820 67- لا تبخل فتقتر و لا تسرف فتفرط. 6 296 بخل نكن كه زندگىرا بر خود تنگ مىكنى، و زياده روى مكن كه از حدّ بگذرانى.
821 68- لا مسبّه كالشّحّ. 6 352 وسيلهاى براى دشنام دادن مردمانمانند بخل نيست.
822 69- لا مروّة لبخيل. 6 346 بخيل، جوانمردى ندارد.
823 70- لا خير فى صديق ضنين. 6 391 خيرى در دوست بخيل نيست.
824 71- لا سوءة أسوء من الشّحّ. 6 379 هيچ بدى، بدتر از بخلنيست.
825 72- لا غربة كالشّحّ. 6 357 هيچ تنهايى و غربتى همچون بخلنيست.
826 73- لا مروّة مع شحّ. 6 360 با بودن بخل جوانمردى نيست.
827 74- لا سوأة أسوء من البخل. 6 399 هيچ بدى بدتر از بخل نيست.
828 75- لا يبقى المال الّا البخل و البخيل معاقب ملوم. 6 416 بهجاى نگذارد مال را جز بخل، و شخص بخيل نيز مورد عقاب و سرزنش خواهد بود.
829 76- كثرة التّعلّل آية البخل. 4 589 بهانه جويى بسيار (براىردّ كردن سائل و نپرداختن مال) نشانه بخل است.
830 77- لو رأيتم البخل رجلا لرأيتموه شخصا مشوّها. 5 111 اگر بخلرا به صورت مردى ببينيد، او را شخصى زشت رو خواهيد ديد.
باب الاستبداد (خود رأيى)
831 1- المستبدّ متهوّر فى الخطأ و الغلط. 1 317
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 150
كسى كه استبداد رأى دارد بى باكانه خود را در اشتباه و غلطاندازد.
832 2- الاستبداد برأيك يزلّك و يهوّرك فى المهاوى. 1 390 استبدادبه رأى، تو را بلغزاند و در پرتگاهها اندازد.
833 3- بئس الاستعداد الاستبداد.
3 256 استبداد براى آماده شدن كار و استعداد بد چيزى است. 834 4- حقّ على العاقل ان يستديم الاسترشاد فيترك الاستبداد. 3 410 بر خردمند لازم است كهرشد خواهى (و طلب را در پيدا كردن راه راست) ادامه دهد و خود رأيى را واگذارد.
835 5- قد أخطأ المستبدّ. 4 464 به راستى كه خود رأى و مستبد خطاكار است.
836 6- من استبدّ برأيه زلّ. 5 170 كسى كه خود رأى است، بلغزد.
837 7- من استبدّ برأيه خفّت وطأته على اعدائه. 5 344 كسى كهاستبداد رأى دارد، پايمال كردن او بر دشمنانش آسان باشد.
838 8- من استبدّ برأيه خاطر و غرّر.
5 461 كسى كه استبداد رأى داشته باشد خود را به خطر انداخته و درمعرض نابودى قرار دهد.
839 9- لا تستبدّ برأيك فمن استبدّ برأيه هلك. 6 296 خود رأى نباشكه هر كه خود رأى شد نابود گشت.
باب البدعة (بدعت گذارى)
840 1- انّما النّاس رجلان متّبع شرعة و مبتدع بدعة. 3 74 بهراستى كه مردمان دو گونهاند يكى آنكه تابع شريعتى است، و ديگر آنكه كارگزار بدعتىاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 151
باب التبذير (ولخرجى)
841 1- التّبذير قرين مفلس. 1 261 ولخرجى قرين و همراه ورشكستهاىاست.
842 2- التّبذير عنوان الفاقة. 1 224 ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر ونيازمندى است.
843 3- الا و انّ اعطاء هذا المال فى غير حقّه تبذير و اسراف. 2330 آگاه باشيد كه پرداخت اين مال در غير جاى آن، تبذير و اسراف است. 844 4- آفةالجود التّبذير. 3 111 آفت جود و بخشش، بيهوده خرج كردن است.
845 5- عليك بترك التّبذير و الاسراف و التّخلّق بالعدل والانصاف. 4 293 بر تو باد كه تبذير و اسراف را واگذارده و به عدل و انصاف خوبگيرى.
846 6- من افتخر بالتّبذير احتقر بالافلاس. 5 433 كسى كه به تبذيرافتخار كند به افلاس و ندارى دچار شده و حقير گردد.
847 7- من اشرف الشّرف الكفّ عن التّبذير و السّرف. 6 42 بالاترينشرافتها خود دارى از تبذير و اسراف است.
848 8- من العقل مجانبة التّبذير و حسن التّدبير. 6 22 دورى كردناز تبذير و به كار بردن تدبير نيكو از نشانههاى عقل است.
849 9- لا جهل كالتّبذير. 6 347 هيچ نادانى مانند تبذير و ولخرجىنيست.
باب البذل (بخشش)
850 1- البذل مادّة الامكان. 1 154 بخشش كانون مكانت و منزلت (ياامكان و توانايى) است.
851 2- البذل يكسب الحمد. 1 198 بذل و بخشش، ستايش مردم را بهدنبال
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 152
دارد.
