بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

21- استقامت درطلب دانش (1)

خارهاى راه دانش

درراه تحصيل دانش، خارهاى بسيار و رنج‏هاى فراوانى است كه كسانى كه دراين راه قدم برمى‏دارند به ناچار دچار آن خواهند شدو استقامت دراين راه آن‏است كه، چنين موانعى هر چند كه بزرگ و مؤثر هم باشند نبايد محصل و دانش‏جو را از هدف خود بازدارند، فقر و بى‏چارگى، دوستان و آشنايان بسيار، يافت نشدن استاد يا مدرسه درنقطه سكونت و نظاير آن، موانعى هستند كههرمحصلى در آغاز تحصيل به يكى از آن‏ها برخورد مى‏كند و عزم اشخاص ضعيف‏الاراده را متزلزل مى‏سازد، ولى محصلينى كه عزمآهنين و شوق وافرى به تحصيل دارند در برابر هرگونه مانع استقامت ورزيده و ايستادگى‏مى‏كنند، بلكه در تحصيل كوشاترمى‏شوند; البته در آغاز عمر از همه دوستان و خويشان دست كشيدن و چشم از آسايش در زندگى پوشيدن، و با فقر و بى‏چارگىروزگار گذراندن، بيدارى‏هاى شب و ناگوارى‏هاى روز را تحمل كردن، براى جوان بسيار مشكل است، ولى گوهر گران‏بهاى دانشبيش از اين ارزش دارد; هرخردمندى بهترين ساعت زندگانى خود را آن ساعتى مى‏داند كه در راه علم و دانش به كار رفته باشد وبدترين اوقات او وقتى است كه به بطالت و تن‏پرورى و بى‏عارى گذشته باشد.

دانش براى همه

تحصيل علم و معرفت و دانش و بينش، طبق حكم عقل، بلكه فطرت بشرى، اختصاص به دسته مخصوصى ندارد، بلكه هر فردىدرهر حال و در هرمقدار از عمر و از هرطبقه كه باشد، به حكم فطرت لازم است كه جهل و نادانى را از خود بزدايد و بر دانسته‏هاىخود بيفزايد، چرا كه فطرت بشرى، از جهل بى‏زار است، هركس را بنگريد از كوچك و بزرگ، پير و برنا، زن و مرد از دادن نسبتجهل و نادانى به او آزرده مى‏شود و از نسبت دانايى خشنود مى‏گردد. پس چيزى كه بر حسب فطرت، محبوب و مطلوب بشر استعلم و دانش مى‏باشد و رسيدن به آن بر هر كس فرض و لازم است و آن كس كه در اين راه سستى ورزد، به حكم فطرت از بشريتدور مى‏باشد; زيرا بشريت ملازم با دانش‏طلبى و بينش‏خواهى است، فطرت انسانى - كه از ندانستن، گريزان و در پى دانستن،روان و دوان است‏حكم مى‏كند كه انسان در هر حال، جوياى دانش بوده باشد هرچند در بستر مرگ غنوده باشد. كسانى كه نداىفطرت را اطاعت كردند، عالى‏ترين مقامات را حايز شدند.

ابوريحان بيرونى

ابوريحان بيرونى، بزرگ‏ترين فيلسوف، رياضى‏دان، و طبيب، منجم، حكيم و مورخ اسلام، در بستر مرگ آرميده بود، يكى ازدوستان دانشمندش به عيادتش مى‏رود، ابوريحان يكى ازمسايل علمى را از او مى‏پرسد، آن مرد مى‏گويد: در چنين حالى مى‏پرسى؟ ابوريحان مى‏گويد: من از اين جهان بروم واين مسئله را بدانم به از آن است كه بروم و آن را ندانم. آن مرد مسئله را بيان‏مى‏كند و ازنزد ابوريحان خارج مى‏شود، هنوز در راه بود كه صداى ضجه از منزل آن حكيم دانشمند بلند مى‏شود.

