بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 1, سید هاشم رسولى محلاتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     020 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     026 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     027 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     028 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
 

 

 
 

265 175-  ماأعظم المصيبة في الدّنيا مع عظم الفاقة غدا. 6 90 چه بزرگ است ماتم و عزاى دنيا باوجود بزرگى نياز و احتياج در فرداى قيامت.  266 176-  وقّ نفسك نارا وقودها النّاسو الحجارة بمبادرتك الى طاعة اللَّه و تجنّبك معاصيه و توخّيك رضاه.

6 234 خود رانگه دار از آتشى كه آتشگيره‏اش مردم و سنگها هستند، با پيشى جستن به سوىفرمانبردارى خدا و دورى گزيدن‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 60

از نافرمانيهايش و طلب خوشنودى او.

267 177-  لاترغب فيما يفنى و خذ من الفناء للبقاء. 6 281 رغبت نكن در آنچه فانى شود و ازدنياى فانى براى جهان پايدار توشه برگير.

268 178-  لاترغب في كلّ ما يفنى و يذهب، فكفى بذلك مضرّة. 6 268 رغبت نكن در هر چه فانىمى‏شود و از بين مى‏رود، كه همين براى زيان آدمى كافى است.

269 179-  مناحبّ رفعة الدّنيا و الآخرة فليمقت في الدّنيا الرّفعة. 5 386 كسى كه رفعت مقامدنيا و آخرت را خواهد، بايد بلندى و رفعت دنيا را دشمن دارد.

270 180-  كونواقوما صيح بهم فانتبهوا.

4 617 ازمردمانى باشيد كه بر سرشان فرياد كشيده و بيدار شده‏اند.

271 181-  رويدايسفر الظّلام كان قد وردت الاظعان، يوشك من اسرع ان يلحق. 4 97 مهلتى، تاتاريكى‏ها بر طرف گردد، گويا هودجها رسيد، نزديك است كه شتابنده بپيوندد.  272182-  قد اسفرت السّاعة عن وجهها و ظهرت العلامة لمتوسّمها. 4 476 به راستى كهقيامت پرده از چهره برگرفته، و نشانه آن براى آن كس كه فراست دارد آشكار گرديده.

273 183-  ياأيّها النّاس الى كم توعظون و لا تتّعظون فكم قد وعظكم الواعظون و حذّركمالمحذّرون و زجركم الزّاجرون و بلّغكم العالمون و على سبيل النّجاة دلّكم الأنبياءو المرسلون و أقاموا عليكم الحجّة و

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 61

أوضحوا لكم المحجّة، فبادروا العمل، و اغتنموا المهل، فانّاليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل، و سيعلم الّذين ظلموا أىّ منقلبينقلبون. 6 463 اى مردم تا به كى پند داده مى‏شويد ولى پند نمى‏گيريد چه بسا پنددهندگانى شما را پند داده، و بيم دهندگانى كه بيمتان داده، و باز دارندگانى كهبازتان داشته، و عالمانى كه به شما ابلاغ كرده‏اند و به راه رستگارى پيامبران ورسولان شما را راهنمايى كرده، و حجّتها را بر شما اقامه كرده، و راه را بر شماآشكار ساخته‏اند، پس بيائيد و به عمل مبادرت كرده و فرصتها را مغتنم شماريد كه بهراستى امروز روز عمل است و حسابى در كار نيست، ولى فردا روز حساب است و عملى دركار نيست، و به زودى مى‏دانند آنها كه ستم كرده‏اند كه به چه جاى بازگشتى بازگشتمى‏كنند

باب الاخوة (برادرى)

274 1-  الأخوانافضل العدد. 1 262 برادران بهترين وسيله (و ابزار) براى روزهاى سخت زندگى هستند.

275 2-  الملليفسد الاخوّة. 1 279 آزردگى، برادرى را تباه كند.

276 3-  المعينعلى الطّاعة خير الأصحاب. 1 298 بهترين ياران و همراهان كسى است كه انسان را براطاعت حق يارى دهد.

277 4-  الفقد الممرضفقد الأحباب.

1 303 فقدانى كهآدمى را بيمار كند، فقدان دوستان و از دست دادن آنان است.

278 5-  الدّهرموكّل بتشتيت الالّاف.

1 307 روزگارمأمور گشته به پراكنده كردن كسانى كه با هم الفت و انس دارند.  279 6-  الصاحبكالرّقعة فاتّخذه‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 62

مشاكلا. 1 309 همراه تو همچون تكّه پارچه‏اى است كه لباس رابدان وصله كنند پس با كسى مصاحبت كن كه شباهت با تو داشته باشد. (و وصله ناجورنباشد) 280 7-  الغريب من ليس له حبيب.

1 315 غريب(تنها و بيگانه) كسى است كه دوستى ندارد.

281 8-  اخوانالدّين أبقى مودّة. 1 358 برادران دينى در دوستى پايدارترند.

282 9-  أختستفيده خير من أخ تستزيده. 1 359 برادرى كه از (كمال يا علم) او بهره گيرى بهتراست از برادرى كه تو بر (كمال يا علم) او بيفزايى.

283 10- الاخوان زينة في الرّخاء و عدّة في البلاء. 1 394 برادران زيورند در فراخى زندگى،و پشتوانه‏اى هستند در گرفتارى.

