بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب استقامت, سید باقر خسروشاهى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     14 -
     15 -
     16 -
     17 -
     18 -
     19 -
     20 -
     21 -
     22 -
     23 -
     24 -
     25 -
     26 -
     fehrest -
 

 

 
 

back indexnext

18- استقامت در تبليغ با رفتار و كردار (1)

«فلذلك فادع و استقم كما امرت.» (2)

تبليغ عملى

دعوت و تبليغ با رفتار و كردار بسيار مشكل‏تر از دعوت با زبان و گفتار است. كسى كه سال‏ها مردم را به راست‏گويى و درستكردارى دعوت كند چندان كار بزرگى انجام نداده است، ولى كسى كه ساليان دراز جز راستى سخنى از او شنيده نشده باشد هرچند براى او زيان داشته و دروغ سودمند بوده است، كسى كه ازآغاز زندگى جز پاكى و درست‏كارى از او ديده نشده و در تمامعمرش دست‏ازپا خطا نكرده و يك نقطه سياه نداشته است، چنين كسى داراى مقامى ارجمند و منزلتى بلند خواهد بود، چونتمام دشوارى‏ها را براى خاطر حق تحمل‏كرده است.

از همين نظر، دعوت بارفتار موثرتر از دعوت به وسيله گفتار تنهاست و به همين نسبت استقامت و پايدارى در دعوت با رفتاربسيار مشكل‏تر از استقامت وپايدارى در دعوت به وسيله گفتار است.

تبليغ به وسيله گفتار اگر كردار هم راه نداشته باشد چندان موثر نخواهد بود، در صورتى كه اگر كردار با گفتار هم‏راه باشد،موثرترين وسيله پيش‏رفت مى‏باشد و دستگاه‏هاى فساد، سخت‏ترين مبارزه را با آن خواهند نمود تا آن را ريشه‏كن كنند و تبليغكننده را نابود سازند، زيرا اگر اين‏گونه تبليغ ادامه يابد، ريشه فساد را قطع خواهد كرد.

رفتار امام سجاد(ع)

شايد يكى از علل آن كه بنى‏اميه امام سجاد(ع) رامسموم كردند اين بود كه درآن زمان بنى‏اميه به واسطه قدرت و نفوذى كهداشتند، كسى را ياراى آن نبود كه‏فساد امويان را به مردم بگويد و ستم‏گرى آن‏ها را آشكار سازد، ولى امام‏سجاد(ع) عملا بر ضدتشكيلات فاسد امويان دعوت مى‏فرمود و با رفتار خود ستم‏گرى آن‏ها را ثابت مى‏نمود و نشان مى‏داد كه اين جنايت‏كاران،شايستگى زمام‏دارى را ندارند، هنگامى كه آب وضو براى آن حضرت مى‏آوردند از تاثرات درونى خويش جلوگيرى نمى‏كرد و ازديدگان مباركش اشك سرازير مى‏شد; به‏خاطر مى‏آورد كه امويان پدر بزرگوارش و نور چشم رسول خدا را با لب‏تشنه سر بريدند وستم‏گرى را به نهايت رسانيدند. به دكان قصابى كه مى‏رسيد گوسفند كشته‏اى را كه مى‏ديد مى‏پرسيد آيا اين حيوان را در موقعكشتن آب داديد يا نه؟ و گريه مى‏كرد و مردم نيز به گريه آن حضرت مى‏گريستند، گريستن آن حضرت اثر بزرگى در دل‏هاىمسلمانان مى‏گذاشت و ظلم و ستم بنى اميه را كاملا مجسم مى‏نمود، شايد يكى از علل آن كه گريه بر سيد الشهدا(ع) مستحباست، همين باشد كه پيوسته مسلمانان، ستم‏گرى و بى رحمى و بى انصافى را درنظر بياورند; مبادا كسى به خيال اين گونهستم‏گرى‏ها بيفتد; لذا بارها ستم‏كاران از عزا دارى سيدالشهدا(ع) جلوگيرى كرده‏اند، ولى سرانجام شكست‏خوردند و نابود شدندو عزا دارى سيدالشهدا(ع) باقى است.