اشتباه بزرگ

نزد مسلمانان چنين وانمود شده است كه علم، اختصاص به دسته معينى دارد، لذا تاجر و كاسب، زارع و پيشه‏ور به دنبال آموختنو چيز فهميدن نمى‏روند، با آن كه دانشمندانى كه درمكتب آل‏محمد تربيت‏شده‏اند بيش‏تر بازارى و از طبقه اصناف و زارعبوده‏اند; فرض مى‏كنيم اگر كسى مقيد باشد كه در هر روز يك مطلب علمى بياموزد، در هر سال 365 مجهول از مجهولات خود راتبديل به دانايى كرده است. زراعت و كسب و كار نبايد مانع از دانش‏طلبى زارع و پيشه‏ور و كارگر گردد، بلكه بايد آن‏ها را مؤيددانش‏طلبى خود قرار دهد. چه‏مانعى دارد كه تاجر، استاد در علم اقتصاد و دهقان، استاد دركشاورزى باشد؟ و اگر هركدام تصميمبگيرند كه روزى يك مطلب از مطالب علم اقتصاد و كشاورزى جديد را بياموزند چيزى نمى‏گذرد كه استاد در آن فنون خواهندشد، بلكه از استادان آن هم برتر مى‏شوند; زيرا ايشان علم را با عمل توام مى‏كنند و بالاتر آن كه به سود آن‏ها افزوده مى‏گردد.چندين برابر سابق از زراعت و كسب خود استفاده خواهند كرد. تنها چيزى كه انسان را از اين مقصود سودمند بازمى‏دارد هماناسستى و اهمال در اقدام است، گويا به نظر ايشان م شدن و باسوادشدن، كار بسيار دشوارى است، با آن كه اگر - همان طور كهگفته شد به‏تدريج‏به تحصيل بكوشند، يكى از آسان‏ترين كارهاست.

تحريص اسلام در تحصيل علم

اسلام، فوق العاده در ترغيب و تشويق مسلمانان به تحصيل علم و دانش كوشيده است، چنان چه رسول گرامى اسلام مى‏فرمايد:«اطلبوا العلم ولو بالصين; (2) بجوييد دانش را هر چند درچين باشد.»

طلب، به طورى كه پدرم در درس گفت: عين اراده نيست، بلكه رفتارى است كه مطابق با اراده است. چين در آن عصر نزدمسلمانان نمونه‏اى از دورترين‏نقاط و محل ناخوش‏ترين زندگى‏ها بوده است; يعنى دورى راه و سختى زندگى نبايد دانش‏جو را ازهدف خود بازدارد. دانش‏جو بايد بكوشد كه درهرنقطه‏اى، هر چند داراى بدترين آب و هوا باشد، تحصيل كند، مسافرت به نقاطبدآب‏و هوا، مى‏رساند كه منظورى به غير از تحصيل نيست; مسافرت به آمريكا يا اروپا، دليل بر دانش‏طلبى نيست; زيرا بهمحيطى بهتر و آبادتر و زيباتر از منطقه سكونت مسافرت مى‏كند; لذاست كه هشتاد درصد از كسانى كه براى تحصيل به فرنگمى‏روند، سوغات علمى هم‏راه نمى‏آورند، بلكه سوغاتى‏هاى ديگر - كه همه ديده‏اندهم‏راه دارند.

خارهاى ديگر

فقر و بى‏چارگى نيز يكى از خارهاى راه تحصيل است. بيش‏تر محصلان كه دست از تحصيل شسته و به سراغ كار ديگرى رفته‏انداغلب در اثر فقر بوده است. تاب آوردن در برابر فقر، بسيار سخت و دشوار است و كم‏تر كسى مى‏تواند در آن حال استقامت كند ودست از هدف خود بر ندارد.

دانشمندان فقير

ملاصالح مازندرانى كه يكى از دانشمندان نامى است، به قدرى در فقر و تنگ‏دستى مى‏زيست كه از برگ‏هاى كاهويى كه به دورريخته مى‏شد، سدجوع‏مى‏كرد.

يكى ديگر از دانشمندان بنام در اثر فقر، توانايى افروختن چراغ را در شب براى مطالعه نداشت و با چراغ مستراح عمومى مدرسه،درس‏هاى خود را حاضرمى‏كرد.

