بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب از هجرت تا رحلت, سید على اکبر قریشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     HEJRAT01 -
     HEJRAT02 -
     HEJRAT03 -
     HEJRAT04 -
     HEJRAT05 -
     HEJRAT06 -
     HEJRAT07 -
     HEJRAT08 -
     HEJRAT09 -
     HEJRAT10 -
     HEJRAT11 -
     HEJRAT12 -
     HEJRAT13 -
     HEJRAT14 -
     HEJRAT15 -
     HEJRAT16 -
     HEJRAT17 -
     HEJRAT18 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم :
الحمدالله رب العالمين صلى الله على محمد و آله الطاهرين و اللعن على اعدائهماجمعين
كتاب از هجرت تا رحلت چنانكه از نامش پيدا است شرححال احوال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در دهسال حياتش در مدينه منوره است . اين شرح احوال به سالهاى بعد از هجرت تقسيم شده ومعين گرديده كه هر جريان در چه سالى اتفاق افتاده است .
فرق اين كتاب با كتابهاى ديگر در اين است كه اين كتاب به تشريع احكام و تاريختشريع آنها بيشتر عنايت كرده است مثلا نماز جمعه كى تشريع شد و چگونه رسميت يافت؟ نماز سفر از كدام سفر آغاز گرديد؟ نماز خسوف و كسوف در رابطه با چه پيشامدىبود؟ تحريم خمر در چه جريانى واقع شد؟ سنگسار كردن زناكار چگونه و چه وقتتشريع گرديد؟ كتاب معاقل كه درباره ديات بود و حضرت آن را از غلافشمشيرش مى آويخت در چه وقت نوشته شد؟ نمازهاى يوميه چه وقت هفده ركعت شدند؟تحريم ازدواج با كفار چگونه تشريع گرديد؟ حد محارب و حكم لعان در چه جريان يازمانى بود؟ و دهها حكم نظير آن از احكام فردى اجتماعى و حكومتى كه خواننده ضمن مطالعهشرح و احوال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيشتر با اين جريان ها آگاه خواهدشد. بيشترين داعى مؤ لف در نوشتن اين كتاب همين مزيت ها بوده است ، سعى شده مطالبكتاب از منابع مطمئن و دست اول نقل شود تا بر اطمينان آن بيفزايد.
خدايا به آبروى محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم - مؤ منين و مؤ منات را از اين كتاببهره مند فرما و از مؤ لف قبول فرموده در يوم لاينفعمال و بنون سبب مغفرتش گردان انك قريب مجيب
سيد على اكبر قريشى 19 / 11 / 1368 اروميه 13 رجب 1410
هجرت 
مشركان مكه از پيشرفت و گسترش اسلام پيوسته در بيم و هراس ‍ بودند و شكست وزوال خود را نزديك و نزديكتر مى ديدند از اين رو در دارالندوة (1) گرد آمده ،به فكر چاره افتادند.
ابوجهل كه از سخت ترين دشمنان اسلام بود، گفت : اى جماعت قريش احدى از عرب محترمتر از ما نبود و ما در حرم امن الهى بوديم ، عرب هرسال دو بار به مكه مسافرت مى كرد و كسى در ما طمع نداشت تا آن كه محمد در ميان ماپيدا شد، ما او را بسبب صلاح و امانتش امين نام نهاده بوديم ، ولى مدتى مى گذرد كهرسول خداست . از اين رو خدايان ما را بد گفت ، ما را سفيه و بى خرد ناميد، جوانان ما رافاسد كرد و جمع ما را به افتراق كشانيد.
سب الهتنا و سفه احلامنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا راءى من آن است كه كسىرا ماءمور كنيم او را پنهانى بكشد. اگر بنى هاشم نيز خوبنها خواستند ده برابر خونبهابه آنها مى دهيم .
اين پيشنهاد رد شد؛ چرا كه گفتند، بنى هاشمتحمل ندارد، قاتل او را زنده ببينند. نيز بالاخره انتقام مى كشند و جنگ و تباهى به وجودمى آيد و حرم به آشوب كشيده مى شود.
ديگرى گفت : نظر من آن است كه محمد را در خانه اى زندانى كنيم و قوت لايموتى به اوبدهيم تا سرانجام بميرد؛ چنان كه زهير و نابغه مردند. اين پيشنهاد نيز رد شد كه قوممحمد (:بنى هاشم ) اين اهانت را تحمل نمى كنند و چون موسم آمدن عرب به مكه رسد جمعشده و آزادش مى كنند و آنگاه سحر و جادويش مردم را مى فريبد.
نظر سوم آن بود كه او را از مكه خارج كنند و با فكر آسوده به عبارت خدايانبپردازند. اين نظر نيز مردود شناخته شد؛ زيرا گفته شد كه محمد خوش قيافه و داراىزبان فصيح و جادوگر ماهرى است و چون ازمكه خارج شود نزدقبائل عرب مى رود و آن ها را به خود مؤ من مى كند و روزى با سواره و پياده به شما حملهمى كند و آن روز علاجى نتوانيد كرد.
پيشنهاد چهارم آن بود كه از هر تيره اى از تيره هاى قريش يك مرد مشهور انتخاب شودحتى يك نفر هم از بنى هاشم ، و آن وقت همه يكباره به او حمله كرده به قتلش درآورند وبه آنها سه برابر خونبها ميدهيم ؛ حتى اگر ده برابر هم خواستند مى پردازيم . ايننظر به اتفاق آراء تصويب گرديد. سرانجام پانزده نفر از جمله ابولهب عموىرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را انتخاب كردند كه آن حضرت را بكشند (2)آنگاه از مجلس مشورت پراكنده شده ، قرار گذاشتند كه نقشه را شب هنگام اجرا كنند وكسى را از آن تصميم خبر ندهند .شب موعود، ابولهب گفت : شب مناسب نيست . منتظر بمانيموقت صبح حمله كرده كارش را بسازيم ، بنابراين در اطرافمنزل آن حضرت به انتظار ايستادند.
در اين هنگام آيه و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون ويمكرالله والله خير الماكرين (3) و به اين ترتيب خداوند رسولش را از تصميمو توطئه آنان آگاه ساخت .