تاثير عميق دعوت عملى

تبليغ عملى از دو نظر تاثيرش از تبليغ لفظى عميق‏تر است: يكى آن كه مى‏رساند كه تبليغ كننده به مرام و مسلك خود پاى‏بند وبه هدف خويش ايمان دارد و خود اين موضوع كه مردم بدانند كه دعوت كننده به هدف خود معتقد است تاثير بسزايى درپيش‏رفت مقصد دارد، چون هركس به حسب طبع از دروغگو و رياكار و عوام‏فريب، متنفر است و از آن طرف، مردم كسى را كهيك‏دل و يك‏رو باشد دوست مى‏دارند و اين صفت در پيش‏رفت دعوت، كمك مى‏كند.

برترى ديگرى كه دعوت عملى بر دعوت لفظى دارد آن است كه، چون بيش‏تر مردم عقلشان به چشمشان است تا چيزى را نبينندكم‏تر باور مى‏كنند، اگر در حضور آن‏ها از چيزى بسيار بحث‏شود اثرى پا برجا در قلب آن‏ها نمى‏گذارد، ولى همين كه آن را به چشمديدند فورا تسليم مى‏شوند، چنان‏چه مثل: «شنيدن كى بود مانند ديدن‏» از اين جا برخاسته است. شما بارها بگوييد: خيانت‏بداست و درست‏كارى خوب است. صبح بگوييد، عصر بگوييد، شب و روز بگوييد، ولى اثرى كه از ديدن در روح انسان پيدا مى‏شود بهمراتب عميق‏تر از آن است كه گوش را از شنيدن اين‏جمله خسته كنيد. آرى: «دو صد گفته چون نيم كردار نيست‏» هميشه از فداكارى در راه دين سخن بگوييد، و يك نيمه فداكارى و ازخود گذشتگى نشان دهيد، چهارصد مرتبه به قول اين شاعر موثرتر خواهدبود.

دو اثر متعاكس

دعوت عملى با دعوت زبانى دو اثر متعاكس دارند; دعوت زبانى بسطش بيش‏تر، ولى عمق و نفوذش بسيار كم‏تر است. هر كسىمى‏تواند به وسيله سخن‏رانى در مجامع يا راديو يا روزنامه، مقاصد خود را به مردم برساند، دراين‏حال، هر چند افراد بسيارى ازهدف او آگاه خواهند شد، ولى طرفدار باايمان كم‏تر پيدا خواهد نمود. از آن طرف، دعوت عملى عمق و نفوذش در مغز و روحبيش‏تر است هر چند كه بسط آن كم‏تر باشد. بارفتار، عده قليلى را مى‏توان هدايت نمود، ولى همه، با ايمان و ثابت قدم خواهند بود.

براى مبارزه بادستگاه فساد و نشان دادن راه حق و حقيقت‏بايد به دعوت عملى پرداخت; زيرا دعوت لفظى مانند نقاشى بر روى آباست كه خود به خود زايل‏مى‏شود، يا آن كه زود مى‏توان آن را زايل نمود. دعوت با رفتار، گذشته از آن كه تاثيرش مانند نقشبرسنگ است و چون هياهو ندارد دستگاه فساد دير از آن آگاه خواهد شد كه جلوگيرى كند و بر فرض هم كه موفق به جلوگيرىشود آثار آن در مغز و روح دعوت شدگان باقى مى‏ماند و پيوسته جا باز مى‏كند تا روزى خود آن‏ها از دعوت كنندگان خواهند شددر نتيجه، پس از سال ها دوباره همان فكر پيدا مى‏شود و مؤثرتر و عميق‏تر پيش‏رفت مى‏كند.

دعوت عملى على(ع)

پس از آن كه سپاهيان اميرمؤمنان على(ع) در جنگ صفين آب را از لشگر معاويه گرفتند فرمود: «از آب بردن لشگريان معاويهمانع نشويد و دشمن را در بردن آب آزاد بگذاريد.» زيرا جنگ على(ع) براى پيروزى برسر حكومت نبود، بلكه جنگ انسانيت‏بود،چه بهتر كه در همين حال هدف عالى خود را تبليغ كند، هر چند موجب تاخير پيروزى شود. آب دادن به سپاه تشنه دشمن، خودبراى على(ع) پيروزى بود، زيرا يكى از اصول اسلام و انسانيت را اجرا كرده و راه‏حقيقت را به همه نشان داده بود.

پاداش مبلغ

دعوت كننده نبايد براى كوشش‏هايى كه مى‏كند به جز خدا پاداش ديگرى خواسته باشد. نبايد جاه طلب باشد، نبايد ثروت پيشاو ارزشى داشته باشد، به‏خوراك و پوشاك اهميت ندهد، تمايلات جنسى، وى را كروكور نكند، از مردم انتظار قدردانى نداشتهباشد.