284 11- الصّديق افضل العدّتين. 2 28 دوست راستين در مقايسه با پشتوانه‏هاى ديگر بهترينپشتوانه است.

285 12- الاخوان في اللَّه تعالى تدوم مودّتهم لدوام سببها. 2 50 برادرانى كه برادريشان درراه خدا باشد دوستيشان پايدارتر است به خاطر پايدار بودن سبب دوستى (كه خداى تعالىاست).

286 13-  اخوانالدّنيا تنقطع مودّتهم لسرعة انقطاع اسبابها. 2 50 برادران دنيايى دوستيشان بريدهشود چون وسائل و اسباب آن دوستى، به زودى بريده خواهد شد.

287 14-  اخوانالصّدق زينة في السرّاء و عدّة في الضّراء. 2 53 برادران راستين زيورند در خوشى وپشتوانه‏اى هستند در سختى.

288 15-  الأخالمكتسب في اللَّه اقرب الأقرباء و احمّ من الامّهات و الآباء.

2 63 آن برادرىكه در راه خدا به دست آمده‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 63

(و پيوند الهىدارد) نزديك‏ترين نزديكان و خويشاوندتر از پدران و مادران است.

289 16-  اخوكفي اللَّه من هداك الى رشاد و نهاك عن فساد و اعانك الى اصلاح معاد. 2 80 برادر تودر راه خدا آن كسى است كه تو را به راه راست هدايت كند، و از فساد و تباهى بازدارد، و در راه اصلاح معاد ياريت دهد.

290 17-  اخوكالصّديق من وقاك بنفسه و آثرك على ماله و ولده و عرسه. 3 111 برادر راستين تو كسىاست كه تو را با جان خويش نگهبانى كند، و بر مال و فرزند و زن خويش مقدّم دارد.

291 18- الأخوان جلاء الهموم و الأحزان. 2 143 برادران زداينده غمها و اندوههايند.

292 19-  احملنفسك عند شدّة أخيك على اللّين، و عند قطيعته على الوصل، و عند جموده على البذل، وكن للّذى يبدو منه حمولا و له وصولا. 2 229 خويشتن را در هنگام درشتى كردن برادرتبه نرمى وادار، و هنگام بريدن او بر پيوند، و در وقت خشكى او بر بذل و دهش، و دربرابر آنچه از (بديها از) او آشكار شود بردبارى كن، و براى او وسيله پيوندى باش.

293 20-  احمل نفسك مع أخيك عند صرمه على الصّلة، و عند صدوده علىاللّطف و المقاربة، و عند تباعده على الدّنوّ، و عند جرمه على العذر، حتّى كأنّكله عبد و كأنّه ذو نعمة عليك، و ايّاك أن تضع ذلك في غير موضعه او تفعله مع غيرأهله. 2 229 خود را نسبت به برادر خود وادار كه هنگام گسستن او پيوند كنى، و هنگامكناره گيرى‏اش بر او لطف كرده و نزديك گردى، و هنگام دورى به او نزديك شوى، وهنگام جرم و بد كارى معذورش دارى، تا بدان حدّ كه گويا تو بنده او هستى و او حقّنعمت بر تو دارد، اما بر حذر باش از اين كه اين دستورات را در غير جاى خود

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 64

به كار برى (و با مردمان منافق و بى‏دين اين گونه رفتار كنى)يا با كسى كه شايستگى آن را ندارد چنين كنى.

294 21-  اختر من كلّ شي‏ء جديده و من الإخوان اقدمهم. 2 233 برگزين از هر چيز تازه‏اش را ولى از برادران قديمى‏ترينشان را انتخاب كن.

295 22-  اطع اخاك و ان عصاك، وصله و ان جفاك. 2 175 از برادرتفرمانبردارى كن اگر چه او نافرمانى‏ات كند، و با او پيوند كن اگر چه او با تو جفاكند.

296 23-  اذكر اخاك اذا غاب بالّذى تحبّ أن يذكرك به، و ايّاك و مايكره، و دعه ممّا تحبّ ان يدعك منه.

2 207 هنگامى كه برادرت پنهان و غايب است او را چنان ياد كن كهدوست مى‏دارى او همان گونه تو را ياد كند، و بپرهيز از ذكر آنچه خوش ندارد، و بازدار او را از (عمل به) آنچه دوست مى‏دارى كه وى تو را از (عمل به) آن باز دارد.

297 24-  ايّاك ان تغفل عن حقّ اخيك اتّكالا على واجب حقّك عليه،فانّ لاخيك عليك من الحقّ مثل الّذى لك عليه. 2 301 بپرهيز از اين كه از حقّبرادرت غافل شوى به اعتماد حق واجبى كه تو بر او دارى، زيرا برادر تو نيز همانندآن حقى را بر تو دارد كه تو بر او دارى.

298 25-  ايّاك ان تهمل حقّ اخيك اتّكالا على ما بينك و بينه، فليسلك باخ من اضعت حقّه. 2 302 بپرهيز از اين كه حق برادرت را واگذارى به اعتمادرفاقت و يگانگى كه ميان تو و او وجود دارد، زيرا كسى كه تو حق او را ضايع و تباهكنى برادر تو نيست.

299 26-  أشرف المروءة حسن الاخوّة.

2 396 شريف‏ترين مردانگى، نيكو برادرى كردن است.

300 27-  افضل العدد، ثقات الاخوان.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 65

2 403برترين پشتوانه‏ها، برادران مورد وثوق و اطمينان هستند.

