مدايح و مراثى
مدايح،جمع مدح و مديحه است،و مراثى،جمع مرثيه.«مدح»:ستايش،ثناى بهصفات نيك، توصيف به نيكخويى،مدحت. (1) «مرثيه»:مرده ستايى،عزادارى،شرح محامدو اوصاف مرده، چكامهاى كه در عزاى از دست رفتهاى سرايند،در عزاى كسى شعرسرودن،گريستن بر مرده و بر شمردن و ذكر محاسن وى،سوگوارى،روضه،مراسم عزايىكه به ياد شهيدان راه دين و بخصوص در ايام محرم و به ياد واقعه كربلا بر پا كنند،اشعارىكه در ذكر مصائب و شرح شهادت پيشوايان دين و بخصوص شهيدان كربلا سرايند وخوانند. (2) از جمله برنامههايى كه از سوى امامان معصوم مورد تشويق قرار گرفته تا از اين طريق،خاطره رشادتها و مظلوميتهاى شهداى كربلا و فرهنگ عاشورا زنده بماند،سرودن مدح ومرثيه است.قالب شعر،به لحاظ برخوردارى از وزن و آهنگ و بعد عاطفى،مؤثرتر وماندگارتر است.از اين رو بعنوان سلاحى مؤثر در دفاع از حق و ستايش راستى و راستانبه كار گرفته شده است.در تاريخ شيعه، شاعرانى برجسته همچون:فرزدق،عوف بنعبد الله،كميت،عبد الله بن كثير،دعبل،سيد حميرى و...با زيباترين وجهى مفاخر وفضايل اهل بيت را ترسيم كرده و با سوزناكترين صورت، براى شهداى كربلا مرثيه سرودهاند و مجموعههاى معتبرى نيز از اشعار شاعران شيعى گرد آمده است. (3) به بيان آيتالله خامنهاى:«با توجه به پايگاه بلند«شعر مسلكى»در قرنهاى اول و دوم هجرى وياد آورى اين نكته كه شاعر متعهد به يك مسلك،برجستهترين و مؤثرترين نقش را درترويج گرايشهاى مسلك خود و تبيين هدفها و شعارهاى آن به كار مىبرده است، طبيعىمىنمايد كه حساب ويژهاى براى اظهارات و سرودههاى شاعران وابسته به جناحهاىسياسى در نظر گرفته آيد...». (4) سرودههاى موضعدار شاعران مكتبى در مدح و مرثيه ائمه و اهل بيت،بطور ضمنىخلفاى جور و مظالم حكام غاصب را هم مورد انتقاد قرار مىداد.«در شعر مذهبى،نظركلى بر نشر مبادى دين بود و احياى حقايق ايمان و زنده كردن دلها و جانها و جارىساختن خون حماسه و تعهد در رگها و پىها.از اين رو شاعران بزرگ شيعه هميشه براىحكومتهاى فاسد،خطرى بزرگ محسوب مىشدند زيرا آنان در خلال مدح آلمحمد«ص»حقايق دين و صفات لازم حاكم دينى را ياد مىكردند و با ذكر صفات اسلامىامامان و مقايسه و تحقير زمامداران،دلها را به حق و حكومتحق توجه مىدادند.» (5) اينشيوه و راه،برگرفته و الهام يافته از رهنمودهاى خود امامان بود كه با سخن و عمل، باصراحت و كنايه،مدافع شاعران متعهد و مرثيه سرايان متقى و حق شعار بودند.در اينزمينه، حديث بسيار است،بويژه تاكيد ائمه نسبت به سرودن مرثيه در باره حسين«ع»باانگيزه«ذكر»و احياء ياد و گرياندن بر آن مصيبتها بيش از ديگر محورهاست.امامصادق«ع»فرمود:«من قال فينا بيتشعر بنى الله له بيتا فى الجنة»4 هر كس كه يك بيتشعر در باره ما بگويد،خداوند براى او خانهاى در بهشت بنا مىكند.نيز از آن حضرتاست:«ما من احد قال في الحسين شعرا فبكى و آبكى به الا اوجب الله له الجنة و غفر له» (6) امام رضا«ع»نيز به دعبل توصيه مىكند كه در باره حسين«ع»مرثيه بسرايد و بدين وسيلهائمه را يارى كند:«يا دعبل!ارث الحسين عليه السلام فانت ناصرنا و مادحنا ما دمتحيا فلاتقصر عن نصرنا ما استطعت». (7) اين تاكيدات،بوضوح نشان دهنده خط حمايتگرانه ائمه از شعر و مرثيهاى است كه دراحياء حادثه كربلا و فضايل سيد الشهدا و مناقب و مظلوميتهاى او باشد.عالمان بزرگشيعه نيز در تبعيت از روش و سيره ائمه،همين موضع و عمل را داشتهاند. (8) روشن استكه حركت در چنين خطى،هميشه براى شاعران اهل بيت،مشكل داشته و اغلب،تحتتعقيب يا در زندان به سر مىبردند.اين خط مقدس،كه انتقال فرهنگ شهادت را بهآيندگان در برداشت،همچنان ادامه داشته است،تاكنون.به كمك مراثى،احساسها وعواطف برانگيخته مىشد و اشك،كه زبان گوياى دل بود،پايبندى انسان متعهد را به خطحسينى و كربلايى تثبيت مىكرد.نكاتى را همدر باره اشعار مدح و مرثيه بايد مراعات كرد:
1-محتواى اشعار،بايد از متانت،دقت،اعتبار و استناد برخوردار باشد و ازحرفهاى سست و بىمدرك،يا دروغ و جعليات و مطالب ضعيف و احيانا وهنآميز نسبت به معصومين،بشدتبايد پرهيز كرد.
2-از آنجا كه شعر مدح و مرثيه،عامل انتقال فرهنگ است،بايد سطح آن بالا وارزشمند وعميق باشد تا به جامعه اسلامى و هواداران ائمه،بينش و بصيرت وعمق در فهم و فكر بدهد.
3-اشعار مراثى و مدايح،در عين حال كه بايد استوار و محكم باشد،نبايد چنانمغلق و پيچيده شود كه براى شنوندگان و خوانندگان،گويايى و رسايى خود رااز دست بدهد و نتواندبا عامه خلق،ارتباط برقرار كند.