852 3- ابذل مالك لمن بذل لك وجهه فانّ بذل الوجه لا يوازيه شيء.2 236 بذل كن مال خود را به كسى كه آبروى خود را به تو بذل كرده (و از تو چيزى طلبكرده) كه به راستى چيزى با بذل آبرو برابرى نمىكند.
853 4- ابذل مالك فى الحقوق و واس به الصّديق، فانّ السّخاءبالحرّ اخلق.
2 204 مال خود را در حقوق (واجبه يا مطلق حقوق) بذل كن، و با مالخود با دوست خود مواسات و برابرى داشته باش، كه به راستى سخاوت و بخشش به شخصآزاده سزاوارتر است. 854 5- افضل الشّرف بذل الاحسان.
2 397 برترين شرافتها بذل احسان است.
855 6- افضل الفضائل بذل الرّغائب و اسعاف الطّالب و الاجمال فىالمطالب. 2 457 برترين فضيلتها بذل عطاها و كمك كردن به حاجت خواهان و ميانهروىدر كارها است.
856 7- ان تبذلوا اموالكم فى جنب اللَّه فانّ اللَّه مسرع الخلف.3 3 اگر بذل كنيد اموال خود را در راه خدا پس خداوند به سرعت عوض آن را به شماخواهد داد.
857 8- بالبذل تكثر المحامد. 3 237 با بذل و بخشش مدح و ستايش(مردم براى بخشنده) بسيار گردد.
858 9- ببذل النّعمة تستدام النّعمة.
3 238 با بذل نعمت است كه نعمت مستدام ماند.
859 10- بذل العطاء زكاة النّعماء. 3 263 بذل عطا، زكات نعمتهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 153
860 11- كثرة البذل آية النّبل. 4 598 بخشش بسيار نشانه فضيلت وكمال است.
861 12- من هان عليه بذل الاموال توجّهت اليه الآمال. 5 229 كسىكه بذل اموال بر او آسان باشد اميدها به سويش رو گردان شود.
862 13- من احبّ الذّكر الجميل فليبذل ماله. 5 324 كسى كه دوستدارد نام نيكى داشته باشد، بايد در بذل مال دريغ نداشته باشد.
863 14- من بذل ماله استعبد. 5 193 كسى كه مال خود را بذل كندمردم را بنده خود كند.
864 15- من كرمت نفسه استهان بالبذل و الاسعاف. 5 342 كسى كهكرامت نفس دارد (و بزرگوار است) بذل احسان و بر آوردن حاجت حاجتمندان بر او آساناست.
865 16- من شرف الهمّة بذل الاحسان.
6 16 بذل احسان از شرافت و بزرگى همّت است.
866 17- من شيم الكرام بذل النّدى.
6 24 بذل احسان از خوى بزرگواران است.
867 18- ما اكتسب الشّكر بمثل بذل المعروف. 6 59 جلب نشودسپاسگزارى مردم به چيزى مانند بذل احسان (و انجام كار نيك).
868 19- ما حصّنت الاعراض بمثل البذل. 6 68 چيزى مانند بذل و بخششآبرو را حفظ نكند.
869 20- ما شكرت النّعم بمثل بذلها.
6 68 سپاسگزارى نعمتها به چيزى مانند بذل و بخشش آن، انجام نشود.
870 21- ما حصّنت النّعم بمثل الانعام بها. 6 69 چيزى مانند بخششنعمتها را نگاه ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 154
871 22- ما شاع الذّكر بمثل البذل. 6 69 چيزى مانند بذل و بخششآوازه انسان را بلند نكند.
872 23- نيل المآثر ببذل المكارم.
6 169 رسيدن به فضائل و كمالهاى ستودنى، به بذل كرم و نيكىهاست.
873 24- لا يحمد الّا من بذل احسانه.
6 398 حمد و ستايش نشود جز كسى كه بذل احسان كند.
874 25- ينبىء عن فضلك علمك، و عن إفضالك بذلك. 6 477 علم و دانشتو از برترى تو خبر مىدهد، و بذل و بخشش تو از احسان تو آگاه مىكند.
875 26- إنّكم أغبط بما بذلتم من الرّاغب إليكم فيما وصله منكم. 363 به راستى سودى كه شما از احسان خود بردهايد بيشتر از آن سودى است كه رو آورندهبه شما از احسان شما برده است.
باب البراءة (برائت و بىگناهى)
876 1- البرىء صحيح و المريب عليل.
1 318 شخص بىگناه سالم و تندرست است و مشكوك بيمار است.
877 2- البريء جرىّ. 1 56 بىگناه دلير و گستاخ است.
878 3- كلّ برىء صحيح. 4 526 هر بىگناهى تندرست است. 879 4- ما اشجع البرىء و أجبن المريب. 6 86 چقدر دلير و گستاخ است بىگناه، و چه ترسواست آدم مشكوك.
880 5- لا اشجع من برىء. 6 373 دليرتر از بىگناه كسى نيست.