301 28-  انّ اخاك حقّا، من غفر زلّتك، و سدّ خلّتك، و قبل عذرك، وستر عورتك، و نفى وجلك، و حقّق املك.

2 609 به راستى كه برادر حقيقى تو آن كسى است كه لغزشت را بپوشاندو شكستگى زندگى‏ات را ببندد، عذرت را بپذيرد، و زشتى و عيب تو را بپوشاند، و ترستو را برطرف كند، و اميد تو را به انجام رساند.

302 29-  افضل العدد اخ وفىّ، و شقيق زكىّ. 2 431 برترينپشتوانه‏ها (براى روزهاى سخت زندگى) برادرى است با وفا و همانندى است كه پاكيزهباشد.

303 30-  ابعد النّاس سفرا من كان سفره فى ابتغاء اخ صالح. 2 459دورترين سفرها براى مردم، سفر كسى است كه به دنبال يافتن برادرى شايسته و صالح سفركرده باشد.

304 31-  اصدق الاخوان مودّة افضلهم لاخوانه في السّرّاء والضّرّاء مواساة.

2 446 صادق‏ترين برادرها در دوستى، آن برادرى است كه مواسات وبرابرى او نسبت به برادرانش در خوشى و سختى بيشتر باشد.

305 32-  خير الاخوان اعونهم على الخير و اعملهم بالبرّ و ارفقهمبالمصاحب.

3 464 بهترين برادران كسى است كه كمكش بر كار خير از ديگران بيشتر،و در انجام كار نيك از ديگران جلوتر، و نسبت به ياران و همراهان نرمخوتر باشد.

306 33-  خير كلّ شي‏ء جديده، و خير الاخوان اقدمهم. 3 462 بهترينهر چيز تازه آن است، ولى بهترين برادران قديمى‏ترين آنهاست.

307 34-  خليل المرء دليل على عقله و كلامه برهان فضله. 3 461 دوستهر انسان راهنماى عقل و خرد او و گفتارش دليل بر فضل و كمال او است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 66

308 35-  خير اخوانك من كثر اغضابه لك في الحقّ. 3 431 بهترينبرادران تو آن كسى است كه تو را در راه حقّ زياد به خشم آورد.

309 36-  خير الاخوان أنصحهم، و شرّهم أغشّهم. 3 433 بهترينبرادران خير خواه‏ترين آنها و بدترين برادران خيانتكارترين آنها است.

310 37-  خير الاخوان من اذا فقدته لم تحبّ البقاء بعده. 3 433بهترين برادران كسى است كه چون او را از دست بدهى و نيابى، زنده ماندن پس از او رادوست نداشته باشى.

311 38-  خير اخوانك من دلّك على هدى و اكسبك تقى، و صدّك عناتّباع هوى. 3 436 بهترين برادرانت كسى است كه تو را بر هدايت رهنمون باشد. و بهتقوا وا دارد، و از پيروى كردن هوا و هوس بازت دارد.

312 39-  خير اخوانك من واساك. 3 437 بهترين برادرانت كسى است كهبا تو مواسات داشته باشد.

313 40-  خير اخوانك من دعاك الى صدق المقال بصدق مقاله، و ندبكالى افضل الاعمال بحسن اعماله.

3 434 بهترين برادرانت كسى است كه به گفتار راست خود به راست گويىدعوتت كند، و با كارهاى نيكش تو را به بهترين كارها فرا خواند.

314 41-  خير اخوانك من سارع الى الخير و جذبك اليه، و امرك بالبرّو اعانك عليه. 3 433 بهترين برادرانت كسى است كه به خير و خوبى از ديگران پيشىگيرد و تو را به سوى آن بكشاند، و به كار نيك وادارد و بر انجام آن ياريت دهد.

315 42-  خير الاخوان من لم تكن على الدّنيا اخوّته. 3 433 بهترينبرادران كسى است كه برادرى‏اش بر دنيا پى ريزى نشده باشد.

316 43-  خير اخوانك من واساك بخيره،

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 67

و خير منه من اغناك عن غيره. 3 432 بهترين برادرانت كسى است كهبا خير و خوبى خود با تو مواسات داشته باشد، و بهتر از او كسى است كه تو را ازديگران بى‏نياز سازد.

317 44-  خير الأخوان من لم يكن على اخوانه مستقصيا. 3 429 بهترينبرادران كسى است كه نسبت به برادران خود سخت گير و خرده گير نباشد.

318 45-  خير اخوانك من واساك، و خير منه من كفاك، و ان احتاج اليكاعفاك.

3 427 بهترين برادرانت كسى است كه با تو مواسات و برابرى داشتهباشد، و بهتر از او كسى است كه تو را كفايت كند، و اگر به تو نيازمند هم شود تو رامعاف داشته و ببخشايد.

319 46-  خير الاخوان من كانت في اللَّه مودّته. 3 433 بهترينبرادران كسى است كه دوستى‏اش در راه خدا باشد.

320 47-  خير الاخوان اقلّهم مصانعة في النّصيحة. 3 426 بهترينبرادران كسى است كه در باره خير خواهى و نصيحت كمتر مدارا و چرب زبانى كند (و بهطور صريح و آشكارا تو را نصيحت كند).