در راهنمايى خلق كوشش كند، هر چند بر سرش تير و سنگ بارند.

دعوت كننده بايد بداند كه در محيطى خفه و نامساعد زندگى مى‏كند و وظيفه‏اش آن است كه آن را به محيطى روح افزا وعطرآگين تبديل كند; از محيط مادى به محيط معنوى ببرد; از محيط رذايل به محيط فضايل بكشاند، در راه دعوت به خدا بايدجان دادن و به سلطنت رسيدن نزد او يكى باشد; گرسنگى و سيرى فرقى نداشته باشد، آسايش و ناراحتى بر وى يك‏سان باشد.

مبلغ حقيقى كيست؟

دعوت كننده حقيقى كسى است كه به آن‏چه مى‏گويد و مى‏نويسند ايمان و اعتقاد قلبى داشته باشد و به آن چه مردم را مى‏خواندپاى بند باشد، با سخن‏رانى دعوت كند، با نوشتن دعوت كند، با گفت‏وگو و سخن در مجالس عادى دعوت‏كند، با زبان و چشم وگوشش دعوت كند، با قلبش دعوت كند و جز با قلب پاك كه آكنده از خيرخواهى و صميميت‏باشد به كسى روى نكند،دعوت‏كننده نويسنده است، سخن‏ران است، قصه‏گوست، پاك دل است، پيشوايى است كه با كردار نيك و روحيات شريفش درمردم تاثير مى‏كند، دعوت كننده پزشك اجتماعى است كه بيمارى‏هاى روانى را درمان مى‏كند و اوضاع فاسد جامعه را اصلاحمى‏نمايد; زيرا او زندگانى خود را وقف اصلاح مردم كرده است.

دعوت كننده رفيقى است‏باوفا، دوستى است‏باصفا، يارى است‏يك دل و همگام، در نظر او فقير و غنى، بزرگ و كوچك، يك‏ساناست; با همه برادرى صميمى است و خوش‏بختى و سعادت همه را خواهان است، از چشمانش مهر و عاطفه مى‏بارد، از هر قدمىكه بر مى‏دارد، برابرى و برادرى از آن آشكار است، منت نمى‏گذارد، تحميل بر كسى نيست.

اين خصايص كه براى دعوت كننده ضرورى است از صفات دل و جان است نه از صفات سخن‏ورى و كمالات زبان; زيرا براى اينگونه كمالات تنها شيرين‏سخنى و گويندگى به درد نميخورد، بلكه دعوت كننده بايد عظمت روحى و نفوذ معنوى - كه در اثرارتباط باخداى تعالى و خردمندى كاملى كه در اثر مطالعات علوم واحوال مردم به دست آورده است - داشته باشد.

ستمكارى بنى‏عباس

ظلم و ستم سلاطين عباسى نسبت‏به ائمه اطهار(ع) كه امام صادق(ع) و امامان بعد از آن حضرت را مسموم كردند - براى آن بودكه آن پيشوايان مقدس، در رفتارو كردارشان بزرگ‏ترين تبليغ بر ضد دستگاه فساد عباسى بودند، وجودراست‏گو، دروغ‏گو رامى‏شناساند، وجود درست‏كار، خيانت كار را رسوا مى‏نمايد، زندگانى كردن يك مرد با حقيقت، ماهيت كاذب بى‏حقيقتان را آشكارمى‏كند، از اين روست كه بى‏حقيقتان پيوسته در نابودى مردان با حقيقت مى‏كوشند، زيرا حيات شرافتمندانه ايشان، مزاحمزندگانى ننگين آنان خواهدبود.

امام صادق(ع) به ابن ابى يعفور فرمود:

«كونوا دعاة للناس بالخير بغير السنتكم ليروا منكم الاجتهاد والصدق و الورع.» (3)

مردم را به غير زبان خودتان به راه خير بخوانيد; يعنى سعى و كوشش كنيد راستى و پرهيزكارى را به آن ها نشان دهيد، نبايدگفت: بيا و ببين، اگر آن‏ها راستى و درستى و پاكى ديدند، خودشان خواهند آمد. تبليغ و دعوت باغير زبان در هر حال و هر زمان وهر مكان با همه كس ممكن است. نوكر مى‏تواند ارباب‏خود را بارفتار پسنديده به حق و حقيقت دعوت كند; سرباز مى‏تواند افسرخود را با كردار نيك خود راهنمايى نمايد; ملت مى‏تواند شاه را به شاه راه حق و حقيقت هدايت كند، هم‏چنان كه شاه مى‏تواندملت را راهنمايى كند و ارباب نوكررا تربيت‏كند و افسر سرباز را پرورش دهد; اگر دولت فاسد شد بايد ملت آن‏را اصلاح كند و اگرملت فاسد شد بايد دولت غم‏خوار ملت‏باشد و ملت را از حضيض فساد به اوج سعادت برساند.