باب البرد (سرما)
881 1- توقّوا البرد فى اوّله و تلقّوه فى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 155
آخره، فانّه يفعل فى الابدان كما يفعل فى الاغصان، اوّله يحرقو آخره يورث. 3 308 خود را حفظ كنيد از سرما در آغاز فصل سرما، و برخوردار شويد ازآن در پايان آن، كه در بدنهاى شما آن كارى را كند كه در شاخههاى درختان كند،آغازش بسوزاند، و پايانش برگ بروياند.
باب البرّ (نيكو كارى)
882 1- البرّ عمل مصلح. 1 148 نيكو كارى وضع مردمان (يا شخص نيكوكار) را به صلاح و درستى آورد.
883 2- البرّ عمل صالح. 1 219 نيكو كارى عمل شايسته و صالحى است. 884 3- البرّ غنيمة الحازم. 1 242 نيكوكارى غنيمت شخص دور انديش است.
885 4- البرّ اعجل شيء مثوبة. 1 320 نيكو كارى پاداشش از هر چيززودتر عايد گردد.
886 5- الاسراف مذموم فى كلّ شيء الّا فى افعال البرّ. 2 86اسراف در هر چيز مذموم و نكوهيده است جز در كارهاى خير.
887 6- أعجل الخير ثوابا البرّ. 2 385 پاداش نيكوكارى زودتر ازكارهاى ديگر به انسان مىرسد.
888 7- افضل البرّ ما اصيب به الابرار.
2 391 برترين نيكوكارىها آن است كه به نيكان برسد.
889 8- افضل البرّ ما اصيب به اهله.
2 391 برترين نيكو كارىهاى آن است كه به آنها كه شايسته آنندبرسد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 156
890 9- احقّ من بررت من لا يغفل برّك.
2 412 سزاوارترين كسى كه به او نيكى كنى آن كسى است كه از نيكى توغافل نماند.
891 10- انّ أسرع الخير ثوابا البرّ. 2 488 به راستى كارى كهپاداشش زودتر از كارهاى ديگر مىرسد كار نيك است.
892 11- انّكم مجازون بافعالكم فلا تفعلوا الّا برّا. 3 65 بهراستى كه شما جزاى كارهاى خود را خواهيد گرفت از اين رو جز كار نيك، كار ديگرىنكنيد.
893 12- بالبرّ يملك الحرّ. 3 205 با نيكوكارى شخص آزاده بردهمىشود.
894 13- انّما طبائع الابرار طبائع محتمله للخير، فمهما حمّلت منهاحتملته. 3 90 همانا سرشت مردمان نيكوكار بر انجام كار خير آفريده شده و هر زمانبتواند انجام دهد.
895 14- جماع الخير فى اعمال البرّ.
3 376 جامع كارهاى خير و نيكى، در انجام كارهاى نيكو است.
896 15- خير البرّ ما وصل الى المحتاج.
3 425 بهترين نيكىها آن است كه به نيازمند برسد.
897 16- من كثر برّه حمد. 5 183 كسى كه نيكوكارىاش زياد باشدستايش شود.
898 17- من بذل برّه انتشر ذكره. 5 336 كسى كه نيكوكارى كند نامشپراكنده شود. 899 18- من قرب برّه بعد صيته. 5 336 كسى كه نيكىاش نزديك باشدآوازهاش دور باشد (و به جاهاى دور برسد).
900 19- مع البرّ تدرّ الرّحمة. 6 120 باران رحمت حق به وسيله كارنيك ريزان شود.
901 20- نفوس الابرار نافرة من نفوس الاشرار. 6 190
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 157
جانهاى نيكوكاران از جانهاى بدكاران متنفّر است 902 21- نفوسالابرار تأبى افعال الفجّار. 6 190 نفوس نيكوكاران اباء و امتناع دارد از انجامكارهاى بدكاران.
903 22- لا ينتصف البرّ من الفاجر. 6 394 انتقام نمىكشد نيكوكاراز بد كار.
904 23- من شيم الأبرار حمل النّفوس على الايثار. 6 28 از خوى وخصلت نيكان، وادار كردن خود و ديگران بر ايثار است.
باب البركة (بركت، خير بسيار)
905 1- اذا ظهرت الجنايات ارتفعت البركات. 3 128 هنگامى كهجنايتها آشكار شد بركتها برداشته شود.
باب البشر (خوشرويى)
906 1- البشر مبرّة، العبوس معرّة. 1 63 خوشرويى نيكوكارى است، وترش رويى گناه و آزار است.
907 2- البشر اوّل البرّ. 1 79 خوشرويى سر آغاز نيكوكارى است.
908 3- الطّلاقة شيمة الحرّ. 1 127 گشاده رويى شيوه آزادگان است.
909 4- البشاشة احسان. 1 13 گشاده رويى (نوعى) احسان است.
910 5- البشر اوّل النّائل. 1 140 شكفته رويى سر آغاز عطا و بخششاست.
911 6- البشر يطفى نار المعاندة. 1 150 شكفته رويى آتش دشمنى راخاموش كند.
912 7- البشر اوّل النّوال. 1 167 خوشرويى مرحله آغازين بخشش است.
913 8- البشر شيمة الحرّ. 1 173 شكفته رويى شيوه آزاد مردان است.
914 9- البشر يونس الرّفاق. 1 191
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 158
خوشرويى رفيقان را (با انسان) انس دهد.