4-به بهانه دينى و مذهبى بودن شعر مدح و مرثيه،نبايد اجازه داد كه شعرهاىضعيف و سست و فاقد قوت ادبى و صلاحيتشعرى رواج يابد.مدايح ومراثى،بايد در نهايت قوت شعرىباشد،آنگونه كه در آثار بزرگان پيش كسوتعصر ائمه و دورههاى بعد،در مرثيه ديده مىشود.
5-شاعران مديحه سرا و مرثيه سرا،بايد با درك اهميت و والايى مكانتخويش،در حد مطلوب خلوص و تقوا و مناعت طبع و ثبات قدم و عقيده و عشق وولاى به اهل بيت عصمت باشند و بدانند كه شجره نامه آنان به كميتها ودعبلها مىرسد و اگر بخواهند مشمول دعاى ائمه«ع»باشند،بايد شايستگىفكرى و خطى و عملى و اخلاقى آن را در خويش فراهمآورند.
6-شاعر اهل بيت،بايد هميشه با توجه به زمان و مكان و شرايط،رسالت اجتماعىو تعهدشيعى خود را به اثبات برساند و سرودههايش داراى«پيام»و«جهت»
باشد.
7-خوب سرودن در باره ائمه«ع»،نياز به غناى فكرى و معلومات عميق شاعردارد.بنابر اين شاعران مرثيه سرا بايد بشدت اهل مطالعه در متون و منابع باشندو شور و شعور را در شعرخويش در آميزند و پخته،پر مطلب و مايهداربسرايند. (9)
مراحل نهضت عاشورا
حماسه حسينى،تنها در روز عاشورا جلوه نكرد،بلكه از ماهها قبل و پس از مرگمعاويه آغاز شد و ماهها پس از عاشورا(بلكه سالها)ادامه يافت.در يك نگاه تاريخى،مراحل اين نهضت رااينگونه مىتوان برشمرد:
1-امتناع امام حسين«ع»از بيعت با يزيد و به رسميت نشناختن حكومت وى.دراين مقطع،فراخوانى امام از سوى والى مدينه،گفتگوهاى امام با والى و نيز بامروان قابل مطالعه است.
2-خروج از مدينه به سوى مكه به شكل هجرتى شبانه و مخفيانه،همراهاهل بيت«ع».
3-اقامت چهار ماهه امام در مكه،همراه با سخنرانيها،ديدارها،تبليغات مؤثر وروشنگرىاذهان مردم عليه يزيد و امويان و تبيين علت امتناع از بيعت و هدفاز اين حركت.
4-اعزام نماينده ويژه خود(مسلم بن عقيل)به كوفه،براى زمينهسازى نهضت وبيعت گرفتن از شيعيان هوادار،جهت تشكيل حكومت اسلامى،به دنبالدريافت نامهها و طومارهاى مكرر از سوى كوفيان و سران شيعه و سرانجامقيام مسلم و شهادتش در كوفه و دگرگونى اوضاعشهر.
5-حركت از مكه به سوى عراق و پيمودن منزلگاهها،برخوردهاى ميان راه،خطبهها،توقفها،پيگرى اخبار كوفه،ملاقات با حر.
6-رسيدن به سرزمين كربلا و قرار گرفتن در محاصره نيروهاى دشمن،پيش ازرسيدن بهكوفه در دوم محرم،تلاش چند روزه براى جلوگيرى از درگيرى و خونريزى.
7-شهادت امام حسين«ع»و فرزندان و بستگان و اصحابش در حماسه بزرگ روزعاشورا درحمله عمومى و در نبرد تن به تن با دشمن.
8-اسارت اهل بيت و بهرهبردارى تبليغى امام سجاد«ع»و حضرت زينب و عترتپيامبر از شهادت عاشوراييان و رساندن پيام شهادت به مردم،افشاگرى اسرا دركوفه،شام و در طولاسارت،با ايراد خطبهها و سخنان مختلف.
9-پس از بازگشت به مدينه،مجالس ياد و سوگوارى،گريهها و ندبهها و رسواشدن يزيديان وآغاز حركتهاى ضد حكومت در شهرها و مناطق مختلف.
مراحل ديگرى از نهضت كربلا در سالهاى بعد اتفاق افتاد و قيامهاى توابين وديگران بر ضد حكومت اموى از آن جمله بود.در يك نگاه،همه نهضتهاىعدالتخواهانه و ظلم ستيز كه درطول تاريخ و با الهام از شهادت امام حسين«ع»
و حادثه عاشورا پديد آمده و خواهد آمد،از مراحل نهضت عاشورا در امتدادتاريخى آن به حساب مىآيد،چرا كه آن قيام،تنها براى اعتراض به فسادحكومت اموى و يزيد نبود،بلكه درسى براى احياى آزادگى و شرف در همهزمانها بود.امروز نيز مبارزات عاشورايى مسلمانانمتعهد بر ضد استكبارجهانى و طاغوتها،تداوم همان نهضتخونين است.
مراسم و سنتها
پيرامون حادثه عاشورا و عزادارى امام حسين«ع»،يك سرى سنتها و مراسم ميان مردممعمول است كه در طول سال و اغلب در دو ماه محرم و صفر و بويژه در دهه عاشورا عملمىشود.آداب و سنن در مناطق مختلف جهان و حتى در شهرهاى مختلف ايران نيزمتفاوت و متنوع است.برخى از مراسم،مثلا ويژه هند و پاكستان است،برخى خاصايران،و بعضى مخصوص عراق و شام.سنتهاى رايج،گاهى پشتوانههاى دينى دارد ومتكى به روايات و مستند به فقه و حديث است،برخى هم از ابداعات و ساختههاى مردمو تقليدهاى بىاساس است.بر شمردن همه آداب و مراسم مربوط به عاشورا و عزادارى،از حوصله اين مجموعهبيرون است.تنها به برخى از آنها اشاره مىشود:
عزادارى و گريه بر امام حسين«ع»،نوحهخوانى و مرثيه خوانى،تعزيه و شبيه خوانى،سينه زنى و زنجير زنى و قمه زنى،برپايى مجالس در تكيهها،حسينيهها،خانهها و مساجدو تشكيل هيئتها در ايام محرم،نذر و احسان و صدقه و اطعام مردم براى سيد الشهدا،سقايى و چاى و آب و شربت دادن به مردم،ساختن حسينيه و تكيه،ترك بعضى كارهاىمباح در ايام عاشورا مثل:عروسى،ازدواج،آرايش،تميز كردن و جارو كردن خانه،پرداختنبه كسب و كار و دوخت و دوز و خانه تكانى و...،ياد حسين هنگام نوشيدن آب،پوشيدنلباس سياه،سياهپوش كردن اماكن و گذرگاهها و مساجد و حسينيهها،ماليدن گل برپيشانى و سر،پاشيدن كاه و خاشاك بر سر،راه انداختن دستههاى عزادارى در خيابانها،برپايى مراسم شام غريبان،برگزارى مجالس مقتل خوانى و زيارت عاشورا،نذر براىآوردن كودكان خردسال به ياد على اصغر در دستههاى عزادارى،طشت گردانى،تهيه وآذين بندى توقها و علامتها و نخلها،پختن آش نذرى و سفره انداختن،زيارت رفتن،گراميداشت اربعين امام حسين«ع»،سر برهنه و پاى برهنهبودن در عزاى حسينى بويژهعاشورا و اربعين.