دستور امام صادق(ع)

امام صادق(ع) فرمود:

«دوستان من! پيروان من! شما بامردم طورى رفتار كنيد كه ديگران بگويند خدا جعفر بن محمد را بيامرزد، چقدر پيروان خود رانيكو تربيت كرد.»

آيا مسلمانان امروز در چنين وضعى هستند كه كسى كه با آنان معاشرت مى‏كند پى به تربيت عالى پيامبر اسلام مى‏برد؟ در جاىديگر فرمود: «شما مايه زينت‏ما باشيد نه ننگ ما.» (4) آيا اكنون مسلمانان زينت پيشوايان اسلام هستند يا عار و ننگ ايشان؟ جزخيانت، نفاق، دروغ‏گويى، بى دينى، تملق و چاپلوسى، صفات ديگر كم تر در ميان مسلمانان آشكار است.

اگر مسلمانان اين دستورات بزرگ پيشوايانشان را به كار مى‏بستند، چراغ راهنماى جهان مى‏شدند. ما مسلمانان بايد همگى بهدرگاه خداى متعال دست تضرع دراز كنيم، بلكه نظر لطفى از طرف آن وجود مقدس بشود و تحولى در اخلاق مسلمانان پيدا شودكه لا اقل مايه ننگ پيامبر اسلام نباشيم. وظيفه هرمسلمانى آن است كه ديگران را به اسلام دعوت كند، ولى متاسفانه بسيارى ازما مسلمانان اين وظيفه را انجام نمى‏دهيم، بلكه با رفتار ناپسند خود، آنان را از اسلام دور مى‏كنيم، اگر مسلمانان پاى بند قوانيناسلام بودند، احتياجى نداشت كه تبليغ اضافى براى اسلام بنمايند; زيرا خود اسلام بهترين تبليغ و مؤثرترين دعوت بود واحتياجى به قدم فراتر نهادن نداشت.

مسلمانان

اكثر مسلمانان، درست عكس دستورات اسلام رفتار مى‏كنند، هر چه پيشوايان اسلام پايدارى در دين را توصيه كردند، مامسلمانان غير از دين، براى همه چيز پايدارى مى‏كنيم. با آن كه بايد همه را فداى دين كنيم، دين را فداى همه مى‏كنيم، دين راسپر خود قرار مى‏دهيم، اگر طرفدارى از دين براى ما منفعت داشته باشد مسلمانى متدين متعصب مى‏شويم و اگر زيان داشته بادين مخالفت مى‏كنيم; يا دين را تاويل مى‏كنيم، كتاب‏هاى مقدس ما در گوشه‏ها گرد و خاك گرفته، آگاه نيستيم كه چه جواهراتگران‏بهايى در آن‏ها نهفته است.

مترجم قرآن

يك نفر انگليسى قرآن را به انگليسى ترجمه كرد و مسلمان شد; چون قرآن خود بهترين مبلغ است. اگر مسلمانان اين‏چنين بودندكه با رفتار و كردارشان، مبلغ مسلمانى بودند، اين روزگار سياه و اين بدبختى و اين تيره روزى نصيب آنان نمى‏شد. فضلا ودانشمندان ما فوق العاده از حقايق اسلام بى‏خبرند، آيا تاكنون دكترى از اساتيد، قرآن را با تدبير مطالعه كرده است؟ آيا درجست‏و جوى دستورهاى اجتماعى و اخلاقى اسلام بر آمده؟ در دانشگاه ما از اقتصاد اسكيموها سخن مى‏گويند، ولى از اقتصاداسلام دم نمى‏زنند با آن كه مكتب اقتصادى اسلام ثروتمندترين و غنى‏ترين مكتب اقتصادى است كه ان‏شاءالله در جاى خود گفتهخواهد شد.

پى‏نوشتها:

1.شب پنج‏شنبه 7 شعبان المعظم 1369 برابر با 4 خردادماه 1329.

2.شورى (42) آيه 15.

3.بحارالانوار، ج 68، ص‏7، ح 8.

4.بحارالانوار، ج 68، ص‏286، ح‏41.

back indexnext