321 48-  خير الاخوان من لا يحوج اخوانه الى سواه. 3 427 بهترينبرادران كسى است كه برادرانش را به ديگرى نيازمند نكند (و خود نيازشان را برطرفسازد).

322 49-  خير اخوانك من عنّفك في طاعة اللَّه سبحانه. 3 427 بهترينبرادرانت كسى است كه در راه اطاعت خداى سبحان بر تو سخت گيرد و خشونت به خرج دهد.

323 50-  شكر نظيرك بحسن الاخاء.

4 158 سپاسگزارى و شكر تو در برابر افرادى همانند خود، به اين استكه برادرى را نيكو كنى.

324 51-  ساعد اخاك على كلّ حال و زل‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 68

معه حيثما زال. 4 134 يارى كن برادر خود را بر هر حالى، و بروبه همراه او هر كجا برود.

325 52-  ربّ اخ لم تلده امّك. 4 76 چه بسا برادرى كه مادر تو اورا نزاييده (بلكه بر اثر صميميت در دوستى برادر تو شده) 326 53-  ربّ عشير غيرحبيب. 4 71 چه بسا فاميلى كه دوست نيست.

327 54-  شرّ الاتراب الكثير الارتياب.

4 177 بدترين همسالان و همدمان كسى است كه شك و ترديدش در كارهازياد باشد.

328 55-  شرّ الاصحاب السّريع الانقلاب. 4 177 بدترين همراهان وياران كسى است كه زود تغيير حالت مى‏دهد.  329 56-  شرّ اخوانك و اغشّهم لك مناغراك بالعاجلة، و الهاك عن الآجلة.

4 176 بدترين برادران تو و خيانتكارترين‏شان كسى است كه تو را بردنيا تشويق و ترغيب نمايد و از آخرت غافل و سرگرم سازد.

330 57-  شرّ اخوانك من تثبّط عن الخير و ثبّطك معه. 4 175 بدترينبرادرانت كسى است كه از كار خير خوددارى كند و تو را نيز همانند خود از كار خيرباز دارد.

331 58-  شرّ اخوانك الغاشّ المداهن.

4 174 بدترين برادرانت خيانتكارى است كه ظاهر سازى كند.

332 59-  شرّ اخوانك من داهنك في نفسك، و ساترك عيبك. 4 173 بدترينبرادرانت كسى است كه تو را در باره خودت فريب داده و ظاهر سازى كند، و عيب تو رااز خودت بپوشاند.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 69

333 60-  شرّ اخوانك من اغراك بهوى و ولّهك بالدّنيا. 4 171 بدترينبرادرانت كسى است كه تو را به پيروى هوا و هوس تشويق كرده و نسبت به دنيا فريفته وشيدا كند.

334 61-  شرّ الاخوان المواصل عند الرّخاء، و المفاصل عند البلاء.

4 171 بدترين برادران كسى است كه در فراخى زندگى بپيوندد، و درگرفتارى فاصله گيرد و جدا شود.

335 62-  شرّ الاخوان الخاذل. 4 170 بدترين برادران كسى است كهانسان را يارى نكند.

336 63-  شرّ اخوانك من يبتغى لك شرّ يومه. 4 170 بدترين برادرانكسى است كه روز بد خود را براى تو نيز بخواهد (كه تو هم در بدى مانند او گردى).

337 64-  شرّ اخوانك من احوجك الى مداراة، و الجأك الى اعتذار. 4167 بدترين برادرانت كسى است كه تو را ناچار به سازش كند، و مجبور به عذر خواهىنمايد.

338 65-  شرّ اخوانك من ارضاك بالباطل. 4 166 بدترين برادران توكسى است كه تو را به كار باطل خوشنود سازد. (يعنى براى خوشنودى تو دست به كار باطلزند، يا تو را با كار باطل خوشنود كند) 339 66-  عليك بمواخاة من حذّرك و نهاك،فانّه ينجدك و يرشدك. 4 296 بر تو باد به برادرى كسى كه تو را (از كار بد و عذابالهى) بيم دهد و باز دارد، كه چنين برادرى تو را به بلندى رسانده و به راه راستهدايت كند.

340 67-  على التّواخى في اللَّه تخلص المحبّة. 4 315 بر پايهبرادرى در راه خدا، دوستى، خالص و پاك گردد.

341 68-  فقد الاخوان موهى الجلد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 70

4 415فقدان برادران، نيرو و توان (يا آدم نيرومند و پر توان) راسست گرداند.

342 69-  قد يتفاصل المتفاصلان و يشتّ جمع الاليفين. 4 473 گاه استكه دو گروه به هم پيوسته جدا مى‏شوند، و دو دسته مردمان هم خوى و همدم پراكندهمى‏شوند.  343 70-  قليل من الاخوان من ينصف.

4 499 برادرانى كه انصاف را رعايت كنند اندكند.

344 71-  من لا اخا له لا خير فيه. 5 224 كسى كه برادرى ندارد خيرىندارد.

345 72-  من آخى في اللَّه غنم. 5 159 كسى كه در راه خدا برادرىگيرد سود برد.

346 73-  من آخى في الدّنيا حرم. 5 159 كسى كه در راه دنيا برادرىبر قرار سازد محروم گردد.

347 74-  من استطال على الاخوان لم يخلص له انسان. 5 286 كسى كه بربرادران سر بزرگى و تكبر كند، هيچ انسانى با او خالص و صاف نباشد.