يكى از دانشمندان اروپا در زمان تحصيل، روزنامه فروشى مى‏كرده تا نانى به‏كف آورد و به تحصيل ادامه دهد. فقرو بى چارگى به جزسختى و بدگذرانى، موجب افسردگى و سرافكندگى نزد محصلان ديگر نيز مى‏شود، ولى پس از آن كه گوهر دانش به چنگ آوردهشود تمام اين فشارها و سختى‏ها فراموش مى‏شود، بلكه از افتخارات مرد دانشمند به شمار مى‏رود و از داستان‏هاى زندگى او قرارمى‏گيرد. اشتباه محض است كه محصل بى‏بضاعت نزد ديگران خود را سرافكنده پندارد، زيرا نزد همسالان واستادان، بلكه همهمردم، محترم‏تر از ديگران است. محصل بى‏بضاعت‏بايد بداند در اين حال موفقيت درتحصيل بيش‏تر است از موفقيت در حالثروتمند بودن. آرى، بى رنج گنج ميسر نمى‏شود. چند سالى تحمل سختى و فشار، موجب شخصيت علمى و بزرگى هميشگىخواهد بود.

كودنى

ديگر از موانع تحصيل در بعضى از محصلان، نبودن هوش كافى و فهم سرشار است، چنان چه چندى به تحصيل پرداختند ودريافتند كه از دانش نصيبى نبرده‏اند، از تحصيل منصرف مى‏شوند، بلكه گاهى به كارهاى غير عقلايى نيز دست مى‏زنند، اگر درامتحان رفوزه شده باشند، انتحار مى‏كنند، مگر انتحار و خودكشى موجب پذيرفته شدن در امتحان مى‏شود؟ يا سبب دانشمندشدن انتحاركننده مى‏گردد؟ كسى كه تحصيل كرده است اگر حقيقتا خود را براى امتحان شايسته مى‏دانسته و روى غرض‏ورزىمردود شده است، امتحان كه ارزش واقعى ندارد، ارزش واقعى از آن علم است كه به دست آورده است‏بايدمبارزه كند وغرض‏ورزانرا بكوبد و گرنه، انتحار كمكى به غرض‏ورزان است و اگر به‏واسطه نداشتن فهم سرشار، از عهده امتحان برنيامده آن‏هم كار آسانىاست. اگر اندكى بر كوشش خود بيفزايد، به نتيجه خواهد رسيد. دانشمندان بزرگ، مقام علمى خود را بيش‏تر در اثر كوشش بهدست آورده‏اند. چه بسا كوشش كه موجب پيدايش فهم سرشار خواهد بود، اگر محصل در آغاز تحصيل فهمش بسته‏باشد، كوشش،آن را باز مى‏كند، هم‏چون چشمه‏هاى زيرزمينى كه با كاويدن درزمين، آب گواراى آن‏ها بيرون مى‏آيد.

بسيارى از سياست مداران جهان در كودكى كودن بوده‏اند و در امتحانات مردود شده‏اند، ولى پايدارى و پشتكار، آنان را به مقاماتعاليه رسانيده است. چرچيل و استالين هر دو در امتحانات رفوزه شدند، ولى مردود شدن، كوشش آن‏ها را درهم نشكست، بلكهموجب شد كه فعاليت‏بيش‏تر و كوشش بيش‏ترى ازخود بروز دهند.

سكاكى

سكاكى (3) كه يكى از دانشمندان بزرگ است در سى سالگى به فكر تحصيل افتاد، اساتيد، او را نوميد كردند; سكاكى اصرار كرد،استاد، نخستين درس را كه يكى از فتاواى شافعى بود بدين عبارت بدو تعليم داد: «شيخ گفته: پوست‏سگ با دباغى پاك مى‏شود.»اين جمله را آن روز مكرر بر او خواندند، روز ديگر در امتحان چنين گفت: «سگ گفته: پوست‏شيخ با دباغى پاك مى‏شود.» با اينحال دست از تحصيل نكشيد و به كوشش پرداخت; ده سال بر او گذشت و ازدانش چيزى دست‏گيرش نشد. استاد او را نوميد كرد واز بحث‏خود راند، او سر به بيابان نهاد، چند روزى دركوه‏ها و ماهورها و بيابان‏ها سرگردان بود تا در غار كوهى چشمش به سنگىافتاد كه در اثر چكيدن قطرات آب سوراخ شده بود، با خود گفت: «دل من كه از سنگ سخت‏ترنيست.» بار ديگر با كوشش هر چهتمام‏تر به تحصيل پرداخت و يكى از بزرگان علم شد كه در عالم دانش كم‏تر نظيردارد.