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ماءمور به هجرت و خروج از مكه شد و از علىعليه السلام خواست كه در بستر او بخوابد تا فكر كنند، كه او در بستر است . علىعليه السلام با كمال اخلاص قبول كرد و در بستر آن حضرت آرميد، كفار فكر مى كردندكه رسول الله صلى الله عليه و آله در فراش خوابيده است ، ولى آن حضرت در حالىسوره يس را تا فاغشيناهم فهم لايبصرون (4) مى خواند، مشتى خاكبر آنها افكند و از ميان آنها گذشت و به هدايتجبرئيل به طرف كوه ثور رفت و در راه ابوبكر را ديد. او را نيز با خود بردداخل غار ثور گرديدند.
چون صبح روشن شد، كفار به منزل حضرت حمله كرده و به طرف بسترش پيش رفتند،على عليه السلام از بستر بيرون جهيد و ايستاد، و فرمود: چه شده چرا اينجا ريخته ايد؟گفتند: عموزاده ات محمد كو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او كرده بوديد؟ آيا نگفتيد از شهر مابيرون شو؛ او هم رفت ديگر چه مى خواهيد.؟!! شروع كردند به زدن او؛ ولى ابولهبنگذاشت او را زياد اذيت كنند. كفار به ابولهب گفتند: اين كار حيله تو بود كه نگذاشتىشب كارمان را انجام دهيم .
آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بيرون آمد مردى از چوپانانقريش را ديد كه ابن اريقط نام داشت . به او فرمود: آيا بر جانم ، از تو ايمنباشم ؟ گفت : در آن صورت تو را حفظ كرده و كسى را از وضع تو مطلع نمى كنم يامحمد صلى الله عليه و آله اراده كجا را دارى ؟فرمود: مى خواهم به يثرب بروم گفت :به خدا تو را از راهى مى برم كه هيچ كس نداند.
فرمود: برو به مكه و به على عليه السلام بشارت ده كه خدا مرا اجازت هجرت فرمودهاست براى من آذوقه و مركبى آماده كند. ابوبكر نيز به او گفت : به دخترم اسماء بگوبراى من آذوقه و دو تا مركب مهيا كند، ضمنا عامربن فهيره را از كار ما با خبر كن (5) وبگو آذوقه و مركب ها را او بياورد.
ابن اريقط به محضر على عليه السلام آمد و جريان را گفت : على عليه السلام براىحضرت خوراك راه ويك مركب فرستاد و ابن بهيره نيز خوراك و دو تا مركب را آورد. آنگاهحضرت به طرف يثرب حركت فرمود.
ابن اريقط او را بر راه نخله از ميان كوهها برد. پيوسته بيراهه مى رفتند، تادر قديد (6) به راه اصلى وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحتپرداختند و اعجازى از آن حضرت در رابطه با شير گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپسكاروان كه چهار نفر: رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ، عبدالله بن اريقط،ابوبكر و عامر بن فهيره بود، راه را به طرف يثرب ادامه داد...
اهل مدينه از آمدن رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم مطلع بودند. چون روز مى شدمردان و زنان به استقبال آن حضرت مى رفتند و چون هواگرم مى شد برمى گشتند. دريكى از روزها كه مردم برگشته بودند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بهذوالحليفه رسيد و راه قبيله بنى عمروبن عوف را سراغ گرفت و بهطرف مسجد قبا تشريف برد و در آنجا پياده شد جماعت بنى عمروبن عوف اطرافوى را گرفته و از تشريف فرماييش مسرور گرديدند، آن حضرت به خانه ام كلثوم بنهدم كه مردى نابينا از آن قوم بود وارد شد مردم مدينه ازنزول وى آگاه شده دسته دسته براى زيارت به قبا مى آمدند.
رسول خدا پانزده روز در قباماند و منتظر آمدن على بن ابيطالب عليه السلامبود، ابوبكر عرض كرد: يا رسول الله مردم شائق آمدنتان به مدينه هستند، فرمود: تاآمدن على در قبا خواهم ماند. آنگاه على عليه السلام باچند نفر از جمله حضرتفاطمه عليها السلام به قبا رسيدند(7).
روز جمعه آن حضرت ازقبا خارج شد و وقت ظهر به قبيله بنى سالم رسيد. آنها پيش از آنحضرت مسجدى ساخته بودند ناقه حضرت در كنار مسجد آنها خوابيد. حضرتداخل مسجد شد و با آنها نماز جمعه خواند و خطبه ايراد فرمود و به طرف بيت المقدس ،قبله اول مسلمين ، ايستاد و آن روز صد نفر مرد به آن حضرت اقتداء كردند و سپس بهطرف مدينه به راه افتادند، تا ناقه حضرت در كنار در خانه ابوايوب انصارى خوابيدو حضرت در آنجا مسكن گزيد و تا ساختن مسجد و بيت خويش ميهمان آن ها بود. ناگفتهنماند كه در ماه ذوالحجة مردم مدينه در عقبه من با آن حضرت بيعت كردند، سه ماه بعد ازآن ، رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم روز دوازدهم ربيعالاول وارد مدينه شدند كه بعدها مبداء تاريخ هجرى قمرى گرديد.(8)ناگفته نماندخروج از مكه روز اول ربيع الاول و ورود به مدينه در دوازدهم هم آن بود گويند: آن روزبرابر با بيست و چهارم سپتامبر سال 623 ميلادى بوده است .
سالاول هجرت
در سال اول هجرت احكام بسيارى تشريع شد و رسميت يافت و حوادث بسيارى اتفاقافتاد. ما به آنچه مى توانيم اشاره مى كنيم ؛ البته نظرما بيشتر اشاره به تشريعاحكام و رسميت يافتن و تشكيل حكومت اسلامى است .
تشريع نماز جمعه 
ظاهرا نماز جمعه اولين كارى است كه حضرت انجام داد و حتىقبل از ورود به مدينه ، روز جمعه در مسجد بنى سالم چنان كه گذشت آن را اقامه فرمود وبا عمل آن حضرت رسميت پيدا كرد(9)، نماز جمعه نماز سياسى و عبادى و يكعمل مفيد و پربركت و سازنده است و امروز يكى از اركان نظام جمهورى اسلامى ايران مىباشد و آن دو ركعت است كه پيش از شروع بايد دو خطبه خوانده شود. امام جمعه در خطبهاول نوعا مردم را موعظه و امر به تقوى مى كند، و از خدا مى ترساند و در خطبه دوم ،مطالب سياسى و امور جارى مملكت و حوادث خارجى را كه در رابطه با جهان اسلام استتوضيح مى دهد.
