بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

9- استقامت در جهاد (1)

«ثم انزل الله سكينته على رسوله وعلى المؤمنين وانزل جنودا لم تروها وعذب الذين كفروا وذلك جزاء الكافرين.» (2)

جنگ‏هاى رسول خدا (ص)

در جنگ‏هايى كه مسلمانان در زمان رسول خدا مى‏نمودند خواه جنگ‏هايى كه خود آن وجود مقدس در جبهه جنگ تشريفداشتند كه آن‏ها را «غزوه‏» نامند و خواه جنگ‏هايى كه مسلمانان را مى‏فرستاد كه آن‏ها را «سريه‏» نامند; هميشه عدد مسلماناناندك و نيروى دشمن بسيار بوده است; در نبرد اتكاى مسلمانان به استقامت‏خود و نيروى ايمان بود و اتكاى دشمن به كثرت عدد،از اين جهت، بيش‏تر در جنگ‏ها مسلمانان پيروز مى‏شدند; قرآن كريم مى‏فرمايد: «لقد نصركم الله في مواطن كثيرة; (3) خدا شما رادر موارد بسيارى يارى‏كرده‏» يارى‏كردن خداى تعالى از دسته‏اى شايد همان استقامت‏بخشيدن و تقويت نيروى ايمان و پايدارىآن‏ها باشد.

فتح مكه

شهر مكه به دست‏سپاهيان اسلام فتح شد. قريش با آن‏همه دشمنى و كينه‏توزى و تكبر و نخوت، در برابر رسول خدا به زانو در آمد.فتح مكه آثار بزرگ و شگفتى در روح مسلمانان و نيز در دل دشمنان اسلام گذاشت، كوچك‏ترين اثرش آن بود كه فتح تمام شبهجزيره عربستان را براى مسلمانان، درنظر دوست و دشمن، قطعى نمود; زيرا مكه مركز عربستان و ساكنان آن از محترم‏ترين افرادو از شجاعان و دليران عرب بودند، آن‏جا كه سر تسليم فرودآورد، روحيه كفار عرب در نقاط ديگر نيز در برابر نيروى اسلام ضعيفشد. از اين پس دسته‏هاى عرب از هر نقطه‏اى مى‏آمدند و شرفياب حضور حضرت ختمى مرتبت مى‏شدند و اسلام آورده به ديارخود باز مى‏گشتند.

اثر ديگرى كه فتح مكه داشت اين بود كه مشركان عرب تا اين موقع فتوحات پيامبر اسلام را ناچيز مى‏شمردند و با خود مى‏گفتند:قريش بالاخره ريشه اسلام را خواهد كند، فتح مكه آنان را به خود آورد كه اسلام آن‏طور كه مى‏پنداشتند بى‏پايه نيست، بلكه اسلامبت پرستان قريش را ريشه‏كن نمود. كافران عرب در فكر چاره شدند. با عشاير و قبايلى كه هنوز در كفر به سر مى‏بردند ائتلافنمودند و براى نابود كردن اسلام متحد شدند. عشيره‏هاى هوازن و ايلات ديگر عرب نيز دست اتحاد به يكديگر دادند و مالك بنعوف را امير خود كردند و جبهه واحد و نيرومندى از ايلات مختلف عرب در برابر اسلام تشكيل شد.

غزوه حنين

اين خبر به رسول خدا رسيد، آن حضرت هم آماده نبرد با قواى متحد عرب شد و باسپاهيان خود به سوى حنين كه دره‏اى ميانمكه وطايف بود وعشايرمتحد، آن‏جا را مركز خود كرده بودند، رهسپار شد. نبرد حنين از چند جهت تازگى داشت:

يكى آن كه: فتوحات گذشته به ويژه فتح مكه، مسلمانان را سرمست كرده‏بود، به طورى كه نيروى دشمن را با بى‏اعتنايى نظرمى‏كردند و به چيزى نمى‏انگاشتند.