348 75-  ليس لك باخ من احتجت الى مداراته. 5 85 برادرت نيست كسىكه تو نيازمند باشى (در همه جا و در هر كارى اگر چه خلاف باشد) با او مدارا كنى.

349 76-  ليس لك باخ من احوجك الى حاكم بينك و بينه. 5 85 برادرتنيست كسى كه تو را محتاج به حاكمى ميان تو و خود سازد.  350 77-  لم يسد من افتقراخوانه الى غيره. 5 93

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 71

به آقايى و سيادت نرسد كسى كه برادرانش جز او نيازمند به ديگرىباشند.

351 78-  من كان ذا حفاظ و وفاء لم يعدم حسن الاخاء. 5 356 كسى كهنگه دار و باوفا باشد از برادرى نيك برخوردار است.

352 79-  من لا اخوان له لا أهل له. 5 363 كسى كه برادرانى نداردكس و كارى ندارد.

353 80-  من ناقش الاخوان قلّ صديقه.

5 365 كسى كه با برادران ستيزه جويى كند دوستش كم باشد.

354 81-  من تشاغل بالسلطان لم يتفرّغ للاخوان. 5 465 كسى كه سرگرمبه كار پادشاه شود فراغت رسيدگى به برادران را ندارد.

355 82-  من فقد اخا في اللَّه، فكانّما فقد أشرف اعضائه. 5 472كسى كه برادر خدايى خود را از دست دهد، گويا شريف‏ترين عضو خود را از دست دادهاست.

356 83-  من عجز الرأي استفساد الاخوان. 6 16 از ناتوانى تدبير استكه انسان برادران را به تباهى كشاند و از دست بدهد.

357 84-  من اعظم الحمق مؤاخاة الفجّار. 6 21 از بزرگترين حماقتها،برادرى با گنهكاران است.

358 85-  من المروّة احتمال جنايات الاخوان. 6 46 تحمل كردنتبهكارى برادران از بزرگوارى است.

359 86-  ما أقبح القطيعة بعد الصّلة، و الجفاء بعد الاخاء، والعداوة بعد الصّفاء، و زوال الالفة بعد استحكامها. 6 115 چه زشت است بريدن(دوستى) پس از پيوند، و بى‏وفايى پس از برادرى، و دشمنى پس از صفا (و صداقت) و از

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 72

ميان رفتن الفت و صميميت پس از استحكام و استوارى آن.

360 87-  ما سعد من شقى اخوانه. 6 56 نيكبخت نگردد كسى كه برادرانشنگون بخت باشند.

361 88-  موت الاخ قصّ الجناح و اليد.

6 135 مرگ برادر (همچون) چيده شدن و بريده شدن بال و دست است.

362 89-  ما اكثر الاخوان عند الجفان، و اقلّهم عند حادثاتالزّمان. 6 96 چه بسيارند برادران در كنار سفره‏هاى رنگين، و چه اندكند در هنگامپيش آمدهاى ناگوار زمان.

363 90-  ما تواخى قوم على غير ذات اللَّه سبحانه الّا كانتأخوّتهم عليهم ترة يوم العرض على اللَّه سبحانه. 6 100 هيچ گروهى نيست كه بر پايهچيزى جز خداى سبحان برادرى كنند، جز آنكه برادرى آنها در روز قيامت كه در پيشگاهخداى سبحان قرار گيرند براى آنها نقصى باشد.

364 91-  ما يمنع احدكم ان يلقى اخاه بما يكره من عيبه الّا مخافةان يلقاه بمثله، قد تصافيتم على حبّ العاجل و رفض الآجل. 6 101 چيزى جلوى شما رانگيرد و مانع نشود از اين كه چون عيبى از برادرانتان مشاهده كنيد به او تذكر ندهيدجز ترس از اين كه او نيز همين كار را نسبت به شما انجام دهد (و هنگام ديدن عيبتانبه شما تذكر دهد) و بدين ترتيب شما دست به هم داده و در مورد دوستى دنيا و رهاكردن آخرت دوستانه با هم كنار آمده‏ايد.

365 92-  نظام المروّة حسن الاخوّة، و نظام الدّين حسن اليقين. 6176 نظام مردانگى، برادرى خوب است، و نظام دين، يقين نيكو است.

366 93-  لا تستكثرنّ من إخوان الدّنيا، فانّك إن عجزت عنهمتحوّلوا أعداء، و إنّ مثلهم كمثل النّار، كثيرها يحرق و قليلها ينفع. 6 322

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 73

برادران دنيايى را زياد مكن كه اگر از نگهدارى آنها ناتوان شدىدشمنت گردند، و به راستى حكايت آنان حكايت آتش است كه زيادش بسوزاند و كم آن سوددهد.

367 94-  لا تصرم اخاك على ارتياب و لا تهجره بعد استعتاب. 6 284بر مبناى شك و ترديد برادرى خود را با برادرت قطع مكن، و پس از عذر خواهى و دلجويىاز او دورى مكن.

368 95-  عليك باخوان الصّفا فانّهم زينة في الرّخاء و عون فيالبلاء. 4 294 بر تو باد به برادران با صفا (و پاك دل) كه به راستى آنان در فراخىزندگى زيورند، و در بلا و گرفتارى كمك و ياور هستند.