در نماز جمعه شرط است به جماعت خواند شود و فرادى خواندن جايز نيست . در جايى كهنماز جمعه اقامه مى شود در كمتر از يك فرسخ نبايد نماز جمعه ديگرى خوانده شود درصورت نبودن نماز ديگر، مردم از فاصله دو فرسخ بايد در نماز حاضر شوند. لازماست زندانيان را نيز تحت الحفظ به نماز جمعه آورند، و چون ظهر روز جمعه رسيد،مسافرت حرام است مگر بعد از خواندن نماز و ساير شرايط و احكام كه مبين اهميت اين عبادتاند.
ناگفته نماند كه سوره جمعه در رابطه با نماز جمعه و اهميت آننازل شده و يك سوره مدنى است . پيش از نزول آن ، نماز جمعه واجب بوده و اقامه مى شدهاست . در اين صورت نزول آن فقط براى ارشاد و تشويق و رسميت دادن تا قيامت است ، ازروايات معلوم مى شود كه نماز جمعه در مكه واجب شده بود ولىرسول الله صلى الله عليه و آله وسلم امكان اقامه آن را نداشت لذا به صحابى كبير،مصعب بن عمير شهيد نوشت كه در مدينه ، قبل از آمدن آن حضرت نماز جمعه بخواند.
در مكاتيب الرسولنقل شده كه رسول الله صلى الله عليه و آله به مصعب چنين نوشت :
اما بعد فانظر اليوم الذى تجهر فيه اليهود بالزبور لسبتهم ، فاجمعوا نسائكمو ابنائكم فذا مال النهار عن شطره عند الزوال من يوم الجمعة فتقربوا الى الله بركعتين (10)
ببين يهود كدام روز براى تعطيل شنبه مناجات زبور مى خوانند، زنان وفرزندانتان را جمع كنيد، چون روز جمعه وقت از نصف النهار گذشت با خواندن دو ركعتنماز به خداوند تقرب جوييد
گويا منظور آن بود كه سعى كنيد اين عمل در روز شنبه يهود نباشد.
بنابراين اولين قدمى كه آن حضرت برداشت در رابطه با رسميت نماز جمعه بود كه اينعبادت سازنده عملى گرديد، آن حضرت تا زنده بود، آن را مى خواند و در جاهاى ديگر امامجمعه نصب مى فرمود، از امامان عليهم السلام فقط اميرالمؤ منين و امام حسن عليهماالسلام آنرا خوانده اند و چون آن از كارهاى حكومت است امامان ديگر كه مغصوب الحق بودند،نتوانستند آن را اقامه نمايند.
محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: چون در روز جمعه شودملائكه مقرب با صفحات نقره و قلمهاى زرين از آسماننازل گشته و در درهاى مسجد بر تختهايى از نور مى نشينند،اعمال مردم را به قدر درجات آنها مى نويسند تا امام از مسجد خارج شود آنگاه نامه ها را مىبندند و فقط روز جمعه نازل مى شوند(11)
لازم است مسلمانان اين سنت محمدى صلى الله عليه و آله را هر چه باشكوهتر اقامه نمايندو در استحكام امر حكومت اسلامى از آن بهره گيرند، چنان كه فعلا درحكومت اسلامى ايرانچنين است . ديگر اين عبادت خدايى به دست ملاهاى دربارى اقامه نمى شود و مانند سايركشورهاى اسلامى بى روح نيست ، و در مسير اهداف جباران نمى باشد.
تشريع نماز ميت 
يكى از انصار به نام براءبن معرور، ماه صفر در مدينه از دنيا رفت يك ماه به آمدنرسول الله صلى الله عليه و آله به مدينه مانده بود، براءبن معرور يكى از هفتاد نفرىبود كه در بيعت عقبه حاضر شده و از رسول الله صلى الله عليه و آله به مدينه دعوتكردند، و اولين سخنگوى آن بيعت بود، حضرت به محض ورود به مدينه از وفات اواطلاع يافت و بر سر قبر او رفت و بر او نماز خواند و آن اولين نماز ميت بود كه خواندهشد
مجلسى رحمه الله در بحار فرموده : در سال دهم بعثت حضرت خديجه از دنيا رفت و درحجون دفن شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمداخل قبر او شد ولى آن روز نماز ميت تشريع نشده بود: ولم يكن يومئذ سنة الجنازة والصلاة عليها (12)على هذا آن حضرت بر ابوطالب عليه السلام و بر ياسر وسميه دو شهيد اسلام نيز نماز ميت نخواند. يعقوبى گويد: چون ابوطالب از دنيا رفترسول الله بسيار محزون شد، آنگاه دست خويش را چهار دفعه بر پيشانى راست و سهدفعه بر پيشانى چپ او كشيد و فرمود: عموى عزيزم در كودكى تربيتم كردى و دريتيمى كفالتم نمودى و در بزرگى ياريم كردى خدا به تو جزاى خير دهد آنگاهپيشاپيش جنازه اش ‍ حركت كرد(13)
ابن اثير در اسد الغابه گويد: قدم رسول الله قبره (براء) فى اصحابه فكبرعليه و صلى وكبر اربعا از اين معلوم مى شود كه بى شك ، پيامبر نماز ميت خواندهاست ، يعنى : بر قبر او (: براء) ايستاد و نماز خواند و چهار تكبير گفت .
ناگفته نماند: رسول الله صلى الله عليه و آله باپنج تكبير بر او نماز خوانده است ،زيرا چهار تكبير را در نماز منافقان تند مى گفت . كلينى در كافى از امام صادق عليهالسلام نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر قومى در نماز ميت پنجتكبير مى گفت و بر بعضى چهار تكبير و چون بر جنازه اى چهار تكبير مى گفت ، متهمبه منافق بودن مى شد(14) و ايضا عن ابى عبدالله عليه السلامقال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم : ان الله تبارك و تعالى فرضالصلوة خمسا و جعل للميت من كل صلاة تكبيرة (15)
ناگفته نماند: اين كه مسلمانان اهل سنت نماز ميت را با چهار تكبير مى خوانند، آن بهدستور عمربن الخطاب بوده است ، سيوطى در تاريخ الخلفاء درفصل اوليات عمر مى گويد: و هو اول من جمع الناس فى صلوة الجنائز على اربعتكبيرات (16)
مرحوم شرف الدين در اين رابطه در كتاب النص والاجتهاد بحث مفصلى دارد كهصحابه حتى بعد از نهى خليفه باز با پنج تكبير نماز ميت مى خوانده اند (17) و چوندر اديان آسمانى و خاصه دين مبين اسلام ، مردن آخر كار انسان نيست لذا چون كسى از دنيارفت دسته جمعى بر او نماز خوانده و به رحمت خداى مى سپارند خواندن نماز ميت فضيلتبسيار دارد و اين سنت تا قيامت ادامه خواهد داشت .