نكته ديگرى كه در اين نبرد از هر جهت تازگى داشت آن بود كه براى نخستين‏بار سپاهيان اسلام داراى چنين شماره عظيمى(دوازده هزار نفر) شده‏بودند; زيرا - همان طور كه تذكر داده شد - در جنگ‏هاى گذشته نيروهاى اسلام نسبت‏به دشمن بسياراندك بودند.

مسلمانان در اين موقع، نيروى خود را بسيار ديدند و پيروزى را قطعى خود مى‏پنداشتند، چنان‏چه يكى از آن‏ها گفت: ما در اينجنگ شكست نخواهيم خورد، با چنين طرز فكر كه بر خلاف طرز فكر مسلمانان در نبردهاى گذشته بود، سپاه اسلام به سوىجبهه حركت كرد. مسلمانان در جنگ‏هاى پيشين اعتمادشان به نيروى استقامت و ايمان بود، ولى در اين جنگ به كثرت عدد.خداى متعال مى‏فرمايد: «ويوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم‏» (4) عشاير متحد جاهاى حساس دره حنين را اشغال و كمين گاه‏هاىخوبى براى خود تعبيه كرده بودند و كاملا آماده نبرد و وارد كردن ضربت قطعى به اسلام بودند و مجهز به تجهيزات كامل بهانتظار مسلمانان دقيقه شمارى مى‏كردند.

سپاه اسلام با آسودگى خاطر وارد دره حنين شد و در فكر اطراق بود تا پس از رفع خستگى، سلاح خود را از بار شتران برداشته وآماده نبرد شود، شايد هم درخاطر بعضى از آن‏ها مى‏گذشت كه احتياج ندارد لباس جنگ بپوشند، بلكه اگر قسمتى از آن‏ها هم بهجنگ بپردازند براى شكست كفار كفايت مى‏كند غافل از آن كه چرخ عيار چه در زير سر دارد.

اصل غافل‏گيرى

هنوز همگى سپاه وارد دره نشده بود كه دشمن از اصل غافل‏گيرى استفاده كرد و ناگهان شديدترين حمله خود را آغاز نمود كفار،مانند: مور و ملخ از هر سو به مسلمانان غافل بى‏سلاح حمله مى‏كردند; چيزى كه بيش‏تر به شكست ابتدايى مسلمانان كمك كرداين بود كه پيش‏قراولان اسلام از طايفه بنى سليم تشكيل شده بود و آنها همگى تازه مسلمان بودند و هنوز ايمان كامل در دل آن‏هاراه نيافته بود; لذا استقامت نكردند و به يك باره همگى پاى به گريز نهادند، فرار شديد بنى سليم و حمله سهمگين دشمن سببشد كه شتران و چارپايان مسلمانان همگى رم كرده و شكست را تسريع كنند.

خيانت قريش

دوهزار نفر از قريش نيز كه پس از فتح مكه به صورت ظاهر اسلام آورده بودند، وقت را براى نابودى اسلام مغتنم شمرده آن ها همپا به فرار گذاشتند. فرار اين دودسته دنيا را بر مسلمانان تنگ كرد و همگى گريختند; در ميدان جنگ جز رسول خدا و چندتن ازبنى هاشم و ايمن فرزند ام ايمن خدمت كار رسول خدا كسى به جاى نماند; ايمن نيز در اين گير و دار كشته شد. اميرمؤمنان(ع)كه رايت‏بزرگ رسول خدا به دستش بود و فرماندهى كل قواى اسلام از طرف رسول خدا به كف با كفايتش سپرده شده بود، درآخر سپاهيان‏اسلام حركت مى‏كرد، همين كه حمله كفار آغاز شد خود را به معركه رسانيد و به جنگ مشغول شد. عباس عموىپيامبر و چند تن از عموزادگان آن حضرت كه از ده تن تجاوز نمى‏كردند به حفاظت رسول خدا اشتغال داشتند. على(ع) يك‏تنهجنگ‏مى‏كرد و مى‏كوشيد كه از تعقيب دشمن از فراريان اسلام جلوگيرى كند. قرآن مى‏فرمايد:

«فلم تغن عنكم شيئا وضاقت عليكم الارض بما رحبت; (5)

بسيارى جمعيت‏به درد مسلمانان نخورد، بلكه سبب بدبختى شما شد و زمين به اين پهناورى بر شما تنگ شد.»