بخل اساتيد

ديگر از موانع تحصيلى بعضى، ناز كردن و بخل استاد در تعليم است، استاد مى‏خواهد معلومات خود را با گران‏ترين قيمت وسنگين‏ترين منت‏بفروشد يا از تعليم آن به واسطه بخل ذاتى دريغ مى‏كند و عذرهايى از قبيل: عدم لياقت‏شاگرد، نگه‏دارى سر (درزمان قديم معمول بوده) و مانند اين بهانه‏ها كه از بخل سرچشمه مى‏گيرد، مى‏تراشد; البته اين گونه مانع براى محصل پاك وبى‏آلايش بسيار سخت و ناگوار است و شايد اين گونه صفت‏ها در اساتيد، محصل را از تحصيل دانش دل‏سرد كند، ولى محصل ايننكته را بايد به خاطر بسپارد كه هر استادى داراى صفات پسنديده نيست، چه بسا كسانى كه داراى معلومات كافى هستند، ولىفضيلت روحى ندارند، بلكه داراى عقايد باطل و اخلاق رذيله مى‏باشند، محصل بايد به همان جهت فاضله استاد - كه معلومات اوباشد - چشم‏بدوزد و هدف او اين باشد كه معلومات استاد را بياموزد و كار به عقايد نادرست وبه صفات رذيله او نداشته باشد; اگرمى‏خواهد كسب فضيلت‏بنمايد بايد نزد استاد داراى فضل برود، تمام محاسن را نبايد از يك استاد انتظار داشت، هر كسى را بايددر آن رشته‏اى كه در آن تخصص دارد معلم قرارداد.شاگرد نبايد فريب تبليغات سياسى استاد مثلا رياضى را بخورد يا نظرياتغيراسلامى استاد ادبيات را بپذيرد، هر كسى را بهر كارى ساخته‏اند، اگر كسى در رياضى استاد باشد شايد در علوم سياسىياقت‏شاگردى هم نداشته باشد و هم‏چنين تخصص كسى در يك رشته موجب آن نيست كه اطلاعات عميق در رشته‏هاى ديگرداشته‏باشد، هرچند خودش چنين ادعايى را بنمايد.

شدت تمايلات جنسى

مانع ديگرى كه در تحصيل براى محصل ممكن است پيش آيد، شهوت و تمايلات جنسى است كه بسيارى از محصلان در اثر آن ازتحصيل باز مى‏مانند، زيرا افراط در شهوت‏رانى، شخص را تهى مغز و از تحصيل باز مى‏دارد و عوض‏اين كه اوقات‏گران‏بهاى خود رادرتحصيل دانش صرف كند در شهوت‏رانى و عشق و علاقه مصرف مى‏نمايد، بهترين ساعات زندگى (جوانى) را بيهوده تلف كردن ودر عيش و عشرت گذراندن، فكر عالى را از دست مى‏دهد، ثروت را نابود مى‏كند، سلامتى و تندرستى را از كف مى‏برد، چنينمردمى، جوانى خود را فروخته و در برابر حمالى و بى‏سوادى و بى‏عقلى را خريده‏اند. حمالان در جامعه بر دو دسته‏اند: دسته‏اىلباس حمالى بر تن دارند و وظيفه خودرا انجام مى‏دهند اين‏ها قابل احترام هستند و دسته‏اى ديگر لباس زيبا و آراسته بر تندارند و حق ديگران را پايمال مى‏كنند و سربار بسيار سنگين جامعه هستند.