915 10- البشاشة حبالة المودّة. 1 269 گشادهرويى، كمند دوستىاست.
916 11- البشر اسداء الصّنيعة بغير مئونة. 1 389 خوشرويى براى بذلاحسان به ديگران وسيله بىخرجى است. 917 12- البشر احد العطائين. 2 13 گشادهرويى يكى از دو بخشش است. 918 13- البشاشة احد القرائين. 2 28 خوشرويى يكى از دوميهمانى است.
919 14- البشر منظر مونق و خلق مشرق. 2 156 گشاده رويى منظرى زيباو شگفت آور است، و خويى درخشنده است.
920 15- بالبشر و بسط الوجه يحسن موقع البذل. 3 232 با خوشرويى وگشاده رويى جايگاه بخشش (نزد خداى تعالى و مردم) نيكو شود.
921 16- بشرك اوّل برّك و وعدك اوّل عطائك. 3 268 خوشرويى تو سرآغاز نيكوكارى، و وعدهات سر آغاز عطا و بخشش تو است.
922 17- بشرك، يدلّ على كرم نفسك، و تواضعك ينبىء عن شريف خلقك.
3 269 خوشرويى راهنماى كرامت نفس و بزرگوارى تو است، و فروتنى وتواضعت خبر از شرافت خوى تو مىدهد.
923 18- حسن البشر اوّل العطاء و اسهل السّخاء. 3 388 خوشرويىآغاز بخشش و آسانترين جود و سخاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 159
924 19- حسن البشر احد البشارتين.
3 391 خوشرويى يكى از دو مژده است. 925 20- حسن البشر من علائمالنّجاح.
3 394 خوشرويى از نشانههاى رستگارى است.
926 21- سبب المحبّة البشر. 4 126 وسيله محبت و دوستى خوشرويىاست.
927 22- طلاقة الوجه بالبشر و العطيّة و فعل البرّ و بذل التّحيّةداع الى محبّة البريّة. 4 259 گشادهگى رو، و به شكفتگى و عطا بخشى و نيكوكارى وبذل هديه، همه اينها وسيلهاى است براى جلب دوستى و محبت مردمان.
928 23- عليك بالبشاشة فانّها حبالة المودّة. 4 288 بر تو باد بهگشاده رويى كه آن كمند محبت است.
929 24- كثرة البشر آية البذل. 4 589 خوشرويى بسيار، نشانهبخشندگى است.
930 25- من بخل عليك ببشره لم يسمح ببرّه. 5 465 كسى كه از بذلروى خوشش به تو بخل ورزد، بخششى به تو نخواهد كرد.
931 26- وجه مستبشر خير من قطوب مؤثّر. 6 226 روى شكفته بهتر استاز ترش روى بخشنده. 932 27- لا بشاشة مع ابرام. 6 359 سماجت و پافشارى كردن (درسؤال) خوشرويى به جاى نگذارد.
باب البصيرة (بينايى، بينش)
933 1- أبصر النّاس من أبصر عيوبه و أقلع عن ذنوبه. 2 410
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 160
بيناترين مردم كسى است كه عيبهاى خود را ببيند، و از گناهانشكنده و جدا شود.
934 2- ذهاب البصر خير من عمى البصيرة. 4 32 كورى ديده، بهتر استكورى بصيرت.
935 3- فقد البصر أهون من فقدان البصيرة. 4 413 از دست دادن چشم،بهتر است از فقدان بصيرت.
936 4- قد انجابت السّرائر لاهل البصائر. 4 476 به راستى كهنمودار شده پوشيدهها و پنهانها براى اهل بينش. 937 5- ربّما اخطأ البصير رشده.4 79 گاه مىشود كه شخص بينا در رسيدن و پيدا كردن رشد و راه درست به خطا رود. 938 6- نظر البصر لا يجدي اذا عميت البصيرة. 6 174 نگاه ديده سود ندهد آنجا كهچشم دل و بصيرت كور باشد.
939 7- لا علم لمن لا بصيرة له. 6 401 كسى كه بصيرت و بينايىندارد، دانش ندارد.
باب البطر (مستى نعمت)
940 1- البطر يسلب النّعمة و يجلب النّقمة. 2 166 سر مستى، نعمترا بربايد و عقوبت و عذاب به بار آورد.
باب الباطل
941 1- الباطل مضادّ الحقّ. 1 74 باطل، ضدّ حق است (و با هم جمعنشوند). 942 2- الباطل غرور خادع. 1 147
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 161
باطل، فريبندهاى است حيلهگر.
943 3- الباطل أضعف نصير. 1 188 باطل ناتوانترين ياورهاست.
944 4- الباطل يزلّ براكبه. 1 277 مركب باطل، سوار خود را بلغزاند(و بر زمين زند).
945 5- الاباطيل موقعة فى الاضاليل.
1 336 چيزهاى باطل انسان را به گمراهى در اندازد.
946 6- التّظافر على نصر الباطل لؤم و خيانة. 1 350 كمك كارى درمورد يارى دادن به باطل موجب ملامت است، و خود نيز خيانت است. 947 7- غرض المبطلالفساد. 4 387 هدف طرفدار باطل، فساد و تباهى است.