يعنى پناهگاهى نمى‏يافتيد كه در موقع گريختن بدان پناه بريد.

فرياد عباس عموى پيامبر

در همين گير و دار رسول خدا به عباس فرمود: مسلمانان را بخوان و بگو كجا مى‏رويد؟ چرا مى‏گريزيد؟ عباس كه صدايى توانا ورسا داشت‏بانگ برآورد: اى كسانى كه عهد كرديد در راه خدا جان ببازيد! كجا مى‏رويد؟ اى اصحاب پيامبر! چرا مى‏گريزيد؟ عباسفرياد مى‏زد و گريختگان را مى‏خواند، پيام رسول خدا كه به وسيله عباس به گوش مسلمانان فرارى رسيد، نيروى تازه‏اى در دلآن‏ها ايجاد كرد، تك‏تك دست از فرار بر مى‏داشتند و به ميدان جنگ بازمى‏گشتند، ولى بيش‏تر آن‏ها در اين موقع بى‏سلاح بودند;زيرا سلاح آن‏ها بارشتران بود و شتران همگى رميده بودند، با كوشش فوق‏العاده سلاح به دست مى‏آوردند و به جنگ مى‏پرداختند.اميرمؤمنان(ع) در تمام اين احوال به جنگ مشغول بود. پرچمدار سپاه دشمن را - كه به قدرى توانا بود كه با سرنيزه، مسلمانان رااز جلو بلند مى‏كرد و به پشت مى‏انداخت - به جهنم فرستاد و علم‏كفار سرنگون شد. قرآن مى‏فرمايد:

«ثم انزل الله سكينته على رسوله وعلى المؤمنين وانزل جنودا لم تروها; (6)

خداوند استقامت و آرامش خود را بر رسول خود و بر مسلمانان با ايمان نازل كرد وسپاهيانى به كمك شما (مسلمانان) فرستاد كهآن‏ها را نمى‏ديديد.»

بعيد نيست كه سپاهيانى كه ديده نمى‏شد همان نيروى استقامت و پايدارى باشد.

بازگشت از فرار

مسلمانان دسته دسته از فرار باز مى‏گشتند و با شدتى هر چه تمام‏تر به جنگ مى‏پرداختند تا بلكه فرار خود را جبران كرده و نزدخدا و رسول خدا رو سفيد شوند. كفار هم حد اعلاى كوشش را به خرج مى‏دادند; زيرا نمى‏خواستند پيروزى خود را به اين زودى ازدست‏بدهند; شديدترين جنگى كه كم‏تر ديده شده بود در گرفت، جز صداى تير و چكاچك شمشير و بانگ سپاهيان و ناله زخميانچيزى شنيده نمى‏شد، رسول خدا نظرى به ميدان جنگ انداخته و آن هنگامه خونين را نگريست و فرمود: «الان حمى الوطيس; (7) اكنون تنور گرم شده است.»

بازگشت مسلمانان از فرار و سرنگون شدن پرچم كفار به دست اميرمؤمنان على(ع) كم‏كم بيم و هراسى در دل كفار انداخت وتزلزلى در روحيه آنان ايجاد كرد، وضعيت جنگ برخلاف اول شد; زيرا در ابتداى جنگ، كفار به همت و پايدارى خود متكى بودند ومسلمانان به كثرت عدد خويش، ولى مسلمانان پس از بازگشت، از طرف حضرت حق به نيروى استقامت متكى شدند و ايمان ازدست رفته ايشان باز آمد و كفار به فتح ابتدايى خود اميد داشتند; لذا در سپاه آن‏ها تزلزل و بيم راه يافت و اميد به پيروزى مبدلبه ياس گرديد; فكر فرار در مغز آن‏ها جانشين پايدارى و استقامت‏شد، آثار فتح و ظفر در نيروى اسلام آشكار گشت، كفار از زيرضربات مسلمانان راه فرار مى‏جستند. قرآن مى‏فرمايد: «وعذب الذين كفروا ذلك جزاء الكافرين.» (8)