قال اميرالمؤ منين عليه السلام : من تبع جنازة كتب الله له اربعة قراريط، قيراطلاتباعه اياها و قيراط للصلاة عليها و قيراط للانتظار حتى يفرغ من دفها وقيراطللتعرية (18)
بناء مسجد مدينه 
سومين عمل رسول الله صلى الله عليه و آله در اولينسال هجرت ، بناءمسجد مدينه بود كه مسجد الرسول ناميده شد و پايگاه توحيد گرديد،آن حضرت بعد از ورود به مدينه در جايى كهمحل خشكاندن خرما بود براى مردم نماز مى خواند، بعد به اسعد بن زراره فرمود: اينجارا از صاحبانش بخر، و چون او مى خواست اين كار را بكند، گفتند: بهرسول الله بخشيدم . حضرت فرمود: نه باپول بخر، بالاخره به ده دينار خريده شد. حضرت دستور ساختن مسجد را در آنمحل صادر فرمود: مسلمانان از حره (19) سنگ مى آوردند، ديوارهاى مسجد بالا مىرفت و حضرت خودش نيز در اين كار شركت فرمود؛ حتى وقتى سنگى مى آورد، اسيدبنحفير گفت : يا رسول الله بدهيد من ببرم . فرمود: نه ؛ تو برو سنگ ديگرى بياور. بههر حال مسجد ساخته شد، و در ابتدا فقط چهار ديوار بود، بعدها مسلمانان از حرارتخورشيد ناراحت شده ، از حضرتش خواستند سايبانى در آن باشد، لذا به امررسول الله صلى الله عليه و آله ستونهايى در آن نصب گرديد و شاخه هاى درخت خرمادر آن انداخته شد و مسقف گرديد(20)
از روايت كافى فهميده مى شود در اثر كثرت مسلمانان مسجد را توسعه مى دادند تا وقترحلت آن حضرت وسعت مسجد حدود هزار متر مربع بود الفى ذراع (21)آنگاهپيوسته درطول تاريخ به وسعت آن افزوده شد تا اين كه وسعت آن امروزه كه 1409هجرى قمرى ، شانزده هزار و سيصد و بيست و شش (16326) متر مربع است . گويند درصدصد آن هستند كه بر وسعت آن به قدرى اضافه كنند تا قسمتى از يقيع نيزدر آن قرار گيرد، كيفيت توسعه اين پايگاه توحيد دراصل تاريخ داستان مفصلى دارد كه طالبان تفصيل بايد در كتب ديگر مطالعه كنند.
ناگفته نماند كه تمام مساجد دنيا، كه اكنون مانند مراكز جاذبه ، موحدين را به سوى خودمى كشند و محل ارتباط بندگان مؤ من با خدا هستند، در اثر تبعيت از اقدام اولى حضرترسول الله صلى الله عليه و آله به وجود آمده و خواهند آمد.
آن روز كه مسلمانان درمعيت رهبر خود، سنگهاى حره را به نام الله بردوشحمل كرده و معبدى به نام خانه خدا وخانه مردم بنا نهاده اند امروز شارع عملشان از حدتصور گذشته است (22) چه دلنشين است آن خانه هايى كه مسجد ناميده شده و صداىيارب يارب از آنها به ملكوت اعلى بلند مى شود.
نيز مسجد در اسلام احكام بخصوصى دارد. داخل شدن به آن در هرحال و براى همه جايز نيست ، و نيز جنب و حائض و كفار و... حق قدم گذاشتن به آن راندارند و در زمان آن حضرت وبعد از وى محل عبادت و تصميم گيريهاى اجتماعى بوده است.
ساختن مسجد، آباد كردن وتميز كردن و داير نمودند آن سبب گسترش توحيد و موجب اجر وپاداش اخروى است . براى نمونه يك روايت از كافى در اينجا مى آوريم :
عن ابى عبيدة الخذاءقال سمعت اباعبدالله صلى الله عليه و آله و سلميقول : من بنى مسجدا بنى الله له بيتا فى الجنة ،قال ابوعبيدة فمر بى ابوعبدالله صلى الله عليه و آله وسلم فى طريق مكه و قد سويتباحجار مسجدا فقلت له : جعلت فداك نرجو ان يكون هذا من ذلك ؟فقال : نعم (23)
از مهاجرين بود، خانه هاى آن حضرت و خانه هاى اصحابش در اطراف مسجد ساخته مى شدو از هر يك درى به مسجد مى گذاشتند، طبرسى در اعلام الورى فرموده : حضرت براىاصحاب خود خطهايى كشيد كه منازل خود را در آن خطوط ساختند براى عمويش حمزه و علىعليه السلام نيز خطى كشيد كه در آن خانه ساختند و هر يك درى به مسجد گذاشتند كهبه وقت بيرون رفتن ، از مسجد آمد و شد مى كردند آخرالامرجبرئيل نازل شد كه : يا محمد رسول الله صلى الله عليه و آله خدا مى فرمايد، دستوربدهى هركس درى به مسجد دارد آن را مسدود كند و ديگر كسى مجاز نيست ، درى از خانه بهمسجد داشته باشد مگر تو وعلى بن ابيطالب كه آنچه بر توحلال است بر على نيز حلال است . اين امر ابر اصحاب آن حضرت گران ، آمد، حتى عمويشحمزه بسيار ناراحت شد و گفت : من عمويش هستم ، مرا امر به مسدود كردن در مى كند، ولىدر برادرزاده ام على را كه از من كوچك تر است باز مى گرداند!