مرثيه مدايح و مراثى،نوحه،عزادارى
مرثيه جن
از ابعاد غير مادى و غير بشرى شهادت امام حسين«ع»،گريه و نوحه و مرثيه خوانىفرشتگان و اجنه بر آن حضرت است.رواياتى در اين باره نقل شده و كسانى هم مدعى بودهاند كه شعرها و نوحههاى جن را به ياد عاشورا شنيده و گريستهاند،همچون مسور بنمخرمه. (10) نوحههايىاز قبيل اين كه:
ايها القاتلون جهلا حسيناابشروا بالعذاب و التنكيل
يا اين شعر:
ايا عين جودى و لا تجمدى و جودى على الهالك السيد فبالطف امسى صريعا فقدرزئنا الغداة بامر بدى
و امثال اينگونه مراثى كه در كتب مقتل و روايات آمده است. (11) شهيد مطهرى در اينباره مىگويد:«در«قمقام زخار»،قسمت زيادى از مراثى جنىها را بصورت شعر نقل كردهاست.بعيد نيست كه اين اشعار سراسر انتقاد و حنين و تحريك احساسات،از طرفعلاقهمندان و شيعيان سروده مىشده است و چون از طرف حكومت وقت،تحت تعقيبقرار مىگرفتند،لذا اشعارى كه مىسرودند به نام جنى منتشر مىكردند كه هم پى گم كردهباشند و هم مردم بهتر حفظ مىكردند.» (12) البته شعرهاى مرثيه از قول جن،غير از گريه وعزادارى ملائك وانبيا و كروبيان در عزاى حسينى است كه رواياتش متفاوت است.
در بارگاه قدس كه جاى ملال نيست سرهاى قدسيان همه بر زانوى غم است جن و ملك بر آدميان نوحه مىكنندگويا عزاى اشرف اولاد آدم است (13)
مروان بن حكم
از سران مخالف با اهل بيت«ع»و هوادار خط اموى و پسر عموى عثمان كه در امورمالى و سياسى انحرافهاى فاحشى داشت و از محركين بر ضد آل على بود و سوءاستفادههاى بسيارىاز بيت المال در زمان عثمان داشت.وى به زبان رسول خدا«ص»
لعنتشده بود.على«ع»هم روزى به او نگريست و فرمود:واى بر تو و واى بر امت محمداز دست تو و دودمانت،آنگاه كه موى سرت سفيد شود.على عليه السلام او را پرچمدارگمراهىمىدانست. (14) .
مروان از افراد سرشناس بنى اميه بود و پس از مرگ معاويه،وليد والى مدينه وقتى نامهيزيد را دريافت كرد كه به او دستور بيعت گرفتن از حسين«ع»داده بود،با مروان مشورتكرد.مروان هم گفت همين شبانه در پى حسين«ع»بفرست و اگر بيعت نكرد،گردن او رابزن و پيوسته او را تحريك مىكرد كه به زور از ابا عبد الله الحسين بيعت بگيرد. (15) نسبت بهسيد الشهدا«ع»كينه شديد داشت.چون پس از احضار امام،قرار بر فرداى آن شب شد،مروان،وليد را تشويق مىكرد كه همين امشب كار را يكسره كن.در راه هم وقتى به امامحسين«ع»برخورد و او را به بيعت فرا خواند،حسين بن على«ع»،كلام معروف خويش«على الاسلام السلام،اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...»را خطاب به او گفت،و ميان امامو آن شيطان كين توز،سخنان تندى رد و بدل شد. (16) مروان بعدها به خلافت رسيد و درسال 65 هجرى،در سن 63 سالگى مرد. (17) از كسانى بود كه نسبت به شيعه سختگيرىمىكرد و چون به حكومت مدينه رسيد،هر جمعه در منبر،على«ع»را لعن و سب مىكرد. (18)
مسجد راس الحسين مشهد راس الحسين
مسروق بن وائل حضرمى
از نيروهاى خبيثسپاه عمر سعد كه در كربلا حضور داشت.در پيشاپيش نيروهاىكوفه بود، به اين اميد كه سر امام حسين«ع»را به دست آورد و نزد ابن زياد،مقام يابد.درگفتگويى با امام،به آن حضرت جسارت كرد و سيد الشهدا«ع»او را نفرين كرد و فرمود:
«اللهم حزه الى النار».او خشمگين شد و خواست كه به سوى امام اسب بتازد.هنگامپرش از نهر،پايش در ركاب ماند و بدنش از اسب آويخته شد.مسروق از اين صحنهمرعوب شد و خود را از ميدان نبرد كنار كشيد.علت را كه پرسيدند،به اين معجزه اشارهكرد و گفت:«رايت من اهل هذا البيتشيئا لا اقاتلهم ابدا».از اين دودمان چيزى ديدم كههرگز با آنان نخواهم جنگيد.در برخى نقلها آمده است كه اسبش او را آنقدر به سنگها ودرختها كشيد و كوبيد تا مرد. (19)
مسعود بن حجاج
از شهداى كربلا.وى و پسرش(عبد الرحمان بن حجاج)در حمله اول به شهادترسيدند. برخى گفتهاند اين دو همراه سپاه عمر سعد از كوفه بيرون آمده بودند،ولى دركربلا به سوى حسين«ع»آمدند.نامشان در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (20)
مسلح
نام يكى از منزلگاههاى راه مكه به عراق،كه امام حسين«ع»از آن عبور كرده است.