محصل بايد در برابرتمايلات جنسى و شهوانى خود پايدارى كند و آن چه احساسات و شهوات او مى‏گويد انجام ندهد، بلكه آن چهكه عقل او مى‏گويد بپذيرد و با روح شهوت‏رانى مقاومت كرده به تحصيل بپردازد تا سرانجام پشيمانى نداشته و سر افراز باشد.

شدت شهوت در دسته‏اى از محصلان به حدى است كه مانع از صرف فكر در هر موضوعى است و شايد دربعضى به ديوانگى كشد.استقامت دراين حال، هرچند در آغاز بسيار مشكل به نظر آيد، ولى عاقبت آسان مى‏گردد; چنين افرادى اگر بتوانند وسايل دفعشهوت خود را به طور مشروع و محدود فراهم كنند، زهى سعادت آن‏ها و اگر نتوانند فكر خود را از آن ناحيه منصرف كنند و درمباحث علمى صرف نمايند - چون صرف فكر درمسايل علمى و نظرى، شهوت را كم‏مى‏كند - روزه بگيرند كه براى اين جهت‏بسيارسودمند است، مى‏گويند: يكى از مراجع تقليد ماه‏ها در تابستان عراق براى سركوب كردن شهوت روزه مى‏گرفت و به تحصيلمى‏پرداخت.

بزرگ زادگى

ديگر از موانع تحصيل (براى عده‏اى) بزرگ‏زادگى و سرمايه‏دارى است; اين عده هنگامى كه به هوش مى‏آيند خود را با عزت وشوكت داراى دوستان و آشنايان بسيار مى‏بينند، لذا دست از مجالس انس و عشرت كشيدن و در گوشه‏اى به تحصيل پرداختنبرايشان مشكل و از آقايى و احترام صرف نظر كردن وجور استاد را بر خود هموار نمودن، بسيار دشوار خواهد بود، اين بى‏چارگانبر فرض كه خود، هواى تحصيل در سر داشته باشند، رفقا و آشنايان مجالس انس نمى‏گذارند كه دنبال مقصود خود بروند و به آن‏هامى‏گويند: شما با وسايلى كه در اختيار داريد گواهى‏نامه را به دست‏خواهيد آورد، پس زحمت تحصيل را نبايد تحمل كرد; لذا ايندسته بيش‏تر بى‏سواد و نادان تربيت مى‏شوند.

پسران وزير ناقص عقلبه گدايى به روستا رفتند

اين طبقه اگر داراى تشخيص صحيح باشند بايد دور همه آشنايان و رفقاى دوست‏نما را خط بكشند و به تحصيل بپردازند، چون ازهر جهت وسايل تحصيل براى ايشان فراهم است و فرصت را بايد غنيمت‏شمرند و اگر چنين كنند، عالى‏ترين مقامات علمى وسياسى نصيب آن‏ها خواهد شد; بسيارى از علماى بزرگ و وزراى درجه اول، از اين دسته بودند. از همين دسته كسانى يافتمى‏شوند كه بزرگ‏ترين مقام عالى را در عصر خويش دارا بوده‏اند، ولى برادرشان در قهوه‏خانه‏هاى كثيف و با كسانى مانند خود، بهكشيدن ترياك اشتغال داشته و در انتظار ساعت مرگ، روزگار مى‏گذرانده است.