حضرت در جوابش فرمود: يا عم لاتغضبن من سد بابك وترك باب على ، فوالله ماامرت انا بذلك ولكن الله امر بسد ابوابكم و ترك باب على .... حمزه گفت :يارسول الله حال كه چنين است به فرمان خدا و رسولش راضى شدم (24)
تاريخ اين فرمان را پيدا نكردم كه در كدام وقت بود، ولى اين دستور از جانب خداوند اولابراى حفظ آبروى ومقام مسجد بود كه مى بايست به صورت راه براى عده اى نباشد وثانيا بيان شخصيت والاى اميرالمؤ منين عليه السلام بود كه يعنى فقط على تالىرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است نه ديگران . جريان مسدود كردن درهاىاصحاب و باز گذاشتن در خانه على بن ابيطالب عليه السلام متفق عليه است و كسى ازشيعه و اهل سنت در آن ترديدى ندارد، و يكى از مناقب بسيار بزرگ مولا على عليه السلاممى باشد، لازم نمى دانم در اينجا به منابع اهل سنت اشاره كنم ، طالبانتفصيل به الغدير ج 3، ص 202 - 214 رجوع فرمايند،بانقل روايتى از امالى صدوق اين مطلب را به پايان مى بريم .
عن زيدبن ارقم قال : كان لنفر من اصحابرسول الله صلى الله عليه و آله ابواب شارعة فى المسجد،فقال يوما: سدوا هذه الابواب الاباب على ، فتكلم فى ذلك الناس ،قال : فقام رسول الله فحمد الله و اثنى عليه ثمقال : امابعد فانى امرت بسد هذه الابواب غير باب علىفقال فيه قائلكم ، انى والله ما سددت شيئا ولا فتحته ولكنى امرت بشى ء فاتبعه يعنى : اين دستور از جانب پروردگار صادر شده است .
تطهير با آب ، دفن روبه قبله ، وصيت به ثلث مال 
اين سه حكم به احتمال نزديك به يقين درسالاول هجرت تشريع شده اند صدوق در خصال ، باب ثلاثه ، حديث 267 از امام صادقعليه السلام نقل كرده اند كه در رابطه بابراءبن معرور انصارى سه حكمتشريع ورسميت يافت : اول آن كه مردم پس از قضاء حاجت ، خود را با سنگها پاك مىكردند. براءبن معرور كدو خورد و شكمش ‍ نرم شد لذا با آب تطهير كرد، خداوند فرمود: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (25)بدان جهت تطهير با آب سنت وشريعت گرديد(26)
و چون وفات او رسيد در آن وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان بهطرف بيت المقدس نماز مى خواندند ولى براء وصيت كرد كه او را روبه طرفرسول خدا صلى الله عليه و آله (كه در مكه بود) و روبه قبله دفن كنند، شريعت وسنتنيز چنين شد و او وصيت كرد به ثلث مالش ، در اين رابطه قرآننازل شد وسنت جارى گرديد. اين حديث در كافى ، ج 3، ص 254، حديث 16 باب جنائز ودر ج 7، ص 19، باب ماللانسان ان يوص به و در تهذيب ، ج 9، ص 192،باب الوصية بالثلث نقل شده است .
چنان كه در تشريع نماز ميت گذشت : براءبن معرور رحمه الله يكى از هفتاد نفرى بودكه در بيعت عقبه حاضر شده و با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرده و از وىخواستند تا به مدينه هجرت فرمايد و او يك ماه به هجرت مانده در مدينه از دنيا رفت وحضرت بر قبر او نماز ميت خواند.
بنابراين حكم تطهير محل غايط با آب كه تشريع شد درسال اول هجرت بوده و نيز وجوب دفن ميت روبه قبله در رابطه بانقل قول در رديف احكام اسلامى قرار گرفت و نيز اينكه انسان فقط مى تواند ثلثمال خويش را براى بعد از خود وصيت نمايد و زياد از ثلث جايز نيست مگر آن كه وراثرضايت دهند اين هر سه از احكام سال اول هجرت مى باشند.
پيمان عدم تعرض با يهود مدينه 
در مدينه و اطراف آن سه قبيله از يهود سكوت داشتند: يهود بنى قرطظه و يهودبنىالنضير كه در خارج از مدينه بودند و يهود بنى قينقاع كه در كنار مدينه بوده و قلعهآنها به حكم يكى از محلات شهر محسوب مى شد نمايندگان آن سه طائفه به نزدحضرت آمده وپيمان تعرض بستند. از نقله چنين برمى آيد كه اين كار در اولين ماهسال اول هجرى صورت گرفته است .مؤ يد ايناحتمال آن است كه يهود پيوسته اهل احتياط بوده و در كارهاى زندگى روى شيطنتى كهدارند بسيار دقت به خرج مى دهند.
لذا به نظر مى آيد كه با آمدن آن حضرت احساس خطر كرده و فورا به چاره جويىبرآمده اند، به هر حال نمايندگان آنها به محضر حضرت آمده و گفتند: يا محمد مردم رابه چه چيز دعوت مى كنى ؟ فرمود: به شهادت لااله الاالله و انىرسول الله ، و شمابعثت و آمدن مرا در كتاب تورات پيدا مى كنيد كه خروج و بعتثم در مكهو هجرتم به اين حره و سنگستان است و يكى از علماى شما از شام آمد و به شما خبر داد...
گفتند: آنچه گفتى شنيديم آمده ايم براى صلح و پيمان عدم تعرض ‍ كه نه بر ضررتو باشيم ونه بر نفع تو و كسى از دشمنان تو را عليه تو يارى نكنيم ، در عوض ،تو نيز متعرض ما و كسى از اصحاب ما نشوى تاببينيم كار تو و قوم تو به كجا خواهدرسيد.
رسول خدا اين پيشنهاد را پذيرفت و پيمان عدم تعرض و صلح به اين مضمون بستهشد: يهود كسى از دشمنان آن حضرت ونيز كسى از يارانش را، يارى نخواهد كرد، نه بازبان و نه با دست و نه با سلاح و نه با مركب ، نه در آشكار و نه در پنهان ، نه درشب و نه در روز، خدا بر اين پيمان گواه بر آنها است . و اگر اين پيمان را نقض كنندبر رسول الله حلال است كه خون آنها را بريزد، زنان و اطفالشان را اسير كند واموالشان را مصادره نمايد.
