مغناطيس و نظاير آن . در حاليكه در افعال طبيعت خستگی هست . شمامیگوييد حركات عرضی مثلا كارهای بدن ما طبيعی است و محرك در اينهاطبيعت است ، اگر چنين است خستگی چرا پيدا میشود ؟ و اين اعياءها وخستگيها كه حاكی از يك نوع عدم توافق با طبيعت است از كجا پيدا میشود؟ اين از مسأله خستگی . و يك مطلب ديگر چيزی است كه اطباء قديم كه فيلسوف هم بودند در بابرعشه دارند . اين چه حالتی است كه در بدن پيدا میشود كه گاهی میبينيدبیاختيار دست يك فرد مرتعش میشود . ارتعاش دو حركت متضاد است . مثلابالا و پايين میرود ، چپ و راست میرود . يك قوه واحد از آن جهت كهواحد است امكان ندارد كه منشأ دو حركت متضاد شود . آنها معتقدند كه دررعشه دو نيروی متضاد دائما در حال تصاحب اين حركت هستند . از اين طرفكه حركت میكند يك نيرو سبب آن است ، از آن طرف كه حركت میكند نيرویديگر سبب آن است . میگفتند : مثل اينكه در يك حالت رابطه نفس باطبيعت يك نوع نقصانی پيدا میكند و در آن نوعی خلل واقع میشود و نوعیتجاذب صورت میگيرد ، به اين معنا كه : مثلا اگر دست به كلی لمس شود وفلج گردد ، رابطه ميان نفس و اين قوای طبيعی به كلی بريده میشود . و لذاطبيعت همان حالت اوليه خودش را پيدا میكند و مثل يك جسم عادی میشودكه روی قوه ثقل به زمين میافتد . يعنی اين دست ديگر اطاعت نفس رانمیكند و ارتباطی برقرار نيست كه اگر نفس اراده كند اعصاب متحرك شوند. در حالت رعشه مثل اين است كه عضو از يك طرف از چنگال نفس رهامیشود و از طرف ديگر مثل اينكه طبيعت به آن دست میاندازد و میخواهد آنرا در اختيار بگيرد ، و در اثر اين دو حركت و نيروی متضاد و متعارض ،اين عضو دائما در حال تجاذب به اين سو و آن سو است . اين يك فرضيهایاست كه آنها داشتند . از اين نظر علاوه بر اعياء اشكال دومی پيدا میشود كه رعشه چرا حادثمیشود ؟ اگر بنا باشد طبيعت مسخر نفس باشد ، و آنچه را كه انجام میدهدبه |