افكار سياسى

مانع ديگرى كه دراين زمان براى تحصيل محصلان پيدا شده، داشتن فكرسياسى و عقايد حزبى است كه بزرگ‏ترين لطمه را بهتحصيل وارد مى‏سازد. جوانى كه در راه تحصيل قدم برمى‏دارد نبايد وارد سياست‏شده يا عقيده سياسى اتخاذ كند، چنين عقيده‏اىاو را از تحصيل بازمى‏دارد، زيرا هميشه آرزومند است كه نظريه سياسى او پيروز شود و دوستان هم‏فكرش موفقيت پيدا كنند. او دراين راه آن چه بتواند كوشش و وقت صرف مى‏نمايد، اوقاتى كه بايد صرف تحصيل علم و دانش شود صرف در خواندن و نوشتن وگفتن و شنيدن سخنان بى‏معنا و انجام دادن كارهاى بيهوده مى‏گردد، اما در صورتى كه عقيده سياسى‏اش شكست‏خورد افسردگىشديد كه در اثر آن نصيب محصل مى‏شود - او را از تحصيل باز مى‏دارد، پس در هر دو صورت پيروزى و شكست محصل به واسطهآن كه اوقات خود را صرف تحصيل نكرده، زيان ديده است و از ترقيات و موفقيت‏هايى كه ممكن است در آينده در اثر معلوماتكافى به دست‏آورد بازمانده و از هم اكنون شكست‏هاى آينده خويش را پى‏ريزى مى‏كند. (4)

گمان مى‏كنم اين هم يكى از سوغاتى‏هاى فرنگ باشد كه بدين وسيله محصلان ما را از تحصيل بازدارند و گرنه محصلان خودشاننه در مسكو و نه لندن، در تشكيلات سياسى دخالتى ندارند، كناره‏گيرى از سياست مادامى كه محصل است - چون اغلب سياسترا دوست مى‏دارند - بسيار دشوار خواهد بود، استادانى كه محصلان را از اين سو به آن سو مى‏كشند و آن نو رسان پاك دل را وسيلهاجراى مقاصد خود قرار مى‏دهند، بزرگ‏ترين خيانت‏ها را به محصل مى‏كنند، اينان دشمنان دوست‏نماى محصل هستند. اگرمانعى در راه تحصيل شاگرد يافت‏شود، استاد بايد بكوشد آن را برطرف كند، نه آن كه شاگرد را از تحصيل بازدارد. محصل در عقايدسياسى بايد بى‏طرف باشد و تمام هوش و همت‏خود را در كسب دانش به كار برد. وارد شدن او در سياست دير نخواهد شد، پس ازپايان تحصيل، راه براى او باز است و مى‏تواند هرگونه عقيده سياسى را اتخاذ كند و هرقدمى را در آزادى كامل و با فكرى آزمودهبردارد.

ورود محصل در سياست، از نظر تصميمى كه در روش سياسى خود مى‏گيرد نيز براى او مضر است; زيرا جوانى، افكار ناپخته،تحصيلات ناقص، غرور و احساسات، شدت تمايلات جنسى، حسن‏ظن و خوش‏بينى رفيقان ريايى، آلودگى به محيط فاسد،نمى‏گذارند راه راست و حق را از راه كج و باطل تمييز دهد، شايد روش خطايى را درسياست انتخاب كند كه به زيان خود و كشور وخاندانش باشد و پس از آن كه راه خطا رفت، شايد پشيمانى سودى نداشته باشد ونتواند از آن دست‏بردارد. اتخاذ عقيده سياسىمحصل هنگامى است كه تحصيلات او پايان يافته باشد، در اين وقت است كه با فكرى عميق و مطالعه كافى و خالى از هرگونه پيرايهو احساسات مى‏تواند عقيده سياسى اتخاذ كرده و يا عقيده‏اى ايجاد نمايد كه هم خود از آن سود ببرد و هم ديگران بهره‏مند شوند.نظريه سياسى را نبايد با تقليد پذيرفت. هنگام تحصيل، محصل مقلد و تحت تاثير معلم و استاد است و هيچ گونه استقلال فكرىواقعى ندارد، هرچند خودش چنين مى‏پندارد كه در فكر، مستقل است. پس از آن كه رشد كامل پيدا نمود درمى‏يابد كه در آنوقت استقلال فكرى نداشته است.