براى هر يك از سه طائفه پيمان بخصوصى نوشته نماينده يهود بنى نضير در اين كارحيى بن اخطب بود او چون به منزل بازگشت برادرانش جد بن خطب و ابوياسربن اخطبگفتند: چه آوردى ؟ گفت : او همان پيامبر است كه تورات خبر داده و همان است كه علماء مامژده آمدنش را داده اند، ولى من پيوسته دشمن بى امان او خواهم بود كه نبوت ازنسل اسحاق خارج شده و در نسل اسماعيل آمده است ما هيچ وقت تابعنسل اسماعيل نخواهيم بود
نماينده يهود بنى قريظه در عقد پيمان كعب بن اسد و نماينده قينقاع مخيريق بودكه از همه بيشتر ثروت و اموال داشت او بعد از برگشتن به قوم خويش چنين گفت :بياييد به او ايمان آوريم و اهل تورات و قرآن هر دو باشيم ؛ ولى يهود بنى قينقاع ازوىاطاعت نكردند (27) اينك با سه مطلب اين جريان را به پايان مى بريم :
اول اين كه : مخيريق بعدها به رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم ايمان آورد و دراحد شهيد گرديد و اموالش را به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وصيتكرد و آن هفت قطعه ملك وباغات بود كه تمام صدقات و مخارجرسول خدا از آنها تاءمين مى شد (28) و آنها عبارت بودند از:دلال ، عواف ، حسنى ، صافيه ، مشربه ام ابراهيم ، ميثب و برقه (29).
رسولخدا صلى الله عليه و آله وسلم آنها را وقف بر فاطمه كرده بود(30) ماريهقبطيه در مشربه ساكن بود.
مرحوم كلينى در كافى از حضرت جواد عليه السلامنقل كرده كه به راوى فرمود: آن املاك هفتگانه وقف بر فاطمه عليها السلام بود ورسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از عايدات آنها بر ميهانان و تاءمين آن ها خارج مىكرد، چون آن حضرت رحلت فرمود، عباس ‍ عموى وى با فاطمه عليها السلام به مخاصمهبرخاست . على عليه السلام و ديگران شهادت دادند كه آن حضرت املاك را بر فاطمهعليها السلام آنها را به اميرالمؤ منين و اولادش وصيت فرمود.
ابوبصير گفت : امام باقر عليه السلام به من فرمود: وصيت فاطمه عليها السلام را برتو بخوانم ؟ گفتم : بخوانيد آن حضرت ظرفى را حاضر كرد و از آن نامه اى بيرونآورد كه در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمه بنترسول الله صلى الله عليه و آله وسلم اوصت بحوائطها السبعة : العوافوالدلال و البرقة و الميثب والحسنى و الصافية و ما لاءم ابراهيم ، الى على بن ابيطالبفان مضى على فالى الحسن فان مضى الحسن فالى الحسين فان مضى الحسين فالىالاكبر من ولدى شهدالله على ذلك و المقداد بن الاسود والزبير بن العوام و كتب على بنابى طالب (31)
ظاهرا منظور آن است كه آن حضرت نيز، املاك فوق را وقف كرده و توليد آن را به شوهرو فرزندان خويش محول فرموده است وگرنه وصيت زايد بر ثلث جايز نيست .
بنابراين فاطمه زهرا عليها السلام از دو جهت مغصوب الحق واقع شد، يكى از جهتفدك كه فرمود: پدرم رسول خدا آن را بر من واگذار فرموده است . ابوبكرگفت :
شاهد بياور، آن حضرت على بن ابيطالب و حسنين عليهم السلام و ام ايمن غلامرسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را شاهد آورد ولى ابوبكر نپذيرفت (32).ناگفته نماند: حضرت فاطمه متصرف بود و فدك رادر تصرف داشت ، شاهد را از مدعىمى خواهند نه از صاحب تصرف . وانگهى اگررسول الله صلى الله عليه و آله وسلم خودش هم زنه مى شد و شهادت مى داد باز نزد آنقدرت طلبان مقبول نبود، زيرا سياست حكومت آن بود كه پولى در دست على عليه السلامنباشد.
ديگرى از جهت املاك هفتگانه بود كه فاطمه فرمود: ارث پدر من است و من يگانه فرزنداو هستم ، ابوبكر حديث خلق الساعه خود را: نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناهصدقه خواند و گفت : املاك هفتگانه نيز به شما نمى رسد(33) و نعم الحكم الله. سومى سهم قيمت و فى ء بود كه در كتابهاى مذكور است .
دوم اين كه هر سه طايفه از يهود پيمان فوق را بارها شكستند در نتيجه دو گروه از آنهااز مدينه اخراج شده و ديگرى قتل عام گرديد چنان كه خواهد آمد،رسول خدا ناچار بود سخت ترين عمل را درباره آنها انجام بدهد، زيرا كه پيوسته بهفكر براندازى اسلام بودند، ولى آنان كه ذمى بودن را پذيرفتند به احترام زندگىكردند.
سوم آنكه ارتباط بابيگانگان و پيمان عدم تعرض با آن ها و رفت و آمد در حد خريد وفروش و مبادله سفير و غيره به طورى كه ضررى به مكتب نداشته باشد جايز است ولىنمى شود آنها را محرم اسرار قرار داد و كارها را با صلاحديد آنها انجام داد و از آنهامشورت خواست چنان كه دولتهاى اسلامى اكنون گرفتار آن هستند و حتى يك ليوان آب راهم با مشورت آنها مى خورند، اينجا است كه خدا مى فرمايد: لاتتخذوا بطانة من دونكملاياءلونكم خبالا ودوا ماعنتم (34)
زيادت بر ركعات نمازها 
در آخر ربيع الاول سال اول هجرت كار ديگرى كه انجام شد اين بود كه آن حضرت برنماز مغرب يك ركعت و بر نماز ظهر و عصر و عشا هر يك دو ركعت افزود و مجموع نمازهاىپنجگانه هفده ركعت گرديد. مرحوم مجلسى تصريح مى كند كه اين كار در آخرسال اول هجرت بود و فى هذه السنة زيد صلوة الحضر و كانت صلوة الحضروالسفر ركعتين ... و ذلك بعد مقام رسول الله المدينة بشهر (35)
ناگفته نماند: نماز اولين تكليفى است كه واجب گرديد و به محض ‍ بعثت آن حضرتدستور نماز نازل شد. يعقوبى فرموده : اولين نمازى كه واجب گرديد نماز ظهر بود،جبرئيل وضو گرفتن را به آن حضرت آموخت ، حضرت مانندجبرئيل وضو گرفت ، آنگاه جبرئيل نماز خواند تا آن حضرت نحوه نماز خواندن رابداند... سپس حضرت به نزد خديجه آمد، نحوه وضو و نماز را به او بيان كرد، او نيزوضو گرفت و نماز خواند، آنگاه على بن ابيطالب نيز چنان كرد (36)نقل ابن اسحاق نيز در سيره اش همان طور است (37) و نيز در بحار، ج 18، ص ‍ 184،آمده است ، مرحوم كلينى و صدوق از حضرت باقر عليه السلامنقل كرده اند: اولين نمازى كه آن حضرت خواند نماز ظهر بود(38)