369 96-  لا تضيّعنّ حقّ اخيك اتّكالا على ما بينك و بينه، فليس لكبأخ من أضعت حقّه. 6 316 با تكيه بر رفاقتى كه ميان تو و برادرت هست حقّ او راتباه و ضايع مكن، كه برادرت نيست كسى كه تو حقّش را ضايع كنى.

370 97-  لا تواخ من يستر مناقبك و ينشر مثالبك. 6 340 برادرى مكنبا كسى كه منقبت‏ها و خوبى‏هايت را مى‏پوشاند، ولى عيبهايت را بگستراند و نشر دهد.

371 98-  لا تطلبنّ الاخاء عند أهل الجفاء، و اطلبه عند أهل الحفاظو الوفاء. 6 340 نزد مردمان جفا پيشه برادرى مجوى بلكه نزد مردمانى كه شرط برادرىنگه دارند و باوفا باشند برادرى را بجوى.

372 99-  لا تصفو الخلّة مع غير اديب.

6 375 دوستى با كسى كه اديب و سخن سنج نيست با صفا و پاكيزه نباشد.

373 100-  لا خير في اخ لا يوجب لك مثل الّذى يوجب لنفسه. 6 428 دربرادرى كه نخواهد براى تو آنچه را براى خود خواهد خيرى نيست.

374 101-  لا يكون الصّديق صديقا حتّى يحفظ اخاه في غيبته و نكبتهو وفاته.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 74

6 411 دوست راستين نيست مگر كسى كه از برادر خود در پنهانى و غيابشو بيچارگى و مرگش نگهدارى كند.

375 102-  جمال الأخوّة إحسان العشرة و المواساة مع العسرة. 3 375زيبايى برادرى معاشرت نيك، و مواسات و برابرى با وجود تنگى و تنگدستى است.

376 103-  حسن اللّقاء يزيد في تأكّد الإخاء. 3 386 خوش ديدارى وبرخورد خوب در استحكام پيوند برادرى بيفزايد.

377 104-  حسن الإخاء يجزل الأجر و يجمل الثّناء. 3 386 نيكوبرادرى كردن پاداش را بزرگ و مدح و ستايش را نيكو كند.

378 105-  يغتنم مؤاخاة الأخيار، و يجتنب مصاحبة الأشرار والفجّار. 6 474 برادرى با نيكان را بايد مغتنم دانست، و از مصاحبت و همدمى با بدانو بدكاران بايد پرهيز كرد.

379 106-  إن أردت قطيعة أخيك فاستبق له من نفسك بقيّة يرجع اليهاان بدا له ذلك يوما مّا. 3 7 اگر خواستى از برادرت ببرى، بخشى از رفاقت خويش را برجاى نه، كه اگر خواست روزى باز گردد بتواند.

380 107-  إذا تأكّد الإخاء سمج الثّناء.

3 119 هنگامى كه برادرى محكم شد مدح و ثنا گفتن از يكديگر زشتگردد.

381 108-  إذا آخيت فأكرم حقّ الإخاء.

3 120 هر گاه (با كسى) برادرى كردى، حق برادرى را گرامى بدار.

382 109-  إذا وثقت بمودّة أخيك فلا تبال متى لقيته و لقيك. 3 144هنگامى كه به دوستى برادرت اطمينان يافتى، باكى نداشته باش كه چه زمانى او راديدار كنى، و چه زمانى او تو را ديدار كند (و در اين باره سخت گيرى نكن).

383 110-  اذا اتّخذك وليّك أخا فكن له‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 75

عبدا، و امنحه صدق الوفاء و حسن الصّفاء. 3 177 هنگامى كهدوستت تو را به برادرى خويش بر گرفت تو براى او (به صورت) بنده‏اى باش، و صداقت دروفادارى، و نيكويى صفا و صميميت را به او عطا كن.

384 111-  بالتّواخي في اللَّه تثمر الأخوّة.

3 208 با برادرى در راه خدا است كه درخت برادرى ميوه بخشد.

385 112-  تبتنى الأخوّة في اللَّه على التّناصح في اللَّه، والتّباذل في اللَّه، و التّعاون على طاعة اللَّه، و التّناهى عن معاصى اللَّه، والتّناصر في اللَّه، و اخلاص المحبّة. 3 299 پى ريزى شده است برادرى در راه خدا برخير خواهى يكديگر در راه خدا، و بخشش كردن به يكديگر در راه خدا، و كمك كردن بهيكديگر بر اطاعت خدا، و باز داشتن يكديگر از نافرمانى خدا، و يارى كردن يكديگر درراه خدا، و اخلاص دوستى با يكديگر.

386 113-  ثمرة الأخوّة حفظ الغيب و إهداء العيب. 3 330 ميوهبرادرى نگه داشتن غيب (يعنى در پنهانى نيز مانند حضور شئون برادرى را حفظ كند) وهديه كردن عيب به يكديگر است.  387 114-  كان لى فيما مضى اخ في اللَّه و كانيعظّمه في عينى صغر الدّنيا في عينه.

و كان خارجا عن سلطان بطنه، فلا يشتهى ما لا يجد، و لا يكثراذا وجد.

و كان اكثر دهره صامتا فان قال بذّ القائلين و نقع غليلالسّائلين.

و كان ضعيفا مستضعفا فان جاء الجدّ فهو ليث عاد و صلّ واد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 76

لا يدلى بحجّة حتّى يأتي قاضيا.

و كان لا يلوم احدا على ما لا يجد العذر في مثله حتّى يسمعاعتذاره.