ورود اساتيد در سياست

يكى از بزرگ‏ترين نقايصى كه در مؤسسات فرهنگى ما موجود است و كم‏تر به زيان آن توجه مى‏شود دخول استادان و معلمان درسياست و احزاب سياسى است. استاد بايد فكر خود را فقط صرف ترقيات عملى و تربيت‏شاگرد بنمايد و جز اين هدف و مقصودىنداشته باشد. اوقات گران‏بهايى كه بايد در كتابخانه‏ها صرف تحقيق و مطالعه شود يا در لابراتوارها به دقيق‏ترين آزمايش‏هاى علمىپرداخته شود يا در بيمارستان‏ها و مجالس علمى به بحث و گفت‏وگو بگذرد، در مباحث‏سياسى صرف مى‏شود. اگر استاد دوست‏دارورود در سياست و كارهاى غير علمى است، بايد از مقام استادى استعفا بدهد، نه آن كه با حفظ آن، داخل سياست و كارهاى ادارىشود و پست‏هاى متعددى را اشغال كند، استاد اگر وارد سياست گرديد شب و روز فكرش بدان سوى متوجه خواهد بود و از فكركردن در مباحث علمى باز مى‏ماند و سطح تحصيلى شاگردان پايين مى‏آيد.

نمى‏گويم چرا دانشمندان وارد سياست مى‏شوند، سعادت كشور روزى است كه سياستمدارانش همه دانشمند باشند بلكه مى‏گويم: استاد و معلم نبايد وارد سياست‏بشود،اگر مى‏خواهد وارد سياست‏شود از مقام استادى كناره‏گيرى كند و مانند دانشمندان ودكترها و مهندسانى كه استاد نيستند و داخل كارهاى سياسى و دولتى هستند، دخالت كند. استاد جز استادى، شغل ديگرىنبايد داشته باشد; خواه وكالت مجلس، خواه وزارت، خواه معاونت و خواه مدير كلى باشد. اساتيد دانشگاه‏هاى اروپا و آمريكا به جزشغل استادى و پست‏هايى كه از لحاظ علمى مربوط به آن‏هاست، شغل ديگرى ندارند و استادان و دانشمندان مى‏دانند كه علومغيرمتناهى است; استاد همان طور كه درس مى‏دهد بايد مانند يك محصل جدى، كار كند و روز به روز بر معلومات خود بيفزايد وسطح فرهنگ عمومى را بالا برد كه هم خود از آن سود خواهد برد، هم جامعه سودمند خواهدشد; سود جامعه از معلومات وترقيات علمى او صدها برابر سودى است كه از ورود او در سياست مى‏برد. چقدر به جاست كه شوراى عالى دانشگاه تصويب مى‏كردكه هيچ استادى - اگرمى‏خواهد استاد باشد - حق ورود در كارهاى غيرعلمى را نداشته باشد و به محض ورود در كارهاى سياسى واجتماعى، ازمقام استادى بركنار مى‏شود و كرسى درسش به ديگرى واگذار مى‏گردد.

تداخل افكار اساتيد

يكى از علل آن كه اساتيد در ايران به اكتشافات علمى نايل نمى‏شوند آن است كه افكار خود را به طور كامل در دانش صرفنمى‏كنند و خيالات ديگرى نيز به‏سردارند، چنان چه از علل عدم ترقى و تنزل سطح فرهنگ آن است كه استاد وقت نمره دادن بهشاگرد، ارزش معلومات شاگرد را در نظر نمى‏گيرد، بلكه از آن لحاظ كه براى او در انتخابات فعاليت‏خواهد كرد يا از عقيده سياسىاو پيروى خواهد نمود، نمره مى‏دهد. به طور كلى در دانشگاه، معلومات ارزش خود را ازدست داده و فعاليت‏هاى انتخاباتى وهمكارى‏هاى حزبى جاى آن را گرفته‏است.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 29 ذى‏الحجه 1369 برابر با 20 مهرماه 1329.

2.منية المريد، ص‏103.

3.از ادباى معروف قرن ششم و هفتم هجرى (555 - 626ه.ق) و مؤلف كتاب مفتاح العلوم.

4.درگذشته، يكى از مراكز مهم عوامل نفوذى گرايش‏هاى الحادى كمونيستى در ممالك اسلامى، مدارس و دانشگاه‏ها بود و مؤلفمحترم -قدس سره - به اين نكته توجه مى‏دهند كه چنان مشى سياسى جز اتلاف وقت و تضييع عمر فايده ديگرى ندارد. (مصحح)

back indexnext