نماز پنج وقت در مكه همه اش دو ركعت دو ركعت بود و تا آمدن به مدينه پيوسته نمازهاهمان طور دو ركعت خوانده مى شد، در روايت كافى از امام سجاد عليه السلامنقل شده : خداوند در مكه بر مسلمانان نماز را دو ركعت دوركعت واجب فرمود، آن حضرت نيزچنان مى خواند و مدت سيزده سال در مكه همان طور بود حتى وقتى كه به قبا آمدو منتظر آمدن على عليه السلام بود باز دو ركعت ، دو ركعت مى خواند... راوى گفت : پساين هفده ركعت كى واجب شد؟ فرمود: در مدينه پس از تقويت اسلام ، حضرت هفت ركعت برنمازها افزود: به ظهر دو ركعت و به عصر دو ركعت و به مغرب يك ركعت و به عشاء دوركعت ، صبح را نيز به حالت خود گذاشت ، زيرا كه ملائكه روز به سرعتنازل مى شدند و ملائكه شب به سرعت مى رفتند، صلاة صبح را هر دو گروه از ملائكهمى ديدند، لذا خدا فرمود: و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهودا (39)يعنى : مسلمانان و نيز ملائكه روز و شب آن قدر مى بينند(40)
مرحوم كلينى از امام باقر عليه السلام نقل كرده : خداوند ده ركعت نماز واجب كرد، و كار رابه رسولش تفويض فرمود آن حضرت نيز هفت ركعت بر نمازها افزود(41)، مرحومصدوق نيز آن را بدون اشاره به تفويض نقل كرده است (42) و نيز كلينى از امامصادق عليه السلام نقل مى كند: ثم ان الله عز وجل فرض الصلوة الركعتين ؛ ركعتين عشر ركعات فاءضافرسول الله صلى الله عليه و آله الى الركعتين ، ركعتين و الى المغرب ركعة فصارتعديل الفريضة لايجوز تركهن الافى سفر و اءفرد الركعة فى المغرب فتركها قائمهفى السفر و الحضر فاجاز الله عزوجل له ذلك كله ... (43)
و در همين حديث امام صادق عليه السلام فرموده :رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم : نوافل را سى و چهار ركعت ، دو برابر نمازهاىيوميه سنت نهاد، خداوند از وى قبول كرد، فريضه و نافله جمعا پنجاه ويك ركعت گرديدكه دو ركعت بعد از عشاء نشسته خوانده مى شود و يك ركعت محسوب است .
از اين حديث معلوم مى شود كه آن حضرت نافله يوميه را نيز در آن ايام خوانده و رسميتداده است ، به هر حال :با افزوده شدن هفت ركعت ، مسلمانان تقرب بيشترى به خداى رحمانپيدا كردند، با ذكر دو مطلب ، اين بحث را به پايان مى بريم :
اول : مرحوم صدوق از امام صادق عليه السلام بدون سندنقل كرده كه افزود:... چون رسول خدا از ولادت فاطمه عليها السلام آگاه شد يك ركعتبر نماز مغرب افزود براى شكر به پروردگار(44) و درعلل الشرايع اين حديث (45) را با يك سند ضعيف ومجهول و مرسل نقل مى كند على هذا نمى شود به اين حديث اعتماد كرد، بهنقل مرحوم كلينى در كافى كه زيادت هفت ركعت در ولادت حسنين عليهماالسلام و براى شكرخدا بوده ، كه خدا آن را اجازه فرموده است (46)اگر چنين باشد زيادت درسال سوم و چهارم هجرت بوده است .
دوم اينكه : رواياتى كه مى گويند نماز در شب معراج هفده ركعت واجب شد منافاتى با اينمطلب ندارد، زيرا در اين صورت در شب معراج هفده ركعت واجب شده آن حضرت به اذن خداتا در مكه بود فقط ده ركعت را بيان فرمود و بقيه را بعد از هجرت اظهار داشته است بهروايات وجوب نماز در شب معراج در من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 196، تا 200 بابفرض الصلوة رجوع شود
پيمان برادرى ميان مهاجر و انصار 
در ماه هشتم از سال اول هجرى ، رسولخدا صلى الله عليه و آله وسلم ميان انصار ومهاجران علقه و پيمان برادرى برقرار فرمود، على بن ابيطالب عليه السلام را نيزبه برادرى خود برگزيد(47) گويند: اين كار براى آن بود كه مهاجران بااهل مدينه بيشتر ماءنوس شوند و احساس وحشت و غربت نكنند، ابن اسحاق فرموده : حضرتبه مهاجران وانصار فرمود: دو نفر دو نفر برادر شويد، آنگاه دست على بن ابيطالب راگرفت و فرمود: اين نيز برادر من است بنابراينرسول خدا و على بن ابيطالب دو برادر بودند، هكذا حمزة بن عبدالمطلب و زيدبن حارثهو....(48)
همچنين در بحار فرموده : آن حضرت در اين سال(اول هجرت ) ميان مهاجرين و انصار پيمان برادرى بست وآن بر حق و مساعدت و وراثيكديگر بودن ، استوار بود، همه شان نود (90) نفر بودند،چهل و پنج نفر از مهاجرين و چهل و پنج نفر از انصار، به قولى از هر طرف صد و پنجاهنفر بودند(49).
به هر حال اين جريان باعث شدكه عربهاى عدنانى(اهل مكه ) با عربهاى قحطانى (اهل مدينه ) چنان با هم متحد و متفق گردند، كهاحتمال هرگونه درگيرى و اختلاف درآينده از بين برود و اين تصميم بسيار عاقلانه ومدبرانه بود كه آن حضرت انجام داد، اين جريان را با دو مطلب به پايان مى بريم :
اولاينكه : رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در اين واقعه على بن ابيطالب عليهالسلام را برادر خود كرد وآن يكى از مناقب بزرگ اميرالمؤ منين مى باشد، ابن شهرآشوب فرموده : آخى رسول الله صلى الله عليه و آله بين اصحابه فجاء علىتدمع عيناه فقال : يا رسول الله آخيت بين اصحابك و لم تواخ بينى و بين احدفقال النبى صلى الله عليه و آله وسلم : انت اخى فى الدنيا و الاخرة (50)
دوم اينكه : شرايط پيمان برادرى سه چيز بود: هر دو در راه حق و دفاع از آن پايدارىكنند، يكديگر رامواسات و كمك و يارى نمايند، بعد از مردن از يكديگر ارث ببرند نهارحامشان ، مرحوم مجلسى فرموده : آخى بين المهاجرين و الانصار على الحق والمواسات و يتوارثون بعد الممات (51) ولى جريان ارث بردنقبل از عملى شدن ، توسط قرآن مجيد نسخ گرديد.