مسلم بن عقبه
جنايتكارى كه در واقعه حره،به فرمان يزيد،دست به كشتار مردم مدينه زد.واقعه حرهقيامعمومى مردم مدينه بر ضد امويان بود كه پس از حادثه عاشورا به وقوع پيوست.
وى ازسرداران (21) معاويه و يزيد بود و زمان پيامبر را هم درك كرده بود. (22)
مسلم بن عقيل
نماينده اعزامى سيد الشهدا از مكه به كوفه براى بررسى اوضاع و بيعت گرفتن از مردم.
مسلم بن عقيل،پسر عموى امام حسين«ع»و مورد وثوق وى بود.رشادت و جوانمردى اومشهور بود.در جنگ صفين،در جناح راست لشكر على«ع»بود.امام حسين«ع»در پاسخبه دعوتنامههاى مكرر شيعيان و سران كوفه،نامهاى خطاب به آنان نوشت و مسلم بنعقيل را بعنوان«برادر،پسر عمو و فرد مورد اطمينان خود»به آنان معرفى كرد.مسلمدر نيمه شعبان از مكه به كوفه رفت،در كوفه به تلاش وسيعى براى دعوت مردم بهبيعت با امام پرداخت.آن زمان والى كوفه نعمان بن بشير بود.حدود 18 هزار نفر با اوبه نفع امام بيعت كردند.در ايام فعاليت و قيام حماسى مسلم،والى كوفه عوض شد و ابنزياد به ولايت كوفه و مقابله با حركت مسلم منصوب گشت.جايگاه مسلم در كوفه پنهانبود.ابن زياد به كمك جاسوسان محل اختفاى او را پيدا كرد و به دستگيرى ميزبانشكه«هانى»بود پرداخت.مسلم به عقيل مجبورشد قيام خويش را پيش از موعد علنى كند.
قصر ابن زياد به محاصره در آمد.
ابن زياد،سران شهر را گرد آورد و آنان را با تهديد و تطميع،مطيع خويش ساخت.باايجاد جو رعب و وحشت و دستگيريها،بيم و هراس بر مردم سايه افكند و از دور مسلمپراكنده شدند. مسلم بن عقيل در كوفه،تنها و غريب و بى پناه ماند.شب به خانه طوعهرفت.جايگاه او براى ابن زياد معلوم شد.نيروهايى فرستاد،مسلم از خانه بيرون آمد و دركوچهها و ميدان شهر،يك تنه با سربازان ابن زياد جنگيد تا آنكه گرفتار شد.او را به قصرابن زياد بردند.پس از گفتگوهاى تندى كه رد و بدل شد،به دستور ابن زياد،او را بالاىقصر برده،سر از بدنش جدا كردند و پيكرش را به زير افكندند. (23) سر مسلم را همراه سرهانى نزد يزيد فرستادند.شهادت مسلم بنعقيل،روز هشتم ذيحجه سال 60(روز عرفه)
بود.قبر مسلم در كوفه است.و در سال 1282 قمرى گنبدش كاشى و ضريحش از نقرهشد و اطراف ضريح،مجلل و آينهكارى گشت.محدث قمى پس از ذكر اعمال مسجدجامع كوفه،نمازو زيارتنامهاى براى حضرت مسلم نقل كرده است.با اين شروع:
«الحمد لله الملك الحق المبين...» (24)
مسلم بن عوسجه اسدى
اولين شهيد عاشورا كه در حمله نخست به شهادت رسيد.پير مردى بزرگوار از طايفهبنى اسدو از چهرههاى درخشان كوفه و هواداران اهل بيت«ع»بود.از اصحاب پيامبر«ص»
و مسلمانان با سابقه به شمار مىرفت و از آن حضرت روايت هم كرده است.پارسا،شجاعو سواركارى نامى بود و در فتوحات اسلامى شركت مىكرد و در همه جنگهاىاميرالمؤمنين«ع»حضور داشت.در كوفه براى حسين بن على«ع»بيعت مىگرفت.
مسلم بن عقيل در برنامه كوتاه مدت نهضت،او را در راس عدهاى از طايفه مذحج و اسدقرار داد. (25) در نهضت مسلم،نقش دريافت پول از هواداران و تهيه سلاح براى نهضت را برعهدهداشت.جاسوس«ابن زياد»،به نام«معقل»از همين طريق به مخفيگاه مسلم پى برد.
در كربلا از ياران شجاع و فداكار امام بود.شب عاشورا كه امام از ياران خواست ازتاريكى شب استفاده كرده،از صحنه خارج شوند،يكى از كسانى بود كه برخاست و ضمناعلام وفادارى و مقاومت تا شهادت،گفت:«و الله لو علمت انى اقتل ثم احيى ثم احرق ثماذرى يفعل بى ذلك سبعين مرة ما تركتك فكيف و انما هى قتلة واحدة ثم الكرامة الىالابد.» (26) به خدا قسم اگر هفتاد بار كشته شوم،سوزانده شوم و خاكسترم بر باد رود،هرگزتو را رها نخواهم كرد،تا چه رسد به اينكه اكنون يك بار كشته شدن است،سپس كرامتابدى است.روز عاشورا،رجز مسلمبن عوسجه در مبارزه چنين بود:
ان تسئلوا عنى فانى ذولبد من فرع قوم فى ذرى بنى اسد فمن بغانا حايد عن الرشدو كافر بدين جبار صمد (27)
كه حاكى از بصيرت دينى و دشمن شناسى او و كافر دانستن جبهه مخالف است.سپاهدشمن چون در نبرد تن به تن ياراى جنگيدن با او را نداشتند،او را سنگباران كردند.چونمسلم به زمين افتاد،رمقى در تن داشت كه حسين بن على«ع»و حبيب بن مظاهر خود را بهاو رساندند. امام او را دعا كرد و حبيب چون نزديك او آمد،مسلم او را توصيه نمود كهمبادا حسين«ع»راتنها گذارد. (28)
مسلم بن كثير ازدى
از شهداى كربلا،وى از طايفه ازد،و از تابعين بود.بعضى هم او را از اصحابشمردهاند.در برخىجنگها در ركاب على«ع»مجروح شده و از ناحيه پا آسيب ديده بود.
