازآن كار نداريد و در آخرت بدان نيازمنديد.
103 13- احذروايوما تفحص فيه الأعمال و تكثر فيه الزّلزال و تشيب فيه الاطفال. 2 285 بر حذرباشيد از روزى كه از كردارها و اعمال در آن روز بازجويى و جستجو شود، و لرزش زميندر آن بسيار باشد، و كودكان در آن روز پير شوند. 104 14- ايّاك ان تخدع عن دارالقرار و محلّ الطيّبين الاخيار و الاولياء الابرار، الّتى نطق القرآن بوصفها واثنى على اهلها، و دلّك اللَّه سبحانه عليها و دعاك اليها. 2 320 زنهار بپرهيز ازفريب خوردن از بهشت يعنى خانه قرار و آرامش، و جايگاه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 38
پاكيزگان برگزيده و دوستان نيكوكارى كه قرآن به وصف آن گويا شده،و ساكنان و اهل آن را ستايش نموده، و خداى سبحان تو را بدان راهنمايى كرده، و بهسوى آن خوانده است.
105 15- ألامتزوّد لآخرته قبل ازوف رحلته. 2 329 آيا توشه گيرندهاى براى آخرت خود نيست پيشاز آنكه كوچ كردنش نزديك شده باشد 106 16- اغنى النّاس في الآخرة أفقرهم فيالدّنيا. 2 442 بىنيازترين مردم در آخرت آن كسى است كه در دنيا از ديگراننيازمندتر و فقيرتر باشد.
107 17- اوفرالنّاس حظّا من الآخرة اقلّهم حظّا من الدّنيا. 2 442 افزونترين انسانها در بهرهروز واپسين، آن كسى است كه در دنيا بهرهاش از ديگران كمتر بوده.
108 18- انّ منالشّقاء افساد المعاد.
2 491 به راستىكه تباه كردن معاد نشانه بدبختى است.