و كان لا يشكو وجعا الّا عند برئه.

و كان يفعل ما يقول، و لا يقول ما لا يفعل.

و كان اذا غلب على الكلام لم يغلب على السّكوت.

و كان على ان يسمع احرص منه على ان يتكلّم.

و كان اذا بدهه امران نظر ايّهما اقرب الى الهوى فخالفه.

فعليكم بهذه الخلائق فالزموها و تنافسوا فيها.

فان لم تستطيعوا فاعلموا انّ اخذ القليل خير من ترك الكثير. 4640-  636 در گذشته برادرى خدايى (و دينى) داشتم  كه آنچه او را در نظرم بزرگ جلوهمى‏داد كوچكى دنيا در نظر او بود.

از تحت حكومت شكمش خارج بود (و شكم بر او تسلطى نداشت) و ازاين رو آنچه را نمى‏يافت ميل نمى‏كرد، و هر زمان هم كه مى‏يافت زياده روى نمى‏كرد.

بيشتر اوقات ساكت و خموش بود، و چون لب به سخن مى‏گشود برگويندگان ديگر چيره بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مى‏نشاند.

ناتوان و مستضعف (ناتوان شمرده) بود و هر گاه كارى جدّى پيشمى‏آمد همچون شير بيشه مى‏خروشيد و چون مار بيابانى به جنبش در مى‏آمد.

(در اختلاف و دعوا) تا نزد قاضى نمى‏رفت دليل و حجّتى اقامهنمى‏كرد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 77

و كسى را در مورد كارى كه انجام داده بود و عذرى براى آننمى‏يافت پيش از شنيدن عذرش سرزنش نمى‏كرد.

از هيچ دردى جز هنگام بهبود شكايت نمى‏كرد.

آنچه را مى‏گفت خود نيز عمل مى‏كرد، و چيزى را كه عمل نمى‏كردنمى‏گفت.

و هر گاه بر سخن مغلوب مى‏شد بر خموشى مغلوب نمى‏شد.  بر شنيدنحريص‏تر بود تا گفتن.

و هر گاه دو كار برايش پيش مى‏آمد مى‏انديشيد كه كدام به هوا وهوس نزديك‏تر است با آن مخالفت مى‏كرد.

بر شما باد به داشتن اين اخلاق نيكو، و در داشتن آنها بريكديگر سبقت گيريد.

و اگر قدرت عمل به همه آنها را نداريد انجام اندكى از آنهابهتر از ترك بسيار است.

388 115-  ما اقبح القطيعة بعد الصّلة، و الجفاء بعد الإخاء، والعداوة بعد الصّفاء، و زوال الألفة بعد استحكامها. 6 146 چه زشت است بريدن پس ازپيوند، و جفاكارى پس از برادرى، و دشمنى پس از صفا و صميميت، و برطرف كردن انس والفت پس از پايدار كردن آن.

باب الادب

389 1-  الادب افضل حسب. 1 76 ادب برترين حسب  انسان است.

390 2-  الآداب حلل مجدّدة. 1 144 ادبها جامه‏هايى تازه و نو است.

391 3-  الادب أحسن سجيّة. 1 239 ادب بهترين خوى و خصلت است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 78

392 4-  الادب صورة العقل. 1 246 ادب (هر كس) صورتى (و نمودى) ازعقل او است.

393 5-  الادب كمال الرّجل. 1 246 ادب كمال مرد است.

394 6-  الادب احد الحسبين. 2 15 ادب يكى از دو حسب انسان است(يعنى ادب در برابر ساير حسبها به حساب آيد).

395 7-  الادب في الانسان كشجرة اصلها العقل. 2 109 ادب در انسانهمچون درختى است كه ريشه‏اش عقل و خرد است.

396 8-  افضل العقل الادب. 2 389 برترين عقلها، ادب است.

397 9-  اشرف حسب حسن ادب. 2 390 شريف‏ترين حسبها، ادب نيكو است.

398 10-  افضل الشّرف الادب. 2 380 برترين شرفها، ادب است.

399 11-  انّ بذوى العقول من الحاجة الى الادب كما يظمأ الزّرع الىالمطر.

2 513 به راستى كه نياز خردمندان به ادب همانند نياز كشت و زراعتاست به باران.

400 12-  انّ النّاس الى صالح الادب احوج منهم الى الفضّة والذّهب. 2 569 به راستى كه مردمان به ادب شايسته، نيازمندترند از نياز به طلا ونقره.

401 13-  افضل الادب ما بدأت به نفسك.

2 422 بهترين ادبها آن است كه از خويش آغاز كنى.

402 14-  اكرم حسب حسن الادب. 2 467 گرامى‏ترين حسبها، ادب نيكواست.

403 15-  افضل الادب أن يقف الانسان عند حدّه و لا يتعدّى قدره. 2447 بهترين ادبها آن است كه انسان حدّ و اندازه خود را بداند و در همان حدّ بماندو از اندازه خود تجاوز نكند.

404 16-  انّكم الى اكتساب الادب احوج منكم الى اكتساب الفضّة والذّهب.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 79

3 64 به راستى كه شما به كسب و به دست آوردن ادب از به دست آوردنطلا و نقره نيازمندتريد.

405 17-  انّما الشّرف بالعقل و الادب لا بالمال و الحسب. 3 77شرافت آدمى به عقل و ادب است نه به مال و حسب.

