كذا و اما كذا . يعنی حيوان يك ماهيت مبهمی است كه اين ماهيت مبهماصلا پاورقی : > ولی با نظر دقيق فلسفی اين تعبير درست نيست ، با نظر و تعسر دقيقفلسفی انسان واقعا مركب از روح و بدن است ، يعنی اينجور نيست كه " من" فقط روح هستم و بدن برای من يك امر عاريتی باشد ، مثل لباس ، بلكهواقعيت من مركب است از روح و بدن . بدن من هم جزئی از واقعيت و هستیو كيان من است . اما آنچه كه در واقعيت من دخيل است بدن بنحو خاصنيست ، بلكه بدن بنحو عام است ، مثل همان چوب برای صندلی . واقعيت منمركب از روح و بدن است ، منتهی بدن ای بدن و بدن ای بدن هميشه باقیاست . آن صورت اخير من بشخصه محفوظ است ، ولی بدن من به نحو ابهام ولاتعيينی و بنوعه محفوظ است . ولی اين بدان معنی نيست كه بدن من جزء مننيست ، و مثل لباس است و دخالت در واقعيت من ندارد ، بلكه به معنایاين است كه بدن بنحو عموم اخذ شده است . يعنی ما اگر میگوييم شيئيهالشیء بصورته لابمادته ، معنايش اين نيست كه ماده در آن هيچگونه دخالتندارد . نه ، واقعيت شیء عبارت است از ماده با صورت ، ولی نه مادهخاص ، بلكه ماده بنحو ابهام و عموم . اين است كه تبدل بدن واقعی وحقيقی است ، لكن از اين حرف نبايد اينجور نتيجه گرفت كه بدن دخالت درحقيقت ما ندارد ، بلكه بايد چنين نتيجه گرفت كه بدن بنحو عموم اعتباردارد نه بنحو خصوص . مرحوم آخوند با نتيجه گيری از اين بحث يك جواب میدهد به حكمائی كهمعاد را صرفا روحی میدانستند و يك جواب میخواهد بدهد به كسانی كه معادرا مادی میدانند ، نه جسمانی محض . آنكه میگويد معاد جسمانی استمنظورش اين است كه معاد نه روحانی محض است نه مادی يعنی به شكلی كهدر دنيا هست كه بخواهد تكرار دنيا باشد . اما اينكه آنها میگويند انسانباقی است به بقاء روحش و از جسم به هيچ نحو خبری نيست ، درست نيست ونمیتواند چنين چيزی باشد ، اين به معنای اين است كه جسم و بدن اصلا درماهيت انسان دخالت نداشته باشد و ضم الحجر فی جنب الانسان باشد . حتماجسم بايد بنحوی از وجود ، با روح باشد ، همانطور كه ماده بنحوی بايد باصورت باشد . اما اينكه حتما خصوصيت يك بدن خاص را معتبر بدانيم مثلاآخرين بدنی كه با آن زندگی كرده است نه ، اينطور نيست ، خصوصيت اعتبارندارد ، همچنانكه در مدت دنيا يك بدن خاص بدن ما نبوده است . اگربدلهای ما يتحلل بدن يك نفر را از اول تا به آخر عمر جمع كنند به اندازهكوهی میشود . پس بدن در واقعيت انسان دخالت دارد و دخالت ندارد .دخالت دارد بنحو عموم ، يعنی بدن ما كه رابطه آن بدن ما با نفس رابطهماده و صورت بايد باشد و نه غير آن . و دخالت ندارد بدن خاص بما هوخاص ، مثل اينكه بگوييم بدن دوره كودكی بدن دوره جوانی و امثال آن . |