عذاب كفار در دنيا شايد بيم وحشت آن‏ها از مسلمانان باشد كه منجر به قتل واسارت آن‏ها شده سرانجام، سپاه اسلام مظفر ومنصور گشت.

حالت كنونى مسلمانان

وضعيت مسلمانان امروز نظير مسلمانان در آغاز جنگ حنين است كه همگى از كفار شكست‏خورده‏اند و در دست آنان اسيرند، هرچند ميان مسلمانان امروز با مسلمانان ديروز اندك فرقى است، آن‏ها را فتوحات پى در پى سرمست كرده بود، لذا دست ازاستقامت كشيدند، ولى ما را شكست‏هاى بى‏شمار ترسو و نوميد كرده و دست از پايدارى كشيده‏ايم، مسلمانان ديروز، مردمانىقوى بودند و ايمان داشتند كه اگر ساعتى به نبرد بپردازند، جلو شكست قطعى گرفته مى‏شود و گريختگان باز مى‏گردند، ولى مامسلمانان امروز آن چندتن را هم نداريم، آن‏ها به نيروى كفر به نظر بى ارزشى و بى اعتنايى مى‏نگريستند، از اين لحاظبى‏استقامت‏شدند، ما به نيروى كفر به نظر عظمت مى‏نگريم، از اين جهت‏بى‏استقامت‏شده‏ايم، چرا خداى تعالى به ما نظر رحمتنمى‏اندازد و ما را به تاييدات خود مؤيد نمى‏گرداند؟ همين آيه شريفه اين پرسش را پاسخ مى‏دهد كه: خداوند آرامش خود را برمردم با ايمان فرستاد، ما ايمان نداريم. اگر در ما ايمان يافت‏شود خداوند نيز ما را تاييد خواهد نمود، ما و كفار در بى ايمانىيكسانيم، فرق آن است كه كفار برمبدا باطل خود پايدارى مى‏كنند، ولى ما بر مبدا حق خود استقامت نمى‏ورزيم، روح تنبلى و تنپرورى سر تا پاى ما را فرا گرفته، تزلزل و دورويى در همه اعصاب ما نفوذ كرده است، از استقامت و فداكارى و ايمان و ديانت جزالفاظى به يادگار نمانده است، همگى ره‏سپار راه نابودى هستيم، بيمارى روحى ما به قدرى است كه تشخيص نداده‏ايم كه بيماريمتا در فكر درمان بشويم و در چاره درد خود بينديشيم.

شاعرى مى‏گويد: «بى‏چاره آن كسى است كه در فكر چاره نيست.»

ابدا در ياد خدا نيستيم، شايد طورى مورد سخط خداوند تعالى قرار گرفته‏ايم كه خودش نام خود را از خاطر ما محو كرده است،خدا نكند كه چنين باشد; زيرا اگر چنين باشد هم بر مرده و هم بر زنده بايد گريست، مردگان ما به آتش عذاب الهى در جهنممى‏سوزند و زندگان ما در دنيا در آتش مذلت و فقر و مسكنت و بى‏چارگى مى‏گدازند.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 4 جمادى الآخره 1369 برابر با 3 فروردين ماه 1329.

2.توبه (9) آيه 26.

3.توبه (9) آيه 25.

4.توبه (9) آيه 25.

5و6. توبه (9) آيه 25.

7.مجمع البيان، ج‏5، ص‏18 - 19.

8.توبه (9) آيه 26.

back indexnext