406 18-  بالادب تشحذ الفطن. 3 236 زيركى‏ها به وسيله ادب تيز شود.

407 19-  بئس النّسب سوء الادب. 3 256 بد نسب و نسبتى است بدى ادب.

408 20-  تولّوا من انفسكم تأديبها، و اعدلوا بها عن ضراوةعاداتها.

3 295 ادب كردن نفس خود را خود به عهده گيريد و از شيفتگى و كششعادتها (ى ناپسند) آن را باز گردانيد و باز داريد.

409 21-  ثمرة الادب حسن الخلق. 3 325 ميوه ادب، نيكويى خلق است.

410 22-  ثلاث ليس عليهنّ مستزاد: حسن الادب، و مجانبة الرّيب، والكفّ عن المحارم. 3 335 سه خصلت است كه بر آنها چيزى فزونى نيابد: ادب نيكو، دورىگزيدن از تهمت، خوددارى از انجام محرّمات الهى.

411 23-  حسن الادب افضل نسب و اشرف سبب. 3 392 ادب نيكو، برتريننسبها و شريف‏ترين وسيله‏هاست.

412 24-  حسن الادب يستر قبح النسب.

3 383 ادب نيكو، زشتى نسب را بپوشاند.

413 25-  حسن الادب خير موازر و افضل قرين. 3 384 ادب نيكو، بهترينكمك كار و برترين همراه است.

414 26-  خير ما ورّث الآباء الأبناء الادب. 3 438 بهترين چيزى كهپدران به پسران ارث مى‏دهند ادب است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 80

415 27-  حسب الادب اشرف من حسب النسب. 3 401 حسب و افتخار داشتنادب، شريف‏تر از حسب و افتخار كردن به نسب (و پدران گذشته) است.

416 28-  ذكّ عقلك بالادب كما تذكّى النّار بالحطب. 4 39 عقل خودرا با ادب بيفروز همان گونه كه آتش با هيزم افروخته گردد.

417 29-  سبب تزكية الاخلاق حسن الادب. 4 121 وسيله تزكيه وپاكسازى اخلاق، ادب نيكو است.

418 30-  صلاح العقل الادب. 4 195 صلاح عقل، ادب است.  419 31- طالب الادب احزم من طالب الذّهب. 4 253 جوينده ادب، دور انديش‏تر از جوينده طلااست.

420 32-  طلب الادب جمال الحسب.

4 254 طلب كردن ادب، زيبايى حسب است.

421 33-  عليك بالادب فانّه زين الحسب. 4 287 بر تو باد به ادب، كهآن زيور حسب است.

422 34-  لكلّ امر ادب. 5 13 هر چيزى ادب (خاص) خود را دارد.

423 35-  كلّ الحسب متناه الّا العقل و الادب. 4 542 هر حسب وافتخارى پايان پذيرد مگر عقل و ادب.

424 36-  قليل الادب خير من كثير النسب. 4 498 ادب اندك، بهتر استاز نسب بسيار.

425 37-  كلّ شي‏ء يحتاج الى العقل، و العقل يحتاج الى الادب. 4542 هر چيزى نيازمند عقل است و عقل نياز به ادب دارد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 81

426 38-  كفاك مؤدّبا لنفسك تجنّب ما كرهته من غيرك. 4 585 براىادب كردن خويشتن، همان پرهيز كردن از آنچه را براى ديگران خوش ندارى تو را كافىاست.  427 39-  من قلّ ادبه كثرت مساويه.

5 224 كسى كه ادبش كم شد بديهايش بسيار است.

428 40-  من قعد به حسبه نهض به ادبه.

5 241 كسى كه حسبش او را بر زمين نشاند (و سبب كمال و فضيلت اونگردد) ادبش او را برخيزاند (و به جايگاه عالى رساند).

429 41-  من اخّره عدم ادبه، لم يقدّمه كثافة حسبه. 5 241 كسى كهبى‏ادبى‏اش او را پس اندازد (و جايگاهى در مردم نداشته باشد) حسب سنگينش نمى‏توانداو را مقدّم (بر ديگران) دارد.

430 42-  من وضعه دناءة ادبه لم يرفعه شرف حسبه. 5 236 كسى كه پستىادبش او را بر زمين اندازد، شرافت حسبش او را بلند نگرداند.

431 43-  من كلف بالادب قلّت مساويه.

5 263 كسى كه شيدا و شيفته ادب باشد بديهايش اندك شود.

432 44-  من ساء ادبه‏شان حسبه. 5 239 كسى كه ادبش بد باشد حسب اوپست گردد.

433 45-  من زاد ادبه على عقله، كان كالرّاعى بين غنم كثيرة. 5 389هر كه ادب او بر عقلش افزون باشد (و بر عقل او ادب هم افزوده شود حكايت او در ميانمردم) همچون شبانى است در ميان گوسفندان بسيار.

434 46-  من طلب خدمة السّلطان بغير ادب، خرج من السّلامة الىالعطب.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 82

5 392كسى كه بدون داشتن ادب در جستجوى خدمت پادشاه باشد، خود را ازآرامش و سلامت به رنج و سختى در افكنده است.

435 47-  من لم يكن افضل خلاله ادبه كان اهون احواله عطبه. 5 413كسى كه برترين خصلتهايش ادب او نباشد، آسان‏ترين حالات او رنج و هلاكت است.