در حادثه عاشورا،از كسانى بود كه به قصد حسين بن على«ع»از كوفه بيرون آمد ونزديكيهاى كربلا به آن حضرت پيوست و روز عاشورا در حمله نخستين به شهادترسيد. (29) نام او را اسلم بن كثير و سليمان بن كثير هم نقل كردهاند. (30) در زيارت ناحيه مقدسهنيز از او ياد شده است.
مسلم بن كناد
(31) مسلم،مولى عامر بن مسلم
از شهداى كربلا به حساب آمده كه نامش در زيارت رجبيه هم ديده مىشود.
از شهداى كربلا،كه غلام عامر بن مسلم بود.عامر،خود در كربلا به شهادت رسيد. (32) دربرخىنقلها نام او سالم آمده است.
مسور بن مخزمه(مخرمه)
از كسانى بود كه در مكه،پس از آگاهى از عزم سيد الشهدا«ع»بر حركت به سوى كوفه،نامهاى به امام نوشت و از او خواست كه فريب نامههاى عراقيان را نخورد.خودش نيز بايزيد بيعت نكرده بود.امام پس از خواندن نامهاش،براى او دعاى خير كرد و عواطفش راستود.وى مردى اهل فضل و ديانت بود و از رسول خدا«ص»روايت مىكرد.دو سالپس از هجرت به دنيا آمده بود تا زمان مرگ عثمان در مدينه بود.سپس ساكن مكه شد.درحادثه محاصره و سنگباران مكه،در سال 64 هجرى در حال نماز در حجر اسماعيل كشتهشد.هنگام مرگ،شصت و دوسال داشت. (33)
مسيب بن نجبه فرازى
از ياران برجسته على عليه السلام بود.وى در قيام توابين به خونخواهى شهداى كربلا،پس از كشته شدن سليمان بن صرد رهبر توابين،پرچم نبرد را به دست گرفت و دليرانهجنگيد تا كشته شد.شهادتش در سال 65 هجرى در«عين الورده»بود. (34) از اينكه توفيقشهادت در ركاب سيد الشهدا را نيافته بود بشدت اندوهگين بود و اين حسرت را درخطابهاى كه در جمع توابين ايراد كرد،بر زبان آورد و از اينكه با رسيدن نامه و پيك امام،ازفداكارى در راهشمضايقه كرده و ياريش نكرد،خود و جمع ياران را ملامت كرد. (35)
مشرعه فرات،شريعه
مشك
ظرف نگهدارى آب در قديم.پوست گوسفندى كه درست و بدون شكافتن از وسط،كنده باشند و در آن ماست،دوغ،آب و غيره ريزند،خيك بىموى،به آن«قربه»،«راويه»،و«ركوه»هم گويند.در نبرد عاشورا نيز همچون همه جنگهاى قديم،از مشك بعنوان ظرفىبراى برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد.در فرهنگ عاطفى عاشورا،«مشك»مظهر سقايى ابا الفضل«ع»است،چرا كه او آبرسان خيمهها و سقاى اطفال امامحسين«ع»بود.به همين خاطر،به آن حضرت«ابو القربه»هم گويند،كنايه از سقايى او بامشك.روز عاشورا هم مشك خالى به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب كردو در راه آوردن آب به خيمهها، راه را بر او بستند.دستانش قطع شد و مشك آب سوراخگشت و عباس«ع»هم به شهادت رسيد،پيش از آنكه آب به خيمهها برسد.اين موضوع،باحسرت و اندوه ياد مىشود كه نشانوفاى عباس«ع»و عطش اطفال است.به گفته«عمانسامانى»:
پس فرو باريد بر وى تير تيز مشك شد بر حالت او اشك ريز اشك چندان ريخت بر وى چشم مشك تا كه چشم مشك،خالى شد ز اشك تا قيامت تشنه كامان ثوابمىخورند از رشحه آن مشك،آب (36)
پيش از عاشورا نيز مشك،ايفاى نقش كرده است.در مسير راه،وقتى كاروان امامحسين«ع»به منزلگاه«شراف»رسيدند،جوانان به فرمان امام،آب بسيارى در مشكهابرداشتند و در گرماى نيمروز فردا،با سپاه هزار نفرى حر برخوردند كه تشنه بودند.دهانمشكها به روى آن سپاه گشوده شد،حتى اسبهايشان سيراب شدند. (37) در كربلا نيز از سهروز مانده به عاشورا،نيروهاى عمر سعد بر فرات مسلط شدند و مانع بردن آب گشتند.
وقتى عطش بر حسين«ع»و يارانش زياد شد،برادرش عباس«ع»را مامور تهيه آب كرد.
وى با 20 نفر همراه مشك و به اتفاق 30 نفر سواره نزديك شريعه شدند و نبردى كرده،مشكهارا پر از آب كرده برگشتند. (38)
چشم از اشك پر و مشك من از آب تهى است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش پر زخوناب بود چشم من از آب تهى است جان من مىبرد آن آب كزين مشك چكد گشتيم غرق در آبى كه زگرداب تهى است دست و مشك و علمى لازمه سقايى است دست عباس تو را از اين همه اسباب تهى است مشك هم اشك به بى دستى من مىريزدبى سبب نيست اگر مشك من از آب تهى است (39)
مشكور
نام پير مردى از هواداران اهل بيت در كوفه كه مامور نگهبانى از طفلان مسلم بن عقيلبود. وقتى پس از يك سال زندانى بودن محمد و ابراهيم(پسران حضرت مسلم)فهميد كهآن دو از بنى هاشم و دودمان نبوتند،آنان را مخفيانه از زندان آزاد كرد(گر چه دوبارهگرفتار شده،به شهادت رسيدند). (40) مشكور به خاطر اين خدمت به طفلان مسلم،از سوىابن زياد احضارشد و به او پانصد ضربه تازيانه زدند وى در زير تازيانهها جان داد. (41)
مشهد الحسين«ع»
مشهد به معناى محل شهادت،محل دفن،حرم و مقبره است.اين تعبير به جاى مرقدسيدالشهدا به كار مىرود.
مشهد راس الحسين«ع»
حرم و بقعهاى كه مدفن سر مطهر سيد الشهداست،يا مكانى كه سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به اين نام،دو محل يكى در شام و ديگرى در مصر وجود دارد.در شامدر عسقلان مسجدى بزرگ و ضريحى عظيم است كه مردم آنجا را زيارت كرد تبركمىجستند. (42) به نوشته سيد محسن امين:محلى در كنار مسجد جامع اموى در دمشق،كهگويا محل نگهدارى سر مطهر سيد الشهدا در ايام يزيد بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارىمىشده است. (43) همچنين وى مىنويسد:(در سفرنامه خويش)در مصر،زيارتگاه با شكوهو مقدسى است كه مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسين در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطين)آورده و طى مراسمى در مصر دفنكردهاند.در همين زمينه در«اعيان الشيعه»مىنويسد:بنا به قول برخى،يكى از خلفاىفاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بين مصر و شام)فرستاد و سرى را برايش آوردندو گفت كه سر حسين«ع»است.آن را به مصر آوردند و در محلى كه الآن به نام مشهد يامسجد راس الحسين معروف است دفن كردند.مردم مصر به اين محل علاقه نشانمىدهند و زن و مرد دسته دسته به زيارت آن مىروند و مراسم دعا و تضرع در آنجامىگيرند.البته در اين كه آن سر،سر امام حسين«ع»بوده، ترديد وجود دارد. (44) اين مسجد،اكنون نيز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مركز محافل دينى و قرآنى،بويژه در شبهاىماه رمضان است و در ميلاد امام حسين«ع»هزاران نفر آنجا گرد مىآيند و حتى دستتوسل به سوى خداى حسين«ع»دراز كرده و به بركت آن مكان،بيمارانو گرفتاران شفا ونجات مىيابند.
مصباح هدايت
از القاب امام حسين عليه السلام«مصباح الهدى»است.بيش از چهل لقب براىسيد الشهدا«ع»نقل شده است. (45) كه يكى از آنها مصباح هدايت و كشتى نجات است.درحديث است از رسول خدا«ص»كه در سمت راست عرش الهى نوشته است:«ان الحسينمصباح الهدى و سفينة النجاة». (46) غير از مقام امامت آن حجت الهى،در شيوه زندگى و الهامبخشى راه و رسم جهاد و شهادت نيز،آن حضرت راهنماى بشر است و در غرقاب هستىو طوفانهاى اجتماعى،كشتى نجات بخشى است كه هر كس به ولاى او چنگ زند،ازامواج بيدينى و ذلت نجات يافته به ساحل عزت و كرامت مىرسد.چراغ حسينى در شبتاريك تاريخ،هموارهدرخشان بوده و«راه»نشان داده است.
پىنوشتها
1 و 2-لغت نامه،دهخدا.
3-كتاب«ادب الطف»در 10 جلد از جواد شبر،مجموعهاى است كه به بررسى شعرا و اشعارقرن اول تا چهاردهمپرداخته كه پيرامون امام حسين«ع»و حادثه عاشورا سرودهاند.
4-پيشواى صادق،ص 81.
5-ادبيات و تعهد در اسلام،محمدرضا حكيمى،ص 274.
6-وسائل الشيعه،ج 10،ص 467،بحار الانوار،ج 76،ص 291.
7-رجال شيخ طوسى،ص 289.
8-جامع احاديث الشيعه،ج 12،ص 567.در باره شعر دعبل،بويژه قصيده«مدارس آيات»وى،ر. ك:الغدير،ج 2،ص 350.نيز براى آشنايى با زندگى شاعران برجستهاى چون كميت،دعبل، سيد حميرى و...ر.ك:الغدير،ج 2،3 و4.نمونههايى از مرثيههاى شاعران اهل بيت نيز در سفينة البحار،ج 1،ص 509،آمده است.همچنين در بحار الانوار،ج 45،ص 242،(باب ما قيلمن المراثى فيه)و عوالم(امام حسين)،ص 543 تا 590.
9-به بحث مستوفا و تحقيقى علامه امينى در باره شعر در تاريخ اسلام و ديدگاه پيامبر و ائمه«ع»و علماى شيعه وجايگاه والاى شعراى متعهد شيعه نزد امامان و برخورد شايسته دينبا شعر موضعدار،در«الغدير»،ج 2،ص 2 تا 24مراجعه كنيد.
10-در اين زمينهها،ر.ك:«ستودگان و ستايشگران»،حوزه هنرى.
11-عوالم(امام حسين)،ص 486.
12-از جمله در«بحار الانوار»ج 45،ص 233(باب نوح الجن عليه)،سفينة البحار،ج 1،ص 190.
13-حماسه حسينى،ج 3،ص 375.
14-محتشم كاشانى.
15-الغدير،ج 8،ص 260 تا 267.
16-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 250.
17-همان،ص 256.
18-مروج الذهب،ج 3،ص 89.
19-حياة الامام زين العابدين،باقر شريف القرشى،ص 605.
20-عبرات المصطفين،ج 2،ص 26.
21-عنصر شجاعت،ج 3،ص 12.
22-مروج الذهب،ج 2،ص 69.
23-لغت نامه،دهخدا،به نقل از«الاعلام»و«حبيب السير».
24-قضاياى نهضت او و بيعت مردم و شهادتش در بحار الانوار،ج 44،ص 340 به بعد آمده است،نيز زندگينامه او دركتاب«مبعوث الحسين»محمد على عابدين،انتشارات جامعهمدرسين.
25-مفاتيح الجنان،ص 401.
26-انصار الحسين،ص 93.
27-مناقب،ج 4،ص 99.
28-همان،ص 102.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 20.
30-عنصر شجاعت،ج 1،ص 355،مناقب،ج 4،ص 113،تنقيح المقال،ج 3،ص 215.
31-انصار الحسين،ص 94.
32-همان،ص 104.
33-همان.
34-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 24،تنقيح المقال،مامقانى،ج 3،ص 4217-مروج الذهب،ج3،ص 94،تاريخ الاسلام،ذهبى،ج 5،ص 248.
35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 362.
36-گنجينة الاسرار،عمان سامانى،ص 76.چاپ 1362 ش.
37-تاريخ طبرى،ج 4،(چاپ قاهره)،ص 302.
38-كامل،ابن اثير،ج 2،ص 556.
39-از:سيد شهاب الدين موسوى«شب شعر عاشورا»شماره 5،ص 92.
40-بحار الانوار،ج 45،ص 101.
41-سوگنامه آل محمد،ص 189 به نقل از معالى السبطين.
42-آثار البلاد و اخبار العباد،قزوينى،ص 278(چاپ امير كبير).
43-اعيان الشيعه،ج 1،ص 627.
44-همان.
45-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 78.
46-سفينة البحار،ج 1،ص 257،ناسخ التواريخ،ص 57.
مسلم،مولى عامر بن مسلم
از شهداى كربلا به حساب آمده كه نامش در زيارت رجبيه هم ديده مىشود.
از شهداى كربلا،كه غلام عامر بن مسلم بود.عامر،خود در كربلا به شهادت رسيد. (32) دربرخىنقلها نام او سالم آمده است.
مسور بن مخزمه(مخرمه)
از كسانى بود كه در مكه،پس از آگاهى از عزم سيد الشهدا«ع»بر حركت به سوى كوفه،نامهاى به امام نوشت و از او خواست كه فريب نامههاى عراقيان را نخورد.خودش نيز بايزيد بيعت نكرده بود.امام پس از خواندن نامهاش،براى او دعاى خير كرد و عواطفش راستود.وى مردى اهل فضل و ديانت بود و از رسول خدا«ص»روايت مىكرد.دو سالپس از هجرت به دنيا آمده بود تا زمان مرگ عثمان در مدينه بود.سپس ساكن مكه شد.درحادثه محاصره و سنگباران مكه،در سال 64 هجرى در حال نماز در حجر اسماعيل كشتهشد.هنگام مرگ،شصت و دوسال داشت. (33)
مسيب بن نجبه فرازى
از ياران برجسته على عليه السلام بود.وى در قيام توابين به خونخواهى شهداى كربلا،پس از كشته شدن سليمان بن صرد رهبر توابين،پرچم نبرد را به دست گرفت و دليرانهجنگيد تا كشته شد.شهادتش در سال 65 هجرى در«عين الورده»بود. (34) از اينكه توفيقشهادت در ركاب سيد الشهدا را نيافته بود بشدت اندوهگين بود و اين حسرت را درخطابهاى كه در جمع توابين ايراد كرد،بر زبان آورد و از اينكه با رسيدن نامه و پيك امام،ازفداكارى در راهشمضايقه كرده و ياريش نكرد،خود و جمع ياران را ملامت كرد. (35)
مشرعه فرات،شريعه
مشك
ظرف نگهدارى آب در قديم.پوست گوسفندى كه درست و بدون شكافتن از وسط،كنده باشند و در آن ماست،دوغ،آب و غيره ريزند،خيك بىموى،به آن«قربه»،«راويه»،و«ركوه»هم گويند.در نبرد عاشورا نيز همچون همه جنگهاى قديم،از مشك بعنوان ظرفىبراى برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد.در فرهنگ عاطفى عاشورا،«مشك»مظهر سقايى ابا الفضل«ع»است،چرا كه او آبرسان خيمهها و سقاى اطفال امامحسين«ع»بود.به همين خاطر،به آن حضرت«ابو القربه»هم گويند،كنايه از سقايى او بامشك.روز عاشورا هم مشك خالى به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب كردو در راه آوردن آب به خيمهها، راه را بر او بستند.دستانش قطع شد و مشك آب سوراخگشت و عباس«ع»هم به شهادت رسيد،پيش از آنكه آب به خيمهها برسد.اين موضوع،باحسرت و اندوه ياد مىشود كه نشانوفاى عباس«ع»و عطش اطفال است.به گفته«عمانسامانى»:
پس فرو باريد بر وى تير تيز مشك شد بر حالت او اشك ريز اشك چندان ريخت بر وى چشم مشك تا كه چشم مشك،خالى شد ز اشك تا قيامت تشنه كامان ثوابمىخورند از رشحه آن مشك،آب (36)
پيش از عاشورا نيز مشك،ايفاى نقش كرده است.در مسير راه،وقتى كاروان امامحسين«ع»به منزلگاه«شراف»رسيدند،جوانان به فرمان امام،آب بسيارى در مشكهابرداشتند و در گرماى نيمروز فردا،با سپاه هزار نفرى حر برخوردند كه تشنه بودند.دهانمشكها به روى آن سپاه گشوده شد،حتى اسبهايشان سيراب شدند. (37) در كربلا نيز از سهروز مانده به عاشورا،نيروهاى عمر سعد بر فرات مسلط شدند و مانع بردن آب گشتند.
وقتى عطش بر حسين«ع»و يارانش زياد شد،برادرش عباس«ع»را مامور تهيه آب كرد.
وى با 20 نفر همراه مشك و به اتفاق 30 نفر سواره نزديك شريعه شدند و نبردى كرده،مشكهارا پر از آب كرده برگشتند. (38)
چشم از اشك پر و مشك من از آب تهى است جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است گفتم از اشك كنم آتش دل را خاموش پر زخوناب بود چشم من از آب تهى است جان من مىبرد آن آب كزين مشك چكد گشتيم غرق در آبى كه زگرداب تهى است دست و مشك و علمى لازمه سقايى است دست عباس تو را از اين همه اسباب تهى است مشك هم اشك به بى دستى من مىريزدبى سبب نيست اگر مشك من از آب تهى است (39)
مشكور
نام پير مردى از هواداران اهل بيت در كوفه كه مامور نگهبانى از طفلان مسلم بن عقيلبود. وقتى پس از يك سال زندانى بودن محمد و ابراهيم(پسران حضرت مسلم)فهميد كهآن دو از بنى هاشم و دودمان نبوتند،آنان را مخفيانه از زندان آزاد كرد(گر چه دوبارهگرفتار شده،به شهادت رسيدند). (40) مشكور به خاطر اين خدمت به طفلان مسلم،از سوىابن زياد احضارشد و به او پانصد ضربه تازيانه زدند وى در زير تازيانهها جان داد. (41)
مشهد الحسين«ع»
مشهد به معناى محل شهادت،محل دفن،حرم و مقبره است.اين تعبير به جاى مرقدسيدالشهدا به كار مىرود.
مشهد راس الحسين«ع»
حرم و بقعهاى كه مدفن سر مطهر سيد الشهداست،يا مكانى كه سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به اين نام،دو محل يكى در شام و ديگرى در مصر وجود دارد.در شامدر عسقلان مسجدى بزرگ و ضريحى عظيم است كه مردم آنجا را زيارت كرد تبركمىجستند. (42) به نوشته سيد محسن امين:محلى در كنار مسجد جامع اموى در دمشق،كهگويا محل نگهدارى سر مطهر سيد الشهدا در ايام يزيد بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارىمىشده است. (43) همچنين وى مىنويسد:(در سفرنامه خويش)در مصر،زيارتگاه با شكوهو مقدسى است كه مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسين در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطين)آورده و طى مراسمى در مصر دفنكردهاند.در همين زمينه در«اعيان الشيعه»مىنويسد:بنا به قول برخى،يكى از خلفاىفاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بين مصر و شام)فرستاد و سرى را برايش آوردندو گفت كه سر حسين«ع»است.آن را به مصر آوردند و در محلى كه الآن به نام مشهد يامسجد راس الحسين معروف است دفن كردند.مردم مصر به اين محل علاقه نشانمىدهند و زن و مرد دسته دسته به زيارت آن مىروند و مراسم دعا و تضرع در آنجامىگيرند.البته در اين كه آن سر،سر امام حسين«ع»بوده، ترديد وجود دارد. (44) اين مسجد،اكنون نيز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مركز محافل دينى و قرآنى،بويژه در شبهاىماه رمضان است و در ميلاد امام حسين«ع»هزاران نفر آنجا گرد مىآيند و حتى دستتوسل به سوى خداى حسين«ع»دراز كرده و به بركت آن مكان،بيمارانو گرفتاران شفا ونجات مىيابند.
مصباح هدايت
از القاب امام حسين عليه السلام«مصباح الهدى»است.بيش از چهل لقب براىسيد الشهدا«ع»نقل شده است. (45) كه يكى از آنها مصباح هدايت و كشتى نجات است.درحديث است از رسول خدا«ص»كه در سمت راست عرش الهى نوشته است:«ان الحسينمصباح الهدى و سفينة النجاة». (46) غير از مقام امامت آن حجت الهى،در شيوه زندگى و الهامبخشى راه و رسم جهاد و شهادت نيز،آن حضرت راهنماى بشر است و در غرقاب هستىو طوفانهاى اجتماعى،كشتى نجات بخشى است كه هر كس به ولاى او چنگ زند،ازامواج بيدينى و ذلت نجات يافته به ساحل عزت و كرامت مىرسد.چراغ حسينى در شبتاريك تاريخ،هموارهدرخشان بوده و«راه»نشان داده است.
پىنوشتها
1 و 2-لغت نامه،دهخدا.
3-كتاب«ادب الطف»در 10 جلد از جواد شبر،مجموعهاى است كه به بررسى شعرا و اشعارقرن اول تا چهاردهمپرداخته كه پيرامون امام حسين«ع»و حادثه عاشورا سرودهاند.
4-پيشواى صادق،ص 81.
5-ادبيات و تعهد در اسلام،محمدرضا حكيمى،ص 274.
6-وسائل الشيعه،ج 10،ص 467،بحار الانوار،ج 76،ص 291.
7-رجال شيخ طوسى،ص 289.
8-جامع احاديث الشيعه،ج 12،ص 567.در باره شعر دعبل،بويژه قصيده«مدارس آيات»وى،ر. ك:الغدير،ج 2،ص 350.نيز براى آشنايى با زندگى شاعران برجستهاى چون كميت،دعبل، سيد حميرى و...ر.ك:الغدير،ج 2،3 و4.نمونههايى از مرثيههاى شاعران اهل بيت نيز در سفينة البحار،ج 1،ص 509،آمده است.همچنين در بحار الانوار،ج 45،ص 242،(باب ما قيلمن المراثى فيه)و عوالم(امام حسين)،ص 543 تا 590.
9-به بحث مستوفا و تحقيقى علامه امينى در باره شعر در تاريخ اسلام و ديدگاه پيامبر و ائمه«ع»و علماى شيعه وجايگاه والاى شعراى متعهد شيعه نزد امامان و برخورد شايسته دينبا شعر موضعدار،در«الغدير»،ج 2،ص 2 تا 24مراجعه كنيد.
10-در اين زمينهها،ر.ك:«ستودگان و ستايشگران»،حوزه هنرى.
11-عوالم(امام حسين)،ص 486.
12-از جمله در«بحار الانوار»ج 45،ص 233(باب نوح الجن عليه)،سفينة البحار،ج 1،ص 190.
13-حماسه حسينى،ج 3،ص 375.
14-محتشم كاشانى.
15-الغدير،ج 8،ص 260 تا 267.
16-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 250.
17-همان،ص 256.
18-مروج الذهب،ج 3،ص 89.
19-حياة الامام زين العابدين،باقر شريف القرشى،ص 605.
20-عبرات المصطفين،ج 2،ص 26.
21-عنصر شجاعت،ج 3،ص 12.
22-مروج الذهب،ج 2،ص 69.
23-لغت نامه،دهخدا،به نقل از«الاعلام»و«حبيب السير».
24-قضاياى نهضت او و بيعت مردم و شهادتش در بحار الانوار،ج 44،ص 340 به بعد آمده است،نيز زندگينامه او دركتاب«مبعوث الحسين»محمد على عابدين،انتشارات جامعهمدرسين.
25-مفاتيح الجنان،ص 401.
26-انصار الحسين،ص 93.
27-مناقب،ج 4،ص 99.
28-همان،ص 102.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 20.
30-عنصر شجاعت،ج 1،ص 355،مناقب،ج 4،ص 113،تنقيح المقال،ج 3،ص 215.
31-انصار الحسين،ص 94.
32-همان،ص 104.
33-همان.
34-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 24،تنقيح المقال،مامقانى،ج 3،ص 4217-مروج الذهب،ج3،ص 94،تاريخ الاسلام،ذهبى،ج 5،ص 248.
35-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 362.
36-گنجينة الاسرار،عمان سامانى،ص 76.چاپ 1362 ش.
37-تاريخ طبرى،ج 4،(چاپ قاهره)،ص 302.
38-كامل،ابن اثير،ج 2،ص 556.
39-از:سيد شهاب الدين موسوى«شب شعر عاشورا»شماره 5،ص 92.
40-بحار الانوار،ج 45،ص 101.
41-سوگنامه آل محمد،ص 189 به نقل از معالى السبطين.
42-آثار البلاد و اخبار العباد،قزوينى،ص 278(چاپ امير كبير).
43-اعيان الشيعه،ج 1،ص 627.
44-همان.
45-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 78.
46-سفينة البحار،ج 1،ص 257،ناسخ التواريخ،ص 57.