948 8- من نصر الباطل خسر. 5 145 كسى كه باطل را يارى دهد، زيانكرده است.
949 9- من ركب الباطل ندم. 5 137 كسى كه بر مركب باطل سوار شودپشيمان گردد.
950 10- من ركب الباطل أهلكه مركبه.
5 254 كسى كه بر مركب باطل سوار شود، آن مركب او را به هلاكتاندازد.
951 11- للباطل جولة. 5 25 باطل را جولانى است. 952 12- من ركبالباطل زلّ قدمه.
5 310 كسى كه بر مركب باطل سوار شود گامش بلغزد.
953 13- من كان غرضه الباطل لم يدرك الحقّ و لو كان اشهر منالشّمس.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 162
5 423 كسى كه هدفش كار باطل باشد به حق نرسد اگر چه شهرتش ازخورشيد بيشتر باشد.
954 14- من شهد لك بالباطل شهد عليك بمثله. 5 452 كسى كه به نفعتو شهادت باطل دهد، به زيان تو نيز به باطل شهادت مىدهد.
955 15- من نصر الباطل ندم. 5 466 كسى كه باطل را يارى دهد پشيمانگردد.
956 16- ما أقبح الباطل. 6 76 چه زشت است باطل.
957 17- مستعمل الباطل معذّب ملوم.
6 149 كسى كه باطل را به كار بندد دچار عذاب و ملامت گردد. 95818- هدر فنيق الباطل بعد كظوم، وصال الدّهر صيال السّبع العقور.
6 202 به غرّش در آمد شتر ناز پرورده باطل پس از خموشى، و روزگاربسان درندهاى گزنده حملهور شد. 959 19- لا تكرهوا سخط من يرضيه الباطل. 6 276از ناخشنودى كسى كه باطل او را خوشنود سازد ناراحت و بد حال نشويد.
960 20- لا يعزّ من لجأ الى الباطل. 6 390 عزيز نشود كسى كه بهباطل پناه برد.
باب البطالة (بيكارى، تن آسايى)
961 1- هيهات من نيل السّعادة السّكون الى الهوينا و البطالة. 6197 چه دور است از رسيدن به سعادت كسى كه به تن آسايى و بيكارى تن داده است.
962 2- آفة العمل البطالة. 3 112
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 163
آفت كار، تن آسايى است.
باب البطنة (پر خورى)
963 1- البطنة تمنع الفطنة. 1 94 پر خورى از زيركى جلوگيرى كند.
964 2- التّخمة تفسد الحكمة. 1 172 پر خورى حكمت و فرزانگى راتباه سازد.
965 3- البطنة تحجب الفطنة. 1 172 پر خورى، پرده و حجاب زيركىگردد.
966 4- الشّبع يفسد الورع. 1 174 سير غذا خوردن، پارسايى را تباهسازد.
967 5- الشّبع يكثر الادواء. 1 228 سير غذا خوردن، بيماريها رازياد كند.
968 6- ادمان الشّبع يورث انواع الوجع. 1 359 ادامه پر خورى انواعدردها را به جاى بگذارد.
969 7- الشّبع يورث الاشر و يفسد الورع. 1 359 سير غذا خوردن،گردن فرازى و تبختر به بار آرد، و پارسايى را تباه سازد.
970 8- احفظ بطنك و فرجك ففيهما فتنتك. 2 179 شكم و عورت خود رانگه دار، كه بلا و گرفتارى تو در آن دو است.
971 9- ايّاكم و البطنة فانّها مقساة للقلب، مكسلة عن الصّلوة،مفسدة للجسد. 2 324 بپرهيزيد از پر خورى كه دل را سخت كند و سبب بى حالى و سستى درنماز، و موجب تباهى بدن گردد.
972 10- ايّاك و البطنة فمن لزمها كثرت اسقامه و فسدت أحلامه. 2289 بپرهيز از پرخورى كه هر كس بدان دچار شد در دهايش بسيار و خوابهايش آشفته وپريشان گردد.
973 11- انّ البهائم همّها بطونها. 2 495 به راستى كه چهار پاياناندوهشان شكمشان مىباشد.
974 12- أمقت العباد الى اللَّه سبحانه من كان همّته بطنه و فرجه.2 460 مبغوضترين بندگان در پيشگاه خداى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 164
سبحان كسى است كه اندوهش شكم و عورت او است.
975 13- ايّاك و ادمان الشّبع فانّه يهيّج الاسقام و يثير العلل.2 300 بپرهيز از ادامه پر خورى كه به راستى اين كار دردها را بر انگيزد و بيماريهارا تحريك كند.
976 14- بئس القرين الورع الشّبع. 3 255 براى پارسايى، سيرى بدقرين و همراهى است.
977 15- بطن المرء عدوّه. 3 260 شكم آدمى، دشمن او است.
978 16- اذا ملى البطن من المباح عمى القلب عن الصّلاح. 3 176هنگامى كه شكم از مال مباح پر شد، دل از رسيدن به صلاح كور گردد. 979 17- قلّ مناكثر من الطّعام فلم يسقم. 4 502 كم است كسى كه غذاى بسيار خورد و بيمار نگردد.
980 18- كيف تصفو فكرة من يستديم الشّبع. 4 559 چگونه پاك و صافگردد فكر و انديشه كسى كه سيرى و پرخورى را ادامه مىدهد.
981 19- من زاد شبعه كظّته البطنة.
5 298 كسى كه زياد كند سيرى خود را پر خورى و امتلاء او را به رنجاندازد.
982 20- من كظّته البطنة حجبته عن الفطنة. 5 299 پر خورى كه انسانرا به رنج اندازد از زيركى و دريافت نيز او را باز دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 165
983 21- من كانت همّته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه. 5377 كسى كه همتش به خوراك ورودى شكمش باشد ارزشش نيز همان است كه از آن خارج شود.
984 22- ما ابعد الخير ممّن همّته بطنه و فرجه. 6 93 چه دور استخير و خوبى از كسى كه اندوهش شكم و عورت او است.
985 23- نعم عون المعاصى الشّبع.
6 163 سيرى، كمك كار خوبى براى معاصى و گناهان است.
986 24- لا صحّة مع نهم. 6 360 با پر خورى تندرستى نخواهد بود.
987 25- لا فطنة مع بطنة. 6 361 با پرخورى زيركى نخواهد بود.
988 26- لا تجتمع الشّبع و القيام بالمفترض. 6 369 سيرى با قيامبه واجبات با هم گرد نيايند.
989 27- لا تجتمع الصّحّة و النّهم. 6 369 تندرستى و پر خورى باهم جمع نشوند.
990 28- لا تجتمع الفطنة و البطنة. 6 370 زيركى و پرخورى با همجمع نشوند.
باب الباطن (درون)
991 1- زينة البواطن اجمل من زينة الظّواهر. 4 117 آرايش درونزيباترين از آرايش برون است.
992 2- الضّمائر الصّحاح اصدق شهادة من الالسن الفصاح. 2 160درونهاى سالم در گواهى دادن، راستگوتر از زبانهاى فصيح و گويا است.
993 3- لكلّ ظاهر باطن على مثاله، فمن طاب ظاهره طاب باطنه، و ماخبث ظاهره خبث باطنه. 5 22
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 166
هر ظاهرى را باطنى است همانند آن، و از اين رو كسى كه ظاهرشپاك شد درونش نيز پاك باشد، و كسى كه ظاهرش نا پاك بود درونش نيز ناپاك باشد. 9944- ما اقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا. 6 97 چقدر زشت است براى آدمى، كهدرونى بيمار و ظاهرى زيبا داشته باشد.
995 6- ما اقبح بالانسان ظاهرا موافقا و باطنا منافقا. 6 71 چهزشت است براى انسان كه ظاهرى موافق و همسو، و باطنى منافق و دورو داشته باشد.
996 7- لا خير فى المنظر الّا مع حسن المخبر. 6 430 خير و خوبىنيست در منظر و صورت، مگر با نيكويى مخبر (يعنى درون كه جايگاه خبر از ظاهر است). 997 8- أفضل الذّخائر حسن الضّمائر. 2 449 برترين اندوختهها نيكى درونهاست.
998 9- جماع المروءة أن لا تعمل فى السّرّ ما تستحيى منه فىالعلانية.
3 373 همه جوانمردى گرد آمده در اين كه در نهان، كارى نكنى كه ازانجام آن در آشكار شرم دارى. 999 10- ما لا ينبغي ان تفعله فى الجهر فلا تفعلهفى السّرّ. 6 91 آنچه شايسته و سزاوار نيست كه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 167
آشكارا انجام دهى در نهان نيز انجام مده.
1000 11- آفة الوزراء خبث السّريرة.
3 102 آفت وزيران، زشتى باطن است.
1001 12- صلاح السّرائر برهان صحّة البصائر. 4 196 صلاح و رو بهراه بودن درونها و خصلتها، نشانه و دليل درستى بينايىها است.
1002 13- صحّة الضّمائر من أفضل الذّخائر. 4 198 درستى درونها ازبرترين اندوختهها است.
1003 14- طوبى لمن صلحت سريرته و حسنت علانيته و عزل عن النّاسشرّه. 4 243 خوشا به حال كسى كه باطنش صالح، و آشكارش نيكو، و شرّ خود را از مردمباز داشته است.
1004 15- عند فساد العلانية تفسد السّريرة. 4 327 در وقت تباه شدنآشكار، نهان انسان نيز فاسد شود.
1005 16- من حسنت سريرته حسنت علانيته. 5 211 كسى كه نهانش نيكوباشد آشكارش نيز نيكو گردد.
1006 17- من حسنت سريرته لم يخف احدا. 5 253 كسى كه نهانش نيكو شداز هيچكس نترسد.
باب البكور (سحر خيزى)
1007 1- بكر السّبت و الخميس بركة.
3 259 سپيده دم شنبه و پنجشنبه بركت است.
1008 2- باكروا فالبركة فى المباكرة، و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 168
شاوروا فالنّجح فى المشاورة. 3 264 صبح زود برخيزيد (و سحرخيز) باشيد كه بركت در آن است، و مشاوره و مشورت كنيد كه پيروزى و رستگارى درمشورت است.
باب البكاء (گريه و گريستن)
1009 1- البكاء سجيّة المشفقين. 1 176 گريستن خوى مشفقان (دلسوزاناصلاح خويش) است.
1010 2- البكاء من خيفة اللَّه للبعد عن اللَّه عبادة العارفين. 249 گريه از ترس خدا- به خاطر كارى كه سبب ترس دور شدن از خدا است.
عبادت عارفان است.
1011 3- البكاء من خشية اللَّه ينير القلب و يعصم من معاودةالذّنب. 2 111 گريه از ترس خدا دل را نورانى كند، و از بازگشت به گناه نگهدارىكند.
1012 4- البكاء من خشية اللَّه مفتاح الرّحمة. 2 121 گريه از ترسخدا كليد رحمت (حق تعالى) است.
1013 5- بالبكاء من خشية اللَّه تمحّص الذّنوب. 3 240 به وسيلهگريه از ترس خدا گناهان پاك گردد.
1014 6- بكاء العبد من خشية اللَّه يمحّص ذنوبه. 3 262 گريه بندهاز ترس خدا، گناهان را پاك كند.
باب البلد (شهر، وطن)
1015 1- شرّ الاوطان ما لم يأمن فيه القطّان. 4 171 بدترين وطنهاآن جايى است كه ساكنانش در آن ايمن نباشند.
1016 2- شرّ البلاد بلد لا امن فيه و لا خصب. 4 165 بدترين شهرهاشهرى است كه نه در آن امنيت است و نه فراخى و ارزانى وجود دارد.
1017 3- ليس بلدا أحقّ البلاد بك من بلد، خير البلاد ما حملك. 583 شهرى شايستهتر از شهر ديگر براى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 169
زيستن تو نيست، بهترين شهرها آن شهرى است كه تو را پذيراباشد.
باب البلاغة (شيوا سخنى)
1018 1- البلاغة ان تجيب فلا تبطىء و تصيب فلا تخطىء. 2 152بلاغت آن است كه پاسخ گويى و (در پاسخ گفتن) درنگ نكنى، و درست بگويى و خطا نكنى.
1019 2- البلاغة ما سهل على المنطق و خفّ على الفطنة. 2 70 بلاغتاين است كه گفتار آن بر زبان آسان باشد، و دريافت آن بر فهم سبك باشد.
1020 3- ابلغ البلاغة ما سهل فى الصّواب مجازه و حسن ايجازه. 2464 رساترين بلاغتها آن است كه گذر از فهم درست آن آسان، و اختصار گويى آن نيكوباشد.
1021 4- قد يكتفى من البلاغة بالايجاز.
4 474 گاهى است كه از بلاغت به اختصار گويى و كوتاه سخن گفتن اكتفاشود.
باب البلاء (گرفتارى، آزمايش)
1022 1- البلاء رديف الرّخاء. 1 154 بلا پشت سر «رخاء» (يعنى نازو نعمت و فراخى زندگى) است.
1023 2- انّ عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء، فاذا احبّ اللَّهسبحانه قوما ابتلاهم. 2 527 به راستى كه اجر بزرگ مقارن و همراه با بلاى بزرگ است،كه چون خداى سبحان مردمى را دوست بدارد به بلا دچارشان كند.
1024 3- اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك البلاء فقد أيقظك. 3132 هنگامى كه ديدى خداى سبحان پى در پى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 170
بر بلا مىفرستد، بدانكه تو را بيدار مىكند (كه دچار غفلت وبىخبرى نشوى).
1025 4- اذا رأيت ربّك يوالى عليك البلاء فاشكره. 3 142 هنگامى كهديدى پروردگارت بلا را پى در پى بر تو مىفرستد او را سپاس گوى.
1206 5- بلاء الرّجل على قدر ايمانه و دينه. 3 262 بلاى مرد بهمقدار ايمان و دين او است.
1027 6- ثلاث من اعظم البلاء: كثرة العائلة، و غلبة الدّين، ودوام المرض.
3 341 سه چيز از بزرگ ترين بلاهاست: نان خور بسيار چيره شدن قرض وبدهى، ادامه بيمارى.
1028 7- ربّ مرحوم من بلاء هو دواءه.
4 67 چه بسا كسانى كه به خاطر گرفتارى مورد رحم و دلسوزى مردمند درصورتى كه همان گرفتارى داروى آنها است. 1029 8- ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى.
4 68 چه بسا گرفتارى كه همان گرفتارى احسانى است كه در حق او شده.
1030 9- عى قدر النّعماء يكون مضض البلاء. 4 313 سوزش و درد بلا،به اندازه نعمت است.
1031 10- فى البلاء تحاز فضيلة الصّبر. 4 399 در بلا و گرفتارىاست كه انسان فضيلت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 171
صبر و شكيبايى را به دست آورد.
1032 11- قد تفاجىء البليّة. 4 461 گاه است كه بلا ناگهانى رسد.
1033 12- كلّ بلاء دون النّار عافية. 4 542 هر بلايى در مقايسه بادوزخ، عافيت و تندرستى است.