ايضا مرحوم مجلسى فرموده : پيش از آنكه به حكم توارثعمل شود آيه آخر سوره انفال و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ...(52) نازل گرديد و آن را نسخ كرد، آن وقت هنوز كسى از مهاجرين از دنيا نرفته بود،زيرا اولين كسى كه از آنها از دنيا رفت عثمان بن مظعون بود و او بعد از جنگبدر فوت كرد(53).
مرحوم صدوق در فقيه پس از اشاره به جريان نسخ فرموده : اما حديثى كه مخالفاننقل كرده اند كه چون غلام حمزه از دنيا رفت حضرت نصف دارايى او را به دختر حمزهونصف ديگر را به موالى او داد، حديثى منقطع است ، آن را عبدالله بن شداد ازرسول الله صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرده و حديث مرسلى است ... صحيح كتاب خدااست نه اين حديث (54). على هذا پيش از آن كه به تورات اخوتعمل شود آيه انفال آن را نسخ كرد و هركس به نسبت خود بازگشت .
تشريع اذان 
شعار بسيار بزرگ و حيرت انگيز اذان نيز در ماه هشتم ازسال اول هجرت تشريع گرديد چنان كه در بحار تصريح شده است (55) در آنروزگار يهود براى خواندن مردم به معبد بوق مى نواختند و نصارى ناقوس مى زدند،ظاهرا در ميان مسلمانان بحث شده كه براى خواندند مردم به مسجد ونماز از كدام شيوهاستفاده كنند، در اين هنگام جبرئيل اذان را از طرف خداوندنازل كرده است .
در كافى از مصوربن حازم از امام صادق عليه السلامنقل شده كه فرمود: چون جبرئيل اذان را آورد، سررسول الله صلى الله عليه و آله وسلم در آغوش على عليه السلام بود،جبرئيل اذان و اقامه گفت ، چون رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم چشم باز كردفرمود: يا على آيا شنيدى اذان و اقامه را؟ گفت : آرى ، فرمود: حفظ كردى ؟ گفت : آرى ،فرمود: بلال را صدا كن و به او تعليم نما، حضرتبلال حبشى را خواند و به او تعليم فرمود(56)
عجيب است كه در كبت اهل سنت اذان را مولود خوابى دانسته اند كه عبدالله بن زيده ديده است. دارمى در سنن خود نقل مى كند: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خواست مانند يهودبوق بزنند، بعد دستور داد ناقوس آماده كنند، در اين بين روزى عبدالله بن زيد بهمحضر آن حضرت آمده و گفت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله شب در خواب ديدممردى سبزپوش ناقوسى به دست راه مى رود، گفتم : بنده خدا اين ناقوس را مىفروشى . گفت : مى خواهى چه كنى ؟ گفتم : با آن مردم را به نماز دعوت كنم . گفت :بهتر از اين را خبر ندهم ؟ گفتم : آن چيست ؟ گفت : ميگويى : الله اكبر الله اكبر....
حضرت فرمود: ان شاء الله خواب حقى است اينها را بهبلال بياموز كه صدايش از تو رساتر است چون عمربن خطاب اين را بشنيد با سرعتبه محضر حضرت آمد و گفت : به خدايى كه تو را به حق فرستاده است من هم نظير همانخواب را ديده ام ، حضرت فرمود: الحمدلله اين باعث شد كه مطلب ثابت تر شود (57)
ولى اين سخن درست نيست ، و از طرف اهل بيت عليهم السلام رد شده است . دروسائل از ابن عقيل نقل كرده كه امام صادق عليه السلام لعن كرده كسانى را كه پنداشتهاند رسول خدا صلى الله عليه و آله اذان را از عبدالله بن زيد گرفته است و فرموده :بر پيامبرتان وحى نازل مى شود كه شما گمان داريد كه او اذان را از عبدالله بن زيداخذ كرده است : عن الصادق عليه السلام انه لعن قوما زعموا ان النبى صلى اللهعليه و آله اخذ الاذان من عبدالله بن زيد، فقال :ينزل الوحى على نبيكم فتزعمون انه اخذ الاذان من عبدالله بن زيد (58)
اهميت اين شعار 
اذان اسلامى يك شعار بهت انگيز است ، با بوق يهود و ناقوس ‍ نصارى ابداقابل مقايسه نيست ، اين مطلب كه در مناره ها، راديوها، تلويزيون ها، بيابانها وخيابانها، فرياد كشيده و باصداى بلند بگوييم : الله اكبر، اشهد ان لااله الاالله ،اشهد ان محمد رسول الله ان عليا ولى الله ...، چنان عظمت بزرگى دارد كهقابل وصف نيست و واقعا، يدرك ولايوصف است ، آرى اسلام و قرآن اين شعار رادارد، يعنى عالم بداند، جهان بداند، كائنات بداند كه ما بدون پرده و آشكارا، بافريادى كه همه فضا را پر كند مى گوييم : الله اكبر، اشهد ان لا اله الاالله و....
از اين روست كه براى مؤ ذنين در رويات ثوابهاى بسيار بزرگ وعده شده است و بدينسبب است كه رسول الله صلى الله عليه و آله بهبلال مى فرمود: صدايت را با اذان بلند كن ، ملائكه چون اين صدا را بشنوند مى گويند:صداهاى امت محمد صلى الله عليه و آله است كه خدا را ياد مى كنند عن عبدالله سنان عنابى عبدالله عليه السلام قال : كان طول حائط مسجدرسول الله صلى الله عليه و آله قامة فكان يقوللبلال اذا دخل الوقت : يا بلال اعل فوق اكدار و ارفع الاذان مناهل الارض قالوا: هذا الصلوات امة محمد صلى الله عليه و آله بتوحيد اللهعزوجل و يستغفرون لامة محمد صلى الله عليه و آله حتى يفرعوا من تلك الصلاة (59)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation