بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 1, سید هاشم رسولى محلاتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     008 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     009 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     013 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     014 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     020 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     025 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     026 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     027 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     028 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد اول
 

 

 
 

820 67-  لا تبخل فتقتر و لا تسرف فتفرط. 6 296 بخل نكن كه زندگىرا بر خود تنگ مى‏كنى، و زياده روى مكن كه از حدّ بگذرانى.

821 68-  لا مسبّه كالشّحّ. 6 352 وسيله‏اى براى دشنام دادن مردمانمانند بخل نيست.

822 69-  لا مروّة لبخيل. 6 346 بخيل، جوانمردى ندارد.

823 70-  لا خير فى صديق ضنين. 6 391 خيرى در دوست بخيل نيست.

824 71-  لا سوءة أسوء من الشّحّ. 6 379 هيچ بدى، بدتر از بخلنيست.

825 72-  لا غربة كالشّحّ. 6 357 هيچ تنهايى و غربتى همچون بخلنيست.

826 73-  لا مروّة مع شحّ. 6 360 با بودن بخل جوانمردى نيست.

827 74-  لا سوأة أسوء من البخل. 6 399 هيچ بدى بدتر از بخل نيست.

828 75-  لا يبقى المال الّا البخل و البخيل معاقب ملوم. 6 416 بهجاى نگذارد مال را جز بخل، و شخص بخيل نيز مورد عقاب و سرزنش خواهد بود.

829 76-  كثرة التّعلّل آية البخل. 4 589 بهانه جويى بسيار (براىردّ كردن سائل و نپرداختن مال) نشانه بخل است.

830 77-  لو رأيتم البخل رجلا لرأيتموه شخصا مشوّها. 5 111 اگر بخلرا به صورت مردى ببينيد، او را شخصى زشت رو خواهيد ديد.

باب الاستبداد (خود رأيى)

831 1-  المستبدّ متهوّر فى الخطأ و الغلط. 1 317

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 150

كسى كه استبداد رأى دارد بى باكانه خود را در اشتباه و غلطاندازد.

832 2-  الاستبداد برأيك يزلّك و يهوّرك فى المهاوى. 1 390 استبدادبه رأى، تو را بلغزاند و در پرتگاهها اندازد.

833 3-  بئس الاستعداد الاستبداد.

3 256 استبداد براى آماده شدن كار و استعداد بد چيزى است.  834 4- حقّ على العاقل ان يستديم الاسترشاد فيترك الاستبداد. 3 410 بر خردمند لازم است كهرشد خواهى (و طلب را در پيدا كردن راه راست) ادامه دهد و خود رأيى را واگذارد.

835 5-  قد أخطأ المستبدّ. 4 464 به راستى كه خود رأى و مستبد خطاكار است.

836 6-  من استبدّ برأيه زلّ. 5 170 كسى كه خود رأى است، بلغزد.

837 7-  من استبدّ برأيه خفّت وطأته على اعدائه. 5 344 كسى كهاستبداد رأى دارد، پايمال كردن او بر دشمنانش آسان باشد.

838 8-  من استبدّ برأيه خاطر و غرّر.

5 461 كسى كه استبداد رأى داشته باشد خود را به خطر انداخته و درمعرض نابودى قرار دهد.

839 9-  لا تستبدّ برأيك فمن استبدّ برأيه هلك. 6 296 خود رأى نباشكه هر كه خود رأى شد نابود گشت.

باب البدعة (بدعت گذارى)

840 1-  انّما النّاس رجلان متّبع شرعة و مبتدع بدعة. 3 74 بهراستى كه مردمان دو گونه‏اند يكى آنكه تابع شريعتى است، و ديگر آنكه كارگزار بدعتىاست.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 151

باب التبذير (ولخرجى)

841 1-  التّبذير قرين مفلس. 1 261 ولخرجى قرين و همراه ورشكسته‏اىاست.

842 2-  التّبذير عنوان الفاقة. 1 224 ولخرجى نشانه و سرآغاز فقر ونيازمندى است.

843 3-  الا و انّ اعطاء هذا المال فى غير حقّه تبذير و اسراف. 2330 آگاه باشيد كه پرداخت اين مال در غير جاى آن، تبذير و اسراف است.  844 4-  آفةالجود التّبذير. 3 111 آفت جود و بخشش، بيهوده خرج كردن است.

845 5-  عليك بترك التّبذير و الاسراف و التّخلّق بالعدل والانصاف. 4 293 بر تو باد كه تبذير و اسراف را واگذارده و به عدل و انصاف خوبگيرى.

846 6-  من افتخر بالتّبذير احتقر بالافلاس. 5 433 كسى كه به تبذيرافتخار كند به افلاس و ندارى دچار شده و حقير گردد.

847 7-  من اشرف الشّرف الكفّ عن التّبذير و السّرف. 6 42 بالاترينشرافتها خود دارى از تبذير و اسراف است.

848 8-  من العقل مجانبة التّبذير و حسن التّدبير. 6 22 دورى كردناز تبذير و به كار بردن تدبير نيكو از نشانه‏هاى عقل است.

849 9-  لا جهل كالتّبذير. 6 347 هيچ نادانى مانند تبذير و ولخرجىنيست.

باب البذل (بخشش)

850 1-  البذل مادّة الامكان. 1 154 بخشش كانون مكانت و منزلت (ياامكان و توانايى) است.

851 2-  البذل يكسب الحمد. 1 198 بذل و بخشش، ستايش مردم را بهدنبال‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 152

دارد.

852 3-  ابذل مالك لمن بذل لك وجهه فانّ بذل الوجه لا يوازيه شي‏ء.2 236 بذل كن مال خود را به كسى كه آبروى خود را به تو بذل كرده (و از تو چيزى طلبكرده)  كه به راستى چيزى با بذل آبرو برابرى نمى‏كند.

853 4-  ابذل مالك فى الحقوق و واس به الصّديق، فانّ السّخاءبالحرّ اخلق.

2 204 مال خود را در حقوق (واجبه يا مطلق حقوق) بذل كن، و با مالخود با دوست خود مواسات و برابرى داشته باش، كه به راستى سخاوت و بخشش به شخصآزاده سزاوارتر است.  854 5-  افضل الشّرف بذل الاحسان.

2 397 برترين شرافتها بذل احسان است.

855 6-  افضل الفضائل بذل الرّغائب و اسعاف الطّالب و الاجمال فىالمطالب. 2 457 برترين فضيلتها بذل عطاها و كمك كردن به حاجت خواهان و ميانه‏روىدر كارها است.

856 7-  ان تبذلوا اموالكم فى جنب اللَّه فانّ اللَّه مسرع الخلف.3 3 اگر بذل كنيد اموال خود را در راه خدا پس خداوند به سرعت عوض آن را به شماخواهد داد.

857 8-  بالبذل تكثر المحامد. 3 237 با بذل و بخشش مدح و ستايش(مردم براى بخشنده) بسيار گردد.

858 9-  ببذل النّعمة تستدام النّعمة.

3 238 با بذل نعمت است كه نعمت مستدام ماند.

859 10-  بذل العطاء زكاة النّعماء. 3 263 بذل عطا، زكات نعمتهاست.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 153

860 11-  كثرة البذل آية النّبل. 4 598 بخشش بسيار نشانه فضيلت وكمال است.

861 12-  من هان عليه بذل الاموال توجّهت اليه الآمال. 5 229 كسىكه بذل اموال بر او آسان باشد اميدها به سويش رو گردان شود.

862 13-  من احبّ الذّكر الجميل فليبذل ماله. 5 324 كسى كه دوستدارد نام نيكى داشته باشد، بايد در بذل مال دريغ نداشته باشد.

863 14-  من بذل ماله استعبد. 5 193 كسى كه مال خود را بذل كندمردم را بنده خود كند.

864 15-  من كرمت نفسه استهان بالبذل و الاسعاف. 5 342 كسى كهكرامت نفس دارد (و بزرگوار است) بذل احسان و بر آوردن حاجت حاجتمندان بر او آساناست.

865 16-  من شرف الهمّة بذل الاحسان.

6 16 بذل احسان از شرافت و بزرگى همّت است.

866 17-  من شيم الكرام بذل النّدى.

6 24 بذل احسان از خوى بزرگواران است.

867 18-  ما اكتسب الشّكر بمثل بذل المعروف. 6 59 جلب نشودسپاسگزارى مردم به چيزى مانند بذل احسان (و انجام كار نيك).

868 19-  ما حصّنت الاعراض بمثل البذل. 6 68 چيزى مانند بذل و بخششآبرو را حفظ نكند.

869 20-  ما شكرت النّعم بمثل بذلها.

6 68 سپاسگزارى نعمتها به چيزى مانند بذل و بخشش آن، انجام نشود.

870 21-  ما حصّنت النّعم بمثل الانعام بها. 6 69 چيزى مانند بخششنعمتها را نگاه ندارد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 154

871 22-  ما شاع الذّكر بمثل البذل. 6 69 چيزى مانند بذل و بخششآوازه انسان را بلند نكند.

872 23-  نيل المآثر ببذل المكارم.

6 169 رسيدن به فضائل و كمالهاى ستودنى، به بذل كرم و نيكى‏هاست.

873 24-  لا يحمد الّا من بذل احسانه.

6 398 حمد و ستايش نشود جز كسى كه بذل احسان كند.

874 25-  ينبى‏ء عن فضلك علمك، و عن إفضالك بذلك. 6 477 علم و دانشتو از برترى تو خبر مى‏دهد، و بذل و بخشش تو از احسان تو آگاه مى‏كند.

875 26-  إنّكم أغبط بما بذلتم من الرّاغب إليكم فيما وصله منكم. 363 به راستى سودى كه شما از احسان خود برده‏ايد بيشتر از آن سودى است كه رو آورندهبه شما از احسان شما برده است.

باب البراءة (برائت و بى‏گناهى)

876 1-  البرى‏ء صحيح و المريب عليل.

1 318 شخص بى‏گناه سالم و تندرست است و مشكوك بيمار است.

877 2-  البري‏ء جرىّ. 1 56 بى‏گناه دلير و گستاخ است.

878 3-  كلّ برى‏ء صحيح. 4 526 هر بى‏گناهى تندرست است.  879 4- ما اشجع البرى‏ء و أجبن المريب. 6 86 چقدر دلير و گستاخ است بى‏گناه، و چه ترسواست آدم مشكوك.

880 5-  لا اشجع من برى‏ء. 6 373 دليرتر از بى‏گناه كسى نيست.

باب البرد (سرما)

881 1-  توقّوا البرد فى اوّله و تلقّوه فى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 155

آخره، فانّه يفعل فى الابدان كما يفعل فى الاغصان، اوّله يحرقو آخره يورث. 3 308 خود را حفظ كنيد از سرما در آغاز فصل سرما، و برخوردار شويد ازآن در پايان آن، كه در بدنهاى شما آن كارى را كند كه در شاخه‏هاى درختان كند،آغازش بسوزاند، و پايانش برگ بروياند. 

باب البرّ (نيكو كارى)

882 1-  البرّ عمل مصلح. 1 148 نيكو كارى وضع مردمان (يا شخص نيكوكار) را به صلاح و درستى آورد.

883 2-  البرّ عمل صالح. 1 219 نيكو كارى عمل شايسته و صالحى است. 884 3-  البرّ غنيمة الحازم. 1 242 نيكوكارى غنيمت شخص دور انديش است.

885 4-  البرّ اعجل شي‏ء مثوبة. 1 320 نيكو كارى پاداشش از هر چيززودتر عايد گردد.

886 5-  الاسراف مذموم فى كلّ شي‏ء الّا فى افعال البرّ. 2 86اسراف در هر چيز مذموم و نكوهيده است جز در كارهاى خير.

887 6-  أعجل الخير ثوابا البرّ. 2 385 پاداش نيكوكارى زودتر ازكارهاى ديگر به انسان مى‏رسد.

888 7-  افضل البرّ ما اصيب به الابرار.

2 391 برترين نيكوكارى‏ها آن است كه به نيكان برسد.

889 8-  افضل البرّ ما اصيب به اهله.

2 391 برترين نيكو كارى‏هاى آن است كه به آنها كه شايسته آنندبرسد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 156

890 9-  احقّ من بررت من لا يغفل برّك.

2 412 سزاوارترين كسى كه به او نيكى كنى آن كسى است كه از نيكى توغافل نماند.

891 10-  انّ أسرع الخير ثوابا البرّ. 2 488 به راستى كارى كهپاداشش زودتر از كارهاى ديگر مى‏رسد كار نيك است.

892 11-  انّكم مجازون بافعالكم فلا تفعلوا الّا برّا. 3 65 بهراستى كه شما جزاى كارهاى خود را خواهيد گرفت از اين رو جز كار نيك، كار ديگرىنكنيد.

893 12-  بالبرّ يملك الحرّ. 3 205 با نيكوكارى شخص آزاده بردهمى‏شود.

894 13-  انّما طبائع الابرار طبائع محتمله للخير، فمهما حمّلت منهاحتملته. 3 90 همانا سرشت مردمان نيكوكار بر انجام كار خير آفريده شده و هر زمانبتواند انجام دهد.

895 14-  جماع الخير فى اعمال البرّ.

3 376 جامع كارهاى خير و نيكى، در انجام كارهاى نيكو است.

896 15-  خير البرّ ما وصل الى المحتاج.

3 425 بهترين نيكى‏ها آن است كه به نيازمند برسد.

897 16-  من كثر برّه حمد. 5 183 كسى كه نيكوكارى‏اش زياد باشدستايش شود.

898 17-  من بذل برّه انتشر ذكره. 5 336 كسى كه نيكوكارى كند نامشپراكنده شود. 899 18-  من قرب برّه بعد صيته. 5 336 كسى كه نيكى‏اش نزديك باشدآوازه‏اش دور باشد (و به جاهاى دور برسد).

900 19-  مع البرّ تدرّ الرّحمة. 6 120 باران رحمت حق به وسيله كارنيك ريزان شود.

901 20-  نفوس الابرار نافرة من نفوس الاشرار. 6 190

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 157

جانهاى نيكوكاران از جانهاى بدكاران متنفّر است  902 21-  نفوسالابرار تأبى افعال الفجّار. 6 190 نفوس نيكوكاران اباء و امتناع دارد از انجامكارهاى بدكاران.

903 22-  لا ينتصف البرّ من الفاجر. 6 394 انتقام نمى‏كشد نيكوكاراز بد كار.

904 23-  من شيم الأبرار حمل النّفوس على الايثار. 6 28 از خوى وخصلت نيكان، وادار كردن خود و ديگران بر ايثار است.

باب البركة (بركت، خير بسيار)

905 1-  اذا ظهرت الجنايات ارتفعت البركات. 3 128 هنگامى كهجنايتها آشكار شد بركتها برداشته شود.

باب البشر (خوشرويى)

906 1-  البشر مبرّة، العبوس معرّة. 1 63 خوشرويى نيكوكارى است، وترش رويى گناه و آزار است.

907 2-  البشر اوّل البرّ. 1 79 خوشرويى سر آغاز نيكوكارى است.

908 3-  الطّلاقة شيمة الحرّ. 1 127 گشاده رويى شيوه آزادگان است.

909 4-  البشاشة احسان. 1 13 گشاده رويى (نوعى) احسان است.

910 5-  البشر اوّل النّائل. 1 140 شكفته رويى سر آغاز عطا و بخششاست.

911 6-  البشر يطفى نار المعاندة. 1 150 شكفته رويى آتش دشمنى راخاموش كند.

912 7-  البشر اوّل النّوال. 1 167 خوشرويى مرحله آغازين بخشش است.

913 8-  البشر شيمة الحرّ. 1 173 شكفته رويى شيوه آزاد مردان است.

914 9-  البشر يونس الرّفاق. 1 191

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 158

خوشرويى رفيقان را (با انسان) انس دهد.

915 10-  البشاشة حبالة المودّة. 1 269 گشاده‏رويى، كمند دوستىاست.

916 11-  البشر اسداء الصّنيعة بغير مئونة. 1 389 خوشرويى براى بذلاحسان به ديگران وسيله بى‏خرجى است.  917 12-  البشر احد العطائين. 2 13 گشادهرويى يكى از دو بخشش است.  918 13-  البشاشة احد القرائين. 2 28 خوشرويى يكى از دوميهمانى است.

919 14-  البشر منظر مونق و خلق مشرق. 2 156 گشاده رويى منظرى زيباو شگفت آور است، و خويى درخشنده است.

920 15-  بالبشر و بسط الوجه يحسن موقع البذل. 3 232 با خوشرويى وگشاده رويى جايگاه بخشش (نزد خداى تعالى و مردم) نيكو شود.

921 16-  بشرك اوّل برّك و وعدك اوّل عطائك. 3 268 خوشرويى تو سرآغاز نيكوكارى، و وعده‏ات سر آغاز عطا و بخشش تو است.

922 17-  بشرك، يدلّ على كرم نفسك، و تواضعك ينبى‏ء عن شريف خلقك.

3 269 خوشرويى راهنماى كرامت نفس و بزرگوارى تو است، و فروتنى وتواضعت خبر از شرافت خوى تو مى‏دهد.

923 18-  حسن البشر اوّل العطاء و اسهل السّخاء. 3 388 خوشرويىآغاز بخشش و آسان‏ترين جود و سخاست.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 159

924 19-  حسن البشر احد البشارتين.

3 391 خوشرويى يكى از دو مژده است.  925 20-  حسن البشر من علائمالنّجاح.

3 394 خوشرويى از نشانه‏هاى رستگارى است.

926 21-  سبب المحبّة البشر. 4 126 وسيله محبت و دوستى خوشرويىاست.

927 22-  طلاقة الوجه بالبشر و العطيّة و فعل البرّ و بذل التّحيّةداع الى محبّة البريّة. 4 259 گشاده‏گى رو، و به شكفتگى و عطا بخشى و نيكوكارى وبذل هديه، همه اينها وسيله‏اى است براى جلب دوستى و محبت مردمان.

928 23-  عليك بالبشاشة فانّها حبالة المودّة. 4 288 بر تو باد بهگشاده رويى كه آن كمند محبت است.

929 24-  كثرة البشر آية البذل. 4 589 خوشرويى بسيار، نشانهبخشندگى است.

930 25-  من بخل عليك ببشره لم يسمح ببرّه. 5 465 كسى كه از بذلروى خوشش به تو بخل ورزد، بخششى به تو نخواهد كرد.

931 26-  وجه مستبشر خير من قطوب مؤثّر. 6 226 روى شكفته بهتر استاز ترش روى بخشنده.  932 27-  لا بشاشة مع ابرام. 6 359 سماجت و پافشارى كردن (درسؤال) خوشرويى به جاى نگذارد.

باب البصيرة (بينايى، بينش)

933 1-  أبصر النّاس من أبصر عيوبه و أقلع عن ذنوبه. 2 410

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 160

بيناترين مردم كسى است كه عيبهاى خود را ببيند، و از گناهانشكنده و جدا شود.

934 2-  ذهاب البصر خير من عمى البصيرة. 4 32 كورى ديده، بهتر استكورى بصيرت.

935 3-  فقد البصر أهون من فقدان البصيرة. 4 413 از دست دادن چشم،بهتر است از فقدان بصيرت.

936 4-  قد انجابت السّرائر لاهل البصائر. 4 476 به راستى كهنمودار شده پوشيده‏ها و پنهانها براى اهل بينش.  937 5-  ربّما اخطأ البصير رشده.4 79 گاه مى‏شود كه شخص بينا در رسيدن و پيدا كردن رشد و راه درست به خطا رود. 938 6-  نظر البصر لا يجدي اذا عميت البصيرة. 6 174 نگاه ديده سود ندهد آنجا كهچشم دل و بصيرت كور باشد.

939 7-  لا علم لمن لا بصيرة له. 6 401 كسى كه بصيرت و بينايىندارد، دانش ندارد.

باب البطر (مستى نعمت)

940 1-  البطر يسلب النّعمة و يجلب النّقمة. 2 166 سر مستى، نعمترا بربايد و عقوبت و عذاب به بار آورد.

باب الباطل

941 1-  الباطل مضادّ الحقّ. 1 74 باطل، ضدّ حق است (و با هم جمعنشوند).  942 2-  الباطل غرور خادع. 1 147

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 161

باطل، فريبنده‏اى است حيله‏گر.

943 3-  الباطل أضعف نصير. 1 188 باطل ناتوان‏ترين ياورهاست.

944 4-  الباطل يزلّ براكبه. 1 277 مركب باطل، سوار خود را بلغزاند(و بر زمين زند).

945 5-  الاباطيل موقعة فى الاضاليل.

1 336 چيزهاى باطل انسان را به گمراهى در اندازد.

946 6-  التّظافر على نصر الباطل لؤم و خيانة. 1 350 كمك كارى درمورد يارى دادن به باطل موجب ملامت است، و خود نيز خيانت است.  947 7-  غرض المبطلالفساد. 4 387 هدف طرفدار باطل، فساد و تباهى است.

948 8-  من نصر الباطل خسر. 5 145 كسى كه باطل را يارى دهد، زيانكرده است.

949 9-  من ركب الباطل ندم. 5 137 كسى كه بر مركب باطل سوار شودپشيمان گردد.

950 10-  من ركب الباطل أهلكه مركبه.

5 254 كسى كه بر مركب باطل سوار شود، آن مركب او را به هلاكتاندازد.

951 11-  للباطل جولة. 5 25 باطل را جولانى است.  952 12-  من ركبالباطل زلّ قدمه.

5 310 كسى كه بر مركب باطل سوار شود گامش بلغزد.

953 13-  من كان غرضه الباطل لم يدرك الحقّ و لو كان اشهر منالشّمس.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 162

5 423 كسى كه هدفش كار باطل باشد به حق نرسد اگر چه شهرتش ازخورشيد بيشتر باشد.

954 14-  من شهد لك بالباطل شهد عليك بمثله. 5 452 كسى كه به نفعتو شهادت باطل دهد، به زيان تو نيز به باطل شهادت مى‏دهد.

955 15-  من نصر الباطل ندم. 5 466 كسى كه باطل را يارى دهد پشيمانگردد.

956 16-  ما أقبح الباطل. 6 76 چه زشت است باطل.

957 17-  مستعمل الباطل معذّب ملوم.

6 149 كسى كه باطل را به كار بندد دچار عذاب و ملامت گردد.  95818-  هدر فنيق الباطل بعد كظوم، وصال الدّهر صيال السّبع العقور.

6 202 به غرّش در آمد شتر ناز پرورده باطل پس از خموشى، و روزگاربسان درنده‏اى گزنده حمله‏ور شد.  959 19-  لا تكرهوا سخط من يرضيه الباطل. 6 276از ناخشنودى كسى كه باطل او را خوشنود سازد ناراحت و بد حال نشويد.

960 20-  لا يعزّ من لجأ الى الباطل. 6 390 عزيز نشود كسى كه بهباطل پناه برد.

باب البطالة (بيكارى، تن آسايى)

961 1-  هيهات من نيل السّعادة السّكون الى الهوينا و البطالة. 6197 چه دور است از رسيدن به سعادت كسى كه به تن آسايى و بيكارى تن داده است.

962 2-  آفة العمل البطالة. 3 112

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 163

آفت كار، تن آسايى است.

باب البطنة (پر خورى)

963 1-  البطنة تمنع الفطنة. 1 94 پر خورى از زيركى جلوگيرى كند.

964 2-  التّخمة تفسد الحكمة. 1 172 پر خورى حكمت و فرزانگى راتباه سازد.

965 3-  البطنة تحجب الفطنة. 1 172 پر خورى، پرده و حجاب زيركىگردد.

966 4-  الشّبع يفسد الورع. 1 174 سير غذا خوردن، پارسايى را تباهسازد.

967 5-  الشّبع يكثر الادواء. 1 228 سير غذا خوردن، بيماريها رازياد كند.

968 6-  ادمان الشّبع يورث انواع الوجع. 1 359 ادامه پر خورى انواعدردها را به جاى بگذارد.

969 7-  الشّبع يورث الاشر و يفسد الورع. 1 359 سير غذا خوردن،گردن فرازى و تبختر به بار آرد، و پارسايى را تباه سازد.

970 8-  احفظ بطنك و فرجك ففيهما فتنتك. 2 179 شكم و عورت خود رانگه دار، كه بلا و گرفتارى تو در آن دو است.

971 9-  ايّاكم و البطنة فانّها مقساة للقلب، مكسلة عن الصّلوة،مفسدة للجسد. 2 324 بپرهيزيد از پر خورى كه دل را سخت كند و سبب بى حالى و سستى درنماز، و موجب تباهى بدن گردد.

972 10-  ايّاك و البطنة فمن لزمها كثرت اسقامه و فسدت أحلامه. 2289 بپرهيز از پرخورى كه هر كس بدان دچار شد در دهايش بسيار و خوابهايش آشفته وپريشان گردد.

973 11-  انّ البهائم همّها بطونها. 2 495 به راستى كه چهار پاياناندوهشان شكمشان مى‏باشد.

974 12-  أمقت العباد الى اللَّه سبحانه من كان همّته بطنه و فرجه.2 460 مبغوض‏ترين بندگان در پيشگاه خداى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 164

سبحان كسى است كه اندوهش شكم و عورت او است.

975 13-  ايّاك و ادمان الشّبع فانّه يهيّج الاسقام و يثير العلل.2 300 بپرهيز از ادامه پر خورى كه به راستى اين كار دردها را بر انگيزد و بيماريهارا تحريك كند.

976 14-  بئس القرين الورع الشّبع. 3 255 براى پارسايى، سيرى بدقرين و همراهى است.

977 15-  بطن المرء عدوّه. 3 260 شكم آدمى، دشمن او است.

978 16-  اذا ملى البطن من المباح عمى القلب عن الصّلاح. 3 176هنگامى كه شكم از مال مباح پر شد، دل از رسيدن به صلاح كور گردد.  979 17-  قلّ مناكثر من الطّعام فلم يسقم. 4 502 كم است كسى كه غذاى بسيار خورد و بيمار نگردد.

980 18-  كيف تصفو فكرة من يستديم الشّبع. 4 559 چگونه پاك و صافگردد فكر و انديشه كسى كه سيرى و پرخورى را ادامه مى‏دهد.

981 19-  من زاد شبعه كظّته البطنة.

5 298 كسى كه زياد كند سيرى خود را  پر خورى و امتلاء او را به رنجاندازد.

982 20-  من كظّته البطنة حجبته عن الفطنة. 5 299 پر خورى كه انسانرا به رنج اندازد از زيركى و دريافت نيز او را باز دارد.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 165

983 21-  من كانت همّته ما يدخل بطنه كانت قيمته ما يخرج منه. 5377 كسى كه همتش به خوراك ورودى شكمش باشد ارزشش نيز همان است كه از آن خارج شود.

984 22-  ما ابعد الخير ممّن همّته بطنه و فرجه. 6 93 چه دور استخير و خوبى از كسى كه اندوهش شكم و عورت او است.

985 23-  نعم عون المعاصى الشّبع.

6 163 سيرى، كمك كار خوبى براى معاصى و گناهان است.

986 24-  لا صحّة مع نهم. 6 360 با پر خورى تندرستى نخواهد بود.

987 25-  لا فطنة مع بطنة. 6 361 با پرخورى زيركى نخواهد بود.

988 26-  لا تجتمع الشّبع و القيام بالمفترض. 6 369 سيرى با قيامبه واجبات با هم گرد نيايند.

989 27-  لا تجتمع الصّحّة و النّهم. 6 369 تندرستى و پر خورى باهم جمع نشوند.

990 28-  لا تجتمع الفطنة و البطنة. 6 370 زيركى و پرخورى با همجمع نشوند.

باب الباطن (درون)

991 1-  زينة البواطن اجمل من زينة الظّواهر. 4 117 آرايش درونزيباترين از آرايش برون است.

992 2-  الضّمائر الصّحاح اصدق شهادة من الالسن الفصاح. 2 160درونهاى سالم در گواهى دادن، راستگوتر از زبانهاى فصيح و گويا است.

993 3-  لكلّ ظاهر باطن على مثاله، فمن طاب ظاهره طاب باطنه، و ماخبث ظاهره خبث باطنه. 5 22

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 166

هر ظاهرى را باطنى است همانند آن، و از اين رو كسى كه ظاهرشپاك شد درونش نيز پاك باشد، و كسى كه ظاهرش نا پاك بود درونش نيز ناپاك باشد.  9944-  ما اقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا. 6 97 چقدر زشت است براى آدمى، كهدرونى بيمار و ظاهرى زيبا داشته باشد.

995 6-  ما اقبح بالانسان ظاهرا موافقا و باطنا منافقا. 6 71 چهزشت است براى انسان كه ظاهرى موافق و همسو، و باطنى منافق و دورو داشته باشد.

996 7-  لا خير فى المنظر الّا مع حسن المخبر. 6 430 خير و خوبىنيست در منظر و صورت، مگر با نيكويى مخبر (يعنى درون كه جايگاه خبر از ظاهر است). 997 8-  أفضل الذّخائر حسن الضّمائر. 2 449 برترين اندوخته‏ها نيكى درونهاست.

998 9-  جماع المروءة أن لا تعمل فى السّرّ ما تستحيى منه فىالعلانية.

3 373 همه جوانمردى گرد آمده در اين كه در نهان، كارى نكنى كه ازانجام آن در آشكار شرم دارى.  999 10-  ما لا ينبغي ان تفعله فى الجهر فلا تفعلهفى السّرّ. 6 91 آنچه شايسته و سزاوار نيست كه‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 167

آشكارا انجام دهى در نهان نيز انجام مده.

1000 11-  آفة الوزراء خبث السّريرة.

3 102 آفت وزيران، زشتى باطن است.

1001 12-  صلاح السّرائر برهان صحّة البصائر. 4 196 صلاح و رو بهراه بودن درونها و خصلتها، نشانه و دليل درستى بينايى‏ها است.

1002 13-  صحّة الضّمائر من أفضل الذّخائر. 4 198 درستى درونها ازبرترين اندوخته‏ها است.

1003 14-  طوبى لمن صلحت سريرته و حسنت علانيته و عزل عن النّاسشرّه. 4 243 خوشا به حال كسى كه باطنش صالح، و آشكارش نيكو، و شرّ خود را از مردمباز داشته است.

1004 15-  عند فساد العلانية تفسد السّريرة. 4 327 در وقت تباه شدنآشكار، نهان انسان نيز فاسد شود.

1005 16-  من حسنت سريرته حسنت علانيته. 5 211 كسى كه نهانش نيكوباشد آشكارش نيز نيكو گردد.

1006 17-  من حسنت سريرته لم يخف احدا. 5 253 كسى كه نهانش نيكو شداز هيچكس نترسد.

باب البكور (سحر خيزى)

 1007 1-  بكر السّبت و الخميس بركة.

3 259 سپيده دم شنبه و پنجشنبه بركت است.

1008 2-  باكروا فالبركة فى المباكرة، و

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 168

شاوروا فالنّجح فى المشاورة. 3 264 صبح زود برخيزيد (و سحرخيز) باشيد كه بركت در آن است، و مشاوره و مشورت كنيد كه پيروزى و رستگارى درمشورت است.

باب البكاء (گريه و گريستن)

1009 1-  البكاء سجيّة المشفقين. 1 176 گريستن خوى مشفقان (دلسوزاناصلاح خويش) است.

1010 2-  البكاء من خيفة اللَّه للبعد عن اللَّه عبادة العارفين. 249 گريه از ترس خدا-  به خاطر كارى كه سبب ترس دور شدن از خدا است.

عبادت عارفان است.

1011 3-  البكاء من خشية اللَّه ينير القلب و يعصم من معاودةالذّنب. 2 111 گريه از ترس خدا دل را نورانى كند، و از بازگشت به گناه نگهدارىكند.

1012 4-  البكاء من خشية اللَّه مفتاح الرّحمة. 2 121 گريه از ترسخدا كليد رحمت (حق تعالى) است.

1013 5-  بالبكاء من خشية اللَّه تمحّص الذّنوب. 3 240 به وسيلهگريه از ترس خدا گناهان پاك گردد.

1014 6-  بكاء العبد من خشية اللَّه يمحّص ذنوبه. 3 262 گريه بندهاز ترس خدا، گناهان را پاك كند.

باب البلد (شهر، وطن)

1015 1-  شرّ الاوطان ما لم يأمن فيه القطّان. 4 171 بدترين وطنهاآن جايى است كه ساكنانش در آن ايمن نباشند.

1016 2-  شرّ البلاد بلد لا امن فيه و لا خصب. 4 165 بدترين شهرهاشهرى است كه نه در آن امنيت است و نه فراخى و ارزانى وجود دارد.

1017 3-  ليس بلدا أحقّ البلاد بك من بلد، خير البلاد ما حملك. 583 شهرى شايسته‏تر از شهر ديگر براى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 169

زيستن تو نيست، بهترين شهرها آن شهرى است كه تو را پذيراباشد. 

باب البلاغة (شيوا سخنى)

 1018 1-  البلاغة ان تجيب فلا تبطى‏ء و تصيب فلا تخطى‏ء. 2 152بلاغت آن است كه پاسخ گويى و (در پاسخ گفتن) درنگ نكنى، و درست بگويى و خطا نكنى.

1019 2-  البلاغة ما سهل على المنطق و خفّ على الفطنة. 2 70 بلاغتاين است كه گفتار آن بر زبان آسان باشد، و دريافت آن بر فهم سبك باشد.

1020 3-  ابلغ البلاغة ما سهل فى الصّواب مجازه و حسن ايجازه. 2464 رساترين بلاغتها آن است كه گذر از فهم درست آن آسان، و اختصار گويى آن نيكوباشد.

1021 4-  قد يكتفى من البلاغة بالايجاز.

4 474 گاهى است كه از بلاغت به اختصار گويى و كوتاه سخن گفتن اكتفاشود.

باب البلاء (گرفتارى، آزمايش)

1022 1-  البلاء رديف الرّخاء. 1 154 بلا پشت سر «رخاء» (يعنى نازو نعمت و فراخى زندگى) است.

1023 2-  انّ عظيم الاجر مقارن عظيم البلاء، فاذا احبّ اللَّهسبحانه قوما ابتلاهم. 2 527 به راستى كه اجر بزرگ مقارن و همراه با بلاى بزرگ است،كه چون خداى سبحان مردمى را دوست بدارد به بلا دچارشان كند.

1024 3-  اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك البلاء فقد أيقظك. 3132 هنگامى كه ديدى خداى سبحان پى در پى‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 170

بر بلا مى‏فرستد، بدانكه تو را بيدار مى‏كند (كه دچار غفلت وبى‏خبرى نشوى).

1025 4-  اذا رأيت ربّك يوالى عليك البلاء فاشكره. 3 142 هنگامى كهديدى پروردگارت بلا را پى در پى بر تو مى‏فرستد او را سپاس گوى.

1206 5-  بلاء الرّجل على قدر ايمانه و دينه. 3 262 بلاى مرد بهمقدار ايمان و دين او است.

1027 6-  ثلاث من اعظم البلاء: كثرة العائلة، و غلبة الدّين، ودوام المرض.

3 341 سه چيز از بزرگ ترين بلاهاست: نان خور بسيار چيره شدن قرض وبدهى، ادامه بيمارى.

1028 7-  ربّ مرحوم من بلاء هو دواءه.

4 67 چه بسا كسانى كه به خاطر گرفتارى مورد رحم و دلسوزى مردمند درصورتى كه همان گرفتارى داروى آنها است.  1029 8-  ربّ مبتلى مصنوع له بالبلوى.

4 68 چه بسا گرفتارى كه همان گرفتارى احسانى است كه در حق او شده.

1030 9-  عى قدر النّعماء يكون مضض البلاء. 4 313 سوزش و درد بلا،به اندازه نعمت است.

1031 10-  فى البلاء تحاز فضيلة الصّبر. 4 399 در بلا و گرفتارىاست كه انسان فضيلت‏

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 171

صبر و شكيبايى را به دست آورد.

1032 11-  قد تفاجى‏ء البليّة. 4 461 گاه است كه بلا ناگهانى رسد.

1033 12-  كلّ بلاء دون النّار عافية. 4 542 هر بلايى در مقايسه بادوزخ، عافيت و تندرستى است.

1034 13-  كن بالبلاء محبورا و بالمكاره مسرورا. 4 602 در برابربلا شاد باش، و در برابر ناخوشى‏ها شادمان.

1035 14-  كم من منعم عليه بالبلاء. 4 552 چه بسا كسانى كه بهوسيله بلا بر آنها نعمت داده شده است.

1036 15-  من طلب للنّاس الغوائل لم يأمن البلاء. 5 217 كسى كهفتنه و آشوب براى مردمان خواهد، از بلا و گرفتارى ايمن نباشد.

1037 16-  لا تأمن من البلاء فى امنك و رخائك. 6 265 در حالى كه درامنيت و آسايش به سر مى‏برى از بلا ايمن مباش.

1038 17-  لا يكمل ايمان المؤمن حتّى يعدّ الرّخاء فتنة و البلاءنعمة. 6 408 كامل نشود ايمان مؤمن تا وقتى كه آسايش و خوشى را فتنه (و آزمايش)دادند و بلا و گرفتارى را نعمت به شمار آورد.

1039 18-  عند تضايق حلق البلاء يكون الرّخاء. 4 319 در هنگام تنگشدن حلقه‏هاى بلا و گرفتارى، گشايش خواهد بود. 

باب بني أمية (در باره بنى اميه)

1040 1-  هى مجاجة من لذيذ العيش يتطعّمونها برهة و يلفظونها جملة.

6 197 دولت ايشان پاره‏اى عسل از زندگى لذيذى است كه از روى حرص دربرهه‏اى از زمان آن را مى‏خورند، آن گاه يكباره آن را از دهان بيرون اندازند.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 172

باب المبالات (باك داشتن، پروا كردن)

1041 1-  علّة المعاداة قلّة المبالاة. 4 352 علت دشمنى مردم باانسان، بى‏پروايى نسبت به آنهاست.

1042 2-  من قلّت مبالاته صرع. 5 186 كسى كه پروايش كم باشد درافتد.

1043 3-  إذا لم يكن ما تريد فلا تبل كيف كنت. 3 136 هر گاه زندگىبه آن گونه كه تو مى‏خواهى نبود، باكى نداشته باش كه چگونه خواهى بود (و به همانوضع راضى باش تا آن وضع به سر آيد، و از مقام و مرتبه تو نزد خدا نكاهد).

باب البهتان (دروغ بستن)

1044 1-  لا قحة كالبهت. 6 349 هيچ بى‏شرمى چون بهتان نيست.

حرف «التاء»

باب التجارة (بازرگانى)

1045 1-  التّاجر مخاطر. 1 40 بازرگان در مخاطره است (چه از نظردين و چه از نظر دنيا).

1046 2-  من تاجر اللَّه ربح. 5 180 كسى كه با خدا سودا كند سودبرد.

1047 3-  من اتّجر بغير علم فقد ارتطم فى الرّبا. 5 287 آن كس كهبدون آگاهى (از احكام شرعى تجارت و) داد و ستد كند، در ربا غوطه ور شود.

باب التراب (خاك)

1048 1-  نعم الطّهور التّراب. 6 168 خاك، پاك كننده خوبى است.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 173

باب التعب (رنج، سختى)

1049 1-  ربّ دائب مضيّع. 4 57 چه بسا انسان پر تلاشى كه تلاششبيهوده است.

1050 2-  ثمرة الرّغبة التّعب. 3 333 ثمره و ميوه خواستن، رنج وتعب است.

1051 3-  بالتّعب الشّديد تدرك الدّرجات الرّفيعة و الرّاحةالدّائمة.

3 38 به وسيله رنج سخت است كه آدمى به درجه‏هاى والا و آسايشهميشگى برسد.

باب التوبة (پشيمانى و بازگشت به خدا)

1052 1-  التّوبة ممحاة. 1 52 توبه پاك كننده (گناه) است.

1053 2-  التّوبة تستنزل الرّحمة. 1 267 توبه رحمت حق را به زميننازل گرداند.

1054 3-  اخلاص التّوبة يسقط الحوبة. 1 331 اخلاص در توبه، گناه رابريزد.

1055 4-  المؤمن منيب مستغفر توّاب.

1 340 مؤمن بازگردنده (به سوى خدا) و آمرزش خواه و پر توبه است.

1056 5-  التّوبة تطهّر القلوب و تغسل الذّنوب. 1 357 توبه دلها راپاك سازد و گناهان را بشويد.

1057 6-  التّوبة ندم بالقلب، و استغفار باللّسان، و ترك بالجوارح،و اضمار أن لا يعود. 2 126 توبه عبارت است از پشيمانى در دل، و آمرزشخواهى بازبان، و ترك گناه به وسيله اعضا، و تصميم قلبى كه ديگر به گناه باز نگردد.

1058 7-  الا تائب من خطيئته قبل حضور منيّته. 2 329 آيا كسى هستكه پيش از رسيدن مرگش توبه كند.  1059 8-  أفضل من طلب التّوبة ترك الذّنب. 2 372

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 174

برتر از درخواست، توبه، ترك گناه است.

1060 9-  بالتّوبة تمحّص السّيّئات. 3 234 بوسيله توبه گناهان پاكشود.

1061 10-  بالتّوبة تكفّر الذّنوب. 3 240 با توبه گناهان پوشيدهشود.