1034 13- كن بالبلاء محبورا و بالمكاره مسرورا. 4 602 در برابربلا شاد باش، و در برابر ناخوشىها شادمان.
1035 14- كم من منعم عليه بالبلاء. 4 552 چه بسا كسانى كه بهوسيله بلا بر آنها نعمت داده شده است.
1036 15- من طلب للنّاس الغوائل لم يأمن البلاء. 5 217 كسى كهفتنه و آشوب براى مردمان خواهد، از بلا و گرفتارى ايمن نباشد.
1037 16- لا تأمن من البلاء فى امنك و رخائك. 6 265 در حالى كه درامنيت و آسايش به سر مىبرى از بلا ايمن مباش.
1038 17- لا يكمل ايمان المؤمن حتّى يعدّ الرّخاء فتنة و البلاءنعمة. 6 408 كامل نشود ايمان مؤمن تا وقتى كه آسايش و خوشى را فتنه (و آزمايش)دادند و بلا و گرفتارى را نعمت به شمار آورد.
1039 18- عند تضايق حلق البلاء يكون الرّخاء. 4 319 در هنگام تنگشدن حلقههاى بلا و گرفتارى، گشايش خواهد بود.
باب بني أمية (در باره بنى اميه)
1040 1- هى مجاجة من لذيذ العيش يتطعّمونها برهة و يلفظونها جملة.
6 197 دولت ايشان پارهاى عسل از زندگى لذيذى است كه از روى حرص دربرههاى از زمان آن را مىخورند، آن گاه يكباره آن را از دهان بيرون اندازند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 172
باب المبالات (باك داشتن، پروا كردن)
1041 1- علّة المعاداة قلّة المبالاة. 4 352 علت دشمنى مردم باانسان، بىپروايى نسبت به آنهاست.
1042 2- من قلّت مبالاته صرع. 5 186 كسى كه پروايش كم باشد درافتد.
1043 3- إذا لم يكن ما تريد فلا تبل كيف كنت. 3 136 هر گاه زندگىبه آن گونه كه تو مىخواهى نبود، باكى نداشته باش كه چگونه خواهى بود (و به همانوضع راضى باش تا آن وضع به سر آيد، و از مقام و مرتبه تو نزد خدا نكاهد).
باب البهتان (دروغ بستن)
1044 1- لا قحة كالبهت. 6 349 هيچ بىشرمى چون بهتان نيست.
حرف «التاء»
باب التجارة (بازرگانى)
1045 1- التّاجر مخاطر. 1 40 بازرگان در مخاطره است (چه از نظردين و چه از نظر دنيا).
1046 2- من تاجر اللَّه ربح. 5 180 كسى كه با خدا سودا كند سودبرد.
1047 3- من اتّجر بغير علم فقد ارتطم فى الرّبا. 5 287 آن كس كهبدون آگاهى (از احكام شرعى تجارت و) داد و ستد كند، در ربا غوطه ور شود.
باب التراب (خاك)
1048 1- نعم الطّهور التّراب. 6 168 خاك، پاك كننده خوبى است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 173
باب التعب (رنج، سختى)
1049 1- ربّ دائب مضيّع. 4 57 چه بسا انسان پر تلاشى كه تلاششبيهوده است.
1050 2- ثمرة الرّغبة التّعب. 3 333 ثمره و ميوه خواستن، رنج وتعب است.
1051 3- بالتّعب الشّديد تدرك الدّرجات الرّفيعة و الرّاحةالدّائمة.
3 38 به وسيله رنج سخت است كه آدمى به درجههاى والا و آسايشهميشگى برسد.
باب التوبة (پشيمانى و بازگشت به خدا)
1052 1- التّوبة ممحاة. 1 52 توبه پاك كننده (گناه) است.
1053 2- التّوبة تستنزل الرّحمة. 1 267 توبه رحمت حق را به زميننازل گرداند.
1054 3- اخلاص التّوبة يسقط الحوبة. 1 331 اخلاص در توبه، گناه رابريزد.
1055 4- المؤمن منيب مستغفر توّاب.
1 340 مؤمن بازگردنده (به سوى خدا) و آمرزش خواه و پر توبه است.
1056 5- التّوبة تطهّر القلوب و تغسل الذّنوب. 1 357 توبه دلها راپاك سازد و گناهان را بشويد.
1057 6- التّوبة ندم بالقلب، و استغفار باللّسان، و ترك بالجوارح،و اضمار أن لا يعود. 2 126 توبه عبارت است از پشيمانى در دل، و آمرزشخواهى بازبان، و ترك گناه به وسيله اعضا، و تصميم قلبى كه ديگر به گناه باز نگردد.
1058 7- الا تائب من خطيئته قبل حضور منيّته. 2 329 آيا كسى هستكه پيش از رسيدن مرگش توبه كند. 1059 8- أفضل من طلب التّوبة ترك الذّنب. 2 372
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 174
برتر از درخواست، توبه، ترك گناه است.
1060 9- بالتّوبة تمحّص السّيّئات. 3 234 بوسيله توبه گناهان پاكشود.
1061 10- بالتّوبة تكفّر الذّنوب. 3 240 با توبه گناهان پوشيدهشود.